Telegram Web Link
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول :طلب
قسمت هشتم
ادامه...
توجيهات زيادى  به عمل آمده است و  كسانى بوده و هستند كه توجيه خاصى دارند. اينان مى‏گويند که : آنچه در دعاها از مسئله «طلب» حق، يعنى طلب لقاء و شهود، و همچنين از مسئله «حب» و «عشق» در مقام طلب به چشم مى‏خورد، همه اينها مخصوص حضرات معصومين است، و ديگران را از اين مسائل نه حظى هست، نه راه اين مسائل به روى آنان باز است، و نه اصولا به اين مسائل دعوت شده‏ اند.از ديگران چنين انتظارها نبوده و نيست، و از آنها اين مسائل خواسته نشده است چون صلاحيت آنرا ندارند.آنچه از ديگران خواسته شده، و آنچه آنها صلاحيت آنرا دارند، همين است كه بايد طاعت از خداى متعال ببرند، و او را عصيان نكنند، تا از سعادت اخروى برخوردار شوند و از عقوبات و هلكات آخرت نجات يابند.اين، منطق اين دسته از توجيه كنندگان است.

اين منطق در لسان عوام به اين صورت مطرح مى‏شود كه: آنها پيغمبر بودند و امام بودند، و ما كه آنها نمى‏شويم.گويى همه با اين منطق، و با اين لسان، خود را راضى مى‏كنند، و دانسته و ندانسته به هواى نفس خويش جواب مثبت مى‏دهند. زيرا اگر اين منطق و اين لسان را نداشته باشند، و اگر خود را اين چنين قانع نكنند، بايد يا خود را به زحمت بيندازند و راه «حب» و راه «طلب» در پيش گيرند كه راه مقابله با نفس و مشتهيات آن، و راه تحصيل انقطاع است، و اين كار سختى است، و يا هميشه در رنج اين امر باشند كه چرا نمى‏خواهند به نفس خود جواب رد بدهند و راه «حب» و راه «طلب» در پيش گيرند، و چرا چنين اراده ‏اى در خود نمى‏يابند، و بالاخره چرا راهى را كه راه كمال است و مى‏توانند آنها هم اين راه را اتخاذ كنند در پيش نمى‏گيرند؟! اين نيز سخت است كه اين رنج را بر خود هموار كنند، و بر خلاف مقتضاى نفس مى‏باشد. طبعاً بايد دست به توجيه بزنند و بگويند، اين مسائل مخصوص حضرات معصومين است، و آنها پيغمبر و امام بودند، و ما كه آنها نمى‏شويم و از ما بر آورده نيست.

اينان توجه ندارند كه اين، توجيهى بيش نيست، و مكر شيطان ونفس در اين بين هست. دليل اين امر نيز روشن است. اين دعاها را كه خود حضرات معصومين با آنها مناجات مى‏نمودند، به ديگران هم تعليم مى‏فرمودند، و دستور خواندن آنها را به ديگران نيز مى‏دادند. تابعين و ياران نزديك آنان، چه در زمان خود آنان، و چه در زمانهاى بعدى، يعنى مؤمنانى كه اهل «طلب» و اهل «حب و عشق» به حق بوده‏ اند نيز با اين دعاها به مناجات مى‏پرداخته و مى‏پردازند. (البته در مقام طلب و حب، و مناجات به معنى كلمه، نه آنچه در بين من و شما هست و جز تلفظ نيست).

اين راه به روى همه باز است، و هر كسى به تناسب خود صلاحيت اين مسائل را دارد، و مى‏تواند قدم در ميدان «طلب» بگذارد، و از اهل «حب» و «عشق» به حق باشد. و اين بدان معنى هم نيست كه ما همانند رسول اكرم و همانند اميرالمؤمنين و سايرمعصومين صلوات الله عليهم اجمعين هستيم، و آن مى‏شويم كه آنها بودند، و يا آن مى‏توانيم كه آنها مى‏توانستند، و به آنجا مى‏رسيم كه آنها رسيده ‏اند. آنها به اندازه خود، و ما نيز به اندازه خود، و آنهم به وساطت و به شفاعت آنها باذن الله.

آنها پيغمبر و امام بودند و هستند، و ما تابعين آنها، و به ولايت و ارشاد و هدايت آنها پيش مى‏رويم، آنها صاحبان طريق «طلب» هستند، و ما تابعان سالك طريق آنها.
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول :طلب
قسمت نهم
ادامه...
در ميان توجيه كنندگان عده ‏اى هم هستند كه مسئله «طلب» را براساس تفكر خاصى كه دارند بى معنى مى‏دانند. اين عده حرفشان اين است كه دوست داشتن خداى متعال معنايى ندارد، تا انسان در «طلب» او باشد، و طالب لقاء و شهود او گردد. مگر خداى متعال را مى‏شود به مخلوقاتش تشبيه و مقايسه نمود، تا مورد «حب» و «طلب» باشد؟! مخلوقها هستند كه مى‏شود محبوب و مطلوب باشند و انسان آنها را دوست بدارد و در «طلب» آنها باشد، نه خداى متعال كه هيچ شباهتى به مخلوقات ندارد.اينها از اين طريق مسئله «طلب» را به معنى اينكه انسان در «طلب» لقاى حق و شهود باشد، بى معنى مى‏دانند، و هر چه از مسئله «حب حق» و «طلب لقاء» در آيات و روايات ودعاهاى به چشم مى‏خورد هر كدام را نيز به نوعى توجيه مى‏كنند. اينها هم مى‏گويند، خدا را بايد فقط اطاعت نمود،و اوامر او را بجا آورد و از آنچه نهى فرموده اجتناب كرد، و با او به مخالفت برنخاست، و عقيده دارند كه «عبادت» فقط در «اطاعت» به همين معنى خلاصه مى‏شود، نه اينكه عبادتى داشته باشيم براساس «حب حق» و «طلب او».همه سخن اينها اين است كه خداى متعال دوست داشتنى نيست، تا در «طلب» او باشيم، و به مقتضاى «طلب» او را اطاعت كنيم، و در مقام «طلب» مجاهدت عبودى داشته باشيم!!.به اينها هم بايد گفت، اولاً:

چون چنين وسواس ديدى زود زود
با خدا گرد و درآ اندر سجود

سجده ‏گه راتر كن از اشك روان
كاى خدايا وارهانم زين گمان
(دفتر چهارم مثنوى)

و ثانياً: درست است كه خداى متعال در هيچ يك از مخلوقاتش شباهت ندارد - ليس كمثله شى‏ء - و درست است كه خداى را نمى‏شود با مخلوقاتش مقايسه كرد، وليكن اين بدان معنى نيست كه نمى‏شود او را دوست داشت و نمى‏شود در «طلب» او بود.وثالثاً: آنچه از مخلوقات، و از جمال و كمال وجودى آنها جلب نظر مى‏كند، و مورد حب و طلب قرار مى‏گيرد مگر تابش و تابشهايى از جمال و كمال اسماء و صفات او نيست آنهم در مرتبه بسيار نازل و نازل‏تر.چگونه مى‏شود تابشهاى نازله بسيار محدود دوست داشتنى باشد، و اصل اين تابشها كه جمال وجه کریم او است و
از توصيف من و شما بالاتر است و در تصور مخلوق نمى‏گنجد، دوست داشتنى نباشد؟! و سخن، فوق چنين است و حتى گفتن آن ناممكن.

ولى چه بايد كرد؟! گويا نظر بر اين است كه اين چنين باشد، و گويا بنا نيست هر كسى از «حب» و از «طلب» برخوردار گردد!! زيرا اين همه شواهد موجود از آيات قرآنى، از روايات، از دعاها، و از آسمان و زمين، و نيز از دل؛ و آنگهى اينهمه بى خبرى، و اين همه توجيهات نامرضى، آن هم به نحوى كه براى خود توجيه گران هم قانع كننده نيست! مسئله ساده‏اى به نظر نمى‏آيد.
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول طلب:
قسمت دهم

ادامه...
مجاهدت در مقام طلب:
سالک همین که قدم در میدان طلب گذاشت ،باید به مجاهدت بپردازد،مجاهدت وى بايد مجاهدت يك «طالب» دردمند باشد، مجاهدتى كه براى «طالب صادق» لازم است.«مجاهدت در مقام طلب» در حقيقت، شاهد صدق طلب، و دليل حقيقت آن است. اگر طلب، طلب جدى و به معنى كلمه باشد، مجاهدت جدى را در پى خواهد داشت.

آن كه مدعى طلب است، ليكن مجاهدت جدى و صادقانه ندارد، دعوى او جز دعوى بى حقيقت نخواهد بود. و اين، امرى است كه براى همه واضح است، و هيچ گونه شبه ه‏اى در آن نيست.در همه مقاصد چنين است، چه مقصد، مقصد دنيوى باشد، و چه مقصد اخروى، و يا مقصد اعلى، يعنى لقاى حق و شهود او، هيچ طالبى را نمى‏توان يافت كه در طلب خويش جدى و صادق باشد، ولى سعى و مجاهدت در مقام طلب نداشته باشد، و براى نيل به «مطلوب» خود نكوشد، چه طالب دنيا باشد، و چه طالب حق.بسا مدعيان طلب كه به گمان خويش طالبند، وليكن مجاهدت لازم را ندارند. اينها اگر توجه كنند، و عميقاً در خصوص «طلب» ادعايى خود بررسى نمايند، اين حقيقت براى آنها روشن مى‏شود كه «طلب» ندارند يعنى از «طلب» بسيار ضعيفى برخوردارند كه در حقيقت، طلب نيست.

مجاهدت لازم را نداشتن، از نداشتن «طلب» جدى و صادق سرچشمه مى‏گيرد، و جان مسئله اين است كه طلب واقعى وجود ندارد، و طلب به دل راه نيافته، و درد دل نگشته است .بعضى هم گرفتار لغزش ديگرى در اين بين مى‏شوند. اينها كسانى هستند كه خود را «طالب» مى‏دانند، ليكن مجاهدت جدى ندارند و در اين باب به سستى و مسامحه پيش مى‏آيند، و اين فكر را دارند كه «بايد خداى متعال خود بخواهد، و گرنه كسى در اين راه موفق نخواهد بود». اينها با اين فكر مى‏خواهند مجاهدت را يك امر تقريباً بى معنى و بيجا بدانند، و بگويند مجاهدت شرط موفقيت نيست، بلكه هر كسى را او خود خواست، در اين راه و در اين سفر موفق مى‏سازد، والا مجاهدت ثمرى نمى‏ بخشد.

اينها از اين طريق، سستى خود در مجاهدت، و مسامحه‏ هاى خود را براى خود توجيه، و خود را راضى و قانع مى‏ سازند و نیز باطن خويش را تسلى مى‏بخشند. ماهها و سالها را به اين فكر مى‏گذارنند و منتظر مى‏نشينند، تا بلكه آنچنان كه خود تصوير مى‏كنند، بدون مجاهدتها و رياضتها به مقصد نايل آيند. اين وضع تا آخر ادامه پيدا مى‏كند، و فرصتى كه خداى متعال براى مجاهدت در طريق مقصود به آنها و به همه عنايت فرموده است سپرى مى‏گردد، و جز حرمان و خسران، چيزى عايد آنها نمى‏شود.اينها در اصل، يك اشكال دارند، و آن، گرفتار شدن به «مكر» نفس، و در وراى آن «مكر» شيطان است.

مجاهدت به معنى كلمه، شكستن مداوم نفس، و مخالفت با خواسته ‏هاى آنرا در بر دارد. وقتى انسان به حكم نفس آمادگى اين را نداشت كه سختيهاى مجاهدت را تحمل كند، و نفس خود را در همه ابعاد بشكند، و هواهاى آنرا در همه صور آن كنار بگذارد، و راحتيها و بحال خود بودنها را كه از هواهاى نفسانى است كنار بزند، و از طرفى هم آرزوى قرب حق را داشت، بر اثر كيد شيطان و نفس به سوى اين منطق و اين فكر كشيده مى‏شود كه:«خداى متعال بايد خود بخواهد، و گرنه كسى در اينر اه و در اين سفر موفق نمى‏شود». با اين منطق به ظاهر خود را راضى مى‏كند، و به خود تسلى مى‏دهد، وليكن در حقيقت، يعنى دراصل، به خواسته ‏هاى نفس خويش جواب مثبت مى‏دهد، و ندانسته گرفتار مكر نفس و كيد شيطان مى‏شود. و در حقيقت، اين حرف و اين منطق را وسيله نيل نفس به هواها، و وسيله حرمان و خسران خويش قرار مى‏دهد.

اين حرف، حرف حق است كه: «بايد خداى متعال خود بخواهد، و اگر او خود نخواهد، كسى در اين راه و در اين سفر موفق نخواهد بود». اما اين همه به جاى خود يك حقيقت است كه بسان انسان از حرف حق و از كلمه حق، استفاده ناصحيح و باطل مى‏كند، و آن را وسيله مقاصد نفسانى و دنيوى خود قرار مى‏دهد، چه با علم و شعور، و چه بى علم و شعور. اين حرف حق بدان معنى نيست كه در «طلب» و در سفر الى الحق مجاهدت لازم نيست، يا مجاهدت چندانى ضرورت ندارد، و يا مجاهدت را ثمر، يا ثمر چندانى نيست، و نيز، اين حرف حق براى آن نيست كه انسان را از مجاهدت عبودى باز بدارد، و يا انسان سستيها و مسامحات، و هواهاى نفسانى خويش را با آن توجيه كند، و همچنين، براى آن نيست كه مدعيان بى حقيقت، و درماندگان راه كه صدق و اخلاص ندارند، با آن خود را قانع سازند و به خود تسلى دهند.
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول :طلب
قسمت یازدهم
مجاهدت در مقام طلب :
ادامه...
آنها كه عدم تلاش و مجاهدت  را وسيله توجيه سستيها و مسامحات، و وسيله توجيه هواهاى نفسانى، و بالاخره وسيله قانع كردن و تسلى خويش قرار داده‏اند، در حقيقت چنين انتظار دارند كه بدون مجاهدت، و بدون تحمل سختيهاى راه، و يا با اندك مجاهدتى، به آن مقامات و منازل برسند كه ارباب مجاهدت رسيده‏اند. به اينها بايد گفت، شما كى در مقام «طلب» صادقانه پيش آمده و مجاهدت لازم را انجام داده ‏ايد، و به آنچه بايد برسيد، نرسيده‏ ايد؛ يعنى آن مجاهدات بسيار طولانى، و توأم با فرارز و نشيبها و آزمايشها را كه همه و همه براى ثبوت صدق طلب، و براى ثبوت اخلاص، از ضرورتهاست؟!!. شما كى مانند طالبان صادق، رنج مجاهدتهاى سنگين و بسيار طولانى، و درد هجران و فراق در طول سالها مجاهدت و رياضت را بر خود هموار كرده، و در حالى كه چشم اميد به عنايت حق داشته باشيد، روزهاى بى‏شمار و شبهاى بسيارى را سوخته ‏ايد و ساخته ‏ايد، و آنگهى به شما عطف نظرى نشده است؟!!

شما كى به مقابله با هواهاى نفسانى خود در ابعاد گوناگون پرداخته ‏ايد، و كى هجرت از «خود» را شروع كرده و به آخر رسانيده‏ايد، و مشمول عنايت نگشته ‏ايد؟!!

شما بايد بدانيد كه مجاهدات سطحى سطحى و سرسرى شما، آن مجاهدت نيست كه در اين سفر بزرگ بايد باشد، و آن مجاهدت نيست كه مناسب مقصد اعلى باشد.شما به قرآن و اشارات آن، به روايات و نكات آنها، و به دعاها و دقايق آنها نگاه كنيد و ببينيد اينها راه را چگونه نشان مى‏دهند، و كيفيت مجاهدت در مقام طلب را به چه صورتى بيان مى‏كنند؟ و نيز، به مجاهدات ارباب مجاهدت نگاه كنيد و ببينيد آنان چه مجاهدتها داشته‏ اند؟ و سپس حساب كنيد و ببينيد خداى متعال به آنان عطف نظر نموده است، يا نه؟ پيداست كه خواهيد ديد او به آنها كه در مقام طلب با اخلاص و صدق پيش آمده و مجاهدت يك طالب واقعى را داشته‏ اند، بالاخره عطف نظر فرموده و مشمول عنايات خود نموده است، و او سائلان دردمند، و دردمندان سائل را هرگز محروم و نااميد نمى‏ فرمايد.

نبايد به موارد بسيار نادر و قليل نگاه كرد كه احياناً مجاهدتها داشته ‏اند وليكن به جايى نرسيده‏اند، و يا اگر هم به جايى رسيده ‏اند، برگشته ‏اند و به ضلالت و خسران و حرمان افتاده‏اند.در همه اين قبيل موارد دلايل و جهاتى وجود داشته و بى جهت نبوده است، دلايل و جهاتى كه توضيح آنها از حوصله اين نوشته خارج است. در اين موارد، مسئله اين نبوده كه مجاهدت به درد نمى‏خورد، و يا به درد نمى‏خورده است و بايد او خود بخواهد، و به تعبير ديگر، مسئله اين نبوده است كه مجاهدت ثمرى نداشته، و يا نمى‏تواند ثمرى داشته باشد. مسئله، مسئله ديگرى بوده است، و اشكال، اشكال ديگر.و اصولا چرا بايد به موارد نادر نظر كنيم، و چرا به اكثر موارد نظر نكنيم؟!

در اكثر موارد، آنهم اكثر قريب به اتفاق، اينچنين بوده و هست كه هر كس قدم در ميدان طلب گذاشته، و در صراط مستقيم به مجاهدت پرداخته است، مشمول عنايات شده، و محروم و نا اميد نگشته است. در موارد قليل هم كه مجاهدت بوده و شمول عنايت نبوده، و يا عنايت از سالك گرفته شده است، مسلماً التزام به صراط مستقيم از اول تا آخر و در همه احوال كه به جاى خود يك ضرورت مى‏باشد، وجود نداشته است. نه اينكه مجاهدت باشد و التزام به صراط مستقيم هم در همه احوال وجود داشته باشد، با اينهمه، يا اصلا مجاهدت به جايى نرسد، و يا اگر هم به جايى رسيده است سقوط پيش بيايد. .نگاه كردن به موارد نادر و قليل، با بى اطلاعى و بى خبرى از سر عدم موفقيت و يا سقوط، در دل انسان ايجاد يأس و نا اميدى نموده، و موجب خيالات واهى، و راه يافتن القائات شيطانى به باطن مى‏گردد.
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول طلب :
قسمت دوازدهم

مجاهدت در مقام طلب :
مجاهدت در مقام طلب، در اصل، مراقبت جانب مطلوب است، به اين معنا كه طالب در همه احوال جانب مطلوب خويش را مراقبت كند، و همت او معطوف به مراقبت جانب «مطلوب» باشد.

مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست دل سر گشته ما غير تو را ذاكر نيست

همين كه سالك قدم در طريق طلب نهاد، بايد هميشه متذكر اين معنا باشد كه در چه راهى قدم گذاشته، در چه مقامى برآمده، و كدام مقصد را قصد كرده است؟!متذكر باشد از راهى كه قبلا در پيش گرفته بود و راه ضلالت و خسران بود برگشته و توبه كرده، و راه ديگرى آغاز نموده است كه احكام ديگرى دارد.متذكر باشد كه سفر بزرگى را شروع كرده است، سفرى كه همت بزرگ و بسيار بلند، و اراده بزرگى لازم دارد.و متذكر باشد كه سفر الى الحق را آغاز كرده، در طلب حضرت او بر آمده است، و شهود جناب او، و رضوان او را مى‏خواهد، و اين، مقصدى است بس بزرگ، و مطلوبى است كه نيل به آن بسى مشكل مى‏باشد، و بايد در همه احوال با همت كامل جانب اين مقصد و اين مطلوب را مراقبت كند، و در جهت وصول به آن باشد، نه در جهت خلاف آن.

او بايد متوجه اين حقيقت باشد كه حضرت مطلوب از وى دور نيست، و حاضر و ناظر است، چيزى كه هست اينكه وى از او محجوب است. بداند كه در محضر جناب او، در احاطه حضرت او، و در معرض اطلاع اوست، و وى در حالى دعوى طلب دارد كه او مى‏بيند و مى‏داند، و كاملاً محيط بر ظاهر و باطن وى مى‏باشد، و در چنين صورتى مراقبت جانب جناب او در همه احوال ضرورت كامل دارد.

از همان اول كه سالك به مقام طلب بر آمد، بايد اين گفتار حضرت معبود هميشه در نظرش باشد كه:«ان الله كان عليكم رقيباً».  يعنى «حقيقت اين است كه خداى متعال بر شما نظارت دارد و مراقب حركات ظاهرى و باطنى شماست».

حديث عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است
كسى آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد

اين آيه شريفه براى هر كسى به تناسب وى معنى دارد، و براى هر مخاطبی پيامى. براى آنان كه به مقام طلب بر آمده و در طلب خويش صادقند نيز معنايى دارد. آيه شريفه با لحن خاص و مضمون خاصى كه دارد، بر دلهاى طالبان مى‏نشيند، و در وجود آنان طوفانى به راه مى‏اندازد، و آنان را على الاتصال مورد خطاب قرار داده مى‏گويد: ان الله كان عليكم رقيباً - شما اى طالبان لقاء و شهود، هوشيار باشيد و بدانيد كه معبود شما بر شما و احوال شما نظارت دارد، و مراقب شماست كه چه مى‏كنيد؟ هوشيار باشيد و جانب حضرت او را كه مطلوب شماست در همه احوال خويش مراقبت كنيد، و همت خود به جناب او مصروف بداريد و بس، كه جانب او بسيار عزيز، عز قدس او بسيار بالا، و مراقبت آن بسيار سخت است.

و نيز، هميشه بايد اين گفتار پروردگارش در گوش جانش طنين انداز باشد كه:«ألم يعلم بأن الله يرى». يعنى «آيا وى نمى‏داند كه خداى متعال مى‏بيند؟!».اين آيه هم در خصوص «مراقبت جانب مطلوب» پيام خاص براى ارباب طلب دارد. به سالك طالب اين هشدار را مى‏دهد كه آيا توجه دارى خداى متعال تو را كه دعوى طلب كرده و به مقام طلب بر آمده‏اى مى‏بيند، و ناظر تو در همه احوال، و مراقب تو در همه حالات است؟! و اين به آن معناست كه بايد «مراقبت» داشت، و خلاف مقتضاى طلب رفتارى نداشت، و صدق طلب را اثبات كرد، و چنان نبود كه با «طلب» سازگار نباشد.

بر در ميخانه رفتن كار يكرنگان بود
خود فروشان را به كوى مى‏فروشان راه نيست
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول: طلب

قسمت سیزدهم
مجاهدت در مقام طلب:
ادامه...
از همان وقتى كه سالك قدم در ميدان طلب گذاشت بايد دائماً جانب مطلوب خويش را مراقبت كند، و در جهت نيل به مطلوب خويش حركت كند، و اين همان مجاهدت در مقام طلب است. بنابراين:مجاهدت در مقام طلب، مراقبت جانب مطلوب است، در مراقبه به معنى وسيع آن خلاصه مى‏شود، و به آن بر مى‏گردد. به طورى كه اصل مجاهدت به مراقبت بر مى‏گردد و در آن خلاصه مى‏شود، مراتب مجاهدت هم به مراتب مراقبت بر مى‏گردد، و در آنها خلاصه مى‏شود.

در منازل سلوك و مراحل آن، در هر منزل و هر مرحله‏ اى به تناسب آن مجاهدتى براى سالك هست. در اوايل و بدايات، مجاهدت سالك به تناسب آن است، در اواسط به تناسب آن، و در نهايات هم به تناسب آن. و اين در حقيقت به آن معناست كه در هر منزل و هر مرحله ‏اى ازمنازل و مراحل سلوك به تناسب آن مراقبتى يا مراقبه‏ اى براى سالك هست.

در اوايل و بدايات، مراقبت يا مراقبه به تناسب آن است، در اواسط به تناسب آن، و در نهايات هم به تناسب آن.البته اين به لحاظ يك تقسيم ‏بندى كلى است، والا اگر بخواهيم دقيق‏تر و صحيح‏تر بگوييم، بايد گفت به لحاظ اينكه منازل سلوك به يك نظر بى شمار و مراحل آن بسيار است، مراتب مجاهدت، يعنى مراتب مراقبت هم بى شمار و بسيار است. و بايد گفت، در سفر الى الحق قدم به قدم در هر منزل و هر مرحله ‏اى مجاهدت خاص، يعنى مراقبت يا مراقبه خاصى هست. و اين، حقيقتى است كه براى ارباب معرفت پوشيده نيست، و سالكان صادق به آن وقوف كامل دارند.

اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت

در هر صورت، براى روشن شدن مطلب به مواردى به عنوان مثال اشاره مى‏كنيم:در مرحله‏اى از مراحل سلوك، مجاهدت سالك به اين است كه واجبى از واجبات الهى ترك يا تضييع نگردد، و حرام و معصيتى انجام نگيرد، يعنى جانب حضرت معبود در اين دو مورد كاملا مراقبت گردد.

در مرحله ديگر از مراحل سلوك، مجاهدت سالك به اين است كه علاوه بر انجام دادن واجب و ترك معصيت، از مباحات نيز كنار بكشد، و از لذات مباح نفسانى هم اجتناب كند، و از مباحات قطع تعلق كند و خود را از اسارت به آنها آزاد بگرداند، يعنى جانب حضرت مقصود را در اين مورد نيز مراقبت نمايد. لذت او در ذكر حق، راحت او در انس به حق، شادى او با قرب حق، و شغل او عبوديت حق باشد.در مناجات الذاكرين حضرت زين العابدين سلام الله عليه مى‏خوانيم:«... و أستغفرك من كل لذة بغير ذكرك، و من كل راحة بغير انسك، و من كل سرور بغير قربك، و من كل شغل بغير طاعتك».يعنى «... خدايا، و از تو مغفرت و گذشت مى‏خواهم از هر لذتى كه به غير ذكر تو باشد، و از هر راحتى كه بغير انس تو باشد، و از هر شادى و ابتهاجى كه به غير قرب تو باشد، و از هر اشتغالى كه به غير طاعت تو باشد».

از اين جملات به خوبى اين معنا را استفاده مى‏كنيم كه در اين مرحله به طورى كه اشاره شد مجاهدت سالك، يعنى مراقبت يا مراقبه او در اين خواهد بود كه مباحات و لذتهاى مباح هم اجتناب كند، و علقه‏ هاى مباح را كنار زند و خود را از حجب آنها آزاد كند، و دل وى به چيزى جز حضرت مقصود، تعلق نداشته باشد.
ادامه دارد...

#طلب

@sserfan
شرح هفت شرح عشق عطار نیشابوری
منزل اول : طلب
قسمت چهاردهم

مجاهده در مقام طلب
مراتب مجاهده
ادامه...
در مرحله‏ اى از مراحل سلوك هم مجاهدت سالك در اين است كه علاوه بر انجام دادن واجبات و ترك محرمات و معاصى، و علاوه بر ترك لذات مباح و قطع علقه‏ها، در همه اوقات و احوال به ياد حضرت مقصود بوده و ذكر دائم نيز داشته باشد، و از «غفلت» اجتناب كند، و هيچ وقت جناب او را فراموش نكند، يعنى جانب مطلوب خويش را از اين جهت هم مراقبت كند كه «دل» على الدوام در ذكر او باشد، زيرا اين، مقتضاى طلب صادق، و مقتضاى اراده لقاء و شهود است.

وظيفه عبودى سالك در اين مرحله به او مى‏گويد اگر حضرت حق را طالبى، هرگز نبايد از او غفلت كنى و او را فراموش نمايى. چگونه مى‏شود طالب او باشى، و از ياد او غافل شوى، و به غير او روى بياورى، آن هم در محضر او، و در حضرت علم و اطلاع او؟!

در مناجات الراجين حضرت  زين العابدين سلام الله عليه مى‏خوانيم: «اى خدايى كه قصد كنندگان او به رحمت واسعه او به سعادت رسيدند، و طلب مغفرت كنندگان از او هرگز به نقمت او به شقاوت دچار نگشتند. خدايا، چگونه تو را فراموش كنم در حالى كه تو هميشه ياد كننده‏ام بوده‏اى، و چگونه از تو غفلت كنم و روى به غير تو بياورم در حالى كه تو مراقب من هست؟!».

در اين مرحله از سلوك، به طورى كه اشاره شد، مجاهدت سالك، يعنى مراقبت يا مراقبه او در اين خواهد بود كه «دوام ذكر» نيز داشته باشد. زيرا كه وى براساس اشارتهاى ربوبى به اين حقيقت وقوف كامل پيدا مى‏كند كه حضرت معبود على الاتصال او را ياد مى‏كند، و به سوى خود مى‏خواند، و اين، گناه بزرگى است كه جناب او بنده ‏اش را ياد كند و وى را بخواند، و بنده غافل از حضرت او باشد، و غير او را ياد كند. و نيز، به اين حقيقت وقوف پيدا مى‏كند كه حضرت حق بر ظاهر و باطن وى ناظر و مراقب است تا معلوم شود وى در طلب خويش صادق است يا نه؟ و اين، خلاف صدق طلب است كه بنده به خود اجازه غفلت از حضرت مقصود را بدهد، و او را فراموش كند.
مگر نه اين است كه مطلوبى جز او ندارد، و مقصودى جز لقاء او.

هواى كوى تو از سر نمى‏رود، آرى
غريب را دل سرگشته با وطن باشد

و در مرحله‏اى از مراحل سلوك، مجاهدت سالك، علاوه بر همه آنچه در مراحل قبل به آنها اشاره شد، در امور بسيار عميق و دقيقى نيز هست، يعنى بايد جانب حضرت معبود را در خصوص آنها هم مراقبت كند، امرى كه نه تنها در الفاظ و مفاهيم نگنجد، بلكه از حفظه اعمال و ملائكه‏اى كه كاتب حركات ظاهرى و باطنى هستند نيز مخفى، و از حساب آنها خارج است، و خداى لطيف و خبير خود به آنها آگاه و بر آنها شاهد مى‏باشد.

حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در دعاى كميل آنجا كه از خداى متعال طلب مغفرت در خصوص گناهان مى‏كند، در ضمن گناهان به گناهان و قصوراتى اشاره مى‏نمايد كه از حفظه و كاتبين اعمال با كرامتى كه دارند مخفى بوده، و خداى متعال خود آگاه به آنها و شاهد آنهاست، و به رحمت خود آنها را مخفى نگه داشته، و به فضل خود آنها را ستر فرموده است.در اين دعا چنين مى‏خوانيم:«... و از تو مى‏خواهم اى خدا، كه در اين شب و در اين ساعت، ببخشى براى من هر سيئه‏اى را كه امر فرموده‏اى كرام كاتبين ثبت كنند، ملائكه‏اى كه تو آنها را براى حفظ همه آنچه از من سر مى‏زند مأمور ساخته، و آنها را با اعضاء و جوارح من شهادت دهندگان بر اعمال و حركات من قرار داده‏اى، و تو خود از وراى آنها مراقب من بوده، و بر آنچه از آنها مخفى مانده نيز شاهد بوده‏اى، و به رحمت خود آنها را پنهان داشته، و به فضل خود آنها را ستر فرموده‏اى...».

از اين جملات بر مى‏آيد سالك در سلوك عبودى خويش به مرحله ‏اى مى‏رسد كه در مقام عبوديت، به طورى كه اشاره شد، وظايف بسيار دقيق پيدا مى‏كند كه قصور در آنها به مقتضاى آن مرحله از گناهان دقيق به حساب مى‏آيد، گناهان دقيقى كه به لحاظ دقت از حيطه كتابت حفظه اعمال خارج است، و خداى متعال خود شاهد بر آنهاست، و سالك الى الله بايد در خصوص آن وظايف دقيق هم مجاهدت داشته باشد، و جانب حضرت معبود را از اين جهت نيز مراقبت كند.
منبع :مقالات جلد سوم .از مرحوم ایت اله محمد شجاعی

#طلب

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل دوم :عشق

قسمت پانزدهم
از نظر عطار کسی که به این وادی  می‌رسد، غرق آتش می‌شود،
کس در این‌جا جز آتش نباشد و اگر آتش نباشد عیش او خوش نباشد. عاشق گرم و سوزنده و سرکش است و عاقبت اندیش نیست، نه در شک است و نه در یقین. نیک و بد در راه او یکسان است، هرچه دارد می‌بازد تا به وصال دوست برسد. تا زمانی که خودش را نسوزد از دست غم عشق خلاصی ندارد. دائماً در سوز و گداز است تا جایگاه واقعی خود را پیدا کند. عشق مثل آتش است و عقل مثل دود، عشق که بیاید عقل می‌گریزد. عقل در سودای عشق استاد نیست چرا که عشق کار عقل نیست. اساس هستی از عشق است و زمانی که چشم غیب تو باز شود، همه ذرات جهان با تو همراز می‌شود. عشق کار مرد افتاده و مرد آزاده است.

عشق از اول سرکش و خونی بود 
تا گریزد هرکه بیرونی بود

عشق واقعی، عشقی است که تو را دگرگون کند و خرد را از تو بگیرد.

عشق باید کز خرد بستاندت  
پس صفات تو بدل گرداندت
(منطق الطیر، 3410)
در اين مرحله شخص سالك عقل محدود حسابگرِ ناظر به نفع و ضرر را كنار گذاشته و با نيروى عشقِ عقل‏سوز، كليه پيشامدهاى ناگوار، ناكامى‏ها و رنج‏ها را جهت رسيدن به معشوق تحمل مى‏كند و پروانه ‏وار خود را به آتش زده و از سوختن هيچ پروايى ندارد.

(در مورد رابطه عقل و عشق،و اینکه عقل و عشق با هم هیچ تضادی ندارند ،قبلا بطور مشروح  مطالبی ارائه گردید )

کمترین کار در راه عشق ،جان دادن است.

کمترین چیزیت در محو صفات 
بخشش جان است و ترک ترهّات
(منطق الطیر، 3411)

بزرگترین حجاب وصل یک عاشق با معشوق، جانش است.

جان چو برخاست از میان بی جان خویش   
خلوتی کردند با جانان خویش
(منطق الطیر، 3488)
ادامه دارد...

@sserfan
گذر از وادی طلب و ورود به میدان عشق :

مشکلات راه عشق ، به حقیقت همان رنجی است که در جریان این تبدیل ها در کوره طلب بر سالک پیش می آید  -رنجی لذت بخش و سختی راحت آفرین- .اما در شعله سوزان این شوق نخستین،اندک اندک شوق های شیطانی چون خار و خس می سوزند و سالک غرق در آتش به وادی عشق می رسد.
کس در این وادی بجز آتش مباد
وآنکه آتش نیست عیشش خوش مباد
(عطار)

عشق آن شعله است کاو چون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
(مثنوی)

استاد حسین الهی قمشه ای
مقالات ص۳۰۳

#عشق

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل دوم :عشق
قسمت شانزدهم
ادامه...
درين وادي وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستي مي گردد و چون صراحي لبريز مي شود. عشق وجودش را چنان پر مي سازد كه يكسره آتش سوزان مي شود و در تب و تاب مي افتد.
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل

عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستي كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار مي گردد و در عين سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبي و صفا و صلح و آشتي مي گردد. مي سوزد و به ياد دوست، همه كس و همه چيز را دوست مي دارد.
درين حال سالك خود را در مسير و جريان كل كاينات مي بيند و با تمام ذرات هستي همراه و همراز مي گردد..

سالک باید  مصمم این وادی باشد و آن را با همه تعب و سختی ای که دارد ، بپیماید،  عشق را به آتش و گاهی به آفتاب تشبیه کرده اند ، آتش کارش این است که هر جایی که بیفتد ، می سوزاند و وقتی شی را سوزاند به رنگ خودش در می آورد . معشوق را به خورشید نیز تشبیه کرده اند و از صفات خورشید این است که هرآنچه به او نزدیک شود ، آن را ذوب می کند و می سوزاند . عشق وقتی که در عاشق به وجود آید و در معشوق هم ایجاد شود ، عاشق هم سعی اش بر این است که به رنگ معشوق درآید و در نتیجه عاشق و معشوق همرنگ هم می شوند . عاشق نه قدرت فراق دارد و نه تحمل دیدار دارد . اگر به وصال برسد از بین می رود و نابود می شود در نتیجه این باعث حرکت و کوشش برای رسیدن به معشوق می شود و می خواهد به اصل برسد .

بعد از این وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید

کس در این وادی بجز آتش مباد
وانکه آتش نیست عیشش خوش مباد

زمانیکه سالک  در وادی عشق  قـدم  می گــذارد ، وجودش مالامال از محبت ،  شوق  و مستی می گــــردد ، در اتش سوزان  و تب و تاب آن می سوزد  و حظ  می برد . 
ادامه دارد...
#عشق


@sserfan
2024/09/30 23:39:24
Back to Top
HTML Embed Code: