📄 #رویا، #اسطوره و #توسعه
✍ #محسن_رنانی
محسن رنانیجامعه شناسان دنیای سنتی را دنیای اسطوره ها و دنیای مدرن را دنیای اسطوره زدایی شده تعبیر می کنند.
با بسط این دیدگاه می توان گفت:
توسعه، به معنی گذار از دنیای اسطورهها به دنیای رویاهای عقلانی است؛
توسعه، گذار از شخصیتهای کاریزما به شخصیت های نمادین (سرمایههای نمادین انسانی) است؛
و توسعه، گذار از «ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد» به «ایدئولوژیهای عقل بنیاد» است.
برای دریافت عمیقتر موضوع، لازم است تمایز مفاهیم اسطوره، کاریزما، رویا، سرمایه نمادین و ایدئولوژی را بازشناسی کنیم.
اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای پیشا توسعه است، رویا و سرمایهنمادین متعلق به دنیای توسعه هستند و ایدئولوژی متعلق به هر دو دنیاست. «ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد» متعلق به دنیای سنتی و «ایدئولوژیهای عقل بنیاد» متعلق به دنیای مدرن هستند.
«اسطورهها» روایتهای نمادینِ تاریخیِ دوری هستند که حول یک شخصیت یا حادثه یا پدیده افسانهای یا واقعی شکل میگیرند و در بیشتر موارد به خاستگاهی فراطبیعی نسبت داده میشوند و معمولا یک بعد متعالی یا آرمانی از زندگی انسانی یا زندگی یک قوم خاص را منعکس میکنند. اسطورهها معمولا به باورهای دینی گره خورده و دارای تقدس هستند. رستم، کورش، علی (ع) و حسین (ع) نمونههایی از اسطورههای ملی و دینی ما ایرانیان هستند. اسطورهها میتوانند به سرچشمهای برای پیدایش ایدئولوژیهای تازه تبدیل شوند.
«کاریزماها» شخصیتهای زندهای هستند که از یک یا چند جنبه دارای ویژگی برجسته، متمایز و جذابی هستند که قدرت تاثیرگذاری عمیقی بر مردمان یک جامعه دارند. آنها کمکم با هالهای از تقدس احاطه میشوند و بنابراین امکان نقد آنها از بین میرود. کاریزماها مستعد آن هستند که بعد از مرگشان به اسطوره تبدیل شوند مگر آن که پس از مرگ، تحولات زمانه از آنها تقدس زدایی کند. مثلا گاندی کاریزمایی بود که اسطوره شد. اما هیتلر کاریزمایی بود که با شکست در جنگ، فرو ریخت و نتوانست به اسطوره تبدیل شود.
اسطوره ها امکان نقد ندارند چون باورهایی هستند که ریشه آنها روشن نیست و هیچ امکان بررسی و آزمونی در موردشان نیست. کاریزماها البته قابل نقدند چون زمینی و امروزی و در دسترسند، اما در عمل کسی جرات و امکان نقد آنها را ندارد. چون با نقد، تقدسشان فرو میریزد و بنابراین همه طرفداران و علاقهمندان آنها مراقبت میکنند که کاریزما مورد نقد قرار نگیرد.
رویاها، اسطوره نیستند بلکه آرزوهای جمعی هستند که به یک نیاز ارضا نشده یا ارزش تحقق نیافته مربوط میشوند. آرزوها ریشه اینجهانی و طبیعی دارند و در چارچوب امکانات یک جامعه شکل میگیرند. هرچه اسطورهها به گذشتههای دور و نیروهای ماورایی تعلق دارند رویاها به آینده نزدیک و زمینی معطوفند. در واقع اسطورههای دنیای مدرن از جنس رویاهای تحققپذیرند. اسطورهها بر نوعی استغنا سوارند در حالی که رویاها بر نیازها سوارند. اسطوره رستم که بازتاب دهنده شکست ناپذیری ایرانیان است بر نوعی باور استغنایی متکی است که الزاما میتواند درست نباشد. اما مثلا «رویای دموکراسی» برای ایرانیان تمایلی است که در چارچوب امکانات موجود، تحقق پذیر «مینماید» (گرچه الزاما ممکن است تحقق نپذیرد). رویاها مقدس نیستند و ممکن است در گذر زمان و تغییر شرایط، از رویا بودن بیفتند. رویاها را میتوان نقد کرد و خطا بودن یا پرهزینه بودن آنها را نشان داد و با گفتوگوی اقناعی، جامعه را از پیگیری آنها پرهیز داد.
به همین ترتیب، سرمایههای نمادین انسانی، چهرهها و شخصیتهایی هستند که «شهرت» دارند و «احترام» برانگیزند و جامعه به آنها «افتخار» میکند، اما اگر لازم شد مورد نقد جامعه نیز قرار میگیرند یعنی مقدس نیستند. البته سرمایه های نمادین میتوانند فیزیکی یا اجتماعی یا فرهنگی نیز باشند مثل میدان نقش جهان، عاشورا یا عید نوروز. اما فعلا توجه ما به سرمایههای نمادین انسانی است.
مثلا استاد فرشچیان و استاد شجریان سرمایههای نمادین انسانی ما هستند که در عین واجد شهرت، احترام و افتخار بودن، و در عین الهام بخش بودن، میتوان آنها را نقد کرد و درباره کاستیهای آنان سخن گفت و نقد آنان هیچ از سرمایه نمادین بودن آنها نمیکاهد. یکی از کارکردهای مهم سرمایههای نمادین، خلق الگو برای نسل جاری است. آنها الگوهای زیستی و اجتماعی از خود ارایه میکنند. آنها همچنین می توانند افقهای تازه و رویاهای تازه ای برای جامعه کشف و خلق کنند.
از منظر دیگر، اسطوره باورها و نمادها و شخصیتهای تاریخی هستند که قدرت بخشند و الهام آفرینند، اما در هالهای از تقدس نیز قرار دارند؛ الگو میآفرینند اما الگوهای غیر قابل انعطاف. در مقابل، رویاها از جنس رویاهای ملی پدیدههایی هستند خواستنی و مورد شوق جامعه اما در عین حال مقدس نیستند. ممکن است بتوان آنها تغییر داد، و ممکن ا
✍ #محسن_رنانی
محسن رنانیجامعه شناسان دنیای سنتی را دنیای اسطوره ها و دنیای مدرن را دنیای اسطوره زدایی شده تعبیر می کنند.
با بسط این دیدگاه می توان گفت:
توسعه، به معنی گذار از دنیای اسطورهها به دنیای رویاهای عقلانی است؛
توسعه، گذار از شخصیتهای کاریزما به شخصیت های نمادین (سرمایههای نمادین انسانی) است؛
و توسعه، گذار از «ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد» به «ایدئولوژیهای عقل بنیاد» است.
برای دریافت عمیقتر موضوع، لازم است تمایز مفاهیم اسطوره، کاریزما، رویا، سرمایه نمادین و ایدئولوژی را بازشناسی کنیم.
اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای پیشا توسعه است، رویا و سرمایهنمادین متعلق به دنیای توسعه هستند و ایدئولوژی متعلق به هر دو دنیاست. «ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد» متعلق به دنیای سنتی و «ایدئولوژیهای عقل بنیاد» متعلق به دنیای مدرن هستند.
«اسطورهها» روایتهای نمادینِ تاریخیِ دوری هستند که حول یک شخصیت یا حادثه یا پدیده افسانهای یا واقعی شکل میگیرند و در بیشتر موارد به خاستگاهی فراطبیعی نسبت داده میشوند و معمولا یک بعد متعالی یا آرمانی از زندگی انسانی یا زندگی یک قوم خاص را منعکس میکنند. اسطورهها معمولا به باورهای دینی گره خورده و دارای تقدس هستند. رستم، کورش، علی (ع) و حسین (ع) نمونههایی از اسطورههای ملی و دینی ما ایرانیان هستند. اسطورهها میتوانند به سرچشمهای برای پیدایش ایدئولوژیهای تازه تبدیل شوند.
«کاریزماها» شخصیتهای زندهای هستند که از یک یا چند جنبه دارای ویژگی برجسته، متمایز و جذابی هستند که قدرت تاثیرگذاری عمیقی بر مردمان یک جامعه دارند. آنها کمکم با هالهای از تقدس احاطه میشوند و بنابراین امکان نقد آنها از بین میرود. کاریزماها مستعد آن هستند که بعد از مرگشان به اسطوره تبدیل شوند مگر آن که پس از مرگ، تحولات زمانه از آنها تقدس زدایی کند. مثلا گاندی کاریزمایی بود که اسطوره شد. اما هیتلر کاریزمایی بود که با شکست در جنگ، فرو ریخت و نتوانست به اسطوره تبدیل شود.
اسطوره ها امکان نقد ندارند چون باورهایی هستند که ریشه آنها روشن نیست و هیچ امکان بررسی و آزمونی در موردشان نیست. کاریزماها البته قابل نقدند چون زمینی و امروزی و در دسترسند، اما در عمل کسی جرات و امکان نقد آنها را ندارد. چون با نقد، تقدسشان فرو میریزد و بنابراین همه طرفداران و علاقهمندان آنها مراقبت میکنند که کاریزما مورد نقد قرار نگیرد.
رویاها، اسطوره نیستند بلکه آرزوهای جمعی هستند که به یک نیاز ارضا نشده یا ارزش تحقق نیافته مربوط میشوند. آرزوها ریشه اینجهانی و طبیعی دارند و در چارچوب امکانات یک جامعه شکل میگیرند. هرچه اسطورهها به گذشتههای دور و نیروهای ماورایی تعلق دارند رویاها به آینده نزدیک و زمینی معطوفند. در واقع اسطورههای دنیای مدرن از جنس رویاهای تحققپذیرند. اسطورهها بر نوعی استغنا سوارند در حالی که رویاها بر نیازها سوارند. اسطوره رستم که بازتاب دهنده شکست ناپذیری ایرانیان است بر نوعی باور استغنایی متکی است که الزاما میتواند درست نباشد. اما مثلا «رویای دموکراسی» برای ایرانیان تمایلی است که در چارچوب امکانات موجود، تحقق پذیر «مینماید» (گرچه الزاما ممکن است تحقق نپذیرد). رویاها مقدس نیستند و ممکن است در گذر زمان و تغییر شرایط، از رویا بودن بیفتند. رویاها را میتوان نقد کرد و خطا بودن یا پرهزینه بودن آنها را نشان داد و با گفتوگوی اقناعی، جامعه را از پیگیری آنها پرهیز داد.
به همین ترتیب، سرمایههای نمادین انسانی، چهرهها و شخصیتهایی هستند که «شهرت» دارند و «احترام» برانگیزند و جامعه به آنها «افتخار» میکند، اما اگر لازم شد مورد نقد جامعه نیز قرار میگیرند یعنی مقدس نیستند. البته سرمایه های نمادین میتوانند فیزیکی یا اجتماعی یا فرهنگی نیز باشند مثل میدان نقش جهان، عاشورا یا عید نوروز. اما فعلا توجه ما به سرمایههای نمادین انسانی است.
مثلا استاد فرشچیان و استاد شجریان سرمایههای نمادین انسانی ما هستند که در عین واجد شهرت، احترام و افتخار بودن، و در عین الهام بخش بودن، میتوان آنها را نقد کرد و درباره کاستیهای آنان سخن گفت و نقد آنان هیچ از سرمایه نمادین بودن آنها نمیکاهد. یکی از کارکردهای مهم سرمایههای نمادین، خلق الگو برای نسل جاری است. آنها الگوهای زیستی و اجتماعی از خود ارایه میکنند. آنها همچنین می توانند افقهای تازه و رویاهای تازه ای برای جامعه کشف و خلق کنند.
از منظر دیگر، اسطوره باورها و نمادها و شخصیتهای تاریخی هستند که قدرت بخشند و الهام آفرینند، اما در هالهای از تقدس نیز قرار دارند؛ الگو میآفرینند اما الگوهای غیر قابل انعطاف. در مقابل، رویاها از جنس رویاهای ملی پدیدههایی هستند خواستنی و مورد شوق جامعه اما در عین حال مقدس نیستند. ممکن است بتوان آنها تغییر داد، و ممکن ا
ست آنها را نقد کرد و از رویا بودنشان انداخت. اما پدیدههای خواستنی هستند که میتوانند شور و انرژی بیافرینند؛ مثل رویای رسیدن به توسعه، رویای جامعه پیشرفته، رویای دموکراسی، رویای صلح، رویای تمدن. رویاها میتوانند قابل تغییر باشند اما اسطورهها تغییر ناپذیرند. تمدن دنیای سنتی متکی بر اسطورهها و کاریزماهاست،که هر دو نقد ناپذیرند، اما تمدن مدرن متکی بر سرمایههای نمادین و رویاهاست.
کارکرد اصلی همه اینها (رویا، اسطوره، کاریزما، چهرههای نمادین) معنا بخشی، انگیزانندگی و تزریق انرژی بر پیکره جامعه یا بخشهایی از جامعه است؛ که اگر در این کار موفق باشند، از دل آن، همبستگی و سرمایه اجتماعی نیز شکل میگیرد و کمکم میتواند به یک جنبش پایدار اجتماعی تبدیل شود. جنبشی که ممکن است در بلندمدت برای بقای خویش دست به خلق ایدئولوژی خاص خود نیز بزند.
یکی از کارکردهای توسعه، خلق مستمر رویاهای جدید است. در حالی که در دنیای سنتی، رویا آفریده نمیشود؛ چرا که جامعه سنتی تمام نگاهش رو به گذشته است ولی رویا رو به آینده دارد. رویاها میآیند و درنگی میکنند و می روند اما اسطورهها بودهاند و هستند و خواهند بود. بنابراین ذات اسطوره با توسعه که تحول و تنوع مستمر است نمیخواند و ذات رویا با دنیای سنتی که ثبات و تکرار مستمر است نمیخواند.
به همین ترتیب یکی از کارکردهای توسعه، خلق نوبهنو و مستمر سرمایههای نمادین است؛ سرمایه های نمادینی در سطح محلی، منطقه ای و ملی و حتی فراملی. در فرایند توسعه، سرمایه پشت سرمایه تولید میشود. دهها سرمایه نمادین در سیاست، صدها سرمایه نمادین در فرهنگ، و هزاران سرمایه نمادین در جامعه و اقتصاد همزمان حضور دارند و همچنان دارند تکثیر میشوند. درحالیکه در جامعهی سنتی، کاریزماها با کندی و دشواری شکل میگیرند و وقتی شکل گرفتند قابل تغییر نیستند و با شکل گیری یک کاریزما در هر سطحی (خانوادگی، محلی، منطقهای و ملی)، دیگر امکان شکل گیری کاریزمای بعدی وجود ندارد تا این کاریزما با مرگ خود راه را بر کاریزمای بعدی باز کند.
پس اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای سنتی است و رویا و سرمایه نمادین متعلق به دنیای مدرن. توسعه، اسطوره زُدا و کاریزماخوار است اما رویا پرور و نماد آفرین است. اصولا در فرایند توسعه آنقدر سرعت خلق و تغییر رویاها و چهره های نمادین زیاد است که فرصتی برای ایدئولوژیک شدن آنها پیدا نمی شود. توسعه نوعی فرایند تولید انبوه رویا و نماد است؛ چرا که جامعه در هر مرحله از بلوغ خود نیاز به یک یا مجموعه ای از رویاها و چهره های نمادین تازه دارد تا الهام بخش و برانگیزاننده و انرژی افرین باشند و پس از انجام این ماموریت، جای خود را به رویای دیگر و چهره های دیگر بدهند. این تغییر مستمر رویاها و نمادها اصلی ترین ويژگی فرایند توسعه است. «سکون» و «تکرار» ضد توسعه اند و در دنیای مدرن جایی ندارند؛ دنیای مدرن دنیای «تحول» و «تنوع» است. بنابراین هیچ نباید نگران این شد که رویاها و نمادهای مدرن به ایدئولوژی تبدیل شوند چون آنها آن انداز نمی مانند که هاله ای از تقدس اطراف آنها را بگیرد و دیگر نشود تغییرشان داد یا جایشان را گرفت.
ایدئولوژی به معنای عام آن، مجموعهی باورهایی است که علت دارند ولی دلیل ندارند و ابزاری است برای کسب یا اعمال قدرت و منفعت. در واقع ایدئولوژی ابزاری است برای توجیه اقدماتی که معطوف به دفع ضرر یا کسب منفعت یا اعمال کنترل بر دیگران (قدرت) میباشد.
از اسطوره و کاریزما به راحتی ایدئولوژی خلق میشود (ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد). اما اینگونه ایدئولوژیها چون مبنای عقلانی نداشتهاند، قابل نقد نیستند و به شدت و با خشونت از آنها در برابر نقد حفاظت میشود. ولی از رویا و شخصیتهای نمادین به راحتی ایدئولوژی خلق نمی شود، اگر هم بشود ایدئولوژیهایی با مبانی عقلانی و عینی شکل می گیرد یعنی ایدئولوژیهایی که قابل نقد هستند و اگر منطقا ضعف آنها آشکار شود سعی نمی شود که با خشونت از آنها حفاظت شود بلکه کوشش میشود که به طرزی منطقی اصلاح شوند (ایدئولوژیهای عقل بنیاد).
ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد بیشتر به درد آرمانشهرگرایی می خورند. آرمانشهرها متعلق به دنیای سنتی هستند. وقتی در دنیای سنتی، «تغییر» جایگاهی ندارد و بخش ذاتی آن نیست و زندگی واقعی آنقدر معطل میماند تا همه آرزوها نابود شود آنگاه زمینه مساعد میشود تا مردم به نظریههای آرمانشهری پناه ببرند. اما ایدئولوژی های عقل بنیاد می خواهند همین دنیای دم دستی و موجود را بهبود بخشند. مثلا مارکسیزم و نظریه ولایت فقیه هر دو ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد و آرمانشهری هستند که فقط در دنیای سنتی خریدار دارند. در مقابل، سوسیالدموکراسی یک ایدئولوژی عقل بنیاد است که برای دنیای مدرن ساخته شده است و هدفش بهبود همین زندگی واقعی موجود است. انقلاب ها معمولا متکی بر ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد
کارکرد اصلی همه اینها (رویا، اسطوره، کاریزما، چهرههای نمادین) معنا بخشی، انگیزانندگی و تزریق انرژی بر پیکره جامعه یا بخشهایی از جامعه است؛ که اگر در این کار موفق باشند، از دل آن، همبستگی و سرمایه اجتماعی نیز شکل میگیرد و کمکم میتواند به یک جنبش پایدار اجتماعی تبدیل شود. جنبشی که ممکن است در بلندمدت برای بقای خویش دست به خلق ایدئولوژی خاص خود نیز بزند.
یکی از کارکردهای توسعه، خلق مستمر رویاهای جدید است. در حالی که در دنیای سنتی، رویا آفریده نمیشود؛ چرا که جامعه سنتی تمام نگاهش رو به گذشته است ولی رویا رو به آینده دارد. رویاها میآیند و درنگی میکنند و می روند اما اسطورهها بودهاند و هستند و خواهند بود. بنابراین ذات اسطوره با توسعه که تحول و تنوع مستمر است نمیخواند و ذات رویا با دنیای سنتی که ثبات و تکرار مستمر است نمیخواند.
به همین ترتیب یکی از کارکردهای توسعه، خلق نوبهنو و مستمر سرمایههای نمادین است؛ سرمایه های نمادینی در سطح محلی، منطقه ای و ملی و حتی فراملی. در فرایند توسعه، سرمایه پشت سرمایه تولید میشود. دهها سرمایه نمادین در سیاست، صدها سرمایه نمادین در فرهنگ، و هزاران سرمایه نمادین در جامعه و اقتصاد همزمان حضور دارند و همچنان دارند تکثیر میشوند. درحالیکه در جامعهی سنتی، کاریزماها با کندی و دشواری شکل میگیرند و وقتی شکل گرفتند قابل تغییر نیستند و با شکل گیری یک کاریزما در هر سطحی (خانوادگی، محلی، منطقهای و ملی)، دیگر امکان شکل گیری کاریزمای بعدی وجود ندارد تا این کاریزما با مرگ خود راه را بر کاریزمای بعدی باز کند.
پس اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای سنتی است و رویا و سرمایه نمادین متعلق به دنیای مدرن. توسعه، اسطوره زُدا و کاریزماخوار است اما رویا پرور و نماد آفرین است. اصولا در فرایند توسعه آنقدر سرعت خلق و تغییر رویاها و چهره های نمادین زیاد است که فرصتی برای ایدئولوژیک شدن آنها پیدا نمی شود. توسعه نوعی فرایند تولید انبوه رویا و نماد است؛ چرا که جامعه در هر مرحله از بلوغ خود نیاز به یک یا مجموعه ای از رویاها و چهره های نمادین تازه دارد تا الهام بخش و برانگیزاننده و انرژی افرین باشند و پس از انجام این ماموریت، جای خود را به رویای دیگر و چهره های دیگر بدهند. این تغییر مستمر رویاها و نمادها اصلی ترین ويژگی فرایند توسعه است. «سکون» و «تکرار» ضد توسعه اند و در دنیای مدرن جایی ندارند؛ دنیای مدرن دنیای «تحول» و «تنوع» است. بنابراین هیچ نباید نگران این شد که رویاها و نمادهای مدرن به ایدئولوژی تبدیل شوند چون آنها آن انداز نمی مانند که هاله ای از تقدس اطراف آنها را بگیرد و دیگر نشود تغییرشان داد یا جایشان را گرفت.
ایدئولوژی به معنای عام آن، مجموعهی باورهایی است که علت دارند ولی دلیل ندارند و ابزاری است برای کسب یا اعمال قدرت و منفعت. در واقع ایدئولوژی ابزاری است برای توجیه اقدماتی که معطوف به دفع ضرر یا کسب منفعت یا اعمال کنترل بر دیگران (قدرت) میباشد.
از اسطوره و کاریزما به راحتی ایدئولوژی خلق میشود (ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد). اما اینگونه ایدئولوژیها چون مبنای عقلانی نداشتهاند، قابل نقد نیستند و به شدت و با خشونت از آنها در برابر نقد حفاظت میشود. ولی از رویا و شخصیتهای نمادین به راحتی ایدئولوژی خلق نمی شود، اگر هم بشود ایدئولوژیهایی با مبانی عقلانی و عینی شکل می گیرد یعنی ایدئولوژیهایی که قابل نقد هستند و اگر منطقا ضعف آنها آشکار شود سعی نمی شود که با خشونت از آنها حفاظت شود بلکه کوشش میشود که به طرزی منطقی اصلاح شوند (ایدئولوژیهای عقل بنیاد).
ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد بیشتر به درد آرمانشهرگرایی می خورند. آرمانشهرها متعلق به دنیای سنتی هستند. وقتی در دنیای سنتی، «تغییر» جایگاهی ندارد و بخش ذاتی آن نیست و زندگی واقعی آنقدر معطل میماند تا همه آرزوها نابود شود آنگاه زمینه مساعد میشود تا مردم به نظریههای آرمانشهری پناه ببرند. اما ایدئولوژی های عقل بنیاد می خواهند همین دنیای دم دستی و موجود را بهبود بخشند. مثلا مارکسیزم و نظریه ولایت فقیه هر دو ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد و آرمانشهری هستند که فقط در دنیای سنتی خریدار دارند. در مقابل، سوسیالدموکراسی یک ایدئولوژی عقل بنیاد است که برای دنیای مدرن ساخته شده است و هدفش بهبود همین زندگی واقعی موجود است. انقلاب ها معمولا متکی بر ایدئولوژیهای اسطوره بنیاد
و آرمانشهری هستند و جنبشها، متکی بر ایدئولوژیهای عقل بنیاد. قاعدتا در دنیای مدرن و در جهان توسعه یافته انتظار چیزی به نام انقلاب، بی معنی است. آنان که برای انقلابهای فراگیر تلاش میکنند هنوز در جهانی سنتی زیست میکنند؛ و در هر جامعهای که انقلاب به مفهوم کلاسیک و فراگیر آن شکل بگیرد نشان از آن دارد که آن جامعه هنوز در عصر سنت به سر میبرد. انقلاب کمونیستی روسیه، انقلاب چین، انقلاب کوبا، و انقلاب اسلامی ایران، همه انقلابهایی بودند که در کشورها فرومانده در دنیای سنتی شکل گرفتند. دنیای مدرن دنیای جنبشهاست نه انقلابها وجهان ایدئولوژیهای عقل بنیاد است نه اسطوره بنیاد.
اکنون باز میگردم به نوشتار «رویا و توسعه». باتوجه به نکاتی که در بالا ذکر شد، وقتی سخن از رویای ملی می رود یک رویای تحقق پذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع میکند و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل می کند. نمونه عالی یک رویای ملی، سرود «توپ تمدن» است که صدوچهل سال پیش برای کودکان ژاپنی ساخته شد که چون همراه با بازی خوانده میشد به سرعت در میان کودکان ژاپنی فراگیر و محبوب شد. کودکان توپی را محکم به زمین میزدند تا به هوا برود. آنان باید تا قبل از این که توپ به زمین برگردد به صورت گروهی نام ده دستاورد مهم صنعتی آن زمان دنیای پیشرفته را، که به صورت شعر درآمده بود، بر زبان بیاورند. هر گروه که نام تعداد بیشتری از دستاوردها را برمیشمرد، برنده بود. آن دستاوردها این ها بودند: درشکه، لامپ، دوربین، موتور بخار، تلگراف، روزنامه، پستخانه، مدرسه، کشتی بخار و مهار رعدوبرق. این سرود بسیار تاثیرگذار بود و کمکم در گذر زمان به صورت آرزوی جمعی چند نسل از کودکان ژاپنی درآمد. همان نسلهایی که بعدها با تلاش خود ژاپن را از یک کشور عقبمانده، بسته و کشاورزی، به یک کشور پیشرفته صنعتی و آزاد تبدیل کردند. همان نسلهایی که بعدها شرکتهای مهمی که در اوایل قرن بیستم تاسیس شدند یا توسعه یافتند را به غولهای جهانی تبدیل کردند؛ غولهایی همچون توشیبا، هوندا، میتسوبیشی، تویوتا، نیسان، سیتیزن، پاناسونیک، سونی، شارپ، یاماها، هیتاچی، سوزوکی، کانن، کاوازاکی و دهها شرکت دیگر نظیر آنها. و البته نسلدرنسل، رویای ژاپنیها تغییر کرد تا آنکه امروز رویای ملی آنها رسیدن به توسعه پایدار مبتنی بر ریزفناوری و انرژیهای پاک و زیستن در شهرهای تمام دیجیتال و فراپاک است. (من سالهاست از شاعران مختلف خواستهام که بر اساس ملودی یکی از شعرهای بسیار محبوب کودکان – مثل شعر «اتلمتل توتوله»، یا شعر «یه توپ دارم قلقلیه» - سرودی بسازند که مضامین آیندهساز را به شکلی ساده در ذهن کودکان ما شکل بدهد. اما متاسفانه هنوز هیچ پاسخی نیافتهام. امروز دوباره این درخواست را تکرار میکنم).
بنابراین شعارهایی نظیر «راه قدس از کربلا می گذرد» رویاهای عقلانی دستیافتنی نیستند و نمیتوانند در جهت تقویت فرایند توسعه به «رویای ملی» تبدیل شوند. این شعارها حتی اگر به رویای جمعی هم تبدیل شوند، قدرت و مشروعیت خود را نه از دل و عقل جامعه بلکه از کاریزما می گیرند. با رفتن کاریزما زمان از آن رویاها نیز منقضی می شود. همچنین است شعار «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائيل» و نظایر آنها که رویاهایی متکی بر کاریزما هستند و با مرگ کاریزما پایان مییابند.
«ایران وطن ماست، کورش پدر ماست» نیز یک رویای مبهم مبتنی بر اسطوره است که همانند خود اسطوره در میان زمین و هوا معلق است. یعنی هدفی ناپیدا در اسطوره ای دست نایافتنی پنهان شده است، پس هیچ انرژی و حرکتی نمیآفریند و نمیتواند یک رویای توسعه آفرین باشد.
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» نیز یک رویای مبتنی بر اسطوره بود که چون اسطوره را به زمین واقعیت گره زده بود، بذر مرگ رویا را در خود رویا کاشته بود.
اما سرود «دوباره می سازمت وطن، اگر چه با خشت خشت جان خویش / ستون به سقف تو می زنم، اگرچه با استخوان خویش»، یک رویای توسعهخواهانه است، چرا که مبتنی بر عقلانیت است: نزدیک و دستیافتنی.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
اکنون باز میگردم به نوشتار «رویا و توسعه». باتوجه به نکاتی که در بالا ذکر شد، وقتی سخن از رویای ملی می رود یک رویای تحقق پذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع میکند و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل می کند. نمونه عالی یک رویای ملی، سرود «توپ تمدن» است که صدوچهل سال پیش برای کودکان ژاپنی ساخته شد که چون همراه با بازی خوانده میشد به سرعت در میان کودکان ژاپنی فراگیر و محبوب شد. کودکان توپی را محکم به زمین میزدند تا به هوا برود. آنان باید تا قبل از این که توپ به زمین برگردد به صورت گروهی نام ده دستاورد مهم صنعتی آن زمان دنیای پیشرفته را، که به صورت شعر درآمده بود، بر زبان بیاورند. هر گروه که نام تعداد بیشتری از دستاوردها را برمیشمرد، برنده بود. آن دستاوردها این ها بودند: درشکه، لامپ، دوربین، موتور بخار، تلگراف، روزنامه، پستخانه، مدرسه، کشتی بخار و مهار رعدوبرق. این سرود بسیار تاثیرگذار بود و کمکم در گذر زمان به صورت آرزوی جمعی چند نسل از کودکان ژاپنی درآمد. همان نسلهایی که بعدها با تلاش خود ژاپن را از یک کشور عقبمانده، بسته و کشاورزی، به یک کشور پیشرفته صنعتی و آزاد تبدیل کردند. همان نسلهایی که بعدها شرکتهای مهمی که در اوایل قرن بیستم تاسیس شدند یا توسعه یافتند را به غولهای جهانی تبدیل کردند؛ غولهایی همچون توشیبا، هوندا، میتسوبیشی، تویوتا، نیسان، سیتیزن، پاناسونیک، سونی، شارپ، یاماها، هیتاچی، سوزوکی، کانن، کاوازاکی و دهها شرکت دیگر نظیر آنها. و البته نسلدرنسل، رویای ژاپنیها تغییر کرد تا آنکه امروز رویای ملی آنها رسیدن به توسعه پایدار مبتنی بر ریزفناوری و انرژیهای پاک و زیستن در شهرهای تمام دیجیتال و فراپاک است. (من سالهاست از شاعران مختلف خواستهام که بر اساس ملودی یکی از شعرهای بسیار محبوب کودکان – مثل شعر «اتلمتل توتوله»، یا شعر «یه توپ دارم قلقلیه» - سرودی بسازند که مضامین آیندهساز را به شکلی ساده در ذهن کودکان ما شکل بدهد. اما متاسفانه هنوز هیچ پاسخی نیافتهام. امروز دوباره این درخواست را تکرار میکنم).
بنابراین شعارهایی نظیر «راه قدس از کربلا می گذرد» رویاهای عقلانی دستیافتنی نیستند و نمیتوانند در جهت تقویت فرایند توسعه به «رویای ملی» تبدیل شوند. این شعارها حتی اگر به رویای جمعی هم تبدیل شوند، قدرت و مشروعیت خود را نه از دل و عقل جامعه بلکه از کاریزما می گیرند. با رفتن کاریزما زمان از آن رویاها نیز منقضی می شود. همچنین است شعار «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائيل» و نظایر آنها که رویاهایی متکی بر کاریزما هستند و با مرگ کاریزما پایان مییابند.
«ایران وطن ماست، کورش پدر ماست» نیز یک رویای مبهم مبتنی بر اسطوره است که همانند خود اسطوره در میان زمین و هوا معلق است. یعنی هدفی ناپیدا در اسطوره ای دست نایافتنی پنهان شده است، پس هیچ انرژی و حرکتی نمیآفریند و نمیتواند یک رویای توسعه آفرین باشد.
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» نیز یک رویای مبتنی بر اسطوره بود که چون اسطوره را به زمین واقعیت گره زده بود، بذر مرگ رویا را در خود رویا کاشته بود.
اما سرود «دوباره می سازمت وطن، اگر چه با خشت خشت جان خویش / ستون به سقف تو می زنم، اگرچه با استخوان خویش»، یک رویای توسعهخواهانه است، چرا که مبتنی بر عقلانیت است: نزدیک و دستیافتنی.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
توسعه از دید نظریه بازیها.pdf
4.4 MB
فایل کتاب بازیهای توسعه، ترجمه رضا مجیدزاده
کتاب حاضر، ترجمه ده فصل از دوازده فصل کتاب ارزشمند "Games in Economic Development" اثر بروس وایدک است. ارزش بنیادین کتاب در این است که برای نخستین بار، مسائل مختلف توسعه را از زاویه نظریه بازیها و بر اساس مثالهای کاربردی تحلیل کرده است. در واقع، این کتاب یک کلاس درس توسعه برای تمامی دانشجویان علوم انسانی و تمامی علاقمندان به مباحث توسعه میتواند باشد. متن کتاب و حتی مدلهای تحلیلی بازی، به سادگی و روانی نوشته شده است و حتی افراد ناآشنا به نظریه بازیها میتوانند پس از مطالعه فصل اول و دوم، براحتی کل کتاب را مطالعه کنند. مزیت دیگر کتاب این است که هر خوانندهای میتواند فصل مورد نظر خود را به صورت مجزا مطالعه کند و حتی موضوع مورد علاقه خود را مدلسازی کند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
کتاب حاضر، ترجمه ده فصل از دوازده فصل کتاب ارزشمند "Games in Economic Development" اثر بروس وایدک است. ارزش بنیادین کتاب در این است که برای نخستین بار، مسائل مختلف توسعه را از زاویه نظریه بازیها و بر اساس مثالهای کاربردی تحلیل کرده است. در واقع، این کتاب یک کلاس درس توسعه برای تمامی دانشجویان علوم انسانی و تمامی علاقمندان به مباحث توسعه میتواند باشد. متن کتاب و حتی مدلهای تحلیلی بازی، به سادگی و روانی نوشته شده است و حتی افراد ناآشنا به نظریه بازیها میتوانند پس از مطالعه فصل اول و دوم، براحتی کل کتاب را مطالعه کنند. مزیت دیگر کتاب این است که هر خوانندهای میتواند فصل مورد نظر خود را به صورت مجزا مطالعه کند و حتی موضوع مورد علاقه خود را مدلسازی کند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #لارنس_کلبرگ، برای رشد #تفکر_اخلاقی سه سطح در نظر می گیرد.
در سطح اول(سطح پیش عرفی)، درستی یا نادرستی یک عمل را، پیامد های مادی آن(پاداش و تنبیه) و میزان قدرتِ کسانی که آن را اعمال کرده اند، تعیین می کند.در این سطح، فرد قوانین وضع شده توسط مراجع قدرت را ثابت فرض کرده، خود را ملزم به اطاعت می داند و مقررات به خودی خود برای او بی ارزش اند. در مرحله ی بعد، قوانین کاملا ثابت و مطلق نیستند و فرد تا حدی نسبی گرا می شود، ملاک انتخاب هایش نیازها و خشنودی فردی ست و پیامد مادی برای او در واقع همان لذتی ست که کسب می کند.
در سطح دوم(اخلاق متعارف)، تمایل به حفظ نظم وجود دارد ولی انگیزه ی فرد، دریافت تایید دیگران است و به جای لذت مادی به دنبال لذت روانی حاصل از تایید است و به سبب قضاوت های اخلاقی جامعه است که مقررات اجتماعی را می پذیرد.این مرحله در واقع، همنوایی میان فردی ست. همان مرحله ای که اغلب از آن فراتر نمی رویم و ملاک تصمیم گیری هایمان همسو شدن با اقبال جمعی ست.در مرحله ی دوم از سطح دوم، معیار عمل اخلاقی، نظام اجتماعیِ حاکم و تاکید آن بر انجام وظیفه و احترام به قوانین است.در سطح سوم(پسا عرفی)، رشد اخلاقی درونی می شود، اصول جهانی اخلاقی بر قراردادهای اجتماعی اولویت پیدا می کنند. در مرحله ی اول از این سطح، فرد روح قانون را در می یابد، ارزش ها و اصول را فراتر از قانون می داند و تواناییِ توجه به احترام نسبت به خود و دیگران را کسب می کنند.در مرحله ی نهایی از رشد اخلاقی، ملاک درستی یا نادرستیِ رفتار، اصول اخلاقی ای هستند که برگزیده ی خود فرد می باشند، او در این مرحله، در دوراهی بین قانون و وجدان، از وجدان درونی شده ی خود پیروی می کند.
اغلب افراد در مراحل ابتدایی رشد اخلاقی باقی میمانند بنابراین تنها تعهد داشتن بدون پرسشگری را می آموزند، چنین افرادی میتوانند به یک سیستم فاسد هم متعهد باشند و به خوبی انجام وظیفه کنند. "مامور باشند و معذور".
مادامی که ما به دنبال دریافت پاداش و ترس از تنبیه و یا حتی به دنبال تایید و وابسته به قضاوت های دیگران هستیم و هنوز به مرحله ای نرسیده ایم که به باور نیچه اخلاق را به چالش بکشیم و به جای مقهور بودن، خود خالق اصول اخلاقی باشیم، نمی توانیم مسئولیت اعمال خود را بپذیریم و به آسانی در چارچوب قیودی که به نام اخلاق بر ما تحمیل می شود زندگی می کنیم بدون آن که درک درستی از چرایی آن داشته باشیم و بتوانیم مدافع اصول اخلاقی خود بوده و برای تحقق آن ها حاضر به پرداخت هزینه باشیم.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
در سطح اول(سطح پیش عرفی)، درستی یا نادرستی یک عمل را، پیامد های مادی آن(پاداش و تنبیه) و میزان قدرتِ کسانی که آن را اعمال کرده اند، تعیین می کند.در این سطح، فرد قوانین وضع شده توسط مراجع قدرت را ثابت فرض کرده، خود را ملزم به اطاعت می داند و مقررات به خودی خود برای او بی ارزش اند. در مرحله ی بعد، قوانین کاملا ثابت و مطلق نیستند و فرد تا حدی نسبی گرا می شود، ملاک انتخاب هایش نیازها و خشنودی فردی ست و پیامد مادی برای او در واقع همان لذتی ست که کسب می کند.
در سطح دوم(اخلاق متعارف)، تمایل به حفظ نظم وجود دارد ولی انگیزه ی فرد، دریافت تایید دیگران است و به جای لذت مادی به دنبال لذت روانی حاصل از تایید است و به سبب قضاوت های اخلاقی جامعه است که مقررات اجتماعی را می پذیرد.این مرحله در واقع، همنوایی میان فردی ست. همان مرحله ای که اغلب از آن فراتر نمی رویم و ملاک تصمیم گیری هایمان همسو شدن با اقبال جمعی ست.در مرحله ی دوم از سطح دوم، معیار عمل اخلاقی، نظام اجتماعیِ حاکم و تاکید آن بر انجام وظیفه و احترام به قوانین است.در سطح سوم(پسا عرفی)، رشد اخلاقی درونی می شود، اصول جهانی اخلاقی بر قراردادهای اجتماعی اولویت پیدا می کنند. در مرحله ی اول از این سطح، فرد روح قانون را در می یابد، ارزش ها و اصول را فراتر از قانون می داند و تواناییِ توجه به احترام نسبت به خود و دیگران را کسب می کنند.در مرحله ی نهایی از رشد اخلاقی، ملاک درستی یا نادرستیِ رفتار، اصول اخلاقی ای هستند که برگزیده ی خود فرد می باشند، او در این مرحله، در دوراهی بین قانون و وجدان، از وجدان درونی شده ی خود پیروی می کند.
اغلب افراد در مراحل ابتدایی رشد اخلاقی باقی میمانند بنابراین تنها تعهد داشتن بدون پرسشگری را می آموزند، چنین افرادی میتوانند به یک سیستم فاسد هم متعهد باشند و به خوبی انجام وظیفه کنند. "مامور باشند و معذور".
مادامی که ما به دنبال دریافت پاداش و ترس از تنبیه و یا حتی به دنبال تایید و وابسته به قضاوت های دیگران هستیم و هنوز به مرحله ای نرسیده ایم که به باور نیچه اخلاق را به چالش بکشیم و به جای مقهور بودن، خود خالق اصول اخلاقی باشیم، نمی توانیم مسئولیت اعمال خود را بپذیریم و به آسانی در چارچوب قیودی که به نام اخلاق بر ما تحمیل می شود زندگی می کنیم بدون آن که درک درستی از چرایی آن داشته باشیم و بتوانیم مدافع اصول اخلاقی خود بوده و برای تحقق آن ها حاضر به پرداخت هزینه باشیم.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
Photo
موضوع گفتگو سکولاریسم - لاییسیته
تاثیر نابودي خانوادههای بزرگ صنعتی در تضعیف بخش خصوصی صنعت ايران
از گفتگوي دكتر علي اصغر سعيدي با مجله «كار خانه دار»
بسياري از صنايع بزرگ در كشورهاي پيشرفته صنعتي، ريشه خانوادگي دارد. يعني خانوداه هايي بصورت مشترك در تاسيس و ادراه آن نقش داشته اند و اين صنايع چندين نسل هم ادامه پيدا كرده است.
روابط خانوادگی به عنوان یک سرمایه مهم که امروزه به آن «سرمایه اجتماعی» میگوییم، پیش از انقلاب اهمیت داشته است. صاحبان صنايع معمولا به اعضاي خانواده خود بيشتر از افراد غريبه اعتماد داشتند و آنها را در گير كار مي كردند. به همين دليل خانواده هاي بزرگي مثل عميدحضورها، لاجوردي ها، خسروشاهي ها و غيره در گسترش صنايع و كارخانه ها در كشور خيلي نقش داشتند و صنايع بزرگي پديد آوردند
هنر بزرگ آن صنعتگران اين بود كه پیوندهای خانوادگیشان را به پیوندهای اقتصادی منفعتطلبانه ترجیح میدادند. این دو پیوند اصولا در تعارض با یکدیگرند، ولی آن گروه صاحبان صنایع قدیمی توانسته بودند شرایطی را به وجود آورند که میان این اضداد آشتیای به وجود آید
بعد از انقلاب و مصادره اموال، خانوادههای صنعتی بزرگ از کشور رفتند و با از بین رفتن آنها، ساختار مالکیت هم در کشور ما تغییر کرد و دیگر واحدهای بزرگی نداریم که خانواده محور باشند و از این سرمایهای اجتماعي محروم شديم. به عبارتي اقتصاد ايران دچار دو مشكل شد : يكي از بين رفتن بخش خصوصي و جايگزيني آن با «خصولتي ها» و دوم ناديده گرفتن پتانسیلهای خانواده در رشد بخش خصوصی. همه اينها باعث تضعيف صنعت در ايران شد
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
از گفتگوي دكتر علي اصغر سعيدي با مجله «كار خانه دار»
بسياري از صنايع بزرگ در كشورهاي پيشرفته صنعتي، ريشه خانوادگي دارد. يعني خانوداه هايي بصورت مشترك در تاسيس و ادراه آن نقش داشته اند و اين صنايع چندين نسل هم ادامه پيدا كرده است.
روابط خانوادگی به عنوان یک سرمایه مهم که امروزه به آن «سرمایه اجتماعی» میگوییم، پیش از انقلاب اهمیت داشته است. صاحبان صنايع معمولا به اعضاي خانواده خود بيشتر از افراد غريبه اعتماد داشتند و آنها را در گير كار مي كردند. به همين دليل خانواده هاي بزرگي مثل عميدحضورها، لاجوردي ها، خسروشاهي ها و غيره در گسترش صنايع و كارخانه ها در كشور خيلي نقش داشتند و صنايع بزرگي پديد آوردند
هنر بزرگ آن صنعتگران اين بود كه پیوندهای خانوادگیشان را به پیوندهای اقتصادی منفعتطلبانه ترجیح میدادند. این دو پیوند اصولا در تعارض با یکدیگرند، ولی آن گروه صاحبان صنایع قدیمی توانسته بودند شرایطی را به وجود آورند که میان این اضداد آشتیای به وجود آید
بعد از انقلاب و مصادره اموال، خانوادههای صنعتی بزرگ از کشور رفتند و با از بین رفتن آنها، ساختار مالکیت هم در کشور ما تغییر کرد و دیگر واحدهای بزرگی نداریم که خانواده محور باشند و از این سرمایهای اجتماعي محروم شديم. به عبارتي اقتصاد ايران دچار دو مشكل شد : يكي از بين رفتن بخش خصوصي و جايگزيني آن با «خصولتي ها» و دوم ناديده گرفتن پتانسیلهای خانواده در رشد بخش خصوصی. همه اينها باعث تضعيف صنعت در ايران شد
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #در_باب_پاساژها
بر این پرسش تامل میکنیم که این قبیل مراکز چه امکانی را برای اندیشیدن حول شهر برای متفکران فراهم کردهاند؟ پژوهشگرانی چون بودلر، زیمل، وبلن، و بنیامین با توجه به دگرگونی فضاهای شهری جدید حول زندگی روزمره جدید شهری و مصرفی اندیشیدند و کوشیدند که آن تجارب را به شیوههای متفاوتی توصیف کنند. در این میان پروژه زیمل و بنیامین در باب تجربه، افول هنر قصه گویی، تامل در باب خاطرات در مرکز توجه درسگفتار اول قرار دارد. از زمان شکلگیری پاساژهای قرن نوزدهمی والتربنیامین کوشید از خلال نقد پاساژهای پاریسی در باب پرسهزنی، تجربه شهری، مدرنیته و نقد سرمایهداری بیندیشید، پژوهشگرانی دیگر بر اساس مدل نهادهای تام گافمن و یا دستگاه ایدئولوژیک آلتوسر مراکز خرید جدید شهری را به مثابه عرصهای برای سرکوب آزادی های فردی مورد تامل قرار دادند. از نظر بسیاری از آنها عصر مراکز خرید همزمان است با افول پرسه زن و بر آمدن شکل جدیدی از تجربه شهری. مراکز خرید امکان شکل گیری فضای عمومی آزاد و خلاقانه در شهر را ناممکن کرده است. مفهوم حق شهر آنچنانکه لفور آن را به روی ما میگشاید و هاروی آن را در عرصه های شهری بسط می دهد مسیر نقد دیگری از زاویه اقتصاد سیاسی را فراهم میکند. در سویی دیگر، متفکران فرانسوی چون جان فیسک، میشل دوسرتو و میشل مافزولی قرار دارند که میکوشند با توضیح نظریه قبیلهگرایی، درک مفهوم جماعت به شیوه جدید، بحث بر سر ابداع و نوآوری در مصرف به امکان مقاومت در فضاهای شهری بیندیشند. این دسته از نظریات، زندگی روزمره را عرصه خلاقیت میبینند و نه عرصه سلطه.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
بر این پرسش تامل میکنیم که این قبیل مراکز چه امکانی را برای اندیشیدن حول شهر برای متفکران فراهم کردهاند؟ پژوهشگرانی چون بودلر، زیمل، وبلن، و بنیامین با توجه به دگرگونی فضاهای شهری جدید حول زندگی روزمره جدید شهری و مصرفی اندیشیدند و کوشیدند که آن تجارب را به شیوههای متفاوتی توصیف کنند. در این میان پروژه زیمل و بنیامین در باب تجربه، افول هنر قصه گویی، تامل در باب خاطرات در مرکز توجه درسگفتار اول قرار دارد. از زمان شکلگیری پاساژهای قرن نوزدهمی والتربنیامین کوشید از خلال نقد پاساژهای پاریسی در باب پرسهزنی، تجربه شهری، مدرنیته و نقد سرمایهداری بیندیشید، پژوهشگرانی دیگر بر اساس مدل نهادهای تام گافمن و یا دستگاه ایدئولوژیک آلتوسر مراکز خرید جدید شهری را به مثابه عرصهای برای سرکوب آزادی های فردی مورد تامل قرار دادند. از نظر بسیاری از آنها عصر مراکز خرید همزمان است با افول پرسه زن و بر آمدن شکل جدیدی از تجربه شهری. مراکز خرید امکان شکل گیری فضای عمومی آزاد و خلاقانه در شهر را ناممکن کرده است. مفهوم حق شهر آنچنانکه لفور آن را به روی ما میگشاید و هاروی آن را در عرصه های شهری بسط می دهد مسیر نقد دیگری از زاویه اقتصاد سیاسی را فراهم میکند. در سویی دیگر، متفکران فرانسوی چون جان فیسک، میشل دوسرتو و میشل مافزولی قرار دارند که میکوشند با توضیح نظریه قبیلهگرایی، درک مفهوم جماعت به شیوه جدید، بحث بر سر ابداع و نوآوری در مصرف به امکان مقاومت در فضاهای شهری بیندیشند. این دسته از نظریات، زندگی روزمره را عرصه خلاقیت میبینند و نه عرصه سلطه.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #تمدن_مدرن_بدون_رویا_ناممکن_است/ #رویا، #اسطوره و #توسعه
✍️ #محسن_رنانی
🔸«اسطوره و کاریزما» متعلق به دنیای پیشاتوسعه، «رویا و سرمایهنمادین» متعلق به دنیای توسعه و «ایدئولوژی» متعلق به هر دو دنیاست. «ایدئولوژیهای اسطورهبنیاد» متعلق به دنیای سنتی و «ایدئولوژیهای عقلبنیاد» متعلق به دنیای مدرن هستند.
🔸 یکی از کارکردهای توسعه، خلق مستمر رویاهای جدید است. در دنیای سنتی، رویا آفریده نمیشود چرا که تمام نگاه جامعه سنتی رو به گذشته است ولی رویا رو به آینده دارد. رویاها میآیند و درنگی میکنند و میروند اما اسطورهها بودهاند، هستند و خواهند بود.
🔸ماهیت اسطوره با توسعه که تحول و تنوع مستمر است سازگار نیست و متقابلاً ماهیت رویا با دنیای سنتی که ثبات و تکرارِ مستمر است همسازی ندارد.
🔸یکی دیگر از کارکردهای توسعه، خلق نوبهنو و مستمر سرمایههای نمادین است؛ سرمایههای نمادینی در سطح محلی، منطقهای، ملی و فراملی. در فرایند توسعه، سرمایه پشت سرمایه تولید میشود.
🔸دهها سرمایه نمادین در سیاست، صدها سرمایه نمادین در فرهنگ و هزاران سرمایه نمادین در جامعه و اقتصاد به صورت همزمان حضور دارند و همچنان تکثیر میشوند؛ در حالی که در جامعهی سنتی، کاریزماها با کندی و دشواری شکل میگیرند و پس از شکلگیری قابل تغییر نیستند.
🔸با شکلگیری یک کاریزما در هر سطحی (خانوادگی، محلی، منطقهای و ملی)، دیگر امکان شکلگیری کاریزمای بعدی وجود ندارد تا هنگامی که کاریزمای موجود با مرگ خود راه را بر کاریزمای بعدی باز کند.
🔸اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای سنتی است و رویا و سرمایه نمادین متعلق به دنیای مدرن. توسعه، اسطورهزُدا و نابودکننده کاریزما و رویا، نمادآفرین است.
🔸در فرایند توسعه آنقدر سرعت خلق و تغییر رویاها و چهرههای نمادین زیاد است که فرصتی برای مقدس و ایدئولوژیک شدن آنها پیدا نمیشود.
🔸توسعه نوعی فرایند تولید انبوه رویا و نماد است چرا که جامعه در هر مرحله از بلوغ خود نیاز به یک یا مجموعهای از رویاها و چهرههای نمادین تازه دارد تا الهامبخش، برانگیزاننده و انرژیآفرین باشند و پس از انجام این ماموریت، جای خود را به رویاها و چهرههای دیگری بدهند.
🔸این تغییر مستمر رویاها و نمادها اصلیترین ویژگی فرایند توسعه است. «سکون» و «تکرار» ضد توسعهاند و در دنیای مدرن جایی ندارند؛ دنیای مدرن دنیای «تحول» و «تنوع» است. پس جایی برای نگرانی وجود ندارد؛ رویاها و نمادهای مدرن نمیتوانند به ایدئولوژی تبدیل شوند. آنها آن اندازه باقی نمیمانند که هالهای از تقدس پیرامونشان را فرا گرفته و دیگر نشود تغییرشان داد یا جایشان را گرفت.
🔸وقتی سخن از رویای ملی میشود منظور یک رویای تحققپذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع کرده و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل میکند.
🔸طیفی از شعارهای سالیان ابتدایی انقلاب اسلامی ایران در شمار رویاهای مبتنی بر اسطوره قرار میگرفتند که با گره خوردن به زمین واقعیت، از همان ابتدا، بذر مرگ رویاها را در خودِ رویاها به ودیعه گذاشتند.
🔸اما سرود «دوباره میسازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو میزنم، اگر چه با استخوان خویش» یک رویای توسعهخواهانه است چرا که مبتنی بر عقلانیت است: نزدیک و دستیافتنی.
متن کامل نوشتار فوق را در اعتماد آنلاین بخوانید:
etemadonline.com/content/426960
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #محسن_رنانی
🔸«اسطوره و کاریزما» متعلق به دنیای پیشاتوسعه، «رویا و سرمایهنمادین» متعلق به دنیای توسعه و «ایدئولوژی» متعلق به هر دو دنیاست. «ایدئولوژیهای اسطورهبنیاد» متعلق به دنیای سنتی و «ایدئولوژیهای عقلبنیاد» متعلق به دنیای مدرن هستند.
🔸 یکی از کارکردهای توسعه، خلق مستمر رویاهای جدید است. در دنیای سنتی، رویا آفریده نمیشود چرا که تمام نگاه جامعه سنتی رو به گذشته است ولی رویا رو به آینده دارد. رویاها میآیند و درنگی میکنند و میروند اما اسطورهها بودهاند، هستند و خواهند بود.
🔸ماهیت اسطوره با توسعه که تحول و تنوع مستمر است سازگار نیست و متقابلاً ماهیت رویا با دنیای سنتی که ثبات و تکرارِ مستمر است همسازی ندارد.
🔸یکی دیگر از کارکردهای توسعه، خلق نوبهنو و مستمر سرمایههای نمادین است؛ سرمایههای نمادینی در سطح محلی، منطقهای، ملی و فراملی. در فرایند توسعه، سرمایه پشت سرمایه تولید میشود.
🔸دهها سرمایه نمادین در سیاست، صدها سرمایه نمادین در فرهنگ و هزاران سرمایه نمادین در جامعه و اقتصاد به صورت همزمان حضور دارند و همچنان تکثیر میشوند؛ در حالی که در جامعهی سنتی، کاریزماها با کندی و دشواری شکل میگیرند و پس از شکلگیری قابل تغییر نیستند.
🔸با شکلگیری یک کاریزما در هر سطحی (خانوادگی، محلی، منطقهای و ملی)، دیگر امکان شکلگیری کاریزمای بعدی وجود ندارد تا هنگامی که کاریزمای موجود با مرگ خود راه را بر کاریزمای بعدی باز کند.
🔸اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای سنتی است و رویا و سرمایه نمادین متعلق به دنیای مدرن. توسعه، اسطورهزُدا و نابودکننده کاریزما و رویا، نمادآفرین است.
🔸در فرایند توسعه آنقدر سرعت خلق و تغییر رویاها و چهرههای نمادین زیاد است که فرصتی برای مقدس و ایدئولوژیک شدن آنها پیدا نمیشود.
🔸توسعه نوعی فرایند تولید انبوه رویا و نماد است چرا که جامعه در هر مرحله از بلوغ خود نیاز به یک یا مجموعهای از رویاها و چهرههای نمادین تازه دارد تا الهامبخش، برانگیزاننده و انرژیآفرین باشند و پس از انجام این ماموریت، جای خود را به رویاها و چهرههای دیگری بدهند.
🔸این تغییر مستمر رویاها و نمادها اصلیترین ویژگی فرایند توسعه است. «سکون» و «تکرار» ضد توسعهاند و در دنیای مدرن جایی ندارند؛ دنیای مدرن دنیای «تحول» و «تنوع» است. پس جایی برای نگرانی وجود ندارد؛ رویاها و نمادهای مدرن نمیتوانند به ایدئولوژی تبدیل شوند. آنها آن اندازه باقی نمیمانند که هالهای از تقدس پیرامونشان را فرا گرفته و دیگر نشود تغییرشان داد یا جایشان را گرفت.
🔸وقتی سخن از رویای ملی میشود منظور یک رویای تحققپذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع کرده و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل میکند.
🔸طیفی از شعارهای سالیان ابتدایی انقلاب اسلامی ایران در شمار رویاهای مبتنی بر اسطوره قرار میگرفتند که با گره خوردن به زمین واقعیت، از همان ابتدا، بذر مرگ رویاها را در خودِ رویاها به ودیعه گذاشتند.
🔸اما سرود «دوباره میسازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو میزنم، اگر چه با استخوان خویش» یک رویای توسعهخواهانه است چرا که مبتنی بر عقلانیت است: نزدیک و دستیافتنی.
متن کامل نوشتار فوق را در اعتماد آنلاین بخوانید:
etemadonline.com/content/426960
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
اعتمادآنلاین
تمدن مدرن بدون رویا ناممکن است / رویا، اسطوره و توسعه
محسن رنانی در یادداشتی نوشت: وقتی سخن از رویای ملی میشود منظور یک رویای تحققپذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع کرده و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل میکند. نمونه عالی یک رویای ملی، سرود «توپ تمدن» است که صدوچهل سال پیش برای کودکان ژاپنی ساخته…
📄 #راه_قومیتگرایی_از_دموکراسی_میگذرد
مروری بر بحث قومیتگرایی و هویت ملی با اشاره به تجربه دو کشور ایران و افغانستان
✍️ از مجموعه یادداشتهای استخراج
شده از صحبت های دکتر #امیر_نیکپی
▫️در دهههای اخیر در عصر هویتگرایی زندگی میکنیم. دو نوع هویتگرایی وجود دارد: هویتگرایی منفی و مثبت. هویتگرایی منفی یعنی اینکه خود را در ضدیت با دیگری تعریف کنیم؛ در این حالت فاجعه رخ میدهد.
▫️برای مثال، اینکه عدهای در نقد و نفی حکومت فعلی از پهلویها طرفداری میکنند یا در ضدیت با اعراب بر فارسبودن ایرانیان تأکید میکنند، بیمارگونه است. اینکه ایرانیبودن را با فارسبودن یکی بدانیم خطرناک است. پهلویها هم همین کار را کردند و علیرغم اینکه به اقلیتها در زمینههای اقتصادی، آموزشی، هنر و موسیقی خدمات زیادی کردند، اما فارسبودن و تمدن فارسِ پیش از اسلام را مبنا قرار دادند.
▫️هویتگرایی مثبت این است که ضمن افتخارکردن به فارسبودن، ترکبودن، عرببودن، کُردبودن، بلوچبودن، ترکمنبودن و…، خودمان را در کنار دیگری قرار دهیم و در کنار تفاوتها، نقاط مشترک را هم ببینیم.
▫️همه هویتها (ملی، اعتقادی، جنسیتی، قارهای، قومیتی و…) در اجزای خودشان متکثر هستند. هویت امری انتخابی نیز هست و میتوان آن را تغییر داد. ما خودمان را نباید فقط با هویت دیگران یا هویت گذشتگانمان تعریف کنیم. ما کاملاً با خودمختاری انتخاب میکنیم که میخواهیم چه کسی باشیم، چه اعتقادی داشته باشیم و حتی چه جنسیتی داشته باشیم.
▫️در روند دولت-ملتسازی بهعنوان ابزار ایجاد همسرنوشتی ملی، دو دسته دولت وجود دارد. دولتهایی که بهصورت دموکراتیک این فرآیند را اجرا میکنند و دولتهایی که بهصورت خودکامه دولت-ملتسازی میکنند.
▫️دستهٔ اول خود دو زیرمجموعه دارد: دولتهایی که چندزبانی و چندفرهنگی را میپذیرند و دولتهایی که زبان یک قوم را بر بقیه غالب میکنند. در دولت-ملتهای دموکراتیک، کانادا از نوع اول و فرانسه از نوع دوم است.
▫️در دولت-ملتسازی غیردموکراتیک یک دولت مرکزی روش خود را بر یک جغرافیا حاکم میکند و عملاً اقلیتهای قومی-فرهنگی را در حاشیه قرار میدهد. در این حالت اقلیتها یا باید تسلیم شوند و یا سرکوب.
▫️در ایران، پهلویها مصداق دولت-ملتسازی خودکامه بودند. آنها با تکیه بر ایدئولوژی خاص و اسطورهسازی از ایران پیش از اسلام،موفق به دولت-ملتسازی غیردموکراتیک شدند.
▫️این دولت-ملتسازی با تکیه ناموزون بر یک عنصر هویتیِ مردمان این کشور شکل گرفت.البته این به این معنا نیست که وقتی دولت-ملت ایجاد شد دیگر فروپاشیده نمیشود، کما اینکه الان در ایران شاهد وضعیت نزدیک به فروپاشی دولت-ملت هستیم.
متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید:
Telegra.ph/-07-26-205
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
مروری بر بحث قومیتگرایی و هویت ملی با اشاره به تجربه دو کشور ایران و افغانستان
✍️ از مجموعه یادداشتهای استخراج
شده از صحبت های دکتر #امیر_نیکپی
▫️در دهههای اخیر در عصر هویتگرایی زندگی میکنیم. دو نوع هویتگرایی وجود دارد: هویتگرایی منفی و مثبت. هویتگرایی منفی یعنی اینکه خود را در ضدیت با دیگری تعریف کنیم؛ در این حالت فاجعه رخ میدهد.
▫️برای مثال، اینکه عدهای در نقد و نفی حکومت فعلی از پهلویها طرفداری میکنند یا در ضدیت با اعراب بر فارسبودن ایرانیان تأکید میکنند، بیمارگونه است. اینکه ایرانیبودن را با فارسبودن یکی بدانیم خطرناک است. پهلویها هم همین کار را کردند و علیرغم اینکه به اقلیتها در زمینههای اقتصادی، آموزشی، هنر و موسیقی خدمات زیادی کردند، اما فارسبودن و تمدن فارسِ پیش از اسلام را مبنا قرار دادند.
▫️هویتگرایی مثبت این است که ضمن افتخارکردن به فارسبودن، ترکبودن، عرببودن، کُردبودن، بلوچبودن، ترکمنبودن و…، خودمان را در کنار دیگری قرار دهیم و در کنار تفاوتها، نقاط مشترک را هم ببینیم.
▫️همه هویتها (ملی، اعتقادی، جنسیتی، قارهای، قومیتی و…) در اجزای خودشان متکثر هستند. هویت امری انتخابی نیز هست و میتوان آن را تغییر داد. ما خودمان را نباید فقط با هویت دیگران یا هویت گذشتگانمان تعریف کنیم. ما کاملاً با خودمختاری انتخاب میکنیم که میخواهیم چه کسی باشیم، چه اعتقادی داشته باشیم و حتی چه جنسیتی داشته باشیم.
▫️در روند دولت-ملتسازی بهعنوان ابزار ایجاد همسرنوشتی ملی، دو دسته دولت وجود دارد. دولتهایی که بهصورت دموکراتیک این فرآیند را اجرا میکنند و دولتهایی که بهصورت خودکامه دولت-ملتسازی میکنند.
▫️دستهٔ اول خود دو زیرمجموعه دارد: دولتهایی که چندزبانی و چندفرهنگی را میپذیرند و دولتهایی که زبان یک قوم را بر بقیه غالب میکنند. در دولت-ملتهای دموکراتیک، کانادا از نوع اول و فرانسه از نوع دوم است.
▫️در دولت-ملتسازی غیردموکراتیک یک دولت مرکزی روش خود را بر یک جغرافیا حاکم میکند و عملاً اقلیتهای قومی-فرهنگی را در حاشیه قرار میدهد. در این حالت اقلیتها یا باید تسلیم شوند و یا سرکوب.
▫️در ایران، پهلویها مصداق دولت-ملتسازی خودکامه بودند. آنها با تکیه بر ایدئولوژی خاص و اسطورهسازی از ایران پیش از اسلام،موفق به دولت-ملتسازی غیردموکراتیک شدند.
▫️این دولت-ملتسازی با تکیه ناموزون بر یک عنصر هویتیِ مردمان این کشور شکل گرفت.البته این به این معنا نیست که وقتی دولت-ملت ایجاد شد دیگر فروپاشیده نمیشود، کما اینکه الان در ایران شاهد وضعیت نزدیک به فروپاشی دولت-ملت هستیم.
متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید:
Telegra.ph/-07-26-205
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
Telegraph
راه قومیتگرایی از دموکراسی میگذرد
مروری بر بحث قومیتگرایی و هویت ملی با اشاره به تجربه دو کشور ایران و افغانستان از مجموعه یادداشتهای استخراج شده از میزگردهای توسعه برگرفته از سخنان دکتر امیر نیکپی تدوین شده توسط پویش فکری توسعه تنوع قومی یکی از موضوعات مهم در مطالعات توسعه است که گاهی…
v10i2-farsi.pdf
2.9 MB
🌐 نسخهٔ فارسی مجلۀ گفتوگوی جهانی (آگوست ۲۰۲۰) | سرمایهداری دیجیتال و بازاریشدن ارتباطات
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #هرناندو_دسوتو یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان دنیا
او به نمایندگی از مردم گیر افتاده در فقر و بدون حقوق مالکیت یا توانایی کسب روزی قانونی، مبارزهای قهرمانانه را رهبری کرد که از پرو آغاز شد و به سراسر دنیا گسترش یافت.
نظریه دسوتو بیان می کند که بین توسعه یافتگی و حمایت از حقوق مالکیت کشورها ارتباط مستقیمی وجود دارد. به عبارت دیگر هرجا حمایت از حقوق مالکیت افراد بهتر تامین شود، رفاه اقتصادی بیشتری نیز مشاهده می گردد.
«دو سوتو به تنهایی انقلابی را در جهان سوم برانگیخته است... راز سرمایه توانسته است بعد از مدتی طولانی یکی از معدود روشهای جدید و واقعاً امیدبخش را برای مهار فقر به همراه بیاورد.»
دسوتو در یک تحقیق میدانی موانع رعایت قانون و نیز درگیریهایی که برای تاسیس یک کارگاه در حومه شهر لیما وجود دارد به شرح ماجرای چگونگی تاسیس آن پرداخته و نتیجه گرفته که چگونه یک فرآیند بورکراتیک به دالانهای پیچ در پیچی منجر میشود که تاسیس یک بنگاه اقتصادی را با موانع جدی مواجه میسازد.
برای آشنایی با مشکلات زندگی مهاجران، تیم تحقیقاتی من و خودم یک کارگاه کوچک لباس دوزی در حومه شهر لیما باز کردیم. هدف ما ایجاد یک کسب و کار جدید و کاملا قانونی بود. آنگاه تیم تحقیقاتی ما شروع به پرکردن فرمها کرد، در صفهای متعدد ایستاد و با اتوبوس به قسمت مرکزی لیما رفت تا تمامی تاییدیههای لازم را برای شروع کسب و کار کوچکی در پرو، بر طبق قوانین بگیرد. آنها هر روز شش ساعت برای این کار وقت صرف کردند و بالاخره ۲۸۹روز بعد توانستند آن کسب و کار را به ثبت برسانند.
هر چند که این کارگاه فقط با یک کارگر شروع به کار کرد. هزینه ثبت قانونی آن ۱۲۳۱دلار بود، یعنی سی و یک برابر حداقل دستمزد ماهانه این کارگر گرفتن مجوز قانونی برای ساختن یک خانه روی زمین متعلق به دولت شش سال و یازده ماه طول میکشید و نیاز به گذراندن ۲۰۷ گام اداری در ۵۲ اداره دولتی داشت.
منبع : کانال کلاس درس اقتصاد توسعه و روزنامه دنیای اقتصاد
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
او به نمایندگی از مردم گیر افتاده در فقر و بدون حقوق مالکیت یا توانایی کسب روزی قانونی، مبارزهای قهرمانانه را رهبری کرد که از پرو آغاز شد و به سراسر دنیا گسترش یافت.
نظریه دسوتو بیان می کند که بین توسعه یافتگی و حمایت از حقوق مالکیت کشورها ارتباط مستقیمی وجود دارد. به عبارت دیگر هرجا حمایت از حقوق مالکیت افراد بهتر تامین شود، رفاه اقتصادی بیشتری نیز مشاهده می گردد.
«دو سوتو به تنهایی انقلابی را در جهان سوم برانگیخته است... راز سرمایه توانسته است بعد از مدتی طولانی یکی از معدود روشهای جدید و واقعاً امیدبخش را برای مهار فقر به همراه بیاورد.»
دسوتو در یک تحقیق میدانی موانع رعایت قانون و نیز درگیریهایی که برای تاسیس یک کارگاه در حومه شهر لیما وجود دارد به شرح ماجرای چگونگی تاسیس آن پرداخته و نتیجه گرفته که چگونه یک فرآیند بورکراتیک به دالانهای پیچ در پیچی منجر میشود که تاسیس یک بنگاه اقتصادی را با موانع جدی مواجه میسازد.
برای آشنایی با مشکلات زندگی مهاجران، تیم تحقیقاتی من و خودم یک کارگاه کوچک لباس دوزی در حومه شهر لیما باز کردیم. هدف ما ایجاد یک کسب و کار جدید و کاملا قانونی بود. آنگاه تیم تحقیقاتی ما شروع به پرکردن فرمها کرد، در صفهای متعدد ایستاد و با اتوبوس به قسمت مرکزی لیما رفت تا تمامی تاییدیههای لازم را برای شروع کسب و کار کوچکی در پرو، بر طبق قوانین بگیرد. آنها هر روز شش ساعت برای این کار وقت صرف کردند و بالاخره ۲۸۹روز بعد توانستند آن کسب و کار را به ثبت برسانند.
هر چند که این کارگاه فقط با یک کارگر شروع به کار کرد. هزینه ثبت قانونی آن ۱۲۳۱دلار بود، یعنی سی و یک برابر حداقل دستمزد ماهانه این کارگر گرفتن مجوز قانونی برای ساختن یک خانه روی زمین متعلق به دولت شش سال و یازده ماه طول میکشید و نیاز به گذراندن ۲۰۷ گام اداری در ۵۲ اداره دولتی داشت.
منبع : کانال کلاس درس اقتصاد توسعه و روزنامه دنیای اقتصاد
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #دیکتاتوری_در_زندگی روزمره/ در فرایند آموزش پرسش را قدر بنهیم
✍️ #محسن رنانی،#حسین قربانی
این تصاویر در ایران برای همه ما آشناست: به نانوایی میرویم، با فروتنی درخواست چند عدد نان میکنیم و معمولاً هم به نانوا نمیگوییم نان را برای من با چه کیفیتی بپز. هرچه از تنور درآمد بر روی چشم میگذاریم و پولش را میپردازیم و میبریم.
وقتی به مطب پزشک میرویم خیلی فروتن مینشینیم تا پزشک از ما سؤال کند و اگر یکی دو تا سؤال داشتهباشیم با کلی شرمندگی میپرسیم و جرات هم نمیکنیم از پزشک بپرسیم فلان قرص برای کدام مشکل من است و فلان آمپول برای چه بود و آیا با توجه به اینکه فشار خون دارم، فلان دارو برای من ضرر ندارد؟
وقتی به شهرداری میرویم خیلی مهربان و سربهزیر درخواست خود را میگوییم و اگر مهندس شهرساز درخواست ما را رد کرد اغلب نمیپرسیم به استناد کدام آییننامه یا کدام مصوبه؟ بلکه باز با فروتنی میگوییم حالا شما یک لطفی بکنید این کار را حل کنید. تصاویری از این دست در ساعت به ساعت زندگی ما ایرانیان قابل مشاهده است.
البته متقابلاً من هم که در نانوایی و مطب و شهرداری سربهزیر و فروتن هستم، در موضع شغلی خودم، حکومت میکنم؛ یعنی اگر فرضاً اپراتور تلفن ادارهای هستم، وقتی فردی تماس بگیرد و بیش از یکی دو سوال بپرسد، جواب سربالا میدهم و تلفن را قطع میکنم. اینها همه تصاویر جامعهای است که افرادش انباشته از خوی و رفتار سلطهگری و دیکتاتوری هستند.
در چنین جامعهای همه افراد در هر موقعیتی در اغلب موارد محکوم و در موضع دست پایین هستند و فقط در یک مورد (جایی که مرتبط با شغل و مسئولیت خودشان است) حاکم و در موضع بالا هستند. بنابراین در جامعه سلطهگر، افراد در همه موارد محکوم و سلطهپذیرند و در یک موضع، حاکم و سلطهگر و چنین میشود که روح سلطهگری و سلطهپذیری در همه زندگی ما رسوخ میکند.
چنین جامعهای اگر هفتهای یک انتخابات هم برگزار کند، دموکرات و آزادمنش نیست. در چنین جامعهای انتخابات بیشتر به یک نمایش میماند و البته حاکمانش در انتخابات دخالت میکنند و کسی هم نمیتواند آنها را به دادگاه بکشاند.
حالا داستان را بر عکس کنید. اگر هر فردی فقط در یک موضع (جایی که موضع شغلی اوست و مسئولیت دارد) محکوم، یعنی پاسخگو باشد، آنگاه در همه موارد دیگر، یعنی در تمامی مواضعی که با شغل دیگران سر و کار دارد، حاکم خواهد بود.
در چنین جامعهای هر فرد فقط در یک مورد محکوم و در اغلب موارد حاکم است و چه دلپذیر است زیستن در چنین جامعهای. جامعه دوم قطعاً یک جامعه دموکراتتر و آزادمنشتر است.
بنابراین دموکراسی واقعی ربطی به انتخابات ندارد. انتخابات فقط یکی از شیوههای تجربهشده گردش قدرت سیاسی است؛ دموکراسی واقعی، آن مناسباتی است که در بین ما رواج دارد. یک پادشاه غیرمنتخبِ پاسخگو، قطعاً دموکراتتر از ژنرالی است که با انتخابات فرمایشی سرکار آمده باشد.
پس دموکراسی تنها با یک تغییر کوچک در رفتار ما تحقق مییابد. یعنی اینکه بپذیریم در موضع شغلی خودمان، هرجا هستیم، پاسخگو باشیم اما روحیه چنین پذیرشی کجا شکل میگیرد؟ در خانه و مدرسه.
اولین پیامد یک نظام آموزشی که در آن، معلم، گوینده صرف و دانشآموز شنونده صرف باشد، شکلگیری رابطه سلطه میان دانشآموز و معلم است. قاعده روانشناسی این است که دیکتاتورها در موضع ضعف، سلطهپذیر هستند و در موضع قدرت، سلطهگر و دیکتاتور خواهند شد.
اگر در جامعهای در همه بخشها و همه مشاغل اداری و غیراداری و همه تعاملات روزمره تا جایی که امکان دارد سلطهگری صورت میگیرد به دلیل آن است که در مدارس از کودکی بهطور آشکار یا پنهان یا بهصورت رسمی یا ضمنی، سلطهپذیری آموزش داده شده است و در نتیجه همان کودکان، زمانی که به اولین دستاویزهای قدرت مجهز میشوند، سلطهگری میکنند.
متن کامل نوشتار فوق را در اعتماد آنلاین بخوانید:
etemadonline.com/content/430474/دیکتاتوری-در-زندگی-روزمره
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #محسن رنانی،#حسین قربانی
این تصاویر در ایران برای همه ما آشناست: به نانوایی میرویم، با فروتنی درخواست چند عدد نان میکنیم و معمولاً هم به نانوا نمیگوییم نان را برای من با چه کیفیتی بپز. هرچه از تنور درآمد بر روی چشم میگذاریم و پولش را میپردازیم و میبریم.
وقتی به مطب پزشک میرویم خیلی فروتن مینشینیم تا پزشک از ما سؤال کند و اگر یکی دو تا سؤال داشتهباشیم با کلی شرمندگی میپرسیم و جرات هم نمیکنیم از پزشک بپرسیم فلان قرص برای کدام مشکل من است و فلان آمپول برای چه بود و آیا با توجه به اینکه فشار خون دارم، فلان دارو برای من ضرر ندارد؟
وقتی به شهرداری میرویم خیلی مهربان و سربهزیر درخواست خود را میگوییم و اگر مهندس شهرساز درخواست ما را رد کرد اغلب نمیپرسیم به استناد کدام آییننامه یا کدام مصوبه؟ بلکه باز با فروتنی میگوییم حالا شما یک لطفی بکنید این کار را حل کنید. تصاویری از این دست در ساعت به ساعت زندگی ما ایرانیان قابل مشاهده است.
البته متقابلاً من هم که در نانوایی و مطب و شهرداری سربهزیر و فروتن هستم، در موضع شغلی خودم، حکومت میکنم؛ یعنی اگر فرضاً اپراتور تلفن ادارهای هستم، وقتی فردی تماس بگیرد و بیش از یکی دو سوال بپرسد، جواب سربالا میدهم و تلفن را قطع میکنم. اینها همه تصاویر جامعهای است که افرادش انباشته از خوی و رفتار سلطهگری و دیکتاتوری هستند.
در چنین جامعهای همه افراد در هر موقعیتی در اغلب موارد محکوم و در موضع دست پایین هستند و فقط در یک مورد (جایی که مرتبط با شغل و مسئولیت خودشان است) حاکم و در موضع بالا هستند. بنابراین در جامعه سلطهگر، افراد در همه موارد محکوم و سلطهپذیرند و در یک موضع، حاکم و سلطهگر و چنین میشود که روح سلطهگری و سلطهپذیری در همه زندگی ما رسوخ میکند.
چنین جامعهای اگر هفتهای یک انتخابات هم برگزار کند، دموکرات و آزادمنش نیست. در چنین جامعهای انتخابات بیشتر به یک نمایش میماند و البته حاکمانش در انتخابات دخالت میکنند و کسی هم نمیتواند آنها را به دادگاه بکشاند.
حالا داستان را بر عکس کنید. اگر هر فردی فقط در یک موضع (جایی که موضع شغلی اوست و مسئولیت دارد) محکوم، یعنی پاسخگو باشد، آنگاه در همه موارد دیگر، یعنی در تمامی مواضعی که با شغل دیگران سر و کار دارد، حاکم خواهد بود.
در چنین جامعهای هر فرد فقط در یک مورد محکوم و در اغلب موارد حاکم است و چه دلپذیر است زیستن در چنین جامعهای. جامعه دوم قطعاً یک جامعه دموکراتتر و آزادمنشتر است.
بنابراین دموکراسی واقعی ربطی به انتخابات ندارد. انتخابات فقط یکی از شیوههای تجربهشده گردش قدرت سیاسی است؛ دموکراسی واقعی، آن مناسباتی است که در بین ما رواج دارد. یک پادشاه غیرمنتخبِ پاسخگو، قطعاً دموکراتتر از ژنرالی است که با انتخابات فرمایشی سرکار آمده باشد.
پس دموکراسی تنها با یک تغییر کوچک در رفتار ما تحقق مییابد. یعنی اینکه بپذیریم در موضع شغلی خودمان، هرجا هستیم، پاسخگو باشیم اما روحیه چنین پذیرشی کجا شکل میگیرد؟ در خانه و مدرسه.
اولین پیامد یک نظام آموزشی که در آن، معلم، گوینده صرف و دانشآموز شنونده صرف باشد، شکلگیری رابطه سلطه میان دانشآموز و معلم است. قاعده روانشناسی این است که دیکتاتورها در موضع ضعف، سلطهپذیر هستند و در موضع قدرت، سلطهگر و دیکتاتور خواهند شد.
اگر در جامعهای در همه بخشها و همه مشاغل اداری و غیراداری و همه تعاملات روزمره تا جایی که امکان دارد سلطهگری صورت میگیرد به دلیل آن است که در مدارس از کودکی بهطور آشکار یا پنهان یا بهصورت رسمی یا ضمنی، سلطهپذیری آموزش داده شده است و در نتیجه همان کودکان، زمانی که به اولین دستاویزهای قدرت مجهز میشوند، سلطهگری میکنند.
متن کامل نوشتار فوق را در اعتماد آنلاین بخوانید:
etemadonline.com/content/430474/دیکتاتوری-در-زندگی-روزمره
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
اعتمادآنلاین
دیکتاتوری در زندگی روزمره / در فرایند آموزش پرسش را قدر بنهیم
این تصاویر در ایران برای همه ما آشناست: به نانوایی میرویم، با فروتنی درخواست چند عدد نان میکنیم و معمولاً هم به نانوا نمیگوییم نان را برای من با چه کیفیتی بپز (کاملاً برشته، یا نیمهبرشته یا سفید یا خمیر). هرچه از تنور درآمد بر روی چشم میگذاریم و پولش…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #گفتگوی آقای دکتر امیر رزاقی با آقای دکتر عطا هودشتیان در صفحه اینستاگرام اندیشه ملی
( #بخش_نخست )
در صفحه اینستا گرام اندیشه ملی
@andishehmelli
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: لایسیته - سکولاریسم
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_نخست )
در صفحه اینستا گرام اندیشه ملی
@andishehmelli
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: لایسیته - سکولاریسم
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #گفتگوی آقای دکتر امیر رزاقی با آقای دکتر عطا هودشتیان در صفحه اینستاگرام اندیشه ملی
( #بخش_دوم )
در صفحه اینستا گرام اندیشه ملی
@andishehmelli
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: لایسیته - سکولاریسم
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_دوم )
در صفحه اینستا گرام اندیشه ملی
@andishehmelli
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: لایسیته - سکولاریسم
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #نقش_خیابان_در_ایران مدرن با #رویکرد_نحو_فضا
✍️#صبا_سلطان_قرائی
اجتماع پذیری در فضای عمومی از اهمیت بسزایی برخوردار است و موجب غنای زندگی شهری است.
نظریه پردازان شهری در تقسیم بندی فضاهای عمومی از واژگان اجتماع پذیر و اجتماع گریز استفاده می کنند. در این میان از مهم ترین فضاهایی که از دیرباز نقش اجتماع پذیری داشته است خیابان است.
خیابان فضای عمومی و اجتماعی است که با جذب مردم و ایجاد سرزندگی شهری محل رخداد تعاملات اجتماعی است. بنابراین در پایداری اجتماعی و در نهایت فضای عمومی پایدار نقش بسزایی دارد.
آیتم اجتماع پذیری که از نقش های اصلی خیابان بود در ایران مدرن جای خود را با سرعت جابه جایی و جدایی گزینی مردم از فضای عمومی عوض کرد.
نحو فضا (چیدمان فضا یا اسپیس سینتکس) به عنوان روشی برای تحلیل روابط توپولوژیک فضا و پیکره بندی آن مورد استفاده است. از این روش می توان برای سنجش اجتماع پذیری خیابان استفاده کرد.
چیدمان فضایی و ترتیب قرارگیری فضاها در کنار یکدیگر تأثیر مستقیم بر نحوه استفاده از فضاها دارد و بیانگر روابط اجتماعی معنادار است.
خیابان به عنوان یک فضایی که دارای خصیصه اجتماع پذیری است را می توان از سه مولفه کالبدی، اجتماعی و فعالیت مورد بررسی قرار داد:
برای اجتماع پذیر بودن خیابان باید کالبدی با دسترسی کالبدی و بصری مناسب برای پیاده داشته باشد.
در بعد اجتماعی خیابان امکان ایجاد تعاملات اجتماعی خود بخودی و سازمان یافته باید وجود داشته باشد. برای همه گروه های سنی و جنسی، نژادها و افراد دارای معلولیت باید امکان حضور اجتماعی وجود داشته باشد.
در بعد فعالیت، ایجاد فعالیت های متنوع با مشارکت مردم بسیار مهم است. هنر همگانی و هنر محیطی و فعالیت های جانبی همچون دکه ها، کافه ها و نمایشگاه ها و غرفه های موقت می تواند در ایجاد سرزندگی و اجتماع پذیری خیابان موثر باشد.
🔹 از روش نحو فضا می توان برای سنجش اجتماع پذیری خیابان در بعد کالبدی استفاده کرد.
🔹 نتایج تحلیل ها نشان می دهد هرچه هم پیوندی و اتصال بیشتر باشد خیابان از لحاظ کالبدی دارای قابلیت بیشتری برای اجتماع پذیری است.
📍کانال#جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️#صبا_سلطان_قرائی
اجتماع پذیری در فضای عمومی از اهمیت بسزایی برخوردار است و موجب غنای زندگی شهری است.
نظریه پردازان شهری در تقسیم بندی فضاهای عمومی از واژگان اجتماع پذیر و اجتماع گریز استفاده می کنند. در این میان از مهم ترین فضاهایی که از دیرباز نقش اجتماع پذیری داشته است خیابان است.
خیابان فضای عمومی و اجتماعی است که با جذب مردم و ایجاد سرزندگی شهری محل رخداد تعاملات اجتماعی است. بنابراین در پایداری اجتماعی و در نهایت فضای عمومی پایدار نقش بسزایی دارد.
آیتم اجتماع پذیری که از نقش های اصلی خیابان بود در ایران مدرن جای خود را با سرعت جابه جایی و جدایی گزینی مردم از فضای عمومی عوض کرد.
نحو فضا (چیدمان فضا یا اسپیس سینتکس) به عنوان روشی برای تحلیل روابط توپولوژیک فضا و پیکره بندی آن مورد استفاده است. از این روش می توان برای سنجش اجتماع پذیری خیابان استفاده کرد.
چیدمان فضایی و ترتیب قرارگیری فضاها در کنار یکدیگر تأثیر مستقیم بر نحوه استفاده از فضاها دارد و بیانگر روابط اجتماعی معنادار است.
خیابان به عنوان یک فضایی که دارای خصیصه اجتماع پذیری است را می توان از سه مولفه کالبدی، اجتماعی و فعالیت مورد بررسی قرار داد:
برای اجتماع پذیر بودن خیابان باید کالبدی با دسترسی کالبدی و بصری مناسب برای پیاده داشته باشد.
در بعد اجتماعی خیابان امکان ایجاد تعاملات اجتماعی خود بخودی و سازمان یافته باید وجود داشته باشد. برای همه گروه های سنی و جنسی، نژادها و افراد دارای معلولیت باید امکان حضور اجتماعی وجود داشته باشد.
در بعد فعالیت، ایجاد فعالیت های متنوع با مشارکت مردم بسیار مهم است. هنر همگانی و هنر محیطی و فعالیت های جانبی همچون دکه ها، کافه ها و نمایشگاه ها و غرفه های موقت می تواند در ایجاد سرزندگی و اجتماع پذیری خیابان موثر باشد.
🔹 از روش نحو فضا می توان برای سنجش اجتماع پذیری خیابان در بعد کالبدی استفاده کرد.
🔹 نتایج تحلیل ها نشان می دهد هرچه هم پیوندی و اتصال بیشتر باشد خیابان از لحاظ کالبدی دارای قابلیت بیشتری برای اجتماع پذیری است.
📍کانال#جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #گفتگوی آقای دکتر امیر رزاقی با آقای مزدک عبدی پور در صفحه اینستاگرام اندیشه ملی
( بخش نخست گفتگو )
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: ژئوپلیتیک زیست بومی ایران و منطقه
📍گروه تلگرامی و صفحه اینستاگرام اندیشه ملی - گفتمان نو
@andishehmelli
( بخش نخست گفتگو )
🔸از سلسله گفتگوهای اندیشه ملی - ضرورت گفتمان نو
🔸موضوع گفتگو: ژئوپلیتیک زیست بومی ایران و منطقه
📍گروه تلگرامی و صفحه اینستاگرام اندیشه ملی - گفتمان نو
@andishehmelli
جزئیات طرح مجلس برای تشکیل سازمان مدیریت شهری و روستایی
طرح تشکیل سازمان مدیریت شهری و روستایی هفته گذشته در مجلس اعلام وصول شد؛ در صورت تصویب نهایی این طرح سازمان شهرداری و دهیاری کشور از وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی از وزارت راه و شهرسازی منتزع و «سازمان مدیریت شهری و روستایی» زیر نظر رییس جمهور تشکیل میشود.
این طرح در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۹ به صورت عادی مطرح و اعلام وصول شد که جزئیات آن به شرح زیر است:
ماده ۱- به منظور راهبری، نظارت و هدایت شهرداریها و دهیاریها، سازمان شهرداری و دهیاری کشور از وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی از وزارت راه و شهرسازی منتزع و «سازمان مدیریت شهری و روستایی» با کلیه اختیارات و وظایفی که به موجب قوانین و مقررات مختلف دارا بودهاند، به همراه کلیه امکانات، اموال و نیروی انسانی زیر نظر رییس جمهور تشکیل میگردد.
تبصره ۱- کلیه وظایف و اختیارات وزارت راه و شهرسازی در حوزه معماری و شهرسازی و وزارت کشور و وزیر کشور در امور شهرداری ها و دهیاری ها و شوراهای اسلامی به استثناء برگزاری انتخابات به سازمان و رییس سازمان منتقل می شود.
تبصره ۲- کلیه وظایف و اختیارات شورای عالی معماری و شهرسازی و شورای عالی ترافیک به سازمان مذکور منتقل می گردد و رییس شوراهای مذکور رییس سازمان و وزرای کشور و راه و شهرسازی اعضاء شوراهای مذکور خواهند شد.
ماده ۲- اساسنامه سازمان ظرف مدت حداکثر شش ماه بنا به پیشنهاد رییس سازمان به تصویب هیأت دولت خواهد رسید.
تبصره ۱- ساختار و تشکیلات سازمان به پیشنهاد رییس سازمان به تأیید سازمان امور اداری و استخدامی کشور می رسد.
ماده ۳- شهرداران و دهیاران سراسر کشور سه نفر را به عنوان رییس سازمان به رییس جمهور معرفی می نمایند. رییس جمهور یک نفر از آنان را به عنوان معاون خود و رییس سازمان برای مدت چهار سال انتخاب می نماید.
تبصره ۱- انتخاب مجدد آن برای یک دوره چهارسال دیگر بلامانع است.
تبصره ۲- آیین نامه اجرایی نحوه انتخاب و سایر ترتیبات لازم حداکثر سه ماه پس از تصویب این قانون به پیشنهاد وزارت کشور به تصویب هیئت دولت خواهد رسید.
ماده ۴- به سازمان برنامه و بودجه کشور اجازه داده می شود در سال ۱۳۹۹ در محدوده اعتبارات مصوب نسبت به هر گونه جابه جایی، تغییر ردیف، کاهش یا افزایش اعتبارات ردیفهای بودجهای آنها به نحوی که حداکثر تسهیلات لازم را جهت اجرای این قانون فراهم نموده و اختلالی در اداره امور مربوط ایجاد نشود، اقدام نماید
تبصره ۱- کلیه وجوهی که طبق قوانین و مقررات از جمله قانون مالیات بر ارزش افزوده در اختیار وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی وزارت راه و شهرسازی میباشد، پس از ابلاغ این قانون در اختیار سازمان مذکور قرار خواهد گرفت.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
طرح تشکیل سازمان مدیریت شهری و روستایی هفته گذشته در مجلس اعلام وصول شد؛ در صورت تصویب نهایی این طرح سازمان شهرداری و دهیاری کشور از وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی از وزارت راه و شهرسازی منتزع و «سازمان مدیریت شهری و روستایی» زیر نظر رییس جمهور تشکیل میشود.
این طرح در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۹ به صورت عادی مطرح و اعلام وصول شد که جزئیات آن به شرح زیر است:
ماده ۱- به منظور راهبری، نظارت و هدایت شهرداریها و دهیاریها، سازمان شهرداری و دهیاری کشور از وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی از وزارت راه و شهرسازی منتزع و «سازمان مدیریت شهری و روستایی» با کلیه اختیارات و وظایفی که به موجب قوانین و مقررات مختلف دارا بودهاند، به همراه کلیه امکانات، اموال و نیروی انسانی زیر نظر رییس جمهور تشکیل میگردد.
تبصره ۱- کلیه وظایف و اختیارات وزارت راه و شهرسازی در حوزه معماری و شهرسازی و وزارت کشور و وزیر کشور در امور شهرداری ها و دهیاری ها و شوراهای اسلامی به استثناء برگزاری انتخابات به سازمان و رییس سازمان منتقل می شود.
تبصره ۲- کلیه وظایف و اختیارات شورای عالی معماری و شهرسازی و شورای عالی ترافیک به سازمان مذکور منتقل می گردد و رییس شوراهای مذکور رییس سازمان و وزرای کشور و راه و شهرسازی اعضاء شوراهای مذکور خواهند شد.
ماده ۲- اساسنامه سازمان ظرف مدت حداکثر شش ماه بنا به پیشنهاد رییس سازمان به تصویب هیأت دولت خواهد رسید.
تبصره ۱- ساختار و تشکیلات سازمان به پیشنهاد رییس سازمان به تأیید سازمان امور اداری و استخدامی کشور می رسد.
ماده ۳- شهرداران و دهیاران سراسر کشور سه نفر را به عنوان رییس سازمان به رییس جمهور معرفی می نمایند. رییس جمهور یک نفر از آنان را به عنوان معاون خود و رییس سازمان برای مدت چهار سال انتخاب می نماید.
تبصره ۱- انتخاب مجدد آن برای یک دوره چهارسال دیگر بلامانع است.
تبصره ۲- آیین نامه اجرایی نحوه انتخاب و سایر ترتیبات لازم حداکثر سه ماه پس از تصویب این قانون به پیشنهاد وزارت کشور به تصویب هیئت دولت خواهد رسید.
ماده ۴- به سازمان برنامه و بودجه کشور اجازه داده می شود در سال ۱۳۹۹ در محدوده اعتبارات مصوب نسبت به هر گونه جابه جایی، تغییر ردیف، کاهش یا افزایش اعتبارات ردیفهای بودجهای آنها به نحوی که حداکثر تسهیلات لازم را جهت اجرای این قانون فراهم نموده و اختلالی در اداره امور مربوط ایجاد نشود، اقدام نماید
تبصره ۱- کلیه وجوهی که طبق قوانین و مقررات از جمله قانون مالیات بر ارزش افزوده در اختیار وزارت کشور و معاونت معماری و شهرسازی وزارت راه و شهرسازی میباشد، پس از ابلاغ این قانون در اختیار سازمان مذکور قرار خواهد گرفت.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development