📄 #مسئلهی_روبنا_زیربنا
( #بخش_نخست )
مارکس و انگلس در معرفی مارکسیسم از مدلی خاص ، تحت عنوان مدل روبنا-زیربنا استفاده کردهاند که بعدهها در آثار سایر مارکسیستها نیز اهمیت قابل توجهی داشته است.
گرایش نویسندگان آغاز سدهی نوزدهم آن بود که سیاست یا دولت را نسبت به نمودهای اساسی که اقتصادی یا اجتماعیاند فرعی بدانند ، مارکس هم جزو این جنبش عمومی است و او نیز معتقد است که سیاست یا دولت نسبت به آنچه در خود جامعه میگذرد ، نمودهای فرعی هستند . علت آن است که مثلا در انگلستان در بین سالهای 1800-1700 بخش صنعت و تجارت جانشین بخش کشاورزی به عنوان عمدهترین بخش از تولید ملی میگردد و این روند در قرن نوزدهم ، شتاب میگیرد.
درچنین شرایطی و به علت چشمگیر بودن تغییرات اقتصادی در سدهی نوزدهم نسبت به تغییرات فرهنگی و سیاسی در مقایسه با سدههای قبل ، مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان ، به این سمت تمایل پیداکردهاند که روابط و مناسبات نیروهای تولیدی که حاصل تقسیمکارجدید و مالکیت خصوصی سرمایه بودهاست را زیربنا و اساس دیگر بخشهای حیات اجتماعی بدانند.
مارکس در مقدمهی نقد اقتصاد سیاسی ، به این صورت مینویسد : " این است به طور خلاصه آن نتایجی که من گرفتم و از آن پس راهنمای من در مطالعات بعدی شد ، آدمیان در جریان تولید زندگی اجتماعیشان وارد مناسبات معین و ضروری میشوند ، مناسبات تولیدی ، که از ارادهی آنان مستقل است و با مرحلهی معینی از تکامل نیروهای مولد مادیشان انطباق دارد ، درمجموعهی این مناسبات تولیدی ، ساختار اقتصادی جامعه را میسازند ، (Basis) پایهی واقعی که روی آن روبنایی قضایی و سیاسی بالا میرود که با صورتهای معینی از آگاهی اجتماعی منطبق است ، شیوهی تولید زندگی اجتماعی روندهای زندگی سیاسی و معنوی را به طور کلی مشروط میسازد ، این آگاهی ادمیان نیست که هستی( sein ) آنان را تعیین میکند ، بلکه برعکس هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را تعیین میکند..
با دگرگون شدن بنیاد اقتصادی ، مجموعهی عظیم روبنا ، آهسته یا سریعتر دگرگون میشود ، به هنگام ملاحظهیچنان دگرگونیهایی باید همواره میان دگرگونیهای مادی شرایطی که تولید اقتصادی در درون آنها انجام میگیرد و به دقت علوم طبیعی قابل توضیح هستند و دگرگونی حقوقی ، سیاسی ، مذهبی ، هنری یا فلسفی ، در یک کلام ، صورتهای ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آنها به این تصادمها آگاهی مییابند و با یکدیگر به مبارزه برمیخیزند ، تفاوت گذاشت ، همانطور که ما داوری خود را دربارهی هرفردی براساس نظر او دربارهی خودش قرار نمیدهیم ، نمیتوانیم چنان دگرگونیهای دورانسازی را بنابر آگاهی آن دوران از خودش داوری کنیم ، بلکه برعکس ، باید این آگاهیها را از تضادهای زندگی مادی ، از تصادم موجود میان نیروهای مولد اجتماعی و مناسبات تولیدی توضیح دهیم."
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_نخست )
مارکس و انگلس در معرفی مارکسیسم از مدلی خاص ، تحت عنوان مدل روبنا-زیربنا استفاده کردهاند که بعدهها در آثار سایر مارکسیستها نیز اهمیت قابل توجهی داشته است.
گرایش نویسندگان آغاز سدهی نوزدهم آن بود که سیاست یا دولت را نسبت به نمودهای اساسی که اقتصادی یا اجتماعیاند فرعی بدانند ، مارکس هم جزو این جنبش عمومی است و او نیز معتقد است که سیاست یا دولت نسبت به آنچه در خود جامعه میگذرد ، نمودهای فرعی هستند . علت آن است که مثلا در انگلستان در بین سالهای 1800-1700 بخش صنعت و تجارت جانشین بخش کشاورزی به عنوان عمدهترین بخش از تولید ملی میگردد و این روند در قرن نوزدهم ، شتاب میگیرد.
درچنین شرایطی و به علت چشمگیر بودن تغییرات اقتصادی در سدهی نوزدهم نسبت به تغییرات فرهنگی و سیاسی در مقایسه با سدههای قبل ، مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان ، به این سمت تمایل پیداکردهاند که روابط و مناسبات نیروهای تولیدی که حاصل تقسیمکارجدید و مالکیت خصوصی سرمایه بودهاست را زیربنا و اساس دیگر بخشهای حیات اجتماعی بدانند.
مارکس در مقدمهی نقد اقتصاد سیاسی ، به این صورت مینویسد : " این است به طور خلاصه آن نتایجی که من گرفتم و از آن پس راهنمای من در مطالعات بعدی شد ، آدمیان در جریان تولید زندگی اجتماعیشان وارد مناسبات معین و ضروری میشوند ، مناسبات تولیدی ، که از ارادهی آنان مستقل است و با مرحلهی معینی از تکامل نیروهای مولد مادیشان انطباق دارد ، درمجموعهی این مناسبات تولیدی ، ساختار اقتصادی جامعه را میسازند ، (Basis) پایهی واقعی که روی آن روبنایی قضایی و سیاسی بالا میرود که با صورتهای معینی از آگاهی اجتماعی منطبق است ، شیوهی تولید زندگی اجتماعی روندهای زندگی سیاسی و معنوی را به طور کلی مشروط میسازد ، این آگاهی ادمیان نیست که هستی( sein ) آنان را تعیین میکند ، بلکه برعکس هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را تعیین میکند..
با دگرگون شدن بنیاد اقتصادی ، مجموعهی عظیم روبنا ، آهسته یا سریعتر دگرگون میشود ، به هنگام ملاحظهیچنان دگرگونیهایی باید همواره میان دگرگونیهای مادی شرایطی که تولید اقتصادی در درون آنها انجام میگیرد و به دقت علوم طبیعی قابل توضیح هستند و دگرگونی حقوقی ، سیاسی ، مذهبی ، هنری یا فلسفی ، در یک کلام ، صورتهای ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آنها به این تصادمها آگاهی مییابند و با یکدیگر به مبارزه برمیخیزند ، تفاوت گذاشت ، همانطور که ما داوری خود را دربارهی هرفردی براساس نظر او دربارهی خودش قرار نمیدهیم ، نمیتوانیم چنان دگرگونیهای دورانسازی را بنابر آگاهی آن دوران از خودش داوری کنیم ، بلکه برعکس ، باید این آگاهیها را از تضادهای زندگی مادی ، از تصادم موجود میان نیروهای مولد اجتماعی و مناسبات تولیدی توضیح دهیم."
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #مسئلهی_روبنا_زیربنا
( #بخش_دوم )
مارکس اصطلاحات " مشروط کردن(Conditioning) " و " تعیین کردن(Determining) را درمورد رابطهی بین اقتصاد و سیاست و فرهنگ به کار میبرد.
اقتصاد ، سیاست و فرهنگ را مشروط و تعیین میکند.
همچنین اقتصاد نسبت به سیاست و فرهنگ دارای اولویت تبیینی و توضیحی است و درجهت این تبیین نقش برجسته و غالب را دارا میباشد.
درمورد تفاوت بین " نیروهای مولد " و " مناسبات تولیدی " و رابطهی بین آنها نویسندگانی مانند جان پلامنتاز و جرالد کوهن و .. در آثارشان به شکل مفصل اشاره کردهاند ، اما هدفمارکس از اشاره به " نیروهای مولده " و " مناسبات تولیدی " کلاً اشاره به " بنیاد اقتصادی " جامعه به طور کلی است چرا که عبارات " شیوههای تولیدی " و" هستی اجتماعی " که مارکس به کار میبرد هم شامل نیروهای مولد و هممناسبات تولیدی میباشد.
پس ساختار اقتصادی نسبت به ساختارهای سیاسی و فرهنگی نقش بنیادیتر دارد ، پس دارای اولویت تبیینی میباشد.
البته اولین صورتبندی به نسبت جامع دربارهی اقتصادگرایی تاریخی و مدل زیربنا-روبنا در فصل اول ایدئولوژی آلمانی ارائه شدهاست : " مجموعهی نیروهای مولد قابل دسترسی انسانها ، وضع جامعه را تعیین میکند ..
رابطهی نیروهای مولد با شکل مراوده رابطهی شکل مراوده با شغل یا فعالیت افراد است ، شکلبنیادی این فعالیت البته مادی است که تمامی شکلهای دیگر فکری ، سیاسی ، دینی و جز آن وابسته به آن میباشد .. یک شکل قبلی مراوده که به صورت مانعی درآمده است ، با شکل جدیدی تعویض میشود که با نیروهای مولد تکامل یافتهتر و از این رو با شیوهی پیشرفتهی خودکنشی افراد مطابقت دارد.
شکلی که به سهم خود به صورت مانعی درمیآید و آنگاه شکل دیگر جایگزین میگردد.
سازمانبندی اجتماعی ، مستقیماً از تولید و مراوده پدید میآید که تمامی اعصار زیربنای دولت و زیربنای بقیهی روبنای ایدئولوژیک را تشکیل میدهد"
انگلس توضیح میدهد : "برطبق برداشت ماتریالیستی از تاریخ ، عنصر تعیینکنندهی غایی در تاریخ ، تولید و بازتولید زندگی است ، نه من و نه مارکس ، هیچکدام بیش از این ادعایی نکردهایم ، بنابراین اگر کسی بگوید عنصر اقتصادی تنها عنصر تعیینکننده است ، حرف ما را به گزارهای بیمعنا و انتزاعی تبدیل کرده است ، موقعیت اقتصادی بنیان است ، اما عناصر متعددی از روبنا ، اشکال سیاسی مبارزات طبقاتی و نتایج آن ، ساختارهایی که طبقات گوناگون پس از پیروزی تثبیت میکنند ، قوانین قضایی و حتی انعکاس این مبارزات واقعی در اذهان مبارزهگران و نظریات فلسفی ، حقوقی ، سیاسی ، دیدگاهای دینی و تبدیل آنها به مجموعهای از اصول ، جزمیاند که بر مبارزهی تاریخی تاثیر میگذارند و در بسیاری از موارد نقش غالب و تعیینکنندهای در تعیین شکلشان دارند".
لویی آلتوسر از مارکسیستهای ساختارگرا ، در کتاب برای مارکس ، درمورد روبنا و زیربنا در صفحهی 61 چنین مینویسد :
" این روابط خاص بین زیربنا-روبنا هنوز برای تدقیق و تحقق نظری جا دارند ، به هرحال مارکس حداقل " دو سرزنجیر " را بهما داد و به ما گفت ببینیم بین این دو سر چه رخ میدهد.
در یک سر در وهلهی نهایی به دست شیوهی تولید(اقتصادی) و در سر دیگر ، خودمختاری روبناها و تاثیرگذاری خاص آنها "
طبق استدلال آلتوسر ، کارویژهی(Function) تعیینکنندگی اجزاء در کلیهی وجوه تولید در حوضهی اقتصاد قراردارد لیکن تنها در نظام سرمایهداری است که به این حوزه در عین حال عنصر مسلط(Dominant) کلیت اجتماع و عنصر " تعیینکننده در آخرین تحلیل " است "
آلوتسر در توضیح آنچه در پاورقی صفحهی 11 سرمایه نقل شد ، چنین میگوید :
"بنظر میرسد که مارکس بیشتر بر مفهوم شیوهی گذران زندگی (Livelihood) تاکید داشته باشد."
بنابراین بنظر میرسد کهمارکس و انگلس برای اقتصاد در همهی اعصار تاریخی نوعی نقش زیربنا قائل هستند ، با این وجود در مقدمهی گروندریسه ، مارکس احتمالا نظر متفاوتی درمورد زیربنایی بودن اقتصاد داشته است در همهی اعصار : " میگویند هرشکل تولیدی ، مناسبات حقوقی و شکل حکومتی خودش را ایجاد میکند : زهی خام اندیشی و نداشتن درک درست که در کلیتی به همپیوسته و ارگانیک روابط تصادفی و پیوندهایی صرفاً انعکاسی میبیند ، همهی اقتصاددانهای بورژوا به این نکته آگاهند که تولید با وجود پلیس و نظام انتظامی جدید کارایی بیشتری دارد تا در جامعهای که اساس آن براصل : حق با زور است ، نهاده شده است "
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_دوم )
مارکس اصطلاحات " مشروط کردن(Conditioning) " و " تعیین کردن(Determining) را درمورد رابطهی بین اقتصاد و سیاست و فرهنگ به کار میبرد.
اقتصاد ، سیاست و فرهنگ را مشروط و تعیین میکند.
همچنین اقتصاد نسبت به سیاست و فرهنگ دارای اولویت تبیینی و توضیحی است و درجهت این تبیین نقش برجسته و غالب را دارا میباشد.
درمورد تفاوت بین " نیروهای مولد " و " مناسبات تولیدی " و رابطهی بین آنها نویسندگانی مانند جان پلامنتاز و جرالد کوهن و .. در آثارشان به شکل مفصل اشاره کردهاند ، اما هدفمارکس از اشاره به " نیروهای مولده " و " مناسبات تولیدی " کلاً اشاره به " بنیاد اقتصادی " جامعه به طور کلی است چرا که عبارات " شیوههای تولیدی " و" هستی اجتماعی " که مارکس به کار میبرد هم شامل نیروهای مولد و هممناسبات تولیدی میباشد.
پس ساختار اقتصادی نسبت به ساختارهای سیاسی و فرهنگی نقش بنیادیتر دارد ، پس دارای اولویت تبیینی میباشد.
البته اولین صورتبندی به نسبت جامع دربارهی اقتصادگرایی تاریخی و مدل زیربنا-روبنا در فصل اول ایدئولوژی آلمانی ارائه شدهاست : " مجموعهی نیروهای مولد قابل دسترسی انسانها ، وضع جامعه را تعیین میکند ..
رابطهی نیروهای مولد با شکل مراوده رابطهی شکل مراوده با شغل یا فعالیت افراد است ، شکلبنیادی این فعالیت البته مادی است که تمامی شکلهای دیگر فکری ، سیاسی ، دینی و جز آن وابسته به آن میباشد .. یک شکل قبلی مراوده که به صورت مانعی درآمده است ، با شکل جدیدی تعویض میشود که با نیروهای مولد تکامل یافتهتر و از این رو با شیوهی پیشرفتهی خودکنشی افراد مطابقت دارد.
شکلی که به سهم خود به صورت مانعی درمیآید و آنگاه شکل دیگر جایگزین میگردد.
سازمانبندی اجتماعی ، مستقیماً از تولید و مراوده پدید میآید که تمامی اعصار زیربنای دولت و زیربنای بقیهی روبنای ایدئولوژیک را تشکیل میدهد"
انگلس توضیح میدهد : "برطبق برداشت ماتریالیستی از تاریخ ، عنصر تعیینکنندهی غایی در تاریخ ، تولید و بازتولید زندگی است ، نه من و نه مارکس ، هیچکدام بیش از این ادعایی نکردهایم ، بنابراین اگر کسی بگوید عنصر اقتصادی تنها عنصر تعیینکننده است ، حرف ما را به گزارهای بیمعنا و انتزاعی تبدیل کرده است ، موقعیت اقتصادی بنیان است ، اما عناصر متعددی از روبنا ، اشکال سیاسی مبارزات طبقاتی و نتایج آن ، ساختارهایی که طبقات گوناگون پس از پیروزی تثبیت میکنند ، قوانین قضایی و حتی انعکاس این مبارزات واقعی در اذهان مبارزهگران و نظریات فلسفی ، حقوقی ، سیاسی ، دیدگاهای دینی و تبدیل آنها به مجموعهای از اصول ، جزمیاند که بر مبارزهی تاریخی تاثیر میگذارند و در بسیاری از موارد نقش غالب و تعیینکنندهای در تعیین شکلشان دارند".
لویی آلتوسر از مارکسیستهای ساختارگرا ، در کتاب برای مارکس ، درمورد روبنا و زیربنا در صفحهی 61 چنین مینویسد :
" این روابط خاص بین زیربنا-روبنا هنوز برای تدقیق و تحقق نظری جا دارند ، به هرحال مارکس حداقل " دو سرزنجیر " را بهما داد و به ما گفت ببینیم بین این دو سر چه رخ میدهد.
در یک سر در وهلهی نهایی به دست شیوهی تولید(اقتصادی) و در سر دیگر ، خودمختاری روبناها و تاثیرگذاری خاص آنها "
طبق استدلال آلتوسر ، کارویژهی(Function) تعیینکنندگی اجزاء در کلیهی وجوه تولید در حوضهی اقتصاد قراردارد لیکن تنها در نظام سرمایهداری است که به این حوزه در عین حال عنصر مسلط(Dominant) کلیت اجتماع و عنصر " تعیینکننده در آخرین تحلیل " است "
آلوتسر در توضیح آنچه در پاورقی صفحهی 11 سرمایه نقل شد ، چنین میگوید :
"بنظر میرسد که مارکس بیشتر بر مفهوم شیوهی گذران زندگی (Livelihood) تاکید داشته باشد."
بنابراین بنظر میرسد کهمارکس و انگلس برای اقتصاد در همهی اعصار تاریخی نوعی نقش زیربنا قائل هستند ، با این وجود در مقدمهی گروندریسه ، مارکس احتمالا نظر متفاوتی درمورد زیربنایی بودن اقتصاد داشته است در همهی اعصار : " میگویند هرشکل تولیدی ، مناسبات حقوقی و شکل حکومتی خودش را ایجاد میکند : زهی خام اندیشی و نداشتن درک درست که در کلیتی به همپیوسته و ارگانیک روابط تصادفی و پیوندهایی صرفاً انعکاسی میبیند ، همهی اقتصاددانهای بورژوا به این نکته آگاهند که تولید با وجود پلیس و نظام انتظامی جدید کارایی بیشتری دارد تا در جامعهای که اساس آن براصل : حق با زور است ، نهاده شده است "
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #مسئلهی_روبنا_زیربنا
( #بخش_سوم )
" مارکس در گروندریسه می نویسد :
" جنگ از لحاظ اجتماعی پدیدهای مقدم بر صلح است ، برخی از روابط اقتصادی ، مانند کارفردی ، استفاده از ماشین و غیره ، پیش از توسعهی تاریخیشان به صورت روابط جامعهی بورژوایی ، نخست در ارتشها به کار گرفته شدهاند ، ارتش همچنین مثال بارزی است برای برسی روابط نیروهای تولیدی و وجوه مبادله و توضیع " در این دو عبارت نقل شده ، مارکس تلویحاً تقدم (قدرت) سیاست بر نظامهای اقتصادی جدید را یادآور میشود و اشاره میکند که شکلگیری اقتصاد بورژوایی فعلی به دنبال شکلگیری روابط خاصی از قدرت بوده است و حاصل آن است.
پس " سیاست " به نوعی اولویت و نقش زیربناییتری نسبت به " اقتصاد " دارد.
مارکس در ادامه ، درمورد هنر نیز چنین دیدگاهی دارد : " درمورد هنر به خوبی پیداست که شکوفایی هنر در دورههای معینی به هیچ روی با تحول عمومی جامعه و نیزپایهیمادی که به اصطلاح استخوانبندی آن است تناسبی نداشته است ، مقلا با مقایسهی هنریونانی با هنرجدید و شکسپیر. ". به عبارت دیگر زیربنا بودن اقتصاد برای هنر به عنوان عصری از فرهنگ دست کم در زمان یونان باستان محل تردید است.
در مجموع نظام فکری مارکسیسم ، اقتصاد و نظام اقتصادی نقش بنیادیتر و تعیینکنندهتری نسبت به " سیاست " و " فرهنگ " دارد.
استفاده از اصطلاح " چیرگی یا غالب بودن " آنچنانکه انگلس و آلتوسر به کار میبرند در این مورد مناسبتر است
مارکس و انگلس با استفاده از این مدل میخواهند بگویند که اقتصاد در تعّین ساختارهای جامعه مِن حیثالمجموع نسبت به " سیاست " یا " فرهنگ " چیرهتر و فراگیرتر است ، یعنی اقتصاد به عنوان یکی از چندین عامل وابسته به هم به لحاظ تاریخی قویتر و به لحاظ تبیینی اصلیتر از بقیه است.
بنابراین مدل روبنا-زیربنا اگر با مفهوم " غالب بودن و بنیادی بودن و تعیین کننده بودن " همراه شود آنگاه میتواند به عنوان مدل کلی برای ارزیابی دیدگاهای نظری سایر جامعهشناسان نیز بهکار رود.
مثلا ماکس وبر در "اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری" آموزهای فرهنگ کالوینیسم را نسبت به علل اقتصادی یا سیاسی در پیدایش سرمایهداری به عنوان عللیقویتر و چیرهتر میداند.
هرجامعهشناس ، با برسی ساختارهای اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، برای آن که مورد نظر و برسیاش باشد ، نقش بنیادیتر قائل میشود.
مهمترین نقد مطرح دربرابر مدل روبنا-زیربنا این مطلب بوده است که در جامعهی مدرن سهخرده نظام " سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی " خیلی از یکدیگر قابل تفکیک نیست و بنابراین تعین اینکه کدام خرده نظام به بقیه نقش زیربنایی دارد صحیح نمیباشد ، از اولین نقدهای مطرح شده در این مورد نقدی است که از سوی گئورک زیمل ارائه شده است ، او در این مورد در اثر مشهورش " فلسفهی پول " چنین میگوید : " هر تفسیری از ساختار آرمانی توسط ساختار اقتصادی باید به این خواست منتهی شود که این یک نیز از ژرفای مطلوب(ایدهآل)تری تعبیر و تفسیر شود ، درحالی که برای خود این ژرفا مبنای اقتصاد کلیای باید جستوجو شود و به همین منوال تا بینهایت. "
به عبارت دیگر او با تمام نظریههای تکعلتی مخالف است و نوعی بدیل نسبیگرایانه یا رابطهگرایانه را به جای آن مطرح میکند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_سوم )
" مارکس در گروندریسه می نویسد :
" جنگ از لحاظ اجتماعی پدیدهای مقدم بر صلح است ، برخی از روابط اقتصادی ، مانند کارفردی ، استفاده از ماشین و غیره ، پیش از توسعهی تاریخیشان به صورت روابط جامعهی بورژوایی ، نخست در ارتشها به کار گرفته شدهاند ، ارتش همچنین مثال بارزی است برای برسی روابط نیروهای تولیدی و وجوه مبادله و توضیع " در این دو عبارت نقل شده ، مارکس تلویحاً تقدم (قدرت) سیاست بر نظامهای اقتصادی جدید را یادآور میشود و اشاره میکند که شکلگیری اقتصاد بورژوایی فعلی به دنبال شکلگیری روابط خاصی از قدرت بوده است و حاصل آن است.
پس " سیاست " به نوعی اولویت و نقش زیربناییتری نسبت به " اقتصاد " دارد.
مارکس در ادامه ، درمورد هنر نیز چنین دیدگاهی دارد : " درمورد هنر به خوبی پیداست که شکوفایی هنر در دورههای معینی به هیچ روی با تحول عمومی جامعه و نیزپایهیمادی که به اصطلاح استخوانبندی آن است تناسبی نداشته است ، مقلا با مقایسهی هنریونانی با هنرجدید و شکسپیر. ". به عبارت دیگر زیربنا بودن اقتصاد برای هنر به عنوان عصری از فرهنگ دست کم در زمان یونان باستان محل تردید است.
در مجموع نظام فکری مارکسیسم ، اقتصاد و نظام اقتصادی نقش بنیادیتر و تعیینکنندهتری نسبت به " سیاست " و " فرهنگ " دارد.
استفاده از اصطلاح " چیرگی یا غالب بودن " آنچنانکه انگلس و آلتوسر به کار میبرند در این مورد مناسبتر است
مارکس و انگلس با استفاده از این مدل میخواهند بگویند که اقتصاد در تعّین ساختارهای جامعه مِن حیثالمجموع نسبت به " سیاست " یا " فرهنگ " چیرهتر و فراگیرتر است ، یعنی اقتصاد به عنوان یکی از چندین عامل وابسته به هم به لحاظ تاریخی قویتر و به لحاظ تبیینی اصلیتر از بقیه است.
بنابراین مدل روبنا-زیربنا اگر با مفهوم " غالب بودن و بنیادی بودن و تعیین کننده بودن " همراه شود آنگاه میتواند به عنوان مدل کلی برای ارزیابی دیدگاهای نظری سایر جامعهشناسان نیز بهکار رود.
مثلا ماکس وبر در "اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری" آموزهای فرهنگ کالوینیسم را نسبت به علل اقتصادی یا سیاسی در پیدایش سرمایهداری به عنوان عللیقویتر و چیرهتر میداند.
هرجامعهشناس ، با برسی ساختارهای اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، برای آن که مورد نظر و برسیاش باشد ، نقش بنیادیتر قائل میشود.
مهمترین نقد مطرح دربرابر مدل روبنا-زیربنا این مطلب بوده است که در جامعهی مدرن سهخرده نظام " سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی " خیلی از یکدیگر قابل تفکیک نیست و بنابراین تعین اینکه کدام خرده نظام به بقیه نقش زیربنایی دارد صحیح نمیباشد ، از اولین نقدهای مطرح شده در این مورد نقدی است که از سوی گئورک زیمل ارائه شده است ، او در این مورد در اثر مشهورش " فلسفهی پول " چنین میگوید : " هر تفسیری از ساختار آرمانی توسط ساختار اقتصادی باید به این خواست منتهی شود که این یک نیز از ژرفای مطلوب(ایدهآل)تری تعبیر و تفسیر شود ، درحالی که برای خود این ژرفا مبنای اقتصاد کلیای باید جستوجو شود و به همین منوال تا بینهایت. "
به عبارت دیگر او با تمام نظریههای تکعلتی مخالف است و نوعی بدیل نسبیگرایانه یا رابطهگرایانه را به جای آن مطرح میکند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#مسئلهی_روبنا_زیربنا
( #بخش_چهارم_ #پایانی )
از نظریهپردازان معاصر ، نیکلاس لومان ، استوارت هال و جفری الکساندر نیز نظرات مشابهی دارند.
لومان میگوید که در متن جامعهی مدرن و به لحاظ کارکردی تفکیک شده منظرها یا چشماندازها تکثیر میشوند بیآنکه آدمی بتواند نوعی دیدگاه یا منظر ممتاز مرکزی اتخاذ کند یا براساس نوعی سلسله مراتب مقامی برتر و رهبری کننده را به هریک از سیستمهای جزئی نسبت دهد ، میخواهد این سیستم جزئی سیاست باشد که رسانهی ارتباطی آن قدرت است یا اقتصاد که رسانهی ارتباطیاش پول است ، هیچ سیستم جزئی نمیتوامد معرف کل باشد و به منزلهی نمایندهی کل سیستم عمل کند.
از نظر او جریان سیاسی با ظهور مدرنیته و پدیدآمدن نظام اجتماعی مرکز زدوده و از نظر کارکردی تفکیک یافته ، دیگر مرکز زندگی اجتماعی را اشغال نمیکند و هیچ جریان دیگر اجتماعی نیز نمیتواند جای آن را بگیرد ، بنابراین ، سخنی مارکسیستی دربارهی تعیینکنندگی اقتصاد در وهلهی نهایی به همان اندازه مردود است که سخنهای انسان شناسانه دربارهی تعیینکنندگی فرهنگ.
لومان فرض میکند که منظور از مدل روبنا-زیربنا ، محدود شدن به اصطلاح روبنا به یک جز خاص است ، در صورتی که اینطور نیست ، با توجه به توضیحات پیشین ، اقتصاد یا سیاست یا فرهنگ ، در دورهای نقش غالب و تبیینی به خود بگیرند ، در این صورت ، غالب بودن به آن معنا نیست که کل جامعه به یک سیستم جزئی کاهش یافته است ، بلکه بدان معنی است که در یک مقطع زمانی خاص و درمورد یک فرایند اجتماعی خاص کدام خرده نظام از لحاظ نقش تبیینی مهمتر و اصلیتر است.
لومان نقش کنشگران را در جوامع سرمایهداری پیشرفتهی امروزی بسیار کمرنگ ارزیابی میکند ، به نظر او الگوهای عینیتگرا و ابزارگونهی مندرج در نظریههای سیستمها و در ساختارگرایی درست ویژگیهایی را که اخلاق و سیاست ممکن میسازند از میدان بهدر میکنند و این ویژگیها عبارتند از ارادهی فردی و توانایی کارگزاران برای آگاه برای دگرگون ساختن ساختارها و سیستمهایی که خود در درون آنها زیست میکنند ، از نظر لومان فاعل شناسایی واقعیت اولیه در جامعهشناسی نیست بلکه چیزی است که به وسیلهی حوزهی معانی موجود از پیش شکلگرفته است ، افراد نقطهی عزیمت تحلیل نیستند، زیرا آنها در چنبر چندین سیستم اصلی و فرعی گرفتارند که خود آنها را نساختهاند.
مهمترین مغالطهای که لومان در بیان این مطلب " فاعل شناسایی و کنشگران هیچارزشی برای تحلیل جامعه امروز ما ندارند " مرتکب میشود این است که موقعیت و نقش کنشگران ارشد را معادل با سایر اعضا جامعه میداند ، کنشگران ردهی پایین جامعه کسانی هستند که در چنبر سیستم اصلی و فرعی گرفتارند که خود آنها را نساختهاند و بنابراین امکان دگرگونی ساختارها و سیستمهایی که خود در آن زیست میکنند را ندارند ، این مطلب درمورد کنشگران ارشد اجتماعی صحیح نمیباشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
( #بخش_چهارم_ #پایانی )
از نظریهپردازان معاصر ، نیکلاس لومان ، استوارت هال و جفری الکساندر نیز نظرات مشابهی دارند.
لومان میگوید که در متن جامعهی مدرن و به لحاظ کارکردی تفکیک شده منظرها یا چشماندازها تکثیر میشوند بیآنکه آدمی بتواند نوعی دیدگاه یا منظر ممتاز مرکزی اتخاذ کند یا براساس نوعی سلسله مراتب مقامی برتر و رهبری کننده را به هریک از سیستمهای جزئی نسبت دهد ، میخواهد این سیستم جزئی سیاست باشد که رسانهی ارتباطی آن قدرت است یا اقتصاد که رسانهی ارتباطیاش پول است ، هیچ سیستم جزئی نمیتوامد معرف کل باشد و به منزلهی نمایندهی کل سیستم عمل کند.
از نظر او جریان سیاسی با ظهور مدرنیته و پدیدآمدن نظام اجتماعی مرکز زدوده و از نظر کارکردی تفکیک یافته ، دیگر مرکز زندگی اجتماعی را اشغال نمیکند و هیچ جریان دیگر اجتماعی نیز نمیتواند جای آن را بگیرد ، بنابراین ، سخنی مارکسیستی دربارهی تعیینکنندگی اقتصاد در وهلهی نهایی به همان اندازه مردود است که سخنهای انسان شناسانه دربارهی تعیینکنندگی فرهنگ.
لومان فرض میکند که منظور از مدل روبنا-زیربنا ، محدود شدن به اصطلاح روبنا به یک جز خاص است ، در صورتی که اینطور نیست ، با توجه به توضیحات پیشین ، اقتصاد یا سیاست یا فرهنگ ، در دورهای نقش غالب و تبیینی به خود بگیرند ، در این صورت ، غالب بودن به آن معنا نیست که کل جامعه به یک سیستم جزئی کاهش یافته است ، بلکه بدان معنی است که در یک مقطع زمانی خاص و درمورد یک فرایند اجتماعی خاص کدام خرده نظام از لحاظ نقش تبیینی مهمتر و اصلیتر است.
لومان نقش کنشگران را در جوامع سرمایهداری پیشرفتهی امروزی بسیار کمرنگ ارزیابی میکند ، به نظر او الگوهای عینیتگرا و ابزارگونهی مندرج در نظریههای سیستمها و در ساختارگرایی درست ویژگیهایی را که اخلاق و سیاست ممکن میسازند از میدان بهدر میکنند و این ویژگیها عبارتند از ارادهی فردی و توانایی کارگزاران برای آگاه برای دگرگون ساختن ساختارها و سیستمهایی که خود در درون آنها زیست میکنند ، از نظر لومان فاعل شناسایی واقعیت اولیه در جامعهشناسی نیست بلکه چیزی است که به وسیلهی حوزهی معانی موجود از پیش شکلگرفته است ، افراد نقطهی عزیمت تحلیل نیستند، زیرا آنها در چنبر چندین سیستم اصلی و فرعی گرفتارند که خود آنها را نساختهاند.
مهمترین مغالطهای که لومان در بیان این مطلب " فاعل شناسایی و کنشگران هیچارزشی برای تحلیل جامعه امروز ما ندارند " مرتکب میشود این است که موقعیت و نقش کنشگران ارشد را معادل با سایر اعضا جامعه میداند ، کنشگران ردهی پایین جامعه کسانی هستند که در چنبر سیستم اصلی و فرعی گرفتارند که خود آنها را نساختهاند و بنابراین امکان دگرگونی ساختارها و سیستمهایی که خود در آن زیست میکنند را ندارند ، این مطلب درمورد کنشگران ارشد اجتماعی صحیح نمیباشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #ویروس و #سرمایهداری
✍ #سیدفرید_لعطاس
✏ مترجم: #حمیدرضا_غلامزاده
از منظر تاریخ طولانیمدت بشری، رخداد فراگیر بیماریهای مسری با گستره شیوع جهانی یک پدیده معمول است. انسان هرازگاهی در معرض تهدید بیماریهای همهگیر بوده است. طاعون سیاه در سالهای1347تا1351میلادی، نخستین شیوع وبا در 1917، آنفلوآنزای اسپانیایی در سالهای1919-1918و اکنون کوویدـ 19در سالهای2019و2020.
در دوران کنونی اواخر سرمایهداری بهتدریج متوجه میشویم که چگونه بروز چنین بیماریهایی نحوه اولویتبندیهایمان در توسعه اقتصادی و ارزشهای بازار مانند نقدشوندگی، کارآمدی و قابلیت پیشبینی که فراتر از بازار، تقریبا زندگی روزمره ما را شکل میدهند، به چالش میکشد. درواقع، کوویدـ19به ما یادآوری میکند که زندگی ما مهمتر از رشد اقتصادی است؛ ضمن اینکه ایده برابری را نیز تقویت کرده است. شاید انسانها براساس نژاد، دین و طبقه اجتماعی بین خود تبعیض قائل شوند، اما ویروس اینگونه نیست. مضاف بر این، ویروس مرزهای جغرافیایی را هم به رسمیت نمیشناسد و بیش از هر ویروس کامپیوتری وخیمی روابط بین انسانها را برجسته میکند. در دوران قرنطینه، دریافتیم که چقدر تلاش برای رسیدن به تجملات بیمعناست. اکنون بیشتر به فکر تدارک نیازهای اولیه مانند غذا و سرپناه بوده و قدردان امکان ارتباطات انسانی هستیم. جامعهشناس و مورخ مراکشی قرن 14میلادی (قرن هشتم)، عبدالرحمان ابن خلدون که خود از محنتدیدگان طاعون سیاه بود و والدینش را در آن فراگیری از دست داد، حرفهای زیادی درباره نقمت دارد. ابن خلدون در کتاب المقدمه که درآمدی بر اثر تاریخی او درباره تاریح اعراب و بربرها و دیگر ملیتهاست، در این مورد بحث میکند که چگونه ابعاد اقتصادی ظهور و سقوط سلسلههای حکومتی در فهم ما از نقش تجملات اهمیت دارد. در نقل قول معروفی که ازجمله توسط رونالد ریگان بیان شده است، ابن خلدون میگوید: «باید دانست که در ابتدای هر سلسلهای، خراج و مالیات درآمد زیادی از داراییهای کوچک حاصل میکند و در پایان هر سلسله، خراج درآمد اندکی از داراییهای بزرگ حاصل میکند. دلیلش این است که وقتی سلسلهای طریقت دین (سنن) را دنبال میکند، فقط مالیاتهایی را تعیین میکند که از سوی قوانین دینی مشخص شدهاند، مانند زکات، مالیات بر زمین و مالیات سرانه.» مشکل زمانی ایجاد میشود که اعضای خاندان حاکم و نزدیکان آنها سبک زندگی تجملاتیتر و خاصتری را اتخاذ میکنند. این تحول طی چند نسل شکل میگیرد. آنها در زندگی متنعم و تجملاتی فرومیروند. برای دوام و تثبیت این سبک زندگی، مالیات و برآوردها را افزایش میدهند تا درآمد مالیاتی بیشتری کسب کنند. این روند در نهایت به جایی میرسد که منجر به کاهش یا توقف فعالیتهای تولیدی میشود و به تبع آن درآمدهای مالیاتی کاهش مییابد. چرخه افزایش مالیات و کاهش درآمد نهتنها موجب افت تولید و چرخههای مالی سلسله حاکمیت میشود، بلکه بهتدریج زوال حکومت را به ارمغان میآورد. تقاضا برای تجملات همراه خود میکروب انشقاق، زوال و در نهایت فروپاشی را همراه میآورد. جستوجوی تجملات محور سبک زندگی طبقات حاکم و نخبگان جوامع در طول تاریخ بوده است. در جوامع سرمایهداری مدرن، زندگی تجملاتی به لطف مصرفگرایی ممکن و رایج شده است. مادامی که مصرفگرایی شالوده اعتماد مصرفکننده را شکل میدهد، عامل اصلی رشد اقتصادی و در نتیجه امکان زندگی تجملاتی نیز هست. مصرفگرایی چشماندازی است که در نظم اجتماعی و اقتصادی بهخصوصی وجود دارد که بر مطالبه پایانناپذیر کالا و خدمات تأکید دارد. در قرن بیستم که تولید انبوه منجر به تولید مازاد کالاها شد و به تعاقب آن عرضه از تقاضا پیشی گرفت، راهبردی نیاز بود تا با این مسئله روبهرو شود. در اینجا بود که کهنگی برنامهریزی شده و تبلیغات وارد میدان شدند. کهنگی به سیاستی اشاره دارد که تعمدا محصول را بهگونهای طراحی میکند که بهصورت ساختگی عمر کارآمدی محدودی داشته باشد تا در بازه زمانی مشخصی کهنه و ناکارآمد شود. در همین حین، تبلیغات یا پیامرسانی هدفمند برای متقاعد کردن و تشویق «میل» مشتریان بهسوی کالا، به شکل شدیدتری بهکار گرفته شد. هر دو مورد نقش حیاتی در تحریک مشتریان به پول خرج کردن، تداوم تقاضا در سطوح بیشتر و بیشتر و تشدید مصرفگرایی داشتند. تورستین وبلن در کتاب کلاسیک خود در باب مصرفگرایی، «نظریه طبقه مرفه» به اتفاقاتی که در نتیجه ظهور «اوقات فراغت» در اوایل قرن بیستم شکل گرفت، نگاهی انداخته است و توجه خواننده را به «فعالیتها و عادتهای خرج کردن این طبقه مرفه در قالب مصرف و اتلاف علنی و غیرمستقیم» جلب میکند.آنچه کهنگی برنامهریزی شده و تبلیغات موجب رشد آن شدهاند، همهگیری فزاینده مصرفگرایی در زندگی روزمره است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍ #سیدفرید_لعطاس
✏ مترجم: #حمیدرضا_غلامزاده
از منظر تاریخ طولانیمدت بشری، رخداد فراگیر بیماریهای مسری با گستره شیوع جهانی یک پدیده معمول است. انسان هرازگاهی در معرض تهدید بیماریهای همهگیر بوده است. طاعون سیاه در سالهای1347تا1351میلادی، نخستین شیوع وبا در 1917، آنفلوآنزای اسپانیایی در سالهای1919-1918و اکنون کوویدـ 19در سالهای2019و2020.
در دوران کنونی اواخر سرمایهداری بهتدریج متوجه میشویم که چگونه بروز چنین بیماریهایی نحوه اولویتبندیهایمان در توسعه اقتصادی و ارزشهای بازار مانند نقدشوندگی، کارآمدی و قابلیت پیشبینی که فراتر از بازار، تقریبا زندگی روزمره ما را شکل میدهند، به چالش میکشد. درواقع، کوویدـ19به ما یادآوری میکند که زندگی ما مهمتر از رشد اقتصادی است؛ ضمن اینکه ایده برابری را نیز تقویت کرده است. شاید انسانها براساس نژاد، دین و طبقه اجتماعی بین خود تبعیض قائل شوند، اما ویروس اینگونه نیست. مضاف بر این، ویروس مرزهای جغرافیایی را هم به رسمیت نمیشناسد و بیش از هر ویروس کامپیوتری وخیمی روابط بین انسانها را برجسته میکند. در دوران قرنطینه، دریافتیم که چقدر تلاش برای رسیدن به تجملات بیمعناست. اکنون بیشتر به فکر تدارک نیازهای اولیه مانند غذا و سرپناه بوده و قدردان امکان ارتباطات انسانی هستیم. جامعهشناس و مورخ مراکشی قرن 14میلادی (قرن هشتم)، عبدالرحمان ابن خلدون که خود از محنتدیدگان طاعون سیاه بود و والدینش را در آن فراگیری از دست داد، حرفهای زیادی درباره نقمت دارد. ابن خلدون در کتاب المقدمه که درآمدی بر اثر تاریخی او درباره تاریح اعراب و بربرها و دیگر ملیتهاست، در این مورد بحث میکند که چگونه ابعاد اقتصادی ظهور و سقوط سلسلههای حکومتی در فهم ما از نقش تجملات اهمیت دارد. در نقل قول معروفی که ازجمله توسط رونالد ریگان بیان شده است، ابن خلدون میگوید: «باید دانست که در ابتدای هر سلسلهای، خراج و مالیات درآمد زیادی از داراییهای کوچک حاصل میکند و در پایان هر سلسله، خراج درآمد اندکی از داراییهای بزرگ حاصل میکند. دلیلش این است که وقتی سلسلهای طریقت دین (سنن) را دنبال میکند، فقط مالیاتهایی را تعیین میکند که از سوی قوانین دینی مشخص شدهاند، مانند زکات، مالیات بر زمین و مالیات سرانه.» مشکل زمانی ایجاد میشود که اعضای خاندان حاکم و نزدیکان آنها سبک زندگی تجملاتیتر و خاصتری را اتخاذ میکنند. این تحول طی چند نسل شکل میگیرد. آنها در زندگی متنعم و تجملاتی فرومیروند. برای دوام و تثبیت این سبک زندگی، مالیات و برآوردها را افزایش میدهند تا درآمد مالیاتی بیشتری کسب کنند. این روند در نهایت به جایی میرسد که منجر به کاهش یا توقف فعالیتهای تولیدی میشود و به تبع آن درآمدهای مالیاتی کاهش مییابد. چرخه افزایش مالیات و کاهش درآمد نهتنها موجب افت تولید و چرخههای مالی سلسله حاکمیت میشود، بلکه بهتدریج زوال حکومت را به ارمغان میآورد. تقاضا برای تجملات همراه خود میکروب انشقاق، زوال و در نهایت فروپاشی را همراه میآورد. جستوجوی تجملات محور سبک زندگی طبقات حاکم و نخبگان جوامع در طول تاریخ بوده است. در جوامع سرمایهداری مدرن، زندگی تجملاتی به لطف مصرفگرایی ممکن و رایج شده است. مادامی که مصرفگرایی شالوده اعتماد مصرفکننده را شکل میدهد، عامل اصلی رشد اقتصادی و در نتیجه امکان زندگی تجملاتی نیز هست. مصرفگرایی چشماندازی است که در نظم اجتماعی و اقتصادی بهخصوصی وجود دارد که بر مطالبه پایانناپذیر کالا و خدمات تأکید دارد. در قرن بیستم که تولید انبوه منجر به تولید مازاد کالاها شد و به تعاقب آن عرضه از تقاضا پیشی گرفت، راهبردی نیاز بود تا با این مسئله روبهرو شود. در اینجا بود که کهنگی برنامهریزی شده و تبلیغات وارد میدان شدند. کهنگی به سیاستی اشاره دارد که تعمدا محصول را بهگونهای طراحی میکند که بهصورت ساختگی عمر کارآمدی محدودی داشته باشد تا در بازه زمانی مشخصی کهنه و ناکارآمد شود. در همین حین، تبلیغات یا پیامرسانی هدفمند برای متقاعد کردن و تشویق «میل» مشتریان بهسوی کالا، به شکل شدیدتری بهکار گرفته شد. هر دو مورد نقش حیاتی در تحریک مشتریان به پول خرج کردن، تداوم تقاضا در سطوح بیشتر و بیشتر و تشدید مصرفگرایی داشتند. تورستین وبلن در کتاب کلاسیک خود در باب مصرفگرایی، «نظریه طبقه مرفه» به اتفاقاتی که در نتیجه ظهور «اوقات فراغت» در اوایل قرن بیستم شکل گرفت، نگاهی انداخته است و توجه خواننده را به «فعالیتها و عادتهای خرج کردن این طبقه مرفه در قالب مصرف و اتلاف علنی و غیرمستقیم» جلب میکند.آنچه کهنگی برنامهریزی شده و تبلیغات موجب رشد آن شدهاند، همهگیری فزاینده مصرفگرایی در زندگی روزمره است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #جایگاه_حقیقی_جامعهشناس_در_جامعه
#بخش_نخست
جایگاه حقیقی یک جامعهشناس در جامعه چیست یا کجاست؟ به بیان دقیقتر یک جامعهشناس اصولا و اساسا کجا باید بایستد و یا در چه موضع و موقعیتی قرار بگیرد تا بهتر بتواند به رسالت حرفهای خویش عمل کند؟ برای پاسخ دقیق به این پرسش نخست باید تکلیف دو چیز را در ارتباط با آن مشخص ساخت: 1. رسالت حرفهای یک جامعهشناس چیست؟ و 2. موضع و موقعیتگیری نسبت به چه؟
در ارتباط با پرسش نخست، برای اینکه بهتر و سریعتر به نتیجه برسیم، به خود عنوان جامعهشناسی و یا جامعهشناس استناد میورزیم و بر این اساس میگوییم اصولا و اساسا وظیفه و رسالت یک جامعهشناس، همانطور که خود عنوان و ادعا میکند، شناخت جامعه است و از آنجایی که در نهایت جامعه چیزی جز انسان و ساختار و البته روابط میان ایندو نیست از یک جامعهشناس انتظار میرود در بادی امر این دو جزء اساسی جامعه را شناخته و بعد به کم و کیف مناسبات و روابط میان آنها پرداخته و در نهایت مسائل موجود میان آنها را مکاشفه و مطالعه و توصیف و تبیین نماید.
برخی وظیفه و رسالت یک جامعهشناس را در بهترین حالت تا به همین حد یعنی مطالعه و توصیف و تبیین مسائل جامعه میدانند و در همین حد نقطۀ پایانی بر او و رسالتاش مینهند و باقی کار را به سیاستگزاران محول میسازند، در حالیکه تازه از این نقطه به بعد رسالت حقیقی یک جامعهشناس آغاز میشود و آن کنشگری و مطالبهگری در راستای عمل بر پایۀ مطالعات علمی و یافتههای حاصل از آنهاست. مطالعه بدون مطالبه سرگرمی کودکانه است، دنبال نخودسیاه گشتن است، اخته و ابتر ماندن است، و این دقیقا آن چیزیست که سیاست و سیاستمدارجماعت میخواهد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_نخست
جایگاه حقیقی یک جامعهشناس در جامعه چیست یا کجاست؟ به بیان دقیقتر یک جامعهشناس اصولا و اساسا کجا باید بایستد و یا در چه موضع و موقعیتی قرار بگیرد تا بهتر بتواند به رسالت حرفهای خویش عمل کند؟ برای پاسخ دقیق به این پرسش نخست باید تکلیف دو چیز را در ارتباط با آن مشخص ساخت: 1. رسالت حرفهای یک جامعهشناس چیست؟ و 2. موضع و موقعیتگیری نسبت به چه؟
در ارتباط با پرسش نخست، برای اینکه بهتر و سریعتر به نتیجه برسیم، به خود عنوان جامعهشناسی و یا جامعهشناس استناد میورزیم و بر این اساس میگوییم اصولا و اساسا وظیفه و رسالت یک جامعهشناس، همانطور که خود عنوان و ادعا میکند، شناخت جامعه است و از آنجایی که در نهایت جامعه چیزی جز انسان و ساختار و البته روابط میان ایندو نیست از یک جامعهشناس انتظار میرود در بادی امر این دو جزء اساسی جامعه را شناخته و بعد به کم و کیف مناسبات و روابط میان آنها پرداخته و در نهایت مسائل موجود میان آنها را مکاشفه و مطالعه و توصیف و تبیین نماید.
برخی وظیفه و رسالت یک جامعهشناس را در بهترین حالت تا به همین حد یعنی مطالعه و توصیف و تبیین مسائل جامعه میدانند و در همین حد نقطۀ پایانی بر او و رسالتاش مینهند و باقی کار را به سیاستگزاران محول میسازند، در حالیکه تازه از این نقطه به بعد رسالت حقیقی یک جامعهشناس آغاز میشود و آن کنشگری و مطالبهگری در راستای عمل بر پایۀ مطالعات علمی و یافتههای حاصل از آنهاست. مطالعه بدون مطالبه سرگرمی کودکانه است، دنبال نخودسیاه گشتن است، اخته و ابتر ماندن است، و این دقیقا آن چیزیست که سیاست و سیاستمدارجماعت میخواهد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
چکیده مقالات پنجمین همایش.pdf
5.5 MB
💢کتاب چکیده مقالات پنجمین همایش ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران
چهارشنبه و پنج شنبه 6 و 7 اسفند 99
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
چهارشنبه و پنج شنبه 6 و 7 اسفند 99
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 ۶۰ هزار مرد متاهل ایرانی ۱۰ تا ۱۸ ساله هستند/حداقل یک میلیون کودک پسر در ایران شاغلند
آمارهای جالبتوجه شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس درباره جمعیت مردان ایران در گفت و گو با ایسنا:
براساس آمارهای سال ۹۵ و طبق گزارشات موجود، در حال حاضر ۸۴ میلیون نفر جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
از این تعداد ۴۳ میلیون نفر (معادل ۵۰.۵ درصد) یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران را مردان تشکیل میدهند.
تعداد کل خانوارهایی که در ایران زندگی میکنند ۲۴ میلیون خانوار است.
۲۱ میلیون نفر از مردان دارای همسر هستند
جالب اینجاست از میان جمعیت ۱۰ تا ۱۴ ساله پسران، حدود ۱.۲ درصد و در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ ساله پسران نیز ۲.۳ درصد ازدواج کردهاند که به طور میانگین حدود ۲ درصد از پسران ۱۰ تا ۱۸ ساله (معادل ۶۰ هزار نفر) ازدواج کرده هستند.
بیشترین سهم ازدواج مردان زیر ۱۸ سال در استانهای سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، خراسان رضوی و کرمان است.
در میان جامعه مردان ایران، ۱۰.۵ میلیون نفر زیر ۱۵ سال و حدود ۳ میلیون نفر ۶۵ سال به بالا سن دارند.
۳۴ میلیون نفر از مردان ایران ۱۰ سال به بالا هستند که از این تعداد ۱۱ میلیون نفر غیرفعال و ۲۲ میلیون نفر فعال هستند. از این ۲۲ میلیون نفر، ۱۹.۵ میلیون نفر شاغل و ۲.۵ میلیون نفر بیکارِ درجستجوی کارند.
حدود ۳ میلیون نفر از مردان ایرانی در بخش دولتی مشغول به کار هستند
حدود ۱۸ میلیون نفر از مردان به نحوی بیمه هستند
۲ میلیون نفر از مردان ایران دارای کار غیررسمی هستند و فعلا بیمه نیستند.
از میان جمعیت پسران زیر ۱۸ سال، حدود ۱۰ درصدشان شاغل (بیش از یک میلیون )، ۲ درصد بیکار و مابقی محصل هستند.
بیشترین میزان اشتغال جوانان زیر ۱۸ سال به ترتیب مربوط به استانهای کرمان، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان بوده است.
۳۷ میلیون نفر از مردان در ایران بیش از ۶ سال سن دارند که از این تعداد ۱۰ میلیون نفر محصل یا دانشجو و بقیه یا شاغل، بیکار بازنشسته، دارای درآمد بدون کار و یا از کار افتاده هستند. از این تعداد، ۴۲ درصد ابتدایی، ۱۷ درصد راهنمایی، ۱۱ درصد متوسطه، هفت درصد پیش دانشگاهی و ۲۲ درصد نیز در حال تحصیل در آموزش عالی هستند.
نرخ امید به زندگی در مردان ایران، ۷۲ سال است.
در سال ۹۸ حدود ۳۷۰ هزار فوتی رخ داد که ۵۷ درصد از فوتیها در مردان اتفاق افتاده بود؛ در واقع میزان فوت مردان همواره از زنان بیشتر است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
آمارهای جالبتوجه شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس درباره جمعیت مردان ایران در گفت و گو با ایسنا:
براساس آمارهای سال ۹۵ و طبق گزارشات موجود، در حال حاضر ۸۴ میلیون نفر جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
از این تعداد ۴۳ میلیون نفر (معادل ۵۰.۵ درصد) یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران را مردان تشکیل میدهند.
تعداد کل خانوارهایی که در ایران زندگی میکنند ۲۴ میلیون خانوار است.
۲۱ میلیون نفر از مردان دارای همسر هستند
جالب اینجاست از میان جمعیت ۱۰ تا ۱۴ ساله پسران، حدود ۱.۲ درصد و در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ ساله پسران نیز ۲.۳ درصد ازدواج کردهاند که به طور میانگین حدود ۲ درصد از پسران ۱۰ تا ۱۸ ساله (معادل ۶۰ هزار نفر) ازدواج کرده هستند.
بیشترین سهم ازدواج مردان زیر ۱۸ سال در استانهای سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، خراسان رضوی و کرمان است.
در میان جامعه مردان ایران، ۱۰.۵ میلیون نفر زیر ۱۵ سال و حدود ۳ میلیون نفر ۶۵ سال به بالا سن دارند.
۳۴ میلیون نفر از مردان ایران ۱۰ سال به بالا هستند که از این تعداد ۱۱ میلیون نفر غیرفعال و ۲۲ میلیون نفر فعال هستند. از این ۲۲ میلیون نفر، ۱۹.۵ میلیون نفر شاغل و ۲.۵ میلیون نفر بیکارِ درجستجوی کارند.
حدود ۳ میلیون نفر از مردان ایرانی در بخش دولتی مشغول به کار هستند
حدود ۱۸ میلیون نفر از مردان به نحوی بیمه هستند
۲ میلیون نفر از مردان ایران دارای کار غیررسمی هستند و فعلا بیمه نیستند.
از میان جمعیت پسران زیر ۱۸ سال، حدود ۱۰ درصدشان شاغل (بیش از یک میلیون )، ۲ درصد بیکار و مابقی محصل هستند.
بیشترین میزان اشتغال جوانان زیر ۱۸ سال به ترتیب مربوط به استانهای کرمان، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان بوده است.
۳۷ میلیون نفر از مردان در ایران بیش از ۶ سال سن دارند که از این تعداد ۱۰ میلیون نفر محصل یا دانشجو و بقیه یا شاغل، بیکار بازنشسته، دارای درآمد بدون کار و یا از کار افتاده هستند. از این تعداد، ۴۲ درصد ابتدایی، ۱۷ درصد راهنمایی، ۱۱ درصد متوسطه، هفت درصد پیش دانشگاهی و ۲۲ درصد نیز در حال تحصیل در آموزش عالی هستند.
نرخ امید به زندگی در مردان ایران، ۷۲ سال است.
در سال ۹۸ حدود ۳۷۰ هزار فوتی رخ داد که ۵۷ درصد از فوتیها در مردان اتفاق افتاده بود؛ در واقع میزان فوت مردان همواره از زنان بیشتر است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📙 #برگرفته از #کتاب #خرد_سیاسی_در_زمان_توسعه_نیافتگی
✍️ #رضا_داوری_اردکانی
🔸#هفت_ویژگی انسان توسعهنیافته
۱- انسان توسعهنیافته حتی اگر بسیار باهوش و درسخوانده باشد معمولا از خرد انتقادی بهره کافی ندارد یا به کلی از آن بیبهره است و چون جهان توسعهیافته با این خرد پدید آمده و جز با آن ساخته نمیشود، تا مردمی واجد آن نباشند به توسعه دست نمییابند.
۲- انسان توسعهنیافته دلبسته سیاست و محو ایدئولوژیهاست. اینکه او به کدام سیاست و ایدئولوژی قائل باشد اهمیت ندارد زیرا پیرو و هواخواه هر سیاستی که باشد پیروی و هواخواهیش بنیاد و اساسی ندارد. به این جهت ممکن است در حرف و گفت از آزادی ستایش کند و در اخلاق مستبد و حتی خشن و تندخو باشد.
۳- انسان توسعهنیافته ممکن است صاحب هوش درخشان باشد، خوب درس بخواند و دانشمند شود اما در جهان توسعهنیافته چنان که انتظار دارد، کاری از پیش نمیبرد، زیرا در این جهان حساب و کتابها پریشان است. آدم توسعهنیافته اهل تجربه و عبرتآموزی نیست. او نسبتها را نمیداند و وقت و اندازه را نمیشناسد و کاری که در وقت و جایگاه خود و به اندازه صورت نگیرد، کار نیست.
۴- انسان توسعهنیافته به جای اینکه در جستجوی راه درست و رفتار شایسته باشند، رفتار و کردار عادی خود را برتر از هر رفتاری میدانند و با حدت و شدت آن را توجیه میکنند.
۵- انسان توسعهنیافته نه متجدد است و نه به هیچ یک از عوالم قدیم تعلق دارد، او مسألهای هم ندارد که آن را حل کند یا اگر مسائلی دارد بیشتر آنها در جای دیگر و برای دیگران مطرح شده است و او این مسائل را مسائل خود و جهان خود میداند.
۶- انسان توسعهنیافته چون از زمان و تاریخ بیرون افتاده است دایره امکانها و انتخابهایش بسیار محدود است. او اگر امکانات را نمیشناسد به این جهت است که افقی در پیش روی او نیست که در آن امکانات پدیدار باشد.
۷- انسان توسعه نیافته مظلوم تاریخ است. میگویند و درست میگویند که قدرتهای استعمارگر به او ظلم کردهاند ولی درستتر این است که مظلومیت جهان توسعهنیافته چیزی بیش از ظلم استعمار است. آیا مردم جهان توسعهنیافته نفرین شدگان زمینند و راه بیرون شدن از زندان توسعهنیافتگی ندارند؟
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #رضا_داوری_اردکانی
🔸#هفت_ویژگی انسان توسعهنیافته
۱- انسان توسعهنیافته حتی اگر بسیار باهوش و درسخوانده باشد معمولا از خرد انتقادی بهره کافی ندارد یا به کلی از آن بیبهره است و چون جهان توسعهیافته با این خرد پدید آمده و جز با آن ساخته نمیشود، تا مردمی واجد آن نباشند به توسعه دست نمییابند.
۲- انسان توسعهنیافته دلبسته سیاست و محو ایدئولوژیهاست. اینکه او به کدام سیاست و ایدئولوژی قائل باشد اهمیت ندارد زیرا پیرو و هواخواه هر سیاستی که باشد پیروی و هواخواهیش بنیاد و اساسی ندارد. به این جهت ممکن است در حرف و گفت از آزادی ستایش کند و در اخلاق مستبد و حتی خشن و تندخو باشد.
۳- انسان توسعهنیافته ممکن است صاحب هوش درخشان باشد، خوب درس بخواند و دانشمند شود اما در جهان توسعهنیافته چنان که انتظار دارد، کاری از پیش نمیبرد، زیرا در این جهان حساب و کتابها پریشان است. آدم توسعهنیافته اهل تجربه و عبرتآموزی نیست. او نسبتها را نمیداند و وقت و اندازه را نمیشناسد و کاری که در وقت و جایگاه خود و به اندازه صورت نگیرد، کار نیست.
۴- انسان توسعهنیافته به جای اینکه در جستجوی راه درست و رفتار شایسته باشند، رفتار و کردار عادی خود را برتر از هر رفتاری میدانند و با حدت و شدت آن را توجیه میکنند.
۵- انسان توسعهنیافته نه متجدد است و نه به هیچ یک از عوالم قدیم تعلق دارد، او مسألهای هم ندارد که آن را حل کند یا اگر مسائلی دارد بیشتر آنها در جای دیگر و برای دیگران مطرح شده است و او این مسائل را مسائل خود و جهان خود میداند.
۶- انسان توسعهنیافته چون از زمان و تاریخ بیرون افتاده است دایره امکانها و انتخابهایش بسیار محدود است. او اگر امکانات را نمیشناسد به این جهت است که افقی در پیش روی او نیست که در آن امکانات پدیدار باشد.
۷- انسان توسعه نیافته مظلوم تاریخ است. میگویند و درست میگویند که قدرتهای استعمارگر به او ظلم کردهاند ولی درستتر این است که مظلومیت جهان توسعهنیافته چیزی بیش از ظلم استعمار است. آیا مردم جهان توسعهنیافته نفرین شدگان زمینند و راه بیرون شدن از زندان توسعهنیافتگی ندارند؟
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #چرا_نباید_از_شاخصهای_جهانی #توسعه_غفلت_کرد؟!
✍️ #الهه_شعبانی
حتما شنیدهاید که فنلاندیها شادترین مردمان جهان هستند و مردم در کشورهای دانمارک، سوئد و سوئیس بالاترین کیفیت زندگی را دارند. حدس این هم برایتان سخت نیست که مردم در کشورهایی چون یمن، سومالی و کنگو پایینترین کیفیت زندگی را تجربه میکنند. در این بین به آمار و ارقامی راجع به جایگاه ایران در جهان به لحاظ بزرگی اقتصاد و وضعیت معیشت و رفاه هم برخورد کردهاید.
ما تصوری از زندگی در خاورمیانه، کشورهای افریقایی، ببرهای آسیا و کشورهای اسکاندیناوی داریم. هر کدام از این مناطق در ذهن ما ممکن است چیزی شبیه به یک آرمانشهر یا ویرانشهر برای زندگی باشند، بهشت روی زمین که همه چیزهای خوب از جمله امکانات و خدمات عمومی، تکنولوژی، حقوق و آزادیهای فردی و شرایط کسب و کار در آن تامین شده و در مقابل جهنمی که در آن خشونت و ناآرامی، نابرابری، سرکوب، فقر و آلودگی موج میزند و در این بین کشورهایی هستند که وضعیت بینابینی دارند، نه آرمانشهر هستند و نه ویرانشهر؛ و البته برخی دیگر به صورت نامتوازن رشد کردهاند، در برخی ملاکها به آرمانشهر نزدیکاند و در برخی دیگر به ویرانشهر.
پیش فرض ذهنی ما از کیفیت زندگی در کشورهای مختلف خیلی هم بدون پایه و اساس نیست. ضمن اینکه همیشه گوشهای از اخبار وضعیت زندگی در کشورهای مختلف را انعکاس میدهد و دادههای کیفی در اختیار ما قرار می دهد؛ ما در گوشه و کنار به آمار و ارقامی برخورد میکنیم که کشورها را دستهبندی میکنند. این آمار و ارقام بخشی از “شاخصهای جهانی عملکرد” هستند. شاخصهای جهانی عملکرد در تلاش هستند کیفیت زندگی یا وضعیت توسعه کشورهای مختلف را با یک خطکش یکسان اندازهگیری و مقایسه کنند. این شاخصها طیف وسیعی از موضوعات از قبیل فقر و نابرابری، آموزش و تحصیل، صلح و خشونت، وضعیت کسب و کار، حقوق و آزادیهای فردی، حکمرانی، کیفیت محیط زیست و بسیاری موضوعات دیگر را پوشش میدهند. مجموع این معیارها در کنار هم و البته نوسان نمره کشورها در هر یک از این شاخصها نشان دهنده وضعیت توسعه کشورها و تحولات آنها در طول سالهای متوالی است.
موسسههای پژوهشی، بانک جهانی، سازمانهای بین المللی، اندیشکدهها، و دانشگاهها مراکزی هستند که این شاخصها را تعریف و اندازهگیری میکنند و معمولا به صورت سالیانه و یا دوسالانه گزارش خود را منتشر میکنند. این شاخص ها نه تنها امکان برآورد وضعیت زندگی در کشورهای مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر را فراهم میکنند بلکه نشان میدهند جهان در مجموع در چه مسیری حرکت میکند. برای مثال جهان در سال ۲۰۲۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ تا چه اندازه صلح آمیز یا خشن شده است؟ در طول دهه گذشته فقر تا چه اندازه7 کاهش یافته است؟ شهروند جهانی در سال ۲۰۲۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ چه اندازه آزادتر شده است؟ و سوالاتی نظیر این.
این شاخصها درست به دلیل اینکه در مقیاس جهانی عمل میکنند کشورها را با معیارهای یکسان میسنجند. آنها تعریف مشخصی از موضوع مورد بررسی شان ارائه میکنند، برای اندازهگیری آنها زیرشاخص و مقیاس و سنجه تعریف میکنند و در نهایت از منابع مختلف داده میگیرند و کشورها را رتبهبندی میکنند. مثلا بانک جهانی برای سنجش کیفیت حکمرانی در کشورهای مختلف شش نماگر را تعریف می کند که عبارتند از حق اظهارنظر و پاسخگویی برای شهروندان، ثبات سیاسی و نبود خشونت و تروریسم، اثرگذاری دولت، کیفیت مقررات، حاکمیت قانون و کنترل فساد.
بدون تردید در نظر گرفتن معیارهای ثابت برای براورد وضعیت کشورها و مقایسه آنها از دو بُعد می تواند قابل نقد باشد. از یک سو، برخی از ابعاد کیفیت زندگی کاملا ذهنی هستند مانند احساس شادی. این موارد به خاطر ذهنی بودن تا حدود زیادی فرهنگی هستند که لزوما ممکن است عینیت نداشته باشند. مثلا در برخی گزارش های جهانی شادی، کشورهای امریکای لاتین از بسیاری کشورهای اروپایی ثروتمند، شادتر ارزیابی شده اند.
از سوی دیگر، غربال کشورها با یک مقیاس مشترک منصفانه نیست چرا که کشورها تاریخچه، پیشینه و پتانسیل های متفاوتی با هم دارند که خواه ناخواه بر کیفیت زندگی آنها تاثیر می گذارد. مثلا کشورهای نفت خیز دارای درآمدی هستند که محصول هیچ سرمایه گذاری و انباشتی نیست بلکه به صورت کاملا رایگان و طبیعی در اختیار آنها قرار گرفته و تبدیل به منبعی برای رفع هزینه های دولت ها و تامین خدمات عمومی برای شهروندان شده است. با اینحال شاخص های جهانی عملکرد، جای خودشان را در امر سیاست گذاری باز کرده اند.
دولت ها و نهادهای سیاستگذاری و تصمیمگیری در بسیاری از کشورهای جهان اهمیت قابل توجهی برای این شاخصها قائل هستند. آنها با رصد سالیانه این شاخصها جای خود در جهان را پیدا میکنند و روند پیشرفت یا عقبگرد خود را ملاحظه میکنند.
@sociology_economic_development
ادامه نوشته👇👇👇
✍️ #الهه_شعبانی
حتما شنیدهاید که فنلاندیها شادترین مردمان جهان هستند و مردم در کشورهای دانمارک، سوئد و سوئیس بالاترین کیفیت زندگی را دارند. حدس این هم برایتان سخت نیست که مردم در کشورهایی چون یمن، سومالی و کنگو پایینترین کیفیت زندگی را تجربه میکنند. در این بین به آمار و ارقامی راجع به جایگاه ایران در جهان به لحاظ بزرگی اقتصاد و وضعیت معیشت و رفاه هم برخورد کردهاید.
ما تصوری از زندگی در خاورمیانه، کشورهای افریقایی، ببرهای آسیا و کشورهای اسکاندیناوی داریم. هر کدام از این مناطق در ذهن ما ممکن است چیزی شبیه به یک آرمانشهر یا ویرانشهر برای زندگی باشند، بهشت روی زمین که همه چیزهای خوب از جمله امکانات و خدمات عمومی، تکنولوژی، حقوق و آزادیهای فردی و شرایط کسب و کار در آن تامین شده و در مقابل جهنمی که در آن خشونت و ناآرامی، نابرابری، سرکوب، فقر و آلودگی موج میزند و در این بین کشورهایی هستند که وضعیت بینابینی دارند، نه آرمانشهر هستند و نه ویرانشهر؛ و البته برخی دیگر به صورت نامتوازن رشد کردهاند، در برخی ملاکها به آرمانشهر نزدیکاند و در برخی دیگر به ویرانشهر.
پیش فرض ذهنی ما از کیفیت زندگی در کشورهای مختلف خیلی هم بدون پایه و اساس نیست. ضمن اینکه همیشه گوشهای از اخبار وضعیت زندگی در کشورهای مختلف را انعکاس میدهد و دادههای کیفی در اختیار ما قرار می دهد؛ ما در گوشه و کنار به آمار و ارقامی برخورد میکنیم که کشورها را دستهبندی میکنند. این آمار و ارقام بخشی از “شاخصهای جهانی عملکرد” هستند. شاخصهای جهانی عملکرد در تلاش هستند کیفیت زندگی یا وضعیت توسعه کشورهای مختلف را با یک خطکش یکسان اندازهگیری و مقایسه کنند. این شاخصها طیف وسیعی از موضوعات از قبیل فقر و نابرابری، آموزش و تحصیل، صلح و خشونت، وضعیت کسب و کار، حقوق و آزادیهای فردی، حکمرانی، کیفیت محیط زیست و بسیاری موضوعات دیگر را پوشش میدهند. مجموع این معیارها در کنار هم و البته نوسان نمره کشورها در هر یک از این شاخصها نشان دهنده وضعیت توسعه کشورها و تحولات آنها در طول سالهای متوالی است.
موسسههای پژوهشی، بانک جهانی، سازمانهای بین المللی، اندیشکدهها، و دانشگاهها مراکزی هستند که این شاخصها را تعریف و اندازهگیری میکنند و معمولا به صورت سالیانه و یا دوسالانه گزارش خود را منتشر میکنند. این شاخص ها نه تنها امکان برآورد وضعیت زندگی در کشورهای مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر را فراهم میکنند بلکه نشان میدهند جهان در مجموع در چه مسیری حرکت میکند. برای مثال جهان در سال ۲۰۲۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ تا چه اندازه صلح آمیز یا خشن شده است؟ در طول دهه گذشته فقر تا چه اندازه7 کاهش یافته است؟ شهروند جهانی در سال ۲۰۲۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ چه اندازه آزادتر شده است؟ و سوالاتی نظیر این.
این شاخصها درست به دلیل اینکه در مقیاس جهانی عمل میکنند کشورها را با معیارهای یکسان میسنجند. آنها تعریف مشخصی از موضوع مورد بررسی شان ارائه میکنند، برای اندازهگیری آنها زیرشاخص و مقیاس و سنجه تعریف میکنند و در نهایت از منابع مختلف داده میگیرند و کشورها را رتبهبندی میکنند. مثلا بانک جهانی برای سنجش کیفیت حکمرانی در کشورهای مختلف شش نماگر را تعریف می کند که عبارتند از حق اظهارنظر و پاسخگویی برای شهروندان، ثبات سیاسی و نبود خشونت و تروریسم، اثرگذاری دولت، کیفیت مقررات، حاکمیت قانون و کنترل فساد.
بدون تردید در نظر گرفتن معیارهای ثابت برای براورد وضعیت کشورها و مقایسه آنها از دو بُعد می تواند قابل نقد باشد. از یک سو، برخی از ابعاد کیفیت زندگی کاملا ذهنی هستند مانند احساس شادی. این موارد به خاطر ذهنی بودن تا حدود زیادی فرهنگی هستند که لزوما ممکن است عینیت نداشته باشند. مثلا در برخی گزارش های جهانی شادی، کشورهای امریکای لاتین از بسیاری کشورهای اروپایی ثروتمند، شادتر ارزیابی شده اند.
از سوی دیگر، غربال کشورها با یک مقیاس مشترک منصفانه نیست چرا که کشورها تاریخچه، پیشینه و پتانسیل های متفاوتی با هم دارند که خواه ناخواه بر کیفیت زندگی آنها تاثیر می گذارد. مثلا کشورهای نفت خیز دارای درآمدی هستند که محصول هیچ سرمایه گذاری و انباشتی نیست بلکه به صورت کاملا رایگان و طبیعی در اختیار آنها قرار گرفته و تبدیل به منبعی برای رفع هزینه های دولت ها و تامین خدمات عمومی برای شهروندان شده است. با اینحال شاخص های جهانی عملکرد، جای خودشان را در امر سیاست گذاری باز کرده اند.
دولت ها و نهادهای سیاستگذاری و تصمیمگیری در بسیاری از کشورهای جهان اهمیت قابل توجهی برای این شاخصها قائل هستند. آنها با رصد سالیانه این شاخصها جای خود در جهان را پیدا میکنند و روند پیشرفت یا عقبگرد خود را ملاحظه میکنند.
@sociology_economic_development
ادامه نوشته👇👇👇
پیشرفت یا پسرفت در شاخصهای جهانی اغلب دستاویز رقابتهای سیاسی و ابزاری در دست سیاستمداران برای دفاع از سیاست ها و برنامههای توسعهشان می شود. این شاخص ها در مناظره های سیاسی، رقابت های انتخاباتی، نقدها و سرزنش ها، دفاعیات، تبلیغات و برنامهریزیهای توسعه اهمیت دارند و دیده می شوند. برای نمونه ارتقای رتبه هند در “شاخص سهولت کسب و کار” یکی از مهمترین اولویتهای نخست وزیر هند است. نارندرا مودی در پایان دوره اول نخست وزیری خود با اشاره به ارتقای رتبه هند در این شاخص از ۱۴۰ در سال ۲۰۱۴ به ۶۳ در سال ۲۰۱۹ موفقیت برنامههای خود در مسیر سهولت کسب و کار در این کشور و جذب سرمایههای خارجی را جشن گرفت. این ارتقای رتبه که به معنی به ثمر نشستن برنامههای اقتصادی دولت بوده بر انتخاب مجدد وی برای نخست وزیری بیتاثیر نبوده است.
در انتخابات اخیر امریکا، یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی حزب دموکرات مقابله با آلودگی زیست محیطی و محافظت از محیط زیست بود. این در حالی بود که ترامپ دائم از آمریکا به عنوان یکی از کشورهایی یاد میکرد که سالمترین آب و تمیزترین هوا را در دنیا دارد. با انتشار گزارش “شاخص جهانی عملکرد زیستمحیطی” در اواسط سال ۲۰۲۰، آمریکا نه تنها در رتبههای اول این گزارش غایب بود، بلکه رتبه ۲۴ را به خود اختصاص داده بود و در میان کشورهای توسعه یافته دنیا یکی از بدترین عملکردها را از خود نشان داده بود. این عملکرد و تناقض آن با شعارهای ترامپ، با تبدیل شدن سلامتزیست محیطی به یکی از کلیدواژههای تبلیغات حزب دموکرات در انتخابات اخیر بی ارتباط نیست.
شاخصهای جهانی عملکرد به دلیل اهمیت و اثرگذاریشان در ارزیابی کیفیت زندگی شهروندان و تاثیرگذاری بر سیاستها و برنامههای توسعه کشورها از چشم نقادانه اندیشهورزان و اهالی علم و دانشگاه دور نیستند. شاخص های جهانی ابزاری در دست نهادهای مدنی نظیر مطبوعات هستند تا از این طریق بتوانند عملکرد دولت ها را رصد کنند و نتیجه عملکردشان را به آنها گوشزد کنند. این شاخصها کیفیت زندگی را به زبان اعداد تبدیل میکنند و مطالبهگری و توسعهخواهی در جامعه را تقویت میکنند.
اهمیت شاخصهای جهانی توسعه برای ایران امروز درست به دلیل تحولات امروز ایران است که بخشی از آنها ریشه جهانی دارد و بخشی ناشی از تحولات داخلی ایران است. گسترش شبکههای اجتماعی مجازی بیش از هر زمان دیگر امکان چرخش بدون مرز اطلاعات را فراهم کرده و شهروند ایرانی در معرض انواع اطلاعات در مورد ایران و دیگر کشورهای جهان قرار گرفته است. این ذخیره اطلاعاتی خود به خود حس مقایسه با دیگری و با گذشته را در شهروندان تقویت میکند، و همینطور امکان رصد عملکرد مسئولین و تاثیر آن بر کیفیت زندگی را ایجاد میکند. این آگاهی بخشی به تدریج روحیه مطالبهگری مدنی را در شهروندان تقویت میکند.
اما در بُعد داخلی، ایران در مسیری از تحولات قرار گرفته که شاید بیش از هر زمان دیگر احساس عدم اطمینان و پیشبینی ناپذیری را در شهروندان تقویت کرده است. شهروندانی که بیش از هر زمان دیگر نیازمند شفافیت و امید به آینده هستند و البته سیاست گذارانی که احیای این حس اطمینان وابسته به عملکرد آنها و سیاستهایشان است و اتفاقا آنها هم بیش از هر زمان دیگری نیازمند مروری بر عملکرد خود هستند، عملکردی که مسبب حس ترس از آینده شده است. ناامنی در فضای کسب و کار و پیشبینی ناپذیری بازار که کنشگری اقتصادی را تبدیل به رفتار پرخطر کرده از یک سو؛ و تحولات عرصه سیاسی در داخل و خارج و تاثیر آنها بر محیط اقتصادی و اجتماعی از سوی دیگر بر ابهام آینده در نزد شهروندان ایرانی از جمله اهالی کسب و کار، اهالی فرهنگ و حتی سیاست گذاران افزوده است. شفافسازی این مسیر بدون تردید نیازمند بازبینی مسیر پیشین و مرور فرایند هدف گذاری، سیاست گذاری، اجرا و پایش با هدف شناسایی نقاط ضعف و قوت است.
شاخص های جهانی توسعه میتوانند در این مسیر به کمک سیاستگذاران و جامعه مدنی بشتابند. این شاخصها موقعیت ایران در منطقه و جهان را به تصویر می کشند و پیشرفت و پسرفت ایران در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و توانمندی فردی را نشان میدهند. علاوه بر این شناسایی خط سیر عملکرد ایران در حوزه های مختلف می تواند به پیشبینی آینده به شرط استمرار عملکرد کمک کند.
از همین روی، ما در موسسه پویش فکری توسعه در صدد برآمدیم با پرداختن به شاخصهای جهانی توسعه مسیری متفاوت و واقعبینانه برای شناخت تجربه توسعه در ایران بگشاییم. در این مسیر، پس از شناسایی و بررسی بیش از ۶۰ شاخص جهانی۱۳ شاخص را گزینش و با بررسی روند عملکرد ایران در این شاخصها در نهایت با تجمیع آنها فراشاخصی چند بُعدی از توسعه ایران ساخته ایم. این فراشاخص دربرگیرنده ۱۳ شاخص، ۱۲۶ زیرشاخص، و بیش از ۸۰۰ نماگر است.
@sociology_economic_development
ادامه نوشته 👇👇👇
در انتخابات اخیر امریکا، یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی حزب دموکرات مقابله با آلودگی زیست محیطی و محافظت از محیط زیست بود. این در حالی بود که ترامپ دائم از آمریکا به عنوان یکی از کشورهایی یاد میکرد که سالمترین آب و تمیزترین هوا را در دنیا دارد. با انتشار گزارش “شاخص جهانی عملکرد زیستمحیطی” در اواسط سال ۲۰۲۰، آمریکا نه تنها در رتبههای اول این گزارش غایب بود، بلکه رتبه ۲۴ را به خود اختصاص داده بود و در میان کشورهای توسعه یافته دنیا یکی از بدترین عملکردها را از خود نشان داده بود. این عملکرد و تناقض آن با شعارهای ترامپ، با تبدیل شدن سلامتزیست محیطی به یکی از کلیدواژههای تبلیغات حزب دموکرات در انتخابات اخیر بی ارتباط نیست.
شاخصهای جهانی عملکرد به دلیل اهمیت و اثرگذاریشان در ارزیابی کیفیت زندگی شهروندان و تاثیرگذاری بر سیاستها و برنامههای توسعه کشورها از چشم نقادانه اندیشهورزان و اهالی علم و دانشگاه دور نیستند. شاخص های جهانی ابزاری در دست نهادهای مدنی نظیر مطبوعات هستند تا از این طریق بتوانند عملکرد دولت ها را رصد کنند و نتیجه عملکردشان را به آنها گوشزد کنند. این شاخصها کیفیت زندگی را به زبان اعداد تبدیل میکنند و مطالبهگری و توسعهخواهی در جامعه را تقویت میکنند.
اهمیت شاخصهای جهانی توسعه برای ایران امروز درست به دلیل تحولات امروز ایران است که بخشی از آنها ریشه جهانی دارد و بخشی ناشی از تحولات داخلی ایران است. گسترش شبکههای اجتماعی مجازی بیش از هر زمان دیگر امکان چرخش بدون مرز اطلاعات را فراهم کرده و شهروند ایرانی در معرض انواع اطلاعات در مورد ایران و دیگر کشورهای جهان قرار گرفته است. این ذخیره اطلاعاتی خود به خود حس مقایسه با دیگری و با گذشته را در شهروندان تقویت میکند، و همینطور امکان رصد عملکرد مسئولین و تاثیر آن بر کیفیت زندگی را ایجاد میکند. این آگاهی بخشی به تدریج روحیه مطالبهگری مدنی را در شهروندان تقویت میکند.
اما در بُعد داخلی، ایران در مسیری از تحولات قرار گرفته که شاید بیش از هر زمان دیگر احساس عدم اطمینان و پیشبینی ناپذیری را در شهروندان تقویت کرده است. شهروندانی که بیش از هر زمان دیگر نیازمند شفافیت و امید به آینده هستند و البته سیاست گذارانی که احیای این حس اطمینان وابسته به عملکرد آنها و سیاستهایشان است و اتفاقا آنها هم بیش از هر زمان دیگری نیازمند مروری بر عملکرد خود هستند، عملکردی که مسبب حس ترس از آینده شده است. ناامنی در فضای کسب و کار و پیشبینی ناپذیری بازار که کنشگری اقتصادی را تبدیل به رفتار پرخطر کرده از یک سو؛ و تحولات عرصه سیاسی در داخل و خارج و تاثیر آنها بر محیط اقتصادی و اجتماعی از سوی دیگر بر ابهام آینده در نزد شهروندان ایرانی از جمله اهالی کسب و کار، اهالی فرهنگ و حتی سیاست گذاران افزوده است. شفافسازی این مسیر بدون تردید نیازمند بازبینی مسیر پیشین و مرور فرایند هدف گذاری، سیاست گذاری، اجرا و پایش با هدف شناسایی نقاط ضعف و قوت است.
شاخص های جهانی توسعه میتوانند در این مسیر به کمک سیاستگذاران و جامعه مدنی بشتابند. این شاخصها موقعیت ایران در منطقه و جهان را به تصویر می کشند و پیشرفت و پسرفت ایران در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و توانمندی فردی را نشان میدهند. علاوه بر این شناسایی خط سیر عملکرد ایران در حوزه های مختلف می تواند به پیشبینی آینده به شرط استمرار عملکرد کمک کند.
از همین روی، ما در موسسه پویش فکری توسعه در صدد برآمدیم با پرداختن به شاخصهای جهانی توسعه مسیری متفاوت و واقعبینانه برای شناخت تجربه توسعه در ایران بگشاییم. در این مسیر، پس از شناسایی و بررسی بیش از ۶۰ شاخص جهانی۱۳ شاخص را گزینش و با بررسی روند عملکرد ایران در این شاخصها در نهایت با تجمیع آنها فراشاخصی چند بُعدی از توسعه ایران ساخته ایم. این فراشاخص دربرگیرنده ۱۳ شاخص، ۱۲۶ زیرشاخص، و بیش از ۸۰۰ نماگر است.
@sociology_economic_development
ادامه نوشته 👇👇👇
در این فراشاخص، ایران در موقعیتی پایینتر از میانگین جهانی و در زمره کشورهایی قرار گرفته است که به لحاظ وضعیت توسعه در حالت هشدار به سر میبرند. عملکرد ایران در زیرشاخصهای حوزههای سیاسی و اقتصادی در رقم زدن این جایگاه برای ایران نقش داشتهاست. با در نظر گرفتن نسبت درآمد سرانه به نمره فراشاخص توسعه باید گفت ایران در تبدیل کردن درآمد خود به توسعه کارامد عمل نکرده است. بررسی عملکرد ایران در ۱۲۶ زیرشاخص جهانی توسعه نشان میدهد بهبود جایگاه ایران در “تغییر مسیر” نهفته است که نیازمند بازبینی در استراتژیهای سیاسی و اقتصادی است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 #وقتی_نظام_تدبیر_نباشد
#نظام_تربیت_نیز_مختل_میشود
👤 #مقصود_فراستخواه
وقتی نظام شهروندی ومشارکت خود آنها در ادارۀ شهر از سطوح همسایگی تا محلات تا انجمن های شهری و شورا ها نباشد. وقتی سازمان اجتماعی مدنی وصنفی و سمنی وحرفه ایِ مستقلی در متن شهر به دست خود شهروندان نیست و مدیریت شهری بر مبنای نظام شایستگی و تخصص وتجربه نیست. وقتی بنای سیاستگذاری نه بر دانش و پژوهش که بر مقتضیات یک ایدئولوژی است؛ پس تدبیر شهر برهم می خورد و طبعا تربیت شهر نیز در هم می ریزد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#نظام_تربیت_نیز_مختل_میشود
👤 #مقصود_فراستخواه
وقتی نظام شهروندی ومشارکت خود آنها در ادارۀ شهر از سطوح همسایگی تا محلات تا انجمن های شهری و شورا ها نباشد. وقتی سازمان اجتماعی مدنی وصنفی و سمنی وحرفه ایِ مستقلی در متن شهر به دست خود شهروندان نیست و مدیریت شهری بر مبنای نظام شایستگی و تخصص وتجربه نیست. وقتی بنای سیاستگذاری نه بر دانش و پژوهش که بر مقتضیات یک ایدئولوژی است؛ پس تدبیر شهر برهم می خورد و طبعا تربیت شهر نیز در هم می ریزد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃 #اهداف_توسعه_پایدار:
🔸#هدف_اول؛ #بدون_فقر
🔻پایان دادن به فقر در همۀ اشکال آن و در همهجای جهان
در سال ۲۰۱۳، ۱۱ درصد جمعیت جهان یا ۷۸۳ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق زندگی میکردند. این رقم یک سوم آمار فقر در سال ۱۹۹۰ است.
در سال ۲۰۱۷، خسارت اقتصادی حاصل از حوادث غیرمترقبه طبیعی به طور تخمین بیش از 300 میلیارد دلار بوده است. این از بزرگترین خسارات وارده در سالهای اخیر است که نتیجه وقوع سه طوفان بسیار بزرگ در ایالات متحده آمریکا و کشورهای کارائیب است.
بر اساس برآورد سال ۲۰۱۶، تنها ۴۵ درصد از جمعیت جهان از نوعی از خدمات تامین اجتماعی بهرهمند بودهاند.
نیمی از جمعیتی که زیر خط فقر زندگی میکنند زیر ۱۸ سال سن دارند.
80 درصد مردمی که با کمتر از 1.90 دلار در روز زندگی میکنند در کشورهای جنوب آسیا و صحرای آفریقا هستند.
از هر ۵ دختر، یکی در خانوارهایی زندگی میکنند که زیر ۱.۹۰ دلار درآمد دارند؛ درآمدی که برای خورد و خوراک کافی، مسکن، خدمات درمانی یا تحصیلات کافی نیست..
37 درصد از کودکان جهان و ۲۶ درصد از بزرگسالان در فقر زندگی میکنند.
بیشترین جمعیت کودکانی که در فقر زندگی میکنند متعلق به کشورهای صحرای آفریقا و جنوب آسیا هستند.
آمار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی نشان میدهد که خطر فقر برای کودکان در مقایسه با بزرگسالان در اکثر کشورهای عضو این سازمان بیشتر است. متوسط فقر در میان کودکان در این کشورها در سال ۲۰۱۴، ۱۳.۳ درصد بوده است. این آمار برای افراد بین ۲۵ تا ۶۴ سال، ۱۰ درصد است.
🔻ایران
در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷، ۱۴.۹ درصد جمعیت شهری و ۱۱.۶ درصد جمعیت روستایی ایران زیر خط فقر مطلق بودند.
فقر چندبعدی در ایران در سال ۲۰۱۵ در مناطق شهری و روستایی حدود ۲۰ درصد بوده است.
بارندگی شدید در بهار ۲۰۱۹ در ایران منجر به سیلاب گسترده در تعداد زیادی از استانهای ایران شد که جان حداقل ۷۰ نفر را گرفت و ۶۰۰ نفر را زخمی کرد. سیل به حدود ۸۵ هزار خانه، زیرساختها و زمینهای کشاورزی در ۱۹۰۰ شهر و روستای مختلف خسارت جدی وارد کرد. دولتهای محلی کل خسارات اقتصادی وارده را به طور غیررسمی حدود ۳.۶۸ میلیارد دلار تخمین زدهاند.
ایران در چند دهه گذشته شاهد کاهش چشمگیر فقر مطلق در سراسر کشور بوده است. به طور تخمینی، تنها ۰.۰۲ درصد جمعیت ایران زیر خطر فقر ۱.۲۵ دلار در روز زندگی میکنند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸#هدف_اول؛ #بدون_فقر
🔻پایان دادن به فقر در همۀ اشکال آن و در همهجای جهان
در سال ۲۰۱۳، ۱۱ درصد جمعیت جهان یا ۷۸۳ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق زندگی میکردند. این رقم یک سوم آمار فقر در سال ۱۹۹۰ است.
در سال ۲۰۱۷، خسارت اقتصادی حاصل از حوادث غیرمترقبه طبیعی به طور تخمین بیش از 300 میلیارد دلار بوده است. این از بزرگترین خسارات وارده در سالهای اخیر است که نتیجه وقوع سه طوفان بسیار بزرگ در ایالات متحده آمریکا و کشورهای کارائیب است.
بر اساس برآورد سال ۲۰۱۶، تنها ۴۵ درصد از جمعیت جهان از نوعی از خدمات تامین اجتماعی بهرهمند بودهاند.
نیمی از جمعیتی که زیر خط فقر زندگی میکنند زیر ۱۸ سال سن دارند.
80 درصد مردمی که با کمتر از 1.90 دلار در روز زندگی میکنند در کشورهای جنوب آسیا و صحرای آفریقا هستند.
از هر ۵ دختر، یکی در خانوارهایی زندگی میکنند که زیر ۱.۹۰ دلار درآمد دارند؛ درآمدی که برای خورد و خوراک کافی، مسکن، خدمات درمانی یا تحصیلات کافی نیست..
37 درصد از کودکان جهان و ۲۶ درصد از بزرگسالان در فقر زندگی میکنند.
بیشترین جمعیت کودکانی که در فقر زندگی میکنند متعلق به کشورهای صحرای آفریقا و جنوب آسیا هستند.
آمار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی نشان میدهد که خطر فقر برای کودکان در مقایسه با بزرگسالان در اکثر کشورهای عضو این سازمان بیشتر است. متوسط فقر در میان کودکان در این کشورها در سال ۲۰۱۴، ۱۳.۳ درصد بوده است. این آمار برای افراد بین ۲۵ تا ۶۴ سال، ۱۰ درصد است.
🔻ایران
در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷، ۱۴.۹ درصد جمعیت شهری و ۱۱.۶ درصد جمعیت روستایی ایران زیر خط فقر مطلق بودند.
فقر چندبعدی در ایران در سال ۲۰۱۵ در مناطق شهری و روستایی حدود ۲۰ درصد بوده است.
بارندگی شدید در بهار ۲۰۱۹ در ایران منجر به سیلاب گسترده در تعداد زیادی از استانهای ایران شد که جان حداقل ۷۰ نفر را گرفت و ۶۰۰ نفر را زخمی کرد. سیل به حدود ۸۵ هزار خانه، زیرساختها و زمینهای کشاورزی در ۱۹۰۰ شهر و روستای مختلف خسارت جدی وارد کرد. دولتهای محلی کل خسارات اقتصادی وارده را به طور غیررسمی حدود ۳.۶۸ میلیارد دلار تخمین زدهاند.
ایران در چند دهه گذشته شاهد کاهش چشمگیر فقر مطلق در سراسر کشور بوده است. به طور تخمینی، تنها ۰.۰۲ درصد جمعیت ایران زیر خطر فقر ۱.۲۵ دلار در روز زندگی میکنند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃 #اهداف_توسعه_پایدار:
🔸 #هدف_دوم؛ #بدون_گرسنگی
پایان دادن به گرسنگی، تحقّق امنیّت غذایی و تغذیۀ بهتر و توسعۀ کشاورزی پایدار
🔻جهان
تعداد افراد دچار سوء تغذیه در جهان از سال ۲۰۱۴ رو به افزایش بوده و در سال ۲۰۱۷ به حدود ۸۲۱ میلیون نفر (۱۰.۹ درصد جمعیت جهان) رسیده است.
در سال ۲۰۱۷، ۱۵۱ میلیون کودک (۲۲.۲ درصد) زیر ۵ سال کمبود رشد داشتهاند (قدشان برای سنشان کوتاه بوده است)، ۵۱ میلیون (۷.۵ درصد) از کمبود وزن رنج برده و ۳۸ میلیون (۵.۶ درصد) اضافه وزن داشتهاند.
در سال ۲۰۱۶، قیمت کلی غذا در ۲۶ کشور افزایش قابل توجه داشته است که میتواند به امنیت غذایی آسیب برساند.
در سال ۲۰۱۷، قاره آسیا نزدیک دو سوم (۶۳ درصد) گرسنگی جهان را در بر داشته است.
۲۶ درصد کارگران در حوزه کشاورزی کار میکنند.
از هر سه زن در سن باروری، یک زن کمخونی دارد.
از هر ۸ بزرگسال، یک نفر از چاقی بیش از اندازه رنج میبرد.
🔻ایران
در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷، ۴/۹ درصد از کل جمعیت ایران دچار سو تغذیه بودهاند.
در سال ۲۰۱۲، نیم میلیون از کودکان ایرانی (۶.۸ درصد) از اختلال کاهش رشد رنج میبردند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 #هدف_دوم؛ #بدون_گرسنگی
پایان دادن به گرسنگی، تحقّق امنیّت غذایی و تغذیۀ بهتر و توسعۀ کشاورزی پایدار
🔻جهان
تعداد افراد دچار سوء تغذیه در جهان از سال ۲۰۱۴ رو به افزایش بوده و در سال ۲۰۱۷ به حدود ۸۲۱ میلیون نفر (۱۰.۹ درصد جمعیت جهان) رسیده است.
در سال ۲۰۱۷، ۱۵۱ میلیون کودک (۲۲.۲ درصد) زیر ۵ سال کمبود رشد داشتهاند (قدشان برای سنشان کوتاه بوده است)، ۵۱ میلیون (۷.۵ درصد) از کمبود وزن رنج برده و ۳۸ میلیون (۵.۶ درصد) اضافه وزن داشتهاند.
در سال ۲۰۱۶، قیمت کلی غذا در ۲۶ کشور افزایش قابل توجه داشته است که میتواند به امنیت غذایی آسیب برساند.
در سال ۲۰۱۷، قاره آسیا نزدیک دو سوم (۶۳ درصد) گرسنگی جهان را در بر داشته است.
۲۶ درصد کارگران در حوزه کشاورزی کار میکنند.
از هر سه زن در سن باروری، یک زن کمخونی دارد.
از هر ۸ بزرگسال، یک نفر از چاقی بیش از اندازه رنج میبرد.
🔻ایران
در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷، ۴/۹ درصد از کل جمعیت ایران دچار سو تغذیه بودهاند.
در سال ۲۰۱۲، نیم میلیون از کودکان ایرانی (۶.۸ درصد) از اختلال کاهش رشد رنج میبردند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃 #اهداف_توسعه_پایدار:
🔸 #هدف_سوم؛ #سلامتی_و_رفاه
🔻جهان
نرخ مرگ و میر مادران از سال ۲۰۰۰، ۳۷ درصد کاهش داشته است. با این حال در سال ۲۰۱۵ همچنان 303 هزار زن در سراسر جهان از عوارض جانبی بارداری یا زایمان جان خود را از دست دادهاند.
از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶، مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال ۴۷ درصد و نرخ مرگ و میر نوزادان ۳۹ درصد کاهش پیدا کرده است.
در سال ۲۰۱۸ نرخ جهانی زایمان در بین دختران ۱۵ تا ۱۹ ساله ۴۴ از هزار بوده است. این نرخ در سال ۲۰۰۰، ۵۶ بوده است. بالاترین نرخ این زایمانها (۱۰۱ زایمان) در آفریقاست.
از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، نرخ ابتلا به ایدز (HIV) از ۰.۴۰ به ۰.۲۶ در هر هزار نفر کاهش یافته است. متاسفانه این نرخ در میان زنان در سن باروری در آفریقا بسیار بالاتر است: ۲.۵۸ در هر هزار نفر.
سال ۲۰۱۶، ۲۱۶ میلیون مورد مالاریا گزارش شده است، در حالی که این رقم در سال ۲۰۱۳، ۲۱۰ میلیون بوده است.
سال ۲۰۱۶، ۱۴۰ مورد سل در هر صد هزار نفر کشف شده است، در حالی که این رقم در سال ۲۰۰۰، ۱۷۳ مورد بوده است.
شیوع هپاتیت ب بین کودکان زیر ۵ سال از ۴.۷ درصد به ۱.۳ درصد در سال ۲۰۱۵ کاهش یافته است.
در سال ۲۰۱۶، ۱.۵ میلیارد نفر به دلیل عدم رسیدگی و توجه به بیماریهای ویژه مناطق گرمسیری، تحت درمان قرار گرفتند که نسبت به 1.6 میلیارد نفر در سال ۲۰۱۵ و ۲ میلیارد نفر در سال ۲۰۱۰، کاهش داشته است.
آب آشامیدنی غیربهداشتی و ناسالم همچنان یکی از مهمترین عوامل مرگ و میر در دنیاست که در سال ۲۰۱۶ منحر به مرگ ۸۷۰ هزار نفر شد. اکثریت این مرگ و میرها بر اثر اسهال بوده است، اما سوتغذیه و عفونتهای روده نیز منجر به مرگ و میر شدهاند.
در سال ۲۰۱۶، ۳۲ میلیون نفر به دلیل بیماریهای تنفسی یا قلب و عروق، سرطان و دیابت جان خود را از دست دادهاند. احتمال مرگ به دلیل این بیماریها برای بیماران ۳۰ تا ۷۰ ساله در سال ۲۰۱۶، ۱۸ درصد بوده است.
آلودگی هوا در سال ۲۰۱۶ منجر به مرگ ۷ میلیون نفر در سراسر جهان شده است.
تقریبا ۱۲ درصد از جمعیت جهان (بیش از ۸۰۰ میلیون نفر) در سال ۲۰۱۰ حداقل ۱۰ درصد از بودجه خانوار خود را صرف خدمات درمانی کردهاند. این رقم نسبت به ۹.۷ درصد در سال ۲۰۰۰ افزایش یافته است.
دادههای موجود نشان میدهد که بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، ۴۵ درصد از کل کشورها و ۹۰ درصد از کشورهای توسعه یافته حداقل یک پزشک به ازای هر هزار نفر داشتهاند و بیش از ۶۰ درصد از کشورها کمتر از سه پرستار یا قابله به ازای هر هزار نفر داشتهاند.
حداقل ۴۰۰ میلیون نفر در جهان هیچ گونه بیمه درمانی ندارند و ۴۰ درصد بدون بیمه اجتماعی هستند.
تا پایان سال ۲۰۱۷، ۲۱.۷ میلیون بیمار مبتلا به اچ آی وی تحت درمان قرار گرفتهاند، با این حال حدود ۱۵ میلیون نفر هنوز منتظر درمان هستند.
هر دو ثانیه، یک نفر از افراد ۳۰ تا ۷۰ سال از بیماریهای غیرمسری، بیماریهای قلبی، تنفسی، دیابت و غیره دچار مرگ زودرس میشود.
هر ساله ۷ میلیون نفر به دلیل قرار گرفتن در معرض آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند.
🔻ایران
از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳، نرخ مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال در هر هزار کودک از ۷۷.۸ به ۱۸.۹ کاهش یافته است.
بر اساس دادههای سال ۲۰۱۲، مشکل مصرف مواد مخدر در ایران جدی است؛ تعداد معتادین به تریاک ۱۳۲۵۰۰۰ نفر (۲.۲۶ درصد کل جمعیت بزرگسال کشور) است. این آمار ایران را در فهرست کشورهای با بالاترین نرخ شیوع تریاک در جهان قرار میدهد.
براساس گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ و دیگر گزارشهای رسمی، کشف بیش از ۷۰ درصد تریاک، ۱۴ درصد هروئین و مرفین و ۵ درصد از حشیش در جهان توسط ایران انجام شده است.
از دسامبر ۲۰۱۴، ۲۸۹۲۱ مورد اچ آی وی مثبت در ایران شناسایی شده که ۸۸.۳ درصد آنها مرد هستند.
تقریبا ۲۳ درصد جمعیت ایران در مناطقی که ریسک ابتلا به سل بالاست، زندگی میکنند.
بنا بر گزارش برنامه ملی مالاریا در سال ۲۰۱۴، ۴ درصد از جمعیت ایران در مناطقی که خطر مالاریا وجود دارد زندگی میکنند.در سالهای اخیر، بیماریهای غیرمسری به یک تهدید برای سلامت عموم در سراسر دنیا و در ایران تبدیل شدهاند.
تخمین زده شده است که تا سال ۲۰۲۰ بیماریهای غیرمسری مانند دیابت و بیماریهای قلبی و تنفسی و سرطان دلیل بیش از ۷۶ درصد مرگهای زودرس در ایران خواهد بود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 #هدف_سوم؛ #سلامتی_و_رفاه
🔻جهان
نرخ مرگ و میر مادران از سال ۲۰۰۰، ۳۷ درصد کاهش داشته است. با این حال در سال ۲۰۱۵ همچنان 303 هزار زن در سراسر جهان از عوارض جانبی بارداری یا زایمان جان خود را از دست دادهاند.
از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶، مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال ۴۷ درصد و نرخ مرگ و میر نوزادان ۳۹ درصد کاهش پیدا کرده است.
در سال ۲۰۱۸ نرخ جهانی زایمان در بین دختران ۱۵ تا ۱۹ ساله ۴۴ از هزار بوده است. این نرخ در سال ۲۰۰۰، ۵۶ بوده است. بالاترین نرخ این زایمانها (۱۰۱ زایمان) در آفریقاست.
از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، نرخ ابتلا به ایدز (HIV) از ۰.۴۰ به ۰.۲۶ در هر هزار نفر کاهش یافته است. متاسفانه این نرخ در میان زنان در سن باروری در آفریقا بسیار بالاتر است: ۲.۵۸ در هر هزار نفر.
سال ۲۰۱۶، ۲۱۶ میلیون مورد مالاریا گزارش شده است، در حالی که این رقم در سال ۲۰۱۳، ۲۱۰ میلیون بوده است.
سال ۲۰۱۶، ۱۴۰ مورد سل در هر صد هزار نفر کشف شده است، در حالی که این رقم در سال ۲۰۰۰، ۱۷۳ مورد بوده است.
شیوع هپاتیت ب بین کودکان زیر ۵ سال از ۴.۷ درصد به ۱.۳ درصد در سال ۲۰۱۵ کاهش یافته است.
در سال ۲۰۱۶، ۱.۵ میلیارد نفر به دلیل عدم رسیدگی و توجه به بیماریهای ویژه مناطق گرمسیری، تحت درمان قرار گرفتند که نسبت به 1.6 میلیارد نفر در سال ۲۰۱۵ و ۲ میلیارد نفر در سال ۲۰۱۰، کاهش داشته است.
آب آشامیدنی غیربهداشتی و ناسالم همچنان یکی از مهمترین عوامل مرگ و میر در دنیاست که در سال ۲۰۱۶ منحر به مرگ ۸۷۰ هزار نفر شد. اکثریت این مرگ و میرها بر اثر اسهال بوده است، اما سوتغذیه و عفونتهای روده نیز منجر به مرگ و میر شدهاند.
در سال ۲۰۱۶، ۳۲ میلیون نفر به دلیل بیماریهای تنفسی یا قلب و عروق، سرطان و دیابت جان خود را از دست دادهاند. احتمال مرگ به دلیل این بیماریها برای بیماران ۳۰ تا ۷۰ ساله در سال ۲۰۱۶، ۱۸ درصد بوده است.
آلودگی هوا در سال ۲۰۱۶ منجر به مرگ ۷ میلیون نفر در سراسر جهان شده است.
تقریبا ۱۲ درصد از جمعیت جهان (بیش از ۸۰۰ میلیون نفر) در سال ۲۰۱۰ حداقل ۱۰ درصد از بودجه خانوار خود را صرف خدمات درمانی کردهاند. این رقم نسبت به ۹.۷ درصد در سال ۲۰۰۰ افزایش یافته است.
دادههای موجود نشان میدهد که بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، ۴۵ درصد از کل کشورها و ۹۰ درصد از کشورهای توسعه یافته حداقل یک پزشک به ازای هر هزار نفر داشتهاند و بیش از ۶۰ درصد از کشورها کمتر از سه پرستار یا قابله به ازای هر هزار نفر داشتهاند.
حداقل ۴۰۰ میلیون نفر در جهان هیچ گونه بیمه درمانی ندارند و ۴۰ درصد بدون بیمه اجتماعی هستند.
تا پایان سال ۲۰۱۷، ۲۱.۷ میلیون بیمار مبتلا به اچ آی وی تحت درمان قرار گرفتهاند، با این حال حدود ۱۵ میلیون نفر هنوز منتظر درمان هستند.
هر دو ثانیه، یک نفر از افراد ۳۰ تا ۷۰ سال از بیماریهای غیرمسری، بیماریهای قلبی، تنفسی، دیابت و غیره دچار مرگ زودرس میشود.
هر ساله ۷ میلیون نفر به دلیل قرار گرفتن در معرض آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند.
🔻ایران
از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳، نرخ مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال در هر هزار کودک از ۷۷.۸ به ۱۸.۹ کاهش یافته است.
بر اساس دادههای سال ۲۰۱۲، مشکل مصرف مواد مخدر در ایران جدی است؛ تعداد معتادین به تریاک ۱۳۲۵۰۰۰ نفر (۲.۲۶ درصد کل جمعیت بزرگسال کشور) است. این آمار ایران را در فهرست کشورهای با بالاترین نرخ شیوع تریاک در جهان قرار میدهد.
براساس گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ و دیگر گزارشهای رسمی، کشف بیش از ۷۰ درصد تریاک، ۱۴ درصد هروئین و مرفین و ۵ درصد از حشیش در جهان توسط ایران انجام شده است.
از دسامبر ۲۰۱۴، ۲۸۹۲۱ مورد اچ آی وی مثبت در ایران شناسایی شده که ۸۸.۳ درصد آنها مرد هستند.
تقریبا ۲۳ درصد جمعیت ایران در مناطقی که ریسک ابتلا به سل بالاست، زندگی میکنند.
بنا بر گزارش برنامه ملی مالاریا در سال ۲۰۱۴، ۴ درصد از جمعیت ایران در مناطقی که خطر مالاریا وجود دارد زندگی میکنند.در سالهای اخیر، بیماریهای غیرمسری به یک تهدید برای سلامت عموم در سراسر دنیا و در ایران تبدیل شدهاند.
تخمین زده شده است که تا سال ۲۰۲۰ بیماریهای غیرمسری مانند دیابت و بیماریهای قلبی و تنفسی و سرطان دلیل بیش از ۷۶ درصد مرگهای زودرس در ایران خواهد بود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃#اهدف_توسعه_پایدار:
🔸#هدف_چهارم : #آموزش_باکیفیت
از هر پنج کشور، کمتر از یک کشور آموزش اجباری و رایگان دوره ۱۲ ساله مدرسه را اجرا میکند و در کشورهای در حال توسعه از هر چهار دختر، یک دختر به مدرسه نمیرود.
۵۷ میلیون کودک در سن تحصیلات ابتدایی از تحصیل بازماندهاند که تقریبا نیمی از آنان در مناطق تحت مناقشه زندگی میکنند.
همچنین، شواهدی وجود دارد مبنی بر این که سطح کمی و کیفی سواد در کشورهای پیشرفتهای مانند آلمان، دانمارک، نروژ و سوئد نیز در حال افت است.
اختلاف بین دخترها و پسرها در مهارتهای فنآوری اطلاعات بیشتر از حوزههای دیگر است. در مقابل هر ۱۰۰ مرد در ایتالیا، هلند و آلمان که میتوانند سادهترین محاسبات را در نرمافزار «اکسل» انجام دهند، تنها ۷۵ زن میتواند کارهای مشابه را انجام دهند.
🔻ایران
در ایران تا سال ۲۰۱۶ کمتر از ۴ درصد از افراد میتوانستند سادهترین محاسبات را در نرمافزار «اکسل» انجام دهند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃 #اهداف_توسعه_پایدار؛
🔸 #هدف_پنجم: #برابری_جنسیتی
رسیدن به برابری جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران
🔻جهان
زنان بیشتری نسبت به مردان از از آموزش عالی فارغ التحصیل میشوند اما زنان کمتری به نسبت مردان در رشتههای فنی، علوم، مهندسی و ریاضیات تحصیل میکنند. در شیلی، غنا و سوئیس، زنان کمتر از یک چهارم فارغ التحصیلان این رشته ها را تشکیل میدهند.
در برابر هر یک دلاری که مردان کسب میکنند، زنان برای انجام دقیقا همان کار تنها ۷۷ سنت کسب میکند.
35 درصد زنان در دنیا تحت خشونت جنسی و یا فیزیکی قرار گرفتهاند.
زنان تنها ۱۳ درصد از کشاورزان صاحب زمین را تشکیل میدهند.
امروزه تقریبا ۷۵۰ میلیون زن و دختر در سراسر دنیا پیش از تولد ۱۸ سالگیشان ازدواج کردهاند.
دو سوم کشورهای در حال توسعه در آموزش ابتدایی به برابری جنسیتی رسیدهاند.
در نوامبر ۲۰۱۸، تنها ۲۴ درصد نمایندگان مجالس قانونگذاری کشورهای جهان زن بودند؛ این آمار از سال ۱۹۹۵ که ۱۱.۳ درصد بوده است پیشرفت چشمگیری نکرده است.
در سال ۲۰۱۷ به طور تخمینی ۲۱ درصد از زنان بین ۲۰ تا ۲۴ ساله گزارش کردهاند که قبل از ۱۸ سالگی ازدواج کرده و یا در رابطه غیررسمی زناشویی بودهاند. این به معنی است که حدود ۶۵۰ میلیون زن و دختر در کودکی ازدواج میکنند.
بر اساس دادههای جمعآوری شده بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ از ۹۰ کشور مختلف، زنان سه برابر مردان در کارهای خانه که بدون دستمزد است کار میکنند.
🔻ایران
۱۷ درصد دختران ایرانی زیر ۱۸ سال ازدواج میکنند و ۳ درصد آنها هنگام ازدواج زیر ۱۵ سال هستند.
هر ساله در ایران بیش از ۴۰ هزار دختر زیر ۱۵ سال ازدواج میکنند.
در سال ۲۰۱۷، از ۲۹۰ کرسی مجلس شورای اسلامی تنها ۱۷ کرسی متعلق به نمایندگان زن بوده است و ۱۰ درصد از کابینه زن بودهاند. در دولتهای محلی، از ۳۱ استان هیچ استاندار زنی وجود ندارد و تنها دو شهردار از ۱۱۴۸ شهردار کشور زن هستند. از ۱۰۳۴ فرماندارهای شهرستانها تنها ۷ نفر زن هستند و از ۴۴۰ دهیاری، تنها ۴ دهداری سرپرست زن دارند.
زنان در موقعیتهای مدیریتی بسیار بالا قرار ندارند، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی. در سال ۲۰۰۹، زنانی که در جایگاههای مدیریتی قرار داشتهاند تنها ۴ درصد از مدیران کل کشور را تشکیل میدادند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 #هدف_پنجم: #برابری_جنسیتی
رسیدن به برابری جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران
🔻جهان
زنان بیشتری نسبت به مردان از از آموزش عالی فارغ التحصیل میشوند اما زنان کمتری به نسبت مردان در رشتههای فنی، علوم، مهندسی و ریاضیات تحصیل میکنند. در شیلی، غنا و سوئیس، زنان کمتر از یک چهارم فارغ التحصیلان این رشته ها را تشکیل میدهند.
در برابر هر یک دلاری که مردان کسب میکنند، زنان برای انجام دقیقا همان کار تنها ۷۷ سنت کسب میکند.
35 درصد زنان در دنیا تحت خشونت جنسی و یا فیزیکی قرار گرفتهاند.
زنان تنها ۱۳ درصد از کشاورزان صاحب زمین را تشکیل میدهند.
امروزه تقریبا ۷۵۰ میلیون زن و دختر در سراسر دنیا پیش از تولد ۱۸ سالگیشان ازدواج کردهاند.
دو سوم کشورهای در حال توسعه در آموزش ابتدایی به برابری جنسیتی رسیدهاند.
در نوامبر ۲۰۱۸، تنها ۲۴ درصد نمایندگان مجالس قانونگذاری کشورهای جهان زن بودند؛ این آمار از سال ۱۹۹۵ که ۱۱.۳ درصد بوده است پیشرفت چشمگیری نکرده است.
در سال ۲۰۱۷ به طور تخمینی ۲۱ درصد از زنان بین ۲۰ تا ۲۴ ساله گزارش کردهاند که قبل از ۱۸ سالگی ازدواج کرده و یا در رابطه غیررسمی زناشویی بودهاند. این به معنی است که حدود ۶۵۰ میلیون زن و دختر در کودکی ازدواج میکنند.
بر اساس دادههای جمعآوری شده بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ از ۹۰ کشور مختلف، زنان سه برابر مردان در کارهای خانه که بدون دستمزد است کار میکنند.
🔻ایران
۱۷ درصد دختران ایرانی زیر ۱۸ سال ازدواج میکنند و ۳ درصد آنها هنگام ازدواج زیر ۱۵ سال هستند.
هر ساله در ایران بیش از ۴۰ هزار دختر زیر ۱۵ سال ازدواج میکنند.
در سال ۲۰۱۷، از ۲۹۰ کرسی مجلس شورای اسلامی تنها ۱۷ کرسی متعلق به نمایندگان زن بوده است و ۱۰ درصد از کابینه زن بودهاند. در دولتهای محلی، از ۳۱ استان هیچ استاندار زنی وجود ندارد و تنها دو شهردار از ۱۱۴۸ شهردار کشور زن هستند. از ۱۰۳۴ فرماندارهای شهرستانها تنها ۷ نفر زن هستند و از ۴۴۰ دهیاری، تنها ۴ دهداری سرپرست زن دارند.
زنان در موقعیتهای مدیریتی بسیار بالا قرار ندارند، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی. در سال ۲۰۰۹، زنانی که در جایگاههای مدیریتی قرار داشتهاند تنها ۴ درصد از مدیران کل کشور را تشکیل میدادند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development