📄 #زمینهشناسی_در_جامعهشناسی
✍️ #حسین_شیران
باری، در زمینه و زمان حاضر، خواهناخواه جامعهشناسان و روزنامهنگاران و به این ترتیب جامعهشناسی و روزنامهنگاری روزبهروز بههم نزدیکتر و بههم شبیهتر میشوند؛ این روال و روند اگر هم برای روزنامهنگاری و روزنامهنگاران مغتنم باشد- چه برای روزنامهنگاری و روزنامهنگار نه فقط هیچ بد نیست بلکه یک ضرورت است که در مقام توصیف و تحلیل وقایع روزمره به اندیشههای اجتماعی و جامعهشناختی مسلح و مسلط گردد، برای جامعهشناسی و جامعهشناسان یک معضل و مسأله است که باید برطرف گردد- چه برای جامعهشناسی و جامعهشناس آفتی بالاتر از این نیست که در تحلیل و تبیین وقایع جامعه درگیر روزمرگیها و خردنگریها و جزءگراییها گردد.
لازمۀ علم جامعهشناسی "جامعنگری" در بستر "واقعنگری" است و لازمۀ جامعنگری در بستر واقعنگری استقرار در موضع و "موقعیت استهلال" است، (استهلال به همان معنی و مفهومی که خاصه در ماه رمضان در ارتباط با رؤیت ماه شوال بهکار میرود؛ حالیا چون اصطلاح دیگری به ذهنام نمیرسد برای بیان منظور خود از این اصطلاح استفاده میکنم تا بعد*). موقعیت استهلال برای یک جامعهشناس موقعیتی است که در آن و از آن جمیع عوامل و عناصر دخیل در وقوع یک پدیده قابل مشاهده باشد. هر گاه یک یا چند عامل از نظر پنهان بماند بدیهی است تحلیل و تبیین ارائه شده ناقص و ناکارآمد و غیرجامعهشناختی خواهد بود.
موقعیت استهلال یک نقطۀ ثابتی نیست- چه اگر بود جامعهشناسشدن امری ساده و سهلالوصول میبود- بلکه حسب زمینه و زمان و عوامل و عناصر دخیل و نیز نوع پدیده به شدت متغیر و مستلزم "کنارهگیری|درگیری" حسابشده است و از این جهت است که شناسایی صحیح این موقعیت و استقرار و استدلال جامعهشناسانه در آن امری بسیار حساس و حیاتی و به معنای واقعی کلمه یک هنر است، "هنر جامعهشناس شدن"؛ یک چنین هنری حالیا از من و امثال من که هنوز نحوۀ استقرار و استدلال خود در مواجهه با پدیدههای اجتماعی را بدرستی نمیدانیم البته که دور است، مگر اینکه خوب اصل "کنارهگیری | درگیری" حسابشده را دریابیم. در این خصوص در بخش بعد بیشتر خواهیم خواند.
* ضمن دعوت دوستان به هماندیشی در این خصوص، لطفا اگر گزینۀ مناسبی بهجای این اصطلاح به ذهنتان میرسد پیشنهاد بدهید.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #حسین_شیران
باری، در زمینه و زمان حاضر، خواهناخواه جامعهشناسان و روزنامهنگاران و به این ترتیب جامعهشناسی و روزنامهنگاری روزبهروز بههم نزدیکتر و بههم شبیهتر میشوند؛ این روال و روند اگر هم برای روزنامهنگاری و روزنامهنگاران مغتنم باشد- چه برای روزنامهنگاری و روزنامهنگار نه فقط هیچ بد نیست بلکه یک ضرورت است که در مقام توصیف و تحلیل وقایع روزمره به اندیشههای اجتماعی و جامعهشناختی مسلح و مسلط گردد، برای جامعهشناسی و جامعهشناسان یک معضل و مسأله است که باید برطرف گردد- چه برای جامعهشناسی و جامعهشناس آفتی بالاتر از این نیست که در تحلیل و تبیین وقایع جامعه درگیر روزمرگیها و خردنگریها و جزءگراییها گردد.
لازمۀ علم جامعهشناسی "جامعنگری" در بستر "واقعنگری" است و لازمۀ جامعنگری در بستر واقعنگری استقرار در موضع و "موقعیت استهلال" است، (استهلال به همان معنی و مفهومی که خاصه در ماه رمضان در ارتباط با رؤیت ماه شوال بهکار میرود؛ حالیا چون اصطلاح دیگری به ذهنام نمیرسد برای بیان منظور خود از این اصطلاح استفاده میکنم تا بعد*). موقعیت استهلال برای یک جامعهشناس موقعیتی است که در آن و از آن جمیع عوامل و عناصر دخیل در وقوع یک پدیده قابل مشاهده باشد. هر گاه یک یا چند عامل از نظر پنهان بماند بدیهی است تحلیل و تبیین ارائه شده ناقص و ناکارآمد و غیرجامعهشناختی خواهد بود.
موقعیت استهلال یک نقطۀ ثابتی نیست- چه اگر بود جامعهشناسشدن امری ساده و سهلالوصول میبود- بلکه حسب زمینه و زمان و عوامل و عناصر دخیل و نیز نوع پدیده به شدت متغیر و مستلزم "کنارهگیری|درگیری" حسابشده است و از این جهت است که شناسایی صحیح این موقعیت و استقرار و استدلال جامعهشناسانه در آن امری بسیار حساس و حیاتی و به معنای واقعی کلمه یک هنر است، "هنر جامعهشناس شدن"؛ یک چنین هنری حالیا از من و امثال من که هنوز نحوۀ استقرار و استدلال خود در مواجهه با پدیدههای اجتماعی را بدرستی نمیدانیم البته که دور است، مگر اینکه خوب اصل "کنارهگیری | درگیری" حسابشده را دریابیم. در این خصوص در بخش بعد بیشتر خواهیم خواند.
* ضمن دعوت دوستان به هماندیشی در این خصوص، لطفا اگر گزینۀ مناسبی بهجای این اصطلاح به ذهنتان میرسد پیشنهاد بدهید.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
شاخص فلاکت استان های ایران در سال 1400
📍#جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍#جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
صفحه اینستا گرام اندیشه ملی @andishehmelli در Instagram. برای دنبال کردن عکسها و ویدیوها می توانید داخل این صفحه شود. https://www.instagram.com/invites/contact/?i=14bipo39cki0y&utm_content=hhsbxtr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #شکاف_طبقاتی و #تشدید_خشونت
#جردن_پیترسون
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociilogy_economic_development
#جردن_پیترسون
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociilogy_economic_development
🎤#توسعه_نیافتگی_مهمترین_ویژگی_جامعه_ایران
مصاحبه با آقای #سعید_مدنی دکترای جرمشناسی، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی)
مصاحبهکننده: آقای #محمدرضا_ذوالفقاری
دکتر سعید مدنی فروردین99همراستای پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
1. مهمترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر چیست؟
شاید در میان انبوه بحرانها و پیچیدگیهای کنونی جامعۀ ایران تأکید بر یک ویژگی دشوار و یا حتّی خطا باشد. اما با اغماض میتوان توسعهنیافتگی را صورت کلی مهمترین ویژگی جامعۀ ایران دانست. فارغ از تظاهر توسعهنیافتگی در اقتصاد، اجتماع و سیاست و فرهنگ، علّت غایی مسائل و مشکلات ایران را میتوان استبداد یا فقدان نظام دمکراتیک دانست. بنابراین از زاویۀ دید علّتشناختی مهمترین ویژگی جامعة ایران استبداد زدگی است. به این ترتیب، امروز انبوهی از بحرانهای کوچک و بزرگ حیات اجتماعی جامعۀ ایران را تهدید میکنند که هر یک بخشی از ویژگیهای این جامعۀ را شکل میدهد، و استبداد زدگی عامترین ویژگی است که میتوان برای این جامعه برشمرد.
2. مهمترین تغییرات اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟
بطور کلّی دامنة تغییرات اجتماعی ایران در پنج دهۀ اخیر و بهویژه در سالهای پس از انقلاب 57 و بهطور خاص در سالهای پس از جنگ، بسیار گسترده و عمیق بوده است. اما مهمترین این تغییرات را میتوان در تغییر نگرشها و ارزشهای ایرانیان بطور کلی نشان داد. البته بهطور خاص تغییر در نگرش نسبت به نهادهای مهم و اثرگذار از جمله نهاد دین و مذهب، قدرت و دولت از اهمیّت ویژه برخوردار است؛ زیرا بسیاری از گرهها و موانع پیش روی جامعۀ ایران به سوی توسعه و دمکراسی با نگرش نسبت به این نهادها مرتبط است.
3. چه مفهومی مهمترین خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف میکند؟
با یک مفهوم نمیتوان ابعاد گسترده و پیچیدۀ تغییر را در ایران توضیح داد. بنابراین، اجازه دهید بگوییم جامعۀ ایران سکولارتر، تکثّرگراتر، جنبشیتر و ارادهگراتر شده است. تحت تاثیر این تغییرات شاهد جابهجایی گروههای مرجع هستیم که خود بهتنهایی نشاندهندۀ چرخشهای تاریخی و مهمی است که مختصّات جامعة ایران را دگرگون کردهاند.
4. روندهای اصلی تغییرات اجتماعی کنونی ایران کداماند؟
تمایل عمومی به سوی فردیتر و اخلاقیتر شدن نقش دین و مذهب (سکولاریزم) بیشتر شده است. همچنین گرایش به تحمل و پذیرش غیر و دیگری (پلورالیسم) نیز بیش از گذشته رشد کرده است. علاوه بر این، انبوه نارضایتی در جامعۀ ایران در قالب کنشهای اعتراضی بازتاب یافته (وضعیت جنبشی) است؛ زیرا جامعة ایران بهتدریج از قَدَرگرایی فاصله گرفته و ارادهگراتر شده است. این روند میتواند اثرات بسیار مهمّی در تحوّلات آتی داشته باشد.
5. برای شخص شما کدام خصوصیت این تغییرات، امیدآفرین وکدام بیمآفرین است؟
اگر امید عبارت باشد از تصویری ذهنی از وضعیّت مطلوب که راه تحقق آن برای فرد امیدوار روشن است، به نظر من همة این تغییرات امیدآفرین هستند و میتوانند به از میان برداشتن بسیاری از موانع توسعهنیافتگی جامعۀ ایران کمک کنند. با وجود این، باید نگران دو پدیدۀ گرایش به خشونت و پوپولیسم در آیندۀ تحوّلات ایران بود؛ زیرا میتوانند همۀ نقاط امید به آینده را تبدیل به سراب کنند، یا انرژی حاصل از آن را هدر دهند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociilogy_economic_development
مصاحبه با آقای #سعید_مدنی دکترای جرمشناسی، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی)
مصاحبهکننده: آقای #محمدرضا_ذوالفقاری
دکتر سعید مدنی فروردین99همراستای پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
1. مهمترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر چیست؟
شاید در میان انبوه بحرانها و پیچیدگیهای کنونی جامعۀ ایران تأکید بر یک ویژگی دشوار و یا حتّی خطا باشد. اما با اغماض میتوان توسعهنیافتگی را صورت کلی مهمترین ویژگی جامعۀ ایران دانست. فارغ از تظاهر توسعهنیافتگی در اقتصاد، اجتماع و سیاست و فرهنگ، علّت غایی مسائل و مشکلات ایران را میتوان استبداد یا فقدان نظام دمکراتیک دانست. بنابراین از زاویۀ دید علّتشناختی مهمترین ویژگی جامعة ایران استبداد زدگی است. به این ترتیب، امروز انبوهی از بحرانهای کوچک و بزرگ حیات اجتماعی جامعۀ ایران را تهدید میکنند که هر یک بخشی از ویژگیهای این جامعۀ را شکل میدهد، و استبداد زدگی عامترین ویژگی است که میتوان برای این جامعه برشمرد.
2. مهمترین تغییرات اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟
بطور کلّی دامنة تغییرات اجتماعی ایران در پنج دهۀ اخیر و بهویژه در سالهای پس از انقلاب 57 و بهطور خاص در سالهای پس از جنگ، بسیار گسترده و عمیق بوده است. اما مهمترین این تغییرات را میتوان در تغییر نگرشها و ارزشهای ایرانیان بطور کلی نشان داد. البته بهطور خاص تغییر در نگرش نسبت به نهادهای مهم و اثرگذار از جمله نهاد دین و مذهب، قدرت و دولت از اهمیّت ویژه برخوردار است؛ زیرا بسیاری از گرهها و موانع پیش روی جامعۀ ایران به سوی توسعه و دمکراسی با نگرش نسبت به این نهادها مرتبط است.
3. چه مفهومی مهمترین خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف میکند؟
با یک مفهوم نمیتوان ابعاد گسترده و پیچیدۀ تغییر را در ایران توضیح داد. بنابراین، اجازه دهید بگوییم جامعۀ ایران سکولارتر، تکثّرگراتر، جنبشیتر و ارادهگراتر شده است. تحت تاثیر این تغییرات شاهد جابهجایی گروههای مرجع هستیم که خود بهتنهایی نشاندهندۀ چرخشهای تاریخی و مهمی است که مختصّات جامعة ایران را دگرگون کردهاند.
4. روندهای اصلی تغییرات اجتماعی کنونی ایران کداماند؟
تمایل عمومی به سوی فردیتر و اخلاقیتر شدن نقش دین و مذهب (سکولاریزم) بیشتر شده است. همچنین گرایش به تحمل و پذیرش غیر و دیگری (پلورالیسم) نیز بیش از گذشته رشد کرده است. علاوه بر این، انبوه نارضایتی در جامعۀ ایران در قالب کنشهای اعتراضی بازتاب یافته (وضعیت جنبشی) است؛ زیرا جامعة ایران بهتدریج از قَدَرگرایی فاصله گرفته و ارادهگراتر شده است. این روند میتواند اثرات بسیار مهمّی در تحوّلات آتی داشته باشد.
5. برای شخص شما کدام خصوصیت این تغییرات، امیدآفرین وکدام بیمآفرین است؟
اگر امید عبارت باشد از تصویری ذهنی از وضعیّت مطلوب که راه تحقق آن برای فرد امیدوار روشن است، به نظر من همة این تغییرات امیدآفرین هستند و میتوانند به از میان برداشتن بسیاری از موانع توسعهنیافتگی جامعۀ ایران کمک کنند. با وجود این، باید نگران دو پدیدۀ گرایش به خشونت و پوپولیسم در آیندۀ تحوّلات ایران بود؛ زیرا میتوانند همۀ نقاط امید به آینده را تبدیل به سراب کنند، یا انرژی حاصل از آن را هدر دهند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociilogy_economic_development
⭐دعوت به همکاری🌟
دانش آموختگان علوم اجتماعی - روانشناسی - مددکار اجتماعی
که پیشینه کاری در امور پژوهشی و تسهیلگری دارند در صورت تمایل در پروژه ای دعوت به همکار می شوند.
واجدین شرایط لطفا به ادمین کانال پیام ارسال فرمایند
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
دانش آموختگان علوم اجتماعی - روانشناسی - مددکار اجتماعی
که پیشینه کاری در امور پژوهشی و تسهیلگری دارند در صورت تمایل در پروژه ای دعوت به همکار می شوند.
واجدین شرایط لطفا به ادمین کانال پیام ارسال فرمایند
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
گفتگوی امشب چهارشنبه 18 خرداد ماه ساعت 22 در صفحه اینستاگرام اندیشه ملی
موضوه گفتگو: بازشناسی سوسیال دموکراسی
میهمان : جناب دکتر سیاوش عبقری
دوستانی که مایل به دیدن این گفتگو هستند می توانند از طریق نشانی اینستاگرامی زیر این برنامه را مشاهده و سوالات خود را مطرح نمایند.
@andishehmelli
موضوه گفتگو: بازشناسی سوسیال دموکراسی
میهمان : جناب دکتر سیاوش عبقری
دوستانی که مایل به دیدن این گفتگو هستند می توانند از طریق نشانی اینستاگرامی زیر این برنامه را مشاهده و سوالات خود را مطرح نمایند.
@andishehmelli
📄 #مهمترین_ویژگی_جامعۀایران_در_تاریخ_معاصر_چیست؟
✍️ #یونس_نوربخش
تضادهای ارزشی و هنجاری و کاهش انسجام اجتماعی مهمترین ویژگی جامعه ایران معاصر است. جامعه ایران معاصر را از حیث حوزه های مختلف جامعهشناسی (سیاسی، اقتصادی، فرهگی، دین و...) میتوان مورد بررسی قرار داد. از منظرهای متفاوتی نیز میتوان ویژگی هایی برای این دوره بر شمرد. چنانچه جامعه شناسان نظرگاه های خود را مطرح کردهاند. ایران سرزمین مهمی است و تاریخ عجیبی هم دارد و تحلیل تاریخ معاصر آن نیز بسی پیچیدهتر است.
این جامعه همواره در معرض فرهنگ های مختلف قرار داشته است. مهمتر از همه محل تلاقی دو فرهنگ مهم ایران باستان و فرهنگ اسلامی است. در عصر حاضر فرهنگ مدرنیته و پس از انقلاب، فرهنگ انقلاب نیز پدیدههای جدیدتری بودهاند که ایران در معرض آنها قرار گرفته است.
با این حال، تضادهای موجود در بین آنها همچنان باقی است.
تضادهای فرهنگی و ارزشی در سرزمین ایران به دلیل جغرافیای آن و همچنین تفسیرهای متضاد از فرهنگ ایرانی، اسلامی، مدرن و انقلابی امری است که شاید بیش از یک سده در جریان است. اما تبدیل این چالشها به جدال و منازعات سیاسی و اجتماعی به دلیل نبود یک تفسیر نسبتاً اجماعی از آنها برای دستیابی به یک مدل مقبول اجتماعی، جدی تر شده است. این تضادها که گاه شکل قطبی شدن جامعه را نشانه گرفته است، در زندگی روزمره در اجتماعات کوچک خانوادگی تا محل کار قابل مشاهده است. انسداد گفت و گو بین گروههای مختلف اجتماعی و حتی گروههای اسلامی نشانه دیگری از این داستان است.
در وضعیت اکنون، ما شاهد تضاد ارزشی و نوعی وضعیت آنومیک در جامعه هستیم. در ایجاد این وضعیت نه تنها از منظر جامعهشناسی تاریخی، روندهای تاریخی ذکرشده موثر بودند، بلکه عوامل نزدیک تری نیز وجود دارد که وضعیت را تشدید کرده است.به این معنا که ارزش ها و هنجارهای غالبی که جامعه را به یک انسجام اجتماعی نسبی سوق دهد جایگاه پیشین خود را از دست دادهاند و ارزش ها و هنجارهای رقیب (ضد ارزش از منظر پیشین) به انتشار خود در سطح جامعه دست یافتهاند، به نحوی که از گفتمان فرهنگی در حاشیه به گفتمان مهاجم تبدیل شدهاند.
هر چند تقویت و توسعۀ بخشی از این ارزشهای رقیب (که می توان ارزش های غربی نامید) در جامعه ایران در اثر توسعه رسانههای نوین ممکن شده است، اما بخش دیگری از این مسئله اجتماعی را کاهش اعتماد و اعتقاد به ارزش های غالب یا بهتر بگوییم به حاملان آن در جامعه ایران و عدم کارکرد موفق نهادهای آموزشی و تربیتی در جامعهپذیری تبیین می کند.
تضادهای ارزشی و هنجاری تنها بین گفتمان فرهنگی رسمی و گفتمان فرهنگی رقیب (غربی) نیست، بلکه با تحولات اجتماعی جامعه ایرانی ارزش های سنتی نیز دچار چالش شدهاند و ارزش ها و هنجارهای نوین به عنوان بدیل آنها در رقابت با آنها هستند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #یونس_نوربخش
تضادهای ارزشی و هنجاری و کاهش انسجام اجتماعی مهمترین ویژگی جامعه ایران معاصر است. جامعه ایران معاصر را از حیث حوزه های مختلف جامعهشناسی (سیاسی، اقتصادی، فرهگی، دین و...) میتوان مورد بررسی قرار داد. از منظرهای متفاوتی نیز میتوان ویژگی هایی برای این دوره بر شمرد. چنانچه جامعه شناسان نظرگاه های خود را مطرح کردهاند. ایران سرزمین مهمی است و تاریخ عجیبی هم دارد و تحلیل تاریخ معاصر آن نیز بسی پیچیدهتر است.
این جامعه همواره در معرض فرهنگ های مختلف قرار داشته است. مهمتر از همه محل تلاقی دو فرهنگ مهم ایران باستان و فرهنگ اسلامی است. در عصر حاضر فرهنگ مدرنیته و پس از انقلاب، فرهنگ انقلاب نیز پدیدههای جدیدتری بودهاند که ایران در معرض آنها قرار گرفته است.
با این حال، تضادهای موجود در بین آنها همچنان باقی است.
تضادهای فرهنگی و ارزشی در سرزمین ایران به دلیل جغرافیای آن و همچنین تفسیرهای متضاد از فرهنگ ایرانی، اسلامی، مدرن و انقلابی امری است که شاید بیش از یک سده در جریان است. اما تبدیل این چالشها به جدال و منازعات سیاسی و اجتماعی به دلیل نبود یک تفسیر نسبتاً اجماعی از آنها برای دستیابی به یک مدل مقبول اجتماعی، جدی تر شده است. این تضادها که گاه شکل قطبی شدن جامعه را نشانه گرفته است، در زندگی روزمره در اجتماعات کوچک خانوادگی تا محل کار قابل مشاهده است. انسداد گفت و گو بین گروههای مختلف اجتماعی و حتی گروههای اسلامی نشانه دیگری از این داستان است.
در وضعیت اکنون، ما شاهد تضاد ارزشی و نوعی وضعیت آنومیک در جامعه هستیم. در ایجاد این وضعیت نه تنها از منظر جامعهشناسی تاریخی، روندهای تاریخی ذکرشده موثر بودند، بلکه عوامل نزدیک تری نیز وجود دارد که وضعیت را تشدید کرده است.به این معنا که ارزش ها و هنجارهای غالبی که جامعه را به یک انسجام اجتماعی نسبی سوق دهد جایگاه پیشین خود را از دست دادهاند و ارزش ها و هنجارهای رقیب (ضد ارزش از منظر پیشین) به انتشار خود در سطح جامعه دست یافتهاند، به نحوی که از گفتمان فرهنگی در حاشیه به گفتمان مهاجم تبدیل شدهاند.
هر چند تقویت و توسعۀ بخشی از این ارزشهای رقیب (که می توان ارزش های غربی نامید) در جامعه ایران در اثر توسعه رسانههای نوین ممکن شده است، اما بخش دیگری از این مسئله اجتماعی را کاهش اعتماد و اعتقاد به ارزش های غالب یا بهتر بگوییم به حاملان آن در جامعه ایران و عدم کارکرد موفق نهادهای آموزشی و تربیتی در جامعهپذیری تبیین می کند.
تضادهای ارزشی و هنجاری تنها بین گفتمان فرهنگی رسمی و گفتمان فرهنگی رقیب (غربی) نیست، بلکه با تحولات اجتماعی جامعه ایرانی ارزش های سنتی نیز دچار چالش شدهاند و ارزش ها و هنجارهای نوین به عنوان بدیل آنها در رقابت با آنها هستند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃#مهاجرت_نخبگان ابعادتازه ای پیدا کرده؛ حتی دانش آموزان می روند!
روزنامه رسالت نوشت:
🔹شواهد و مستندات روشنگر آن است که مهاجرت نخبگان به خارج از کشور افزایش یافته و شکارچیان مغزها، تاکنون برگزیدگان کنکورهای سراسری و المپیادهای علمی بسیاری را از کشور برده اند و در هواپیما و روی آسمان دعوتنامه دانشگاه های معتبر دنیا را به دست اشخاص رسانده اند.
🔹این پدیده به مقطع دانش آموزی نیز سرایت کرده و سالهاست زمزمه هایش به گوش می رسد که دانش آموزان تیز هوش و استعدادهای برتر برای ادامه تحصیل، جلای وطن می کنند.
🔹واقعیت تلخی که نشان می دهد، مهاجرت نخبگان نه تنها معکوس نشده، بلکه ابعاد تازه ای پیدا کرده و آن هم اشاعه این پدیده به مقطع دانش آموزی است که سبب گسترش دایره خروج استعداد های برتر ایرانی به خارج از کشور شده.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
روزنامه رسالت نوشت:
🔹شواهد و مستندات روشنگر آن است که مهاجرت نخبگان به خارج از کشور افزایش یافته و شکارچیان مغزها، تاکنون برگزیدگان کنکورهای سراسری و المپیادهای علمی بسیاری را از کشور برده اند و در هواپیما و روی آسمان دعوتنامه دانشگاه های معتبر دنیا را به دست اشخاص رسانده اند.
🔹این پدیده به مقطع دانش آموزی نیز سرایت کرده و سالهاست زمزمه هایش به گوش می رسد که دانش آموزان تیز هوش و استعدادهای برتر برای ادامه تحصیل، جلای وطن می کنند.
🔹واقعیت تلخی که نشان می دهد، مهاجرت نخبگان نه تنها معکوس نشده، بلکه ابعاد تازه ای پیدا کرده و آن هم اشاعه این پدیده به مقطع دانش آموزی است که سبب گسترش دایره خروج استعداد های برتر ایرانی به خارج از کشور شده.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #سیستم_خوب یا #انسان_خوب! مساله کدام است؟
✍🏼 غلامرضا مصدق
چرا بجای تمرکز بر گزینش انسان های خوب، باید بر ایجاد سیستم های خوب همت گماشت؟
تحويلدار بانك از نظر سلسله مراتب سازمانی بانک در پایین ترین رتبه قرار دارد . تقریبا ً تمامی دریافت و پرداختهای بانک توسط تحویلدار انجام میشود ، به عبارتی پولهای بانک در اختیار تحویلدار است .
آیا تا بحال شنیده ايد تحویلداری پولهای بانک را اختلاس کرده باشد ؟ قطعاً خير . آيا هزاران هزار تحويلدار بانك شاغل و بازنشسته همگی انسانهای پرهیزکار و امانتداری بوده و هستند که حتی یک مورد خیانت در امانت از اینهمه آدم تا بحال مشاهده نشده ؟ خیر ، همگی انسانهای معمولی هستند ، نمازخوان ، نماز نخوان ، اخلاق مدار ، بي اخلاق ، انساندوست ، بي تفاوت ، ..... در این لشگر چند ده هزار نفری همه جور آدم وجود دارد . اما علیرغم اینهمه تفاوت همگی در یک ویژگی مشترک هستند ، هیچکدام حتی با وجود نیاز شدید به پول و تنگدستی هرگز به پول زیادی که همواره در اختیارشان خیانت نمی کنند .
بانکها و بسیاری از سازمانهای مشابه بجای اتکا به ویژگیهای اخلاقی پرسنل خود ، با طراحی و اجرای سیستم های کنترلی کارآمد ، عملی و کم هزینه ، از انسانهای معمولی کارمندانی درستکار و کارآمد می سازند . حال فرض كنيد بانکها بجای اتکا به سیستم کنترلی دریافت و پرداخت تحویلداران بر گزینش و بکارگیری انسانهای خوب تمرکز میکردند ، خدا میداند الان بانکها چند هزار پرونده تخلف و تعدی تحویلدار داشتند؟
در ايران بر اساس يك قانون نانوشته با لحاظ کردن ملاحظاتي ، نظام اداري عملاً نه بر طراحي و اجرای سيستم خوب بلكه برمبناي گزينش و بکارگیری انسانهای خوب شکل گرفته است . معیار خوب بودن هم عمل به مناسک دینی و مهمتر از آن وفاداری است . چون در هر دو معیار از کاربلدی خبر زیادی نیست ، افراد فرصت طلب و ناتوان با تظاهر به وفاداری و انجام مناسک دینی بدون دارا بودن توانایی خاصی میتوانند جواز قرار گرفتن در مناصب را بگیرند . افراد توانمند ، باسواد و مطمئن از توانایی خود نیازی به تظاهر نمی بینند و معمولاً از ابراز وفاداری چاپلوسانه به مقامات هم گریزان هستند ، در نتیجه در نظام اداري تقاضای زیادی برای آنها وجود ندارد ، معدود راه یافته گان آزاده و توانمند به بدنه مدیریتی هم بعد از مدتی دلسرد و سرخورده شده یا سازمان متبوع خود را ترک میکنند یا با منزوی شدن و گوشه گیری به گذران ایام مشغول میشوند .
اگر انتقادات از ناکارآمدی و فساد گسترده نظام اداری را در رسانه ها و خطابه ها دنبال کنیم اکثر منتقدین بکار نگرفتن انسانهای خوب( كه اين روزها جوانان انقلابي خطاب ميشوند ) و عدم نظارت کافی را دلیل اصلی ناکارآمدی و فساد نظام اداری میدانند . یعنی همان اشتباهی که مسئولین ما به سهو و عمد مرتکب میشوند ، اکثر منتقدین هم به سهو مرتکب اشتباه در تشخیص درد ميشوند .
اولاً در هيچ جاي دنيا نظام اداري كارآمد و عاري از فساد مبتنی بر انسانهای خوب مشاهده نشده که ما دومی آن باشیم . ثانیاً ، چرا به جای سیستم های خود کنترل به نظام های متکی بر انسانهای خوب اتکا کنیم که برای مانع شدن از لغزش آنها سیستم های عریض و طویل و پرهزینه نظارتی ایجاد کنیم ،
الان به همان اندازه که نظام اداری ما ناکارآمد و فاسد است ، سازمانهای نظارتی هم به درجاتی دچار این بلیه هستند ، بعيد است كشوری در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه ایران تشکیلات نظارتی داشته باشد . ثالثاً ، در بين متهمان و محكومان فساد اداري هيچ غير خودی که خارج از چارچوب نظام گزينشي سفت و سخت نظام گزینش نشده باشد وجود ندارد و به ظاهر همه هم ظواهري متشرع دارند .
نظام اداری ما به دلیل ساختار از اساس غلط آن روز به روز ناکارآمد و فسادپذیرتر میشود ، با حفظ ساختار فعلی و اتکا محض به بگیر و ببند برای اصلاح آن قطعاً راه بجايي نخواهد برد .
سيستم هاي خوب انسانهاي بد را هم به درستكاري واميدارند و آدم هاي خوب در سيستم هاي بد دچار لغزش ميشوند . بي راه نيست اگر فاسدان نظام اداري را به نوعي قرباني سيستم هاي فساد پذير محسوب كنیم.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍🏼 غلامرضا مصدق
چرا بجای تمرکز بر گزینش انسان های خوب، باید بر ایجاد سیستم های خوب همت گماشت؟
تحويلدار بانك از نظر سلسله مراتب سازمانی بانک در پایین ترین رتبه قرار دارد . تقریبا ً تمامی دریافت و پرداختهای بانک توسط تحویلدار انجام میشود ، به عبارتی پولهای بانک در اختیار تحویلدار است .
آیا تا بحال شنیده ايد تحویلداری پولهای بانک را اختلاس کرده باشد ؟ قطعاً خير . آيا هزاران هزار تحويلدار بانك شاغل و بازنشسته همگی انسانهای پرهیزکار و امانتداری بوده و هستند که حتی یک مورد خیانت در امانت از اینهمه آدم تا بحال مشاهده نشده ؟ خیر ، همگی انسانهای معمولی هستند ، نمازخوان ، نماز نخوان ، اخلاق مدار ، بي اخلاق ، انساندوست ، بي تفاوت ، ..... در این لشگر چند ده هزار نفری همه جور آدم وجود دارد . اما علیرغم اینهمه تفاوت همگی در یک ویژگی مشترک هستند ، هیچکدام حتی با وجود نیاز شدید به پول و تنگدستی هرگز به پول زیادی که همواره در اختیارشان خیانت نمی کنند .
بانکها و بسیاری از سازمانهای مشابه بجای اتکا به ویژگیهای اخلاقی پرسنل خود ، با طراحی و اجرای سیستم های کنترلی کارآمد ، عملی و کم هزینه ، از انسانهای معمولی کارمندانی درستکار و کارآمد می سازند . حال فرض كنيد بانکها بجای اتکا به سیستم کنترلی دریافت و پرداخت تحویلداران بر گزینش و بکارگیری انسانهای خوب تمرکز میکردند ، خدا میداند الان بانکها چند هزار پرونده تخلف و تعدی تحویلدار داشتند؟
در ايران بر اساس يك قانون نانوشته با لحاظ کردن ملاحظاتي ، نظام اداري عملاً نه بر طراحي و اجرای سيستم خوب بلكه برمبناي گزينش و بکارگیری انسانهای خوب شکل گرفته است . معیار خوب بودن هم عمل به مناسک دینی و مهمتر از آن وفاداری است . چون در هر دو معیار از کاربلدی خبر زیادی نیست ، افراد فرصت طلب و ناتوان با تظاهر به وفاداری و انجام مناسک دینی بدون دارا بودن توانایی خاصی میتوانند جواز قرار گرفتن در مناصب را بگیرند . افراد توانمند ، باسواد و مطمئن از توانایی خود نیازی به تظاهر نمی بینند و معمولاً از ابراز وفاداری چاپلوسانه به مقامات هم گریزان هستند ، در نتیجه در نظام اداري تقاضای زیادی برای آنها وجود ندارد ، معدود راه یافته گان آزاده و توانمند به بدنه مدیریتی هم بعد از مدتی دلسرد و سرخورده شده یا سازمان متبوع خود را ترک میکنند یا با منزوی شدن و گوشه گیری به گذران ایام مشغول میشوند .
اگر انتقادات از ناکارآمدی و فساد گسترده نظام اداری را در رسانه ها و خطابه ها دنبال کنیم اکثر منتقدین بکار نگرفتن انسانهای خوب( كه اين روزها جوانان انقلابي خطاب ميشوند ) و عدم نظارت کافی را دلیل اصلی ناکارآمدی و فساد نظام اداری میدانند . یعنی همان اشتباهی که مسئولین ما به سهو و عمد مرتکب میشوند ، اکثر منتقدین هم به سهو مرتکب اشتباه در تشخیص درد ميشوند .
اولاً در هيچ جاي دنيا نظام اداري كارآمد و عاري از فساد مبتنی بر انسانهای خوب مشاهده نشده که ما دومی آن باشیم . ثانیاً ، چرا به جای سیستم های خود کنترل به نظام های متکی بر انسانهای خوب اتکا کنیم که برای مانع شدن از لغزش آنها سیستم های عریض و طویل و پرهزینه نظارتی ایجاد کنیم ،
الان به همان اندازه که نظام اداری ما ناکارآمد و فاسد است ، سازمانهای نظارتی هم به درجاتی دچار این بلیه هستند ، بعيد است كشوری در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه ایران تشکیلات نظارتی داشته باشد . ثالثاً ، در بين متهمان و محكومان فساد اداري هيچ غير خودی که خارج از چارچوب نظام گزينشي سفت و سخت نظام گزینش نشده باشد وجود ندارد و به ظاهر همه هم ظواهري متشرع دارند .
نظام اداری ما به دلیل ساختار از اساس غلط آن روز به روز ناکارآمد و فسادپذیرتر میشود ، با حفظ ساختار فعلی و اتکا محض به بگیر و ببند برای اصلاح آن قطعاً راه بجايي نخواهد برد .
سيستم هاي خوب انسانهاي بد را هم به درستكاري واميدارند و آدم هاي خوب در سيستم هاي بد دچار لغزش ميشوند . بي راه نيست اگر فاسدان نظام اداري را به نوعي قرباني سيستم هاي فساد پذير محسوب كنیم.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ ترجمه بخشهایی از گفتوگو با #فرانک_اسنودن دربارهی #بیماریهای_عالمگیر
🔸بیماریهای عالمگیر مسئلهای است که مسائل واقعاً عمیق فلسفی، مذهبی و اخلاقی را طرح میکند. به گمانم اپیدمیها تا حدی تاریخ را شکل دادهاند، چراکه آنها انسانها را ناگزیر به سوی اندیشیدن دربارهی پرسشهای بزرگ سوق میدهند. محض نمونه، شیوع طاعون پرسش واحدی دربارهی رابطهی انسان با خدا را پیش کشید. با وجود خِرد الهی، آگاهی خداوند از همه چیز و دانای مطلقبودن خداوند چگونه ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد؟ چه کسی راضی میشود شمار زیادی کودک در رنجِ شدید جان بکنند؟ اپیدمیها تأثیر عمیقی بر اقتصاد داشتند. طاعونِ خیارکی نیمی از جمعیت تمام قارهها را کشت، از این رو تأثیر عظیمی بر روی انقلاب صنعتی، بردهداری و نظام اربابورعیتی گذاشت. همانگونه که امروز میبینیم اپیدمیها تأثیرات چشمگیری بر ثبات سیاسی و اجتماعی دارند. آنها نتایج جنگها را تعیین کردهاند و همچنین گاهی احتمالاً بخشی از آغاز جنگها بودهاند. بنابراین فکر میکنم میتوانیم بگوییم هیچ بخش عمدهای از زندگی بشر نیست که بیماریهای اپیدمی عمیقاً بر آن اثر نداشته باشند.
🔸زنجیرهی علّیت از هر دوسو کار میکند. بیماریها به شکل تصادفی و با روشهای بینظم جوامع را تحت تأثیر قرار نمیدهند. این رویدادها نظموترتیب دارند، زیرا میکروبها به طور انتخابی گسترش مییابند، میکروبها در جستجوی موقعیتهای مناسب اکولوژیکیای که انسانها ایجاد کردهاند خودشان را اشاعه میدهند. آن موقعیتها کیستیِ ما را خوب نشان میدهند، مثلاً آیا در انقلاب صنعتی برای ما واقعاً اهمیت داشت که که برسرکارگران و تهیدستان چه آمد و یا آسیب پذیرترین مردم در چه وضعیتی زندگی میکردند.
🔸در دنیای امروز وبا و مرض سل در میان گُسلهایی که در نتیجهی فقر و نابرابری ایجاد شدهاند سربرمیآورند، به شیوهای که گویی ما در جایگاه انسانها آمادهایم که بپذیریم این بیماریها بهگونهای درست و بهجا هستند یا دستکم ناگزیرند. اما این هم درست است که نحوهی واکنش ما بسیار بسته به ارزشها، تعهدات و حس تعلقداشتنمان به نسل بشر است و نه افرادی در سطح کوچکتر... مهمترین چیزی که لازم است اتفاق بیفتد، اگر قرار باشد اکنون و در آینده آماده باشیم، این است که باید تغییری کاملاً بنیادین در ذهنیت ما ایجاد شود. مجبوریم به این بیندیشیم که باید به منزلهی نوع انسان بایکدیگر کار کنیم، باید برای مراقبت از یکدیگر ساماندهی بشویم، تا بفهمیم که سلامتیِ آسیبپذیرترین افراد در میان ما عامل تعیینکنندهای است برای سلامتیِ همهی ما، و اگر ما برای چنین کاری آماده نباشیم هرگز برای مقابله با چالشهای ویرانگر بشریت آماده نخواهیم شد.
🔸بیماریهای عالمگیر آیینهای برای نشاندادن کیستی ما هستند، این آیینه فقط سویهی تاریک بشر را نشان نمیدهد. سویهی قهرمانانهی بشر را نیز نشان میدهند. نمونهی واقعاً خوب آن پزشکان بدون مرز در بحران اِبولا هستند و آنها آگاهانه جانشان و آیندهشان را فدا کردند، مستقیم در خطّ مقدم نه برای منافع خودشان و نه برای هیچ پاداشی، بلکه فقط برای تعهدشان به دفاع از زندگی و سلامتی ضعیفترین مردم جهان. پزشکان بدون مرز این کار را هر روز در نقاط بسیاری از دنیا میکنند، حتی اکنون نیز در چین در حال مقابله با بیماری هستند.
🔸اپیدمیها همیشه بهمثابه بخشی از سرکوب سیاسی در نظر گرفته شدهاند. به باور من قرن نوزدهم، نه فقط به لحاظ شورشها بلکه از نظر سرکوب سیاسی دورهی دهشتناکی بود.
📍کانال جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸بیماریهای عالمگیر مسئلهای است که مسائل واقعاً عمیق فلسفی، مذهبی و اخلاقی را طرح میکند. به گمانم اپیدمیها تا حدی تاریخ را شکل دادهاند، چراکه آنها انسانها را ناگزیر به سوی اندیشیدن دربارهی پرسشهای بزرگ سوق میدهند. محض نمونه، شیوع طاعون پرسش واحدی دربارهی رابطهی انسان با خدا را پیش کشید. با وجود خِرد الهی، آگاهی خداوند از همه چیز و دانای مطلقبودن خداوند چگونه ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد؟ چه کسی راضی میشود شمار زیادی کودک در رنجِ شدید جان بکنند؟ اپیدمیها تأثیر عمیقی بر اقتصاد داشتند. طاعونِ خیارکی نیمی از جمعیت تمام قارهها را کشت، از این رو تأثیر عظیمی بر روی انقلاب صنعتی، بردهداری و نظام اربابورعیتی گذاشت. همانگونه که امروز میبینیم اپیدمیها تأثیرات چشمگیری بر ثبات سیاسی و اجتماعی دارند. آنها نتایج جنگها را تعیین کردهاند و همچنین گاهی احتمالاً بخشی از آغاز جنگها بودهاند. بنابراین فکر میکنم میتوانیم بگوییم هیچ بخش عمدهای از زندگی بشر نیست که بیماریهای اپیدمی عمیقاً بر آن اثر نداشته باشند.
🔸زنجیرهی علّیت از هر دوسو کار میکند. بیماریها به شکل تصادفی و با روشهای بینظم جوامع را تحت تأثیر قرار نمیدهند. این رویدادها نظموترتیب دارند، زیرا میکروبها به طور انتخابی گسترش مییابند، میکروبها در جستجوی موقعیتهای مناسب اکولوژیکیای که انسانها ایجاد کردهاند خودشان را اشاعه میدهند. آن موقعیتها کیستیِ ما را خوب نشان میدهند، مثلاً آیا در انقلاب صنعتی برای ما واقعاً اهمیت داشت که که برسرکارگران و تهیدستان چه آمد و یا آسیب پذیرترین مردم در چه وضعیتی زندگی میکردند.
🔸در دنیای امروز وبا و مرض سل در میان گُسلهایی که در نتیجهی فقر و نابرابری ایجاد شدهاند سربرمیآورند، به شیوهای که گویی ما در جایگاه انسانها آمادهایم که بپذیریم این بیماریها بهگونهای درست و بهجا هستند یا دستکم ناگزیرند. اما این هم درست است که نحوهی واکنش ما بسیار بسته به ارزشها، تعهدات و حس تعلقداشتنمان به نسل بشر است و نه افرادی در سطح کوچکتر... مهمترین چیزی که لازم است اتفاق بیفتد، اگر قرار باشد اکنون و در آینده آماده باشیم، این است که باید تغییری کاملاً بنیادین در ذهنیت ما ایجاد شود. مجبوریم به این بیندیشیم که باید به منزلهی نوع انسان بایکدیگر کار کنیم، باید برای مراقبت از یکدیگر ساماندهی بشویم، تا بفهمیم که سلامتیِ آسیبپذیرترین افراد در میان ما عامل تعیینکنندهای است برای سلامتیِ همهی ما، و اگر ما برای چنین کاری آماده نباشیم هرگز برای مقابله با چالشهای ویرانگر بشریت آماده نخواهیم شد.
🔸بیماریهای عالمگیر آیینهای برای نشاندادن کیستی ما هستند، این آیینه فقط سویهی تاریک بشر را نشان نمیدهد. سویهی قهرمانانهی بشر را نیز نشان میدهند. نمونهی واقعاً خوب آن پزشکان بدون مرز در بحران اِبولا هستند و آنها آگاهانه جانشان و آیندهشان را فدا کردند، مستقیم در خطّ مقدم نه برای منافع خودشان و نه برای هیچ پاداشی، بلکه فقط برای تعهدشان به دفاع از زندگی و سلامتی ضعیفترین مردم جهان. پزشکان بدون مرز این کار را هر روز در نقاط بسیاری از دنیا میکنند، حتی اکنون نیز در چین در حال مقابله با بیماری هستند.
🔸اپیدمیها همیشه بهمثابه بخشی از سرکوب سیاسی در نظر گرفته شدهاند. به باور من قرن نوزدهم، نه فقط به لحاظ شورشها بلکه از نظر سرکوب سیاسی دورهی دهشتناکی بود.
📍کانال جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#لمپنها و #نوچهلمپنها
✍️ #سودابه_فرضیپور
خوانندهای روی سن دارد پلیبک میخواند، یکی از بین حضار اعتراض میکند، خوانندهی کمزاری (دوزار یا پنجزارش را مطمئن نیستم) معترض را مسخره میکند؛ مردم: هِرهِرهِر!
پیرمردی به وزیر بهداشت از درد پاهایش و هزینههای بالای فیزیوتراپی میگوید، وزیر: "خودت بمال!" مردم: هِرهِرهِر.
آقای خبرنگاری توی نشست خبری به کارگردان زن برای ضدمرد بودن فیلمهایش اعتراض میکند. کارگردان: "تو کدومیکی از اون مردها بودی؟" مردم: هِرهِرهِر!
دخترخانم شجاعی در سمیناری از خانم بازیگرِ چرخندهای که خاطرهای عجیب تعریف میکند میپرسد: "شما اونجا بودین؟" خانم بازیگر: "مامانت بوده!: مردم: هِرهِرهِر!
من اینجا با آنهایی که به خودشان اجازه میدهند مطالبه یا اعتراض را با تمسخر و توهین ساکت کنند، کاری ندارم، اینها حسابشان جدا و معلوم است، اینها به زمین سفت ادرار کردهاند، توی مخمصه گیر کردهاند و اگر مسخره نکنند چه کنند؟ ولی مردم چرا اینوقتها میخندند؟
موافق پلیبک خواندن در کنسرتی که بلیطش را خریدهاند هستند؟ موافق هزینههای بالای خدمات پزشکی هستند؟ موافق جنسیتزدگی در آثار سینمایی هستند؟ موافق پرتوپلاهای ابلهانه هستند؟
روی سخن من با "هرهرکنندگان" است. چرا میخندید؟
فقط چون میکروفن، تریبون، قدرت دست خواننده و وزیر و کارگردان و بازیگر است بلافاصله در جبههی آنها میایستید؟ برایشان کف میزنید و بهشان میخندید تا احساس خوشمزگی کنند؟ چاپلوسی چهکسی را به نفع چهکسی میکنید؟ با خندههای ابلهانه، احمقانه پشت حرف حق را در برابر چهکسی خالی میکنید؟
خندیدن هم شعور میخواهد.
اینبار اگر خواستید به حرفِ تریبونداری بخندید، از خودتان بپرسید با خندهی من چهکسی وقیحتر از آنچه هست و چهکسی بیدفاعتر از آنچه هست میشود، بعد اگر دیدید در جبههی اشقیاء نیستید بخندید. نوشجانتان.
📍کانال جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #سودابه_فرضیپور
خوانندهای روی سن دارد پلیبک میخواند، یکی از بین حضار اعتراض میکند، خوانندهی کمزاری (دوزار یا پنجزارش را مطمئن نیستم) معترض را مسخره میکند؛ مردم: هِرهِرهِر!
پیرمردی به وزیر بهداشت از درد پاهایش و هزینههای بالای فیزیوتراپی میگوید، وزیر: "خودت بمال!" مردم: هِرهِرهِر.
آقای خبرنگاری توی نشست خبری به کارگردان زن برای ضدمرد بودن فیلمهایش اعتراض میکند. کارگردان: "تو کدومیکی از اون مردها بودی؟" مردم: هِرهِرهِر!
دخترخانم شجاعی در سمیناری از خانم بازیگرِ چرخندهای که خاطرهای عجیب تعریف میکند میپرسد: "شما اونجا بودین؟" خانم بازیگر: "مامانت بوده!: مردم: هِرهِرهِر!
من اینجا با آنهایی که به خودشان اجازه میدهند مطالبه یا اعتراض را با تمسخر و توهین ساکت کنند، کاری ندارم، اینها حسابشان جدا و معلوم است، اینها به زمین سفت ادرار کردهاند، توی مخمصه گیر کردهاند و اگر مسخره نکنند چه کنند؟ ولی مردم چرا اینوقتها میخندند؟
موافق پلیبک خواندن در کنسرتی که بلیطش را خریدهاند هستند؟ موافق هزینههای بالای خدمات پزشکی هستند؟ موافق جنسیتزدگی در آثار سینمایی هستند؟ موافق پرتوپلاهای ابلهانه هستند؟
روی سخن من با "هرهرکنندگان" است. چرا میخندید؟
فقط چون میکروفن، تریبون، قدرت دست خواننده و وزیر و کارگردان و بازیگر است بلافاصله در جبههی آنها میایستید؟ برایشان کف میزنید و بهشان میخندید تا احساس خوشمزگی کنند؟ چاپلوسی چهکسی را به نفع چهکسی میکنید؟ با خندههای ابلهانه، احمقانه پشت حرف حق را در برابر چهکسی خالی میکنید؟
خندیدن هم شعور میخواهد.
اینبار اگر خواستید به حرفِ تریبونداری بخندید، از خودتان بپرسید با خندهی من چهکسی وقیحتر از آنچه هست و چهکسی بیدفاعتر از آنچه هست میشود، بعد اگر دیدید در جبههی اشقیاء نیستید بخندید. نوشجانتان.
📍کانال جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#جامعهشناسی_فرصتطلبی
✍️ #حسین_شیران
شاید باور اینکه اکنون ما مردم ایران از رنجورترین و منزجرترین مردمان روزگار هستیم دشوار نباشد؛ تجارب زیستی و مشاهدات میدانی و مشارکتی هر کدام از ما و گزارشات متعدد از حال و روز و روزگار مردم در رسانهها و شبکههای اجتماعی مختلف، از جمله اسباب و اساسی هستند که باور کردن این ادعا را برای ما آسان میسازند. بر این اساس هر کس که واجد اندک واقعبینی باشد به احتمال زیاد خود به این نتیجه رسیده و اگرنه، کمی چشم و گوش خود را که باز کند و هوش به خرج دهد بزودی خود به این نتیجه خواهد رسید.
باری، باور کردن این نکته بسیار نزدیک به واقعیت است تا باور نکردناش! حالیا میزان رنجش و انزجار مردم ایران از دین، مذهب، سیاست، حکومت، دولت، انقلاب، اقتصاد، فرهنگ، آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، و ... بالا رفته است و بر این اساس، ایمان و اعتقاد و اعتماد مردم به هر کدام از اینها بمراتب کاهش یافته و گاه تا مرز محاق پیش رفته است! این یک واقعیت اجتماعی است و مشخصا بر این اساس و این زمینۀ مساعد است که برخی "آنارشیسم" را بعنوان یکی از گزینههای جدی برای آیندۀ ایران مطرح میکنند. ...
با این مقدمه اکنون پرسش اینست: براستی این سطح از رنجش و انزجار ایران و ایرانی در این برهه از زمان از کجا آب خورده و باز میخورد؟ آیا دین، مذهب، سیاست، حکومت، دولت، انقلاب و ... در اصل همین بودهاند و مردم هیچ خبر نداشتهاند و حال بعد آزمونهای سخت تاریخی به این نتیجه رسیدهاند که هیچکدام آنی نبودهاند که مینمودهاند؟ به بیان دیگر آیا همه جز دروغ و فریب چیزی بیش نبوده و نیستند؟ ...
پاسخ هر کس به این پرسش ممکنست متفاوت از دیگری باشد که البته بجای خود محترم و قابل بحث و بررسی است اما منی که سعی میکنم از نقطهنظر جامعهشناسی به این موضوع و مسأله بنگرم فینفسه هیچکدام از این پدیدههای اجتماعی را مشکلدار نمیدانم بلکه اساسا مشکل همۀ اینها و بسی بیش از اینها را در یک عامل و یا بهتر بگویم یک "آفت مشترک" میدانم و آن چیزی نیست جز "فرصتطلبی" (آپورچونیسم Opportunism) و "فرصتطلبان"؛ اینکه این آفت چیست و چگونه بر جان نهادها و ساختارها و پدیدارهای اجتماعی میافتد و آنها را از اصالت و رسالت خویش دور میسازد و مایۀ رنجش و انزجار مردم میگردد را در بخش بعد پی بگیریم.
🌓 "فرصتطلبی" (آپورچونیسم) چیست و چرا از نقطهنظر جامعهشناسی تا بدین حد واجد اهمیت است که بطور ویژه مورد مطالعه قرار گیرد و ضرورتا راهکاری عملی برای مواجهه با آن مطالبه شود؟
فرصتطلبی در واقع یک سیاست یا رویّۀ آگاهانه و در عین حال خودخواهانه برای بهرهبرداری هرچه بیشتر و بهتر از منابع و مناصب و موقعیتهای موجود و موعود بدون توجه به اصول و اساس و اهداف موضوعه و نیز پیامدهای ناگوار آن برای دیگران است.
فرصتطلبی البته تحت شرایطی خاص میتواند امری مثبت تلقی شود اما بمثابۀ یک میکروب از بس ناماش با دردها و دردسرها و درماندگیها و درهمریختگیها گره خورده و تاریخا و تجربتا در اشکال مختلف در حوزههای مختلف مسبب مسائل و معضلات و مضرات و مرضهای گوناگون گشته که دیگر به اندک خیرات و فوائدی هم که میتواند داشته باشد توجهی نمیشود و در مجموع یک مفهوم اجتماعی منفی تداعی و تلقی میگردد.
به واقع آنچه این پدیده را از نظر اجتماعی و اخلاقی همواره زیر سایۀ نفی نگه میدارد توجه و تمرکز افراطی آن بر منافع شخصی در مقابل منافع جمعی و بهرهبرداری آشکار و نهان از منابع و مناصب و موقعیتها بنحوی متقلبانه و متجاوزانه است؛ و اساساً چه چیزی غیراجتماعی و غیراخلاقی و حتی ضداجتماعی و ضداخلاقیتر از ترویج خودخواهی و خودمداری و خودخدمتی در داخل اجتماع و در قالب نهادها و سازمانها و جنبشها و جریانهایش و سوءاستفادۀ شخصی از امکانات و موقعیتهایش و تخطی از اصول و اساس و اهداف موضوعهاش و تجاوز به حقوق و تضییع منافع اعضایش؟
در تمامی اشکال فرصتطلبی که در حوزههای مختلف جامعه جریان دارد یک اصل در کانون کار قرار دارد و آن "بپا و بقاپ و بچاپ" است؛ در واقع با این فرمان است که هم منابع و مناصب و موقعیتهای لازم برای توسعۀ مملکت و رفاه همگانی حیف و میل میشوند هم اینکه نظم و امنیت اجتماعی و روانی جامعه مخدوش میشود چه اجرای این فرمان در هر حوزه مستلزم زرنگیهای مذموم و مزورانهایست که حتی شنیدن اخبارش در جوامع دیگر مایۀ ایذاء و آزار و رنجش و انزجار عمومی میگردد چه برسد جامعۀ خودی!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #حسین_شیران
شاید باور اینکه اکنون ما مردم ایران از رنجورترین و منزجرترین مردمان روزگار هستیم دشوار نباشد؛ تجارب زیستی و مشاهدات میدانی و مشارکتی هر کدام از ما و گزارشات متعدد از حال و روز و روزگار مردم در رسانهها و شبکههای اجتماعی مختلف، از جمله اسباب و اساسی هستند که باور کردن این ادعا را برای ما آسان میسازند. بر این اساس هر کس که واجد اندک واقعبینی باشد به احتمال زیاد خود به این نتیجه رسیده و اگرنه، کمی چشم و گوش خود را که باز کند و هوش به خرج دهد بزودی خود به این نتیجه خواهد رسید.
باری، باور کردن این نکته بسیار نزدیک به واقعیت است تا باور نکردناش! حالیا میزان رنجش و انزجار مردم ایران از دین، مذهب، سیاست، حکومت، دولت، انقلاب، اقتصاد، فرهنگ، آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، و ... بالا رفته است و بر این اساس، ایمان و اعتقاد و اعتماد مردم به هر کدام از اینها بمراتب کاهش یافته و گاه تا مرز محاق پیش رفته است! این یک واقعیت اجتماعی است و مشخصا بر این اساس و این زمینۀ مساعد است که برخی "آنارشیسم" را بعنوان یکی از گزینههای جدی برای آیندۀ ایران مطرح میکنند. ...
با این مقدمه اکنون پرسش اینست: براستی این سطح از رنجش و انزجار ایران و ایرانی در این برهه از زمان از کجا آب خورده و باز میخورد؟ آیا دین، مذهب، سیاست، حکومت، دولت، انقلاب و ... در اصل همین بودهاند و مردم هیچ خبر نداشتهاند و حال بعد آزمونهای سخت تاریخی به این نتیجه رسیدهاند که هیچکدام آنی نبودهاند که مینمودهاند؟ به بیان دیگر آیا همه جز دروغ و فریب چیزی بیش نبوده و نیستند؟ ...
پاسخ هر کس به این پرسش ممکنست متفاوت از دیگری باشد که البته بجای خود محترم و قابل بحث و بررسی است اما منی که سعی میکنم از نقطهنظر جامعهشناسی به این موضوع و مسأله بنگرم فینفسه هیچکدام از این پدیدههای اجتماعی را مشکلدار نمیدانم بلکه اساسا مشکل همۀ اینها و بسی بیش از اینها را در یک عامل و یا بهتر بگویم یک "آفت مشترک" میدانم و آن چیزی نیست جز "فرصتطلبی" (آپورچونیسم Opportunism) و "فرصتطلبان"؛ اینکه این آفت چیست و چگونه بر جان نهادها و ساختارها و پدیدارهای اجتماعی میافتد و آنها را از اصالت و رسالت خویش دور میسازد و مایۀ رنجش و انزجار مردم میگردد را در بخش بعد پی بگیریم.
🌓 "فرصتطلبی" (آپورچونیسم) چیست و چرا از نقطهنظر جامعهشناسی تا بدین حد واجد اهمیت است که بطور ویژه مورد مطالعه قرار گیرد و ضرورتا راهکاری عملی برای مواجهه با آن مطالبه شود؟
فرصتطلبی در واقع یک سیاست یا رویّۀ آگاهانه و در عین حال خودخواهانه برای بهرهبرداری هرچه بیشتر و بهتر از منابع و مناصب و موقعیتهای موجود و موعود بدون توجه به اصول و اساس و اهداف موضوعه و نیز پیامدهای ناگوار آن برای دیگران است.
فرصتطلبی البته تحت شرایطی خاص میتواند امری مثبت تلقی شود اما بمثابۀ یک میکروب از بس ناماش با دردها و دردسرها و درماندگیها و درهمریختگیها گره خورده و تاریخا و تجربتا در اشکال مختلف در حوزههای مختلف مسبب مسائل و معضلات و مضرات و مرضهای گوناگون گشته که دیگر به اندک خیرات و فوائدی هم که میتواند داشته باشد توجهی نمیشود و در مجموع یک مفهوم اجتماعی منفی تداعی و تلقی میگردد.
به واقع آنچه این پدیده را از نظر اجتماعی و اخلاقی همواره زیر سایۀ نفی نگه میدارد توجه و تمرکز افراطی آن بر منافع شخصی در مقابل منافع جمعی و بهرهبرداری آشکار و نهان از منابع و مناصب و موقعیتها بنحوی متقلبانه و متجاوزانه است؛ و اساساً چه چیزی غیراجتماعی و غیراخلاقی و حتی ضداجتماعی و ضداخلاقیتر از ترویج خودخواهی و خودمداری و خودخدمتی در داخل اجتماع و در قالب نهادها و سازمانها و جنبشها و جریانهایش و سوءاستفادۀ شخصی از امکانات و موقعیتهایش و تخطی از اصول و اساس و اهداف موضوعهاش و تجاوز به حقوق و تضییع منافع اعضایش؟
در تمامی اشکال فرصتطلبی که در حوزههای مختلف جامعه جریان دارد یک اصل در کانون کار قرار دارد و آن "بپا و بقاپ و بچاپ" است؛ در واقع با این فرمان است که هم منابع و مناصب و موقعیتهای لازم برای توسعۀ مملکت و رفاه همگانی حیف و میل میشوند هم اینکه نظم و امنیت اجتماعی و روانی جامعه مخدوش میشود چه اجرای این فرمان در هر حوزه مستلزم زرنگیهای مذموم و مزورانهایست که حتی شنیدن اخبارش در جوامع دیگر مایۀ ایذاء و آزار و رنجش و انزجار عمومی میگردد چه برسد جامعۀ خودی!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#اپوخه_شدن_توسعه_در_ایران_امروز
✍️ #مختار_نوری
چنانکه میدانیم «توسعه» همزاد مدرنیته و نگرش برآمده از دنیای مدرن است. برخلاف جهانبینی خیمهای و سلسهمراتبیِ جهان سنتی که تحول در آن بهسختی امکانپذیر بود، در دنیای جدید سرعت توسعه و تحولات بسیار سریع و چشمگیر است. از این منظر، توسعه باور بنیادین دنیای مدرن است که درنتیجهآن بهتعبیر کارل مارکس «هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود». بههرشکل، هرچه از زمان ظهور دنیای مدرن و بینش دنیوی آن به این سو حرکت کردهایم اهمیت مقوله توسعه هم در امور حکمرانی و هم نزد متفکران و مکاتب فکری مختلف جایگاه ویژهای یافته است. وجود کرسیهای دانشگاهی با عنوان «مطالعات توسعه» در برخی از معتبرترین مراکز علمی دنیا خود گویای چنین امری است. بنابراین کمتر متفکری را میتوان یافت که امروزه در حوزۀ علوم اجتماعی و انسانی به این موضوع خطیر اشتغال فکری نداشته باشد. اصلاً شاید بتوان گفت که عصارۀ علوم انسانی فهمپذیرکردن موضوع توسعه و پیشرفت و چرایی و چگونگی و توفیق یا عدمِتوفیق آن در جوامع مختلف است. چنانکه بیورن هتنه استاد بازنشستۀ «مطالعات صلح و توسعه» در «دانشگاه گوتنبرگ» این پرسش را مطرح میکند که «توسعه چگونه باید فهم شود؟»، و در پاسخ میگوید یا باید به توسعه «معنایی عام» و انتزاعی نسبت دهیم که برای همۀ کشورها و موقعیتهای مختلف تاریخی صادق باشد یا باید بهدنبال «معنایی زمینهای» برای آن باشیم که در طول زمان تحول پیدا میکند.
در چنین بستری، ما با جامعهای چون جامعه ایران مواجهایم که در طول بیش از یک سدۀ اخیر تمنای مدرنسازی و توسعه و پیشرفت را در سر داشته است. لذا بحث از توسعه و سمتوسوهای آن چه در سطح «نخبگان سیاسی» و چه در سطح «نخبگان فکری» همواره موضوعی محل نزاع بوده است. بهسخنِدیگر، در سابقۀ توسعهخواهی ما ایرانیان از دوران قاجار تا دوران جمهوری اسلامی چه در سطح عینی و چه در سطح فکری همواره با آثار و الگوهای مختلفی در بحث از توسعه و پیشرفت مواجه بودهایم. چنانکه یرواند آبراهامیان، تاریخدان مشهور ایرانی، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» به روایت چگونگی مدرنشدن و تحولخواهی ایرانیان و عوامل محدودکننده و گسترشدهندۀ آن از دورۀ قاجار تا دورۀ جمهوری اسلامی پرداخته است. علیرغم تمامی تکاپوهای صورتگرفته در حوزۀ توسعه و توسعهنیافتگی ما ایرانیان، مطالعه پدیدارشناسانه توسعه در جامعه ایران بیش از هر چیز نشانگر این است که «توسعه ایرانی» که در بیش از یک قرن اخیر شروع شده، امروزه و در عصر پساانقلابی حاضر بیش از هر دوره تاریخی دیگری اپوخه و در پرانتز قرار گرفته و به حالت تعلیق درآمده است. نویسنده تمایل دارد این مدعا را ذیل عنوانی چون «اپوخهشدن توسعه در ایران امروز» به بحث و بررسی بگذارد. «اپوخه» مفهومی یونانی است و دال بر وضعیتی است که تمامی قضاوتها درباره وجود یا هستی موردِمشاهده به حالت تعلیق درمیآید. مفهوم اپوخه (در پرانتز قراردادن) در دستگاه فلسفی ادموند هوسرل، فیلسوف آلمانی، مطرح و در آثارش شرح داده شد.
✍️ #مختار_نوری
چنانکه میدانیم «توسعه» همزاد مدرنیته و نگرش برآمده از دنیای مدرن است. برخلاف جهانبینی خیمهای و سلسهمراتبیِ جهان سنتی که تحول در آن بهسختی امکانپذیر بود، در دنیای جدید سرعت توسعه و تحولات بسیار سریع و چشمگیر است. از این منظر، توسعه باور بنیادین دنیای مدرن است که درنتیجهآن بهتعبیر کارل مارکس «هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود». بههرشکل، هرچه از زمان ظهور دنیای مدرن و بینش دنیوی آن به این سو حرکت کردهایم اهمیت مقوله توسعه هم در امور حکمرانی و هم نزد متفکران و مکاتب فکری مختلف جایگاه ویژهای یافته است. وجود کرسیهای دانشگاهی با عنوان «مطالعات توسعه» در برخی از معتبرترین مراکز علمی دنیا خود گویای چنین امری است. بنابراین کمتر متفکری را میتوان یافت که امروزه در حوزۀ علوم اجتماعی و انسانی به این موضوع خطیر اشتغال فکری نداشته باشد. اصلاً شاید بتوان گفت که عصارۀ علوم انسانی فهمپذیرکردن موضوع توسعه و پیشرفت و چرایی و چگونگی و توفیق یا عدمِتوفیق آن در جوامع مختلف است. چنانکه بیورن هتنه استاد بازنشستۀ «مطالعات صلح و توسعه» در «دانشگاه گوتنبرگ» این پرسش را مطرح میکند که «توسعه چگونه باید فهم شود؟»، و در پاسخ میگوید یا باید به توسعه «معنایی عام» و انتزاعی نسبت دهیم که برای همۀ کشورها و موقعیتهای مختلف تاریخی صادق باشد یا باید بهدنبال «معنایی زمینهای» برای آن باشیم که در طول زمان تحول پیدا میکند.
در چنین بستری، ما با جامعهای چون جامعه ایران مواجهایم که در طول بیش از یک سدۀ اخیر تمنای مدرنسازی و توسعه و پیشرفت را در سر داشته است. لذا بحث از توسعه و سمتوسوهای آن چه در سطح «نخبگان سیاسی» و چه در سطح «نخبگان فکری» همواره موضوعی محل نزاع بوده است. بهسخنِدیگر، در سابقۀ توسعهخواهی ما ایرانیان از دوران قاجار تا دوران جمهوری اسلامی چه در سطح عینی و چه در سطح فکری همواره با آثار و الگوهای مختلفی در بحث از توسعه و پیشرفت مواجه بودهایم. چنانکه یرواند آبراهامیان، تاریخدان مشهور ایرانی، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» به روایت چگونگی مدرنشدن و تحولخواهی ایرانیان و عوامل محدودکننده و گسترشدهندۀ آن از دورۀ قاجار تا دورۀ جمهوری اسلامی پرداخته است. علیرغم تمامی تکاپوهای صورتگرفته در حوزۀ توسعه و توسعهنیافتگی ما ایرانیان، مطالعه پدیدارشناسانه توسعه در جامعه ایران بیش از هر چیز نشانگر این است که «توسعه ایرانی» که در بیش از یک قرن اخیر شروع شده، امروزه و در عصر پساانقلابی حاضر بیش از هر دوره تاریخی دیگری اپوخه و در پرانتز قرار گرفته و به حالت تعلیق درآمده است. نویسنده تمایل دارد این مدعا را ذیل عنوانی چون «اپوخهشدن توسعه در ایران امروز» به بحث و بررسی بگذارد. «اپوخه» مفهومی یونانی است و دال بر وضعیتی است که تمامی قضاوتها درباره وجود یا هستی موردِمشاهده به حالت تعلیق درمیآید. مفهوم اپوخه (در پرانتز قراردادن) در دستگاه فلسفی ادموند هوسرل، فیلسوف آلمانی، مطرح و در آثارش شرح داده شد.
معادلهای فارسی «تعلیق» و «توقیف» نیز برای آن بهکار رفته است. بنابراین، از این منظرِ پدیدارشناسانه میتوان به آنچه در جامعه ایرانی بهویژه در حوزه توسعه و توسعهنیافتگی پدیدار شده و خود را به اَشکال نادرست نشان داده نگریست. درواقع در چنین چارچوبی میتوان به تحلیل وضعیت بحرانی حاکم بر جامعه ایرانی پرداخت، وضعیتی که تنگناها و محدودیتهایش موردِتأیید عام و خاص است. در فهم این وضعیت دشوار و بحرانی، دیدگاهها و تحلیلهای متفاوتی بیان شده است، اما محققان بهطورِکلی توافقِنظر دارند که چرخ توسعه در ایران امروز با حالت تعلیق مواجه شده است.
چنانکه میدانیم، در مکاتب مختلف و متعارض توسعه و جریانهای اصلی و انتقادی آن تعاریف متفاوتی از توسعه ارائه شده است. نوبلیست مطرحی چون آمارتیا سن در کتاب معروفش «توسعه بهمثابه آزادی» با اخذ رویکردی انسانی و اخلاقی، توسعه را همان آزادی و گسترش توانمندیها برای زندگی انسانی، اخلاقی و کرامتمحور تعریف میکند. بدونِشک، تعاریف توسعه بیشمار است، اما فارغ از پیچیدگیهای مفهومی و نظری، میتوان در تعریفی ساده توسعه را حرکت از نقطه «الف» و رسیدن به نقطه «ب» تلقی کرد. در این نگاه سادهسازیشده بدیهی است که توسعه و حرکت بهسمت توسعهیافتگی نیازمند برخی ابزارها و لوازم بهرسمیتشناخته شده است؛ لوازمی که فرآیند حرکت بهسمت هدف گرانبهایی چون توسعه را تسهیل میکنند. از جمله این لوازم میتوان به پنج عنصر مهم یعنی «بینش توسعهگرایانه»، «انسان توسعهگرا»، «دولت قوی»، «سیاستورزی مسالمتآمیز داخلی» و «سیاست خارجی تعاملگرا» اشاره کرد. تجربه توسعه در سطح جهانی نشانگر آن است که هیچ کشوری نتوانسته است بدون اتکا به این ابزارها مسیر موفقی را در پیش گیرد. تنها با برقراری اتصال میان عناصر پنجگانه مذکور است که توسعه بهصورتِ معقول آن حاصل خواهد شد. با این وصف، تحلیل سرانگشتی ابزارهای مذکور در جامعه سیاسی امروز ایران نشانگر آن است که هیچیک از این لوازم از وضعیت روشنی برخوردار نیستند. بهنظر میرسد که بنبست توسعه و اپوخهشدن آن در ایران امروز بیش از هرچیز محصول مسدودشدن ابزارهای توسعه مانند ابزارهای فکری، انسانی و سیاسی است. بدیهی است که توسعه در ابتدا و قبل از هرچیز نیازمند داشتن بینش و افق روشن است، نوعی نقشه و داشتن طرح و برنامه برای حرکت از نقطه الف به نقطه ب، نوعی نقشه شناختی (cognitive map) برای حرکت در هر مسیری از جمله مسیر توسعه ضروری است، امری که بیش از هرچیز در جامعه ما ناروشن است. باید توجه داشت منظور از افق روشن در توسعه افقی است که جنبههای مادی و معنوی انسان را در نظر بگیرد. ازسویِدیگر و علیرغم تمامی رویکردهای دولتستیز باید اشاره داشت که دولت همچنان مهمترین بازیگر جهان سیاست است. نهاد دولت مهمترین نهادی است که افق و بینش توسعهگرایانه را بهسمت جلو هدایت میکند، اما نهاد دولت همواره آماج شدیدترین حملات سیاسی قرار گرفته و دولت در جامعه امروز ایران از قدرت و جایگاه پیشبرنده ای برخوردار نیست. انسان ایرانی نیز در باتلاقی از رنج، ناامیدی و تنگناهای مختلف گرفتار شده و افق روشنی پیشِروی خود نمیبیند. توسعه نیازمند انسان توسعهگراست، اما بهدلایل مختلف انسان ایرانی خود را در شرایطی نمیبیند که نقش خطیر و مشارکتی خود را بهدرستی ایفا کند. در سطوح سیاست داخلی و خارجی نیز وضعیت مناسبی پیشِروی توسعه ایرانی قرار ندارد. در عرصه سیاست داخلی ما با کشمکشهای سیاسی ناامیدکنندهای در میان جناحهای سیاسی متعارض مواجهایم که روزبهروز از فضای اتحاد و صمیمیت دور و بهسمت تخاصم شدیدتر حرکت میکند. درنهایت با گذشت دههها از انقلاب و فضاهای ایدئولوژیک، سیاست خارجی ما در تنشهای دائم منطقهای و بینالمللی گرفتار شده است و نتوانسته در تعامل صحیح و عقلانی با محیط پیرامون خویش قرار گیرد. این مباحث، تصویری کلی از پنج ابزار اصلی توسعه یعنی «بینش»، «انسان»، «دولت»، «سیاست داخلی» و «سیاست خارجی» است که درمجموع وضعیت مطلوب و چشمانداز
روشنی را به ما نشان نمیدهند. درنتیجه چنین شرایطی است که نویسنده این سطور بر دیدگاهی چون «اپوخهشدن توسعه در ایران امروز» تأکید کرده است، زیرا شرایط موجود تمامی راهها بهسمت توسعه را در حالت تعلیق قرار داده و از این منظر اعتبار و کرامت انسان ایرانی را نیز مخدوش ساخته است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
چنانکه میدانیم، در مکاتب مختلف و متعارض توسعه و جریانهای اصلی و انتقادی آن تعاریف متفاوتی از توسعه ارائه شده است. نوبلیست مطرحی چون آمارتیا سن در کتاب معروفش «توسعه بهمثابه آزادی» با اخذ رویکردی انسانی و اخلاقی، توسعه را همان آزادی و گسترش توانمندیها برای زندگی انسانی، اخلاقی و کرامتمحور تعریف میکند. بدونِشک، تعاریف توسعه بیشمار است، اما فارغ از پیچیدگیهای مفهومی و نظری، میتوان در تعریفی ساده توسعه را حرکت از نقطه «الف» و رسیدن به نقطه «ب» تلقی کرد. در این نگاه سادهسازیشده بدیهی است که توسعه و حرکت بهسمت توسعهیافتگی نیازمند برخی ابزارها و لوازم بهرسمیتشناخته شده است؛ لوازمی که فرآیند حرکت بهسمت هدف گرانبهایی چون توسعه را تسهیل میکنند. از جمله این لوازم میتوان به پنج عنصر مهم یعنی «بینش توسعهگرایانه»، «انسان توسعهگرا»، «دولت قوی»، «سیاستورزی مسالمتآمیز داخلی» و «سیاست خارجی تعاملگرا» اشاره کرد. تجربه توسعه در سطح جهانی نشانگر آن است که هیچ کشوری نتوانسته است بدون اتکا به این ابزارها مسیر موفقی را در پیش گیرد. تنها با برقراری اتصال میان عناصر پنجگانه مذکور است که توسعه بهصورتِ معقول آن حاصل خواهد شد. با این وصف، تحلیل سرانگشتی ابزارهای مذکور در جامعه سیاسی امروز ایران نشانگر آن است که هیچیک از این لوازم از وضعیت روشنی برخوردار نیستند. بهنظر میرسد که بنبست توسعه و اپوخهشدن آن در ایران امروز بیش از هرچیز محصول مسدودشدن ابزارهای توسعه مانند ابزارهای فکری، انسانی و سیاسی است. بدیهی است که توسعه در ابتدا و قبل از هرچیز نیازمند داشتن بینش و افق روشن است، نوعی نقشه و داشتن طرح و برنامه برای حرکت از نقطه الف به نقطه ب، نوعی نقشه شناختی (cognitive map) برای حرکت در هر مسیری از جمله مسیر توسعه ضروری است، امری که بیش از هرچیز در جامعه ما ناروشن است. باید توجه داشت منظور از افق روشن در توسعه افقی است که جنبههای مادی و معنوی انسان را در نظر بگیرد. ازسویِدیگر و علیرغم تمامی رویکردهای دولتستیز باید اشاره داشت که دولت همچنان مهمترین بازیگر جهان سیاست است. نهاد دولت مهمترین نهادی است که افق و بینش توسعهگرایانه را بهسمت جلو هدایت میکند، اما نهاد دولت همواره آماج شدیدترین حملات سیاسی قرار گرفته و دولت در جامعه امروز ایران از قدرت و جایگاه پیشبرنده ای برخوردار نیست. انسان ایرانی نیز در باتلاقی از رنج، ناامیدی و تنگناهای مختلف گرفتار شده و افق روشنی پیشِروی خود نمیبیند. توسعه نیازمند انسان توسعهگراست، اما بهدلایل مختلف انسان ایرانی خود را در شرایطی نمیبیند که نقش خطیر و مشارکتی خود را بهدرستی ایفا کند. در سطوح سیاست داخلی و خارجی نیز وضعیت مناسبی پیشِروی توسعه ایرانی قرار ندارد. در عرصه سیاست داخلی ما با کشمکشهای سیاسی ناامیدکنندهای در میان جناحهای سیاسی متعارض مواجهایم که روزبهروز از فضای اتحاد و صمیمیت دور و بهسمت تخاصم شدیدتر حرکت میکند. درنهایت با گذشت دههها از انقلاب و فضاهای ایدئولوژیک، سیاست خارجی ما در تنشهای دائم منطقهای و بینالمللی گرفتار شده است و نتوانسته در تعامل صحیح و عقلانی با محیط پیرامون خویش قرار گیرد. این مباحث، تصویری کلی از پنج ابزار اصلی توسعه یعنی «بینش»، «انسان»، «دولت»، «سیاست داخلی» و «سیاست خارجی» است که درمجموع وضعیت مطلوب و چشمانداز
روشنی را به ما نشان نمیدهند. درنتیجه چنین شرایطی است که نویسنده این سطور بر دیدگاهی چون «اپوخهشدن توسعه در ایران امروز» تأکید کرده است، زیرا شرایط موجود تمامی راهها بهسمت توسعه را در حالت تعلیق قرار داده و از این منظر اعتبار و کرامت انسان ایرانی را نیز مخدوش ساخته است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📃 #سیاست_دگرناپذیری و #دگرزدایی
✍️#فردین_علیخواه
تنوع اجتماعی به درجات مختلف، کم و بیش در همه جوامع وجود دارد. برخی از جوامع دارای تنوع بسیار و برخی دیگر، تنوع کمتری دارند؛ منظور آنکه، در جامعهای تنوع قومی، در جامعهای دیگر تنوع دینی و در جامعهای دیگر تنوع سبکهای زندگی بیشتر است.
هر کدام از ویژگیهای یادشده به شکلی بالقوه، زمینهساز تضادها و تنشهای اجتماعیاند. برای مثال قومیت یا دین، طبقه اجتماعی یا جنسیت را در نظر بگیرید. در صورت ضعف نهادهای اجتماعی و متفکران یک جامعه در ترویج «دگرپذیری»، تنوع اجتماعی میتواند به کشمکشهایی بیسرانجام سوق یابند. از گذشتههای دور که بگذریم، در تاریخ معاصر نمونهها فراواناند.
از اصطلاح «دگرپذیری» استفاده کردم. آن سوی دگرپذیری، که وضعیتی مطلوب است، «دگرناپذیری» قرار دارد که بیانگر وضعیتی زیانبخش است. در دگرناپذیری ایجاد مرز و دیوار بین «ما» و «دیگری» بسیار حیاتی میشود. یک «ما» وجود دارد که فرض میشود یکدست، متحد و دارای عقیدهای واحد است و یک «دیگری» که دشمن، و برای آن «ما» تهدید است. «دیگری» همواره طرد میشود چون جزو «ما» و «مانند ما» نیست. به «ما» و «مانند» ما دقت کنید. او، یعنی دیگری چون مانند ما نیست پس بهیقین جزو ما هم نیست.
در کشورهای توسعهیافته به دلیل تنوع اجتماعی، همواره دغدغه «ادغام اجتماعی» وجود داشته است و این پرسش که چه سیاستها و سازوکارهایی اتخاذ شود تا مرز بین «ما» و «دیگری» در جامعه کاهش یابد. چه سیاستهایی اتخاذ شود تا شکاف بین «ماها» و «دیگریهایی» که احتمالا خاستگاه دینی، قومیتی، جنسیتی، و طبقاتی دارند یا ناشی از سبک زندگیاند به کمترین میزان ممکن کاهش یابد و گروههای مختلف اجتماعی، دگرپذیر شوند و با خویشتنداری در کنار هم زندگی کنند. در این زمینه، نهادهای مختلف اجتماعی تلاش میکنند تا مدارای اجتماعی را اشاعه دهند چرا که خوب میدانند گسترش دگرناپذیری بدون شک جامعه را به سوی «دگرزنی»، و «دگرکُشی» سوق میدهد. تاریخ به آنان آموخته است که گسترش دگرناپذیری، تمام گروهها، چه صاحب قدرت و چه فاقد قدرت را، به سوی نابودی خواهد کشاند.
در روزهای اخیر با دقت اخبار خط و نشان تحقیرآمیز و البته حیرتانگیز نهادهای مختلف رسمی را که این روزها اغلب نام «قرارگاه» به خود گرفتهاند دنبال میکنم. در زمینه گسترش قهری آنچه حاکمیت مطلوب فرض میکند در شبکههای اجتماعی عکسهایی هم منتشر شده است که بیش از پیش هر پژوهشگر مسائل اجتماعی را آزردهخاطر میسازد. به یاد دارم که ایجاد «قرارگاه» از مسأله دیشهای ماهوارهای شروع شد. حداقل همین یک نمونه میتواند موفقیت یا شکست ایجاد قرارگاه جهت مواجهه با پدیدههای فرهنگی و اجتماعی را نشان دهد.
متأسفانه در ماههای اخیر در عرصههای مختلف شاهد سوق یافتن «سیاست دگرناپذیری» که متأسفانه همواره وجود داشته است به سوی «سیاست دگرزدایی» هستیم. من تلفیق سیاست دگرناپذیری و دگرزنی در سطح جامعه را وضعیتی میدانم که آنرا «دگرزدایی» مینامم. هر کس که مانند «ما» نیست و سبک زندگی مورد نظر ما را ندارد باید از سطح شهرها زدوده شود. در این سیاست، «دیگریِ متفاوت» عنصری مخرب تلقی میشود و شهرها را باید از وجود آنان پالایش کرد.
به عنوان پژوهشگر اجتماعی این سطرها را مشفقانه مینویسم. تجارب سایر کشورها، حتی کشورهای همسایه ایران، میتواند نقشه راه نهادهای رسمی و حاکمیتی باشد. گسترش «سیاست دگرزدایی» در بلندمدت پیامدهای بسیارناگواری برای کشور به همراه خواهد داشت. در هر صورت گروههایی که هدف این سیاستها هستند واکنش نشان خواهند داد و آنان نیز به اجبار در دامن سیاست نامطلوب دگرزدایی خواهند افتاد. نمونههای آنرا در برخی از اعتراضات سالهای اخیر شاهد بودهایم. خشمهایی که انباشته شده و بهناگاه سر باز میکنند.
توجه شود که هر گروه اجتماعی خودش را «ما» و در مقابل «دیگری» میبیند و این امر مختص تنها یک گروه نیست. هنر، ذکاوت و فضیلت یک حکومت آن است که با گسترش دگرپذیری در جامعه، زمینه زندگی صلحآمیز افرادِ متفاوت با همدیگر را در کنار یکدیگر فراهم آورد. این، شاهکلید حکمرانیِ خوب است. روندی که همواره در جمهوری اسلامی نادیده گرفته شده است.
نکته حیرتانگیز آن است که حاکمیت در سیاست خارجی با ساختن یک «ما» در مقابل «دیگری» مدام از کلمه «ملت» استفاده میکند و ناباورانه در سیاست داخلی نیز همان استراتژی را پی میگیرد و با تعریف یک «ما» در مقابل «دیگری» در داخلِ همان «ملت» دودستگی ایجاد میکند.
کوتاه آنکه، ای کاش تغییر جامعه ایران را بپذیرید.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️#فردین_علیخواه
تنوع اجتماعی به درجات مختلف، کم و بیش در همه جوامع وجود دارد. برخی از جوامع دارای تنوع بسیار و برخی دیگر، تنوع کمتری دارند؛ منظور آنکه، در جامعهای تنوع قومی، در جامعهای دیگر تنوع دینی و در جامعهای دیگر تنوع سبکهای زندگی بیشتر است.
هر کدام از ویژگیهای یادشده به شکلی بالقوه، زمینهساز تضادها و تنشهای اجتماعیاند. برای مثال قومیت یا دین، طبقه اجتماعی یا جنسیت را در نظر بگیرید. در صورت ضعف نهادهای اجتماعی و متفکران یک جامعه در ترویج «دگرپذیری»، تنوع اجتماعی میتواند به کشمکشهایی بیسرانجام سوق یابند. از گذشتههای دور که بگذریم، در تاریخ معاصر نمونهها فراواناند.
از اصطلاح «دگرپذیری» استفاده کردم. آن سوی دگرپذیری، که وضعیتی مطلوب است، «دگرناپذیری» قرار دارد که بیانگر وضعیتی زیانبخش است. در دگرناپذیری ایجاد مرز و دیوار بین «ما» و «دیگری» بسیار حیاتی میشود. یک «ما» وجود دارد که فرض میشود یکدست، متحد و دارای عقیدهای واحد است و یک «دیگری» که دشمن، و برای آن «ما» تهدید است. «دیگری» همواره طرد میشود چون جزو «ما» و «مانند ما» نیست. به «ما» و «مانند» ما دقت کنید. او، یعنی دیگری چون مانند ما نیست پس بهیقین جزو ما هم نیست.
در کشورهای توسعهیافته به دلیل تنوع اجتماعی، همواره دغدغه «ادغام اجتماعی» وجود داشته است و این پرسش که چه سیاستها و سازوکارهایی اتخاذ شود تا مرز بین «ما» و «دیگری» در جامعه کاهش یابد. چه سیاستهایی اتخاذ شود تا شکاف بین «ماها» و «دیگریهایی» که احتمالا خاستگاه دینی، قومیتی، جنسیتی، و طبقاتی دارند یا ناشی از سبک زندگیاند به کمترین میزان ممکن کاهش یابد و گروههای مختلف اجتماعی، دگرپذیر شوند و با خویشتنداری در کنار هم زندگی کنند. در این زمینه، نهادهای مختلف اجتماعی تلاش میکنند تا مدارای اجتماعی را اشاعه دهند چرا که خوب میدانند گسترش دگرناپذیری بدون شک جامعه را به سوی «دگرزنی»، و «دگرکُشی» سوق میدهد. تاریخ به آنان آموخته است که گسترش دگرناپذیری، تمام گروهها، چه صاحب قدرت و چه فاقد قدرت را، به سوی نابودی خواهد کشاند.
در روزهای اخیر با دقت اخبار خط و نشان تحقیرآمیز و البته حیرتانگیز نهادهای مختلف رسمی را که این روزها اغلب نام «قرارگاه» به خود گرفتهاند دنبال میکنم. در زمینه گسترش قهری آنچه حاکمیت مطلوب فرض میکند در شبکههای اجتماعی عکسهایی هم منتشر شده است که بیش از پیش هر پژوهشگر مسائل اجتماعی را آزردهخاطر میسازد. به یاد دارم که ایجاد «قرارگاه» از مسأله دیشهای ماهوارهای شروع شد. حداقل همین یک نمونه میتواند موفقیت یا شکست ایجاد قرارگاه جهت مواجهه با پدیدههای فرهنگی و اجتماعی را نشان دهد.
متأسفانه در ماههای اخیر در عرصههای مختلف شاهد سوق یافتن «سیاست دگرناپذیری» که متأسفانه همواره وجود داشته است به سوی «سیاست دگرزدایی» هستیم. من تلفیق سیاست دگرناپذیری و دگرزنی در سطح جامعه را وضعیتی میدانم که آنرا «دگرزدایی» مینامم. هر کس که مانند «ما» نیست و سبک زندگی مورد نظر ما را ندارد باید از سطح شهرها زدوده شود. در این سیاست، «دیگریِ متفاوت» عنصری مخرب تلقی میشود و شهرها را باید از وجود آنان پالایش کرد.
به عنوان پژوهشگر اجتماعی این سطرها را مشفقانه مینویسم. تجارب سایر کشورها، حتی کشورهای همسایه ایران، میتواند نقشه راه نهادهای رسمی و حاکمیتی باشد. گسترش «سیاست دگرزدایی» در بلندمدت پیامدهای بسیارناگواری برای کشور به همراه خواهد داشت. در هر صورت گروههایی که هدف این سیاستها هستند واکنش نشان خواهند داد و آنان نیز به اجبار در دامن سیاست نامطلوب دگرزدایی خواهند افتاد. نمونههای آنرا در برخی از اعتراضات سالهای اخیر شاهد بودهایم. خشمهایی که انباشته شده و بهناگاه سر باز میکنند.
توجه شود که هر گروه اجتماعی خودش را «ما» و در مقابل «دیگری» میبیند و این امر مختص تنها یک گروه نیست. هنر، ذکاوت و فضیلت یک حکومت آن است که با گسترش دگرپذیری در جامعه، زمینه زندگی صلحآمیز افرادِ متفاوت با همدیگر را در کنار یکدیگر فراهم آورد. این، شاهکلید حکمرانیِ خوب است. روندی که همواره در جمهوری اسلامی نادیده گرفته شده است.
نکته حیرتانگیز آن است که حاکمیت در سیاست خارجی با ساختن یک «ما» در مقابل «دیگری» مدام از کلمه «ملت» استفاده میکند و ناباورانه در سیاست داخلی نیز همان استراتژی را پی میگیرد و با تعریف یک «ما» در مقابل «دیگری» در داخلِ همان «ملت» دودستگی ایجاد میکند.
کوتاه آنکه، ای کاش تغییر جامعه ایران را بپذیرید.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
.
🔸 بر اساس جدیدترین رتبهبندی «کیو اس» میان دانشگاههای برتر دنیا، هیچ یک از دانشگاههای ایران میان ۱۰ دانشگاه برتر خاورمیانه قرار نگرفتهاند. دانشگاه شریف با رتبه ۳۸۰ جهانی، در رتبه سیزدهم خاورمیانه؛ دانشگاه امیرکبیر با رتبه ۴۴۳، در رتبه هفدهم خاورمیانه؛ دانشگاه تهران با رتبه ۵۰۱ جهانی، در رتبه بیست و چهارم خاورمیانه و دانشگاه ایران با رتبه ۵۳۱ جهانی، در رتبه بیست و پنجم خاورمیانه قرار دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 بر اساس جدیدترین رتبهبندی «کیو اس» میان دانشگاههای برتر دنیا، هیچ یک از دانشگاههای ایران میان ۱۰ دانشگاه برتر خاورمیانه قرار نگرفتهاند. دانشگاه شریف با رتبه ۳۸۰ جهانی، در رتبه سیزدهم خاورمیانه؛ دانشگاه امیرکبیر با رتبه ۴۴۳، در رتبه هفدهم خاورمیانه؛ دانشگاه تهران با رتبه ۵۰۱ جهانی، در رتبه بیست و چهارم خاورمیانه و دانشگاه ایران با رتبه ۵۳۱ جهانی، در رتبه بیست و پنجم خاورمیانه قرار دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #آشنایی_با_مکاتب_اقتصادی
#مکتب_کینزی
✍️ #مرتضی_زارع
🔸اقتصاد کینزی، مجموعهای از ایدههای مطرح شده توسط جان مینارد کینز در نظریه عمومی “اشتغال، بهره و پول” (1935-1936) و آثار دیگر، با هدف ارائه مبنایی نظری برای ایجاد اشتغال کامل در اقتصاد با بکارگیری نیروی دولت است. همه ما میدانیم که نظریههای اقتصادی با درآمد، رفاه، آسایش، قدرت انتخاب مردم و.. سروکار دارد. این عرصه بهخصوص در کشورهای پیشرفته جایگاه نوابغ علمیاست. کینز از جمله بزرگان اقتصادی است که ایده و نظریه او از زمان رکود بزرگ دهه 1930 تا دهه 1970، بر سیاستهای اقتصادی بهخصوص در جوامع غربی حکمرانی میکرد.
🔸جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، انقلابی را در تفکر اقتصادی رهبری کرد که این ایده رایج در آن زمان را که بازارهای آزاد به طور خودکار و بر پایه دستهای نامرئی اشتغال کامل ایجاد میکند، بهطور کلی واژگون کرد!
🔸قیمت نهادها در شرایط رکود به مراتب از دوران رونق مناسبتر است. بیکاری و درآمد پایین کارگران را راغب میکند در دستمزدهای پایینتر نسبت به آنچه در زمان رونق مطالبه میکردند، به فعالیت در بنگاههای اقتصادی کند. کینز متوجه شده بود، آنچه چرخ اقتصاد را متوقف کرده است فقدان تقاضای موثر است. تولیدکنندگان و سرمایه گذاران در طلب مشاهده تقاضای مردم برای خرید کالا و خدمات بودند. آنها ترسیده بودند و نمیخواستند سرمایه خود را در چنین بازاری قمار کنند. ممکن بود تقاضا برای آنها وجود نداشته باشد و سرشان بی کلاه بماند.
🔸در دوران رکود، این عناصر مهم با کاهش هزینههای خود، تقاضای کل را کاهش میدهند. به عنوان مثال، در طول رکود اقتصادی، عدم اطمینان از آینده، اغلب اعتماد مصرفکننده را از بین میبرد و باعث میشود آنها هزینههای خود را کاهش دهند، بهویژه در خریدهای اختیاری مانند خرید خانه یا ماشین. این کاهش در مخارج توسط مصرفکنندگان میتواند منجر به کاهش هزینههای سرمایهگذاری یا انگیزه سرمایهگذاری توسط مشاغل مختلف شود، زیرا شرکتها در پاسخ به تقاضای ضعیف برای محصولات خود باید استراتژی تولید خود را بهصورت کاهشی تعدیل کنند. این امر وظیفه افزایش تولید را بر دوش دولت میگذارد. بر اساس اقتصاد کینزی، مداخله دوگلت برای تعدیل رونق و رکود در فعالیتهای اقتصادی باید بر تقاضای کل برای خرید کالاها و خدمات اثرگذار باشد تا بهطبع آن سرمایهگذاران را راغب به تولید بیشتر کند.
🔻متن مقاله کامل را در سایت دورنمای اقتصاد مطالعه کنید
https://ecoviews.ir/keynes-economics-school-part1/
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#مکتب_کینزی
✍️ #مرتضی_زارع
🔸اقتصاد کینزی، مجموعهای از ایدههای مطرح شده توسط جان مینارد کینز در نظریه عمومی “اشتغال، بهره و پول” (1935-1936) و آثار دیگر، با هدف ارائه مبنایی نظری برای ایجاد اشتغال کامل در اقتصاد با بکارگیری نیروی دولت است. همه ما میدانیم که نظریههای اقتصادی با درآمد، رفاه، آسایش، قدرت انتخاب مردم و.. سروکار دارد. این عرصه بهخصوص در کشورهای پیشرفته جایگاه نوابغ علمیاست. کینز از جمله بزرگان اقتصادی است که ایده و نظریه او از زمان رکود بزرگ دهه 1930 تا دهه 1970، بر سیاستهای اقتصادی بهخصوص در جوامع غربی حکمرانی میکرد.
🔸جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، انقلابی را در تفکر اقتصادی رهبری کرد که این ایده رایج در آن زمان را که بازارهای آزاد به طور خودکار و بر پایه دستهای نامرئی اشتغال کامل ایجاد میکند، بهطور کلی واژگون کرد!
🔸قیمت نهادها در شرایط رکود به مراتب از دوران رونق مناسبتر است. بیکاری و درآمد پایین کارگران را راغب میکند در دستمزدهای پایینتر نسبت به آنچه در زمان رونق مطالبه میکردند، به فعالیت در بنگاههای اقتصادی کند. کینز متوجه شده بود، آنچه چرخ اقتصاد را متوقف کرده است فقدان تقاضای موثر است. تولیدکنندگان و سرمایه گذاران در طلب مشاهده تقاضای مردم برای خرید کالا و خدمات بودند. آنها ترسیده بودند و نمیخواستند سرمایه خود را در چنین بازاری قمار کنند. ممکن بود تقاضا برای آنها وجود نداشته باشد و سرشان بی کلاه بماند.
🔸در دوران رکود، این عناصر مهم با کاهش هزینههای خود، تقاضای کل را کاهش میدهند. به عنوان مثال، در طول رکود اقتصادی، عدم اطمینان از آینده، اغلب اعتماد مصرفکننده را از بین میبرد و باعث میشود آنها هزینههای خود را کاهش دهند، بهویژه در خریدهای اختیاری مانند خرید خانه یا ماشین. این کاهش در مخارج توسط مصرفکنندگان میتواند منجر به کاهش هزینههای سرمایهگذاری یا انگیزه سرمایهگذاری توسط مشاغل مختلف شود، زیرا شرکتها در پاسخ به تقاضای ضعیف برای محصولات خود باید استراتژی تولید خود را بهصورت کاهشی تعدیل کنند. این امر وظیفه افزایش تولید را بر دوش دولت میگذارد. بر اساس اقتصاد کینزی، مداخله دوگلت برای تعدیل رونق و رکود در فعالیتهای اقتصادی باید بر تقاضای کل برای خرید کالاها و خدمات اثرگذار باشد تا بهطبع آن سرمایهگذاران را راغب به تولید بیشتر کند.
🔻متن مقاله کامل را در سایت دورنمای اقتصاد مطالعه کنید
https://ecoviews.ir/keynes-economics-school-part1/
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development