کلمات مرا صید میکنند
وقتی ته میکشید، تنها استعاره میتوانست ذهنش را گرم نوشتن کند و از هراس و آسیمهگیِ کمبود ایده برهاندش.
سطری از شعری افتاده بود سر زبانش:
«کلمات مرا صید میکنند*»
کلمات او را صید میکنند یا کلمات او را؟
یاد جمله قصاری استعاری افتاد:
«هنر انگل زندگی است، همانطور که نقد انگل هنر است.**»
پرسید:
من انگل کلماتم یا کلمات انگل من؟
دید همهی ماجرای نوشتن برمیگردد به جوابش به این پرسش.
کلمات از تو میگیرند یا تو از کلمات؟
شاید بگویی دادوستدی در جریان است.
اما همیشه یکی بیشتر میدهد و دیگری بیشتر میگیرد.
انگل کلمات، کلمات انگل.
شاهین کلانتری
*ژیلا مساعد، از «غزالان چالاک خاطره»، ۱۳۶۴، ص ۹۲
**کنت تاینان (منتقد انگلیسی)، گفتههای بزرگان هنر، ترجمهی روبرت صافاریان، ص ۱۶
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
وقتی ته میکشید، تنها استعاره میتوانست ذهنش را گرم نوشتن کند و از هراس و آسیمهگیِ کمبود ایده برهاندش.
سطری از شعری افتاده بود سر زبانش:
«کلمات مرا صید میکنند*»
کلمات او را صید میکنند یا کلمات او را؟
یاد جمله قصاری استعاری افتاد:
«هنر انگل زندگی است، همانطور که نقد انگل هنر است.**»
پرسید:
من انگل کلماتم یا کلمات انگل من؟
دید همهی ماجرای نوشتن برمیگردد به جوابش به این پرسش.
کلمات از تو میگیرند یا تو از کلمات؟
شاید بگویی دادوستدی در جریان است.
اما همیشه یکی بیشتر میدهد و دیگری بیشتر میگیرد.
انگل کلمات، کلمات انگل.
شاهین کلانتری
*ژیلا مساعد، از «غزالان چالاک خاطره»، ۱۳۶۴، ص ۹۲
**کنت تاینان (منتقد انگلیسی)، گفتههای بزرگان هنر، ترجمهی روبرت صافاریان، ص ۱۶
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
واژهخواه
پیشتر اینگونه نبودم، اما حالا کمتر چیزی بهاندازهی یافتن واژهیی تازه خرسندم میکند.
عصری که به کتابفروشی سر زدم، چندان امیدی به یافتن کتاب تازه نداشتم، ولی دلم میخواست با کلمهیی تازه برگردم.
لابهلای انبوههیی از کتابهای قدیمی چشمم خورد به شمارهی پنجم مجلهی «دبیره» (چاپ فرانسه، بهار ۱۳۶۸). در شناسنامهی مجله واژگان آشنایی چون «مدیر مسئول» دیده نمیشد. جایگزینش تنها یک عنوان و نام بود: «پاسخوَر: هما ناطق». به به، پاسخور. کلمهی روزم را جسته بودم.
بهخیالم پاسخور برابرنهاد کلمهی «مسئول» است.
همیشه خودم را «مسئول مدرسه نویسندگی» معرفی میکنم و از «مدیر» میپرهیزم. مسئول یعنی کسی که باید پاسخگو باشد. مسئول بیش از مدیر یادآور «مسئولیت» است. حالیا، وسوسهی بهرهگیری از «پاسخور» افتاده به جانم و دور نیست روزی که بگنجانمش کنار اسمم.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
پیشتر اینگونه نبودم، اما حالا کمتر چیزی بهاندازهی یافتن واژهیی تازه خرسندم میکند.
عصری که به کتابفروشی سر زدم، چندان امیدی به یافتن کتاب تازه نداشتم، ولی دلم میخواست با کلمهیی تازه برگردم.
لابهلای انبوههیی از کتابهای قدیمی چشمم خورد به شمارهی پنجم مجلهی «دبیره» (چاپ فرانسه، بهار ۱۳۶۸). در شناسنامهی مجله واژگان آشنایی چون «مدیر مسئول» دیده نمیشد. جایگزینش تنها یک عنوان و نام بود: «پاسخوَر: هما ناطق». به به، پاسخور. کلمهی روزم را جسته بودم.
بهخیالم پاسخور برابرنهاد کلمهی «مسئول» است.
همیشه خودم را «مسئول مدرسه نویسندگی» معرفی میکنم و از «مدیر» میپرهیزم. مسئول یعنی کسی که باید پاسخگو باشد. مسئول بیش از مدیر یادآور «مسئولیت» است. حالیا، وسوسهی بهرهگیری از «پاسخور» افتاده به جانم و دور نیست روزی که بگنجانمش کنار اسمم.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یادداشتهای_روزانهی_مرداد_۱۴۰۳.pdf
23.6 KB
فایل وُرد برای نوشتن یادداشتهای روزانهی مردادماه
نثر شاعرانه در داستان
نثر داستان هم میتواند شاعرانه باشد، به شرط آنکه شعر را بشناسی و شاعرانگیات با فضای داستان سازگار باشد.
یکی از راههای رسیدن به لحن شاعرانه استفادهی درست از تکرار است.
بنگرید به نخستین پاراگراف داستان «پایان یک عمر*»:
«فریب خوردهام؛ خوردهایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی بلد نیست. اگر نه این، کارِ شب است؛ تقصیرِ تاریکی. گم شدهام؛ شدهایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی زمان نمیشناسد. «دو ساعتِ دیگر» هیچگاه سر نمیرسد. «پشتِ ظلمات» را، هیچگاه نمیبینیم؛ قرار نیست ببینیم. هیچوقت. هیچوقت؟ فریب خوردهام؟ خوردهایم؟ بازهم؟»
انواع شیوههای تکرار شاعرانه را در همین یک بند میتوان دید:
تکرار با آوردن شکل مفرد و جمع فعل (خوردهام، خوردهایم.)
تکرار با تغییر علامت پایانی جمله (نقطه و علامت سؤال)
حتا نشانهگذاری خلاقانهی متن هم به بهبود حس شاعرانهی آن انجامیده است؛ به «بازهم»هایی که بعد از اتمام جملات آمده توجه کنید.
تبحر در تکرار از شاخصهای بنیادین زبانآوریست.
شاهین کلانتری
*داریوش کارگر، نشر افسانه، سوئد، ۱۳۷۳، ص ۵
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
نثر داستان هم میتواند شاعرانه باشد، به شرط آنکه شعر را بشناسی و شاعرانگیات با فضای داستان سازگار باشد.
یکی از راههای رسیدن به لحن شاعرانه استفادهی درست از تکرار است.
بنگرید به نخستین پاراگراف داستان «پایان یک عمر*»:
«فریب خوردهام؛ خوردهایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی بلد نیست. اگر نه این، کارِ شب است؛ تقصیرِ تاریکی. گم شدهام؛ شدهایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی زمان نمیشناسد. «دو ساعتِ دیگر» هیچگاه سر نمیرسد. «پشتِ ظلمات» را، هیچگاه نمیبینیم؛ قرار نیست ببینیم. هیچوقت. هیچوقت؟ فریب خوردهام؟ خوردهایم؟ بازهم؟»
انواع شیوههای تکرار شاعرانه را در همین یک بند میتوان دید:
تکرار با آوردن شکل مفرد و جمع فعل (خوردهام، خوردهایم.)
تکرار با تغییر علامت پایانی جمله (نقطه و علامت سؤال)
حتا نشانهگذاری خلاقانهی متن هم به بهبود حس شاعرانهی آن انجامیده است؛ به «بازهم»هایی که بعد از اتمام جملات آمده توجه کنید.
تبحر در تکرار از شاخصهای بنیادین زبانآوریست.
شاهین کلانتری
*داریوش کارگر، نشر افسانه، سوئد، ۱۳۷۳، ص ۵
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همه در اضطراب
شب است. نه. خود «شب» کافیست. پس از نو میآغازم: شب. مرتضا نشسته آنسو. خوب است. کوتاه در سه کلمه. اما نه. حس میکنم تصویر روشنی نمیسازد. در جملهی قبلی «حس میکنم» زیادیست. خوشا ایجاز. شب. با مرتضی. حرف «شبیک شب دو»ست. میگویم این رمان را دستکم پانزده بار خواندهام و سرمشقم در آغاز فارسینویسی بوده. سپس، «با شما نبودم» را برمیدارم و میگویم این تکه را بخوان و ببین فرسی دربارهی اثرش چه میگوید:
«امروز که بیست سالی از تاریخ نوشتن «شب یک شب دو» میگذرد، وقتی خود من به عنوان خواننده به این نوشته نگاه میکنم، باید، در عین ناخوشایندی، بگویم که از بابت زبان و بیان و بافت و ساختمان ادبی، مقولهییست که زبان فارسی آنرا خواهد خواند و خواهد شناخت. امروز که من ادبیات داستانی دنیا را با گز و عیار دیگری میسنجم، به سختی میتوانم سر در بیاورم که بیست سال پیش به شکل و زبان «شب یک شب دو» چگونه دست یافتم. و آیا آن کمگویی و انسجام شاعرانه را باز میتوانم تکرار کنم؟*»
پیشبینی فرسی درست بود، زبان فارسی «شب یک شب دو» را خواند و شناخت.
شب. مرتضی. من اینسو تایپ میکنم، او آنسو روی کاغذ مینویسد. دیگر چی؟ خب، هوا هم گرم است. و هنوز، ناخواسته و شاید بدبختانه، این سطر شعری از ضیا موحد از زبانم جاریست: «آه که عمر من همه در اضطراب رفت». کاش میتوانستم دوباره «شب یک شب دو» بخوانم و بیست و چند ساله باشم.
شاهین کلانتری
*نشر خاک، لندن، ۱۳۷۱، ص ۸۷
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
شب است. نه. خود «شب» کافیست. پس از نو میآغازم: شب. مرتضا نشسته آنسو. خوب است. کوتاه در سه کلمه. اما نه. حس میکنم تصویر روشنی نمیسازد. در جملهی قبلی «حس میکنم» زیادیست. خوشا ایجاز. شب. با مرتضی. حرف «شبیک شب دو»ست. میگویم این رمان را دستکم پانزده بار خواندهام و سرمشقم در آغاز فارسینویسی بوده. سپس، «با شما نبودم» را برمیدارم و میگویم این تکه را بخوان و ببین فرسی دربارهی اثرش چه میگوید:
«امروز که بیست سالی از تاریخ نوشتن «شب یک شب دو» میگذرد، وقتی خود من به عنوان خواننده به این نوشته نگاه میکنم، باید، در عین ناخوشایندی، بگویم که از بابت زبان و بیان و بافت و ساختمان ادبی، مقولهییست که زبان فارسی آنرا خواهد خواند و خواهد شناخت. امروز که من ادبیات داستانی دنیا را با گز و عیار دیگری میسنجم، به سختی میتوانم سر در بیاورم که بیست سال پیش به شکل و زبان «شب یک شب دو» چگونه دست یافتم. و آیا آن کمگویی و انسجام شاعرانه را باز میتوانم تکرار کنم؟*»
پیشبینی فرسی درست بود، زبان فارسی «شب یک شب دو» را خواند و شناخت.
شب. مرتضی. من اینسو تایپ میکنم، او آنسو روی کاغذ مینویسد. دیگر چی؟ خب، هوا هم گرم است. و هنوز، ناخواسته و شاید بدبختانه، این سطر شعری از ضیا موحد از زبانم جاریست: «آه که عمر من همه در اضطراب رفت». کاش میتوانستم دوباره «شب یک شب دو» بخوانم و بیست و چند ساله باشم.
شاهین کلانتری
*نشر خاک، لندن، ۱۳۷۱، ص ۸۷
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Telegram
باشگاه ادبیات
۱۰ رمان
دوستی خواست که ۱۰ رمان ایرانی محبوبم را برگزینم و همرسان کنم.
جای «دایی جان ناپلئون»، «همسایهها»، «یکلیا و تنهایی او» و «روزگار دوزخی آقای ایاز» در فهرست زیر خالیست.
۱. شب هول از هرمز شهدادی
۲. شب یک شب دو از بهمن فرسی
۳. سورةالغراب از محمود مسعودی
۴. بوف کور از صادق هدایت
۵. گاوخونی از جعفر مدرس صادقی
۶. سفر شب از بهمن شعلهور
۷. مادران و دختران از مهشید امیرشاهی
۸. شب طولانی تیزدندان از خورخه کاره راگومز (شهروز جویانی)
۹. قرنطینه از فریدون هویدا
۱۰. ناکجاآباد از جعفر مدرس صادقی
دوستی خواست که ۱۰ رمان ایرانی محبوبم را برگزینم و همرسان کنم.
جای «دایی جان ناپلئون»، «همسایهها»، «یکلیا و تنهایی او» و «روزگار دوزخی آقای ایاز» در فهرست زیر خالیست.
۱. شب هول از هرمز شهدادی
۲. شب یک شب دو از بهمن فرسی
۳. سورةالغراب از محمود مسعودی
۴. بوف کور از صادق هدایت
۵. گاوخونی از جعفر مدرس صادقی
۶. سفر شب از بهمن شعلهور
۷. مادران و دختران از مهشید امیرشاهی
۸. شب طولانی تیزدندان از خورخه کاره راگومز (شهروز جویانی)
۹. قرنطینه از فریدون هویدا
۱۰. ناکجاآباد از جعفر مدرس صادقی
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
(از شنبه تا چهارشنبهی هر هفته، ساعت ۱۵)
لینک ورود به وبینار:
https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/neveshtyar
برای ورود به وبینار، گزینهی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست.
برای ورود به اسکایروم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید.
دقت کنید که دکمهی بلندگو در بخش بالای صفحه فعال باشد تا صدا را دریافت کنید.
هر وقت به مشکل خوردید صفحه را رفرش کنید.
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
تصویر مرتبط با وبینار امروز نوشتیار
لینک دانلود برنامهی Microsoft To Do:
https://to-do.office.com/tasks/
لینک دانلود برنامهی Microsoft To Do:
https://to-do.office.com/tasks/
خوشا بازی
بازیام این بود که هر روز بعدازظهر بروم توی حیاط درندشت خانه و زمین را بکنم. دنبال گنج میگشتم. در صحبتهای پدرم شنیده بودم که خانهمان روی زمینی باستانی بنا شده و گنجی زیر آن نهفته است. جستجوی گنج به لذت درست کردن غارها و مزرعههای کوچک انجامیده بود. هر بار گوشهیی از باغچه را نشان میکردم و ماکتی از یک مزرعهی کوچک میساختم و بعد دربارهی آدمهای مزرعه و جستجوی گنج قصه میبافتم (بعدها به این نتیجه رسیدم که همهی ما استعداد قصهگویی داریم و شاهد آن داستانهاییست که در کودکی در ذهن میپروردیم.). ناخنهایم به خاطر کندن زمین همیشه خونین و گِلی بود.
باری، ساعت ۹ شب است و توی دفتر کارم در میان هزارها کتاب نشستهام و پی ایدهیی برای یادداشت روزم میگردم. و میبینم هیچ عوض نشدهام. همان کودکیام که زمین را با انگشتهای خونآلود میکاوید تا به گنج برسد و در همان خامی هم به نیکی میدانست که گنجی در کار نیست و اصل لذت در جستجو برای گنج است. حالا هم نوشتنم همین است. مینشینم و آزادانه و تند تند مینویسم. مینویسم تا به چیزی برسم. و گاه میرسم و میگذارم در برابر چشمان شما.
کریستوفر رایان در کتاب «تا دندان متمدن*» دربارهی قبلههایی که هنوز به شیوهیی بدوی میزیند، مینویسید:
«پیتر گری بر این عقیده است که اساساً جوامع جستوجوگر/شکارچی با مفهوم «زحمت» غریبهاند. گری در بازیهای کودکان و فعالیتهای بزرگسالان پیوستگی و ارتباط معناداری میدید که باعث میشد مفهوم کار برای آنان مفهومی ناآشنا به نظر برسد. او متوجه شده بود که در این جوامع مبنای بازیهای کودکان فعالیتهایی است که بزرگسالان انجام میدهند: بازیهایی از قبل شکار، جمعآوری غذا، ابزارسازی و بازیهای مشابه دیگر، درست همانطور که تولهسگها ادای کارِ گرگها را درمیآورند. گری مینویسد: «باز بزرگتر شدن آنان، بازیهای آنان تبدیل به کارشان میشود، اما بااینحال این امور کماکان از حالت بازی خارج نمیشود. حتی ممکن است در حین این فعالیتها بیشتر از قبل به آنها خوش بگذرد، چرا که نتیجهی کارشان به کل گروه سود میرسند و همگان به آن ارج مینهند.»
خوشا بدویت. خوشا بازی.
شاهین کلانتری
*ترجمهی حسین امین اسماعیلی، نشر عنوان، ۱۴۰۳، ص ۲۰۴
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بازیام این بود که هر روز بعدازظهر بروم توی حیاط درندشت خانه و زمین را بکنم. دنبال گنج میگشتم. در صحبتهای پدرم شنیده بودم که خانهمان روی زمینی باستانی بنا شده و گنجی زیر آن نهفته است. جستجوی گنج به لذت درست کردن غارها و مزرعههای کوچک انجامیده بود. هر بار گوشهیی از باغچه را نشان میکردم و ماکتی از یک مزرعهی کوچک میساختم و بعد دربارهی آدمهای مزرعه و جستجوی گنج قصه میبافتم (بعدها به این نتیجه رسیدم که همهی ما استعداد قصهگویی داریم و شاهد آن داستانهاییست که در کودکی در ذهن میپروردیم.). ناخنهایم به خاطر کندن زمین همیشه خونین و گِلی بود.
باری، ساعت ۹ شب است و توی دفتر کارم در میان هزارها کتاب نشستهام و پی ایدهیی برای یادداشت روزم میگردم. و میبینم هیچ عوض نشدهام. همان کودکیام که زمین را با انگشتهای خونآلود میکاوید تا به گنج برسد و در همان خامی هم به نیکی میدانست که گنجی در کار نیست و اصل لذت در جستجو برای گنج است. حالا هم نوشتنم همین است. مینشینم و آزادانه و تند تند مینویسم. مینویسم تا به چیزی برسم. و گاه میرسم و میگذارم در برابر چشمان شما.
کریستوفر رایان در کتاب «تا دندان متمدن*» دربارهی قبلههایی که هنوز به شیوهیی بدوی میزیند، مینویسید:
«پیتر گری بر این عقیده است که اساساً جوامع جستوجوگر/شکارچی با مفهوم «زحمت» غریبهاند. گری در بازیهای کودکان و فعالیتهای بزرگسالان پیوستگی و ارتباط معناداری میدید که باعث میشد مفهوم کار برای آنان مفهومی ناآشنا به نظر برسد. او متوجه شده بود که در این جوامع مبنای بازیهای کودکان فعالیتهایی است که بزرگسالان انجام میدهند: بازیهایی از قبل شکار، جمعآوری غذا، ابزارسازی و بازیهای مشابه دیگر، درست همانطور که تولهسگها ادای کارِ گرگها را درمیآورند. گری مینویسد: «باز بزرگتر شدن آنان، بازیهای آنان تبدیل به کارشان میشود، اما بااینحال این امور کماکان از حالت بازی خارج نمیشود. حتی ممکن است در حین این فعالیتها بیشتر از قبل به آنها خوش بگذرد، چرا که نتیجهی کارشان به کل گروه سود میرسند و همگان به آن ارج مینهند.»
خوشا بدویت. خوشا بازی.
شاهین کلانتری
*ترجمهی حسین امین اسماعیلی، نشر عنوان، ۱۴۰۳، ص ۲۰۴
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
این ۷ کار روزانه
اگر هر روز بتوانم گام کوچکی در انجام این ۷ کار بردارم، پیروزِ روزم خواهم بود:
۱. کاری که کسی را به درک شگفتی و منحصربهفرد بودن وجود خودش وادارد.
۲. کاری که با آن گوشهیی از هنر و مهارت یک نفر بهبود بیابد.
۳. کاری که قلب عزیزانم را شاد کند.
۴. کاری که سبب شود قدمی برای بهبود آیندهام بردارم.
۵. کاری که با آن کلمات بیشتری به دایرهی واژگانم افزوده شود.
۶. کاری که برانگیزدم تا با شوق و جدیت به یادگیری چیزی جدید بپردازم.
۷. کاری که با انجامش حس کنم حتا اگر همین امروز هم بمیرم، هیچ ضرر نکردهام.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
اگر هر روز بتوانم گام کوچکی در انجام این ۷ کار بردارم، پیروزِ روزم خواهم بود:
۱. کاری که کسی را به درک شگفتی و منحصربهفرد بودن وجود خودش وادارد.
۲. کاری که با آن گوشهیی از هنر و مهارت یک نفر بهبود بیابد.
۳. کاری که قلب عزیزانم را شاد کند.
۴. کاری که سبب شود قدمی برای بهبود آیندهام بردارم.
۵. کاری که با آن کلمات بیشتری به دایرهی واژگانم افزوده شود.
۶. کاری که برانگیزدم تا با شوق و جدیت به یادگیری چیزی جدید بپردازم.
۷. کاری که با انجامش حس کنم حتا اگر همین امروز هم بمیرم، هیچ ضرر نکردهام.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
اول اينكه برای هر كلمه شرف قائلم و برای حفظ اين شرف آن را نابجا به كار نمیبرم.
دوم اينكه در توصيف شخصيتها و موقعيتها به ايجاز در كلام معتقدم و به همين دليل اگر بتوانم مطلبی را در دو سطر بگنجانم به دو سطر و يك كلمه رضايت نمیدهم.
سوم اينكه زبان هر داستان را میگردم و فراخور موضوع آن داستان پيدا میكنم، چون به گمان من بر هر مطلبی كه شايسته است قصهای شود سبكی خاص خودش میبرازد.
چهارم اينكه ارزش داستان را در داشتن جوهر هنری میدانم نه در پيامها و نمادهایی كه آشكار و پنهان در متن جا گرفته است و فقط در صورتی دادن پيام و نمودن نماد را جايز میشمرم كه افزوده شدنشان به داستان به بهای كم شدن آن جوهر هنری نباشد –و در اين مورد كمترين تخفيفی نمیدهم حتی به دوستان!»
©️مهشید امیرشاهی
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پاددرجازنی
«پاد» البته از آن پیشوندهایی نیست که در واژهسازی طرفدارش باشم. به معنی «ضد» است اما به گوش فارسیزبانها چندان آشنا نیست و چهبهتر که از همان «ضد»استفاده کنیم. در عنوان این نوشتار اما با غرض و مرض آن را آوردم تا دستکم یک بار ازش استفاده کرده باشم، کوشش بیهوده به از خفتگی. (بدجور هوس کردم ته جملهی قبلی علامت تعجب بگذارم، اما خوشبختانه سالهاست که خودخواسته ممنوعالعلامت تعجبم.)
اما اصل مطلب:
یک کلید برای آنکه بتوانی موضوع سودمندی برای کار بیابی، توجه به درجا زدن است. باید بنشینی (یا بایستی) و با خودت بگویی:
«من در چه زمینهیی میتوانم یا میخواهم بتوانم که جلوی درجا زدن آدمها را بگیرم؟»
در نتیجه با ارائهی راههایی برای رهاندن آدمها از درجازدن خلق ارزش میکنی و اعتماد و اعتبار و پول و... هم از پی آن میآید. حتا گام کوچکی که اندکی آدمها را جلو ببرد و این حس را بدهد که از روی تردمیل پایین آمدهاند، کافیست، مابقی قدمها را خودشان برمیدارند -اگر بخواهند.
شما بگویید: دوست دارید در چه زمینهیی کُنشیار انسانها باشید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
«پاد» البته از آن پیشوندهایی نیست که در واژهسازی طرفدارش باشم. به معنی «ضد» است اما به گوش فارسیزبانها چندان آشنا نیست و چهبهتر که از همان «ضد»استفاده کنیم. در عنوان این نوشتار اما با غرض و مرض آن را آوردم تا دستکم یک بار ازش استفاده کرده باشم، کوشش بیهوده به از خفتگی. (بدجور هوس کردم ته جملهی قبلی علامت تعجب بگذارم، اما خوشبختانه سالهاست که خودخواسته ممنوعالعلامت تعجبم.)
اما اصل مطلب:
یک کلید برای آنکه بتوانی موضوع سودمندی برای کار بیابی، توجه به درجا زدن است. باید بنشینی (یا بایستی) و با خودت بگویی:
«من در چه زمینهیی میتوانم یا میخواهم بتوانم که جلوی درجا زدن آدمها را بگیرم؟»
در نتیجه با ارائهی راههایی برای رهاندن آدمها از درجازدن خلق ارزش میکنی و اعتماد و اعتبار و پول و... هم از پی آن میآید. حتا گام کوچکی که اندکی آدمها را جلو ببرد و این حس را بدهد که از روی تردمیل پایین آمدهاند، کافیست، مابقی قدمها را خودشان برمیدارند -اگر بخواهند.
شما بگویید: دوست دارید در چه زمینهیی کُنشیار انسانها باشید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلیل دوست داشتن
دلانگیزترین موضوعِ نوشتن حکایت دوست داشتن است؛ اینکه چرا چیزی را دوست داریم. دوست داشتن آدمها البته حکایت دیگری است و اصلن خوشا بیدلیل دوست داشتن (یا شاید بهتر باشد بگویم: دوست داشتن دیگری آنقدر رازآلود و پیچاپیچ است که به زبان نمیآید، یا درستتر: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»)
مهران مهاجر در آغاز جستاری نوشته بود:
«همیشه عکسهای دوران جنگ بهمن جلالی را دوست داشتم و همیشه از خودم میپرسیدم چرا. این نوشته شاید پاسخی باشد هرچند ناقص و هرچند سردستی به این پرسش.*»
کتاب، آهنگ، نقاشی،غذا یا هر چیز دیگر را بگذار جلویت و بگو: «من چرا این را دوست دارم؟»
هر چی بیشتر و بهتر چراییات را تشریح کنی، آن چیز را بهتر و ژرفتر میفهمی.
آیا میتوانی طوری از علایقت بگویی که ما هم علاقهمند شویم؟
شاهین کلانتری
*کتاب «وقت عکس»، نشر آگه،۱۴۰۰، ص ۲۱۷
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دلانگیزترین موضوعِ نوشتن حکایت دوست داشتن است؛ اینکه چرا چیزی را دوست داریم. دوست داشتن آدمها البته حکایت دیگری است و اصلن خوشا بیدلیل دوست داشتن (یا شاید بهتر باشد بگویم: دوست داشتن دیگری آنقدر رازآلود و پیچاپیچ است که به زبان نمیآید، یا درستتر: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»)
مهران مهاجر در آغاز جستاری نوشته بود:
«همیشه عکسهای دوران جنگ بهمن جلالی را دوست داشتم و همیشه از خودم میپرسیدم چرا. این نوشته شاید پاسخی باشد هرچند ناقص و هرچند سردستی به این پرسش.*»
کتاب، آهنگ، نقاشی،غذا یا هر چیز دیگر را بگذار جلویت و بگو: «من چرا این را دوست دارم؟»
هر چی بیشتر و بهتر چراییات را تشریح کنی، آن چیز را بهتر و ژرفتر میفهمی.
آیا میتوانی طوری از علایقت بگویی که ما هم علاقهمند شویم؟
شاهین کلانتری
*کتاب «وقت عکس»، نشر آگه،۱۴۰۰، ص ۲۱۷
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM