Forwarded from تردیدار | شاهین کلانتری
نویسندهی بیتربیت
روکش دندان خواهرم نسیم افتاده و قورتش داده رفته. رفته دکتر، دکتر گفته از این لحظه به بعد هر وقت ریدی اَنت را بگرد تا روکش را پیدا کنی و بیاوری دوباره بگذارم سر جاش.
مرا بگو، نشستهام یادداشت «تردیدار» را بنویسم و با خودم میگویم آیا میتوان از همین ماجرای نسیم برداشت خاصی داشت و ضمن نقل ماجرا به آن پرداخت؟ بله، اصرار بر هر روز نوشتن این فضاحتها را هم به بار میآورد.
حالا ممکن است دوست باتربیتی بگوید «اَن و ریدن را چرا اینجوری میریزی تو نوشتهات؟ خجالت نمیکشی چنین چیزی را منتشر میکنی؟ چرا آبروی خواهرت را میبری؟ همه خیال میکنند آبجیت چنان به پیسی خورده که به جای روکش جدید به اَنگردی افتاده.»
باری، ولی فرض کنید مینوشتم: «خواهرم نسیم روکش دندانش را قورت داده و رفته پیش دکتر و دکتر گفته طی ساعات آتی وقتی برای اجابت مزاج رفتی سرویس بهداشتی، مدفوعت را بهخوبی جستجو کن تا روکش از کف نرود.» شاید بگوبید: «ایوللا، این هم باتربیتانهتر است، هم کمتر حالبههمزن.»
ولی باور کنید نوشتن یعنی راحت نوشتن. بیایید مثل خودمان بنویسم، عین زندگی. نوشتن ریابردار نیست، وگرنه میشود یکی دیگر از رفتارهای نکبتزده و دوگانه در فرهنگ ما.
حالا چند ساعتی گذشته و نمیدانم عملیات جستجو موفقیتآمیز بوده یا نه؛ ولی خوشحالم که ویزای نسیم ردیف شده و تیرماه میرود کانادا و تا مدتها دندانش را از نزدیک نخواهم دید.
#تردیدار
@shahinkalantari
روکش دندان خواهرم نسیم افتاده و قورتش داده رفته. رفته دکتر، دکتر گفته از این لحظه به بعد هر وقت ریدی اَنت را بگرد تا روکش را پیدا کنی و بیاوری دوباره بگذارم سر جاش.
مرا بگو، نشستهام یادداشت «تردیدار» را بنویسم و با خودم میگویم آیا میتوان از همین ماجرای نسیم برداشت خاصی داشت و ضمن نقل ماجرا به آن پرداخت؟ بله، اصرار بر هر روز نوشتن این فضاحتها را هم به بار میآورد.
حالا ممکن است دوست باتربیتی بگوید «اَن و ریدن را چرا اینجوری میریزی تو نوشتهات؟ خجالت نمیکشی چنین چیزی را منتشر میکنی؟ چرا آبروی خواهرت را میبری؟ همه خیال میکنند آبجیت چنان به پیسی خورده که به جای روکش جدید به اَنگردی افتاده.»
باری، ولی فرض کنید مینوشتم: «خواهرم نسیم روکش دندانش را قورت داده و رفته پیش دکتر و دکتر گفته طی ساعات آتی وقتی برای اجابت مزاج رفتی سرویس بهداشتی، مدفوعت را بهخوبی جستجو کن تا روکش از کف نرود.» شاید بگوبید: «ایوللا، این هم باتربیتانهتر است، هم کمتر حالبههمزن.»
ولی باور کنید نوشتن یعنی راحت نوشتن. بیایید مثل خودمان بنویسم، عین زندگی. نوشتن ریابردار نیست، وگرنه میشود یکی دیگر از رفتارهای نکبتزده و دوگانه در فرهنگ ما.
حالا چند ساعتی گذشته و نمیدانم عملیات جستجو موفقیتآمیز بوده یا نه؛ ولی خوشحالم که ویزای نسیم ردیف شده و تیرماه میرود کانادا و تا مدتها دندانش را از نزدیک نخواهم دید.
#تردیدار
@shahinkalantari
نامی برای کانالتان انتخاب کنید
مثل ستونی در دل یک روزنامه به کانالتان بنگرید. سعی کنید با جدیت ستوننویسی حرفهیی به نوشتن بپردازید؛ و چون ستونها نامی مشخص دارند، شما هم نامی برای کانالتان برگزینید. این نام سبب میشود تا دیگران کانال شما را بهتر به خاطر بسپارند.
نام خودتان را هم در کنار نام کانال بیاورید
وقتی با نام رسمی خودمان مینویسیم با تعهد و جدیت بیشتری نوشتههایمان را ویرایش و بازنویسی میکنیم. بنابراین نوشتن با نام رسمی اقدامی برای افزایش کیفیت یادگیری است.
هر روز بنویسید
گاهی حتا یک روز فاصله میتواند موجب افت انگیزه و توان نوشتاری ما بشود. نظم در انتشار روزانه خیلی وقتها طاقتفرساست، اما نتیجهی چنین رنجی سازنده و سودمند است.
برای هر یادداشت موضوعی مرکزی انتخاب کنید
در یک یادداشت کوتاه چندان نمیتوان از این شاخه به آن شاخه پرید، ضمن آنکه تمرکز روی یک نکتهی مرکزی و بیان شفاف آن، ورزش فکری مؤثرتریست.
روی هر یادداشت عنوان مناسبی بگذارید
درست است که تلگرام بخش بهخصوصی برای نوشتن تیتر ندارد، اما بهتر است از نوشتن عنوان صرفنظر نکنیم. نوشتن عنوان خلاقانه برای هر متن نهتنها شانس خواندهشدن آن را افزایش میدهد، بلکه تمرینی برای مهارتیافتن در عنواننویسی هم هست.
در استفاده از شکلکها افراط نکنید
ایموجیها (شکلکها) میتوانند گهگاه در جلب توجه خواننده به برخی نکات مفید باشند، اما چه بهتر که با استفادهی افراطی از آنها حواس خواننده را پرت نکنیم.
از نادیدهگرفتهشدن نهراسید
در آغاز راه توقع خواندهشدن نوشتههایمان را نداشته باشیم. اگر در سال اول فعالیت کانالمان به پنج مخاطب پیگیر هم برسیم پیروزی بسیار بزرگیست.
https://www.tg-me.com/shahinkalantari/11696
شاهین کلانتری
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
✉️ ویژگیهای کانال تلگرام یک نویسندهی حرفهیی
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۶
☁️نکات متنوعی دربارهی نوشتن و نویسندگی
🎞 تماشای ویدیوی وبینار در یوتیوب
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۶
☁️نکات متنوعی دربارهی نوشتن و نویسندگی
🎞 تماشای ویدیوی وبینار در یوتیوب
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۶
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
وبینار_نوشتیار_ویژگیهای_کانال_تلگرام_یک_نویسنده.pdf
216.5 KB
اسلاید جلسهی امروز
-آنتونیو تابوکی
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/296
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
📣۱۰۰ داستان | دورهی جامع داستان کوتاه
🔥تمرکز این دوره بر آموزش و نگارش داستان کوتاه است:
در دورهی «۱۰۰ داستان» ۱۰۰ داستان کوتاه تمرینی مینویسیم.
🍀در این دوره:
۱۰۰ داستان کوتاه میخوانیم.
۱۰۰ داستان کوتاه مینویسیم.
با ایدههای بیشماری برای نوشتن…
🔥تمرکز این دوره بر آموزش و نگارش داستان کوتاه است:
در دورهی «۱۰۰ داستان» ۱۰۰ داستان کوتاه تمرینی مینویسیم.
🍀در این دوره:
۱۰۰ داستان کوتاه میخوانیم.
۱۰۰ داستان کوتاه مینویسیم.
با ایدههای بیشماری برای نوشتن…
چیدمان واژهها
انتخاب کلمات مناسب مهم است، اما برگزیدن جای درست کلمات در جمله نیز به همان اندازه یا گاه بیشتر اهمیت دارد.
سادهترین گام برای آغاز آموختن ساختارهای مختلف جملهنویسی کدام است؟
بیایید نگاهی بیندازیم به برخی از جملات فصل آغازین جلد اول «حکایت بلوچ»، اثر سترگ محمود زندمقدم:
«میرفتیم به زاهدان.»
«ایستاد راننده.»
««بوی دود چوب، آمیخته با عطر لیموعمانی و بوی زردچوبه، پر کرده بود فضای قهوهخانه را.»
«دل نمیداد راننده به راه افتادن.»
«ماندگار شدیم در قهوهخانه.»
«دراز کشیدیم روی تختهای چوبی، به هوای خوابی و خستگیدرکردنی.»
«ابری بود آسمان همچنان، ابری یکدست و بلند و نازک.»
«سیلاب برده بود پارههای راه را.»
«دشنام میداد راننده.»
«لبریز آب باران بود کفشها و جورابها.»
«فوتی کرد راننده در فانوس.»
«خبری نبود از کبود ابرها در آسمان.»
«خالی بود خیابان.»
اکنون فعل جملههای بالا را در انتهای جملات تصور کنید؛ جملهها به شکل رایجی که از جملهنویسی در ذهن داریم نزدیکتر میشوند: «راننده ایستاد.»، «در قهوه ماندگار شدیم.» و...
آیا آوردن فعل در ابتدا یا میانهی جمله نادرست است؟ نه، چون ما در گفتار روزانهمان هم بهکرات چنین جملاتی را به زبان میآوریم. آیا همیشه باید این کار را بکنیم؟ این شیوه لزومن به متنی زیبا منجر میشود؟ نه، بستگی دارد به هدف جمله و سبکی که نویسنده برای اثر برگزیده.
هدف از ارائهی این نمونهها آن بود که قدمی کوچک برای آموختن شکلهای مختلف جملهسازی باشد.
میتوانید همین الان یکی از نوشتههای قبلیتان را بردارید و بکوشید جای فعل را در اغلب جملهها عوض کنید، بعد از هر تغییر از خودتان بپرسید: حالا این جمله روی کدام کلمه یا کلمات بیشتر تأکید میکند؟ صورت فعلی جمله در دریافت مفهوم تعلیق ایجاد میکند یا وضوح بیشتری به متن میبخشد؟ لحن و آهنگ جمله چه شکلی یافته است؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
انتخاب کلمات مناسب مهم است، اما برگزیدن جای درست کلمات در جمله نیز به همان اندازه یا گاه بیشتر اهمیت دارد.
سادهترین گام برای آغاز آموختن ساختارهای مختلف جملهنویسی کدام است؟
بیایید نگاهی بیندازیم به برخی از جملات فصل آغازین جلد اول «حکایت بلوچ»، اثر سترگ محمود زندمقدم:
«میرفتیم به زاهدان.»
«ایستاد راننده.»
««بوی دود چوب، آمیخته با عطر لیموعمانی و بوی زردچوبه، پر کرده بود فضای قهوهخانه را.»
«دل نمیداد راننده به راه افتادن.»
«ماندگار شدیم در قهوهخانه.»
«دراز کشیدیم روی تختهای چوبی، به هوای خوابی و خستگیدرکردنی.»
«ابری بود آسمان همچنان، ابری یکدست و بلند و نازک.»
«سیلاب برده بود پارههای راه را.»
«دشنام میداد راننده.»
«لبریز آب باران بود کفشها و جورابها.»
«فوتی کرد راننده در فانوس.»
«خبری نبود از کبود ابرها در آسمان.»
«خالی بود خیابان.»
اکنون فعل جملههای بالا را در انتهای جملات تصور کنید؛ جملهها به شکل رایجی که از جملهنویسی در ذهن داریم نزدیکتر میشوند: «راننده ایستاد.»، «در قهوه ماندگار شدیم.» و...
آیا آوردن فعل در ابتدا یا میانهی جمله نادرست است؟ نه، چون ما در گفتار روزانهمان هم بهکرات چنین جملاتی را به زبان میآوریم. آیا همیشه باید این کار را بکنیم؟ این شیوه لزومن به متنی زیبا منجر میشود؟ نه، بستگی دارد به هدف جمله و سبکی که نویسنده برای اثر برگزیده.
هدف از ارائهی این نمونهها آن بود که قدمی کوچک برای آموختن شکلهای مختلف جملهسازی باشد.
میتوانید همین الان یکی از نوشتههای قبلیتان را بردارید و بکوشید جای فعل را در اغلب جملهها عوض کنید، بعد از هر تغییر از خودتان بپرسید: حالا این جمله روی کدام کلمه یا کلمات بیشتر تأکید میکند؟ صورت فعلی جمله در دریافت مفهوم تعلیق ایجاد میکند یا وضوح بیشتری به متن میبخشد؟ لحن و آهنگ جمله چه شکلی یافته است؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
همین نکات ساده
نشسته بنویسد. ذهنش به هزار جا سرک میکشد. حس میکند باید کتابی ورق بزند یا نگاهی به یادداشتهای پیشینش بیندازد تا ایدهیی برای نوشتن بیاید؛ اما به خودش نهیب میزند که نه، بمان. نوشته باید خودش خودش را بسازد. یاد پدرش میافتد که به مادرش سرکوفت میزد اینهمه کارهای بچهها را انجام نده، بگذار خودشان به تقلا بیفتند تا مستقل بار بیایند.
برای نوشتن، بیش از گشتن به ماندن احتیاج داری.
یک جملهی شل و ول بنویس که همان اول کار پایش را دراز کند وسط صفحه تا بقیهی جملهها هم ترسشان بریزد و هر طور دوست دارند ولو شوند روی کاغذ. صفحه که پر شد، میتوانی همه را بهخط کنی و هر کدام که به کار میآید نگه داری و بقیه را بریزی بیرون.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
نشسته بنویسد. ذهنش به هزار جا سرک میکشد. حس میکند باید کتابی ورق بزند یا نگاهی به یادداشتهای پیشینش بیندازد تا ایدهیی برای نوشتن بیاید؛ اما به خودش نهیب میزند که نه، بمان. نوشته باید خودش خودش را بسازد. یاد پدرش میافتد که به مادرش سرکوفت میزد اینهمه کارهای بچهها را انجام نده، بگذار خودشان به تقلا بیفتند تا مستقل بار بیایند.
برای نوشتن، بیش از گشتن به ماندن احتیاج داری.
یک جملهی شل و ول بنویس که همان اول کار پایش را دراز کند وسط صفحه تا بقیهی جملهها هم ترسشان بریزد و هر طور دوست دارند ولو شوند روی کاغذ. صفحه که پر شد، میتوانی همه را بهخط کنی و هر کدام که به کار میآید نگه داری و بقیه را بریزی بیرون.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
-جوآن دیدیون، فرهنگ نوین گفتهها، ص ۳۵۰
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/296
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from هامشنگاری|مریم کشفی
چه پُخی هستی که از خودت مینویسی؟
زیر یادداشت دوستی، کسی نوشته بود: «نمیدونم چرا من یا سایر ملت باید از شنیدن روزمرگیهات لذت ببریم. آخه مگه شخصیت مهم سیاسی هستی؟ بازیگر خفنی هستی؟»
احتمالن ما هم چنین کامنتهایی زیر نوشتههایی که منتشر نمیکنیم (یا نمینویسیم) میگذاریم. «مگه من کیام که از خودم بنویسم؟»
و نتیجهاش انبوهی از دلنوشتههای کممایه است که هر روز دست به دست میشوند و هیچ اثری هم در پیشبرد زیست بشری ندارند.
هرمز شهدادی در «شب هول» نوشته:
«چنین آموختهایم که در نوشتهها سرگذشت آدمهای استثنائی و یا معروف را بخوانیم. چنین آموختهایم که به زادگاه و جایگاه آدمهای معروف علاقمند باشیم. هیچ گاه از خود نمیپرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهراً بیهویت، داستان همگان، برایمان مطبوع نیست.
غافلیم که هر یک از این همگان، هر کدام از این آدمهای هرروزی و بینام و نشان، حیاتی سراسر ماجرا و رنج و شادمانی داشتهاند و به حقیقت اینانند که بار تاریخ و تقدیر را به دوش میکشند.»
اگر بکوشیم به جای جملههای سانتی مانتال و انتزاعی، با نثری سالم و خونسرد خودمان را روایت کنیم، اگر بیخیال انشاءهای چُسناله و پرطمطراق شویم، آرامآرام یادداشتهایمان به حلقهی کوچکی از زنجیرهی تمدنسازی بدل خواهد شد.
ما بیش از ادبیبازیهای ناشیانه، نیازمند همین روایتهای ساده و صمیمی آدمهای عادی این جامعهایم تا به گسترش فرهنگ درنگ و تأمل، مکث و مزهمزه کردن ثانیهها کمک کنیم.
ما با نوشتن از افکار و تجربیات و آموختههای همین پخی که هستیم، میتوانیم به قدر گامی خُرد، خِرَد جمعی را پیش برانیم
و در عین هیچ پُخی نبودن، «کسی» باشیم.
✍🏼 مریم کشفی
➡️ @maryamkashfi290
#یادداشت
زیر یادداشت دوستی، کسی نوشته بود: «نمیدونم چرا من یا سایر ملت باید از شنیدن روزمرگیهات لذت ببریم. آخه مگه شخصیت مهم سیاسی هستی؟ بازیگر خفنی هستی؟»
احتمالن ما هم چنین کامنتهایی زیر نوشتههایی که منتشر نمیکنیم (یا نمینویسیم) میگذاریم. «مگه من کیام که از خودم بنویسم؟»
و نتیجهاش انبوهی از دلنوشتههای کممایه است که هر روز دست به دست میشوند و هیچ اثری هم در پیشبرد زیست بشری ندارند.
هرمز شهدادی در «شب هول» نوشته:
«چنین آموختهایم که در نوشتهها سرگذشت آدمهای استثنائی و یا معروف را بخوانیم. چنین آموختهایم که به زادگاه و جایگاه آدمهای معروف علاقمند باشیم. هیچ گاه از خود نمیپرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهراً بیهویت، داستان همگان، برایمان مطبوع نیست.
غافلیم که هر یک از این همگان، هر کدام از این آدمهای هرروزی و بینام و نشان، حیاتی سراسر ماجرا و رنج و شادمانی داشتهاند و به حقیقت اینانند که بار تاریخ و تقدیر را به دوش میکشند.»
اگر بکوشیم به جای جملههای سانتی مانتال و انتزاعی، با نثری سالم و خونسرد خودمان را روایت کنیم، اگر بیخیال انشاءهای چُسناله و پرطمطراق شویم، آرامآرام یادداشتهایمان به حلقهی کوچکی از زنجیرهی تمدنسازی بدل خواهد شد.
ما بیش از ادبیبازیهای ناشیانه، نیازمند همین روایتهای ساده و صمیمی آدمهای عادی این جامعهایم تا به گسترش فرهنگ درنگ و تأمل، مکث و مزهمزه کردن ثانیهها کمک کنیم.
ما با نوشتن از افکار و تجربیات و آموختههای همین پخی که هستیم، میتوانیم به قدر گامی خُرد، خِرَد جمعی را پیش برانیم
و در عین هیچ پُخی نبودن، «کسی» باشیم.
✍🏼 مریم کشفی
➡️ @maryamkashfi290
#یادداشت
بهترین توصیف
میگوید زن و مردی با پوشش و رفتاری عجیبوغریب را هر روز پشت پنجره میبینید اما در توصیف آنها ناتوان است.
میگویم اینطوری که نمیشود، باید ده-بیست بار خیز برداری تا به توصیف درست برسی. هر بار که میبینیشان یا تصویر آنها به خاطرت میآید، دوباره از نو وصفشان کن. اینطوری میبینی هر بار یک قدم به توصیف دقیق آنها نزدیکتر شدهای. اما مهمتر از آن، رسیدن به مهارت در توصیف -و یافتن درک درست از توصیف- شاید یکی از دوردستترین بخشهای سرزمین نویسندگی باشد.
میگوید «درک درست از توصیف» یعنی چی؟ میگویم یعنی بفهمی توصیف همان چیزهایی نیست که خیلیها خیال میکنند، صدای خشخش برگها و از این قبیل عبارتپردازیهای مثلن ادبی و شاعرانه. توصیف یعنی همه چیز. برای نگارش دفترچهی راهنمای آبمیوهگیری هم به مهارت توصیف نیاز داری. توصیف زائدهی حوصلهسربر یک متن نیست. توصیف یعنی همه چیز.
میگوید در توصیف تا چه حد باید پیش رفت؟ یعنی از کجا باید بفهمم که فلان صحنه را به مقدار از جزییات باید توصیف کرد؟
میگویم اول از همه بستگی دارد به هدف ما از نوشتن آن صحنه و نقش و اهمیت آن در بافت اثر، دوم اینکه سبک و سلیقهی تو هم مؤثر است، یکی اصلن مینویسد به شوق نوشتن توصیفهای پرنقشونگار و دیگری بهکمترین حد توصیف بسنده میکند، در این حد که روایت داستان آسیب نبیند.
پیشنهاد:
نمایی را برای توصیف انتخاب کنیم، و حداقل ۱۰ بار برای توصیف آن بکوشیم، با فاصلهی زمانی یک یا چند روزه.
پینوشت:
دوست دارم قابی را توصیف کنم که یک روز صبح زود بهمحض ورود به خانهی مادربزرگم دیدم. بیل دستش بود و زمین را میکند. چادر سپید و گلگلیاش را پیچیده بود دور کمرش و شلوار کاموایی سیاهش را کرده بود توی جوراب بلندش که تا زیر زانو میٰرسید. بعد خم شد و از دل زمین دبهیی با در قرمز را کشید بیرون. خاکوخلش را سترد. فهمیدم «یِر پنیری» است (دوبله به فارسی: یعنی پنیر زمینی. پنیر را چال میکنند توی زمین و چند ماه بعد بیرون میآورند. مزهاش چنان دگرگون و دلچسب میشود که تا یک قرن بعد هم زیر زبان آدم میماند.).
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
میگوید زن و مردی با پوشش و رفتاری عجیبوغریب را هر روز پشت پنجره میبینید اما در توصیف آنها ناتوان است.
میگویم اینطوری که نمیشود، باید ده-بیست بار خیز برداری تا به توصیف درست برسی. هر بار که میبینیشان یا تصویر آنها به خاطرت میآید، دوباره از نو وصفشان کن. اینطوری میبینی هر بار یک قدم به توصیف دقیق آنها نزدیکتر شدهای. اما مهمتر از آن، رسیدن به مهارت در توصیف -و یافتن درک درست از توصیف- شاید یکی از دوردستترین بخشهای سرزمین نویسندگی باشد.
میگوید «درک درست از توصیف» یعنی چی؟ میگویم یعنی بفهمی توصیف همان چیزهایی نیست که خیلیها خیال میکنند، صدای خشخش برگها و از این قبیل عبارتپردازیهای مثلن ادبی و شاعرانه. توصیف یعنی همه چیز. برای نگارش دفترچهی راهنمای آبمیوهگیری هم به مهارت توصیف نیاز داری. توصیف زائدهی حوصلهسربر یک متن نیست. توصیف یعنی همه چیز.
میگوید در توصیف تا چه حد باید پیش رفت؟ یعنی از کجا باید بفهمم که فلان صحنه را به مقدار از جزییات باید توصیف کرد؟
میگویم اول از همه بستگی دارد به هدف ما از نوشتن آن صحنه و نقش و اهمیت آن در بافت اثر، دوم اینکه سبک و سلیقهی تو هم مؤثر است، یکی اصلن مینویسد به شوق نوشتن توصیفهای پرنقشونگار و دیگری بهکمترین حد توصیف بسنده میکند، در این حد که روایت داستان آسیب نبیند.
پیشنهاد:
نمایی را برای توصیف انتخاب کنیم، و حداقل ۱۰ بار برای توصیف آن بکوشیم، با فاصلهی زمانی یک یا چند روزه.
پینوشت:
دوست دارم قابی را توصیف کنم که یک روز صبح زود بهمحض ورود به خانهی مادربزرگم دیدم. بیل دستش بود و زمین را میکند. چادر سپید و گلگلیاش را پیچیده بود دور کمرش و شلوار کاموایی سیاهش را کرده بود توی جوراب بلندش که تا زیر زانو میٰرسید. بعد خم شد و از دل زمین دبهیی با در قرمز را کشید بیرون. خاکوخلش را سترد. فهمیدم «یِر پنیری» است (دوبله به فارسی: یعنی پنیر زمینی. پنیر را چال میکنند توی زمین و چند ماه بعد بیرون میآورند. مزهاش چنان دگرگون و دلچسب میشود که تا یک قرن بعد هم زیر زبان آدم میماند.).
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۷
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ماجرا اینه که داستانهایی که فقط ۲ تا شخصیت دارن یه جور عجیبی جالبن، خلوت و خوبن.
چنین داستانهایی چیزای زیادی هم به خود نویسنده یاد میدن. نوشتن این نوع قصهها کمک میکنه نویسنده شخصیتپردازی و دیالوگنویسی و پیرنگسازی رو خیلی بهتر و دقیقتر یاد بگیره.
چرا اینو میگم؟
چون چند سالی مثل یه کاراگاه دنبال نمایشنامهها و فیلمها و داستانهایی بودم که فقط ۲ تا شخصیت دارن. شاید قضیه از اینجا شروع شد که خوندن چنین نمایشنامههایی برام راحتتر بود. شخصیتها و دیالوگها قاطیپاتی نمیشدن تو ذهنم.
واسه همین شروع کردم به جمع کردن مجموعهیی از این نمایشنامهها.
مدتها گذشت تا توی چند تا کلاس حضوری، نوشتن ۲نفرهها رو آزمایش کردم. خیلی جواب داد.
نتیجه این شد که به کلی تمرین مفید و مؤثر برای شکلدادن به این نوع داستانها رسیدم.
حالا میخوام اینا رو تو یه سری دورهی فشرده با شما در میون بذارم، اونم با یه امتیاز ویژه، اینکه هر بار نیم ساعت کلاس داشته باشیم و نیم ساعت هم بنویسیم. این با هم نوشتن مهمه، چون باعث میشه فوری چیزی که یاد گرفتید به کار ببندید.
علاوه بر این هر چی داستان خوب ۲ نفره که میشناسم رو براتون خلاصه میکنم و میگم.
ته دوره میبینید که یه ۲نفرهی خوب نوشتید که شاید سر از جاهای خوبی هم دربیاره.
این دوره فعلن شهریهی خیلی خیلی کمی هم داره، یک دهم حداقلِ اون چیزی که میشه برای چنین دورهیی در نظر گرفت. امیدوارم این باعث بشه دوستان با ذوق بیشتری رو توی دوره ببینیم.
زمانبندی دوره:
۳ جلسه در ۱ هفته (آنلاین)
هر جلسه ۳۰ دقیقه آموزش/۳۰ دقیقه تمرین نوشتن
در روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه
زمان برگزاری: ۲۰:۳۰ الی ۲۱:۳۰
شروع از ۲۶ خرداد
برای ثبتنام، ۱۹۹ تومن رو به شماره کارت زیر واریز کنید:
5892101022431759
(به نام رحیم کلانتری)
یا از طریق درگاه پرداخت زیر اقدام کنید:
madresenevisandegi.com/2nafare
www.tg-me.com/nevisandeganim
به امید دیدار در دورهی «۲ نفره»
شاهین کلانتری
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خطاب به نوشتن
ای نوشته، مگر قرار نبود خودت خودت را بسازی؟ خب بساز دیگر. من نشستهام ببینم چی میسازی. چی؟ داری میگویی «چه رندی هستی تو.» بیخیال، میخواهی مرا سرِ معنی واژهی رند سر کار بگذاری و تهش هم بگویی نمیخواستی کنایه بزنی و منظورت از آن رندها بود که حافظ میگوید و فلان و فولان. چی؟ میگویی همین سطرها دقیقن همان چیزیست که وعده داده بودی؟ یعنی الان مثلن خودت داری خودت را میسازی؟ عجب رندی هستی خودِ تو. بجمب نوشتن. منم آن شاگرد برهنهکف که ازت میخواهم به پرتاندیشیهایم سامانی بدهی و چیزی برای عرضه فراهم کنی. میخواهی به یک استعارهی کوچولو راضیام کنی؟ چه کنم، قبول. هر یادداشت نهالکیست در برهوت پریشانفکرهای نویسنده. مجموع این یادداشتها در کنار هم شاید روزی باغی را به بار بنشانند. مرسی، اَه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
ای نوشته، مگر قرار نبود خودت خودت را بسازی؟ خب بساز دیگر. من نشستهام ببینم چی میسازی. چی؟ داری میگویی «چه رندی هستی تو.» بیخیال، میخواهی مرا سرِ معنی واژهی رند سر کار بگذاری و تهش هم بگویی نمیخواستی کنایه بزنی و منظورت از آن رندها بود که حافظ میگوید و فلان و فولان. چی؟ میگویی همین سطرها دقیقن همان چیزیست که وعده داده بودی؟ یعنی الان مثلن خودت داری خودت را میسازی؟ عجب رندی هستی خودِ تو. بجمب نوشتن. منم آن شاگرد برهنهکف که ازت میخواهم به پرتاندیشیهایم سامانی بدهی و چیزی برای عرضه فراهم کنی. میخواهی به یک استعارهی کوچولو راضیام کنی؟ چه کنم، قبول. هر یادداشت نهالکیست در برهوت پریشانفکرهای نویسنده. مجموع این یادداشتها در کنار هم شاید روزی باغی را به بار بنشانند. مرسی، اَه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۸
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
(همهی جلسات ذخیره هم میشود.)
5892101022431759
(به نام رحیم کلانتری)
یا از طریق درگاه پرداخت رسمی مدرسه نویسندگی اقدام کنید:
madresenevisandegi.com/2nafare
www.tg-me.com/nevisandeganim
www.tg-me.com/shahinkalantari/11707
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نویسندهی مصنوعی
طی ماههای پیشین بارها از دوستان نوواردم به دنیای نوشتن، از نگرانیشان دربارهی هوش مصنوعی شنیدهام: وقتی هوش مصنوعی میتواند هزار برابر سریعتر از هر نویسندهیی بنویسد، کوشش برای نویسندهشدن کار عبثی نیست؟
این مسئله برای خود من هیچگاه موضوع نگرانکنندهیی نبوده است، وقتی میدانیم چرا مینویسیم و نتایج سودمند نوشتن را در عمیقترین لایههای روانمان حس کردهایم، چرا باید نگران این باشیم که ربات بهتر از ما مینویسد یا نه؟
اما میخواهم کمی برای دوستان نگرانم سخن بگویم.
اول اینکه چیزی را که ماشین از پس نوشتن آن برمیآید چه بهتر که بسپاریم به همان ماشین. عمر آدمی عزیزتر از آن است که صرفِ کارِ گِل شود. پس هوش مصنوعی سودمند است چون از خرحمّالی میکاهد و بر ارزش کار خلاقانه میافزاید. اینجاست که افرادی که حرفی برای گفتن دارند بهتر دیده میشوند.
نکتهی بعدی اینکه دربارهی هوش مصنوعی بهتر است به مطالب زرد و جنجالی رسانههای اجتماعی توجه چندانی نکنیم. (در این زمینه این دو کتاب برای شروع مناسب است: «افسانهی هوش مصنوعی» از اریک لارسون و «هزار مغز»از جف هاکینز. اولی که بهکلی دربارهی هوش مصنوعی است و خواندن پیشگفتار مترجم آن هم خالی از لطف نیست. دومی اما نظریهی دانشمندی سرشناس دربارهی هوش و مغز است که در بخشی از آن هم به هوش مصنوعی پرداخته شده، اما دیدگاه هاکینز آنقدر عمیق و متفاوت است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.)
باری، اصل ماجرای نویسندگی در شکل ناب و اصیلش، فردیت نویسنده بوده و هست. بنابراین چه باک از هوش مصنوعی؟ وقتی به عنوان نویسنده نگران این میشوم که نکند رباتها جایگزینم شوند، آیا به این معنا نیست که هیچ فردیتی برای خودم قائل نیستم؟
اصلن ما مینویسیم که بهتدریج نگاه خودويژه و فردیت خودمان را شکل بدهیم.
هوش مصنوعی قویست، میتواند میلیونها کتاب را در اندک زمانی بخواند و ترکیب کند و چیزهایی نو بیافریند، کاری که اگر هزار بار هم از نو متولد شویم مجال و توان آن را نمییابیم. اما آیا آفرینش اثری نوین لزومن حاصل خواندن همهی کتابها و وصلهپینهکردن چیزی بر پایهی آنهاست؟ آرتور رمبو که بزرگترین شاهکارهایش را در نوجوانی نوشت همهی شعرهای جهان را خوانده بود که توانست دنیای شعر را دگرگون کند؟ نمیگویم تو به عنوان نویسنده نیازی به خواندن نداری. ترویج جهل نمیکنم و مسلم است که برای آفرینش ادبی به شناخت آثار پیشینیان نیازمندیم. حرف این است که توان و اهمیت تو به عنوان هنرمند خلاق در چیز دیگریست.
سودابه فرضیپور، پشت جلدِ مجموعه داستان «صبحانه در باران»، نوشته بود:
«مدتی پیش حرفش بود که نرمافزاری ساخته شده که میشود سوژه و ژانر و ساختار را به آن داد و داستان حاضر و آماده تحویل گرفت. شاید بشود، نمیدانم، اما اطمینان میدهم هیچ ماشینی در داستانهایش امتداد نمیيابد، زندگی نمیکند، نفس نمیکشد.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
طی ماههای پیشین بارها از دوستان نوواردم به دنیای نوشتن، از نگرانیشان دربارهی هوش مصنوعی شنیدهام: وقتی هوش مصنوعی میتواند هزار برابر سریعتر از هر نویسندهیی بنویسد، کوشش برای نویسندهشدن کار عبثی نیست؟
این مسئله برای خود من هیچگاه موضوع نگرانکنندهیی نبوده است، وقتی میدانیم چرا مینویسیم و نتایج سودمند نوشتن را در عمیقترین لایههای روانمان حس کردهایم، چرا باید نگران این باشیم که ربات بهتر از ما مینویسد یا نه؟
اما میخواهم کمی برای دوستان نگرانم سخن بگویم.
اول اینکه چیزی را که ماشین از پس نوشتن آن برمیآید چه بهتر که بسپاریم به همان ماشین. عمر آدمی عزیزتر از آن است که صرفِ کارِ گِل شود. پس هوش مصنوعی سودمند است چون از خرحمّالی میکاهد و بر ارزش کار خلاقانه میافزاید. اینجاست که افرادی که حرفی برای گفتن دارند بهتر دیده میشوند.
نکتهی بعدی اینکه دربارهی هوش مصنوعی بهتر است به مطالب زرد و جنجالی رسانههای اجتماعی توجه چندانی نکنیم. (در این زمینه این دو کتاب برای شروع مناسب است: «افسانهی هوش مصنوعی» از اریک لارسون و «هزار مغز»از جف هاکینز. اولی که بهکلی دربارهی هوش مصنوعی است و خواندن پیشگفتار مترجم آن هم خالی از لطف نیست. دومی اما نظریهی دانشمندی سرشناس دربارهی هوش و مغز است که در بخشی از آن هم به هوش مصنوعی پرداخته شده، اما دیدگاه هاکینز آنقدر عمیق و متفاوت است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.)
باری، اصل ماجرای نویسندگی در شکل ناب و اصیلش، فردیت نویسنده بوده و هست. بنابراین چه باک از هوش مصنوعی؟ وقتی به عنوان نویسنده نگران این میشوم که نکند رباتها جایگزینم شوند، آیا به این معنا نیست که هیچ فردیتی برای خودم قائل نیستم؟
اصلن ما مینویسیم که بهتدریج نگاه خودويژه و فردیت خودمان را شکل بدهیم.
هوش مصنوعی قویست، میتواند میلیونها کتاب را در اندک زمانی بخواند و ترکیب کند و چیزهایی نو بیافریند، کاری که اگر هزار بار هم از نو متولد شویم مجال و توان آن را نمییابیم. اما آیا آفرینش اثری نوین لزومن حاصل خواندن همهی کتابها و وصلهپینهکردن چیزی بر پایهی آنهاست؟ آرتور رمبو که بزرگترین شاهکارهایش را در نوجوانی نوشت همهی شعرهای جهان را خوانده بود که توانست دنیای شعر را دگرگون کند؟ نمیگویم تو به عنوان نویسنده نیازی به خواندن نداری. ترویج جهل نمیکنم و مسلم است که برای آفرینش ادبی به شناخت آثار پیشینیان نیازمندیم. حرف این است که توان و اهمیت تو به عنوان هنرمند خلاق در چیز دیگریست.
سودابه فرضیپور، پشت جلدِ مجموعه داستان «صبحانه در باران»، نوشته بود:
«مدتی پیش حرفش بود که نرمافزاری ساخته شده که میشود سوژه و ژانر و ساختار را به آن داد و داستان حاضر و آماده تحویل گرفت. شاید بشود، نمیدانم، اما اطمینان میدهم هیچ ماشینی در داستانهایش امتداد نمیيابد، زندگی نمیکند، نفس نمیکشد.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۹
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بدآموزیبازی
دو-سه شب است رفتنی، حین جمع کردن بساطم، کلیپی کوتاهی را میگذارم روی تکرار تا پخش شود و لحظات آماده شدن را خوش بگذرانم.
فحشِ مطلق است؛ یکی با لهجهی عجیبوغریبی هر چه از دهانش درمیآید میگوید و نمیدانم خطاب به کی.
مرض دارم که به جای پخش موسیقی یا پادکستی خوب دشنام گوش میدهم؟ لابد.
آیا با شنیدن فحشها دق دلیام را خالی میکنم؟ نه، از کسی چندان خشمگین نیستم. ضمنن خودکفا هستم و اعتقادی به برونسپاریِ فحش ندارم.
آیا وقتی این ویدیو پخش میشود، فحشهای طرف را به خودم میگیرم و خودآزارانه کیف میکنم از اینکه کسی فحشکِشم کند؟ ابدن.
نشستم درنگیدم دیدم همه چیز زیر سر زبان و موسیقی آن است. من از آهنگ فحشها و شکلی که در لهجهی گویندهی کلیپ مییابند لذت میبرم. دشنام هم بخشی از دستاوردهای فرهنگیست. هرچند این حرف به این معنا نیست که همه ملزم به استفاده از آنیم.
من با زبان مهربانم. همه چیز آن را دوست دارم. بنابراین شرمم نمیشود از اینکه از شکل برخی دشنامها خوشم بیاید یا برخی ترکیبهای واژگانی آنها را خلاقه بدانم. گاهی فحشی میخنداندم. گاهی در پی ریشه و معنی آنها به لغتنامه سر میزنم. مثلن به این دو تا نگاه کنید که در «لغات مصطلحهی عوام*» آمده:
«دبنگوز: بر وزن کفندوز. کسی را گویند که در کوچه و بازار مردم را به صحبت گیرد و پشت سر خود اندازد تا جنجال و جمعیت او بسیار به نظر آید. این صفت مرکب از دَهاء و تکبر است.»
«قرم دنگ: بر وزن سُبُک سنگ. نادان و احمقی را گویند که پیوسته از دانشمندی و حسنتدبیر خویش سخن راند و از سَفاهت و بَلاهت خویش بیخبر باشد. این خصلت را حکما جهل مرکّب نامند.»
حالا که حرف فحش است این قصار امیل سیوران را هم داشته باشید:
«اگر میخواهید بیماران روانی بیشتر شوند، اختلالات ذهنی تشدید گردد و در هر گوشهی شهر تیمارستانی ساخته شود دشنام را ممنوع کنید.**»
شاهین کلانتری
*به اهتمام احمد مجاهد، نشر ما
**از کتاب قطعات تفکر، ترجمهی بهمن خلیقی، نشر مرکز
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دو-سه شب است رفتنی، حین جمع کردن بساطم، کلیپی کوتاهی را میگذارم روی تکرار تا پخش شود و لحظات آماده شدن را خوش بگذرانم.
فحشِ مطلق است؛ یکی با لهجهی عجیبوغریبی هر چه از دهانش درمیآید میگوید و نمیدانم خطاب به کی.
مرض دارم که به جای پخش موسیقی یا پادکستی خوب دشنام گوش میدهم؟ لابد.
آیا با شنیدن فحشها دق دلیام را خالی میکنم؟ نه، از کسی چندان خشمگین نیستم. ضمنن خودکفا هستم و اعتقادی به برونسپاریِ فحش ندارم.
آیا وقتی این ویدیو پخش میشود، فحشهای طرف را به خودم میگیرم و خودآزارانه کیف میکنم از اینکه کسی فحشکِشم کند؟ ابدن.
نشستم درنگیدم دیدم همه چیز زیر سر زبان و موسیقی آن است. من از آهنگ فحشها و شکلی که در لهجهی گویندهی کلیپ مییابند لذت میبرم. دشنام هم بخشی از دستاوردهای فرهنگیست. هرچند این حرف به این معنا نیست که همه ملزم به استفاده از آنیم.
من با زبان مهربانم. همه چیز آن را دوست دارم. بنابراین شرمم نمیشود از اینکه از شکل برخی دشنامها خوشم بیاید یا برخی ترکیبهای واژگانی آنها را خلاقه بدانم. گاهی فحشی میخنداندم. گاهی در پی ریشه و معنی آنها به لغتنامه سر میزنم. مثلن به این دو تا نگاه کنید که در «لغات مصطلحهی عوام*» آمده:
«دبنگوز: بر وزن کفندوز. کسی را گویند که در کوچه و بازار مردم را به صحبت گیرد و پشت سر خود اندازد تا جنجال و جمعیت او بسیار به نظر آید. این صفت مرکب از دَهاء و تکبر است.»
«قرم دنگ: بر وزن سُبُک سنگ. نادان و احمقی را گویند که پیوسته از دانشمندی و حسنتدبیر خویش سخن راند و از سَفاهت و بَلاهت خویش بیخبر باشد. این خصلت را حکما جهل مرکّب نامند.»
حالا که حرف فحش است این قصار امیل سیوران را هم داشته باشید:
«اگر میخواهید بیماران روانی بیشتر شوند، اختلالات ذهنی تشدید گردد و در هر گوشهی شهر تیمارستانی ساخته شود دشنام را ممنوع کنید.**»
شاهین کلانتری
*به اهتمام احمد مجاهد، نشر ما
**از کتاب قطعات تفکر، ترجمهی بهمن خلیقی، نشر مرکز
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
قصه تو یه خونهی کوچولویِ کنار دریا میگذره؛ خونهی بن، پسر سی سالهیی که تو کتابخونه کار میکنه و در حال نوشتن یه رمانه.
بن رو میبینیم که داره به دختر بیست سالهیی به اسم تریسی رسیدگی میکنه. بن تریسی رو از توی آب نجات داده. اما تریسی هیچ سپاسگزار نیست و با لحن تند و طلبکارانهیی هی میپره به بن. حتا منکر این میشه که در حال غرق شدن بوده.
بن اما بردبارانه تحمل میکنه، حتا وقتی تریسی محکم میکوبه تو دماغش و خون سرازیر میشه.
اولش تریسی میخواد سریع از خونه بزنه بیرون و بره اما بهتدریج انگار از هم خوششون میاد.
بعد میفهمیم که تریسی زندگی خانوادگی خوبی نداشته، با یه موادفروش همخونه بوده، تا اینکه کارش به خودکشی کشیده.
دو ماه میگذره و میبینیم که رابطهی عاطفی نیمبندی بین بن و تریسی شکل گرفته. اما لحن تریسی هنوز هم تنده. لابلای یکی از جروبحثها مشخص میشه که تریسی حاملهست. بن از موضوع استقبال میکنه. اما تریسی بدجور بهم ریخته و اصرار داره بچه رو سقط کنه. بن مخالف میکنه. اما تریسی میگه تو از کجا مطمئنی که این اصلن بچهی تو باشه.
خلاصه تریسی میره که بچه رو بندازه.
همون شب دوباره برمیگرده پیش بن. بازم جروبحث میکنن و قصه اینجوری تموم میشه:
بن: «… حرفها و دروغها میگذرن و دنیا آدم رو. با دو سه مسئلهی اصلی روبهرو میکنه و بهت میگه وقت انتخابه. (مکث) و من تو رو انتخاب میکنم. (مکث) نوبتِ توئه (مکث طولانی)
تریسی: «بیفایدهس، درست نمیشه. غیرممکنه. من از اینجا میرم. همین حالا. میروم. دارم میرم. میرم. (مکث. به یکدیگر نگاه میکنند. هیچکدام حرکتی نمیکنند.)
🟣 این خلاصهیی بود از نمایشنامهی «منظرهی دریا با کوسهها و رقصنده» (دان نیگرو | ترجمهی رضا عابدینزاده | نشر قطره)
✔️ در دورهی «۲ نفره» قراره نوشتن چنین آثاری رو یاد بگیریم و تمرین کنیم.
🟠 کارمون از همین شنبه شروع میشه.
شما هم میتونید با کلیک روی لینک زیر به ما بپیوندید:
➡️
www.tg-me.com/shahinkalantari/11711
بن رو میبینیم که داره به دختر بیست سالهیی به اسم تریسی رسیدگی میکنه. بن تریسی رو از توی آب نجات داده. اما تریسی هیچ سپاسگزار نیست و با لحن تند و طلبکارانهیی هی میپره به بن. حتا منکر این میشه که در حال غرق شدن بوده.
بن اما بردبارانه تحمل میکنه، حتا وقتی تریسی محکم میکوبه تو دماغش و خون سرازیر میشه.
اولش تریسی میخواد سریع از خونه بزنه بیرون و بره اما بهتدریج انگار از هم خوششون میاد.
بعد میفهمیم که تریسی زندگی خانوادگی خوبی نداشته، با یه موادفروش همخونه بوده، تا اینکه کارش به خودکشی کشیده.
دو ماه میگذره و میبینیم که رابطهی عاطفی نیمبندی بین بن و تریسی شکل گرفته. اما لحن تریسی هنوز هم تنده. لابلای یکی از جروبحثها مشخص میشه که تریسی حاملهست. بن از موضوع استقبال میکنه. اما تریسی بدجور بهم ریخته و اصرار داره بچه رو سقط کنه. بن مخالف میکنه. اما تریسی میگه تو از کجا مطمئنی که این اصلن بچهی تو باشه.
خلاصه تریسی میره که بچه رو بندازه.
همون شب دوباره برمیگرده پیش بن. بازم جروبحث میکنن و قصه اینجوری تموم میشه:
بن: «… حرفها و دروغها میگذرن و دنیا آدم رو. با دو سه مسئلهی اصلی روبهرو میکنه و بهت میگه وقت انتخابه. (مکث) و من تو رو انتخاب میکنم. (مکث) نوبتِ توئه (مکث طولانی)
تریسی: «بیفایدهس، درست نمیشه. غیرممکنه. من از اینجا میرم. همین حالا. میروم. دارم میرم. میرم. (مکث. به یکدیگر نگاه میکنند. هیچکدام حرکتی نمیکنند.)
شما هم میتونید با کلیک روی لینک زیر به ما بپیوندید:
www.tg-me.com/shahinkalantari/11711
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۳۰
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM