یادداشتهای_روزانهی_آبان_۱۴۰۳.pdf
19.4 KB
فایل یادداشتهای روزانهی آبان ماه
هر یک ساعت...
بهترین استعاره برای یک ساعت -هر یک ساعت از ۲۴ ساعت شبانهروز- چیست؟
هر یک ساعت...
جدولیست که برای پُر کردن.
بادیست که ناخاسته در میشود.
اسبیست که باید سوارش شد.
شمعیست که ناگزیر آب میشود.
امضاییست که باید زد.
آبیست که از دست میچکد.
گربهییست که نوازش میطلبد.
پوستیست که باید کنده شود.
هر یک ساعت لبیست برای بوسیدن.
خاریست در گلوی عمر.
یادآورِ ناتوانیست.
حرفیست که باید شنید.
حریفیست که باید فروکوفت.
یک ساعت است.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بهترین استعاره برای یک ساعت -هر یک ساعت از ۲۴ ساعت شبانهروز- چیست؟
هر یک ساعت...
جدولیست که برای پُر کردن.
بادیست که ناخاسته در میشود.
اسبیست که باید سوارش شد.
شمعیست که ناگزیر آب میشود.
امضاییست که باید زد.
آبیست که از دست میچکد.
گربهییست که نوازش میطلبد.
پوستیست که باید کنده شود.
هر یک ساعت لبیست برای بوسیدن.
خاریست در گلوی عمر.
یادآورِ ناتوانیست.
حرفیست که باید شنید.
حریفیست که باید فروکوفت.
یک ساعت است.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
غلط بود که: کند صبر، کارها به مراد
به من که دشمن غالب شد از تحمل شد
-کلیم کاشانی
#پرسه_در_پارسی
@shahinkalantari
به من که دشمن غالب شد از تحمل شد
-کلیم کاشانی
#پرسه_در_پارسی
@shahinkalantari
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
madresenevisandegi.com/195
https://shahinkalantari.com/yadegari
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مهلکترین گفتوگوی درون
باید میگفتی. نباید میگفتی.
بیدستوپایی. صبوری.
بزدلی. خونسردی.
دم را در نمییابی. حواست به آینده است.
بیا به رنجبارترین گفتوگوی درونمان بیندیشیم، همان که هرگز هیچ طرفمان برندهی مطلقش نیست.
جدل بر سر چیست؟
دقیقن به همان گفتوگویی فکر کن که همیشه دلت را ریش میکند، که همیشه بیحاصل است، که همیشه یقهات را میگیرد.
حالا دو تا شخصیت بساز که هر یک عینیتیافتهی سویی از توست.
به شخصیتها اسم و جنسیت و شغل و پیشینهی خانوادگی بده.
و بعد: آماده شو کلافه شوی، صد بار سرت را بکوبی به میز، و بارها هر چه نوشتی پاره کنی. از طاقتِ کلافگی فضیلت بساز. کلاف کلافگی را بپیچ دور همهی جملهها، بپیچ دور ذهن مخاطبت. کلافگی را کوفت خودت نکن. هنر یعنی کلافگی، یعنی لذت بیمارگونه از کلافگی. خودت را از نو بباف، با کلاف کلافگی. کلافهات میکنم با کلافگی. کلافگیم. کلافگی را کوفتم نکن. نیست کافی کلافگی. کافی نیست کلافگی. کلافگی نیست کافی. کافی کلافگی نیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
باید میگفتی. نباید میگفتی.
بیدستوپایی. صبوری.
بزدلی. خونسردی.
دم را در نمییابی. حواست به آینده است.
بیا به رنجبارترین گفتوگوی درونمان بیندیشیم، همان که هرگز هیچ طرفمان برندهی مطلقش نیست.
جدل بر سر چیست؟
دقیقن به همان گفتوگویی فکر کن که همیشه دلت را ریش میکند، که همیشه بیحاصل است، که همیشه یقهات را میگیرد.
حالا دو تا شخصیت بساز که هر یک عینیتیافتهی سویی از توست.
به شخصیتها اسم و جنسیت و شغل و پیشینهی خانوادگی بده.
و بعد: آماده شو کلافه شوی، صد بار سرت را بکوبی به میز، و بارها هر چه نوشتی پاره کنی. از طاقتِ کلافگی فضیلت بساز. کلاف کلافگی را بپیچ دور همهی جملهها، بپیچ دور ذهن مخاطبت. کلافگی را کوفت خودت نکن. هنر یعنی کلافگی، یعنی لذت بیمارگونه از کلافگی. خودت را از نو بباف، با کلاف کلافگی. کلافهات میکنم با کلافگی. کلافگیم. کلافگی را کوفتم نکن. نیست کافی کلافگی. کافی نیست کلافگی. کلافگی نیست کافی. کافی کلافگی نیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
از نثر نارایج
«نثر نارایج» دربارهی هر چه نوشتارِ خلافآمدِ عادت است؛ آثاری که گوشههای نادیدهی زبان را به گویشورِ کنجکاو آن مینمایانند و واجدِ وجدند.
بهتر دیدم ازاینپس برخی یادداشتهای «تردیدار»را بهعنوان افزونهیی برای محصول آموزشی نثر نارایج بنویسم. حالیا اولی:
داستانی یا غیرداستانی فرقی ندارد. جملهی اول مهم است؛ چه در محتوا چه در فرم.
من اما مدتهاست بیش از مضمونِ جملهی نخست، روی فرم آن حساس شدهام. چه بسیار کتابها که صرفن به خاطر نوآوریِ نویسنده در نحوِ اولین جمله خریدهام.
برای نمونه بنگریم به این سطر از محمود گلابدرهیی در «سرنوشت بچهٔ شمرون»*:
«مهربان، سرْ افتاده پایین، سَرِ سه راه سنگِ سه مثقال، از سیروس خداحافظی کرد و سرازیر شد.»
ویژگیش؟
همان سهتکهی اول که با ویرگول جدا شده دلم را برد.
صفت، تصویر، مکان و رخداد.
یک جمله کافیست تا دریابی نویسنده زبانآور است.
بله، در این جمله از ادااطوارهای نثر زیتنی خبری نیست، اما چه بهتر. نثر نارایج را با نثر مثلن ادبی (دلنوشتهجات) یکسان نپنداریم.
راستی، به بسامد بالای حرف «سین» هم بنگرید در همین یک جمله.
شاهین کلانتری
#تردیدار #نثرنارایج
@Shahinkalantari @Tardidar
«نثر نارایج» دربارهی هر چه نوشتارِ خلافآمدِ عادت است؛ آثاری که گوشههای نادیدهی زبان را به گویشورِ کنجکاو آن مینمایانند و واجدِ وجدند.
بهتر دیدم ازاینپس برخی یادداشتهای «تردیدار»را بهعنوان افزونهیی برای محصول آموزشی نثر نارایج بنویسم. حالیا اولی:
داستانی یا غیرداستانی فرقی ندارد. جملهی اول مهم است؛ چه در محتوا چه در فرم.
من اما مدتهاست بیش از مضمونِ جملهی نخست، روی فرم آن حساس شدهام. چه بسیار کتابها که صرفن به خاطر نوآوریِ نویسنده در نحوِ اولین جمله خریدهام.
برای نمونه بنگریم به این سطر از محمود گلابدرهیی در «سرنوشت بچهٔ شمرون»*:
«مهربان، سرْ افتاده پایین، سَرِ سه راه سنگِ سه مثقال، از سیروس خداحافظی کرد و سرازیر شد.»
ویژگیش؟
همان سهتکهی اول که با ویرگول جدا شده دلم را برد.
صفت، تصویر، مکان و رخداد.
یک جمله کافیست تا دریابی نویسنده زبانآور است.
بله، در این جمله از ادااطوارهای نثر زیتنی خبری نیست، اما چه بهتر. نثر نارایج را با نثر مثلن ادبی (دلنوشتهجات) یکسان نپنداریم.
راستی، به بسامد بالای حرف «سین» هم بنگرید در همین یک جمله.
شاهین کلانتری
#تردیدار #نثرنارایج
@Shahinkalantari @Tardidar
https://www.tg-me.com/addlist/cFRLenAR1y85M2Jk
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
نویسندهساز
You’ve been invited to add the folder “نویسندهساز”, which includes 12 chats.
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
شعر وبینار امروز.pdf
7.4 MB
خاربوسههای بابا که
گلبوسه. سمبوسه. خربوسه. شببوسه. گوربوسه. گاوبوسه. نازبوسه. نوربوسه. بوسبوسه.
همین است. بوسبوسه. چیزی مثل سکسکه. دچار بوسبوسه شدن. ولی نه. «بوسبوسی» رایج است. مثلن میگویند: «دلم میخاد بوسبوسیت کنم.»
ادامه بدهیم:
بازبوسه. بیلبوسه. موشبوسه. سوزبوسه. پربوسه. چشمبوسه. دربوسه. ابربوسه. شوربوسه. شیربوسه. پیربوسه. اتوبوسه. چایبوسه. تهبوسه. سربوسه. خاربوسه.
خاربوسه. بوسهخار. یافتم.
بوسیدن بابا تو بچگی. تهریشش که کم از خار گلهای تو باغچه نداشت. بابا که هر شب منتظر بودم چند تا سکهی پنج تومنی و ده تومنی برایم بیاورد. بابا که بعد از شبنشینی شترم میشد و میانداختم روی شانههاش و من مبهوتِ درازیِ سایهاش بر اسفالت بودم. بابا که با اسپری به جان سر و کلهی نسیم افتاده بود و نسیم که گریست خودش هم گریست. بابا که افسرده بود و آمد بارفیکس بست به چارچوب اتاق تا بلکه ورزش فریادرسش شود. بابا که تا اولین حرکت را زد با میلهی بارفیکس نقش زمین شد. بابا که بعدش گفت «کرهخر چرا میخندی؟ نمیبینی کمرم شیکسته؟» بابا که اگر خورهی روزنامه خریدن نبود من هیچوقت کاریکاتور را نمیشناختم و اگر کاریکاتور را نمیشناختم نوشتن را. بابا که. که بابا که. ای بابا که.
پینوشت:
این متن نمونهیی از آزادنویسیهای من برای ایدهیابیست. گاه با ساختن واژههای ترکیبی میآغازم و همین که کلمهیی به قلابم گیر کرد، انبوهی از تداعیهایم را بهش میافزایم تا بلکه سطری رستگار شود.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
گلبوسه. سمبوسه. خربوسه. شببوسه. گوربوسه. گاوبوسه. نازبوسه. نوربوسه. بوسبوسه.
همین است. بوسبوسه. چیزی مثل سکسکه. دچار بوسبوسه شدن. ولی نه. «بوسبوسی» رایج است. مثلن میگویند: «دلم میخاد بوسبوسیت کنم.»
ادامه بدهیم:
بازبوسه. بیلبوسه. موشبوسه. سوزبوسه. پربوسه. چشمبوسه. دربوسه. ابربوسه. شوربوسه. شیربوسه. پیربوسه. اتوبوسه. چایبوسه. تهبوسه. سربوسه. خاربوسه.
خاربوسه. بوسهخار. یافتم.
بوسیدن بابا تو بچگی. تهریشش که کم از خار گلهای تو باغچه نداشت. بابا که هر شب منتظر بودم چند تا سکهی پنج تومنی و ده تومنی برایم بیاورد. بابا که بعد از شبنشینی شترم میشد و میانداختم روی شانههاش و من مبهوتِ درازیِ سایهاش بر اسفالت بودم. بابا که با اسپری به جان سر و کلهی نسیم افتاده بود و نسیم که گریست خودش هم گریست. بابا که افسرده بود و آمد بارفیکس بست به چارچوب اتاق تا بلکه ورزش فریادرسش شود. بابا که تا اولین حرکت را زد با میلهی بارفیکس نقش زمین شد. بابا که بعدش گفت «کرهخر چرا میخندی؟ نمیبینی کمرم شیکسته؟» بابا که اگر خورهی روزنامه خریدن نبود من هیچوقت کاریکاتور را نمیشناختم و اگر کاریکاتور را نمیشناختم نوشتن را. بابا که. که بابا که. ای بابا که.
پینوشت:
این متن نمونهیی از آزادنویسیهای من برای ایدهیابیست. گاه با ساختن واژههای ترکیبی میآغازم و همین که کلمهیی به قلابم گیر کرد، انبوهی از تداعیهایم را بهش میافزایم تا بلکه سطری رستگار شود.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بیدل! سخنت نیست جز انشای تحیّر
کو آینه تا صفحهی دیوان تو باشد
-بیدل دهلوی
#پرسه_در_پارسی
@shahinkalantari
کو آینه تا صفحهی دیوان تو باشد
-بیدل دهلوی
#پرسه_در_پارسی
@shahinkalantari
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
چارکاره.pdf
26.9 KB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM