Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
احساس چیزها
بیا خیال کنیم اشیا به هم حسادت میکنند؛ لیوان به فنجان، کتاب به گوشی، انبردست به پیچگوشتی. حسدشان را چگونه به زبان میآورند؟
سنگ زیر پایت چه حسی دارد وقتی به او بیاعتنایی و به ابر مینگری؟
بیا همهی احساسات انسانی را سوار اشیا کنیم. به مهر و کین و شادی و اندوه آنها بیندیشیم. این شعر را بخوان:
«آنک
شیون دریا
از آنکه خویش را-
در چشمه میشویی.*»
از زبان دریا نیست، اما شاعر شیون دریا را شنیده و با زبان خویش سروده.
قلمت چه میگوید وقتی احساساتت را پنهان میکنی و نمینویسی؟
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «خروسها و دریا»، احمد بهشتی، ۱۳۵۱
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بیا خیال کنیم اشیا به هم حسادت میکنند؛ لیوان به فنجان، کتاب به گوشی، انبردست به پیچگوشتی. حسدشان را چگونه به زبان میآورند؟
سنگ زیر پایت چه حسی دارد وقتی به او بیاعتنایی و به ابر مینگری؟
بیا همهی احساسات انسانی را سوار اشیا کنیم. به مهر و کین و شادی و اندوه آنها بیندیشیم. این شعر را بخوان:
«آنک
شیون دریا
از آنکه خویش را-
در چشمه میشویی.*»
از زبان دریا نیست، اما شاعر شیون دریا را شنیده و با زبان خویش سروده.
قلمت چه میگوید وقتی احساساتت را پنهان میکنی و نمینویسی؟
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «خروسها و دریا»، احمد بهشتی، ۱۳۵۱
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
داستان بگو فقط
فلسفهبافی میکنی نه فلسفهورزی، چون بضاعت فلسفی نداری. پس جای آنکه حتا به گرد پای «قرنطینه» برسی، قهوهی زرد آقای نویسنده تحویل میدهی.
میلان کوندرا گفته بود باید «هستی و زمان» مارتین هایدگر را خوانده باشی تا رمان «بار هستی» را بهتر بفهمی.
کوندرا اندیشهی هایدگر را هضم کرده که دست به نوشتن چنین رمان-جستاری میزند.
اصلن چه اشکال دارد فقط داستانت را بگویی و بگذاری هر اندیشهیی هم که هست در سپیدی سطرهای متن آشکار شود؟
دیدم سهیل سمی، مترجم پُرکار روزگار ما، این قضیه را رکوروراست بیان کرده:
«از خوندن رمانهایی که راویهای ظاهرا خاکیمسلک دارن و مدام در مورد زندگی حرفای به ظاهر ساده اما عمیقی میزنن که میشه استخراجشون کرد گذاشت مجازی کلافه شدم. تعداد نویسندههایی که کارشونو بلدن و فقط داستانشونو تعریف میکنن و تموم هی داره کم میشه. همه میخوان زندگی رو تبیین کنن. بابا داستانتو تعریف کن. اگر کارتو بلد بودی زندگی لعنتی خودش تبیین میشه. ول کن این قضیهی کثیف تبیین زندگی رو. آخه مگه چه ارزشی داره این تبیین که هی حرفای گنده گنده میذارین تو دهن راوی یا شخصیتای به ظاهر باحالتون. سعی نکنین باحال باشین. بهترین راه باحالی همینه.»
فقط داستان بگو؛ یا لااقل اول فقط داستان بگو.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
فلسفهبافی میکنی نه فلسفهورزی، چون بضاعت فلسفی نداری. پس جای آنکه حتا به گرد پای «قرنطینه» برسی، قهوهی زرد آقای نویسنده تحویل میدهی.
میلان کوندرا گفته بود باید «هستی و زمان» مارتین هایدگر را خوانده باشی تا رمان «بار هستی» را بهتر بفهمی.
کوندرا اندیشهی هایدگر را هضم کرده که دست به نوشتن چنین رمان-جستاری میزند.
اصلن چه اشکال دارد فقط داستانت را بگویی و بگذاری هر اندیشهیی هم که هست در سپیدی سطرهای متن آشکار شود؟
دیدم سهیل سمی، مترجم پُرکار روزگار ما، این قضیه را رکوروراست بیان کرده:
«از خوندن رمانهایی که راویهای ظاهرا خاکیمسلک دارن و مدام در مورد زندگی حرفای به ظاهر ساده اما عمیقی میزنن که میشه استخراجشون کرد گذاشت مجازی کلافه شدم. تعداد نویسندههایی که کارشونو بلدن و فقط داستانشونو تعریف میکنن و تموم هی داره کم میشه. همه میخوان زندگی رو تبیین کنن. بابا داستانتو تعریف کن. اگر کارتو بلد بودی زندگی لعنتی خودش تبیین میشه. ول کن این قضیهی کثیف تبیین زندگی رو. آخه مگه چه ارزشی داره این تبیین که هی حرفای گنده گنده میذارین تو دهن راوی یا شخصیتای به ظاهر باحالتون. سعی نکنین باحال باشین. بهترین راه باحالی همینه.»
فقط داستان بگو؛ یا لااقل اول فقط داستان بگو.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
موقع نوشتن، خوانندگان خاصی را مد نظر دارید؟
مانوئل پوییک:
میتوانم بگویم که هر رمان برای کسی، و یا برای متقاعد کردن شخص بهخصوصی، نوشته شده است. تقریباً مثل اغوا کردن یک نفر. اگر نگوییم اغوا کردن، حداقل تلاشی است برای توضیح دادن چیزی به یک نفر.
©️از کتاب «در صحبت اهل قلم»، ترجمهی وازریک درساهاکیان، نشر مروارید، ص ۱۱۶
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
با رویاهای رو زمین مانده چه باید کرد؟
دیدم شاید این یگانه پرسشیست که بیش از هر چه جویای پاسخ آنم.
شاید نخستین جواب این باشد:
گامی کوچکی برای دستیابی به آنها بردار.
اما اگر تمام رفتار روزانهام برداشتن همین گامهای کوچک باشد چه؟ من چیز بیشتری میخواهم.
از سوی دیگرِ ذهنم پاسخی میرسد:
ناشکیبایی. قدمِ کوچک را درست اگر برداری، لذتش هیچ کم از لذت رسیدن به رویا نیست.
شکیبا و شاکر باش.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دیدم شاید این یگانه پرسشیست که بیش از هر چه جویای پاسخ آنم.
شاید نخستین جواب این باشد:
گامی کوچکی برای دستیابی به آنها بردار.
اما اگر تمام رفتار روزانهام برداشتن همین گامهای کوچک باشد چه؟ من چیز بیشتری میخواهم.
از سوی دیگرِ ذهنم پاسخی میرسد:
ناشکیبایی. قدمِ کوچک را درست اگر برداری، لذتش هیچ کم از لذت رسیدن به رویا نیست.
شکیبا و شاکر باش.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فرض کنید دو گروه از کلمات را گذاشتهاند جلوی شما تا یکی را برگزینید و با استفاده از آن بداههنویسی کنید. در چنین وضعیتی انتخابتان کدام از دو گروه زیر است:
یک)
آرامش
آزادی
آینده
دو)
پنکه
بومرنگ
کلید
گروه اول حاوی مفاهیم و واژگانی ذهنیست. برای نوشتن وسوسهکننده است اما اشکالش این است که غالبن ما را به جملاتی انتزاعی و کلی و کلیشهیی میرساند.
اما گروه دوم شامل کلماتی عینیست که هر کدام اشاره به یک شیء دارد. شاید این واژهها را، برخلاف گروه اول، محدودکننده بدانیم یا حتا بیارزش؛ مفهوم والای آزادی کجا و بومرنگ کجا؟
اما صبر کنید. کلیدِ در تخیل با همین نام سادهی اشیا، یا بهطور کلی واژگان عینی، سریعتر گشوده میشود.
پیشنهاد: فهرستی از اسامی اشیای مختلف بنویسید و بگذارید جلوی چشمتان. همین که جملهیی دربارهی یک شیء بنویسید جملات دیگری هم از پیاش خواهند آمد و یکهو میبینید داستان یا شعری شکل گرفته.
اگر در پی نوشتن متنهای غیرداستانی هم باشید و بخواهید دربارهی مفاهیم سخن بگویید، باز هم کلمات عینی میتوانند کمکتان کنند. به این گزینگویهی استانیسلاو یرژی لتس بنگرید:
«چه بسیار بومرنگ که برنمیگردند. آنها آزادی را انتخاب میکنند.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
یادداشتهای_روزانهی_تیر_۱۴۰۳.docx
12.4 KB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
معجزهی ضربالاجل
شاید اگر ضربالاجلها نبودند هیچیک از کارهای ارزشمند زندگیمان را انجام نمیدادیم.
چهبسا اشتباه بزرگ ما این باشد که برای بسیاری از کارها ضربالاجلی تعیین نکردیم و گذاشتیم در غبار روزمرگی گم شوند.
«آخرین مهلت ارسال» این آشناترین عبارتیست که از دوران نوجوانی در خاطرم مانده. خورهی شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بودم و با دیدن هر فراخوان تازهیی اول به موضوع مسابقه نگاه میکردم و بعد به آخرین مهلت ارسال آثار. اگر تکاپوی رساندن کار به مسابقه نبود بسیاری از طرحهایم نهایی میشد؟ گمانم نه. بدون ضربالاجل محکوم بودم به تلنبار کردن مشتی اتود و اسکیس بیسرانجام.
حتا بخشی از آرامشمان را هم وامدار ضربالاجلهای سنجیدهایم. برای مثال مهلت پایانی انتشار همین یادداشتها ساعت ۱۲ شب است. همین سبب شده در طول روز هشیارتر باشم و طی این ایام یک روز هم پیمانشکنی نکردهام، اما پیشتر اشتباهم این بود که تا ثانیهی آخر روز را مهلتی برای نوشتن یادداشت میپنداشتم، بنابراین گاهی چهار صبح با چشمهای خوابالود خودم را سرگردان و مشوش در حال سرهمبندی یادداشت روز میدیدم و گاهی وسط کار ناخواسته خوابم میبرد و تا خود صبح کابوسِ نوشتن میدیدیم.
نکتهی دیگر اعلام عمومیِ ضربالاجلهاست. مثلن همین یادداشت برایم نوعی تعهد ایجاد میکند که میتواند انگیزهی بیشتری برای ادامهی مسیر فراهم کند.
یادی هم بکنیم از ضربالاجل بزرگ: مرگ. البته مرگ بر مرگ؛ ولی چه کنیم که قدرتمندترین یادآورِ ارزش زندگیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
شاید اگر ضربالاجلها نبودند هیچیک از کارهای ارزشمند زندگیمان را انجام نمیدادیم.
چهبسا اشتباه بزرگ ما این باشد که برای بسیاری از کارها ضربالاجلی تعیین نکردیم و گذاشتیم در غبار روزمرگی گم شوند.
«آخرین مهلت ارسال» این آشناترین عبارتیست که از دوران نوجوانی در خاطرم مانده. خورهی شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بودم و با دیدن هر فراخوان تازهیی اول به موضوع مسابقه نگاه میکردم و بعد به آخرین مهلت ارسال آثار. اگر تکاپوی رساندن کار به مسابقه نبود بسیاری از طرحهایم نهایی میشد؟ گمانم نه. بدون ضربالاجل محکوم بودم به تلنبار کردن مشتی اتود و اسکیس بیسرانجام.
حتا بخشی از آرامشمان را هم وامدار ضربالاجلهای سنجیدهایم. برای مثال مهلت پایانی انتشار همین یادداشتها ساعت ۱۲ شب است. همین سبب شده در طول روز هشیارتر باشم و طی این ایام یک روز هم پیمانشکنی نکردهام، اما پیشتر اشتباهم این بود که تا ثانیهی آخر روز را مهلتی برای نوشتن یادداشت میپنداشتم، بنابراین گاهی چهار صبح با چشمهای خوابالود خودم را سرگردان و مشوش در حال سرهمبندی یادداشت روز میدیدم و گاهی وسط کار ناخواسته خوابم میبرد و تا خود صبح کابوسِ نوشتن میدیدیم.
نکتهی دیگر اعلام عمومیِ ضربالاجلهاست. مثلن همین یادداشت برایم نوعی تعهد ایجاد میکند که میتواند انگیزهی بیشتری برای ادامهی مسیر فراهم کند.
یادی هم بکنیم از ضربالاجل بزرگ: مرگ. البته مرگ بر مرگ؛ ولی چه کنیم که قدرتمندترین یادآورِ ارزش زندگیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مچاله نشسته بودم و سگرمههایم رفته بود توی هم. ذهنم فاجعهانگاری را به نهایت رسانده بود و تلواسه تمام تنم را گرفته بود، که یکهو خودم را صاف کردم. سرم را چسباندم به پشتی صندلی و لبخندی هم به لب آوردم. مسیر عوض شد. کمی تا قسمتی آفتابی شدم.
گاهی راهکار تکان دادن تن است و آوردن لبخندی به لب. همینقدر ساده و شاید احمقانه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همانطور که جلسهی دیروز گفته شد، وبینار نوشتیار امروز برگزار نمیشود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برای خودتان یک بلاگ درست کنید و فکرها و نظرها و حتا فصلهای پیشنویس اثرتان را در آن بگذارید تا بتوانید نوشتههایتان را در یک قالببندی حرفهای تماشا کنید. این بهخودیخود متضمن کمکی است به نگارشتان.»
©️ویلیام کین، از کتاب «نوشتن مانند بزرگان»، ترجمهی مریم کهنسالنودهی-کاوه فولادینسب، نشر چشمه، ص ۲۲ و ۲۳
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گاهی همه چیز با یک جمله قصار شروع میشود؛ حس میکنی باید چیزی دربارهی آن جمله بگویی و دستکم یادداشتی شکل میگیرد. گاه اما یک قصار جملهی دیگری را یادت میاندازد و میگویی صبر کن، با پیوند این جملات میتوان سر از جاهای دیگری درآورد.
چندی پیش این جملهی آیزاک دینس را خواندم:
«برای آنکه کسی باشی، مجبوری داستانی برای گفتن داشته باشی.»
خواستم چیزی دربارهاش بنویسم که یاد حرفی از گری واینرچاک افتادم:
«اگر محتوا تولید نمیکنید، وجود خارجی ندارید.»
هر دو یک چیز را میگویند. بودن با گفتن.
چرا مینویسیم؟ برای آنکه حس کنیم هستیم. نه لزومن برای گفتن به دیگران، اول از همه برای اعلام به خودمان. ما خودمان را روایت میکنیم تا هستیمان را از یاد نبریم.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کتابی شخصی برای توسعهی فردی
فرض کنید میخواهید کتابی بنویسید فقط برای توسعهی فردی خودتان. کتابی برای حل مهمترین مسائلتان، برای دادن پاسخهای نو به پرسشهای کهنه.
از کجا بیاغازیم؟
تبدیل خواستهها و مسائل به سؤالهای روشن و کوتاه.
عددها جالبند و به ذهن نظم میدهند. پس بهتر است به ۷ پرسش اصلی بسنده کنیم که هر یک از این پرسشها میتوانند زیرمجموعههایی هم داشته باشند.
در نوشتن این پرسشها باید به مهمترین نیازها و دغدغههایمان بیندیشیم.
چند نمونه:
چگونه میتوانم بیشتر و بهتر بنویسم؟
چگونه میتوانم بیشتر و بهتر کتاب بخوانم؟
چگونه میتوانم فرزندم را بهتر تربیت کنم؟
چگونه میتوانم شریک عاطفی مناسبی بیابم؟
چگونه میتوانم درآمد بیشتر داشته باشم؟
چگونه میتوانم در جایگاه شغلی بالاتری قرار بگیرم؟
چگونه میتوانم سلامت جسمی بیشتری داشته باشم؟
چگونه میتوانم دوستان بهتری بیابم؟
چگونه میتوانم کاری برای محافظت از محیط زیست انجام بدهم؟
چگونه میتوانم برای اطرافیانم کارهای ارزشمندی انجام بدهم؟
چگونه میتوانم معنای عمیقتری برای زندگیام بیابم؟
و...
اینها فقط چند نمونه از پرسشهای رایجیست که میتوان طرح کرد. باید فهرست اختصاصی خودتان را بنویسید، طوری که با دیدن آن به هیجان بیایید و حس کنید مهمترین خواستههای قلبیتان یکجا در کنار هم قرار گرفتهاند.
در گام بعد، هر یک از این ۷ پرسش را به عنوان فصلی از کتاب شخصیمان در نظر میگیریم.
هر روز هفته را میتوان به یکی از سؤالها اختصاص داد.
نکتهی اساسی این است که نوشتن پاسخ این پرسشها قرار نیست محدود به یک بازهی زمانیِ چند ماهه باشد. میتوانیم سالها به نوشتن در همین چارچوب ادامه بدهیم. در این مسیر ممکن است شیوهی بیان برخی پرسشها را تغییر دهیم یا پرسشهای دیگری را جایگزین کنیم.
اما دربارهی پاسخنگاری:
اول اینکه اگر هر بار یک جمله هم بنویسیم کافی است. اثربخشی این شیوه در پیگیری مداوم آن است، حتا با کوچکترین گامها.
این پرسشهای میتوانند در گسترش متن مفید باشند:
چرا این سؤال برایم مهم است و در پی پاسخ آن هستم؟
تاکنون چه اقداماتی را برای رسیدن به پاسخ آزمودهام؟ به چه نتایجی رسیدهام؟
چه راهکارهای دیگری را میشناسم اما تاکنون از آنها بهره نبردهام؟ مانع استفاده از آن راهکارها چه بوده است؟
در نهایت اینکه این ۷ پرسش به ما برنامهیی برای مطالعه میدهند. میدانیم که باید دربارهی هر یک پی منابع و کتابها مناسب برویم. بخشی از متن کتاب شخصی ما میتواند شرحی از آموختههای تازهمان باشد.
کتاب شخصی ما هیچگاه به بنبست نمیخورد، چون همیشه میتوانیم گزارشی از شکستها و پیروزیهای کوچک و بزرگمان در مسیر رسیدن به هدف را به آن بیفزاییم.
پس از سالها کار روی این کتاب، بعید نیست به این نتیجه برسید که میتوان دستکم بخشهایی از آن را منتشر کرد. شاید کتاب شما به یکی از متفاوتترین کتابهای توسعهفردی تبدیل بشود، کتابی جوشیده از تجربه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
فرض کنید میخواهید کتابی بنویسید فقط برای توسعهی فردی خودتان. کتابی برای حل مهمترین مسائلتان، برای دادن پاسخهای نو به پرسشهای کهنه.
از کجا بیاغازیم؟
تبدیل خواستهها و مسائل به سؤالهای روشن و کوتاه.
عددها جالبند و به ذهن نظم میدهند. پس بهتر است به ۷ پرسش اصلی بسنده کنیم که هر یک از این پرسشها میتوانند زیرمجموعههایی هم داشته باشند.
در نوشتن این پرسشها باید به مهمترین نیازها و دغدغههایمان بیندیشیم.
چند نمونه:
چگونه میتوانم بیشتر و بهتر بنویسم؟
چگونه میتوانم بیشتر و بهتر کتاب بخوانم؟
چگونه میتوانم فرزندم را بهتر تربیت کنم؟
چگونه میتوانم شریک عاطفی مناسبی بیابم؟
چگونه میتوانم درآمد بیشتر داشته باشم؟
چگونه میتوانم در جایگاه شغلی بالاتری قرار بگیرم؟
چگونه میتوانم سلامت جسمی بیشتری داشته باشم؟
چگونه میتوانم دوستان بهتری بیابم؟
چگونه میتوانم کاری برای محافظت از محیط زیست انجام بدهم؟
چگونه میتوانم برای اطرافیانم کارهای ارزشمندی انجام بدهم؟
چگونه میتوانم معنای عمیقتری برای زندگیام بیابم؟
و...
اینها فقط چند نمونه از پرسشهای رایجیست که میتوان طرح کرد. باید فهرست اختصاصی خودتان را بنویسید، طوری که با دیدن آن به هیجان بیایید و حس کنید مهمترین خواستههای قلبیتان یکجا در کنار هم قرار گرفتهاند.
در گام بعد، هر یک از این ۷ پرسش را به عنوان فصلی از کتاب شخصیمان در نظر میگیریم.
هر روز هفته را میتوان به یکی از سؤالها اختصاص داد.
نکتهی اساسی این است که نوشتن پاسخ این پرسشها قرار نیست محدود به یک بازهی زمانیِ چند ماهه باشد. میتوانیم سالها به نوشتن در همین چارچوب ادامه بدهیم. در این مسیر ممکن است شیوهی بیان برخی پرسشها را تغییر دهیم یا پرسشهای دیگری را جایگزین کنیم.
اما دربارهی پاسخنگاری:
اول اینکه اگر هر بار یک جمله هم بنویسیم کافی است. اثربخشی این شیوه در پیگیری مداوم آن است، حتا با کوچکترین گامها.
این پرسشهای میتوانند در گسترش متن مفید باشند:
چرا این سؤال برایم مهم است و در پی پاسخ آن هستم؟
تاکنون چه اقداماتی را برای رسیدن به پاسخ آزمودهام؟ به چه نتایجی رسیدهام؟
چه راهکارهای دیگری را میشناسم اما تاکنون از آنها بهره نبردهام؟ مانع استفاده از آن راهکارها چه بوده است؟
در نهایت اینکه این ۷ پرسش به ما برنامهیی برای مطالعه میدهند. میدانیم که باید دربارهی هر یک پی منابع و کتابها مناسب برویم. بخشی از متن کتاب شخصی ما میتواند شرحی از آموختههای تازهمان باشد.
کتاب شخصی ما هیچگاه به بنبست نمیخورد، چون همیشه میتوانیم گزارشی از شکستها و پیروزیهای کوچک و بزرگمان در مسیر رسیدن به هدف را به آن بیفزاییم.
پس از سالها کار روی این کتاب، بعید نیست به این نتیجه برسید که میتوان دستکم بخشهایی از آن را منتشر کرد. شاید کتاب شما به یکی از متفاوتترین کتابهای توسعهفردی تبدیل بشود، کتابی جوشیده از تجربه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM