Forwarded from اهل نوشتن
☘️یادآوری لایو امروز (وبینار اهل نوشتن)
⏰ساعت ۱۸
✅حضور برای همه آزاد و رایگان است
🔗لینک ورود:
https://webinar.madresenevisandegi.com/ch/ahleneveshtan
📌اطلاعات بیشتر:
https://www.tg-me.com/ahleneveshtan/923
⏰ساعت ۱۸
✅حضور برای همه آزاد و رایگان است
🔗لینک ورود:
https://webinar.madresenevisandegi.com/ch/ahleneveshtan
📌اطلاعات بیشتر:
https://www.tg-me.com/ahleneveshtan/923
Telegram
کانال اختصاصی وبینارهای روزانهی مدرسه نویسندگی
🔴Daily Live | وبینار روزانهی اهل نوشتن
🟢حضور برای همه آزاد و رایگان است.
«نوشتن، امید به احیای معنایی از دست رفته است.»
-موریس بلانشو
🔸برای اهل نوشتن:
سلسله وبینارهای رایگان «اهل نوشتن»
از شنبه تا چهارشنبهی هر هفته، ساعت ۱۸
🔴 این وبینارها هیچوقت…
🟢حضور برای همه آزاد و رایگان است.
«نوشتن، امید به احیای معنایی از دست رفته است.»
-موریس بلانشو
🔸برای اهل نوشتن:
سلسله وبینارهای رایگان «اهل نوشتن»
از شنبه تا چهارشنبهی هر هفته، ساعت ۱۸
🔴 این وبینارها هیچوقت…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
این وقفههای دردناک
گاهی آدم برخی کارها را هزار بار از نو شروع میکند. چطور؟ انگار با هر وقفه در انجام کار مجبور میشوی به شروع مجدد آن کار از صفر.
اگر اهل نوشتن و منتشرکردن باشید این را بهتر حس میکنید: کانالی راه میاندازی، یک ماه هر روز در آن چیزی هوا میکنی، یکهو دو روز فاصله میفتد، روز سوم برمیگردی میبینی انگار همه چیز از یادت رفته، همان آن احساسات بد، نابلدیها و موانعی که با اندک تداومی بر آنها غلبه کرده بودی باز سراغت میاید.
چگونه با این وقفهها مقابله کنیم؟
شاید بهترین راهکارش «نه گفتن» باشد.
به وقفهی قبلیتان فکر کنید، آیا ناتوانی در نه گفتن به چیزی یا کسی دلیل اصلیاش نبود؟
برای تداوم در کارهای ارزشمند باید نه گفت، بیرحمانه نه گفت و پیش رفت. پیشرفت میوهی نه گفتن است.
جک کنفیلد گفت: «نه گفتن به دیگران به معنای بله گفتن به خودتان است.»
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
گاهی آدم برخی کارها را هزار بار از نو شروع میکند. چطور؟ انگار با هر وقفه در انجام کار مجبور میشوی به شروع مجدد آن کار از صفر.
اگر اهل نوشتن و منتشرکردن باشید این را بهتر حس میکنید: کانالی راه میاندازی، یک ماه هر روز در آن چیزی هوا میکنی، یکهو دو روز فاصله میفتد، روز سوم برمیگردی میبینی انگار همه چیز از یادت رفته، همان آن احساسات بد، نابلدیها و موانعی که با اندک تداومی بر آنها غلبه کرده بودی باز سراغت میاید.
چگونه با این وقفهها مقابله کنیم؟
شاید بهترین راهکارش «نه گفتن» باشد.
به وقفهی قبلیتان فکر کنید، آیا ناتوانی در نه گفتن به چیزی یا کسی دلیل اصلیاش نبود؟
برای تداوم در کارهای ارزشمند باید نه گفت، بیرحمانه نه گفت و پیش رفت. پیشرفت میوهی نه گفتن است.
جک کنفیلد گفت: «نه گفتن به دیگران به معنای بله گفتن به خودتان است.»
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
📌پست ثابت پرسشوپاسخ پاسخ هر سؤالی که این پایین بنویسید در قالب فایلی صوتی در کانال ارائه خواهد شد 👇
☘️در لینک زیر به همهی پرسشهای شما به طور صوتی پاسخ میدهم:
👇
https://www.tg-me.com/shahinkalantari/10929
👇
https://www.tg-me.com/shahinkalantari/10929
Telegram
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
📌پست ثابت پرسشوپاسخ
پاسخ هر سؤالی که این پایین بنویسید در قالب فایلی صوتی در کانال ارائه خواهد شد
👇
پاسخ هر سؤالی که این پایین بنویسید در قالب فایلی صوتی در کانال ارائه خواهد شد
👇
پروژهی فکری
پروژهی فکری شما چیست؟
اصلن پروژهی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق کنیم بالای ذهنمان و کاری برایش انجام بدهیم.
برای مثال پروژهی فکری من ترویج نوشتن است، اینکه بگویم انواعی از نوشتن میتواند بر زیست فردی و اجتماعی ما اثری مثبت و ملموس بگذارد. خب، حالا برای پروژهی فکریام باید کاری بکنم. یکیش نوشتن کتاب است که انجام دادهام و شاهراه تأثیرگذاری یک نمونهی آن است: ولی برای پیشبرد پروژههای فکری بیش از کتاب (چه چاپی چه الکترونیکی) نویسندگیِ آنلاین را مؤثر میدانم. صدالبته که اگر عشق کتاب باشیم، بعدها میتوانیم مجموعهی نوشتههایمان را قالب کتاب هم منتشر کنیم.
اما آیا نوشتن یک یا چند یادداشت محدود در اینترنت برای دنبالکردن یک پروژهی فکری کافی است؟
در این زمینه بهتر است سخنی از عباس عبدی نقل کنم:
«توجه کنید که وقتی ما از یادداشت صحبت میکنیم، منظورمان «یک» یادداشت نیست که بعید میدانم در دنیا کسی یک یادداشت بنویسد و انتظار ایجاد تغییر ملموسی را بعد از نوشتن آن داشته باشد. بهتر است بگویم زنجیرهی یادداشتهاست که میتواند مؤثر باشد یا صد، دویست یا دو هزار حلقه. چنین زنجیرهای میتواند به تغییری مثبت در جامعه کمک کند، این اولین نکته، بهعلاوه، این باید مثل زنجیر باشد، نه حلقههای جدا از هم، این مسئلهیی کلیدی در یادداشتنویسی است. (یادداشتهای مطبوعاتی و سرمقالهنویسی، نشر نی، ۱۳۹۸)»
برای فعالیت اثربخش در فضای اینترنت پیش از هر چیز به فکر داشتن پروژهیی فکری باشیم.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
پروژهی فکری شما چیست؟
اصلن پروژهی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق کنیم بالای ذهنمان و کاری برایش انجام بدهیم.
برای مثال پروژهی فکری من ترویج نوشتن است، اینکه بگویم انواعی از نوشتن میتواند بر زیست فردی و اجتماعی ما اثری مثبت و ملموس بگذارد. خب، حالا برای پروژهی فکریام باید کاری بکنم. یکیش نوشتن کتاب است که انجام دادهام و شاهراه تأثیرگذاری یک نمونهی آن است: ولی برای پیشبرد پروژههای فکری بیش از کتاب (چه چاپی چه الکترونیکی) نویسندگیِ آنلاین را مؤثر میدانم. صدالبته که اگر عشق کتاب باشیم، بعدها میتوانیم مجموعهی نوشتههایمان را قالب کتاب هم منتشر کنیم.
اما آیا نوشتن یک یا چند یادداشت محدود در اینترنت برای دنبالکردن یک پروژهی فکری کافی است؟
در این زمینه بهتر است سخنی از عباس عبدی نقل کنم:
«توجه کنید که وقتی ما از یادداشت صحبت میکنیم، منظورمان «یک» یادداشت نیست که بعید میدانم در دنیا کسی یک یادداشت بنویسد و انتظار ایجاد تغییر ملموسی را بعد از نوشتن آن داشته باشد. بهتر است بگویم زنجیرهی یادداشتهاست که میتواند مؤثر باشد یا صد، دویست یا دو هزار حلقه. چنین زنجیرهای میتواند به تغییری مثبت در جامعه کمک کند، این اولین نکته، بهعلاوه، این باید مثل زنجیر باشد، نه حلقههای جدا از هم، این مسئلهیی کلیدی در یادداشتنویسی است. (یادداشتهای مطبوعاتی و سرمقالهنویسی، نشر نی، ۱۳۹۸)»
برای فعالیت اثربخش در فضای اینترنت پیش از هر چیز به فکر داشتن پروژهیی فکری باشیم.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
ما به چه کسانی بیشازحد احترام میگذاریم و برایمان الگو و الهامبخش میشوند؟ کسانی که به دیگران احترام بگذارند. با پرنسیب باشند و، از همه مهمتر، بین گفتار و کردارشان تناقضی دیده نشود. این انسانها خودبهخود احترام برمیانگیزند، حتی اگر گاهی خطا کنند.
©️بهار رهادوست، هنوز میتوانم ببینم، ص ۱۷
#قصار
@shahinkalantari
©️بهار رهادوست، هنوز میتوانم ببینم، ص ۱۷
#قصار
@shahinkalantari
سنجشگرانهزیستن
جک کنفیلد در مصاحبهیی از عادتی ساده میگوید که در بهبود روابط او و همسرش مؤثر بوده، به این شکل که هرازگاهی از هم میپرسند «تو از ۱ تا ۱۰ به رابطهمان چه نمرهیی میدهی؟» بهفرض اگر طرف مقابل بگوید ۷، دیگری باید بپرسد «بگو چهکار باید بکنم که این نمره به ۱۰ برسد؟»
به همین سیاق، ما در آغاز وبینارهای اهل نوشتن -که هر هفته، از شنبه تا چهارشنبه، از ساعت ۱۸ تا ۱۸:۳۰ برگزار میشود- روزمان را میسنجیم. من میپرسم «تا این ساعت از روز از ۱ تا ۱۰ به امروز چه نمرهیی میدهید؟» وقتی همه نمره دادند، بحث را با این پرسش ادامه میدهم: «چطور میتوانید تا آخر شب به این نمره بیفزایید؟».
اوایل بیشتر حسی و بر اساسی برخی معیارهایی مبهم نمره میدادیم، اما از جایی به بعد معیارهایی را برای ارزیابی دقیقتر و اثربخشتر روزها تعیین کردیم.
برای مثال من برای ارزیابی هر روزم ۱۰ مورد زیر را میسنجم (برای هر کدام یک نمره در نظر گرفتهام):
· کیفیت خواب
· نوشتن صفحات صبحگاهی
· سپاسگزاری
· پیادهروی
· ۲ ساعت نوشتن
· انجام کاری تازه
· پرهیز از پرسهی بیهوده در شبکههای اجتماعی
· شعرخوانی/نمایشنامهخوانی (هر کدام نیمنمره)
· تغذیهی سالم/نوشیدن آب بهمیزان کافی
· پاسخ به پیامها
انجام بیشتر این کارها نه خیلی سخت است نه خیلی آسان. بهتر است کارهای بسیار دشوار را به چنین فهرستی نیفزایید، وقتی میبینید بیشتر اوقات نمرهی روزتان بیشتر از سه یا چهار نمیشود یعنی معیارهای سختگیرانهیی دارید که بیش از رشد موجب سرخوردگیتان خواهد.
نکته: این فهرست، فهرست موقتی از کارهای روزانه نیست. در این فهرست -که البته گهگاه میتواند برخی موارد آن تغییر کند- استاندارهای ثابت و کیفی زندگیمان را در نظر داریم. بنابراین ممکن است مواردی حسی، نگرشی و کلی هم در آن باشند که در یک اقدام مشخص و ملموس خلاصه نشوند. برای مثال ممکن یکی «مهربانبودن» را در فهرستش بیاورد. مهربانبودن کیفیتیست که میتواند به شکلهای گوناگون در طول روز در اقدامات گوناگون ما جاری شود، حتا ممکن هیچ نمود عینی مشخصی نداشته باشد.
مهم: طبیعتن ارزیابی روزانه باید در انتهای روز انجام شود، اما بهتر است در میان روز حتمن یک ارزیابی اولیه از روزمان داشته باشیم. چراکه سبب میشود در باقیماندهی روز برای افزایش نمرهی روز بکوشیم.
دعوت: اگر شما هم به این شیوه علاقهمند هستید این پایین از معیارهای ارزیابی روزتان برایمان بنویسید.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
جک کنفیلد در مصاحبهیی از عادتی ساده میگوید که در بهبود روابط او و همسرش مؤثر بوده، به این شکل که هرازگاهی از هم میپرسند «تو از ۱ تا ۱۰ به رابطهمان چه نمرهیی میدهی؟» بهفرض اگر طرف مقابل بگوید ۷، دیگری باید بپرسد «بگو چهکار باید بکنم که این نمره به ۱۰ برسد؟»
به همین سیاق، ما در آغاز وبینارهای اهل نوشتن -که هر هفته، از شنبه تا چهارشنبه، از ساعت ۱۸ تا ۱۸:۳۰ برگزار میشود- روزمان را میسنجیم. من میپرسم «تا این ساعت از روز از ۱ تا ۱۰ به امروز چه نمرهیی میدهید؟» وقتی همه نمره دادند، بحث را با این پرسش ادامه میدهم: «چطور میتوانید تا آخر شب به این نمره بیفزایید؟».
اوایل بیشتر حسی و بر اساسی برخی معیارهایی مبهم نمره میدادیم، اما از جایی به بعد معیارهایی را برای ارزیابی دقیقتر و اثربخشتر روزها تعیین کردیم.
برای مثال من برای ارزیابی هر روزم ۱۰ مورد زیر را میسنجم (برای هر کدام یک نمره در نظر گرفتهام):
· کیفیت خواب
· نوشتن صفحات صبحگاهی
· سپاسگزاری
· پیادهروی
· ۲ ساعت نوشتن
· انجام کاری تازه
· پرهیز از پرسهی بیهوده در شبکههای اجتماعی
· شعرخوانی/نمایشنامهخوانی (هر کدام نیمنمره)
· تغذیهی سالم/نوشیدن آب بهمیزان کافی
· پاسخ به پیامها
انجام بیشتر این کارها نه خیلی سخت است نه خیلی آسان. بهتر است کارهای بسیار دشوار را به چنین فهرستی نیفزایید، وقتی میبینید بیشتر اوقات نمرهی روزتان بیشتر از سه یا چهار نمیشود یعنی معیارهای سختگیرانهیی دارید که بیش از رشد موجب سرخوردگیتان خواهد.
نکته: این فهرست، فهرست موقتی از کارهای روزانه نیست. در این فهرست -که البته گهگاه میتواند برخی موارد آن تغییر کند- استاندارهای ثابت و کیفی زندگیمان را در نظر داریم. بنابراین ممکن است مواردی حسی، نگرشی و کلی هم در آن باشند که در یک اقدام مشخص و ملموس خلاصه نشوند. برای مثال ممکن یکی «مهربانبودن» را در فهرستش بیاورد. مهربانبودن کیفیتیست که میتواند به شکلهای گوناگون در طول روز در اقدامات گوناگون ما جاری شود، حتا ممکن هیچ نمود عینی مشخصی نداشته باشد.
مهم: طبیعتن ارزیابی روزانه باید در انتهای روز انجام شود، اما بهتر است در میان روز حتمن یک ارزیابی اولیه از روزمان داشته باشیم. چراکه سبب میشود در باقیماندهی روز برای افزایش نمرهی روز بکوشیم.
دعوت: اگر شما هم به این شیوه علاقهمند هستید این پایین از معیارهای ارزیابی روزتان برایمان بنویسید.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
جاهای خالی تقویم
«جاهای خالی تقویم شما را شیطان پر میکند.» این جملهی گرنت کاردون را پنج سال پیش خواندم، و بیش از همهی حرفهایش در ذهنم ماند. منظورش این است که اگه نقشه و برنامهیی برای روزهایتان نداشته باشید عمرتان به تباهی میگذرد. اما آدمهای «معتاد به کار» را هم تداعی میکند؛ آدمهایی که هر طور شده کارهای بیشتری توی تقویمشان میتپانند و مدام مشغولند، حالا فرقی نمیکند مشغلههای باارزشی دارند یا نه، همینکه هیچ فراغتی نداشته باشند برایشان بس است.
یکی از موضوعات رایج در نوشتن کتابهای غیرداستانیِ عمومی در سالهای اخیر «اهمیت فراغت» است. نمونهی کلاسیک این نوع نوشتهها «در ستایش بطالت» از برتراند راسل است که میگوید ۴ ساعت کار روزانه کافی است. چنین کتابهایی فراغت یا حتا تنبلی و بیکاری را بخش مهمی از روند خلاقیت و همینطور عامل آرامش و سلامتی میدانند. من با استدلال این آثار همدلم، ولی در عمل، بیش از پیش، به واقعیت حرف گرنت کاردون پی میبرم. چرا چنین میشود؟
چون فراغتِ با کیفیت کمیاب و حتا محال شده. شما، اغلب، وقت خالی که گیر میاورید پیادهروی و مراقبه و مطالعه میکنید یا ولو میشوید روی کاناپه و اینستاگرام و توییتر را بالاپایین میکنید؟
درست که بنگریم میبینیم کیفیت فراغت اغلب ما اندک است، طوریکه، پس از تعطیلات، به جای آنکه سرحال و پرانرژی باشیم، خسته و بیرمق برمیگردیم سرکار.
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، در کلبهیی روستایی میزیست، و اندیشهی خود را وامدار محیط زندگیاش میدانست (کتاب مرتبط: کلبهی هایدگر، ادم شار، ترجمهی ایرج قانونی/کلیپ: چرا روستانشینم؟ ).
آیا دلیل فراغت بیکیفیت ما زندگی مدرن و زیستن در شهر است که کمتر به خلوت و آرامش راه میدهد؟ شاید. با این حساب تقویم ما چه بهتر که با کار پر بشود، وگرنه گزینههای بدتر و خودتخریبی جایگزین آن میشود. اما نه، این که خیلی ناامیدکننده است. پس هایدگرگونه به کلبهیی در دل روستا پناه ببریم؟ بهنظرم برای بیشتر ما نه ممکن است نه مفید.
ترجیح شخصی من پر کردن تقویمم با شغلیست که پرداختن به آن خالی از لذت و تفریح نیست.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
«جاهای خالی تقویم شما را شیطان پر میکند.» این جملهی گرنت کاردون را پنج سال پیش خواندم، و بیش از همهی حرفهایش در ذهنم ماند. منظورش این است که اگه نقشه و برنامهیی برای روزهایتان نداشته باشید عمرتان به تباهی میگذرد. اما آدمهای «معتاد به کار» را هم تداعی میکند؛ آدمهایی که هر طور شده کارهای بیشتری توی تقویمشان میتپانند و مدام مشغولند، حالا فرقی نمیکند مشغلههای باارزشی دارند یا نه، همینکه هیچ فراغتی نداشته باشند برایشان بس است.
یکی از موضوعات رایج در نوشتن کتابهای غیرداستانیِ عمومی در سالهای اخیر «اهمیت فراغت» است. نمونهی کلاسیک این نوع نوشتهها «در ستایش بطالت» از برتراند راسل است که میگوید ۴ ساعت کار روزانه کافی است. چنین کتابهایی فراغت یا حتا تنبلی و بیکاری را بخش مهمی از روند خلاقیت و همینطور عامل آرامش و سلامتی میدانند. من با استدلال این آثار همدلم، ولی در عمل، بیش از پیش، به واقعیت حرف گرنت کاردون پی میبرم. چرا چنین میشود؟
چون فراغتِ با کیفیت کمیاب و حتا محال شده. شما، اغلب، وقت خالی که گیر میاورید پیادهروی و مراقبه و مطالعه میکنید یا ولو میشوید روی کاناپه و اینستاگرام و توییتر را بالاپایین میکنید؟
درست که بنگریم میبینیم کیفیت فراغت اغلب ما اندک است، طوریکه، پس از تعطیلات، به جای آنکه سرحال و پرانرژی باشیم، خسته و بیرمق برمیگردیم سرکار.
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، در کلبهیی روستایی میزیست، و اندیشهی خود را وامدار محیط زندگیاش میدانست (کتاب مرتبط: کلبهی هایدگر، ادم شار، ترجمهی ایرج قانونی/کلیپ: چرا روستانشینم؟ ).
آیا دلیل فراغت بیکیفیت ما زندگی مدرن و زیستن در شهر است که کمتر به خلوت و آرامش راه میدهد؟ شاید. با این حساب تقویم ما چه بهتر که با کار پر بشود، وگرنه گزینههای بدتر و خودتخریبی جایگزین آن میشود. اما نه، این که خیلی ناامیدکننده است. پس هایدگرگونه به کلبهیی در دل روستا پناه ببریم؟ بهنظرم برای بیشتر ما نه ممکن است نه مفید.
ترجیح شخصی من پر کردن تقویمم با شغلیست که پرداختن به آن خالی از لذت و تفریح نیست.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
چرا روستانشین ام - هایدگر
چرا روستانشین ام؟ نوشته ی مارتین هایدگر - ترجمه ی احسان سنایی
گوینده متن: محجوبه سادات مرتضوی
گوینده متن: محجوبه سادات مرتضوی
من به دستور زبان هیچ توجهی ندارم. وقتی هم که مینویسم، به خاطر عشق به کلمات است که مینویسم، مثل نقاشی که عاشق رنگ است و یک مشت رنگ را به سمت تابلو پرت میکند.
©️چارلز بوکوفسکی
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
©️چارلز بوکوفسکی
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
گنجیست که عقل آفرین میزندش
«ساعت ۶ از خواب برمیخیزم. بیدرنگ نوشتن صفحات صبحگاهی را میآغازم. مثل همیشه اولش سخت است. وسوسه میشوی برای هزار کار دیگر، از همه بیشتر چککردن موبایل؛ اما چند سطر که مینویسی میبینی دلت میخواهد ادامه بدهی و چقدر به نوشتن نیاز داشتهیی. هر سه صفحه را که پُر کردی، ذهنت باز و شفاف میشود، میفهمی برای روز پیشِ رو چه کارهای بهتری میتوان کرد. بعد، دوش میگیرم، لباس روشن و کفش راحتی میپوشم و روانه میشوم، فقط با یک کتاب و شارژر موبایلم. بارم سنگین نیست تا راحتتر گام بردارم. ماشینسواری خستهام میکند. فقط با پیادهرویِ صبحگاهی جرأت و انرژی مطلوبم را برای انجام کارهای تازه مییابم. ساعت ۹ جلسهی اول کمپ «ایدهپزی» شروع میشود. دلم میخواهد سرشار از انرژی باشم. وقتی در کلاسی انرژی کافی ندارم دچار عذاب وجدان میشوم، آدمها با اشتیاق میآیند و دوست دارم بهترین نسخهی مرا ببینند. وقتی میرسم دفتر پاداش پیادهروی در تمام تنم جاری است. چند صفحهیی نمایشنامه میخوانم، اسلاید کلاس را نهایی میکنم و دنبال آهنگی شاد میگردم برای پیش از جلسه. کل یک ساعتِ جلسه در چشمبرهمزدنی میگذرد. صد و ده نفر آنلایناند. برای انجام چند کار با هم قرار میگذاریم تا فردا به هم گزارش بدهیم، از جمله اینکه بگوییم در طول روز چند «پومودورو» کار کردهایم و...»
متن بالا پارهیی از ژورنال شخصی من است که به زمان حال روایت شده؛ ترکیبیست از دادههای عینی و ذهنی. معمولن با نوشتن گزارشهای سادهی اینچنینی از عملکرد روزانهام، به ایدههای تازهیی برای کارهای مختلف میرسم، مثلن یکهو میفهمم که برای فلان دوره چه تمرینی مناسب است یا در تماس با همکارم باید روی چه نکتهیی تأکید کنم. استمرارم سبب شده «یادداشتنویسی روزانه» را بهعنوان بستری زایا و پویا برای خلق ایدههای تازه، به دیگران هم پیشنهاد بدهم.
استعارهی یافتن گنج نخنماست، اما جدا از استعارهبازی، در یادداشتنویسی روزانه واقعن حسی از کشف گنج هم با من هست. ماجرا برمیگردد به کودکیام. آتشِ گنج را یکی از سریالهای تلویزیون و پدرم که خیال میکرد خانهمان روی قصری باستانی بنا شده، به جانم انداخته بود. کار هر روزم این بود که بروم گوشهیی از باغچهی حیاطِ بزرگ خانه را بِکَنم. شکل گنج هم کاملن در ذهنم آشکار بود: سکههای دقیانوسی که مشابهش را در سریال مردان آنجلس دیده بودم. باری، همان میل به گنججویی را با خودم آوردهام تا اینجا و صفحهی سفید وٌرد شده عین باغچهی حیات از دسترفتهمان. خوشبختانه در یادداشتهای روزانه راحتتر به گنج میرسم. چون توقعم از گنج را تعدیل کردهام. با گنجدیدنِ چیزهای ناچیز بهانههای بیشتری برای قدردانی از زندگی مییابم.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
«ساعت ۶ از خواب برمیخیزم. بیدرنگ نوشتن صفحات صبحگاهی را میآغازم. مثل همیشه اولش سخت است. وسوسه میشوی برای هزار کار دیگر، از همه بیشتر چککردن موبایل؛ اما چند سطر که مینویسی میبینی دلت میخواهد ادامه بدهی و چقدر به نوشتن نیاز داشتهیی. هر سه صفحه را که پُر کردی، ذهنت باز و شفاف میشود، میفهمی برای روز پیشِ رو چه کارهای بهتری میتوان کرد. بعد، دوش میگیرم، لباس روشن و کفش راحتی میپوشم و روانه میشوم، فقط با یک کتاب و شارژر موبایلم. بارم سنگین نیست تا راحتتر گام بردارم. ماشینسواری خستهام میکند. فقط با پیادهرویِ صبحگاهی جرأت و انرژی مطلوبم را برای انجام کارهای تازه مییابم. ساعت ۹ جلسهی اول کمپ «ایدهپزی» شروع میشود. دلم میخواهد سرشار از انرژی باشم. وقتی در کلاسی انرژی کافی ندارم دچار عذاب وجدان میشوم، آدمها با اشتیاق میآیند و دوست دارم بهترین نسخهی مرا ببینند. وقتی میرسم دفتر پاداش پیادهروی در تمام تنم جاری است. چند صفحهیی نمایشنامه میخوانم، اسلاید کلاس را نهایی میکنم و دنبال آهنگی شاد میگردم برای پیش از جلسه. کل یک ساعتِ جلسه در چشمبرهمزدنی میگذرد. صد و ده نفر آنلایناند. برای انجام چند کار با هم قرار میگذاریم تا فردا به هم گزارش بدهیم، از جمله اینکه بگوییم در طول روز چند «پومودورو» کار کردهایم و...»
متن بالا پارهیی از ژورنال شخصی من است که به زمان حال روایت شده؛ ترکیبیست از دادههای عینی و ذهنی. معمولن با نوشتن گزارشهای سادهی اینچنینی از عملکرد روزانهام، به ایدههای تازهیی برای کارهای مختلف میرسم، مثلن یکهو میفهمم که برای فلان دوره چه تمرینی مناسب است یا در تماس با همکارم باید روی چه نکتهیی تأکید کنم. استمرارم سبب شده «یادداشتنویسی روزانه» را بهعنوان بستری زایا و پویا برای خلق ایدههای تازه، به دیگران هم پیشنهاد بدهم.
استعارهی یافتن گنج نخنماست، اما جدا از استعارهبازی، در یادداشتنویسی روزانه واقعن حسی از کشف گنج هم با من هست. ماجرا برمیگردد به کودکیام. آتشِ گنج را یکی از سریالهای تلویزیون و پدرم که خیال میکرد خانهمان روی قصری باستانی بنا شده، به جانم انداخته بود. کار هر روزم این بود که بروم گوشهیی از باغچهی حیاطِ بزرگ خانه را بِکَنم. شکل گنج هم کاملن در ذهنم آشکار بود: سکههای دقیانوسی که مشابهش را در سریال مردان آنجلس دیده بودم. باری، همان میل به گنججویی را با خودم آوردهام تا اینجا و صفحهی سفید وٌرد شده عین باغچهی حیات از دسترفتهمان. خوشبختانه در یادداشتهای روزانه راحتتر به گنج میرسم. چون توقعم از گنج را تعدیل کردهام. با گنجدیدنِ چیزهای ناچیز بهانههای بیشتری برای قدردانی از زندگی مییابم.
شاهین کلانتری
#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
واژههایی که تنوین دارند، تازی یا آنهایی که به روال تازی ساخته شدهاند، من آنها را همانگونه که تلفظ میشوند نوشتهام زیرا باور دارم که آنها فارسی شدهاند و بنابراین، باید به شیوهی فارسی نوشته شوند. مانند: الزاماً=الزامن، حقیقتاً=حقیقتن، مستقیماً=مستقیمن، مسلماً=مسلمن و غیر اینها…
©️حبیبالله آیتاللهی | از کتاب «واژهگزینی و همانندسازی»، نشر مهر نوروز
همان پیمان که “حیوة، زکوة، صلوة، مشکوة و…” را به گونهی “حیات، و زکات و صلات، مشکات و …” در آورده است. چند گاه ِ دیگر “ابداً، اصلاً، حتماً، فعلاً، قانوناً و…” را به سیمای “ابدن، اصلن، حتمن، فعلن، قانونن، و…” در میآورد.
©️محسن شاملو | از کتاب «واژههای فارسی»، نشر پدیده، ۱۳۵۴
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
©️حبیبالله آیتاللهی | از کتاب «واژهگزینی و همانندسازی»، نشر مهر نوروز
همان پیمان که “حیوة، زکوة، صلوة، مشکوة و…” را به گونهی “حیات، و زکات و صلات، مشکات و …” در آورده است. چند گاه ِ دیگر “ابداً، اصلاً، حتماً، فعلاً، قانوناً و…” را به سیمای “ابدن، اصلن، حتمن، فعلن، قانونن، و…” در میآورد.
©️محسن شاملو | از کتاب «واژههای فارسی»، نشر پدیده، ۱۳۵۴
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
معیار من
اگر روزی برسد که در انتهای کلاسم، نسبت به ابتدای آن، انرژی بیشتری نداشته باشم، تدریس را برای همیشه رها میکنم، برای ادامهی نویسندگی هم چنین معیاری دارم.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
اگر روزی برسد که در انتهای کلاسم، نسبت به ابتدای آن، انرژی بیشتری نداشته باشم، تدریس را برای همیشه رها میکنم، برای ادامهی نویسندگی هم چنین معیاری دارم.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
«همهی کاری که باید بکنی، این است که یک جملهی درست بنویسی. درستترین جملهای را که میدانی، بنویس.» سالها قبل ارنست همینگوی، یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم، وقتی نویسندهی جوان تازهکاری در پاریس دههی ۱۹۲۰ بود و دچار یکی از آن برزخهایی شده بود که انگار قلم در آن خشکیده، این جمله را نوشت. جملهای که بعدها در کتاب خاطرات آن روزگارِ پرشورِ پاریس ــ پاریس، جشن بیکران ــ منتشر شد. همینگوی نوشت چطور با این جمله به خودش یادآوری میکرد که نقطهی شروع نوشتن، همیشه همین است: یک جملهی درست و واقعی. و نوشتنِ آن تک جمله سخت نیست، زیرا همیشه دستکم یک جملهی درست و واقعی هست که آدمی میداند یا جایی از کسی شنیده است.
این جمله که روزی ارنست همینگویِ جوان در استیصال و برای یادآوری به خودش نوشت، به یکی از معروفترین جملات ماندگارِ او تبدیل شد. دهههاست که لقب همینگوی، «نویسندهی نویسندگان» است و کمتر نویسندهای در جهان ادبیات انگلیسی و ورای آن پیدا میشود که از او تأثیر نپذیرفته یا آرزو نکرده باشد که به خوبیِ او بنویسد. نویسندگان بسیاری در چند دههی گذشته گفتند که در استیصالِ ناشی از قلمِ خشکیده یا وضعیتی که هرچه مینوشتند چنگی به دل نمیزد، این جملهی همینگوی را به خود یادآوری کردهاند.
©️فرناز سیفی | منبع
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
این جمله که روزی ارنست همینگویِ جوان در استیصال و برای یادآوری به خودش نوشت، به یکی از معروفترین جملات ماندگارِ او تبدیل شد. دهههاست که لقب همینگوی، «نویسندهی نویسندگان» است و کمتر نویسندهای در جهان ادبیات انگلیسی و ورای آن پیدا میشود که از او تأثیر نپذیرفته یا آرزو نکرده باشد که به خوبیِ او بنویسد. نویسندگان بسیاری در چند دههی گذشته گفتند که در استیصالِ ناشی از قلمِ خشکیده یا وضعیتی که هرچه مینوشتند چنگی به دل نمیزد، این جملهی همینگوی را به خود یادآوری کردهاند.
©️فرناز سیفی | منبع
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
📌کلاس حضوری یک روزه (تنها کلاس حضوری مدرسه نویسندگی)
☘️برای دوستان مشتاق و وفادار مدرسه نویسندگی | یک روز برای دیدار حضوری و همآموزی
🔥سمینار یکروزهی نویسندگی | ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ در تهران
از ساعت ۹ صبح الی ۴ بعدازظهر
در سالن همایش جهاد دانشگاهی دانشگاه شریف
شهریه:
یک میلیون و هفتصد هزار تومان
🟢با تخفیف ویژه تا پایان تیر:
۹۷۰ هزار تومان
🔴مهلت استفاده از تخفیف ویژه تمدید نخواهد شد.
برای ثبتنام شهریه برای شمارهی زیر واریز و سپس رسید خود را برای آیدی تلگرامی زیر ارسال کنید:
۵۸۹۲۱۰۱۰۲۲۴۳۱۷۵۹
بانک سپه، به نام رحیم کلانتری
سپس رسید واریز را از طریق تلگرام یا پیامک برای دبیر اجرایی دوره، آقای کریمنژاد ارسال کنید:
۰۹۱۲۵۷۷۶۵۳۲
@Businessfollow
برای مطالعهی فراخوان کامل سمینار روی لینک زیر کلیک کنید:
madresenevisandegi.com/2621
☘️برای دوستان مشتاق و وفادار مدرسه نویسندگی | یک روز برای دیدار حضوری و همآموزی
🔥سمینار یکروزهی نویسندگی | ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ در تهران
از ساعت ۹ صبح الی ۴ بعدازظهر
در سالن همایش جهاد دانشگاهی دانشگاه شریف
شهریه:
یک میلیون و هفتصد هزار تومان
🟢با تخفیف ویژه تا پایان تیر:
۹۷۰ هزار تومان
🔴مهلت استفاده از تخفیف ویژه تمدید نخواهد شد.
برای ثبتنام شهریه برای شمارهی زیر واریز و سپس رسید خود را برای آیدی تلگرامی زیر ارسال کنید:
۵۸۹۲۱۰۱۰۲۲۴۳۱۷۵۹
بانک سپه، به نام رحیم کلانتری
سپس رسید واریز را از طریق تلگرام یا پیامک برای دبیر اجرایی دوره، آقای کریمنژاد ارسال کنید:
۰۹۱۲۵۷۷۶۵۳۲
@Businessfollow
برای مطالعهی فراخوان کامل سمینار روی لینک زیر کلیک کنید:
madresenevisandegi.com/2621
آداب آزادنویسی
آزادنویسی نگارش آزادانهی جریان سیال ذهن است.
با هر ابزاری میتوانید بنویسید. بهتر است بهطور متناوب از قلم و کاغذ و ابزارهای الکترونیکی استفاده کنید.
بداهه بنویسید.
بیوقفه بنویسید.
اگر حس میکنید هیچ چیزی برای نوشتن ندارید همین موضوع را به بهانهیی برای شروع نوشتن تبدیل کنید.
وقتی موضوع تازهیی به ذهنتان رسید موضوع قبلی را ادامه ندهید؛ حتا میتوانید برخی جملهها را نیمهکاره رها کنید.
خودسانسوری مخل آزادنویسی است. از نوشتن هیچ چیزی امتناع نکنید؛ بعد از نوشتن میتوانید کل متن یا هر بخشی از آن را که نمیخواهید از بین ببرید.
تا میتوانید بیشتر بنویسید. معمولن بعد از بیست-سی دقیقه آزادنویسی تازه ذهنتان گرم میشود برای نوشتن.
نگران غلطها نباشید. در این مرحله از هر ویرایشی بپرهیزید.
ممکن است در پایان یک نشست نوشتاری هیچ ایدهیی نصیبتان نشود، اما این نباید دلسردتان کند. آزادنویسی نوعی فیزیوتراپی قلمی است. شما آزادنویسی میکنید تا برای پروژههای نوشتاریتان ورزیده بشوید.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
آزادنویسی نگارش آزادانهی جریان سیال ذهن است.
با هر ابزاری میتوانید بنویسید. بهتر است بهطور متناوب از قلم و کاغذ و ابزارهای الکترونیکی استفاده کنید.
بداهه بنویسید.
بیوقفه بنویسید.
اگر حس میکنید هیچ چیزی برای نوشتن ندارید همین موضوع را به بهانهیی برای شروع نوشتن تبدیل کنید.
وقتی موضوع تازهیی به ذهنتان رسید موضوع قبلی را ادامه ندهید؛ حتا میتوانید برخی جملهها را نیمهکاره رها کنید.
خودسانسوری مخل آزادنویسی است. از نوشتن هیچ چیزی امتناع نکنید؛ بعد از نوشتن میتوانید کل متن یا هر بخشی از آن را که نمیخواهید از بین ببرید.
تا میتوانید بیشتر بنویسید. معمولن بعد از بیست-سی دقیقه آزادنویسی تازه ذهنتان گرم میشود برای نوشتن.
نگران غلطها نباشید. در این مرحله از هر ویرایشی بپرهیزید.
ممکن است در پایان یک نشست نوشتاری هیچ ایدهیی نصیبتان نشود، اما این نباید دلسردتان کند. آزادنویسی نوعی فیزیوتراپی قلمی است. شما آزادنویسی میکنید تا برای پروژههای نوشتاریتان ورزیده بشوید.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
آداب تکرار
گلایه از حافظه بهخاطر فراموشیدن کتابها بیراه است. مغز که سطل آشغال نیست؛ با همان سازوکاری که بسیاری از چیزهای اضافه و زائد را حذف میکند خیلی چیزهای بهدردبخور را هم دور میریزد، مگر اینکه با شیوههای مناسب به آن ثابت کنیم که چه چیزی ارزش به خاطر سپردن دارد. از میان روشهای گوناگونِ تقویت حافظه و مطالعهی اثربخش، من تکرار را سادهتر و مؤثرتر از شیوههای دیگر میدانم.
اگر در تکرار مهارت بیابید اشتیاقتان به مطالعه بیشتر میشود، چون پس از بازخوانی چند کتاب به تأثیر عملی و پررنگِ مطالعهی مؤثر بر بهبود فکر و زندگیتان پی میبرید. دلیل سرخوردگی بسیاری از افراد از کتابخوانی پیوند کمرنگ زندگی آنها با آموختههایشان است. شما با تکرار بر این گسست غلبه میکنید.
با تکرار و تأمل، در تحلیل کتابها نیز متبحر میشوید و میتوانید از اندیشهی خود چیزی به هر کتاب بیفزایید.
در این نوشته فقط از آداب تکرار کتاب میگویم، این نکات با قدری تغییر برای تکرار فیلم و... هم به کار میآید.
۱. کتابی را انتخاب کنید که در راستای یکی از پروژههای شخصی شماست. یعنی کتاب را گره بزنید به هدفی مشخص که فعالانه در حال پرداختن به آن هستید. برای مثال من اینروزها در حال خواندن کتابی هستم که مستقیمن با سخنرانیام در سمینار نویسندگی مرتبط است.
۲. کتابی را میخوانید، چنان مجذوبش میشوید که قاطعانه تصمیم به تکرارش میگیرید اما بعد از اتمام کتاب مدتی فاصله میندازید تا بعدن تکرار آن را شروع کنید. چند ماه میگذرد میبینید آن کتاب زیر انبوهی از کتابهای دیگر دفن شده و اصلن نمیدانید چرا آنقدر ولع بازخوانیاش را داشتید. من بارها فرصت تکرار کتاب خوبی را به خاطر همین اشتباهم از دست دادهام.
تکرار را بلافاصله در همان لحظه که مطالعهی صفحهی آخر کتاب به پایان رسید شروع کنید.
۴. اگر میتوانید نسخهی اضافهیی از کتاب تهیه کنید و یکی از نسخهها را بهقول صحافها «تهبُر» کنید. جداکردن صفحات کتاب از هم باعث میشود رغبت بیشتری برای بازخوانی آن بیابید، انگار اینطوری به شکل ملموستری در حال کالبدشکافی متن هستید. با این کار حمل کتاب هم ساده میشود. من معمولن فصلی از کتابی را در کیف یا جیب کتم میگذارم تا در موقعیتهای مختلف، بهجای پرسهی بیهوده در موبایل، کتاب بخوانم.
۴. هر بار با ابزاری تازه سطرهای مهم را نشاندار کنید. مثلن بار اول با مداد، بار دوم با ماژیک هایلایت، بار سوم با نوشتن برداشتهایتان در گوشهوکنار سطرها.
۵. بهترین راه آموختن، آموزاندن است. بازگو کردن مطالب کتاب کیفیت تکرارتان را چند برابر میکند. در آغاز، مطالب کتاب را به زبان خودتان توضیح بدهید و صدایتان را ضبط کنید. در گام نهایی آموختهیتان را مکتوب کنید.
۶. گاهی کتابی را گروهی تکرار کنید. بازخوانی گروهی کتاب میتواند انگیزهی بیشتری برای پایبندی به تکرار ایجاد کند و زمینهساز گفتوگوهای آموزندهیی باشد.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari @Tardidar
ShahinKalantari.com
گلایه از حافظه بهخاطر فراموشیدن کتابها بیراه است. مغز که سطل آشغال نیست؛ با همان سازوکاری که بسیاری از چیزهای اضافه و زائد را حذف میکند خیلی چیزهای بهدردبخور را هم دور میریزد، مگر اینکه با شیوههای مناسب به آن ثابت کنیم که چه چیزی ارزش به خاطر سپردن دارد. از میان روشهای گوناگونِ تقویت حافظه و مطالعهی اثربخش، من تکرار را سادهتر و مؤثرتر از شیوههای دیگر میدانم.
اگر در تکرار مهارت بیابید اشتیاقتان به مطالعه بیشتر میشود، چون پس از بازخوانی چند کتاب به تأثیر عملی و پررنگِ مطالعهی مؤثر بر بهبود فکر و زندگیتان پی میبرید. دلیل سرخوردگی بسیاری از افراد از کتابخوانی پیوند کمرنگ زندگی آنها با آموختههایشان است. شما با تکرار بر این گسست غلبه میکنید.
با تکرار و تأمل، در تحلیل کتابها نیز متبحر میشوید و میتوانید از اندیشهی خود چیزی به هر کتاب بیفزایید.
در این نوشته فقط از آداب تکرار کتاب میگویم، این نکات با قدری تغییر برای تکرار فیلم و... هم به کار میآید.
۱. کتابی را انتخاب کنید که در راستای یکی از پروژههای شخصی شماست. یعنی کتاب را گره بزنید به هدفی مشخص که فعالانه در حال پرداختن به آن هستید. برای مثال من اینروزها در حال خواندن کتابی هستم که مستقیمن با سخنرانیام در سمینار نویسندگی مرتبط است.
۲. کتابی را میخوانید، چنان مجذوبش میشوید که قاطعانه تصمیم به تکرارش میگیرید اما بعد از اتمام کتاب مدتی فاصله میندازید تا بعدن تکرار آن را شروع کنید. چند ماه میگذرد میبینید آن کتاب زیر انبوهی از کتابهای دیگر دفن شده و اصلن نمیدانید چرا آنقدر ولع بازخوانیاش را داشتید. من بارها فرصت تکرار کتاب خوبی را به خاطر همین اشتباهم از دست دادهام.
تکرار را بلافاصله در همان لحظه که مطالعهی صفحهی آخر کتاب به پایان رسید شروع کنید.
۴. اگر میتوانید نسخهی اضافهیی از کتاب تهیه کنید و یکی از نسخهها را بهقول صحافها «تهبُر» کنید. جداکردن صفحات کتاب از هم باعث میشود رغبت بیشتری برای بازخوانی آن بیابید، انگار اینطوری به شکل ملموستری در حال کالبدشکافی متن هستید. با این کار حمل کتاب هم ساده میشود. من معمولن فصلی از کتابی را در کیف یا جیب کتم میگذارم تا در موقعیتهای مختلف، بهجای پرسهی بیهوده در موبایل، کتاب بخوانم.
۴. هر بار با ابزاری تازه سطرهای مهم را نشاندار کنید. مثلن بار اول با مداد، بار دوم با ماژیک هایلایت، بار سوم با نوشتن برداشتهایتان در گوشهوکنار سطرها.
۵. بهترین راه آموختن، آموزاندن است. بازگو کردن مطالب کتاب کیفیت تکرارتان را چند برابر میکند. در آغاز، مطالب کتاب را به زبان خودتان توضیح بدهید و صدایتان را ضبط کنید. در گام نهایی آموختهیتان را مکتوب کنید.
۶. گاهی کتابی را گروهی تکرار کنید. بازخوانی گروهی کتاب میتواند انگیزهی بیشتری برای پایبندی به تکرار ایجاد کند و زمینهساز گفتوگوهای آموزندهیی باشد.
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
@ShahinKalantari @Tardidar
ShahinKalantari.com
اینگونه میبینم نوشتن را
عشق را به چه تشبیه میکنید؟ سفر؟ درخت؟
زندگی را به چه مانند میکنید؟ جنگ؟ جنگل؟
استعارههای ما چیزهای بسیاری دربارهی نگرشمان به زندگی میگویند.
اصفر سیدآبادی گفته بود: «نوشتن برای هر کسی یک شکل است. برای من مثل دمیدن آفتاب در روزی سرد است یا مثل بارش باران در روزی داغ. چیزی که جریان عادی زندگی را به نفع چیزی بهتر، بههم میزند، مثل عبور از موجهای متلاطم و رسیدن به ساحل. اما ساحل همیشه پیدا نیست. نوشتن همیشه روی نمیدهد. اما وقتی رخ داد، همهچیز بهتر میشود.»
استعارهی شما از نوشتن میتواند بر شدت شوق شما در نویسندگی اثر بگذارد. با استعارهیی مناسب میتوان از نوشتن مرهم و مرحم ساخت.
جولیا کامرون گفت:
نوشتن مانند دوستیست که هرگاه بخواهم میتوانم سرم را روی شانهاش بگذارم و بگریم.»
شما نوشتن را به چه تشبیه میکنید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
ShahinKalantari.com
@Tardidar @ShahinKalantari
عشق را به چه تشبیه میکنید؟ سفر؟ درخت؟
زندگی را به چه مانند میکنید؟ جنگ؟ جنگل؟
استعارههای ما چیزهای بسیاری دربارهی نگرشمان به زندگی میگویند.
اصفر سیدآبادی گفته بود: «نوشتن برای هر کسی یک شکل است. برای من مثل دمیدن آفتاب در روزی سرد است یا مثل بارش باران در روزی داغ. چیزی که جریان عادی زندگی را به نفع چیزی بهتر، بههم میزند، مثل عبور از موجهای متلاطم و رسیدن به ساحل. اما ساحل همیشه پیدا نیست. نوشتن همیشه روی نمیدهد. اما وقتی رخ داد، همهچیز بهتر میشود.»
استعارهی شما از نوشتن میتواند بر شدت شوق شما در نویسندگی اثر بگذارد. با استعارهیی مناسب میتوان از نوشتن مرهم و مرحم ساخت.
جولیا کامرون گفت:
نوشتن مانند دوستیست که هرگاه بخواهم میتوانم سرم را روی شانهاش بگذارم و بگریم.»
شما نوشتن را به چه تشبیه میکنید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
ShahinKalantari.com
@Tardidar @ShahinKalantari
با هجوم ایدهها چه کنیم؟
حالا که بحث تشبیه را آغازیدهایم و به مذاق شما هم خوش آمده، بیایید به استعارهها و قیاسهایی که برای بخشهای مختلف هنر نویسندگی ساختهاند بپردازیم.
شاید شما هم گاهی هنگام نوشتن داستان با هجوم وقایع و شخصیتهایی مواجه بشوید که جذاب و وسوسهانگیزند اما نمیتوان همهی آنها را در داستان گنجاند. برخی نویسندگان نوپا به خاطر همین تشویشِ ذهنی عطای داستان را به لقایش میبخشند، برخی ترجیح میدهند داستان را در ذهنشان نگه دارند و نگارش نهایی آن را مدام به تأخیر بیندازند، برخی هم هر چه رسید میریزند توی داستان و در نهایت آشی شلمشوربا روی دستشان میماند، اما برخی کار بهتری میکنند که با تشبیه زیر بهتر آن را میاموزیم:
«فرض کنید قصهی شما یک راهرو است (بلندی و کوتاهی مسیر به اصل قضیه ربطی ندارد)، که شما دارید به دنبال شخصیتها و ماجراها در آن پیش میروید. دو طرف این راهرو درهای بیشماری دیده میشوند. گاه و بیگاه دری باز میشود، کسی یا کسانی از آن بیرون میایند، شما شاهد حوادثی میشوید که به قصهی اصلی زیاد ربط ندارند اما در عین حال جذابتر از آن هستند که بشود آنها را نادیده گرفت. یا دست کم اینطور به نظرتان میرسد. نویسندهی بد با باز شدن هر کدام از این درها چنان مجذوب و شیفته میشود که به قصههای پشت آنها اجازه میدهد آزادانه به محیط داستانش وارد شوند. یک نویسندهی خوب، انتخاب میکند. عناصری را که در داستان اصلی به کارش میآیند برمیگزیند و آنچه مسیر داستان را به طرز ناخوشایندی منحرف خواهد کرد حذف میکند. البته خیلی وقتها این قصههای فرعی و شخصیتهایی که مثل مهمان ناخوانده به داستان اصلی حمله میکنند واقعاً قابل توجهاند. در این موارد میشود یک کار انسانی و مفید کرد. هر فکر تازه و جذابی را میتوانید حفظ کنید. اما نه برای داستانی که با آن درگیر هستید. بلکه برای قصههای بعدی. میتوانید این طرحها را در دفتری یادداشت کنید. یا اگر دوست دارید به حافظه بسپارید. به این ترتیب در ضمن نوشتن یک قصه طرحهای متعدد و جالبی برای قصههای بعدی خواهید داشت بی آنکه به کاری که سرگرم نوشتن آن هستید آسیبی رسانده باشید.» (گیتا گرکانی، مجلهی آزما، شمارهی ۶۴)
حالا شاید با تصویری که از راهروی شخصیتها و ماجراها در ذهنتان شکل گرفته، بهتر از قبل بتوانید به روند خلق داستان نگاه کنید.
شما تاکنون چه تشبیههای آموزندهیی دربارهی هنر نویسندگی خوانده یا شنیدهاید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
ShahinKalantari.com
@Tardidar @ShahinKalantari
حالا که بحث تشبیه را آغازیدهایم و به مذاق شما هم خوش آمده، بیایید به استعارهها و قیاسهایی که برای بخشهای مختلف هنر نویسندگی ساختهاند بپردازیم.
شاید شما هم گاهی هنگام نوشتن داستان با هجوم وقایع و شخصیتهایی مواجه بشوید که جذاب و وسوسهانگیزند اما نمیتوان همهی آنها را در داستان گنجاند. برخی نویسندگان نوپا به خاطر همین تشویشِ ذهنی عطای داستان را به لقایش میبخشند، برخی ترجیح میدهند داستان را در ذهنشان نگه دارند و نگارش نهایی آن را مدام به تأخیر بیندازند، برخی هم هر چه رسید میریزند توی داستان و در نهایت آشی شلمشوربا روی دستشان میماند، اما برخی کار بهتری میکنند که با تشبیه زیر بهتر آن را میاموزیم:
«فرض کنید قصهی شما یک راهرو است (بلندی و کوتاهی مسیر به اصل قضیه ربطی ندارد)، که شما دارید به دنبال شخصیتها و ماجراها در آن پیش میروید. دو طرف این راهرو درهای بیشماری دیده میشوند. گاه و بیگاه دری باز میشود، کسی یا کسانی از آن بیرون میایند، شما شاهد حوادثی میشوید که به قصهی اصلی زیاد ربط ندارند اما در عین حال جذابتر از آن هستند که بشود آنها را نادیده گرفت. یا دست کم اینطور به نظرتان میرسد. نویسندهی بد با باز شدن هر کدام از این درها چنان مجذوب و شیفته میشود که به قصههای پشت آنها اجازه میدهد آزادانه به محیط داستانش وارد شوند. یک نویسندهی خوب، انتخاب میکند. عناصری را که در داستان اصلی به کارش میآیند برمیگزیند و آنچه مسیر داستان را به طرز ناخوشایندی منحرف خواهد کرد حذف میکند. البته خیلی وقتها این قصههای فرعی و شخصیتهایی که مثل مهمان ناخوانده به داستان اصلی حمله میکنند واقعاً قابل توجهاند. در این موارد میشود یک کار انسانی و مفید کرد. هر فکر تازه و جذابی را میتوانید حفظ کنید. اما نه برای داستانی که با آن درگیر هستید. بلکه برای قصههای بعدی. میتوانید این طرحها را در دفتری یادداشت کنید. یا اگر دوست دارید به حافظه بسپارید. به این ترتیب در ضمن نوشتن یک قصه طرحهای متعدد و جالبی برای قصههای بعدی خواهید داشت بی آنکه به کاری که سرگرم نوشتن آن هستید آسیبی رسانده باشید.» (گیتا گرکانی، مجلهی آزما، شمارهی ۶۴)
حالا شاید با تصویری که از راهروی شخصیتها و ماجراها در ذهنتان شکل گرفته، بهتر از قبل بتوانید به روند خلق داستان نگاه کنید.
شما تاکنون چه تشبیههای آموزندهیی دربارهی هنر نویسندگی خوانده یا شنیدهاید؟
شاهین کلانتری
#تردیدار #یادداشت_روز
ShahinKalantari.com
@Tardidar @ShahinKalantari
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نسخهی کمحجم ویدیوی بالا