Forwarded from آموزشکده توانا
پیوسته است مرز بدنهایمان به هم
با تو نفس کشیدن، عیشِ مداوم است
یک «لحظه» دور بودنِ از تو زیادی و
یک «عمر» عاشقانه به تو زل زدن کم است
لختم شبیه وقت تولد، پر از امید
لختم شبیه یک جسدِ تازه، بیخیال
لختم به هر طریق بخواهی، به هر دلیل
این عشق مثل زندگی و مرگِ با هم است
حتی اگر زمین و زمان هم عوض شود
با هم قرار بود بخندیم تا ابد
با رقص رد شویم از این روزهای بد
در چشمهای روشنِ تو پس چرا غم است؟!
ما یک اتاق، با دو درِ نیمهبستهایم
یک صندلی که رو به خیابان نشستهایم
دست مرا بگیر عزیزم که خستهایم
حالا که حال تیره و آینده مبهم است
شاعر شدم صدا کنمت با زبانِ شعر
اسم تو را نشد بنویسم میان شعر
این بیتهایِ… این کلماتِ… به جانِ شعر
این سطرها نهایتِ عشقِ یک آدم است!
شعر از فاطمه اختصاری
fateme.ekhtesari
#حنانه_کیا
#پرواز_اوکراین🖤
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با تو نفس کشیدن، عیشِ مداوم است
یک «لحظه» دور بودنِ از تو زیادی و
یک «عمر» عاشقانه به تو زل زدن کم است
لختم شبیه وقت تولد، پر از امید
لختم شبیه یک جسدِ تازه، بیخیال
لختم به هر طریق بخواهی، به هر دلیل
این عشق مثل زندگی و مرگِ با هم است
حتی اگر زمین و زمان هم عوض شود
با هم قرار بود بخندیم تا ابد
با رقص رد شویم از این روزهای بد
در چشمهای روشنِ تو پس چرا غم است؟!
ما یک اتاق، با دو درِ نیمهبستهایم
یک صندلی که رو به خیابان نشستهایم
دست مرا بگیر عزیزم که خستهایم
حالا که حال تیره و آینده مبهم است
شاعر شدم صدا کنمت با زبانِ شعر
اسم تو را نشد بنویسم میان شعر
این بیتهایِ… این کلماتِ… به جانِ شعر
این سطرها نهایتِ عشقِ یک آدم است!
شعر از فاطمه اختصاری
fateme.ekhtesari
#حنانه_کیا
#پرواز_اوکراین🖤
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from سمعکی روی گوشِ آجرها...
در این سالها خیلی تلاش کردهام تا گیاهخوار شوم یا حداقل مصرف گوشت را کم کنم و نتوانستهام، اما هیچوقت دلم نیامده خودم حیوانی را شکار کنم.
از همان بچگی هم همین بودم. بچهها که میرفتند شکار گنجشک و پروانه و قورباغه! من مینشستم توی اتاقم و دعا میکردم که موفق نشوند.
اکبر میخندید که نه به آن کلهپاچه و سوسیس خوردنت، نه به این دلسوزیات برای حیوانات!
من فکر میکنم که اتفاقاً خیلی هم طبیعی هستم.
هزاران نفر را میشناسم که خوشحال میشوند در یک جنگ احمقانه، سربازهای کشورشان، سربازهای بیچارهی دشمن را بکشند، اما خودشان حتی توان چاقو زدن به دیگران را هم ندارند.
هزاران نفر را میشناسم که از اعدام فلان قاتل یا متجاوز لذت میبرند، اما خودشان نمیتوانند آن آدم را شکنجه کنند یا بکشند.
من هر روز گوشت میخورم، اما هم حالم از شلیک کردن توی سر گوزن و گراز به هم میخورد و هم از ماهیگیری و هم از ذبح گوسفند جلوی پای عروس.
شیدا به من میخندد و میگوید که خدای به این دلرحمی نوبر است! به من میگوید که یعنی اینهمه حیوانی که همدیگر را شکار میکنند تا سیر شوند و زنده بمانند، جنایتکار جنگیاند؟
شیدا عاشق کشتن است. یک بار پرسیدم که دوست داشته کدام شخصیت تاریخی باشد؟ زل زد توی چشمهایم و خیلی جدی گفت که یک گلادیاتور در روم باستان!
ولی من فکر نمیکنم شیدا حتی قادر باشد مگسی را بکشد. خودم آن روز دیدمش که عنکبوت گوشهی اتاق را گرفت و برد زنده توی حیاط ولش کرد، اما بعید هم نیست که عنکبوتها را از آدمها بیشتر دوست داشته باشد!
#هزار_و_چند_شب 📚
#مهدی_موسوی
از همان بچگی هم همین بودم. بچهها که میرفتند شکار گنجشک و پروانه و قورباغه! من مینشستم توی اتاقم و دعا میکردم که موفق نشوند.
اکبر میخندید که نه به آن کلهپاچه و سوسیس خوردنت، نه به این دلسوزیات برای حیوانات!
من فکر میکنم که اتفاقاً خیلی هم طبیعی هستم.
هزاران نفر را میشناسم که خوشحال میشوند در یک جنگ احمقانه، سربازهای کشورشان، سربازهای بیچارهی دشمن را بکشند، اما خودشان حتی توان چاقو زدن به دیگران را هم ندارند.
هزاران نفر را میشناسم که از اعدام فلان قاتل یا متجاوز لذت میبرند، اما خودشان نمیتوانند آن آدم را شکنجه کنند یا بکشند.
من هر روز گوشت میخورم، اما هم حالم از شلیک کردن توی سر گوزن و گراز به هم میخورد و هم از ماهیگیری و هم از ذبح گوسفند جلوی پای عروس.
شیدا به من میخندد و میگوید که خدای به این دلرحمی نوبر است! به من میگوید که یعنی اینهمه حیوانی که همدیگر را شکار میکنند تا سیر شوند و زنده بمانند، جنایتکار جنگیاند؟
شیدا عاشق کشتن است. یک بار پرسیدم که دوست داشته کدام شخصیت تاریخی باشد؟ زل زد توی چشمهایم و خیلی جدی گفت که یک گلادیاتور در روم باستان!
ولی من فکر نمیکنم شیدا حتی قادر باشد مگسی را بکشد. خودم آن روز دیدمش که عنکبوت گوشهی اتاق را گرفت و برد زنده توی حیاط ولش کرد، اما بعید هم نیست که عنکبوتها را از آدمها بیشتر دوست داشته باشد!
#هزار_و_چند_شب 📚
#مهدی_موسوی
ویژهبرنامهی «سکس در شعر و ترانهی فارسی»
برای اولین بار در «کانال وان»
اگر این برنامه را از ماهواره ندیدهاید
هماکنون میتوانید در یوتیوب تماشا کنید
امیدوارم در فرصتی دیگر، مفصلتر به این موضوع بپردازم
نظرات خود درمورد برنامه را حتما کامنت بگذارید:
https://youtu.be/d6Xgiyszxug
برای اولین بار در «کانال وان»
اگر این برنامه را از ماهواره ندیدهاید
هماکنون میتوانید در یوتیوب تماشا کنید
امیدوارم در فرصتی دیگر، مفصلتر به این موضوع بپردازم
نظرات خود درمورد برنامه را حتما کامنت بگذارید:
https://youtu.be/d6Xgiyszxug
طلاق را گرفت که نیفتد
من هم چسبیده بودم به نردهی راهپله و باد میآمد
من هم چسبیده بودم به خاطرهای جعلی و باد میآمد
من هم چسبیده بودم و باد میآمد
من هم و باد میآمد
باد میآمد
طلاق را گرفته بود و فشار میداد
به دیوارهایی که قبلا دیوار نبود
به پنجره
که قبلا سوراخی بود
که از آن قاصدک و نور و نسیم به خانه میریخت
که از آن، من بیرون خواهم ریخت
تا کف پیادهرو که خونیست
طلاق را گرفته بود و آویزان بود از ارتفاع
گفتم بپر، بغلت میکنم!
گفتم سقوط همان صعود است از آنطرف
گفتم پرندهای که نمیافتد
پرواز را یاد نخواهد گرفت
طلاق را گرفته بود لای انگشتهاش و دود میکرد
من از پلهها پرت شدم بالا
شبیه یک جملهی سؤالی خوابآلود
که در میان دود گم شده است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
من هم چسبیده بودم به نردهی راهپله و باد میآمد
من هم چسبیده بودم به خاطرهای جعلی و باد میآمد
من هم چسبیده بودم و باد میآمد
من هم و باد میآمد
باد میآمد
طلاق را گرفته بود و فشار میداد
به دیوارهایی که قبلا دیوار نبود
به پنجره
که قبلا سوراخی بود
که از آن قاصدک و نور و نسیم به خانه میریخت
که از آن، من بیرون خواهم ریخت
تا کف پیادهرو که خونیست
طلاق را گرفته بود و آویزان بود از ارتفاع
گفتم بپر، بغلت میکنم!
گفتم سقوط همان صعود است از آنطرف
گفتم پرندهای که نمیافتد
پرواز را یاد نخواهد گرفت
طلاق را گرفته بود لای انگشتهاش و دود میکرد
من از پلهها پرت شدم بالا
شبیه یک جملهی سؤالی خوابآلود
که در میان دود گم شده است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری از مجموعهی «در ستایش ناامیدی»:
...و «شاملو» که در «آیینه»
به مرگ «باغ» نظر میکرد
«در آستانه»ی خود پرسید
کجاست مرز سیاهیها؟!
«فروغ»، آنطرف «دیوار»
«در آستانهی فصلی سرد»
مچاله شد به «زنی تنها»
«سلام» داد به «ماهیها»
تمام شب «اخوان» میگفت
که «خوان هشتم» این قصّه
«بهار» آمد و «افسرده»
در انتظار «زمستان» بود
تمام شب «نصرت» با بغض
نگاه شد به «حریق باد»
و «جنگجوی نجنگیده»
به فکر «نقطهی پایان» بود
صدای گریهی «نیما» بود
که خواب نیست «شباهنگام»
میان «خانهی ابری»تر
«صدا میآید» و غم، «ریرا»!
سکوت کرد فقط «سهراب»
که فصلِ «مرگِ کبوتر» بود
که «زیر بارش باران رفت»
تمام خاکسپاری را
«براهنی» به «دفیدن» بود
«خطاب» کرد به «اسماعیل»
که «آفتاب نمیآید»
و رفت توی فراموشی...
■
یکییکی همهشان مُردند
و «شب هنوز شب است انگار»
«فقط صداست که میماند»
میان اینهمه خاموشی
جلوی «جوخهی اعدامم»
به «انقراض» خودم نزدیک
«چه روشنایی غمگینی»
که در «دریچهی مسدودیست»
«پرندهی کوچولو» مرده!
«فرشته، خودکشی محض است»
«تمام هستیِ من» شعریست
که در ستایش نابودیست!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
...و «شاملو» که در «آیینه»
به مرگ «باغ» نظر میکرد
«در آستانه»ی خود پرسید
کجاست مرز سیاهیها؟!
«فروغ»، آنطرف «دیوار»
«در آستانهی فصلی سرد»
مچاله شد به «زنی تنها»
«سلام» داد به «ماهیها»
تمام شب «اخوان» میگفت
که «خوان هشتم» این قصّه
«بهار» آمد و «افسرده»
در انتظار «زمستان» بود
تمام شب «نصرت» با بغض
نگاه شد به «حریق باد»
و «جنگجوی نجنگیده»
به فکر «نقطهی پایان» بود
صدای گریهی «نیما» بود
که خواب نیست «شباهنگام»
میان «خانهی ابری»تر
«صدا میآید» و غم، «ریرا»!
سکوت کرد فقط «سهراب»
که فصلِ «مرگِ کبوتر» بود
که «زیر بارش باران رفت»
تمام خاکسپاری را
«براهنی» به «دفیدن» بود
«خطاب» کرد به «اسماعیل»
که «آفتاب نمیآید»
و رفت توی فراموشی...
■
یکییکی همهشان مُردند
و «شب هنوز شب است انگار»
«فقط صداست که میماند»
میان اینهمه خاموشی
جلوی «جوخهی اعدامم»
به «انقراض» خودم نزدیک
«چه روشنایی غمگینی»
که در «دریچهی مسدودیست»
«پرندهی کوچولو» مرده!
«فرشته، خودکشی محض است»
«تمام هستیِ من» شعریست
که در ستایش نابودیست!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گاهی مطالبی در استوریها، کامنتها و... میبینم که مجبور میشوم چیزهایی را بهعنوان یک معلم توضیح بدهم که مصداق «اظهر من الشمس» هستند پس پیشاپیش عذرخواهم:
۱. به فردی که به «کمونیسم»، «فمینیسم»، «پستمدرنیسم» و... اعتقاد دارد، «کمونیست»، «فمینیست»، «پستمدرنیست» و... میگویند.
پس غلط است که بگوییم «آنها فمینیسم هستند» یا «من طرفدار فمینیست هستم»!
۲. یک نظام جمهوری یا هر شکل حکومتی دیگر میتواند از «راست افراطی» تا «چپ افراطی» باشد و مثلا شخصی میتواند «جمهوریخواه» اما «راست افراطی» باشد همانجور که مثلا در آمریکا و کشورهایی اروپایی میبینیم. پس نمیتوان اینها را برابر فرض کرد و بگوییم چون فلانی طرفدار جمهوری است، پس چپ است!
۳. «لائیسیته» به معنای جدایی دین از حکومت است اما در یک حکومت لائیک، مذاهب و فرقهها و عقاید مختلف در زندگی و تبلیغ خودشان آزادند و میتوانند زندگی عادی خودشان را داشته باشند. پس مثلا اگر میگوییم «در آینده ایران باید کشوری لائیک باشد»، در این کشور مثلا مسلمانها، مسیحیها، یهودیها، بهاییها، شیطانپرستان و... تا جایی که به حقوق مردم و جامعه تجاوز نکنند، آزادند که فعالیت کنند و حتی روزنامهها و شبکههای تلویزیونی خودشان را داشته باشند.
۴. بحث «آزادی» ربطی به «بلاک کردن» در فضای مجازی ندارد، اما به «ریپورت» میتواند داشته باشد. مثلا شما در جامعهای آزاد حق دارید افراد را به خانهی خود راه ندهید یا دوست نداشته باشید با آنها صحبت کنید اما آنها حق دارند در خانهی خودشان زندگی کنند و با دوستانشان حرف بزنند. مشکل وقتی ایجاد میشود که شما بخواهید خانهشان را از آنها بگیرید یا در آنجا هم آنها را کنترل کنید.
در اینجا بحث دیگری مطرح میشود که حد و مرز «آزادی» کجاست زیرا هر عمل ما، طبیعتا روی افراد دیگر و جامعه نیز تاثیر دارد. پاسخ فلاسفه و جامعهشناسان مختلف دراینباره کاملا متفاوت است.
شما حق دارید از فردی که بلاکتان کرده متنفر باشید، اما او کاری خلاف «آزادی» نکرده است. او فقط دارد افرادی را که به مطالب شخصیاش دسترسی دارند کنترل میکند. کاری که ما مثلا با پرایویت کردن صفحهی اینستاگرام یا پنهان کردن دفتر خاطراتمان از پدرمان انجام میدهیم.
۵. نظراتی که در فضای مجازی میخوانید، کاملا «سوگیری» دارند. حتی «نظرسنجیها»یی که میگذارید یا میبینید، سوگیری دارند. شما خواسته یا ناخواسته افرادی شبیه خودتان را دنبال میکنید. پس نمیتوان از آنها به شناختی واقعی از جامعه و نظراتش رسید. آنها اکثرا نظرات و عقاید شما را تایید و تقویت میکنند! پس گول نخوریم.
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
۱. به فردی که به «کمونیسم»، «فمینیسم»، «پستمدرنیسم» و... اعتقاد دارد، «کمونیست»، «فمینیست»، «پستمدرنیست» و... میگویند.
پس غلط است که بگوییم «آنها فمینیسم هستند» یا «من طرفدار فمینیست هستم»!
۲. یک نظام جمهوری یا هر شکل حکومتی دیگر میتواند از «راست افراطی» تا «چپ افراطی» باشد و مثلا شخصی میتواند «جمهوریخواه» اما «راست افراطی» باشد همانجور که مثلا در آمریکا و کشورهایی اروپایی میبینیم. پس نمیتوان اینها را برابر فرض کرد و بگوییم چون فلانی طرفدار جمهوری است، پس چپ است!
۳. «لائیسیته» به معنای جدایی دین از حکومت است اما در یک حکومت لائیک، مذاهب و فرقهها و عقاید مختلف در زندگی و تبلیغ خودشان آزادند و میتوانند زندگی عادی خودشان را داشته باشند. پس مثلا اگر میگوییم «در آینده ایران باید کشوری لائیک باشد»، در این کشور مثلا مسلمانها، مسیحیها، یهودیها، بهاییها، شیطانپرستان و... تا جایی که به حقوق مردم و جامعه تجاوز نکنند، آزادند که فعالیت کنند و حتی روزنامهها و شبکههای تلویزیونی خودشان را داشته باشند.
۴. بحث «آزادی» ربطی به «بلاک کردن» در فضای مجازی ندارد، اما به «ریپورت» میتواند داشته باشد. مثلا شما در جامعهای آزاد حق دارید افراد را به خانهی خود راه ندهید یا دوست نداشته باشید با آنها صحبت کنید اما آنها حق دارند در خانهی خودشان زندگی کنند و با دوستانشان حرف بزنند. مشکل وقتی ایجاد میشود که شما بخواهید خانهشان را از آنها بگیرید یا در آنجا هم آنها را کنترل کنید.
در اینجا بحث دیگری مطرح میشود که حد و مرز «آزادی» کجاست زیرا هر عمل ما، طبیعتا روی افراد دیگر و جامعه نیز تاثیر دارد. پاسخ فلاسفه و جامعهشناسان مختلف دراینباره کاملا متفاوت است.
شما حق دارید از فردی که بلاکتان کرده متنفر باشید، اما او کاری خلاف «آزادی» نکرده است. او فقط دارد افرادی را که به مطالب شخصیاش دسترسی دارند کنترل میکند. کاری که ما مثلا با پرایویت کردن صفحهی اینستاگرام یا پنهان کردن دفتر خاطراتمان از پدرمان انجام میدهیم.
۵. نظراتی که در فضای مجازی میخوانید، کاملا «سوگیری» دارند. حتی «نظرسنجیها»یی که میگذارید یا میبینید، سوگیری دارند. شما خواسته یا ناخواسته افرادی شبیه خودتان را دنبال میکنید. پس نمیتوان از آنها به شناختی واقعی از جامعه و نظراتش رسید. آنها اکثرا نظرات و عقاید شما را تایید و تقویت میکنند! پس گول نخوریم.
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مینویسد کسی به من هر شب
نامهای سرگشاده با نفرت
پیکرم را که مملو از زخم است،
توی خون، غسل داده با نفرت
همهجا پشت هر درِ بسته
از جهان و جهانیان خسته
شام را میخورند آهسته
همهی خانواده با نفرت
داغ بر قلبِ داغدارِ هم
فکر یک گریه بر مزار هم
در گریزند از کنار هم
عابران پیاده با نفرت
قاضی پیر، مدرک خود را
عاشقم قلبِ کوچکِ خود را
بچّه حتی عروسک خود را
میکند استفاده با نفرت
ناامید است از کمی شادی
از رسیدن به روز آزادی
زل زده سمتِ قصرِ اجدادی
آخرین شاهزاده با نفرت
خبری نیست پشت کوه بلند
خبری نیست از گل و لبخند
چشمهایی که منتظر بودند
خیره مانده به جاده با نفرت
متهم میکنند و میبوسند
غرق غم میکنند و میبوسند
بغلم میکنند و میبوسند
مردم بیاراده با نفرت
در میان سکوت، همهمهای
بر سر کوچه، صاحبِ قمهای!
توی هر منطقه مجسمهای
تا ابد ایستاده با نفرت
■
دیدن دیو یا پری در شب!
ازدواج پرنده و عقرب!
یا که برگشتنِ زمان به عقب
همگی ممکن است و ممکن نیست↓
جمع یک قلب ساده با نفرت
«من» به یک روز خوب معتقدم...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
نامهای سرگشاده با نفرت
پیکرم را که مملو از زخم است،
توی خون، غسل داده با نفرت
همهجا پشت هر درِ بسته
از جهان و جهانیان خسته
شام را میخورند آهسته
همهی خانواده با نفرت
داغ بر قلبِ داغدارِ هم
فکر یک گریه بر مزار هم
در گریزند از کنار هم
عابران پیاده با نفرت
قاضی پیر، مدرک خود را
عاشقم قلبِ کوچکِ خود را
بچّه حتی عروسک خود را
میکند استفاده با نفرت
ناامید است از کمی شادی
از رسیدن به روز آزادی
زل زده سمتِ قصرِ اجدادی
آخرین شاهزاده با نفرت
خبری نیست پشت کوه بلند
خبری نیست از گل و لبخند
چشمهایی که منتظر بودند
خیره مانده به جاده با نفرت
متهم میکنند و میبوسند
غرق غم میکنند و میبوسند
بغلم میکنند و میبوسند
مردم بیاراده با نفرت
در میان سکوت، همهمهای
بر سر کوچه، صاحبِ قمهای!
توی هر منطقه مجسمهای
تا ابد ایستاده با نفرت
■
دیدن دیو یا پری در شب!
ازدواج پرنده و عقرب!
یا که برگشتنِ زمان به عقب
همگی ممکن است و ممکن نیست↓
جمع یک قلب ساده با نفرت
«من» به یک روز خوب معتقدم...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی جمعه، ۲۴: سیما مرادبیگی، از آسیبدیدگان جنبش زن، زندگی، آزادی
سیما مرادبیگی از معترضان آسیبدیده خیزش سراسری ۱۴۰۱ در بوکان است که با انتشار ویدیویی وضعیت دست خود را ۹ ماه پس از شلیک نیروهای سرکوبگر نشان داد. ۲۱ مهرماه ۱۴۰۱ او به همراه همسر خود برای شرکت در اعتراضات به خیابانهای بوکان آمده بودند، دقایقی بعد، سیما و همسرش برای لحظاتی در خیابان از هم جدا شدند و در همان حین، سربازی در خیابان، لوله تفنگ را به دست سیما میچسباند و بیرحمانه شلیک میکند، بیشتر از ۳۰۰ گلوله ساچمهای به دست سیما شلیک میشود.
در این برنامه، مهدی موسوی، شاعر و نویسنده با سیما مراد بیگی درباره سرگذشت و نحوه آسیبدیدیگیاش در اعتراضات با او مصاحبه میکند.
این برنامه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
سایت:
https://tavaana.org/friday-24/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=roi7XC0K8bc
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/e9sbdvv7easx
#یاری_مدنی_توانا
#گفتگوی_جمعه
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#سیما_مرادبیگی
@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2
سیما مرادبیگی از معترضان آسیبدیده خیزش سراسری ۱۴۰۱ در بوکان است که با انتشار ویدیویی وضعیت دست خود را ۹ ماه پس از شلیک نیروهای سرکوبگر نشان داد. ۲۱ مهرماه ۱۴۰۱ او به همراه همسر خود برای شرکت در اعتراضات به خیابانهای بوکان آمده بودند، دقایقی بعد، سیما و همسرش برای لحظاتی در خیابان از هم جدا شدند و در همان حین، سربازی در خیابان، لوله تفنگ را به دست سیما میچسباند و بیرحمانه شلیک میکند، بیشتر از ۳۰۰ گلوله ساچمهای به دست سیما شلیک میشود.
در این برنامه، مهدی موسوی، شاعر و نویسنده با سیما مراد بیگی درباره سرگذشت و نحوه آسیبدیدیگیاش در اعتراضات با او مصاحبه میکند.
این برنامه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
سایت:
https://tavaana.org/friday-24/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=roi7XC0K8bc
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/e9sbdvv7easx
#یاری_مدنی_توانا
#گفتگوی_جمعه
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#سیما_مرادبیگی
@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هما_دارابی، در دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ برای «اعتراض به #حجاب_اجباری و قوانين ضد زن» جمهوری اسلامی در میدان تجریش تهران خود را به آتش کشید و ساعاتی بعد در اولین ساعات سوم اسفند ماه بر اثر شدت سوختگی جان باخت.
دارابی در سالهای پس از ۱۳۵۷ به تدریس و تحقیق در رشته روانپزشکی ادامه داد.
او را به دلیل نپذیرفتن حجاب اجباری از ریاست گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند. هما دارابی حتی به رئیس بیمارستان محل کار خود گفته بود که مرگ را بر چادر سر کردن ترجیح میدهد.
او را ابتدا از سمتش در دانشگاه گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند و سپس برای مدتی مطبش را نیز تحت عنوان «عدم رعایت شئونات اسلامی» تعطیل کردند.
با افزایش فشارهای جمهوری اسلامی، هما دارابی در روز دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران با برداشتن حجاب اجباری و در اعتراض به قوانین و فضای ضد زن تحمیل شده به زنان ایران، اقدام به خودسوزی در انظارعمومی کرد.
indypersian
📡 @VahidOnline
دارابی در سالهای پس از ۱۳۵۷ به تدریس و تحقیق در رشته روانپزشکی ادامه داد.
او را به دلیل نپذیرفتن حجاب اجباری از ریاست گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند. هما دارابی حتی به رئیس بیمارستان محل کار خود گفته بود که مرگ را بر چادر سر کردن ترجیح میدهد.
او را ابتدا از سمتش در دانشگاه گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند و سپس برای مدتی مطبش را نیز تحت عنوان «عدم رعایت شئونات اسلامی» تعطیل کردند.
با افزایش فشارهای جمهوری اسلامی، هما دارابی در روز دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران با برداشتن حجاب اجباری و در اعتراض به قوانین و فضای ضد زن تحمیل شده به زنان ایران، اقدام به خودسوزی در انظارعمومی کرد.
indypersian
📡 @VahidOnline
مروری بر شعر #فروغ
در این قسمت از برنامهی #بامداد با اجرای #مهدی_موسوی
اگر برنامه را نتوانستهاید بهصورت زنده از ماهواره ببینید
آن را در کانال یوتیوبم تماشا کنید:
https://youtu.be/L_RABg6dxH0
در این قسمت از برنامهی #بامداد با اجرای #مهدی_موسوی
اگر برنامه را نتوانستهاید بهصورت زنده از ماهواره ببینید
آن را در کانال یوتیوبم تماشا کنید:
https://youtu.be/L_RABg6dxH0
YouTube
شعر فروغ با مهدی موسوی در برنامه بامداد از کانال وان
@MehdiMousavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
Baghalam Kon (Embrace Me)
Hamed Moghaddam
"بغلم کن"، نسخهٔ صوتی (ام پی تری)
خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی
خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی
Forwarded from سید مهدی موسوی
بغلم کن تو این شبِ برفی
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسههات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن
بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم
خستهای و دلت سفر میخواد
میخونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچجور کامل نیست
امّا دیوونهوار عاشقته
معنی گریههاتو میفهمه
همهی رازهاتو میدونه
میتونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه
■
.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونهی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره
بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه میکوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه
خستهای و دلت سفر میخواد
میخونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچجور کامل نیست
امّا دیوونهوار عاشقته
معنی گریههاتو میفهمه
همهی رازهاتو میدونه
میتونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسههات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن
بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم
خستهای و دلت سفر میخواد
میخونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچجور کامل نیست
امّا دیوونهوار عاشقته
معنی گریههاتو میفهمه
همهی رازهاتو میدونه
میتونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه
■
.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونهی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره
بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه میکوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه
خستهای و دلت سفر میخواد
میخونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچجور کامل نیست
امّا دیوونهوار عاشقته
معنی گریههاتو میفهمه
همهی رازهاتو میدونه
میتونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
غزلی با احترام به «هرمان ملویل» و «بارتلبی محرّر»:
گفتند زیر لب که برو خوش باش
گفتند زیر لب که بگو: آری
من گیج در سطوح جهان بودم
هر لحظه پاره میشدم انگاری
با مرغهای تخم شدن از درد
با گوسفندِ منتظرِ سلّاخ
با گاوهای شخم زدن در ترس
با اسبهای بسته به هر گاری
مشغولِ کوفت کردنِ کوبیده
مشغولِ سکس با زنِ همسایه
مشغولِ شیشه و عرق و تریاک
مشغولِ جشنها و عزاداری
بارانِ فحش، داخل ورزشگاه
تا صبح، پای تلویزیون بودن
گشتن میان پوچیِ اینترنت
پاساژ رفتن از سرِ بیکاری
هر صبح: در اداره خیال و چُرت
هر ظهر: پرسه توی خیابانها
هر عصر: بحث، داخل یک کافه
هر شب: بغل گرفتنِ بیزاری!
یا بحثِ عکسِ خانمِ بازیگر
یا بحثِ دیر کردنِ یارانه
یا بحثِ لغو سهمیهی کنکور
یا بحثِ فرقِ آبِ کُر و جاری
با قرصهای سبز و سفید و زرد
با قرصهای صورتی و قرمز
با قرصهای آبی و نارنجی
با زل زدن به ساعتِ دیواری
گشتن برای ذرّهای از امّید
گشتن میان خیسیِ یک بالش
گشتن برای لذّت و آرامش
در بسترِ غریبهی تکراری
آیندهی رهاشده از سختی
دنیایی از توهّم خوشبختی!
بیداریِ به خاطرِ خوابیدن
خوابیدنِ به خاطرِ بیداری
با صفحهی حوادث و جدولها
با شایعاتِ داغِ قمر خانوم!
با درسهای داخل دانشگاه
با حرفهای کوچهوبازاری
گفتند زیر لب که بگو: آری
گفتند زیر لب که بگو: آری
من سست میشدم وسط تسلیم
با آنهمه جنون و خودآزاری!
باید که خونِ توی قلم باشم
حتّی اگر همیشهی غم باشم
ترجیح میدهم که خودم باشم
ترجیح میدهم که بگویم: نه!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گفتند زیر لب که برو خوش باش
گفتند زیر لب که بگو: آری
من گیج در سطوح جهان بودم
هر لحظه پاره میشدم انگاری
با مرغهای تخم شدن از درد
با گوسفندِ منتظرِ سلّاخ
با گاوهای شخم زدن در ترس
با اسبهای بسته به هر گاری
مشغولِ کوفت کردنِ کوبیده
مشغولِ سکس با زنِ همسایه
مشغولِ شیشه و عرق و تریاک
مشغولِ جشنها و عزاداری
بارانِ فحش، داخل ورزشگاه
تا صبح، پای تلویزیون بودن
گشتن میان پوچیِ اینترنت
پاساژ رفتن از سرِ بیکاری
هر صبح: در اداره خیال و چُرت
هر ظهر: پرسه توی خیابانها
هر عصر: بحث، داخل یک کافه
هر شب: بغل گرفتنِ بیزاری!
یا بحثِ عکسِ خانمِ بازیگر
یا بحثِ دیر کردنِ یارانه
یا بحثِ لغو سهمیهی کنکور
یا بحثِ فرقِ آبِ کُر و جاری
با قرصهای سبز و سفید و زرد
با قرصهای صورتی و قرمز
با قرصهای آبی و نارنجی
با زل زدن به ساعتِ دیواری
گشتن برای ذرّهای از امّید
گشتن میان خیسیِ یک بالش
گشتن برای لذّت و آرامش
در بسترِ غریبهی تکراری
آیندهی رهاشده از سختی
دنیایی از توهّم خوشبختی!
بیداریِ به خاطرِ خوابیدن
خوابیدنِ به خاطرِ بیداری
با صفحهی حوادث و جدولها
با شایعاتِ داغِ قمر خانوم!
با درسهای داخل دانشگاه
با حرفهای کوچهوبازاری
گفتند زیر لب که بگو: آری
گفتند زیر لب که بگو: آری
من سست میشدم وسط تسلیم
با آنهمه جنون و خودآزاری!
باید که خونِ توی قلم باشم
حتّی اگر همیشهی غم باشم
ترجیح میدهم که خودم باشم
ترجیح میدهم که بگویم: نه!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
با سلام و عرض احترام
این هفته برنامهی بامداد برگزار نخواهد شد
و تکرار برنامهی هفتهی قبل
پخش خواهد شد ❤️💚
این هفته برنامهی بامداد برگزار نخواهد شد
و تکرار برنامهی هفتهی قبل
پخش خواهد شد ❤️💚
من هم مثل شما عصبانی میشوم و من هم گاهی ناخوداگاه فحش میدهم. کلا در جوانی آدم خشنی بودم که اگرچه با تلاش بسیار تغییر کردهام، اما هنوز گاهی کنترلم را از دست میدهم. و بدترین چیز این فحاشیها بازتولید «سکسیسم» و «روابط و فرهنگ بیمار» در جامعه است. حالا این یعنی چی؟
مثلا شما حتما شنیدهاید که کسی در عصبانیت کلمهی «گاییدمش» (یا خارجیها کلمهی «فاک») را بهکار ببرد. اما آیا کداممان دقت کردهایم که این فحاشیها بازتولید فرهنگ بیماری است که دو جایگاه «فاعل» و «مفعول» را برای عمل «سکس» قائل است و فرد «مفعول» را مورد تحقیر قرار داده و در جایگاه فرودست قرار میدهد. فرهنگ بیماری که فرد یا چیز «موردِ فاک واقعشده» را شایستهی تحقیر و عینیتِ فحش میداند!
در همین فرهنگ غلط است که جامعهی هوموفوب با وجود نفرتش از روابط دو مرد، مفعول و «کونی» را فحش میداند و حتی در اسلام مجازات سختتری برایش قائل است. و در همین فرهنگ است که زنی که رابطهی جنسی برقرار کرده، خود را در وضعیت برابر و لذتبرده نمیبیند و حسِ بخشیدنِ چیزی و حتی متضرر شدن را دارد!!
ما با یک فحش سادهی «گاییدمش» یا خارجیها (یا ایرانیانی که دههها در خارج بودهاند) با فحش سادهی «فاک» ناخوداگاه این فرهنگ را تقویت میکنیم.
یک مثال سادهی دیگر میزنم:
شوخیای که این روزها با ساندیسخورهایی که میخواهند رأی بدهند میشود، این است که «هر کسی دوست داره رای بده، خب بره بده دیگه».
حتی من هم وسوسه شده بودم که از این «شیطنت زبانی» در پست قبلم استفاده کنم، اما به خودم آمدم و دیدم که درواقع دارم باز هم به همان فرهنگ بیمار دامن میزنم. انگار «کردن» امری مثبت است و «دادن» عملی شایستهی نکوهش و استهزا!
من خودم در خلوتم شاید به این شوخیها بخندم، اما مواظبم که در عرصهی عمومی با بهکارگیریشان این فرهنگ بیمار را که بخش زیادیش در فرهنگ دینی و مذهبی ریشه دارد، تقویت نکنم.
خوشبختانه زبان فارسی، واژهها و ترکیبات سکسیستی کمی دارد. برعکس زبانهای خارجی که اکثرا نهتنها ضمیر مونث و مذکر دارند، بلکه حتی اشیا هم مذکر و مونث دارند، زبان فارسی اسیر این طبقهبندی دودویی آدمها بر اساس آلت درون شورتشان نشده و برای تمام آدمها و شغلها و... کلمات یکسانی دارد.
اما باید مواظب باشیم که همان معدود کلمات سکسیستی مثل مردانگی، کسخل، کیری، کونی، زنصفت، مادرجنده و... را بهکار نبریم. یا حداقل در عرصهی عمومی از آنها دوری کنیم.
یادتان باشد که زبان، همهچیز را میسازد. فرهنگ را، اندیشه را، احساس را و هر چیزی که در ساحت زبان قابل بازنمایی است 💚❤️
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مثلا شما حتما شنیدهاید که کسی در عصبانیت کلمهی «گاییدمش» (یا خارجیها کلمهی «فاک») را بهکار ببرد. اما آیا کداممان دقت کردهایم که این فحاشیها بازتولید فرهنگ بیماری است که دو جایگاه «فاعل» و «مفعول» را برای عمل «سکس» قائل است و فرد «مفعول» را مورد تحقیر قرار داده و در جایگاه فرودست قرار میدهد. فرهنگ بیماری که فرد یا چیز «موردِ فاک واقعشده» را شایستهی تحقیر و عینیتِ فحش میداند!
در همین فرهنگ غلط است که جامعهی هوموفوب با وجود نفرتش از روابط دو مرد، مفعول و «کونی» را فحش میداند و حتی در اسلام مجازات سختتری برایش قائل است. و در همین فرهنگ است که زنی که رابطهی جنسی برقرار کرده، خود را در وضعیت برابر و لذتبرده نمیبیند و حسِ بخشیدنِ چیزی و حتی متضرر شدن را دارد!!
ما با یک فحش سادهی «گاییدمش» یا خارجیها (یا ایرانیانی که دههها در خارج بودهاند) با فحش سادهی «فاک» ناخوداگاه این فرهنگ را تقویت میکنیم.
یک مثال سادهی دیگر میزنم:
شوخیای که این روزها با ساندیسخورهایی که میخواهند رأی بدهند میشود، این است که «هر کسی دوست داره رای بده، خب بره بده دیگه».
حتی من هم وسوسه شده بودم که از این «شیطنت زبانی» در پست قبلم استفاده کنم، اما به خودم آمدم و دیدم که درواقع دارم باز هم به همان فرهنگ بیمار دامن میزنم. انگار «کردن» امری مثبت است و «دادن» عملی شایستهی نکوهش و استهزا!
من خودم در خلوتم شاید به این شوخیها بخندم، اما مواظبم که در عرصهی عمومی با بهکارگیریشان این فرهنگ بیمار را که بخش زیادیش در فرهنگ دینی و مذهبی ریشه دارد، تقویت نکنم.
خوشبختانه زبان فارسی، واژهها و ترکیبات سکسیستی کمی دارد. برعکس زبانهای خارجی که اکثرا نهتنها ضمیر مونث و مذکر دارند، بلکه حتی اشیا هم مذکر و مونث دارند، زبان فارسی اسیر این طبقهبندی دودویی آدمها بر اساس آلت درون شورتشان نشده و برای تمام آدمها و شغلها و... کلمات یکسانی دارد.
اما باید مواظب باشیم که همان معدود کلمات سکسیستی مثل مردانگی، کسخل، کیری، کونی، زنصفت، مادرجنده و... را بهکار نبریم. یا حداقل در عرصهی عمومی از آنها دوری کنیم.
یادتان باشد که زبان، همهچیز را میسازد. فرهنگ را، اندیشه را، احساس را و هر چیزی که در ساحت زبان قابل بازنمایی است 💚❤️
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2