Telegram Web Link
پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟! «کفش هایت کجای این قصّه ست؟!»
«عاقبت آب را گل‌آلوده» یا گل‌آلوده، آب را کردند

یک، دو، سه، چار، پنج، شش یا هفت، هشت، نه، ده، دوباره ده، ده، ده...
بعد انگشت‌ها کم آوردند، با مسلسل حساب را کردند!

زنگ اوّل که زنگ تاریخ است، خواب بودند انتهای کلاس
زنگ آخر که جبر و هندسه بود جای ما انتخاب را کردند

ما و ارباب‌ها و دهقان‌ها، ما و فریاد در خیابان‌ها
ظاهراً انقلاب را کردیم، واقعا انقلاب را کردند!!
.
گریه کردند در شب آتش، بعد خواندند از کراماتش
تا که تبدیل به خدای بزرگ، آدمِ توی قاب را کردند

عاشقی خسته گیر آوردند، از ته کوچه قیر آوردند!
آتش از چشمشان زبانه کشید تا خدایان، عذاب را کردند
.
«از کجا می‌رسم به خانه‌ی دوست؟!» خون سهراب بود یا که ندا؟!
بعد از زندگی جواب شدیم، بعد آنها جواب را کردند

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایه ها
«آخرین چریک»
مجموعه‌داستانی از بابک ابراهیم‌پور


«آخرین چریک» عنوان پنجمین کتاب «بابک ابراهیم‌پور» است که در سال ۱۴۰۲، توسط #نشر الکترونیک سایه‌ها منتشر می‌شود.

این مجموعه که شامل پنج داستان‌ کوتاه و هفده داستانک است با رویکردی مینی‌مالیستی نوشته شده‌اند. فضای محوری اکثر داستان‌ها پیرامون چالش‌هایی است که شخصیت‌ها در مواجهه با مسائل و مشکلات اجتماعی مانند فقر، بیماری‌های روانی، بزهکاری، انسداد‌های اجتماعی و بحران‌های پی‌در‌پی زندگی دارند. کتاب، روایتگر شخصیت‌های خسته و به‌انتها‌رسیده‌ای است که با تمامِ نیمه‌جان خود، با مشکلات زندگی در جنگ هستند.

طراحی جلد این مجموعه‌ اثر مهناز بیات بوده و ویراستاری آن را عاطفه اسدی انجام داده است. صفحه‌آرایی این مجموعه نیز بر عهده‌ی مینا خازنی اسکویی بوده است.

این مجموعه‌داستان به صورت فایل پی‌دی‌اف و به‌طور رایگان در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
شما می‌توانید برای دانلود این مجموعه روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4252
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

امروز:
ویژه‌برنامه‌ی «سکس در شعر و ترانه‌ی فارسی»

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
پیوسته است مرز بدن‌هایمان به هم
با تو نفس کشیدن، عیشِ مداوم است
یک «لحظه» دور بودنِ از تو زیادی و
یک «عمر» عاشقانه به تو زل زدن کم است

لختم شبیه وقت تولد، پر از امید
لختم شبیه یک جسدِ تازه، بی‌خیال
لختم به هر طریق بخواهی، به هر دلیل
این عشق مثل زندگی و مرگِ با هم است

حتی اگر زمین و زمان هم عوض شود
با هم قرار بود بخندیم تا ابد
با رقص رد شویم از این روزهای بد
در چشم‌های روشنِ تو پس چرا غم است؟!

ما یک اتاق، با دو درِ نیمه‌بسته‌ایم
یک صندلی که رو به خیابان نشسته‌ایم
دست مرا بگیر عزیزم که خسته‌ایم
حالا که حال تیره و آینده مبهم است

شاعر شدم صدا کنمت با زبانِ شعر
اسم تو را نشد بنویسم میان شعر
این بیت‌هایِ… این کلماتِ… به جانِ شعر
این سطرها نهایتِ عشقِ یک آدم است!

شعر از فاطمه اختصاری
fateme.ekhtesari

#حنانه_کیا
#پرواز_اوکراین🖤
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
در این سال‌ها خیلی تلاش کرده‌ام تا گیاه‌خوار شوم یا حداقل مصرف گوشت را کم کنم و نتوانسته‌ام، اما هیچ‌وقت دلم نیامده خودم حیوانی را شکار کنم.
از همان بچگی هم همین بودم. بچه‌ها که می‌رفتند شکار گنجشک و پروانه و قورباغه! من می‌نشستم توی اتاقم و دعا می‌کردم که موفق نشوند.
اکبر می‌خندید که نه به آن کله‌پاچه و سوسیس خوردنت، نه به این دلسوزی‌ات برای حیوانات!
من فکر می‌کنم که اتفاقاً خیلی هم طبیعی هستم‌.
هزاران نفر را می‌شناسم که خوشحال می‌شوند در یک جنگ احمقانه، سربازهای کشورشان، سربازهای بیچاره‌ی دشمن را بکشند، اما خودشان حتی توان چاقو زدن به دیگران را هم ندارند.
هزاران نفر را می‌شناسم که از اعدام فلان قاتل یا متجاوز لذت می‌برند، اما خودشان نمی‌توانند آن آدم را شکنجه کنند یا بکشند.
من هر روز گوشت می‌خورم، اما هم حالم از شلیک کردن توی سر گوزن و گراز به هم می‌خورد و هم از ماهیگیری و هم از ذبح گوسفند جلوی پای عروس.
شیدا به من می‌خندد و می‌گوید که خدای به این دل‌رحمی نوبر است! به من می‌گوید که یعنی این‌همه حیوانی که همدیگر را شکار می‌کنند تا سیر شوند و زنده بمانند، جنایتکار جنگی‌اند؟
شیدا عاشق کشتن است. یک بار پرسیدم که دوست داشته کدام شخصیت تاریخی باشد؟ زل زد توی چشم‌هایم و خیلی جدی گفت که یک گلادیاتور در روم باستان!
ولی من فکر نمی‌کنم شیدا حتی قادر باشد مگسی را بکشد. خودم آن روز دیدمش که عنکبوت گوشه‌ی اتاق را گرفت و برد زنده توی حیاط ولش کرد، اما بعید هم نیست که عنکبوت‌ها را از آدم‌ها بیشتر دوست داشته باشد!


#هزار_و_چند_شب 📚
#مهدی_موسوی
ویژه‌برنامه‌ی «سکس در شعر و ترانه‌ی فارسی»
برای اولین بار در «کانال وان»
اگر این برنامه را از ماهواره ندیده‌اید
هم‌اکنون می‌توانید در یوتیوب تماشا کنید
امیدوارم در فرصتی دیگر، مفصل‌تر به این موضوع بپردازم
نظرات خود درمورد برنامه را حتما کامنت بگذارید:
https://youtu.be/d6Xgiyszxug
طلاق را گرفت که نیفتد
من هم چسبیده بودم به نرده‌ی راه‌پله و باد می‌آمد
من هم چسبیده بودم به خاطره‌ای جعلی و باد می‌آمد
من هم چسبیده بودم و باد می‌آمد
من هم و باد می‌آمد
باد می‌آمد
طلاق را گرفته بود و فشار می‌داد
به دیوارهایی که قبلا دیوار نبود
به پنجره
که قبلا سوراخی بود
که از آن قاصدک و نور و نسیم به خانه می‌ریخت
که از آن، من بیرون خواهم ریخت
تا کف پیاده‌رو که خونی‌ست
طلاق را گرفته بود و آویزان بود از ارتفاع
گفتم بپر، بغلت می‌کنم!
گفتم سقوط همان صعود است از آن‌طرف
گفتم پرنده‌ای که نمی‌افتد
پرواز را یاد نخواهد گرفت
طلاق را گرفته بود لای انگشت‌هاش و دود می‌کرد
من از پله‌ها پرت شدم بالا
شبیه یک جمله‌ی سؤالی خواب‌آلود
که در میان دود گم شده است

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شعری از مجموعه‌ی «در ستایش ناامیدی»:

...و «شاملو» که در «آیینه»
به مرگ «باغ» نظر می‌کرد
«در آستانه»ی خود پرسید
کجاست مرز سیاهی‌ها؟!

«فروغ»، آن‌طرف «دیوار»
«در آستانه‌ی فصلی سرد»
مچاله شد به «زنی تنها»
«سلام» داد به «ماهی‌ها»

تمام شب «اخوان» می‌گفت
که «خوان هشتم» این قصّه
«بهار» آمد و «افسرده»
در انتظار «زمستان» بود

تمام شب «نصرت» با بغض
نگاه شد به «حریق باد»
و «جنگجوی نجنگیده»
به فکر «نقطه‌ی پایان» بود

صدای گریه‌ی «نیما» بود
که خواب نیست «شباهنگام»
میان «خانه‌ی ابری»تر
«صدا می‌آید» و غم، «ری‌را»!

سکوت کرد فقط «سهراب»
که فصلِ «مرگِ کبوتر» بود
که «زیر بارش باران رفت»
تمام خاکسپاری را

«براهنی» به «دفیدن» بود
«خطاب» کرد به «اسماعیل»
که «آفتاب نمی‌آید»
و رفت توی فراموشی...


یکی‌یکی همه‌شان مُردند
و «شب هنوز شب است انگار»
«فقط صداست که می‌ماند»
میان این‌همه خاموشی

جلوی «جوخه‌ی اعدامم»
به «انقراض» خودم نزدیک
«چه روشنایی غمگینی»
که در «دریچه‌ی مسدودی‌ست»

«پرنده‌ی کوچولو» مرده!
«فرشته، خودکشی محض است»
«تمام هستیِ من» شعری‌ست
که در ستایش نابودی‌ست!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گاهی مطالبی در استوری‌ها، کامنت‌ها و... می‌بینم که مجبور می‌شوم چیزهایی را به‌عنوان یک معلم توضیح بدهم که مصداق «اظهر من الشمس» هستند پس پیشاپیش عذرخواهم:

۱. به فردی که به «کمونیسم»، «فمینیسم»،‌ «پست‌مدرنیسم» و... اعتقاد دارد، «کمونیست»، «فمینیست»، «پست‌مدرنیست» و... می‌گویند.
پس غلط است که بگوییم «آنها فمینیسم هستند» یا «من طرفدار فمینیست هستم»!

۲. یک نظام جمهوری یا هر شکل حکومتی دیگر می‌تواند از «راست افراطی» تا «چپ افراطی» باشد و مثلا شخصی می‌تواند «جمهوری‌خواه» اما «راست افراطی» باشد همان‌جور که مثلا در آمریکا و کشورهایی اروپایی می‌بینیم. پس نمی‌توان اینها را برابر فرض کرد و بگوییم چون فلانی طرفدار جمهوری است، پس چپ است!

۳. «لائیسیته» به معنای جدایی دین از حکومت است اما در یک حکومت لائیک، مذاهب و فرقه‌ها و عقاید مختلف در زندگی و تبلیغ خودشان آزادند و می‌توانند زندگی عادی خودشان را داشته باشند. پس مثلا اگر می‌گوییم «در آینده ایران باید کشوری لائیک باشد»، در این کشور مثلا مسلمان‌ها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بهایی‌ها، شیطان‌پرستان و... تا جایی که به حقوق مردم و جامعه تجاوز نکنند، آزادند که فعالیت کنند و حتی روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی خودشان را داشته باشند.

۴. بحث «آزادی» ربطی به «بلاک کردن» در فضای مجازی ندارد، اما به «ریپورت» می‌تواند داشته باشد. مثلا شما در جامعه‌ای آزاد حق دارید افراد را به خانه‌ی خود راه ندهید یا دوست نداشته باشید با آنها صحبت کنید اما آنها حق دارند در خانه‌ی خودشان زندگی کنند و با دوستانشان حرف بزنند. مشکل وقتی ایجاد می‌شود که شما بخواهید خانه‌شان را از آنها بگیرید یا در آنجا هم آنها را کنترل کنید.
در اینجا بحث دیگری مطرح می‌شود که حد و مرز «آزادی» کجاست زیرا هر عمل ما، طبیعتا روی افراد دیگر و جامعه نیز تاثیر دارد. پاسخ فلاسفه و جامعه‌شناسان مختلف دراین‌باره کاملا متفاوت است.
شما حق دارید از فردی که بلاکتان کرده متنفر باشید، اما او کاری خلاف «آزادی» نکرده است. او فقط دارد افرادی را که به مطالب شخصی‌اش دسترسی دارند کنترل می‌کند. کاری که ما مثلا با پرایویت کردن صفحه‌ی اینستاگرام یا پنهان کردن دفتر خاطراتمان از پدرمان انجام می‌دهیم.

۵. نظراتی که در فضای مجازی می‌خوانید، کاملا «سوگیری» دارند. حتی «نظرسنجی‌ها»یی که می‌گذارید یا می‌بینید، سوگیری دارند. شما خواسته یا ناخواسته افرادی شبیه خودتان را دنبال می‌کنید. پس نمی‌توان از آنها به شناختی واقعی از جامعه و نظراتش رسید. آنها اکثرا نظرات و عقاید شما را تایید و تقویت می‌کنند! پس گول نخوریم.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
می‌نویسد کسی به من هر شب
نامه‌ای سرگشاده با نفرت
پیکرم را که مملو از زخم است،
توی خون، غسل داده با نفرت

همه‌جا پشت هر درِ بسته
از جهان و جهانیان خسته
شام را می‌خورند آهسته
همه‌ی خانواده با نفرت

داغ بر قلبِ داغدارِ هم
فکر یک گریه بر مزار هم
در گریزند از کنار هم
عابران پیاده با نفرت

قاضی پیر، مدرک خود را
عاشقم قلبِ کوچکِ خود را
بچّه حتی عروسک خود را
می‌کند استفاده با نفرت

ناامید است از کمی شادی
از رسیدن به روز آزادی
زل زده سمتِ قصرِ اجدادی
آخرین شاهزاده با نفرت

خبری نیست پشت کوه بلند
خبری نیست از گل و لبخند
چشم‌هایی که منتظر بودند
خیره مانده به جاده با نفرت

متهم می‌کنند و می‌بوسند
غرق غم می‌کنند و می‌بوسند
بغلم می‌کنند و می‌بوسند
مردم بی‌اراده با نفرت

در میان سکوت، همهمه‌ای
بر سر کوچه، صاحبِ قمه‌ای!
توی هر منطقه مجسمه‌ای
تا ابد ایستاده با نفرت


دیدن دیو یا پری در شب!
ازدواج پرنده و عقرب!
یا که برگشتنِ زمان به عقب
همگی ممکن است و ممکن نیست↓
جمع یک قلب ساده با نفرت
«من» به یک روز خوب معتقدم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفت‌وگوی جمعه، ۲۴: سیما مرادبیگی، از آسیب‌دیدگان جنبش زن، زندگی، آزادی

سیما مرادبیگی از معترضان آسیب‌دیده خیزش سراسری ۱۴۰۱ در بوکان است که با انتشار ویدیویی وضعیت دست خود را ۹ ماه پس از شلیک نیروهای سرکوبگر نشان داد. ۲۱ مهرماه ۱۴۰۱ او به همراه همسر خود برای شرکت در اعتراضات به خیابان‌های بوکان آمده بودند، دقایقی بعد، سیما و همسرش برای لحظاتی در خیابان از هم جدا شدند و در همان حین، سربازی در خیابان، لوله تفنگ را به دست سیما می‌چسباند و بی‌رحمانه شلیک می‌کند، بیش‌تر از ۳۰۰ گلوله ساچمه‌ای به دست سیما شلیک می‌شود.
در این برنامه، مهدی موسوی، شاعر و نویسنده با سیما مراد بیگی درباره سرگذشت و نحوه آسیب‌دیدیگی‌اش در اعتراضات با او مصاحبه می‌کند.
این برنامه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
سایت:
https://tavaana.org/friday-24/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=roi7XC0K8bc
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/e9sbdvv7easx
#یاری_مدنی_توانا
#گفتگوی_جمعه
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#سیما_مرادبیگی
@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هما_دارابی، در دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ برای «اعتراض به #حجاب_اجباری و قوانين ضد زن» جمهوری اسلامی در میدان تجریش تهران خود را به آتش کشید و ساعاتی بعد در اولین ساعات سوم اسفند ماه بر اثر شدت سوختگی جان باخت.

دارابی در سال‌های پس از ۱۳۵۷ به تدریس و تحقیق در رشته روانپزشکی ادامه داد.

او را به دلیل نپذیرفتن حجاب اجباری از ریاست گروه روان‌پزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند. هما دارابی حتی به رئیس بیمارستان محل کار خود گفته بود که مرگ را بر چادر سر کردن ترجیح می‌دهد.

او را ابتدا از سمتش در دانشگاه گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند و سپس برای مدتی مطبش را نیز تحت عنوان «عدم رعایت شئونات اسلامی» تعطیل کردند.

با افزایش فشارهای جمهوری اسلامی، هما دارابی در روز دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران با برداشتن حجاب اجباری و در اعتراض به قوانین و فضای ضد زن تحمیل شده به زنان ایران، اقدام به خودسوزی در انظارعمومی کرد.
indypersian

📡 @VahidOnline
Baghalam Kon (Embrace Me)
Hamed Moghaddam
"بغلم کن"، نسخهٔ صوتی (ام پی تری)

خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی
بغلم کن تو این شبِ برفی
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسه‌هات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن

بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونه‌ی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره

بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه می‌کوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Disturbed Memories (Acoustic version)
Ares Band ft. Mariaa
خاطرات آشفته (نسخه‌ی آکوستیک)
خواننده: آرس‌بند و ماریا
ترانه‌سرا: مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/09/21 21:36:45
Back to Top
HTML Embed Code: