Telegram Web Link
گفتم
لباس قرمزت را نپوش
ما کمونیست نیستیم

گفتم
لباس مشکی‌ات را نپوش
ما آنارشیست نیستیم

گفتم
لباس سبزت را نپوش
ما فتنه‌گر نیستیم

گفتم در این مملکت
فقط آدم‌های لخت را نمی‌گیرند

بعد آنها رسیدند
و سنگسارمان کردند

اوّلین سنگ را کسی انداخت
که لباسش را یادم نیست

آخرین سنگ را کسی انداخت
که مطمئن بود
آدم‌هایی را که سنگ می‌اندازند
نمی‌گیرند

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خورشید مردّد است، کمرنگ شده
هر چیز که دست می‌زنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from شعر و شقایق
🔹🔹🔹


من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است


شاعر : #مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2

طرحی از : #شقایق_بنی_اسدی


🔹🔹🔹
تنت شبیه خیال بهار، شیرین است
شبیه چشمِ به مستی دچار، شیرین است
کدام غصه‌ی دوری؟ که من پُر از شوقم
برای دیدنِ تو، انتظار شیرین است
هزار رنجِ جهان و جهنمِ ابدی
برای آدمِ امّیدوار شیرین است
کتاب عاشقی‌ات را نخوانده، می‌دانم
که فصل آخر این شاهکار، شیرین است


هزار خاطره داریم از وطن: ترش است!
اسید معده و راه گلوی من، ترش است
شکسته تیغه‌ی شمشیر داخل پرچم
و شیرِ مانده‌ی دیروز، ظاهرا ترش است!!
به شکل ظاهرِ هر چیز اعتماد نکن
که سیب عشق، قشنگ است و در دهن ترش است
شراب نیست، اگر ماند سال‌ها انگور
شبیه رابطه‌ی بین مرد و زن، ترش است!


شب است و تلخی آواز و در صدا شور است
که طعم گریه و خون، در جهان ما شور است
کنار سفره نشستیم: ساکت و بی‌میل
که آشپز که دو تا می‌شود، غذا شور است
هنوز خون وسط جوی آب‌ها جاری‌ست
هنوز در دل میدان و کوچه‌ها شور است
روایتی‌ست از این عشق: غیرقابل شرح!
فقط سفیدی محض است و چند هاشور است


نمانده راه نجاتی و باورش تلخ است!
که تلخ بوده و آن نیم دیگرش تلخ است
کسی که خنجرِ در پشت داشت، می‌دانست
که اعتماد به حتی برادرش تلخ است
خیار را بخوری یا هرآنچه که بکنی
شبیه قصه‌ی این نسل، آخرش تلخ است
مرا بگیر در آغوش تا که گریه کنیم
که داستان من و تو سراسرش تلخ است

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from کافه دنج🌿
○••
لبخند می‌زنند به جنگلبان، انبوهِ بی‌گناهِ درختانت
هرچند واقفند که بی‌تردید در دست‌های خود تبری دارد



#مهدی_موسوی
🖇 #نقاشی : #سهراب_سپهری

@Denj_caffe
غزلی از مجموعه‌ی «در ستایش ناامیدی»:

می‌کشم تیغ را به روی رگم، می‌نویسم از ابتدا در خون
غرق شد چشم مادران در اشک، شهر در ترس و کوچه‌ها در خون

ما که بازیگران صحنه شدیم، جلوی چشم‌ها برهنه شدیم
آب‌بازی کنیم یا که سماع؟! در زلالی چشمه یا در خون؟!

آب و کافورِ تازه لازم نیست، غسل بر این جنازه لازم نیست
در خیابان، برادرِ خونیم شستشو می‌دهد مرا در خون!

توی تقویم، صفحه‌ی آخر! جای گل روی دامن خواهر
داخل روزنامه‌های پدر، وسط روسریِ مادر: خون

عاقبت در سکانس پایانی، خسته از انتظار طولانی
مرده این گوسفند قربانی، می‌زند باز دست‌وپا در خون!

قصّه‌ی عشق، بی‌سرانجام است... رادیو گفت: شهر آرام است!
من که فریاد می‌زدم اما شهر خوابید بی‌صدا در خون

جلوی آن‌همه تماشاچی، فیلم تکرار می‌شد و تکرار
آنقدر کشته کشته کشته شدیم تا فرو رفت سینما در خون


نه لبی مانده است و نه خنده، نه امیدی برای آینده
می‌کشم تیغ را به روی رگم تا بخوابم در انتها در خون

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
دشمن بچّه‌های ما را بمباران می‌کند
ما بچّه‌های دشمن را

ما نماز می‌خوانیم
آنها در کلیسا دعا می‌کنند

ما در آغوش زنانمان گریه می‌کنیم
آنها بر شانه‌ی معشوقه‌هایشان

امّا حق با لاشخوری‌ست
که جنازه‌های ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی نوک می‌زند

اما حق با کرم‌هایی‌ست
که جنازه‌های ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی متلاشی می‌کنند

امّا حق با کفنی‌ست
که روزی قرار بود
پرچم سفیدی باشد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
صبح جمعه، کتاب می‌خواندم
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند

ظهر جمعه کتاب می‌خواندم
راه‌های روان‌شناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّه‌دار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند

عصر جمعه کتاب می‌خواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند

شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همه‌چی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچ‌چیز نبود

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
آخرین روزهای آبان بود
مجلسِ سور و ساتِ چوپان بود
مرغِ بی‌کلّه می‌دوید هنوز!
نوبتِ ذبحِ گوسفندان بود
هیچ جایی برای گرگ نبود

مرغِ گردن‌دراز را خفه کرد
خوکِ غیرمجاز را خفه کرد!
یک نفر گفت زیر لب: ما... ما...
با قمه اعتراض را خفه کرد
چیز گوساله‌ها بزرگ نبود!!
.
ترس و شب بود و لرزش دندان
خنجرِ دوست، قاتلِ خندان!
- «کاش یک شب غذای گرگ شویم
لاأقل بهتر است از زندان...»
گریه می‌کرد برّه‌ای شب و روز!

در عزای قبیله رقصیدیم
پشتِ هر قفل و میله رقصیدیم
داخل آن طویله کشته شدیم
داخل آن طویله رقصیدیم
تا بدانند زنده‌ایم هنوز!

جرم ما چیست؟ زندگی کردن!
خوردن و سکس و برّه آوردن
آنکه نی زد برای تنهایی
بعد چاقو گذاشت بر گردن
خاکِ پُرخون، همیشه خاک‌تر است

آخرِ فیلم نیستم شاید
تا که چاقوی او چه فرماید!
می‌خورَد تکّه تکّه چوپان را
آخر فیلم، گرگ می‌آید
آخرِ فیلم، ترسناک‌تر است!

هفته‌ها در مسیر تکرارند
ابرها مثل ابر می‌بارند
راه‌ها پاک می‌شود از خون
گوسفندانِ ساده‌دل دارند ↓
جشنِ نوزادِ تازه می‌گیرند!

از فراسوی خواهشِ تن‌ها
رقص شلوارها و دامن‌ها
من عزادار دوستان هستم
که به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روز خوب می‌میرند!!
.
آخرِ فیلم، ترسناک‌تر است
آخرِ فیلم، ترسناک‌تر است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در تخت من نشسته و لُخت است
روح و تنش لباس ندارد!
آنقدر عاشق است که دیگر
از مرگ هم هراس ندارد

در تخت من نشسته و گیج است
این عشق، اتفاق کمی نیست!
جز رنج نیست زندگی اما
وقتی که عشق هست، غمی نیست

در تخت من نشسته و مست است
قایم شده‌ست زیر پتویم
شوقی‌ست غیرقابل‌انکار
حتی اگر دروغ بگویم!

در تخت من نشسته و داغ است
در حال سرکشی‌ست تن ما
پایان رنج‌های جهان است
در لحظه‌ی یکی‌شدن ما

در تخت من نشسته و خیس است
مانند گل به وقت سپیده
حس می‌کند به هرچه که می‌خواست
در این اتاق و تخت رسیده

خوابیده است خسته و آرام
مانند دختری وسط تخت
تا صبح خیره‌ام به تن او
با چشم‌های عاشق و خوشبخت

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
من همیشه حقیقت را می‌گویم اما کلمات، وسط حنجره‌ام به آن غده‌ی لعنتیِ نامرئی گیر می‌کنند و بیرون نمی‌آیند. نمی‌فهمید که چقدر خسته‌ام از نگفتن. اصلاً برای همین نویسنده شدم که بتوانم آن کلمات را که مثل شاخه‌های درختی قدیمی در هم فرورفته و در اعماق گلویم گیر کرده بودند، از هم جدا کنم و بیاورم روی کاغذ.

هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
امروز رأس ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
نگاه غمگینت
لباس خونینت
تنِ پُر از خشمت
گلوله در چشمت
سقوط پروازت
صدای آوازت
فرشته‌های کبود
خفه‌شده در دود
قصه‌ی تلخی بود
که آخرش خوب است

گل جوان را هم
پرندگان را هم
رفیقمان را هم
یکی‌یکی کشتند
بگو: نمی‌خواهم!
به این شب ممتد
به این توهّمِ بد
بگو: نمی‌خواهم!
نترس تا به ابد
که آخرش خوب است

در انتظار بهار
کنار چوبه‌ی دار
پس از شکنجه‌ی تن
پس از شکنجه‌ی روح
به وقت خُرد شدن
اگر که شک کردی
پس از شکنجه‌ی یار
اگر کم آوردی
به خاطرت بسپار
که آخرش خوب است

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
mosavi
<unknown>
این یک‌ساعت‌و‌ربع شعرخوانیِ بی‌وقفه را در ایران ضبط کرده بودم. قرار بود ادیت و آهنگسازی شود و ناشر مطرحی آن را منتشر کند.
چندی بعد حکم زندان و شلاقم به جرم شعرها و کتاب‌هایم صادر شد و این پروژه نصفه‌کاره ماند.
اما این شعرخوانی به‌همت دوستی نازنین بعد ۸ سال به دستم رسید تا بدون هیچ ویرایشی آن را به شما تقدیم کنم که تنها امید منید در روزهای تلخ تبعید.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه «اما»

کاری از : عاصی

شعر از : دکتر سید مهدی موسوی

ویدیو از پوریا افضلی

با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه


بوی خون می‌ده انگار هر شب بارون
تو خیابونا می‌میرن بچه‌هامون

اما اما اما ما می‌رسیم
به یه فردای خوب
ما می‌رسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم

با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده

ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی

اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم

باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم

با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه

ولی راهی نمونده تا روز شادی
می‌دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی

اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم

باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم

#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
ama
asi
اما...
خواننده و آهنگساز: عاصی
ترانه: مهدی موسوی
Forwarded from سایه ها
آخرِهفته چی ببینیم؟

در سینماسایه‌های این هفته می‌خوانیم:

• معرفی دو انیمیشن‌ اسپایدرمن؛ انفجار خلاقیت بر ثانیه/ عاطفه اسدی

• از سینمای کوئنتین دوپیه چه خبر؟/ محبوبه عموشاهی

همچنین قبلاً در سینماسایه‌ها فیلم‌های Reality، wrong و‌ rubber از کوئنتین دوپیه در سینماسایه‌ها معرفی شده است.

🔻 شما می‌توانید متن کامل این معرفی‌ها را در قسمت Instant view ⚡️ بخوانید: 👇🏻

📎 سینماسایه‌ها
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عاطفه اسدی، نویسنده و مترجم، ساکن کشور آلمان و دارنده بورس «هانا آرنت» است. بورس هانا آرنت یک فرصت مطالعاتی دوساله است که ازسوی خانه ادبیات شهر هانوفر به نویسندگان – به‌ویژه فعالان حوزه ادبیات – تعلق می‌گیرد و هدف آن آشنایی بیش‌تر نویسندگان با فضای ادبی آلمان است.
در این برنامه مهدی موسوی، شاعر، با عاطفه اسدی درباره آثار و فعالیت‌های او صحبت می‌کند.
این برنامه ۲۸ مهر ۱۴۰۲ در صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
سایت:
https://tavaana.org/friday12/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=NzXMTJBRRts&t=1s
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/qwpxzoaudzc0

#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#گفتگوی_جمعه

@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2
2024/10/02 08:18:54
Back to Top
HTML Embed Code: