امشب ساعت ۲۱:۳۰ (به وقت تهران) در پیج اینستاگرام رمان "هزار و چند شب" لایو خواهم داشت و در کنار شما خواهم بود:
https://instagram.com/hezarochand.shab
https://instagram.com/hezarochand.shab
جدیدترین مصاحبهی من با خبرگزاری تارنا را در اینجا بخوانید:
https://tarna.ir/News/1300/
https://tarna.ir/News/1300/
tarna.ir
تارنا
سید مهدی موسوی : از من، فقط نام من، برای من مانده؛ مابقی در ادبیات حل شده است/ خلقت «غزل پستمدرن» ضرورت زمانه بود
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - دو
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این دومین جلسه از این کارگاه است که در تاریخ ۱۶ تیر ۱۴۰۰ برگزار شد.
https://youtu.be/SVsQ1CGYo_w
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/mousavi2
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این دومین جلسه از این کارگاه است که در تاریخ ۱۶ تیر ۱۴۰۰ برگزار شد.
https://youtu.be/SVsQ1CGYo_w
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/mousavi2
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - دو
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود.
در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این دومین جلسه از این کارگاه است که در تاریخ ۱۶ تیر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال…
در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این دومین جلسه از این کارگاه است که در تاریخ ۱۶ تیر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال…
بیتاب، بیخواب، بیعشق... یک نامهی بینشانی!
جز زخمهایم چه مانده، از سالهای جوانی؟
کردند در خون پَرم را، چشمان ناباورم را
آن دوستان که سَرم را کندند با مهربانی!
از جمع، بیگانه ماندم، یکعمر دیوانه ماندم
محبوس در خانه ماندم با سایههایی روانی
تنهای در هر تجمّع، دلخسته از هر تنوّع
مانند حسّ تهوّع در محفل شعرخوانی
تنها رفیق صمیمی، نوشابههای رژیمی
یک کارمند قدیمی، در قسمت بایگانی
یکعمر در جستجو ماند، بغضی که در خود فروماند
فریاد من در گلو ماند، لعنت به این ناتوانی!
خود را به دیوار میزد، این قلب که میستیزد
ای کاش روزی بریزد، این خانهی باستانی
انسان درماندهای بود، مهمان ناخواندهای بود
سرباز جاماندهای بود از جنگهای جهانی
در آینه شکل من بود، ترکیبی از مِهر و خشمم
که زل زده توی چشمم یکعمر با بدگمانی
شب بود در حجم کوله، گل بود در متن لوله!
تبدیل شد به گلوله، با اتفاقی زبانی!!
خشم و جنون را به غم ریخت، شب را سرِ صبحدم ریخت
کل جهان را به هم ریخت، در پیچشی داستانی!
با سالها بیقراری، از هر بهشتی فراری
ترجیح میداد باشد در دوزخی جاودانی
با جای هر زخم خندید، از هیچچیزی نترسید
نسلی که یکعمر رقصید با بوق آتشنشانی
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
جز زخمهایم چه مانده، از سالهای جوانی؟
کردند در خون پَرم را، چشمان ناباورم را
آن دوستان که سَرم را کندند با مهربانی!
از جمع، بیگانه ماندم، یکعمر دیوانه ماندم
محبوس در خانه ماندم با سایههایی روانی
تنهای در هر تجمّع، دلخسته از هر تنوّع
مانند حسّ تهوّع در محفل شعرخوانی
تنها رفیق صمیمی، نوشابههای رژیمی
یک کارمند قدیمی، در قسمت بایگانی
یکعمر در جستجو ماند، بغضی که در خود فروماند
فریاد من در گلو ماند، لعنت به این ناتوانی!
خود را به دیوار میزد، این قلب که میستیزد
ای کاش روزی بریزد، این خانهی باستانی
انسان درماندهای بود، مهمان ناخواندهای بود
سرباز جاماندهای بود از جنگهای جهانی
در آینه شکل من بود، ترکیبی از مِهر و خشمم
که زل زده توی چشمم یکعمر با بدگمانی
شب بود در حجم کوله، گل بود در متن لوله!
تبدیل شد به گلوله، با اتفاقی زبانی!!
خشم و جنون را به غم ریخت، شب را سرِ صبحدم ریخت
کل جهان را به هم ریخت، در پیچشی داستانی!
با سالها بیقراری، از هر بهشتی فراری
ترجیح میداد باشد در دوزخی جاودانی
با جای هر زخم خندید، از هیچچیزی نترسید
نسلی که یکعمر رقصید با بوق آتشنشانی
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
هزار دفه مُردیم
شبو عقب بردیم
خورشیدو آوردیم...
و بعد صبح نشد!
نوشتیم از فردا
توو گریهی سارا
رو بغض دیوارا
توو شرم میدونا
کف خیابونا...
و بعد صبح نشد
از خونهی دیوا
فانوسو دزدیدیم
ستاره رو چیدیم
به بوسه برگشتیم
تیرگیو کُشتیم...
و بعد صبح نشد
به خاک بخشیدیم
اونهمه هرگز رو
انار قرمز رو
صدای بارونو
شهرِ پُر از خونو...
و بعد صبح نشد
رو دستها بردیم
رفیق بیسر رو
نعش برادر رو
صدای شلاقو
سوختن باغو...
و بعد صبح نشد
تمام اون شبها
نشست با وحشت
یه بچه توی کمد...
و بعد صبح نشد!
و دیگه صبح نشد...
و دیگه صبح نشد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شبو عقب بردیم
خورشیدو آوردیم...
و بعد صبح نشد!
نوشتیم از فردا
توو گریهی سارا
رو بغض دیوارا
توو شرم میدونا
کف خیابونا...
و بعد صبح نشد
از خونهی دیوا
فانوسو دزدیدیم
ستاره رو چیدیم
به بوسه برگشتیم
تیرگیو کُشتیم...
و بعد صبح نشد
به خاک بخشیدیم
اونهمه هرگز رو
انار قرمز رو
صدای بارونو
شهرِ پُر از خونو...
و بعد صبح نشد
رو دستها بردیم
رفیق بیسر رو
نعش برادر رو
صدای شلاقو
سوختن باغو...
و بعد صبح نشد
تمام اون شبها
نشست با وحشت
یه بچه توی کمد...
و بعد صبح نشد!
و دیگه صبح نشد...
و دیگه صبح نشد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در این روزهای سخت ایران، غیرممکن است که بتوانی برای چاپ کتابت شادی کنی، حتی اگر آن کتاب را در تبعید برای همان مردم و دردهایشان نوشته باشی.
پس بیهیچ شادی و هیجانی تنها مینویسم: رمان #هزاروچندشب پس از چند سال تلاش شبانهروزی چاپ شد و از امروز در خارج از ایران میتوان آن را با یک کلیک ساده تهیه کرد.
برای خرید کتاب در هرجای دنیا (جز ایران و چند کشور دیگر) که هستید، میتوانید به سایت Lulu.com بروید و اسم Mehdi Mousavi را سرچ کنید یا راحتتر آنکه مستقیما روی این لینک کلیک کنید و وارد صفحهی کتاب شوید:
https://www.lulu.com/en/us/shop/mehdi-mousavi/hezaro-chand-shab/hardcover/product-nny9mm.html
متاسفانه بهعلت تعداد صفحات بالا، جلد هاردکاور و هزینههای نشر لولو، قیمت کتاب کمی بالا و ۴۵ یورو (۶۳ دلار) است، اما باور کنید این هزینهی تمامشدهی چاپ کتاب بهعلاوهی سود نشر لولو است و من سود خودم را از فروش کتاب، به سایت «صفر» اعلام کردهام تا هزینهای بیشتر را بر مخاطبان عزیزم تحمیل نکنم! چون ترجیح میدهم زندگی فقیرانهای داشته باشم تا مخاطبم را از آثارم محروم کنم.
برای مردم داخل ایران و افغانستان و هرکس در جهان که به هرعلتی توان خرید کتاب را ندارد هم فکرهایی دارم: در چند روز آینده، پیدیاف رایگان کتاب را برای دانلود در همهجا خواهم گذاشت و از آنطرف هم چاپ و فروش آن را در داخل ایران آزاد اعلام کردهام و مطمئنا به زودی تمامی دستفروشهای کتاب، آن را در بساط خودشان خواهند داشت و تمام صفحات اینستاگرامی فروش کتاب، آن را عرضه خواهند کرد (در این چند روز سعی کردهام تعدادی از این صفحات را به اشتراک بگذارم).
در اینجا باید تشکر کنم: از «اسد فقیهی» نازنین که تابلوی زیبایش بر جلد کتاب نقش بسته است، از «فاطمه اختصاری» عزیز که زحمت صفحهآرایی و طراحی جلد با او بود، از «مژگان حاجیزادگان» عزیز که ویراستاری کتاب را با دقتی بینظیر انجام داد، از دکتر «امید نقوی» عزیز که زحمت ویرایش فصل۳۹ رمان را بهعهده گرفت، از «عاطفه اسدی» عزیز که زحمت مقایسهی نمونههای کتاب را پذیرفت و از صدها نفر دیگر که در هنگام نگارش این کتاب از راهنماییهایشان استفاده کردم.
در انتها از شما خواهشی دارم: من بدون هیچ سود مالی، حدود سه سال زندگیام را بر این کتاب گذاشتم. شما آن را خوب بخوانید و به هر کسی که میشناسید برسانید. من رسانهای ندارم و جز شما کسی کنارم نیست.
یادتان باشد ابتدا کتاب را بخوانید، پس از اتمام آن پانوشتهای انتهایش را بخوانید و پس از آن بار دیگر کتاب را مرور کنید. مطمئن باشید ارزشش را دارد. من زندگیام را روی این کتاب قمار کردم، پس بگذارید احساس کنم ارزشش را داشته است.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
پس بیهیچ شادی و هیجانی تنها مینویسم: رمان #هزاروچندشب پس از چند سال تلاش شبانهروزی چاپ شد و از امروز در خارج از ایران میتوان آن را با یک کلیک ساده تهیه کرد.
برای خرید کتاب در هرجای دنیا (جز ایران و چند کشور دیگر) که هستید، میتوانید به سایت Lulu.com بروید و اسم Mehdi Mousavi را سرچ کنید یا راحتتر آنکه مستقیما روی این لینک کلیک کنید و وارد صفحهی کتاب شوید:
https://www.lulu.com/en/us/shop/mehdi-mousavi/hezaro-chand-shab/hardcover/product-nny9mm.html
متاسفانه بهعلت تعداد صفحات بالا، جلد هاردکاور و هزینههای نشر لولو، قیمت کتاب کمی بالا و ۴۵ یورو (۶۳ دلار) است، اما باور کنید این هزینهی تمامشدهی چاپ کتاب بهعلاوهی سود نشر لولو است و من سود خودم را از فروش کتاب، به سایت «صفر» اعلام کردهام تا هزینهای بیشتر را بر مخاطبان عزیزم تحمیل نکنم! چون ترجیح میدهم زندگی فقیرانهای داشته باشم تا مخاطبم را از آثارم محروم کنم.
برای مردم داخل ایران و افغانستان و هرکس در جهان که به هرعلتی توان خرید کتاب را ندارد هم فکرهایی دارم: در چند روز آینده، پیدیاف رایگان کتاب را برای دانلود در همهجا خواهم گذاشت و از آنطرف هم چاپ و فروش آن را در داخل ایران آزاد اعلام کردهام و مطمئنا به زودی تمامی دستفروشهای کتاب، آن را در بساط خودشان خواهند داشت و تمام صفحات اینستاگرامی فروش کتاب، آن را عرضه خواهند کرد (در این چند روز سعی کردهام تعدادی از این صفحات را به اشتراک بگذارم).
در اینجا باید تشکر کنم: از «اسد فقیهی» نازنین که تابلوی زیبایش بر جلد کتاب نقش بسته است، از «فاطمه اختصاری» عزیز که زحمت صفحهآرایی و طراحی جلد با او بود، از «مژگان حاجیزادگان» عزیز که ویراستاری کتاب را با دقتی بینظیر انجام داد، از دکتر «امید نقوی» عزیز که زحمت ویرایش فصل۳۹ رمان را بهعهده گرفت، از «عاطفه اسدی» عزیز که زحمت مقایسهی نمونههای کتاب را پذیرفت و از صدها نفر دیگر که در هنگام نگارش این کتاب از راهنماییهایشان استفاده کردم.
در انتها از شما خواهشی دارم: من بدون هیچ سود مالی، حدود سه سال زندگیام را بر این کتاب گذاشتم. شما آن را خوب بخوانید و به هر کسی که میشناسید برسانید. من رسانهای ندارم و جز شما کسی کنارم نیست.
یادتان باشد ابتدا کتاب را بخوانید، پس از اتمام آن پانوشتهای انتهایش را بخوانید و پس از آن بار دیگر کتاب را مرور کنید. مطمئن باشید ارزشش را دارد. من زندگیام را روی این کتاب قمار کردم، پس بگذارید احساس کنم ارزشش را داشته است.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
سید مهدی موسوی pinned «در این روزهای سخت ایران، غیرممکن است که بتوانی برای چاپ کتابت شادی کنی، حتی اگر آن کتاب را در تبعید برای همان مردم و دردهایشان نوشته باشی. پس بیهیچ شادی و هیجانی تنها مینویسم: رمان #هزاروچندشب پس از چند سال تلاش شبانهروزی چاپ شد و از امروز در خارج از ایران…»
Forwarded from سید مهدی موسوی
یک رباعی دهه هفتادی از مجموعه ی "مردی که نرفته است برمی گردد":
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه ی چوبه های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه ی چوبه های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سید مهدی موسوی
لا لا لا... گلِ خسته از گریه کردن!
لا لا لا... صدایی که پیچیده در من
دیگه واسهی خواب و کابوس! دیره
لالایی میخونم که خوابت نگیره
دلم غصّهداره، تنم بیقراره
بابات رفته کوچه، دعا کن نَمیره
توو چشماش خشمه، توو دستاش سنگه
بابات رفته تا با سیاهی بجنگه
داره غرق میشه توو آب این جزیره
داره خونه و کوچه از دست میره
بابات رفته تا روزِ خوبو بسازه
لالایی میخونم که خوابت نگیره
لا لا لا... که این گریهها بیدلیله
عموت فکر چشماته از پشت میله
نخواب! تا که کوچه دوباره نخوابه
بزن جیغتو بر سرِ این قبیله
نگا کن سرِ خواهرت غرقِ خونه
ولی رفته تا توی کوچه بمونه
بکش دادتو بر سر کلّ دنیا
بذار تا که هر کس که خوابه بدونه
لا لا لا... جگرگوشه و همدم من
لا لا لا... شریک هزاران غم من
نباید دلت غرق آشوب باشه
توی خواب، پلکات مرطوب باشه
بابات رفته که کوچه رو پس بگیره
که شاید ته قصّهمون خوب باشه
جگرگوشهی من، گل نازنازی!
نباید بخوابی، نباید ببازی
تو باید بخندی به این قصّهی بد
تو باید که آیندهمونو بسازی
لا لا لا... لا لا لا...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
لا لا لا... صدایی که پیچیده در من
دیگه واسهی خواب و کابوس! دیره
لالایی میخونم که خوابت نگیره
دلم غصّهداره، تنم بیقراره
بابات رفته کوچه، دعا کن نَمیره
توو چشماش خشمه، توو دستاش سنگه
بابات رفته تا با سیاهی بجنگه
داره غرق میشه توو آب این جزیره
داره خونه و کوچه از دست میره
بابات رفته تا روزِ خوبو بسازه
لالایی میخونم که خوابت نگیره
لا لا لا... که این گریهها بیدلیله
عموت فکر چشماته از پشت میله
نخواب! تا که کوچه دوباره نخوابه
بزن جیغتو بر سرِ این قبیله
نگا کن سرِ خواهرت غرقِ خونه
ولی رفته تا توی کوچه بمونه
بکش دادتو بر سر کلّ دنیا
بذار تا که هر کس که خوابه بدونه
لا لا لا... جگرگوشه و همدم من
لا لا لا... شریک هزاران غم من
نباید دلت غرق آشوب باشه
توی خواب، پلکات مرطوب باشه
بابات رفته که کوچه رو پس بگیره
که شاید ته قصّهمون خوب باشه
جگرگوشهی من، گل نازنازی!
نباید بخوابی، نباید ببازی
تو باید بخندی به این قصّهی بد
تو باید که آیندهمونو بسازی
لا لا لا... لا لا لا...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایه ها
«هزار و چند شب»
رمانی از سید مهدی موسوی
«هزار و چند شب» عنوان دومین رمان سید مهدی موسوی است که فایل pdf آن به صورت رایگان در #نشر الکترونیک سایهها منتشر شده است.
برای دانلود این رمان از وبسایت سایهها بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4037
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
رمانی از سید مهدی موسوی
«هزار و چند شب» عنوان دومین رمان سید مهدی موسوی است که فایل pdf آن به صورت رایگان در #نشر الکترونیک سایهها منتشر شده است.
برای دانلود این رمان از وبسایت سایهها بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4037
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
Forwarded from سید مهدی موسوی
رمان هزار و چند شب.pdf
4.8 MB
سید مهدی موسوی
رمان هزار و چند شب.pdf
ممنون میشوم کتاب را برای گروهها، کانالها و تمام دوستانتان بفرستید. تنها خواستهی من از شماست در ازای انتشار رایگان اثر جدیدم ❤💚
Forwarded from آموزشکده توانا
معرفی_رمان_«هزار_و_چند_شب»_نوشتهی_«سید_مهدی_موسوی»_مهتاب_قربانی.pdf
2.4 MB
معرفی «هزار و چند شب»
رمانی از سید مهدی موسوی
✍️مهتاب قربانی
«هزار و چند شب» عنوان دومین رمان سید مهدی موسوی است که فایل pdf آن به صورت رایگان در #نشر الکترونیک سایهها منتشر شده است.
برای دانلود این رمان از وبسایت سایهها بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4037
یا در کانال تلگرام مهدی موسوی فایل را دانلود کنید:
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2/3758
@Tavaana_TavaanaTech
رمانی از سید مهدی موسوی
✍️مهتاب قربانی
«هزار و چند شب» عنوان دومین رمان سید مهدی موسوی است که فایل pdf آن به صورت رایگان در #نشر الکترونیک سایهها منتشر شده است.
برای دانلود این رمان از وبسایت سایهها بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4037
یا در کانال تلگرام مهدی موسوی فایل را دانلود کنید:
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2/3758
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from سید مهدی موسوی
خون میجهد از گردنت با عشق و بیرحمی
در من دراکولای غمگینیست… میفهمی؟!
.
خون میخورم از آن کبودیها که دیگر نیست
در میروم این خانه را… هرچند که در نیست!
عکس کسی افتادهام در حوض نقاشی
محبوب من! گه میخوری مال کسی باشی
گه میخوری با او بخندی توی مهمانی
میخواهمت بدجور و تو بدجور میدانی
هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزههای آخرین نسلِ دراکولاست
از بین خواهد رفت امّا نه به زودیها!
از گردن و آیندهات جای کبودیها
حل میشوم در استکان قرصها، در سم
محبوب من! خیلی از این کابوس میترسم!
زل میزنم با گریه در لیوان آبی که…
حل میشوم توی سؤال بیجوابی که…
.
میترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد
از دستهای تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طنابِ دار خواهد شد!
از خون تو پاشیده بر آیندهای نزدیک
از عشق ما که سوژهی اخبار خواهد شد!
میچسبمت مثل لب سیگار در مستی
ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی
سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!
.
بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم…
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!
بعد از تو لای زخمهایم استخوان کردم
با هر که میشد هر چه میشد امتحان کردم!
خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شبها بغل کردم به تو همجنسهایم را
رنگینکمان کوچکی بر روی انگشتم
در اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتم
هی گریه میکردم به آن مردی که زن بودم
شبها دراکولای غمگینی که من بودم!
و عشق، یک بیماریِ بدخیمِ روحی بود
تنهاییام محکوم به سکس گروهی بود
سیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی…
.
تنهاییِ در جمع، در تنهای تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی
دلخسته از گنجشکها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم میپاشی!
لیوان بعدی: قرصهای حل شده در سم
باور بکن از هیچ چی دیگر نمیترسم
پشتِ سیاهیهای دنیامان سیاهی بود
معشوقهام بودی و هستی و… نخواهی بود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در من دراکولای غمگینیست… میفهمی؟!
.
خون میخورم از آن کبودیها که دیگر نیست
در میروم این خانه را… هرچند که در نیست!
عکس کسی افتادهام در حوض نقاشی
محبوب من! گه میخوری مال کسی باشی
گه میخوری با او بخندی توی مهمانی
میخواهمت بدجور و تو بدجور میدانی
هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزههای آخرین نسلِ دراکولاست
از بین خواهد رفت امّا نه به زودیها!
از گردن و آیندهات جای کبودیها
حل میشوم در استکان قرصها، در سم
محبوب من! خیلی از این کابوس میترسم!
زل میزنم با گریه در لیوان آبی که…
حل میشوم توی سؤال بیجوابی که…
.
میترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد
از دستهای تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طنابِ دار خواهد شد!
از خون تو پاشیده بر آیندهای نزدیک
از عشق ما که سوژهی اخبار خواهد شد!
میچسبمت مثل لب سیگار در مستی
ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی
سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!
.
بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم…
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!
بعد از تو لای زخمهایم استخوان کردم
با هر که میشد هر چه میشد امتحان کردم!
خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شبها بغل کردم به تو همجنسهایم را
رنگینکمان کوچکی بر روی انگشتم
در اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتم
هی گریه میکردم به آن مردی که زن بودم
شبها دراکولای غمگینی که من بودم!
و عشق، یک بیماریِ بدخیمِ روحی بود
تنهاییام محکوم به سکس گروهی بود
سیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی…
.
تنهاییِ در جمع، در تنهای تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی
دلخسته از گنجشکها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم میپاشی!
لیوان بعدی: قرصهای حل شده در سم
باور بکن از هیچ چی دیگر نمیترسم
پشتِ سیاهیهای دنیامان سیاهی بود
معشوقهام بودی و هستی و… نخواهی بود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2