Telegram Web Link
این هفته هم به احترام قیام مردم ایران
کارگاه ادبی نداریم

درعوض همان ساعت ۲۲ به وقت ایران
در خدمت آرش سبحانی نازنین
هم‌زمان در اینستاگرام و کلاب‌هاوس توانا هستیم
و با او گفتگو خواهیم کرد

سپس جلسه را در اتاق کلاب‌هاوس کارگاه
با شعرخوانی آزاد
(با موضوعات اجتماعی و سیاسی)
ادامه خواهیم داد

با عشق
مثل هر هفته منتظرتان هستم
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
نگو سکوت کنم، وقت مرگ این باغ است
شبیه بولدوزرم، بولدوزر سرش داغ است!

شبیه بولدوزرم توی دادگاه جدید
شبیه بولدوزرم پشت مرز، در تبعید

شبیه بولدوزرم مثل آینه در نور
شبیه بولدوزرم بعدِ اعترافِ به زور

شبیه بولدوزرم جان‌گرفته از تن تو
شبیه بولدوزرم بعد گریه کردن تو

بدون ترس، بدون وطن، بدون درد
خراب می‌شوم امّا خراب خواهم کرد

برای ساختن راه تازه منتظرم
شبیه مردی تنها، شبیه بولدوزرم...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازداشت هنرمندان و ورزشکاران و حمله نیروهای امنیتی به منازل آنها در گفت‌وگو با فاطمه اختصاری، شاعر و نویسنده
@iranintltv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جن
خواننده و آهنگساز: مهران میرمیری
شاعر: مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
وقتی ۹ سال پیش سپاه پاسداران مرا از خانه‌ام دزدید و ۷ سال پیش در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی، حکم ۹ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاقم را به جرم شعر گفتن تایید کردند، انتخابی برایم نماند جز زندان یا فرار...

آن روزها مردم، برعکس الان، چندان یکدل و یک‌صدا نبودند و خیلی‌ها، حتی بعضی از شاگردانم، تنهایم گذاشته بودند. می‌دانید چه کسی کمکم کرد تا از ایران فرار کنم؟
بچه‌های شریف #کردستان

آنها درحالی‌که من شبانه‌روز تحت‌نظر بودم و تا آن موقع سه بار بازداشت و زندانی شده بودم، بدون هیچ چشمداشتی ریسک کردند و کمک کردند تا از مرزهای ایران فرار کنم و خودم را به کردستان عراق برسانم.

آنجا در منطقه‌ی #کوی_سنجاق #koysinjaq پناهم دادند تا دست نیروهای سپاه ایران به من نرسد. به من غذا و جا دادند و کمکم کردند تا با قاچاقبر دیگری از کردستان عراق فرار کنم و خودم را به ترکیه برسانم. آنها هرگز خواسته‌ای از من نداشتند و جز مهربانی چیزی از آنها ندیدم.

امروز بمباران خانه‌های آنها را می‌بینم. کشتن نوزاد در شکم مادر را می‌بینم. مردان و زنان و کودکانی را می‌بینم که قتل‌عام می‌شوند، چون یک‌صدا فریاد می‌زنند:
چرا #مهسا_امینی #mahsaamini را کشتید؟!
و با صدای بلند می‌خوانند:
#ژن_ژیان_ئازادی #زن_زندگی_آزادی

من نمی‌توانم سکوت کنم. من نمی‌توانم از دختران و پسران و خواهران و برادرانم در کردستان حرف نزنم.
همان‌جور که تمام ایران امروز یکی شده و در کنار هم ایستاده‌اند و دیگر دروغ‌ها و شایعات و تفرقه‌افکنی‌ها بر آنها اثری ندارد. کرد و ترک و لر و گیلک و بلوچ و عرب و... همه به یک چیز فکر می‌کنند:
در کنار هم بودن و رسیدن به آزادی

الان که دارم با شما حرف می‌زنم فوتبالیست مملکت #کاوه_رضایی را برای حمایت از قیام مردم بازداشت کرده‌اند. #حسین_ماهینی را... #مونا_برزویی را... #کتایون_ریاحی را... #بنفشه_کمالی را... #مائده_جمال را... #نگین_آرامش را... #محمود_شهریاری را... #فرشید_قربانپور را... #شروین_حاجی_آقاپور را... #حسین_رونقی را... #مجید_توکلی را...
#دنیا_راد را
و هزاران نفر دیگر از دوستان من و شما را

اما مردم نیاز به رهبر و لیدر ندارند. آنها قلبشان برای آزادی می‌تپد و تا ته خط ایستاده‌اند و کشتن #مهسا_امینی و #حدیث_نجفی و #نیکا_شاکرمی و صدها مرد و زن و کودک دیگر، تنها خشمشان را بیشتر و عزمشان را قوی‌تر می‌کند.

پس از هر بحث و حاشیه‌ای دوری کنیم. گرفتار سیستم تبلیغاتی جمهوری اسلامی نشویم که می‌خواهد حواسمان به چیزی جز #آزادی پرت شود.

در کنار هم باشیم. در کنارتان هستم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
https://youtu.be/6Zdi3nFI73k
مانند هفته قبل همراه شدیم با ترانه‌ها و موزیک‌های اعتراضی
هفته قبل به موزیک‌های اعتراضی این چند دهه پرداختیم
و در «بامداد» امروز به سراغ موزیک‌های منتشرشده در این هفته رفتیم
همگام با قیام مردم ایران
شعرخوانی هم مثل همیشه داشتیم
حتما ببینید این برنامه را:

بیش از ۴۰۰ نویسنده، شاعر، مدرس دانشگاه، روزنامه‌نگار و مترجم داخل و خارج ایران از اعتراض و اعتصاب‌های سراسری حمایت کردند.

آن‌ها از رهبران و اقشاری مثل معلمان، کارگران، وکلا و چهره‌های فرهنگی و هنری خواستند افکار عمومی را به «نافرمانی مدنی و اعتصاب و سازمان‌دهی آن» دعوت کنند.

#یاری_مدنی_توانا #اعتراضات_سراسری #اعتصابات_سراسری #مهسا_امینی #MahsaAmini‌

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روزی که گذشت تولد من بود. روز تولد #نیکا_شاکرمی هم بود. دختر ۱۶ ساله‌ای که با ضربات باتوم او را کشتند و جنازه‌اش را بعد ۱۰ روز به خانواده تحویل دادند!
بدترین چیز دنیا، متولد شدن در روزهایی است که دوستانت جلوی گلوله ایستاده‌اند و تو حتی نمی‌توانی کنارشان باشی.

اما تولد برای من وجهی نمادین هم دارد. وجهی که از فیلم «ارتفاع پست» تا کتاب «گفتگو در تهران»، از فیلم «به پوچی وارد شو» تا کتاب «هزار و چند شب» بارها و بارها در آثار هنری تکرار شده است. زنده بودنِ امید در تلخ‌ترین لحظات.
برای من، زندگی با تمام زیبایی‌هایش، بی‌ارزش‌تر از تفاله‌ای است که در توالت پایین می‌رود. اگر زنده‌ام و می‌جنگم برای هنر است، برای ادبیات است، برای آزادی است... و برای شما که عزیزترین‌هایم هستید و تمام این مسیر سخت را طاقت آورده‌اید.

این ویدیو تمام هدیه‌های عزیز من نیست. هدیه‌های عزیز دیگری هم از شما دریافت کرده‌ام که می‌گذارم چند روز دیگر با یک شعر به‌روزشان کنم. فعلا فقط آمدم بگویم که عشق‌های بی‌انتهاتان به دستم رسیده و دست تک‌تکتان را می‌بوووسم و دلم آغوش بی‌دغدغه‌ای می‌خواهد در ایران در کنار هم‌.‌.. تا ابد...

دوستتان دارم
مهدی موسوی
خدا را خودکشی کردند از تاریخ، تختی‌ها
و شد سلطان جنگل، گنده‌ی میمون‌درختی‌ها!

اگر که گوسفندم یا خدایم غول یک‌چشم است
مدار حرکت کلّ جهان بر پایه‌ی پشم است!!
.
که پشمم! کلّ این بازی شعر و شورها کشک است
پیازی خرد کن! بر چهره‌ی تمساح‌ها اشک است

شب است و همنوایی کلاغان با مسلسل‌ها
میان خرمنی از پشم می‌سوزند جنگل‌ها

غروبی کاذب است این در افق ته‌مانده‌ی خون‌ها
پیازی خرد کن که جشن می‌گیرند میمون‌ها

گناه اوّلت این بود که می‌خواستی «باشی»
سرِ گنجشک را کردند توی حوض نقاشی

شراب و خون به هم سر کرده می‌نوشند کرکس‌ها
بیاور آب زمزم را به تقدیسِ مقدّس‌ها!

.
شبی غرّید شیر و از جهانِ شوربختی مُرد
خبر آمد، خبر آمد، خبر آمد که تختی مرد

عوض گشتند از تاریخِ بی‌تاریخ، قانون‌ها
کسی در آینه خندید و خندیدند میمون‌ها

جهان بندبازی بود و میمون بود و شکلک‌ها
تمام بچّه‌شیران غرق بازی با عروسک‌ها

گذر کردیم از «باید» به دردِ آخرین «شاید»
صدای باد می‌آید، صدای باد می‌آید

صدای باد از خوابیدنِ پاییز با گل‌ها
صدای باد در افتادنِ ما کم‌تحمّل‌ها!

صدای باد در غمگینیِ گیسوی شرقی‌ها
صدای باد از جشن تبر با ارّه‌برقی‌ها

صدای باد از مُهرِ سکوتِ مانده بر لب‌ها
صدای باد در آرامش شلیک در شب‌ها

که سر دادیم و عمری در دل تاریخ سر کردند
گذر کردیم و از نعش من و جنگل گذر کردند

.
یکی بودند گویا اوّل و پایان سختی‌ها
شبانه خودکشی کردند رستم‌ها و تختی‌ها

پیازی خرد کن بر سینه‌ی این آشِ ناهمگون
پیازی خرد کن بر اشک‌هامان در میان خون

بگو با غول یک‌چشمت که دشت پشم خواهد سوخت
که از سیگار، یا از بغض، یا از خشم خواهد سوخت

بگو با کرکسان پیر از برگشتنِ خُم‌ها
به میمون‌ها بگو سر می‌رسد فصلِ توهّم‌ها

به گنجشکان بگو از آخرِ این فصلِ خفاشی
که جادو می‌کند یک بار دیگر حوض نقاشی

بزن سیلی به گوش ارّه‌ها و بادِ سرگردان
دوباره بچّه‌شیران را به جنگل‌هات برگردان

که جنگل سوخت امّا زیر آن امّید جریان داشت
که پشت ابرهای تیره هم خورشید جریان داشت

کسی در خانه‌های ساخته بر خون نمی‌خندد
کسی دیگر به دلقک‌بازی میمون نمی‌خندد

.
زبان وا کرد تا افشا کند شب‌های سختی را
زبان وا کرده بود و خودکشی کردند تختی را

نمی‌مرد و میان اشک و آتش باز هم جان داشت
به جای خون، به رگ‌های غمش، ققنوس جریان داشت

اگرچه حاکم دنیا مسلسل‌های بد بودند
تمام بچّه‌ها تاریخ جنگل را بلد بودند

صدای سرو در آینده‌ای آزاد می‌آمد
صدای باد می‌آمد... صدای باد می‌آمد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خبر
بازداشت آتفه‌ چهارمحالیان، عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران

امروز ۱۱ مهرماه، آتفه چهارمحالیان، شاعر و عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران به دست ماموران امنیتی بازداشت شد. تا لحظه‌ی تنظیم این خبر، از نهاد بازداشت‌کننده و محل بازداشت این شاعر خبری در دست نیست.
این در حالی است که در روزهای اخیر، حکومت بر ابعاد کشتار و سرکوب افسارگسیخته‌ی خود افزوده است. مامورانش در سیستان و بلوچستان بسیاری را به خاک و خون کشیده‌اند، به دانشگاه‌ها حمله کرده‌اند تا به گفته‌ی خودشان دانشجویان را «رنده» کنند. به خانه‌ی نویسندگان، هنرمندان و فعالان مدنی هجوم برده‌اند و بسیاری را ربوده‌اند. ندا ناجی، مونا برزویی، شروین حاجی‌پور، بهاره هدایت، حسین رونقی، مژگان کاوسی، امیر حسین بریمانی، کرم‌الله سلیمانی، نیلوفر حامدی، الهه محمدی و ... از جمله‌ی این بازداشت‌شدگان هستند.
بدیهی است مسئوليت هر گزندی به جان و سلامت آتفه چهارمحالیان و سایر بازداشت‌شدگان بر عهده‌ی حاکمیت است و همه‌ی آنان باید فورا و بدون قید و شرط آزاد شوند.
صبح جمعه، کتاب می‌خواندم
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند

ظهر جمعه کتاب می‌خواندم
راه‌های روان‌شناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّه‌دار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند

عصر جمعه کتاب می‌خواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند

شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همه‌چی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچ‌چیز نبود

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
گفتگو با برنامه‌ی ۶۰دقیقه‌ی بی‌بی‌سی پیرامون قیام مردم ایران و اعتراضات دانش‌آموزی
#MahsaAmini
#مهسا_امینی #Iranprotest2022 #iranprotests
.
@fateme_ekhtesari
بذار از اوّل قصّه بگم: می‌میره اون مردی
که من تنها دلیلِ واقعیِ رفتنش می‌شم
گلوله می‌زنه توو مغزم و آهسته رد می‌شه
پلیس احمقی که فکر می‌کرده زنش می‌شم

.
به چشمات زل زدم اون تیله‌های خیس جادویی
که پشتش یه دریچه رو به یه شهر خیالی بود
بهم گفتی یه روز خوب توو راهه.. بهم گفتی...
بهم گفتی ولی انگار که لحنت سوالی بود!

بغل کردی منو جوری که جونم رو بدم واسه‌ت
واسه اون چشم‌های لعنتی که غرق اندوهه
صدای در زدن اومد، صدای پچ پچ جنّا!
نترسیدم! که پشت من تویی... که پشت من کوهه...
.
به چشمات زل زدم اون قهوه‌های تلخِ بیداری
به اون چشما که از هر چی که هست و نیست، عاصی بود
با شعرات، با تنت، با پیرهنت، با درد خوابیدم
توو اون روزا که عشق و عشقبازی هم سیاسی بود!

بهت گفتم برو با اینکه بی تو از تو می‌مردم
منی که با جنون، با عشق، با خون زندگی کردم
بهت گفتم برو... رفتی! ولی هر شب ولی هر شب
با اسمت روی دیوارای زندون زندگی کردم

بهت گفتم برو! این خاک مرده جای موندن نیست
بهت گفتم طلسم مرگ دیوا اون‌ورِ مرزه
بغل کردی منو جوری که حس کردم تنم سِر شد
بهت گفتم که لبخند تو به دوریت می‌ارزه

بذار از آخر قصّه بگم که مثل من تلخه
که خوبی‌های تو از اوّل تاریخ لو رفته!
بذار از آخر قصّه بگم از مرد غمگینی
که می‌بینه تفنگاشونو امّا باز جلو رفته

بذار از آخر قصّه بگم که مثل تو تلخه
پلیسایی که می‌خوان فک کنم یه آدم دیگه‌م
منو توو انفرادی فرض کن توو فکر آغوشت
منو زیر شکنجه فرض کن که اسمتو میگم!

.
چرا گریه کنم از اوّل قصّه که می‌دونم
که هر چی که بشه قصّه نه غمگینه! نه دلگیره!
که ما مردیم و می‌میریم توو تاریخ... امّا عشق
نمی‌میره، نمی‌میره، نمی‌میره، نمی‌میره...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عفو بین‌الملل:
سارینا اسماعیل زاده، ۱۶ ساله، در جریان اعتراضات در شهر کرج در استان البرز، در ۱ مهر ماه ۱۴۰۱ پس از ضرب و شتم شدید توسط نیروهای امنیتی با باتون از جمله در ناحیه سر، جان خود را از دست داد.
#مهسا_امینی
AmnestyIran
ویدیو رو در فیس‌بوک دیدم که درباره‌اش نوشته:
'مربوط به ۳ ماه پیش است که تازه امتحاناتش را داده بود و می خواست از آزادی کوتاهش لذت ببرد... ' و 'تازه شروع به گذاشتن ویدیوهای روزانه اش در کانال یوتوبش کرده بود'

📡 @VahidOnline
2024/09/24 06:23:56
Back to Top
HTML Embed Code: