صد مُلکِ دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تَقصیر میکنند
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
#حافظ
خوبان در این معامله تَقصیر میکنند
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
#حافظ
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
خراب یک نظر از چشم نیمه خواب توئیم
به حال ما نظری کن که ما خراب توئیم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توئیم
نه وسع ماست در آن حد که هم عنان تو شد
همین سعادت ما بس که در رکاب توئیم
به حال ما نظری کن که ما خراب توئیم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توئیم
نه وسع ماست در آن حد که هم عنان تو شد
همین سعادت ما بس که در رکاب توئیم
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟
در اين سراب فنا چشمهی حيات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آيی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهی رضات منم
#مولوی
در اين سراب فنا چشمهی حيات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آيی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهی رضات منم
#مولوی
هرمردشتردار اویس قرنی نیست
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست
#مولوی
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست
#مولوی
Forwarded from هـــوشـیــاری
🔺غزلی تقدیم به دختر سه ساله ی کاروان مخدرات اباعبدالله
بیا خیال کن اصلا که هر چه بود نبوده
هرآنچه از من و تو دشمنت ربود نبوده
به نیزه دار سرت رشک برده ام که تو را داشت
همیشه دخترکت اینقدر حسود نبوده
زبان به کام تو چون چوب خشک مانده پدرجان
مگر که قتلگهت در کنار رود نبوده؟
چه طور صبح جمالت به شام تار کشیده
عقیق سرخ لبت اینقدر کبود نبوده
سری بریده بغل کرده ام بگو این کار
برای دخترکی خردسال، زود نبوده؟
#مرتضی_سعیدی
@saeidi1
بیا خیال کن اصلا که هر چه بود نبوده
هرآنچه از من و تو دشمنت ربود نبوده
به نیزه دار سرت رشک برده ام که تو را داشت
همیشه دخترکت اینقدر حسود نبوده
زبان به کام تو چون چوب خشک مانده پدرجان
مگر که قتلگهت در کنار رود نبوده؟
چه طور صبح جمالت به شام تار کشیده
عقیق سرخ لبت اینقدر کبود نبوده
سری بریده بغل کرده ام بگو این کار
برای دخترکی خردسال، زود نبوده؟
#مرتضی_سعیدی
@saeidi1
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
با دوست، دشمني ره و رسم مرام نيست
دشنام و دشنه پاسخ سيب و سلام نيست
لبخند من زكات ظفرمندي من است
در عفو لذتی ست که در انتقام نیست
در گوش شمع، می (رضی الله عنه) گفت
هشیار باش! سرخوشی ما مدام نیست
خوش باد خاك، ساقي ما را كه خوب گفت
وقتی به یاد دوست بنوشی حرام نیست
هر کوچهباغ موی تو بنبست یک شهید
گيسوي چارسوق تو بازار شام نيست؟
هركس كه گفت گوش به امرت كدام هست؟
دستي بكش به زلف و بپرسش: كدام نيست؟
مستی مبارک است و مبارکتر آن دم است
هم جامه نیست بر تن و هم لب به جام نیست
علیرضا بدیع
دشنام و دشنه پاسخ سيب و سلام نيست
لبخند من زكات ظفرمندي من است
در عفو لذتی ست که در انتقام نیست
در گوش شمع، می (رضی الله عنه) گفت
هشیار باش! سرخوشی ما مدام نیست
خوش باد خاك، ساقي ما را كه خوب گفت
وقتی به یاد دوست بنوشی حرام نیست
هر کوچهباغ موی تو بنبست یک شهید
گيسوي چارسوق تو بازار شام نيست؟
هركس كه گفت گوش به امرت كدام هست؟
دستي بكش به زلف و بپرسش: كدام نيست؟
مستی مبارک است و مبارکتر آن دم است
هم جامه نیست بر تن و هم لب به جام نیست
علیرضا بدیع
تنگ آب اینقدر ها کوچک نمی آمد به چشم
فکر آزادی نمی کردند ماهی ها اگر...
فاضل نظری
فکر آزادی نمی کردند ماهی ها اگر...
فاضل نظری