Forwarded from شهروند خاورميانه ( فرهمند عليپور)
مردمانى كه از ويرانى مى گريزند تا به وسيله اميد ميهنشان را دو باره بر پا سازند
و مردمانى كه جز ويرانى و اندوه نمى بينند و نمى خواهند كه چيز ديگرى را ببيند. حتى در روز جشن و شادى شان.
كدام يك از اين دو سرزمين ساخته مى شوند؟ آيا ياس مطلق، افسردگى و از سياهى ها گفتن و از سياهى ها شنيدن مى تواند جنبشى باشد ، نويد دهنده فرداى روشن تر؟ هرگز! كه اگر ياس مطلق جنبشى هم برانگزيد، جز تباهى بيشتر چيزى با خود نخواهد آورد. چون خشم است و عصيان و ديگر هيچ! خشم است و عصيان است و ويرانگرى بيشتر.
ورشو - بعد از جنگ جهانى دوم
اصفهان - ويژه نامه نوروزى!
و مردمانى كه جز ويرانى و اندوه نمى بينند و نمى خواهند كه چيز ديگرى را ببيند. حتى در روز جشن و شادى شان.
كدام يك از اين دو سرزمين ساخته مى شوند؟ آيا ياس مطلق، افسردگى و از سياهى ها گفتن و از سياهى ها شنيدن مى تواند جنبشى باشد ، نويد دهنده فرداى روشن تر؟ هرگز! كه اگر ياس مطلق جنبشى هم برانگزيد، جز تباهى بيشتر چيزى با خود نخواهد آورد. چون خشم است و عصيان و ديگر هيچ! خشم است و عصيان است و ويرانگرى بيشتر.
ورشو - بعد از جنگ جهانى دوم
اصفهان - ويژه نامه نوروزى!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥عید نزدیک است و طبیعت کشور آماده هجوم ما گردشگران طبیعتدوست بیرحم! به #بی_زباله بپیوندید و بگویید شما برای کاهش تولید زباله چه میکنید. من ۳ روزنامهنگار و یک خواننده را به این چالش دعوت کردم.
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥گفتوگو با جهانگردی که به ۱۵۷کشور سفر کرده و عاشق ایران شدهاست، همیشه و همهجا هم پرچم و نماد ایران را همراه دارد از روبهروی کاخ سفید و برج ترامپ تا سفر به برزیل و یونان و..
🔴 «صد راه» @sadraaah
🔴 «صد راه» @sadraaah
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ۵ سال پیش یک چوپان غار بزرگی با قدمت ۱۳۵ میلیون ساله را کشف کرد که حالا یکی از جذابیتهای مهم گردشگری کهگیلویهوبویراحمد شده است؛ غار «دهشیخ» در کیلومتر ۵۰ جاده یاسوج اصفهان.
🔴«صد راه» @sadraaah
🔴«صد راه» @sadraaah
Forwarded from پیوند نگار
«ناامیدی» - سلاحِ روانیِ کُشتار جمعی
نویسنده: علی نصری
چند سال پیش آلن گرینسپن (Alan Greenspan) - رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا - در گفتوگویی با شبکهء CNN گفت که سعی میکند تا حتیالامکان از ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون پرهیز کند و از پذیرفتن مصاحبهها امتناع ورزد. خبرنگار دلیلش را از او پرسید. او پاسخ داد که حساسیت شغلیاش به صورتی است که اگر روزی سرما خورده باشد و چهرهاش کمی ژولیدهتر و رنگ و رویش کمی بیحالتر از معمول باشد و یا لبخندی بر گوشهء لبش نباشد٬ برداشت افکار عمومی این خواهد بود که وضعیت اقتصادی کشور رو به افول است و انگیزهء تجارت و سرمایهگذاری در جامعه کاهش مییابد و بلافاصله چند درصد بر بازار سهام و شاخصهای بورس تاثیر منفی میگذارد.
آلن گرینسپن مانند سایر سیاستمداران و اقتصاددانان خبره و کارکشتهء جهان به خوبی میداند که «امیدواری» نه «محصول» یک اقتصاد پویا و با صلابت است که خود از «عوامل» لازم و «علل» اصلی آن است. یا به عبارتی٬ امنیت روانی و روحیهء مثبت و انگیزهء سازندگی و علاقمندی به کار و خلاقیت و حس امیدواری در سطح جامعه است که پیشنیاز حل مشکلات اقتصادی و سیاسی و قدم برداشتن در مسیر ییشرفت و توسعه است٬ نه برعکس.
حال در شرایطی که در کشورهای غربی چنین اهمیتی برای «امنیت روانی» جوامع خودشان قائلند و با چنان حساسیتی از روحیه «امیدواری»شان حفاظت میکنند که حتی «لبخند» نزدن کارشناسان اقتصادی در برابر دوربینهای تلویزیون را امری مضر و مُخرب میدانند٬ امروز بیشترین هجمههای رسانهای و سیاسی جریانهای افراطیشان بر علیه همین «امنیت روانی» و روحیه «امیدواری» در جامعه ایران است.
از زمانی که دونالد ترامپ سکان دولت آمریکا را بدست گرفته٬ نه تحریم اقتصادی قابل ملاحظهای بر ایران تحمیل کرده و نه ائتلاف بینالمللی علیه ایران تشکیل داده و نه نهادهای بینالمللی و ساز و کارهای آنها را بر علیه ایران فعال کرده و نه هیچ عملیات نظامی علیه منافع ایران انجام داده است. اما با قرار دادن جامعهء ایران در یک فشار شدید روانی و احساس مدام ناامنی و اضطراب و بیثباتی٬ چرخههای اقتصادی کشور را تا حد زیادی بیجان و بیرمق نموده است.
تهدید به خروج از برجام هر ۹۰ روز یک بار٬ وضع محدودیتهای سنگین ویزا و منع سفر برای شهروندان ایرانی به آمریکا٬ انتصاب شخصیتهای جنگطلب و افراطی و ضدایرانی در پستهای کلیدی امنیتی و نظامی٬ استفاده از زبانی تحقیرآمیز و حساسیتبرانگیز در مورد ایرانیان - مانند بکار بردن اصطلاح «ملت تروریست» (Terrorist nation) یا «خلیج عربی» - از جمله سیاستهایی هستند که دولت کنونی آمریکا برای تزریق ناامیدی و تضعیف روحیهء ملی و ایجاد حس ناامنی و بیثباتی در جامعهء ایران در پیش گرفته است.
در راستای همین جنگ روانی٬ روزی نیست که رهبران و فعالان سیاسی اپوزیسیون برانداز خارج از کشور و «کارشناسان» اتاق فکرهای ضدایرانی (مانند Washington institute و FDD) و «تحلیلگران» رسانهها و شبکههای اجتماعی فارسی زبان٬ خبر از «سقوط» قریبالوقوع نظام سیاسی کشور و «فروپاشی» ناگزیر ساختارهای اقتصادی و «انحطاط» فرهنگی و اخلاقی جامعهء ایران برنامه تولید نکنند و ننویسند و سخن نرانند.
پیام سیستماتیک آنها به مردم داخل کشور در تمام اخبار و مقالات و تحلیلهایشان این است که «روی پُلی که در حال ویرانی است٬ خانه نمیسازند!»
در داخل کشور نیز جناح اصولگرا برای اثبات «بیکفایتی» رقیب سیاسی خود و جناح اصلاحطلب برای «امتیازگیری» از کانونهای قدرت به منظور تحقق بخشیدن به مطالبات پایگاه اجتماعی خود و جامعهء آکادمیک برای «آسیبشناسی» / نقد معضلات اجتماعی و جامعهء هنری برای به تصویر کشیدن «رنج» مردم٬ بعضاً با همین آتش «ناامیدی» بازی میکنند و به حس بیثباتی و ناامنی در جامعه دامن میزنند.
امروز همهء جناحها و جریانهای داخل کشور باید به این توافق برسند که «ناامیدی» را از زرادخانهء سیاسی خود حذف کنند و با یکدیگر وارد یک گفتوگوی واقعی و مذاکرهء سازنده بشوند و مشکلات کشور را با همکاری و همدلی و احترام به نظرات و سلیقهها و مطالبات یکدیگر حل کنند.
«ناامیدی» یک سلاح کُشتار جمعی است که تر و خشک را با هم میسوزاند: انگیزهء اصلاح در درون را میخشکاند٬ قدرت مقاومت در برابر جنگطلبان خارجی را محو مینماید٬ رغبت برای مبارزه با فساد و بیعدالتی را میسوزاند٬ حرکت در مسیر توسعه و سازندگی را متوقف میسازد٬ و عزم ملی برای رشد و شکوفایی را پژمرده میکند: همان چیزی که امروز ترامپها و بولتونها و نتانیاهوها و بنسلمانها و انشعابات فارسیزبانشان به دنبالش هستند.
@AliNasriTelegram
نویسنده: علی نصری
چند سال پیش آلن گرینسپن (Alan Greenspan) - رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا - در گفتوگویی با شبکهء CNN گفت که سعی میکند تا حتیالامکان از ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون پرهیز کند و از پذیرفتن مصاحبهها امتناع ورزد. خبرنگار دلیلش را از او پرسید. او پاسخ داد که حساسیت شغلیاش به صورتی است که اگر روزی سرما خورده باشد و چهرهاش کمی ژولیدهتر و رنگ و رویش کمی بیحالتر از معمول باشد و یا لبخندی بر گوشهء لبش نباشد٬ برداشت افکار عمومی این خواهد بود که وضعیت اقتصادی کشور رو به افول است و انگیزهء تجارت و سرمایهگذاری در جامعه کاهش مییابد و بلافاصله چند درصد بر بازار سهام و شاخصهای بورس تاثیر منفی میگذارد.
آلن گرینسپن مانند سایر سیاستمداران و اقتصاددانان خبره و کارکشتهء جهان به خوبی میداند که «امیدواری» نه «محصول» یک اقتصاد پویا و با صلابت است که خود از «عوامل» لازم و «علل» اصلی آن است. یا به عبارتی٬ امنیت روانی و روحیهء مثبت و انگیزهء سازندگی و علاقمندی به کار و خلاقیت و حس امیدواری در سطح جامعه است که پیشنیاز حل مشکلات اقتصادی و سیاسی و قدم برداشتن در مسیر ییشرفت و توسعه است٬ نه برعکس.
حال در شرایطی که در کشورهای غربی چنین اهمیتی برای «امنیت روانی» جوامع خودشان قائلند و با چنان حساسیتی از روحیه «امیدواری»شان حفاظت میکنند که حتی «لبخند» نزدن کارشناسان اقتصادی در برابر دوربینهای تلویزیون را امری مضر و مُخرب میدانند٬ امروز بیشترین هجمههای رسانهای و سیاسی جریانهای افراطیشان بر علیه همین «امنیت روانی» و روحیه «امیدواری» در جامعه ایران است.
از زمانی که دونالد ترامپ سکان دولت آمریکا را بدست گرفته٬ نه تحریم اقتصادی قابل ملاحظهای بر ایران تحمیل کرده و نه ائتلاف بینالمللی علیه ایران تشکیل داده و نه نهادهای بینالمللی و ساز و کارهای آنها را بر علیه ایران فعال کرده و نه هیچ عملیات نظامی علیه منافع ایران انجام داده است. اما با قرار دادن جامعهء ایران در یک فشار شدید روانی و احساس مدام ناامنی و اضطراب و بیثباتی٬ چرخههای اقتصادی کشور را تا حد زیادی بیجان و بیرمق نموده است.
تهدید به خروج از برجام هر ۹۰ روز یک بار٬ وضع محدودیتهای سنگین ویزا و منع سفر برای شهروندان ایرانی به آمریکا٬ انتصاب شخصیتهای جنگطلب و افراطی و ضدایرانی در پستهای کلیدی امنیتی و نظامی٬ استفاده از زبانی تحقیرآمیز و حساسیتبرانگیز در مورد ایرانیان - مانند بکار بردن اصطلاح «ملت تروریست» (Terrorist nation) یا «خلیج عربی» - از جمله سیاستهایی هستند که دولت کنونی آمریکا برای تزریق ناامیدی و تضعیف روحیهء ملی و ایجاد حس ناامنی و بیثباتی در جامعهء ایران در پیش گرفته است.
در راستای همین جنگ روانی٬ روزی نیست که رهبران و فعالان سیاسی اپوزیسیون برانداز خارج از کشور و «کارشناسان» اتاق فکرهای ضدایرانی (مانند Washington institute و FDD) و «تحلیلگران» رسانهها و شبکههای اجتماعی فارسی زبان٬ خبر از «سقوط» قریبالوقوع نظام سیاسی کشور و «فروپاشی» ناگزیر ساختارهای اقتصادی و «انحطاط» فرهنگی و اخلاقی جامعهء ایران برنامه تولید نکنند و ننویسند و سخن نرانند.
پیام سیستماتیک آنها به مردم داخل کشور در تمام اخبار و مقالات و تحلیلهایشان این است که «روی پُلی که در حال ویرانی است٬ خانه نمیسازند!»
در داخل کشور نیز جناح اصولگرا برای اثبات «بیکفایتی» رقیب سیاسی خود و جناح اصلاحطلب برای «امتیازگیری» از کانونهای قدرت به منظور تحقق بخشیدن به مطالبات پایگاه اجتماعی خود و جامعهء آکادمیک برای «آسیبشناسی» / نقد معضلات اجتماعی و جامعهء هنری برای به تصویر کشیدن «رنج» مردم٬ بعضاً با همین آتش «ناامیدی» بازی میکنند و به حس بیثباتی و ناامنی در جامعه دامن میزنند.
امروز همهء جناحها و جریانهای داخل کشور باید به این توافق برسند که «ناامیدی» را از زرادخانهء سیاسی خود حذف کنند و با یکدیگر وارد یک گفتوگوی واقعی و مذاکرهء سازنده بشوند و مشکلات کشور را با همکاری و همدلی و احترام به نظرات و سلیقهها و مطالبات یکدیگر حل کنند.
«ناامیدی» یک سلاح کُشتار جمعی است که تر و خشک را با هم میسوزاند: انگیزهء اصلاح در درون را میخشکاند٬ قدرت مقاومت در برابر جنگطلبان خارجی را محو مینماید٬ رغبت برای مبارزه با فساد و بیعدالتی را میسوزاند٬ حرکت در مسیر توسعه و سازندگی را متوقف میسازد٬ و عزم ملی برای رشد و شکوفایی را پژمرده میکند: همان چیزی که امروز ترامپها و بولتونها و نتانیاهوها و بنسلمانها و انشعابات فارسیزبانشان به دنبالش هستند.
@AliNasriTelegram
Telegram
attach📎
Forwarded from یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
مزیت رقابتی مهم است نه صرف واردات
انتظار داریم که امسال انواع و اقسام خبرها بیرون بیاید که مثلا کشور سال گذشته «چهار میلیون دلار سنجاق سر» یا «۳ میلیون دلار پشم بز» یا «۲.۵ میلون دلار میخ فولادی» و امثال آن وارد کرده است و از این موضوع شکایت شود. برای اینکه راجع به این موضوع دقیقتر فکر کنیم و سریع قضاوت نکنیم، شاید بد نباشد ببینیم تئوری اقتصاد بینالملل به ما چه میگوید؟ برخی درسها اینها است:
۱) «تنوع» کالای در دسترس برای مطلوبیت مصرفکنندگان و بهرهوری تولیدکنندگان کشور وارد کننده مهم است. سنجاق سر و میخ و پشم و الخ انواع مختلف دارند و چند میلیون دلار واردات از نوع مخصوصی از آنها ممکن است نیازهای خاصی را برآورده کند که مهم باشد.
۲) هیچ کشوری همه تنوعهای یک کالا را تولید نمیکند. بزرگترین و مفتخرترین تولیدکنندگان پنیر هم هرکدام روی نوع خاصی از پنیر متمرکز میشوند و با هم تجارت میکنند. در بازار مصرف همه این کشورها پنیرهایی که در همه آنها تولید شده است دیده میشود. اگر مردم این کشورها صرفا به «واردات» پنیر نگاه میکردند نتایج ترسناکی میگرفتند ولی اگر به «تجارت پنیر» نگاه کنند حس مثبتی خواهند داشت. تولیدکنندگان بزرگ خودرو و لوازم الکترونیک و امثال آن همهگی حجم عظیم واردات (و صادرات متقابل) دارند.
۳) بسیاری از کالا در دنیای امروز نیاز به اقتصاد مقیاس عظیم دارد وگرنه برای مصرفکننده گران میشود. اکثر کشورهای موفق ترجیح میدهند چند میلیون دلار مصرف سالیانه سنجاق سر را از تنها و بزرگترین شرکت تولیدکننده این کالا وارد کنند تا اینکه برای هر کدام از این آیتمهای خرد یک کارخانه با مقیاس پایین و هزینه ناکارآمد جداگانه ایجاد کنند.
۴) عدد واردات را باید در نسبت با کل اقتصاد کشور سنجید. برای یک اقتصاد ۵۰۰ میلیارد دلاری، ۲-۳ میلیارد واردات صدها نوع کالای خرد و ریز و با ارزش افزوده پایین اهمیت زیادی ندارد. سوال این است که چرا صادرات غیرنفتی این اقتصاد ۵۰۰ میلیارد دلاری، مثلا صد میلیارد دلار نیست.
۵) تقویت مزیت رقابتی داخلی و تبدیل شدن به صادرکننده و بازیگر کلیدی جهانی مهم است. شما کدام را ترجیح میدهید؟ الف) کشوری که در هیچ زمینهای در دنیا سرآمد نیست ولی از سنجاق سر تا آفتابه و چتر را در داخل تولید میکند و مفتخر است که واردات این کالاها را ندارد. ب) کشوری که مشهورترین و بزرگترین تولیدکننده تجهیزات مدیریت آب یا شیرهای فشار صنعت نفت یا نرمافزارهای ویژه یا محصولات فناوری بالای پاییندست گاز و محصولات غذایی پسته-محور در دنیا است و سالیانه ۵۰ میلیارد دلار از این کالاها تولید و صادر میکند و در عوض از سنجاق سر تا آفتابه را همه را از کشورهای کمتر پیشرفته وارد میکند.
حدس میزنم که آرمان خیلی از ما تبدیل شدن کشور به گزینه ب است.
جمعبندی: چند میلون دلار واردات اقلام با قیمت واحد و ارزشافزوده کم و فناوری پایین به خودی خود چیز بدی نیست (هر چند در موارد خاصی ممکن است نشان از یک مساله باشد). این نوع واردات اتفاقا نشان میدهد که کشور ترجیح میدهند منابع محدودش را صرف این اقلام غیرمهم نکند و روی محورهای مهمتر متمرکز شود. خوب است یک هیستوگرام از این نوع واردات ترسیم شود تا ببینیم سهم اینها از کل تجارت خارجی ما چه قدر است. سوال کلیدی ما باید باشد که چه محدودیتها و ضعفهایی باعث میشود که شرکتهای صنعتی و خدماتی ما در مقیاس جهانی نباشند و روی رفع این محدودیتها و تقویت چند محور رقابتی محدود متمرکز باشیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
انتظار داریم که امسال انواع و اقسام خبرها بیرون بیاید که مثلا کشور سال گذشته «چهار میلیون دلار سنجاق سر» یا «۳ میلیون دلار پشم بز» یا «۲.۵ میلون دلار میخ فولادی» و امثال آن وارد کرده است و از این موضوع شکایت شود. برای اینکه راجع به این موضوع دقیقتر فکر کنیم و سریع قضاوت نکنیم، شاید بد نباشد ببینیم تئوری اقتصاد بینالملل به ما چه میگوید؟ برخی درسها اینها است:
۱) «تنوع» کالای در دسترس برای مطلوبیت مصرفکنندگان و بهرهوری تولیدکنندگان کشور وارد کننده مهم است. سنجاق سر و میخ و پشم و الخ انواع مختلف دارند و چند میلیون دلار واردات از نوع مخصوصی از آنها ممکن است نیازهای خاصی را برآورده کند که مهم باشد.
۲) هیچ کشوری همه تنوعهای یک کالا را تولید نمیکند. بزرگترین و مفتخرترین تولیدکنندگان پنیر هم هرکدام روی نوع خاصی از پنیر متمرکز میشوند و با هم تجارت میکنند. در بازار مصرف همه این کشورها پنیرهایی که در همه آنها تولید شده است دیده میشود. اگر مردم این کشورها صرفا به «واردات» پنیر نگاه میکردند نتایج ترسناکی میگرفتند ولی اگر به «تجارت پنیر» نگاه کنند حس مثبتی خواهند داشت. تولیدکنندگان بزرگ خودرو و لوازم الکترونیک و امثال آن همهگی حجم عظیم واردات (و صادرات متقابل) دارند.
۳) بسیاری از کالا در دنیای امروز نیاز به اقتصاد مقیاس عظیم دارد وگرنه برای مصرفکننده گران میشود. اکثر کشورهای موفق ترجیح میدهند چند میلیون دلار مصرف سالیانه سنجاق سر را از تنها و بزرگترین شرکت تولیدکننده این کالا وارد کنند تا اینکه برای هر کدام از این آیتمهای خرد یک کارخانه با مقیاس پایین و هزینه ناکارآمد جداگانه ایجاد کنند.
۴) عدد واردات را باید در نسبت با کل اقتصاد کشور سنجید. برای یک اقتصاد ۵۰۰ میلیارد دلاری، ۲-۳ میلیارد واردات صدها نوع کالای خرد و ریز و با ارزش افزوده پایین اهمیت زیادی ندارد. سوال این است که چرا صادرات غیرنفتی این اقتصاد ۵۰۰ میلیارد دلاری، مثلا صد میلیارد دلار نیست.
۵) تقویت مزیت رقابتی داخلی و تبدیل شدن به صادرکننده و بازیگر کلیدی جهانی مهم است. شما کدام را ترجیح میدهید؟ الف) کشوری که در هیچ زمینهای در دنیا سرآمد نیست ولی از سنجاق سر تا آفتابه و چتر را در داخل تولید میکند و مفتخر است که واردات این کالاها را ندارد. ب) کشوری که مشهورترین و بزرگترین تولیدکننده تجهیزات مدیریت آب یا شیرهای فشار صنعت نفت یا نرمافزارهای ویژه یا محصولات فناوری بالای پاییندست گاز و محصولات غذایی پسته-محور در دنیا است و سالیانه ۵۰ میلیارد دلار از این کالاها تولید و صادر میکند و در عوض از سنجاق سر تا آفتابه را همه را از کشورهای کمتر پیشرفته وارد میکند.
حدس میزنم که آرمان خیلی از ما تبدیل شدن کشور به گزینه ب است.
جمعبندی: چند میلون دلار واردات اقلام با قیمت واحد و ارزشافزوده کم و فناوری پایین به خودی خود چیز بدی نیست (هر چند در موارد خاصی ممکن است نشان از یک مساله باشد). این نوع واردات اتفاقا نشان میدهد که کشور ترجیح میدهند منابع محدودش را صرف این اقلام غیرمهم نکند و روی محورهای مهمتر متمرکز شود. خوب است یک هیستوگرام از این نوع واردات ترسیم شود تا ببینیم سهم اینها از کل تجارت خارجی ما چه قدر است. سوال کلیدی ما باید باشد که چه محدودیتها و ضعفهایی باعث میشود که شرکتهای صنعتی و خدماتی ما در مقیاس جهانی نباشند و روی رفع این محدودیتها و تقویت چند محور رقابتی محدود متمرکز باشیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Forwarded from یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
اندازه مقیاس سرمایهگذاری روی انرژی خورشیدی در ایران
در گروه تلگرامی ارزشمند «انرژی، کربن و آب» بحثی در مورد پروژههای بلندپروازانه خورشیدی در کشورهای جنوب خلیجفارس شد که تشویقم کرد با همفکری دوستان یک سری محاسبات سرانگشتی برای «هزینه سرمایهای» تحول نظام انرژی کشور به انرژی خورشیدی انجام بدهم. طبق معمول این محاسبات سرانگشتی است و هدف از آن دادن تصویری از اندازه مقیاس سرمایهگذاری مورد نیاز برای این گذر است. این مطلب را از این جهت مینویسیم که ایده حرکت به سمت انرژی خورشیدی در بحثهای سیاستی زیاد تکرار میشود بدون اینکه به جنبه مهم «نیاز سرمایهای» این فناوریها توجه شود. به طور کلی فناوریهای انرژی از حیث نسبت سرمایه اولیه و هزینه عملیاتی به دو دسته تقسیم میشوند: فناوریهای برق فسیلی (گاز، ذغال، ...) معمولا هزینه سرمایهای اولیه کوچکتر ولی هزینه عملیاتی (سوخت، تعمیرنگهداری) بالاتری دارند. در مقابل فناوریهای نو (هستهای، باد، خورشید، برقابی) معمولا در ابتدا خیلی بیشتر سرمایهبر هستند ولی در عوض هزینه عملیاتی پایینی دارند چون نیاز به خرید مداوم سوخت ندارند. از این حیث اقتصاد مالی این دو نوع سرمایهگذاری - از زاویه اندازه سرمایه و میزان ریسکی بودن - با هم تفاوت دارد.
حال ببینیم قصه برای ایران در صورتی که بخواهد کل ظرفیت تولید انرژی فعلی (اعم از برق و نفت و گاز فعلی) را به سمت خورشیدی ببرد چه طور خواهد شد. ابتدا یک سری فروض مبنایی را روشن کنیم:
۱) هر بشکه نفت خام حدود ۱.۷ مگاوات ساعت انرژی دارد. کشور ما معادل حدود ۱.۲ میلیون بشکه نفت در روز در بخش مایعات (بنزین و گازوییل) و معادل حدود ۴ میلیون بشکه نفت در بخش گاز مصرف میکند که روی هم معادل حدود «۸ میلیون مگاوات ساعت» انرژی در روز یا ۳۳۰ هزار مگاوات در ساعت است.
۲) فرض کنید بخواهیم این میزان انرژی را از نیروگاه خورشیدی تامین کنیم. اینجا باید به یک نکته دقت کنیم و آن اینکه ضریب استفاده از نیروگاه خورشیدی در جایی مثل کشور ما احتمالا زیر ۲۰٪ است (چون شبها و روزهای ابری و غباری نمیتوان برق تولید کرد). در نتیجه در ساعت پیک باید ۵ برابر ظرفیت معادل بشکه نفت، یا حدود ۱.۶ میلیون مگاوات ظرفیت برق خورشیدی ایجاد شود. دقت کنید که ظرفیت برق کشور الان حدود ۷۰ هزار مگاوات است. یعنی در این تحول، ظرفیت تولید برق از منابع انرژی خورشیدی باید حدودا ۲۳ برابر کل تولید برق فعلی شود (البته بخشی از این عدد بزرگ به خاطر ضریب ۵ خورشیدی است)
۳) هزینه سرمایهگذاری هر مگاوات ظرفیت برق خورشیدی حدود ۱ میلیون دلار است که ممکن است در آینده پایینتر هم بیاید. بنابراین برای تحول نظام انرژی کشور به انرژی نو و ساخت ۱.۶ میلیون مگاوات ظرفیت ما به چیزی حدود « ۱۶۰۰ میلیارد دلار» سرمایهگذاری نیاز داریم. کل صادرات نفت ما حدود ۴۰ میلیارد دلار در سال و کل سرمایهگذاری (در همه بخشها) در اقتصاد ایران زیر ۱۰۰ میلیارد دلار در سال است.
جمعبندی: مثل همیشه این محاسبات به صورت سرانگشتی و تقریبی انجام شد تا حدودی از اندازه مساله به خواننده بدهد. محاسبات دقیقتر ممکن است این اعداد را کمی جا به جا کند. در واقعیت کشوری مثل ایران نمیتواند همه برقش را از خورشیدی تامین کند و باید بار ذخیره زیادی در حوزه فسیلی و بادی داشته باشد تا در زمان تاریکی به آن منابع تکیه کند. این محاسبه را باید تخمینی از حالت حدی و آرمانی طرفداران حرکت به انرژیهای نو دید که در آن فناوری بزرگمقیاس ذخیرهسازی انرژی اقتصادی شده است. امیدوارم این محاسبات سرانگشتی به ما نشان بدهد که حرکت به سمت انرژیهای نو «مفت و مجانی» - آن طور که برخی تصور میکنند - نیست و نیاز به سرمایهگذاری بسیار عظیمی دارد.
* امیدوارم جایی اشتباه نکرده باشم چون باید چندین واحد مختلف انرژی و مالی را به هم تبدیل میکردم. اگر اشتباهی بود لطفا دوستان تذکر دهند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در گروه تلگرامی ارزشمند «انرژی، کربن و آب» بحثی در مورد پروژههای بلندپروازانه خورشیدی در کشورهای جنوب خلیجفارس شد که تشویقم کرد با همفکری دوستان یک سری محاسبات سرانگشتی برای «هزینه سرمایهای» تحول نظام انرژی کشور به انرژی خورشیدی انجام بدهم. طبق معمول این محاسبات سرانگشتی است و هدف از آن دادن تصویری از اندازه مقیاس سرمایهگذاری مورد نیاز برای این گذر است. این مطلب را از این جهت مینویسیم که ایده حرکت به سمت انرژی خورشیدی در بحثهای سیاستی زیاد تکرار میشود بدون اینکه به جنبه مهم «نیاز سرمایهای» این فناوریها توجه شود. به طور کلی فناوریهای انرژی از حیث نسبت سرمایه اولیه و هزینه عملیاتی به دو دسته تقسیم میشوند: فناوریهای برق فسیلی (گاز، ذغال، ...) معمولا هزینه سرمایهای اولیه کوچکتر ولی هزینه عملیاتی (سوخت، تعمیرنگهداری) بالاتری دارند. در مقابل فناوریهای نو (هستهای، باد، خورشید، برقابی) معمولا در ابتدا خیلی بیشتر سرمایهبر هستند ولی در عوض هزینه عملیاتی پایینی دارند چون نیاز به خرید مداوم سوخت ندارند. از این حیث اقتصاد مالی این دو نوع سرمایهگذاری - از زاویه اندازه سرمایه و میزان ریسکی بودن - با هم تفاوت دارد.
حال ببینیم قصه برای ایران در صورتی که بخواهد کل ظرفیت تولید انرژی فعلی (اعم از برق و نفت و گاز فعلی) را به سمت خورشیدی ببرد چه طور خواهد شد. ابتدا یک سری فروض مبنایی را روشن کنیم:
۱) هر بشکه نفت خام حدود ۱.۷ مگاوات ساعت انرژی دارد. کشور ما معادل حدود ۱.۲ میلیون بشکه نفت در روز در بخش مایعات (بنزین و گازوییل) و معادل حدود ۴ میلیون بشکه نفت در بخش گاز مصرف میکند که روی هم معادل حدود «۸ میلیون مگاوات ساعت» انرژی در روز یا ۳۳۰ هزار مگاوات در ساعت است.
۲) فرض کنید بخواهیم این میزان انرژی را از نیروگاه خورشیدی تامین کنیم. اینجا باید به یک نکته دقت کنیم و آن اینکه ضریب استفاده از نیروگاه خورشیدی در جایی مثل کشور ما احتمالا زیر ۲۰٪ است (چون شبها و روزهای ابری و غباری نمیتوان برق تولید کرد). در نتیجه در ساعت پیک باید ۵ برابر ظرفیت معادل بشکه نفت، یا حدود ۱.۶ میلیون مگاوات ظرفیت برق خورشیدی ایجاد شود. دقت کنید که ظرفیت برق کشور الان حدود ۷۰ هزار مگاوات است. یعنی در این تحول، ظرفیت تولید برق از منابع انرژی خورشیدی باید حدودا ۲۳ برابر کل تولید برق فعلی شود (البته بخشی از این عدد بزرگ به خاطر ضریب ۵ خورشیدی است)
۳) هزینه سرمایهگذاری هر مگاوات ظرفیت برق خورشیدی حدود ۱ میلیون دلار است که ممکن است در آینده پایینتر هم بیاید. بنابراین برای تحول نظام انرژی کشور به انرژی نو و ساخت ۱.۶ میلیون مگاوات ظرفیت ما به چیزی حدود « ۱۶۰۰ میلیارد دلار» سرمایهگذاری نیاز داریم. کل صادرات نفت ما حدود ۴۰ میلیارد دلار در سال و کل سرمایهگذاری (در همه بخشها) در اقتصاد ایران زیر ۱۰۰ میلیارد دلار در سال است.
جمعبندی: مثل همیشه این محاسبات به صورت سرانگشتی و تقریبی انجام شد تا حدودی از اندازه مساله به خواننده بدهد. محاسبات دقیقتر ممکن است این اعداد را کمی جا به جا کند. در واقعیت کشوری مثل ایران نمیتواند همه برقش را از خورشیدی تامین کند و باید بار ذخیره زیادی در حوزه فسیلی و بادی داشته باشد تا در زمان تاریکی به آن منابع تکیه کند. این محاسبه را باید تخمینی از حالت حدی و آرمانی طرفداران حرکت به انرژیهای نو دید که در آن فناوری بزرگمقیاس ذخیرهسازی انرژی اقتصادی شده است. امیدوارم این محاسبات سرانگشتی به ما نشان بدهد که حرکت به سمت انرژیهای نو «مفت و مجانی» - آن طور که برخی تصور میکنند - نیست و نیاز به سرمایهگذاری بسیار عظیمی دارد.
* امیدوارم جایی اشتباه نکرده باشم چون باید چندین واحد مختلف انرژی و مالی را به هم تبدیل میکردم. اگر اشتباهی بود لطفا دوستان تذکر دهند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥«بازار روز» از دیدنیترینهای شهر دهدشت است، جایی پر از شور و رنگ که فروشندهها در رقابتی پر هیجان خلاقیتشان را در چیدمان میوهها و جملاتی که فریاد میزنند، رو میکنند.
🔴 «صد راه» @sadraaah
🔴 «صد راه» @sadraaah
Forwarded from محمد درویش
🇮🇷: @darvishnameh
🔴آنهایی که بی اخلاقی را از نوروز با کاوه مدنی آغاز میکنند؛ آیا وطن را ... ایران را و ایرانی را دوست دارند؟🔴
🖋این روزها مشاهده پرتکرار تصاویری از کاوه مدنی دلم را به درد آورده است ... کاوه مثل چند میلیون ایرانی جلای وطن کرده در خارج از کشور زندگی میکرد و مدارج ترقی را به خوبی طی کرده و انتظار می رفت به عنوان یک دانشمند جوان، آینده خوب و مرفه ای در امپریال کالج لندن در انتظارش باشد. این دولت جمهوری اسلامی ایران بود که از کاوه دعوت کرد تا مسوولیتی خطیر را بپذیرد. بی شک، وزارت اطلاعات و دیگر دستگاه های امنیتی خبر داشته اند که او هرگز جانمازی آب نکشیده و خود را مذهبی تر از آنچه هست، جانزده بود. او کراوات می زند، با BBC مصاحبه می کند و البته در مهمانی های دوستانه و خانوادگی مثل میلیون ها انسان دیگر شادی کرده و پامی کوبد. زیرا جوان است، پرشور است و عاشق زندگی. اینک گروهی از برادران ارزشی منتقد دولت برای کوبیدن حسن روحانی و کابینه دوازدهم - که نگارنده خود بسیار به عملکردش انتقاد دارم - کوشیده اند تا از همان آغاز سال جدید - سالی که بیش از هر زمان دیگری نیاز به همدلی، بخشش و اتحاد برای مقابله با جنگ سالاران کاخ سفید و تنگناهای کم سابقه اقلیمی داریم - شمشیر را از روبندند! چرا؟ واقعاً این برادران ارزشی با عبور از هنجارهای اخلاقی جامعه و انتشار عکسهای خصوصی و خانوادگی کاوه مدنی در فضای مجازی دنبال چه هستند؟ جز این است که می خواهیم نشان دهیم: نیازی به دشمن خارجی برای گسستنِ اتحاد ملی و تشدید جریانهای کاهنده سرزمین نداریم؟
راستی چرا برشاخه نشسته و بن می برید؟
واقعاً متاسفم.
چرا نمی اندیشیم که اگر سرِ کاوه مدنی به سنگ بخورد و او مجبور به استعفا یا جلای دوباره وطن شود؛ فقط از دانش #کاوه_مدنی محروم نمی شویم! بل صدها هزار جوان متخصص و تحصیلکرده خود را که در خارج از کشور دارند با نگرانی روزگار کاوه مدنی را رصد میکنند، به این باور می رسانیم که برای جمهوری اسلامی ایران، دانش، تخصص، تعهد کاری و عشق به وطن کافی نیست؛ باید نخست برادری را ثابت کرد و تمام. چرا متوجه نیستیم که ما راهی نداریم جز آنکه شرایطی را فراهم سازیم تا سرمایه های مادی و معنوی ایرانیان خارج از کشور، داوطلبانه به وطن بازگردد.
🔻اشتباه نشود! نمی گویم احدی حق ندارد به کاوه مدنی و امثال او انتقادی روا دارد؛ بل خواهشم این است که انتقادها متوجه عملکرد مدیریتی وی در مقام متولی آموزش، پژوهش و جلب مشارکتهای مردمی در حوزه محیط زیست کشور باشد. آنقدر به زندگی خصوصی مردم سرک نکشیم و اجازه دهیم دستکم در حریم های خصوصی شان، آنگونه که دوست دارند، زندگی کنند.
✅ این هم برای دولت بهتر است، هم حاکمیت، هم برادران ارزشی که ایمان دارم اغلب شان ایران را دوست دارند، هم تمام ایرانیان داخل و خارج از کشور و هم کره زمین.
همین و تمام.
🔴آنهایی که بی اخلاقی را از نوروز با کاوه مدنی آغاز میکنند؛ آیا وطن را ... ایران را و ایرانی را دوست دارند؟🔴
🖋این روزها مشاهده پرتکرار تصاویری از کاوه مدنی دلم را به درد آورده است ... کاوه مثل چند میلیون ایرانی جلای وطن کرده در خارج از کشور زندگی میکرد و مدارج ترقی را به خوبی طی کرده و انتظار می رفت به عنوان یک دانشمند جوان، آینده خوب و مرفه ای در امپریال کالج لندن در انتظارش باشد. این دولت جمهوری اسلامی ایران بود که از کاوه دعوت کرد تا مسوولیتی خطیر را بپذیرد. بی شک، وزارت اطلاعات و دیگر دستگاه های امنیتی خبر داشته اند که او هرگز جانمازی آب نکشیده و خود را مذهبی تر از آنچه هست، جانزده بود. او کراوات می زند، با BBC مصاحبه می کند و البته در مهمانی های دوستانه و خانوادگی مثل میلیون ها انسان دیگر شادی کرده و پامی کوبد. زیرا جوان است، پرشور است و عاشق زندگی. اینک گروهی از برادران ارزشی منتقد دولت برای کوبیدن حسن روحانی و کابینه دوازدهم - که نگارنده خود بسیار به عملکردش انتقاد دارم - کوشیده اند تا از همان آغاز سال جدید - سالی که بیش از هر زمان دیگری نیاز به همدلی، بخشش و اتحاد برای مقابله با جنگ سالاران کاخ سفید و تنگناهای کم سابقه اقلیمی داریم - شمشیر را از روبندند! چرا؟ واقعاً این برادران ارزشی با عبور از هنجارهای اخلاقی جامعه و انتشار عکسهای خصوصی و خانوادگی کاوه مدنی در فضای مجازی دنبال چه هستند؟ جز این است که می خواهیم نشان دهیم: نیازی به دشمن خارجی برای گسستنِ اتحاد ملی و تشدید جریانهای کاهنده سرزمین نداریم؟
راستی چرا برشاخه نشسته و بن می برید؟
واقعاً متاسفم.
چرا نمی اندیشیم که اگر سرِ کاوه مدنی به سنگ بخورد و او مجبور به استعفا یا جلای دوباره وطن شود؛ فقط از دانش #کاوه_مدنی محروم نمی شویم! بل صدها هزار جوان متخصص و تحصیلکرده خود را که در خارج از کشور دارند با نگرانی روزگار کاوه مدنی را رصد میکنند، به این باور می رسانیم که برای جمهوری اسلامی ایران، دانش، تخصص، تعهد کاری و عشق به وطن کافی نیست؛ باید نخست برادری را ثابت کرد و تمام. چرا متوجه نیستیم که ما راهی نداریم جز آنکه شرایطی را فراهم سازیم تا سرمایه های مادی و معنوی ایرانیان خارج از کشور، داوطلبانه به وطن بازگردد.
🔻اشتباه نشود! نمی گویم احدی حق ندارد به کاوه مدنی و امثال او انتقادی روا دارد؛ بل خواهشم این است که انتقادها متوجه عملکرد مدیریتی وی در مقام متولی آموزش، پژوهش و جلب مشارکتهای مردمی در حوزه محیط زیست کشور باشد. آنقدر به زندگی خصوصی مردم سرک نکشیم و اجازه دهیم دستکم در حریم های خصوصی شان، آنگونه که دوست دارند، زندگی کنند.
✅ این هم برای دولت بهتر است، هم حاکمیت، هم برادران ارزشی که ایمان دارم اغلب شان ایران را دوست دارند، هم تمام ایرانیان داخل و خارج از کشور و هم کره زمین.
همین و تمام.
Forwarded from كاوه مدنى | Kaveh Madani
اصل سنگریزه ها
🖌 کاوه مدنی
◾️همانطور که بارها عرض کرده ام، مدیریت و برنامه ریزی معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست در دوره جدید بر اساس #اصل_سنگریزه_ها بوده است. اما منظور از این اصل چیست؟
◾️بر اساس این اصل که نام آن را از مثل ایرانی "سنگ بزرگ علامت نزدن است" اقتباس کرده ام، تمرکز بر اهداف ایده آل، بهینه و عالی که می توانند همه ذینفعان و ذیمدخلان را خشنود کنند (سنگ بزرگ)، فرصت های پیشرفت های کوچک (سنگریزه ها) را از بین می برد.
◾️باور پایه این اصل این است که سنگریزه ها در کنار هم، ارزش سنگ بزرگ و صخره پیدا می کنند و این باور می تواند اعضای مجموعه را به بلند کردن سنگریزه ها به جای سنگ بزرگ تشویق کند.
◾️جابجا کردن سنگریزه ها و رسیدن به اهداف کوچک و دست یافتنی سه ویژگی مهم دارد:
1⃣ تقویت خودباوری، ایجاد امید و بالا نگه داشتن سطح انرژی و ممنتم (عزم حرکت)
در حالیکه نزدن سنگ بزرگ می تواند به یأس، ناامیدی و اتفعال منجر شود، جابجایی سنگریزه ها و به عبارتی #موفقیت_های_کوچک، با ایجاد #خودباوری، می تواند میزان #امید به دستیابی به اهداف بعدی و بزرگتر را بالا ببرد و با بالا نگه داشتن سطح انرژی مجموعه، عزم پیشرفت آن را تقویت نماید.
2⃣ تقویت روحیه کار گروهی و ظرفیت هم افزایی
مجموعه ای که موفقیت های متعدد در کنار هم به دست می آورد به تدریج یاد می گیرد که چگونه فعالیت های خود را هم راستا کند تا بتواند با کمترین هزینه، انرژی و زحمت، بهترین خروجی را به دست آورد. توزیع لذت و افتخارات ناشی از موفقیت های کوچک در بین اعضای مجموعه نیز می تواند تمایل به #همکاری را در مجموعه افزایش دهد. مجموعه ای که یاد می گیرد غنائم و افتخارات ناشی از جابجایی سنگریزه ها را عادلانه تقسیم کند، می تواند به #هم_افزایی و همکاری برای جابجایی سنگریزه های بزرگتر امیدوار باشد.
3⃣ بهبود کیفیت هدف گذاری و برنامه ریزی
موفقیت در جابجایی سنگریزه ها به اعضای گروه دید بهتری را از توانایی و میزان موفقیت آنها در رسیدن به اهداف قبلی ارائه می دهد. رفته رفته اعضای مجموعه با شناخت بهتر از ظرفیت های خود، هدف گذاری و برنامه ریزی را با کیفیتی بهتر انجام می دهند و یاد می گیرند که به جای هدف گذاری برای حل یک شبه همه مشکلات بزرگ، آنچه را بخواهند که توانایی انجام آن را در مدت زمان معقول داشته باشند.
◾️متأسفانه، در اثر سالها بی دقتی و عدم توجه به اهمیت محیط زیست در تدوین برنامه های توسعه ای کشور، با مجموعه متعددی از مشکلات محیط زیستی مواجهیم. ورشکستگی آبی، آلودگی هوا، گرد و غبار، بیابانزایی و فرسایش زمین، خشکیدن تالابها، تخریب جنگلها، کاهش تنوع زیستی، فرونشست زمین و فروچاله ها، انباشت و آلودگی های ناشی از پسماندها و ... از جمله مشکلات جدی محیط زیست کشور در حال حاضر می باشند که حل آنها به توجه ملی، عزم و اراده جدی، همکاری فرابخشی، منابع کافی مالی و مشارکت همگانی نیاز دارد. این مشکلات که در طی سالها شکل گرفته اند، در مدت زمان کوتاه قابل حل نیستند.
◾️سنگ بزرگ محیط زیست ایران، اصلاح و دگرگونی ساختار #حکمرانی محیط زیست و دستیابی به موارد فوق الذکر می باشد که در زمان کوتاه غیر ممکن به نظر می رسد. حال سوال اینجاست که ایا در این شرایط که مردم به طور جدی از معضلات محیط زیستی رنج می برند، جابجایی سنگریزه ها توجیهی دارد و دردی از درد مردم دوا خواهد کرد یا خیر؟
◾️به اعتقاد بنده، سنگریزه هایی نظیر تلاش برای #بی_زباله و کم زباله شدن محیط زندگی، مصرف کمتر آب به هنگام حمام کردن و مسواک زدن، دوچرخه سواری و پیاده روی به جای استفاده از خودروی شخصی و اقداماتی از این دست در بدترین (کمترین) حالت می توانند سرعت و شدت تخریب محیط زیست و میزان خسارات ناشی از این تخریب را کاهش دهند.
◾️اما در واقع این سنگریزه ها در کنار هم می توانند ارزشی بیشتر از یک سرعت گیر داشته باشند و نیرو و ظرفیت بازوان ما برای جابجایی سنگ بزرگ را افزایش دهند. با این اوصاف، هدف گذاری برای جابجایی سنگریزه ها نه تنها کاملا منطقی بلکه بسیار ضروری است. در غیر این صورت در حسرت زدن سنگ بزرگ، تنها نظاره گر وخامت بیشتر حال محیط زیست #ایران خواهیم بود.
◾️در اینجا نکته ظریفی قابل توجه است و آن اینکه شناسایی و جابجایی سنگریزه های کوچک فقط مختص مردم نیست. دولتی که هوشمند است نیز با شناسایی محدودیت های خود به این باور می رسد که در مدت محدود نمی تواند همه مشکلات کشور را حل کند. بنابراین به جای وعده های رنگارنگ و غیر واقعی برای حل همه مشکلات کشور در کوتاه مدت، با شناسایی، اولویت بندی و اعلام اهداف سنگریزه ای، مسیر #توسعه_پایدار کشور بر پایه اهداف و برنامه های منطقی و واقع بینانه را هموار می نماید. در این شرایط می توان به تقویت روحیه کار گروهی در بر گیرنده دولت و مردمی توانا، مصمم، هدفمند و واقع گرا #امید داشت.
📝 @KavehMadani
🖌 کاوه مدنی
◾️همانطور که بارها عرض کرده ام، مدیریت و برنامه ریزی معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست در دوره جدید بر اساس #اصل_سنگریزه_ها بوده است. اما منظور از این اصل چیست؟
◾️بر اساس این اصل که نام آن را از مثل ایرانی "سنگ بزرگ علامت نزدن است" اقتباس کرده ام، تمرکز بر اهداف ایده آل، بهینه و عالی که می توانند همه ذینفعان و ذیمدخلان را خشنود کنند (سنگ بزرگ)، فرصت های پیشرفت های کوچک (سنگریزه ها) را از بین می برد.
◾️باور پایه این اصل این است که سنگریزه ها در کنار هم، ارزش سنگ بزرگ و صخره پیدا می کنند و این باور می تواند اعضای مجموعه را به بلند کردن سنگریزه ها به جای سنگ بزرگ تشویق کند.
◾️جابجا کردن سنگریزه ها و رسیدن به اهداف کوچک و دست یافتنی سه ویژگی مهم دارد:
1⃣ تقویت خودباوری، ایجاد امید و بالا نگه داشتن سطح انرژی و ممنتم (عزم حرکت)
در حالیکه نزدن سنگ بزرگ می تواند به یأس، ناامیدی و اتفعال منجر شود، جابجایی سنگریزه ها و به عبارتی #موفقیت_های_کوچک، با ایجاد #خودباوری، می تواند میزان #امید به دستیابی به اهداف بعدی و بزرگتر را بالا ببرد و با بالا نگه داشتن سطح انرژی مجموعه، عزم پیشرفت آن را تقویت نماید.
2⃣ تقویت روحیه کار گروهی و ظرفیت هم افزایی
مجموعه ای که موفقیت های متعدد در کنار هم به دست می آورد به تدریج یاد می گیرد که چگونه فعالیت های خود را هم راستا کند تا بتواند با کمترین هزینه، انرژی و زحمت، بهترین خروجی را به دست آورد. توزیع لذت و افتخارات ناشی از موفقیت های کوچک در بین اعضای مجموعه نیز می تواند تمایل به #همکاری را در مجموعه افزایش دهد. مجموعه ای که یاد می گیرد غنائم و افتخارات ناشی از جابجایی سنگریزه ها را عادلانه تقسیم کند، می تواند به #هم_افزایی و همکاری برای جابجایی سنگریزه های بزرگتر امیدوار باشد.
3⃣ بهبود کیفیت هدف گذاری و برنامه ریزی
موفقیت در جابجایی سنگریزه ها به اعضای گروه دید بهتری را از توانایی و میزان موفقیت آنها در رسیدن به اهداف قبلی ارائه می دهد. رفته رفته اعضای مجموعه با شناخت بهتر از ظرفیت های خود، هدف گذاری و برنامه ریزی را با کیفیتی بهتر انجام می دهند و یاد می گیرند که به جای هدف گذاری برای حل یک شبه همه مشکلات بزرگ، آنچه را بخواهند که توانایی انجام آن را در مدت زمان معقول داشته باشند.
◾️متأسفانه، در اثر سالها بی دقتی و عدم توجه به اهمیت محیط زیست در تدوین برنامه های توسعه ای کشور، با مجموعه متعددی از مشکلات محیط زیستی مواجهیم. ورشکستگی آبی، آلودگی هوا، گرد و غبار، بیابانزایی و فرسایش زمین، خشکیدن تالابها، تخریب جنگلها، کاهش تنوع زیستی، فرونشست زمین و فروچاله ها، انباشت و آلودگی های ناشی از پسماندها و ... از جمله مشکلات جدی محیط زیست کشور در حال حاضر می باشند که حل آنها به توجه ملی، عزم و اراده جدی، همکاری فرابخشی، منابع کافی مالی و مشارکت همگانی نیاز دارد. این مشکلات که در طی سالها شکل گرفته اند، در مدت زمان کوتاه قابل حل نیستند.
◾️سنگ بزرگ محیط زیست ایران، اصلاح و دگرگونی ساختار #حکمرانی محیط زیست و دستیابی به موارد فوق الذکر می باشد که در زمان کوتاه غیر ممکن به نظر می رسد. حال سوال اینجاست که ایا در این شرایط که مردم به طور جدی از معضلات محیط زیستی رنج می برند، جابجایی سنگریزه ها توجیهی دارد و دردی از درد مردم دوا خواهد کرد یا خیر؟
◾️به اعتقاد بنده، سنگریزه هایی نظیر تلاش برای #بی_زباله و کم زباله شدن محیط زندگی، مصرف کمتر آب به هنگام حمام کردن و مسواک زدن، دوچرخه سواری و پیاده روی به جای استفاده از خودروی شخصی و اقداماتی از این دست در بدترین (کمترین) حالت می توانند سرعت و شدت تخریب محیط زیست و میزان خسارات ناشی از این تخریب را کاهش دهند.
◾️اما در واقع این سنگریزه ها در کنار هم می توانند ارزشی بیشتر از یک سرعت گیر داشته باشند و نیرو و ظرفیت بازوان ما برای جابجایی سنگ بزرگ را افزایش دهند. با این اوصاف، هدف گذاری برای جابجایی سنگریزه ها نه تنها کاملا منطقی بلکه بسیار ضروری است. در غیر این صورت در حسرت زدن سنگ بزرگ، تنها نظاره گر وخامت بیشتر حال محیط زیست #ایران خواهیم بود.
◾️در اینجا نکته ظریفی قابل توجه است و آن اینکه شناسایی و جابجایی سنگریزه های کوچک فقط مختص مردم نیست. دولتی که هوشمند است نیز با شناسایی محدودیت های خود به این باور می رسد که در مدت محدود نمی تواند همه مشکلات کشور را حل کند. بنابراین به جای وعده های رنگارنگ و غیر واقعی برای حل همه مشکلات کشور در کوتاه مدت، با شناسایی، اولویت بندی و اعلام اهداف سنگریزه ای، مسیر #توسعه_پایدار کشور بر پایه اهداف و برنامه های منطقی و واقع بینانه را هموار می نماید. در این شرایط می توان به تقویت روحیه کار گروهی در بر گیرنده دولت و مردمی توانا، مصمم، هدفمند و واقع گرا #امید داشت.
📝 @KavehMadani
بین نسل قدیمیتر اهالی کهگیلویه و بویراحمد، که حالا چهل، پنجاه تا هفتاد سال یا بیشتر سن دارند کسان زیادی هست که اسمشان از بیتهای شاهنامه بیرون آمده، گردآفرید و جانافروز و تهمتن و پشوتن و افراسیابهایی که بیشترشان سالها عشایر کوچرو بودند و حالا در روستاها یکجانشینِ دامدار یا کشاورز هستند یا در شهرهای کوچک استان شغل آزاد دارند و یا کارمند اداره فلانند.
لهاک و گُستهَم و کاموس و زریر و اشکبوس و نستیهن و اسفندیارهایی که پدر و پدربزرگها و مادر و مادربزرگها نام و ماجرایشان را بارها لای قصههای به آوازخواندهی شاهنامه در شبنشینیهای زیر آسمان سرحد و گرمسیر و یا توی دل روشن سیاهچادرها خوانده و شنیده بودند و با گذاشتنشان روی قدمهای نورسیده به پهلوانها و شخصیتهای اسطورهای جهانِ تاریخی و فرهنگی و ذهنیشان هویتی واقعی میدادند.
نتیجه آن شده که حالا شهر و روستاها و کوه و کمرهای کهگیلویه و بویراحمد پر از حضور و خاطره مهرنوش و رودابه و تهمینه و گشتاسب و ارجاسب و شیده و پیلسم و سهرابهای معمولی و واقعی است.
لهاک و گُستهَم و کاموس و زریر و اشکبوس و نستیهن و اسفندیارهایی که پدر و پدربزرگها و مادر و مادربزرگها نام و ماجرایشان را بارها لای قصههای به آوازخواندهی شاهنامه در شبنشینیهای زیر آسمان سرحد و گرمسیر و یا توی دل روشن سیاهچادرها خوانده و شنیده بودند و با گذاشتنشان روی قدمهای نورسیده به پهلوانها و شخصیتهای اسطورهای جهانِ تاریخی و فرهنگی و ذهنیشان هویتی واقعی میدادند.
نتیجه آن شده که حالا شهر و روستاها و کوه و کمرهای کهگیلویه و بویراحمد پر از حضور و خاطره مهرنوش و رودابه و تهمینه و گشتاسب و ارجاسب و شیده و پیلسم و سهرابهای معمولی و واقعی است.
Forwarded from موفقیتهای کوچک ایرانیان
نسخه دوم پیشنهادی برای
منشور فعالیت کانال «#موفقیتهای_کوچک_ایرانیان»
✳️ محتوایی که در کانال «موفقیتهای کوچک ایرانیان» منتشر میشود توسط اعضای آن – و نه فقط مدیر یا مدیران کانال – تولید میشود. این کانال از آنجا که حاصل کار جمعی است، نیازمند منشوری برای ایجاد فهم مشترک از هدف، شیوه فعالیت و اصول همکاری با این کانال است.
🖌1. منظور از موفقیت کوچک، اعمال، برنامهها و سیاستهایی است که: سبب بهبودهای جزئی میشوند، بهبودهایی که دیگران نیز میتوانند یاد بگیرند و تکرار کنند، حس خوبی در دیگران ایجاد کرده و به صورت زنجیرهای بر سایر عملکردها اثر گذاشته و باعث بهبودهای جزئی در آنها میشوند. این موفقیتها به دیگران و خود فرد احساس اثربخش بودن، ایجاد تغییر مثبت در جهان، امید به بهبود و خوب کردن حال دیگران میدهند. موفقیتهای کوچک معطوف به بهبود در زندگی جمعی هستند و افراد با اندازهای گذشتن از منافع فردی خود، برای بهبود وضع جامعه آنها را انجام میدهند.
🖌2. اعضای این کانال معتقدند ایران علیرغم همه مشکلاتی که ممکن است در هر جامعهای کم و بیش وجود داشته باشد، دارای ظرفیتهای بسیاری است و راههای بسیاری برای کنش مثبت، سازنده و کمک به توسعه ایران وجود دارد. اعضای کانال در شمار امیدواران هستند و برای خلق امید اجتماعی تلاش میکنند. هدف این کانال به اشتراک گذاشتن تجربههای موفق ایرانیان برای تقویت حس اثربخشی، اعتماد به نفس و تقویت انسجام اجتماعی است.
🖌3. اعضای کانال موفقیتهای کوچک به ایفای مسئولیت اجتماعی خود باور داشته و معتقدند با عمل به مسئولیتهای فردی میتوان به ساختن ایرانی توسعهیافتهتر کمک کرد.
🖌4. اعضای کانال علیرغم همه انتقادها و ناخرسندیها، در این کانال به دنبال نشان دادن ظرفیتهای مثبت هستند، میخواهند امید خلق کنند، ظرفیت همکاری و شور عشق به میهن بیافرینند.
🖌5. کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان مطلقاً عرصه فعالیت یا جانبداری سیاسی نیست. این کانال بر یک ظرفیت اجتماعی، یعنی توانایی اندیشیدن، گفتوگو کردن و عمل کردن برای بهبودهای کوچک در عرصه گسترده زندگی ایرانیان بنا شده است. طرفداران همه تفکرات سیاسی میتوانند در این مشارکت جمعی برای داشتن ایرانی توسعهیافته مشارکت کنند. «ایرانی بودن» تنها مشخصه مشترک اعضای این کانال خواهد بود. جنسیت، قومیت، نژاد، مذهب، زبان و هر آنچه که به مرزها و افتراقها اشاره کند در این کانال موضوعیت نخواهد داشت. هر گونه بهرهبرداری سیاسی از این کانال توسط اعضا و مدیر (یا مدیران آن در آینده) ممنوع است.
🖌6. کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان کاملاً غیرانتفاعی است. این کانال ممکن است برای تحقق خیر جمعی به آن دسته فعالیتهای اقتصادی که موفقیت کوچک به حساب میآیند، کمک کند، و مطالبی که در این کانال منتشر میشوند برای کسانی منافع اقتصادی داشته باشند (برای مثال موفقیت در حمایت از تولید کالای ایرانی، یا تقویت بازیافت پسماندهای خشک) اما هدف مشارکتکنندگان و مدیر این کانال، ابداً اقتصادی نیست و صرفاً معطوف به ساختن اعتماد، سرمایه و مشارکت اجتماعی برای ساختن ایرانی توسعهیافتهتر است.
🖌7. عضویت و فعالیت در این کانال مبتنی بر اعتماد متقابل است. فرض بر این است که اعضای کانال و نویسندگانی که مطالبی ارسال میکنند، واقعاً به آنچه مینویسند باور داشته و موفقیت کوچک ارائهشده را تجربه کردهاند. مدیران کانال حداکثر توان لازم برای راستیآزمایی نوشتهها را انجام میدهند اما مسئولیت با نویسنده متن پیشنهادی است.
🖌8. تمرکز بر موفقیتهای کوچک ابداً به معنای غفلت از ساختارهای کلان مؤثر بر توسعه ایران و از یاد بردن تلاش برای اصلاحجویی نیست، بلکه به معنای تمرکز بر عرصه عاملیت و اختیار افراد برای بهبود زندگی خود و دیگران است. تعهد اعضای کانال به توسعه موفقیتهای کوچک، به معنای چشمپوشیدن بر کاستیها نیست، اما این کانال را جایی برای بیان موفقیتها میدانند.
🖌9. کانال «موفقیتهای کوچک ایرانیان» صرفاً مجازی است و هیچ سازمان غیرمجازی ندارد.
🖌10. مدیران کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان برای شیواتر شدن مطالب ارسالشده برای انتشار، حق ویراستاری ادبی و فنی را مطالب را دارند. در صورتی که ویرایش مطلب به تغییرات اساسی در متن ارسالشده منجر شود، پیش از انتشار به نویسنده اطلاع داده میشود.
(نظرسنجی درباره این منشور، بعد از آنکه بازدید آن به بیست هزار رسید، انجام خواهد شد.) @IR_S_S
منشور فعالیت کانال «#موفقیتهای_کوچک_ایرانیان»
✳️ محتوایی که در کانال «موفقیتهای کوچک ایرانیان» منتشر میشود توسط اعضای آن – و نه فقط مدیر یا مدیران کانال – تولید میشود. این کانال از آنجا که حاصل کار جمعی است، نیازمند منشوری برای ایجاد فهم مشترک از هدف، شیوه فعالیت و اصول همکاری با این کانال است.
🖌1. منظور از موفقیت کوچک، اعمال، برنامهها و سیاستهایی است که: سبب بهبودهای جزئی میشوند، بهبودهایی که دیگران نیز میتوانند یاد بگیرند و تکرار کنند، حس خوبی در دیگران ایجاد کرده و به صورت زنجیرهای بر سایر عملکردها اثر گذاشته و باعث بهبودهای جزئی در آنها میشوند. این موفقیتها به دیگران و خود فرد احساس اثربخش بودن، ایجاد تغییر مثبت در جهان، امید به بهبود و خوب کردن حال دیگران میدهند. موفقیتهای کوچک معطوف به بهبود در زندگی جمعی هستند و افراد با اندازهای گذشتن از منافع فردی خود، برای بهبود وضع جامعه آنها را انجام میدهند.
🖌2. اعضای این کانال معتقدند ایران علیرغم همه مشکلاتی که ممکن است در هر جامعهای کم و بیش وجود داشته باشد، دارای ظرفیتهای بسیاری است و راههای بسیاری برای کنش مثبت، سازنده و کمک به توسعه ایران وجود دارد. اعضای کانال در شمار امیدواران هستند و برای خلق امید اجتماعی تلاش میکنند. هدف این کانال به اشتراک گذاشتن تجربههای موفق ایرانیان برای تقویت حس اثربخشی، اعتماد به نفس و تقویت انسجام اجتماعی است.
🖌3. اعضای کانال موفقیتهای کوچک به ایفای مسئولیت اجتماعی خود باور داشته و معتقدند با عمل به مسئولیتهای فردی میتوان به ساختن ایرانی توسعهیافتهتر کمک کرد.
🖌4. اعضای کانال علیرغم همه انتقادها و ناخرسندیها، در این کانال به دنبال نشان دادن ظرفیتهای مثبت هستند، میخواهند امید خلق کنند، ظرفیت همکاری و شور عشق به میهن بیافرینند.
🖌5. کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان مطلقاً عرصه فعالیت یا جانبداری سیاسی نیست. این کانال بر یک ظرفیت اجتماعی، یعنی توانایی اندیشیدن، گفتوگو کردن و عمل کردن برای بهبودهای کوچک در عرصه گسترده زندگی ایرانیان بنا شده است. طرفداران همه تفکرات سیاسی میتوانند در این مشارکت جمعی برای داشتن ایرانی توسعهیافته مشارکت کنند. «ایرانی بودن» تنها مشخصه مشترک اعضای این کانال خواهد بود. جنسیت، قومیت، نژاد، مذهب، زبان و هر آنچه که به مرزها و افتراقها اشاره کند در این کانال موضوعیت نخواهد داشت. هر گونه بهرهبرداری سیاسی از این کانال توسط اعضا و مدیر (یا مدیران آن در آینده) ممنوع است.
🖌6. کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان کاملاً غیرانتفاعی است. این کانال ممکن است برای تحقق خیر جمعی به آن دسته فعالیتهای اقتصادی که موفقیت کوچک به حساب میآیند، کمک کند، و مطالبی که در این کانال منتشر میشوند برای کسانی منافع اقتصادی داشته باشند (برای مثال موفقیت در حمایت از تولید کالای ایرانی، یا تقویت بازیافت پسماندهای خشک) اما هدف مشارکتکنندگان و مدیر این کانال، ابداً اقتصادی نیست و صرفاً معطوف به ساختن اعتماد، سرمایه و مشارکت اجتماعی برای ساختن ایرانی توسعهیافتهتر است.
🖌7. عضویت و فعالیت در این کانال مبتنی بر اعتماد متقابل است. فرض بر این است که اعضای کانال و نویسندگانی که مطالبی ارسال میکنند، واقعاً به آنچه مینویسند باور داشته و موفقیت کوچک ارائهشده را تجربه کردهاند. مدیران کانال حداکثر توان لازم برای راستیآزمایی نوشتهها را انجام میدهند اما مسئولیت با نویسنده متن پیشنهادی است.
🖌8. تمرکز بر موفقیتهای کوچک ابداً به معنای غفلت از ساختارهای کلان مؤثر بر توسعه ایران و از یاد بردن تلاش برای اصلاحجویی نیست، بلکه به معنای تمرکز بر عرصه عاملیت و اختیار افراد برای بهبود زندگی خود و دیگران است. تعهد اعضای کانال به توسعه موفقیتهای کوچک، به معنای چشمپوشیدن بر کاستیها نیست، اما این کانال را جایی برای بیان موفقیتها میدانند.
🖌9. کانال «موفقیتهای کوچک ایرانیان» صرفاً مجازی است و هیچ سازمان غیرمجازی ندارد.
🖌10. مدیران کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان برای شیواتر شدن مطالب ارسالشده برای انتشار، حق ویراستاری ادبی و فنی را مطالب را دارند. در صورتی که ویرایش مطلب به تغییرات اساسی در متن ارسالشده منجر شود، پیش از انتشار به نویسنده اطلاع داده میشود.
(نظرسنجی درباره این منشور، بعد از آنکه بازدید آن به بیست هزار رسید، انجام خواهد شد.) @IR_S_S
Forwarded from دست نوشته های زندان - ضیا نبوی
🖋به بهانه اجرائی شدن قانون کاهش مجازات اعدام زندانیان مواد مخدر
"امروز شاید آخرین روز زندگیم باشه..."
- سال ۸۹ یک هفته قبل از اجرای حکم تبعیدم می دونستم که قراره این اتفاق بیافته. دوستی نامه ی تبعیدم رو در اجرای احکام زندان اوین دیده بود. اون چند روز منتهی به تبعید شاید با همه ی روزهای زندانم فرق داشت. روزهای انتظار واسه اتفاقی ناخوشایند. یادمه هر بار که صدای پیج افسر نگهبان می اومد می ترسیدم . یا اینکه به شنیدن اسم خودم حساس شده بودم. حتی گاهی نیمه شب بیدار می شدم و با خودم کلنجار می رفتم و تو دلم می گفتم نکنه فردا آخرین روز حضورم بین بچه ها باشه. دوستانی که تازه همو پیدا کرده بودیم و دنیای جالبی با هم ساخته بودیم. اون روزها گذشت و من توی صبح اول مهر ماه خبر تبعیدم رو شنیدم. شنیدنی که اگه فقط یه حسن داشت این بود که دیگه از شر انتظار کشیدن خلاص شده بودم...
- توی دوران زندان آدمهای زیادی رو دیدم که به انتظار حکم اعدام بودن. آدمهایی گاهی دور، گاهی نزدیک. بعضی هاشون که فکر می کردن من با تجربه ترم ازم می پرسیدن " تو فکر میکنی ما رو اعدام می کنند؟" و من در حالیکه حالم از جوابم به هم می خورد می گفتم " نه بابا اصلا شرایط طوری نیست که بخوان حکم کسی رو اجرا کنند." البته خودم هم خوب می دونستم که این حرف مزخرف محضه!! آخه چطور می تونستم بهشون بگم که تو این سال ها چند نفر این سئوال رو ازم پرسیدن و الان دیگه نیستن! آدم هائی که تا دیروز می دیدیشون و امروز فقط اسمشون روی کاغذی بود که دوستانشون به نشان تسلیت به دیوار زده بودن..آره شاید خودشون براشون عجیب بود اما اونها خیلی راحتتر از اونچه که از مخیله شون می گذشت اعدام می شدند!! اینقدر آسون که حتی مرگ هم دیگه داشت معناش رو برام از دست می داد...
- محمد علی اما دوست من بود . یک محکوم به اعدام. حکم قطعی اش هم صادر شده بود . تا اجرای احکام هم اومده بود . حرف زدن با محمد علی توی اون روزها واقعا شکنجه بود. اصلا نمی تونستم به این فکر نکنم که این پسر قراره چند روز دیگه نباشه! اصلا نمی شد از این ماجرای لعنتی فرار کرد. هر بار که اسم محمد علی رو می خوندند تنم یخ می کرد. نمی دونستم باید چه کنم. اصلا چطور نگاش کنم؟ اصلا بهتر نیست برم قایم بشم که من رو نبینه!!؟ یادمه یه روز صبح که اون و هم پرونده اش رو صدا زدند اومدم تو هواخوری از توی سوراخ در نگا کردم بلکه ببینمش! چیزی معلوم نبود. یه ون سفید جلوی در ایستاده بود. توی اون آشوب درونی که قراره چه اتفاقی واسه بچه ها بیافته ناگهان صدای غریب و ترسناکی رو از درون خودم شنیدم! فکری که حتی جرات اعترافش رو هم به خودم نداشتم:
برای چند ثانیه این از ذهنم گذشته بود که " اعدامشون بکنید خیال خودشون و خودمون و خودتون رو راحت کنید دیگه! بسه این همه استرس و جون کندن هر روزه! مگه آدمیزاد چقدر طاقت داره!!"
محمد علی البته اعدام نشداما خاطره ی اون روز عجیب و وحشتناک هنوز که هنوز با من به یادگار مونده..
-چند وقت پیش دوستی از زندان سمنان تماس گرفته بود. می گفت قانون محدود شدن اعدام برای زندانی های مواد اجرائی شده. اینکه بچه های زیر حکم اعدام تقریبا همه شون محکومیت شون تبدیل به حبس شده و بعضی هم که مدت طولانی توی زندان بودن در شرف آزادین. خبری که مدتها بود زندانیهای مواد انتظارش رو می کشیدن و بالاخره واقعی شد. راستش توی اون لحظه بزرگی و اهمیت اون خبر به چشم نیومد . اما چند وقت بعد که یکی از همین زندانی های زیر حکم بهم زنگ زد و خوشحالی این اتفاق رو تو صداش شنیدم متوجه شدم دقیقا چه اتفاقی افتاده. یه لحظه چند هزار انسان رو توی ذهنم مجسم کردم. آدمهای واقعی! زندانی هایی که تا چند وقت پیش منتظر حکم اعدام بودن. آدمهائی که نیمه شب از خواب بیدار می شدن! آدم هائی که از صدای پیج افسر نگهبانی واهمه داشتن! آدم هایی که اسم خودشون هم واسشون ترسناک شده بود! آدم هائی که خانواده و اطرافیانشون دل تماشا کردنشون رو هم نداشتن! آره این آدم ها حالشون کمی بهتر از دیروزشونه. آخه اونها می تونند این لحظات رو سر کنند حداقل بی این دلشوره که " امروز شاید آخرین روز زندگی شون باشه.."
"امروز شاید آخرین روز زندگیم باشه..."
- سال ۸۹ یک هفته قبل از اجرای حکم تبعیدم می دونستم که قراره این اتفاق بیافته. دوستی نامه ی تبعیدم رو در اجرای احکام زندان اوین دیده بود. اون چند روز منتهی به تبعید شاید با همه ی روزهای زندانم فرق داشت. روزهای انتظار واسه اتفاقی ناخوشایند. یادمه هر بار که صدای پیج افسر نگهبان می اومد می ترسیدم . یا اینکه به شنیدن اسم خودم حساس شده بودم. حتی گاهی نیمه شب بیدار می شدم و با خودم کلنجار می رفتم و تو دلم می گفتم نکنه فردا آخرین روز حضورم بین بچه ها باشه. دوستانی که تازه همو پیدا کرده بودیم و دنیای جالبی با هم ساخته بودیم. اون روزها گذشت و من توی صبح اول مهر ماه خبر تبعیدم رو شنیدم. شنیدنی که اگه فقط یه حسن داشت این بود که دیگه از شر انتظار کشیدن خلاص شده بودم...
- توی دوران زندان آدمهای زیادی رو دیدم که به انتظار حکم اعدام بودن. آدمهایی گاهی دور، گاهی نزدیک. بعضی هاشون که فکر می کردن من با تجربه ترم ازم می پرسیدن " تو فکر میکنی ما رو اعدام می کنند؟" و من در حالیکه حالم از جوابم به هم می خورد می گفتم " نه بابا اصلا شرایط طوری نیست که بخوان حکم کسی رو اجرا کنند." البته خودم هم خوب می دونستم که این حرف مزخرف محضه!! آخه چطور می تونستم بهشون بگم که تو این سال ها چند نفر این سئوال رو ازم پرسیدن و الان دیگه نیستن! آدم هائی که تا دیروز می دیدیشون و امروز فقط اسمشون روی کاغذی بود که دوستانشون به نشان تسلیت به دیوار زده بودن..آره شاید خودشون براشون عجیب بود اما اونها خیلی راحتتر از اونچه که از مخیله شون می گذشت اعدام می شدند!! اینقدر آسون که حتی مرگ هم دیگه داشت معناش رو برام از دست می داد...
- محمد علی اما دوست من بود . یک محکوم به اعدام. حکم قطعی اش هم صادر شده بود . تا اجرای احکام هم اومده بود . حرف زدن با محمد علی توی اون روزها واقعا شکنجه بود. اصلا نمی تونستم به این فکر نکنم که این پسر قراره چند روز دیگه نباشه! اصلا نمی شد از این ماجرای لعنتی فرار کرد. هر بار که اسم محمد علی رو می خوندند تنم یخ می کرد. نمی دونستم باید چه کنم. اصلا چطور نگاش کنم؟ اصلا بهتر نیست برم قایم بشم که من رو نبینه!!؟ یادمه یه روز صبح که اون و هم پرونده اش رو صدا زدند اومدم تو هواخوری از توی سوراخ در نگا کردم بلکه ببینمش! چیزی معلوم نبود. یه ون سفید جلوی در ایستاده بود. توی اون آشوب درونی که قراره چه اتفاقی واسه بچه ها بیافته ناگهان صدای غریب و ترسناکی رو از درون خودم شنیدم! فکری که حتی جرات اعترافش رو هم به خودم نداشتم:
برای چند ثانیه این از ذهنم گذشته بود که " اعدامشون بکنید خیال خودشون و خودمون و خودتون رو راحت کنید دیگه! بسه این همه استرس و جون کندن هر روزه! مگه آدمیزاد چقدر طاقت داره!!"
محمد علی البته اعدام نشداما خاطره ی اون روز عجیب و وحشتناک هنوز که هنوز با من به یادگار مونده..
-چند وقت پیش دوستی از زندان سمنان تماس گرفته بود. می گفت قانون محدود شدن اعدام برای زندانی های مواد اجرائی شده. اینکه بچه های زیر حکم اعدام تقریبا همه شون محکومیت شون تبدیل به حبس شده و بعضی هم که مدت طولانی توی زندان بودن در شرف آزادین. خبری که مدتها بود زندانیهای مواد انتظارش رو می کشیدن و بالاخره واقعی شد. راستش توی اون لحظه بزرگی و اهمیت اون خبر به چشم نیومد . اما چند وقت بعد که یکی از همین زندانی های زیر حکم بهم زنگ زد و خوشحالی این اتفاق رو تو صداش شنیدم متوجه شدم دقیقا چه اتفاقی افتاده. یه لحظه چند هزار انسان رو توی ذهنم مجسم کردم. آدمهای واقعی! زندانی هایی که تا چند وقت پیش منتظر حکم اعدام بودن. آدمهائی که نیمه شب از خواب بیدار می شدن! آدم هائی که از صدای پیج افسر نگهبانی واهمه داشتن! آدم هایی که اسم خودشون هم واسشون ترسناک شده بود! آدم هائی که خانواده و اطرافیانشون دل تماشا کردنشون رو هم نداشتن! آره این آدم ها حالشون کمی بهتر از دیروزشونه. آخه اونها می تونند این لحظات رو سر کنند حداقل بی این دلشوره که " امروز شاید آخرین روز زندگی شون باشه.."
میشود اسمش را گذاشت سال حمایت از کالای ایرانی و همین را بهانه کرد برای هر روز گیر دادن به ریز و درشت تصمیماتی که نیاز واقعی و حیاتی کشور است، مثلا بی که بدانند سن ناوگان هواپیمایی کشور چقدر فرسوده و خطرناک است (یا حتی میدانند)، اما به ایرباس خریدن گیر بدهند و از طرحهای تخیلی و کودکانه تولید هواپیمای مسافربری داخلی خبر و تحلیل و گزارشهای صد من یک غاز بنویسند و منبر بروند با این موضعِ مضحکِ مثلا عاقل اندر سفیه که؛ کشوری که میتواند موشک بالستیک بسازد و سفینه به فضا بفرستد چرا نتواند هواپیما بسازد؟ و با این دست فرمان هم اسم سال و استراتژیِ درست پشت ماجرا را مسخره و بیمعنا کرد و هم پیکان توجه را از اصل داستان و کالاهای داخلی نیازمندِ حمایت دور کرد.
یا میتوان موضوع را جدی و عاقلانه گرفت و از کالاهایی واقعا داخلی حمایت کرد، تا چرخی واقعی، و نه دلالانه، در داخل بچرخد و چرخ کارخانهای را بچرخاند و حقوق کارگری را تامین کند که شر بیکاری و فقر از سر خودش و خانوادهاش کم شود. شکر خدا کالای تمام ایرانی درست و درمان هم کم نداریم.
(صد البته قرار هم نیست لزوما و به خاطر این ایده از هر مزخرف تولید داخلی حمایت کنیم، مثل خودروهای بیکیفیتی که از سر انحصار و به ناچار گرفتارشان هستیم)
اما به من اگر باشد صنایعدستی و محصولات دستسازِ کاربردی را پیشنهاد میدهم، محصولاتی که اغلب، سیر تا پیاز مواد اولیه و فوت و فن تولیدشان ریشه در همین خاک دارد و با تولید و فروش هر قلمشان چند تومانی بیشتر به جیب تولیدکننده یا هنرمندی هموطن میرود. و از طرفی کسان بیشتری پی جدی گرفتن ماجرا و یادگرفتن سررشتهکار خواهند رفت و امیدشان به زنده ماندن کسب و کارشان پر رنگتر میشود و چه چیزی زیباتر از امید.
@sadra_mohaqeq
https://www.instagram.com/p/BhSBwq4Bn3Z/
یا میتوان موضوع را جدی و عاقلانه گرفت و از کالاهایی واقعا داخلی حمایت کرد، تا چرخی واقعی، و نه دلالانه، در داخل بچرخد و چرخ کارخانهای را بچرخاند و حقوق کارگری را تامین کند که شر بیکاری و فقر از سر خودش و خانوادهاش کم شود. شکر خدا کالای تمام ایرانی درست و درمان هم کم نداریم.
(صد البته قرار هم نیست لزوما و به خاطر این ایده از هر مزخرف تولید داخلی حمایت کنیم، مثل خودروهای بیکیفیتی که از سر انحصار و به ناچار گرفتارشان هستیم)
اما به من اگر باشد صنایعدستی و محصولات دستسازِ کاربردی را پیشنهاد میدهم، محصولاتی که اغلب، سیر تا پیاز مواد اولیه و فوت و فن تولیدشان ریشه در همین خاک دارد و با تولید و فروش هر قلمشان چند تومانی بیشتر به جیب تولیدکننده یا هنرمندی هموطن میرود. و از طرفی کسان بیشتری پی جدی گرفتن ماجرا و یادگرفتن سررشتهکار خواهند رفت و امیدشان به زنده ماندن کسب و کارشان پر رنگتر میشود و چه چیزی زیباتر از امید.
@sadra_mohaqeq
https://www.instagram.com/p/BhSBwq4Bn3Z/
Instagram
SadraMohaqeq صدرا محقق
میشود اسمش را گذاشت سال حمایت از کالای ایرانی و همین را بهانه کرد برای هر روز گیر دادن به ریز و درشت تصمیماتی که نیاز واقعی و حیاتی کشور است، مثلا بی که بدانند سن ناوگان هواپیمایی کشور چقدر فرسوده و خطرناک است (یا حتی میدانند)، اما به ایرباس خریدن گیر…
Forwarded from دغدغه ایران
گور دستهجمعی بود آن پناهگاه
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
✅ سالهای وحشت جنگ و حمله هوایی عراق بود و وسط حیاط مدرسه ما یک پناهگاه ساخته بودند. آژیر قرمز که به صدا در میآمد، چهارصد پانصد نفر دانشآموز دوره راهنمایی، وحشتزده به سمت دو در ورودی پناهگاه حمله میبردیم. پناهگاهی تاریک که کودکانه تصور میکردیم اگر بمب بر سر آن بریزد در امان خواهیم بود؛ چه تصوری خامی. بمبی اگر به آن پناهگاه میخورد، گور دستهجمعی ما میشد.
✅ بمب هیچ وقت به مدرسه ما نخورد و هیچ دانشآموزی با بمب آسیب ندید، اما هر بار که صدای آژیر قرمز به صدا درآمد، شلوغی و حمله به در پناهگاه، چند آسیبدیده و دست و پا شکسته به جا گذاشت. ما از ترس بمب، با صدای آژیر قرمز، همدیگر را زیر دست و پا له میکردیم؛ برای رسیدن به گوری دستهجمعی که توهم جانپناه بود.
✅ ازدحام این روزها برای خرید ارز جلوی صرافیها هم چیزی شبیه حمله ما به پناهگاه مدرسه ماست. همه کاستیها، ناتوانیها و بیکفایتیها درست، اما ما چرا کم و زیاد پولمان را به دست گرفتهایم و جلوی صرافیها صف کشیدهایم؟ ما چرا باید با دامن زدن به یک «وحشت عمومی» خودمان را زیر دست و پا له کنیم؟
✅ ترامپ آژیر میکشد، کشورهایی در منطقه هم صدای این آژیر را تقویت میکنند، و شاید کسانی هم در داخل عمداً یا از سر نادانی بر وحشت آژیرها میافزایند. آیا این ما هستیم که از ترس آژیر خود را برای رساندن به پناهگاهی که جز ابهام و تاریکی در آن نیست، زیر دست و پای یکدیگر له خواهیم کرد؟
✅ میترسیم ارزش پول ملی سقوط کند و داراییها ما کاهش یابد؟ هر قدر بیشتر جلوی صرافیها صف بکشیم، قیمت بالاتر میرود و این سقوط بیشتر میشود، بدون آنکه چیزی گیر اکثریت بیاید. میترسیم بمبی در اقتصاد منفجر شود و ما بیرون از پناهگاه، زیان کنیم؟ صف کشیدن برای خرید دلار، میتواند پیش از آنکه بمبی از راه برسد، ما را زیر دست و پای خودمان له کند.
✅ میترسیم گروههایی با داراییهای کلان از خرید و فروش در بازار ارز سودهای کلان ببرند و خردهپولهای دست ما هیچ شود و از این نمد کلاهی برای ما ساخته نشود؟ صف کشیدن ما برای خرید دلار، سود صاحبان داراییهای بزرگ را بیشتر میکند. هر یک تومان که با حضور وحشتآلود ما جلوی صرافیها بر قیمت دلار افزوده میشود، صاحبان سرمایههای مشروع و نامشروع حاضر در بازار ارز را بیش از آنچه تصور کنید افزایش میدهد.
✅ بیایید از ترس آژیر، یکدیگر را در رسیدن به توهمی از پناهگاه له نکنیم. آرام بگیریم و کنار بکشیم، بگذار ببینیم آنها که تنها در میان میدان میمانند، کیستند. آنها که نانشان در همراهی ما با شلوغی میانه میدان است.
✅ آژیرها را همه به صدا درمیآورند، عکسهایی از بیارزش شدن پول فلان کشورها پخش میکنند؛ و همه برای آن است که من و شما بترسیم و خردهپولهایمان را به میدان بیاوریم، وحشت بیافرینیم و در میانه تاریکی یکدیگر را زیر دست و پا له کنیم.
✅ نترسیم و فعلاً آرام بگیریم. اوضاع که آرام شد، از دولتمردان ارائه گزارشی شفاف و دقیق، با صراحت و بیپردهپوشی، فارغ از شعار و پر از شعور، و صادقانه با مردم طلب کنیم. بپرسیم این چه حکایتی است؟ این چه مصیبتی است که آرامش نداریم. چرا کسی پاسخ نمیدهد چه خبر است. آشکار شدن همه کاستیها را مطالبه کنیم و مو از ماست بکشیم؛ اما فعلاً نترسیم و به این معرکه دامن نزنیم. مطالبه پاسخگویی را فراموش نکنیم، اما در فضای ناآرام و پرتنش، کسی پاسخ نمیدهد. بیایید برای ایران، بر تنشهای این فضا نیفزاییم. پناهگاهی در کار نیست، ما فقط خود را زیر دست و پا له میکنیم.
(این متن را اگر میپسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
✅ سالهای وحشت جنگ و حمله هوایی عراق بود و وسط حیاط مدرسه ما یک پناهگاه ساخته بودند. آژیر قرمز که به صدا در میآمد، چهارصد پانصد نفر دانشآموز دوره راهنمایی، وحشتزده به سمت دو در ورودی پناهگاه حمله میبردیم. پناهگاهی تاریک که کودکانه تصور میکردیم اگر بمب بر سر آن بریزد در امان خواهیم بود؛ چه تصوری خامی. بمبی اگر به آن پناهگاه میخورد، گور دستهجمعی ما میشد.
✅ بمب هیچ وقت به مدرسه ما نخورد و هیچ دانشآموزی با بمب آسیب ندید، اما هر بار که صدای آژیر قرمز به صدا درآمد، شلوغی و حمله به در پناهگاه، چند آسیبدیده و دست و پا شکسته به جا گذاشت. ما از ترس بمب، با صدای آژیر قرمز، همدیگر را زیر دست و پا له میکردیم؛ برای رسیدن به گوری دستهجمعی که توهم جانپناه بود.
✅ ازدحام این روزها برای خرید ارز جلوی صرافیها هم چیزی شبیه حمله ما به پناهگاه مدرسه ماست. همه کاستیها، ناتوانیها و بیکفایتیها درست، اما ما چرا کم و زیاد پولمان را به دست گرفتهایم و جلوی صرافیها صف کشیدهایم؟ ما چرا باید با دامن زدن به یک «وحشت عمومی» خودمان را زیر دست و پا له کنیم؟
✅ ترامپ آژیر میکشد، کشورهایی در منطقه هم صدای این آژیر را تقویت میکنند، و شاید کسانی هم در داخل عمداً یا از سر نادانی بر وحشت آژیرها میافزایند. آیا این ما هستیم که از ترس آژیر خود را برای رساندن به پناهگاهی که جز ابهام و تاریکی در آن نیست، زیر دست و پای یکدیگر له خواهیم کرد؟
✅ میترسیم ارزش پول ملی سقوط کند و داراییها ما کاهش یابد؟ هر قدر بیشتر جلوی صرافیها صف بکشیم، قیمت بالاتر میرود و این سقوط بیشتر میشود، بدون آنکه چیزی گیر اکثریت بیاید. میترسیم بمبی در اقتصاد منفجر شود و ما بیرون از پناهگاه، زیان کنیم؟ صف کشیدن برای خرید دلار، میتواند پیش از آنکه بمبی از راه برسد، ما را زیر دست و پای خودمان له کند.
✅ میترسیم گروههایی با داراییهای کلان از خرید و فروش در بازار ارز سودهای کلان ببرند و خردهپولهای دست ما هیچ شود و از این نمد کلاهی برای ما ساخته نشود؟ صف کشیدن ما برای خرید دلار، سود صاحبان داراییهای بزرگ را بیشتر میکند. هر یک تومان که با حضور وحشتآلود ما جلوی صرافیها بر قیمت دلار افزوده میشود، صاحبان سرمایههای مشروع و نامشروع حاضر در بازار ارز را بیش از آنچه تصور کنید افزایش میدهد.
✅ بیایید از ترس آژیر، یکدیگر را در رسیدن به توهمی از پناهگاه له نکنیم. آرام بگیریم و کنار بکشیم، بگذار ببینیم آنها که تنها در میان میدان میمانند، کیستند. آنها که نانشان در همراهی ما با شلوغی میانه میدان است.
✅ آژیرها را همه به صدا درمیآورند، عکسهایی از بیارزش شدن پول فلان کشورها پخش میکنند؛ و همه برای آن است که من و شما بترسیم و خردهپولهایمان را به میدان بیاوریم، وحشت بیافرینیم و در میانه تاریکی یکدیگر را زیر دست و پا له کنیم.
✅ نترسیم و فعلاً آرام بگیریم. اوضاع که آرام شد، از دولتمردان ارائه گزارشی شفاف و دقیق، با صراحت و بیپردهپوشی، فارغ از شعار و پر از شعور، و صادقانه با مردم طلب کنیم. بپرسیم این چه حکایتی است؟ این چه مصیبتی است که آرامش نداریم. چرا کسی پاسخ نمیدهد چه خبر است. آشکار شدن همه کاستیها را مطالبه کنیم و مو از ماست بکشیم؛ اما فعلاً نترسیم و به این معرکه دامن نزنیم. مطالبه پاسخگویی را فراموش نکنیم، اما در فضای ناآرام و پرتنش، کسی پاسخ نمیدهد. بیایید برای ایران، بر تنشهای این فضا نیفزاییم. پناهگاهی در کار نیست، ما فقط خود را زیر دست و پا له میکنیم.
(این متن را اگر میپسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 صبحانهخوری ۱۰۰ ساله بازار بزرگ تبریز، جایی که برای خوردن یک صبحانه ناب با پنیر تبریزی، سرشیر عسل، نان و شیر داغ محلی صف میکشند. اینجا لبنیاتی حاج سلطانعلی است.
🔴 کانال «صد راه» @sadraaah
🔴 کانال «صد راه» @sadraaah
Forwarded from ایران ما
♦️ سیاست کنترلی ارز
✍🏼 سامان قائممقام فراهانی
🔹 تا اینجا آنچه از برنامه «تکنرخی کردن نرخ ارز» شنیدهایم ارتباطی با سیاست توصیه شده و آشنای تک نرخی کردن ندارد. در واقع آنچه شنیدهایم شباهت زیادی به یک سیاست خاص شناخته شده در دنیا دارد و باید نام درست را برایش بکار برد: «سیاست کنترل سرمایه».
🔸 سیاست کنترل سرمایه به طور خلاصه یعنی نظارت شدید و محدود کردن نقل و انتقال منابع ارزی به داخل یا خارج از کشور. با اینکه کشورهای زیادی حداقل شکلی از سیاست کنترل سرمایه را در گذشته داشتهاند، اما ایران هیچوقت و حتی در دوران جنگ (به جز پیمانسپاری ارزی) کنترل سرمایه نداشت.
🔹 ردپای کنترل سرمایه در طرح جدید اینجاست:
۱- هیچکس حق ندارد خارج از سیستم تحت نظارت سامانه نیما معامله انجام دهد، حتی با نرخ ۴۲۰۰.
۲- همه صادرکنندگان باید ارزشان را به کشور برگردانند.
۳- همه واردکنندگان باید از همین سامانه ارزشان را تامین کنند، هرگونه تامین خارج نظارت ممنوع است.
۴- انتقال ارز فقط و فقط برای نیازهای قانونی از پیش تعیین شده و با مقدار تعیین شده مجاز است.
🔸 در واقع مهمترین المان کنترل سرمایه اینجاست. هرگونه انتقال ارز بیش از مثلا ۱۵هزار دلار به بهانه دانشجویی غیر قانونی است. یا برای خرید زمین و ملک در گرجستان، دیگر فقط باید ارز را قاچاق کنند.
🔹 بگذارید روشنتر بگوییم چون ظاهرا مردم متوجه این تغییر بزرگ نشدهاند. مقررات جدید اساسا به کسی اجازه خروج ارز، بالاتر از حد معین شده را نمیدهد، یعنی حتی اگر ارز بیشتر مورد نیاز خود را با نرخ ۵۵۰۰ تومن تامین کنید (با فرض اینکه دستگیر نشوید) حق انتقال آن را ندارید.
🔸 انگیزه کنترل سرمایه هم پدیدار شدن مقدار کسری بزرگ در حساب سرمایه سالانه کشور در یکی دو سال اخیر است. دلایل و چرایی آن را خواجهپور به خوبی توضیح داده و هرچه هست، فرار سرمایه برای اقتصاد خطرناک و نگران کننده است.
https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2018/04/iran-capital-flight-hawala-foreign-exchange-jcpoa-nuclear.html
🔹 صندوق بینالمللی پول که دهههای متمادی مخالف سیاست کنترل سرمایه بود، چند سال پیش و پس از اجرای موفق آن در مالزی چرخشی معروف داشت و قبول کرد در شرایطی این سیاست به اقتصاد کمک میکند. مقرراتگذاری دقیق، شفاف، با جزئیات و اجرای سخت گیرانه، کلید موفق شدن این سیاست است.
🔸 بانک مرکزی کار سخت و طاقت فرسایی آغاز کرده. امیدواریم در چند ماه آینده بتواند با اجرای دقیق این سیاستها اقتصادی پایدار و آماده شکوفایی بازآفریند.
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
✍🏼 سامان قائممقام فراهانی
🔹 تا اینجا آنچه از برنامه «تکنرخی کردن نرخ ارز» شنیدهایم ارتباطی با سیاست توصیه شده و آشنای تک نرخی کردن ندارد. در واقع آنچه شنیدهایم شباهت زیادی به یک سیاست خاص شناخته شده در دنیا دارد و باید نام درست را برایش بکار برد: «سیاست کنترل سرمایه».
🔸 سیاست کنترل سرمایه به طور خلاصه یعنی نظارت شدید و محدود کردن نقل و انتقال منابع ارزی به داخل یا خارج از کشور. با اینکه کشورهای زیادی حداقل شکلی از سیاست کنترل سرمایه را در گذشته داشتهاند، اما ایران هیچوقت و حتی در دوران جنگ (به جز پیمانسپاری ارزی) کنترل سرمایه نداشت.
🔹 ردپای کنترل سرمایه در طرح جدید اینجاست:
۱- هیچکس حق ندارد خارج از سیستم تحت نظارت سامانه نیما معامله انجام دهد، حتی با نرخ ۴۲۰۰.
۲- همه صادرکنندگان باید ارزشان را به کشور برگردانند.
۳- همه واردکنندگان باید از همین سامانه ارزشان را تامین کنند، هرگونه تامین خارج نظارت ممنوع است.
۴- انتقال ارز فقط و فقط برای نیازهای قانونی از پیش تعیین شده و با مقدار تعیین شده مجاز است.
🔸 در واقع مهمترین المان کنترل سرمایه اینجاست. هرگونه انتقال ارز بیش از مثلا ۱۵هزار دلار به بهانه دانشجویی غیر قانونی است. یا برای خرید زمین و ملک در گرجستان، دیگر فقط باید ارز را قاچاق کنند.
🔹 بگذارید روشنتر بگوییم چون ظاهرا مردم متوجه این تغییر بزرگ نشدهاند. مقررات جدید اساسا به کسی اجازه خروج ارز، بالاتر از حد معین شده را نمیدهد، یعنی حتی اگر ارز بیشتر مورد نیاز خود را با نرخ ۵۵۰۰ تومن تامین کنید (با فرض اینکه دستگیر نشوید) حق انتقال آن را ندارید.
🔸 انگیزه کنترل سرمایه هم پدیدار شدن مقدار کسری بزرگ در حساب سرمایه سالانه کشور در یکی دو سال اخیر است. دلایل و چرایی آن را خواجهپور به خوبی توضیح داده و هرچه هست، فرار سرمایه برای اقتصاد خطرناک و نگران کننده است.
https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2018/04/iran-capital-flight-hawala-foreign-exchange-jcpoa-nuclear.html
🔹 صندوق بینالمللی پول که دهههای متمادی مخالف سیاست کنترل سرمایه بود، چند سال پیش و پس از اجرای موفق آن در مالزی چرخشی معروف داشت و قبول کرد در شرایطی این سیاست به اقتصاد کمک میکند. مقرراتگذاری دقیق، شفاف، با جزئیات و اجرای سخت گیرانه، کلید موفق شدن این سیاست است.
🔸 بانک مرکزی کار سخت و طاقت فرسایی آغاز کرده. امیدواریم در چند ماه آینده بتواند با اجرای دقیق این سیاستها اقتصادی پایدار و آماده شکوفایی بازآفریند.
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
Al-Monitor
What's behind Iran's massive capital flight?
While a large amount of hard currency has left Iran in the years since the implementation of the nuclear deal, the picture is more complex than a simple case of investors rushing to move their capital outside the country.
Forwarded from RitorighA™
گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد،
اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...
https://www.tg-me.com/ritorigha
اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...
https://www.tg-me.com/ritorigha