Forwarded from شرق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از روزهای نخست جولان کرونا در ایران بسیاری نسبت به وضعیت زندانها ابراز نگرانی کرده بودند. اگرچه تا پایان اسفند تصمیماتی برای کاهش ورودی به زندانها و همچنین اعطای مرخصی به زندانیها گرفته شد اما در نهایت نتوانست بر هراس زندانیها از این بیماری غلبه کند و چند زندان کشور در ابتدای سال جدید با درگیریهایی همراه بود. این گزارش روایتی از شورشهای سریالی روزهای اخیر در زندانهای ایران است.
گزارش: سامان موحدیراد
@sharghdaily
گزارش: سامان موحدیراد
@sharghdaily
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کرونا همه چیز را در همه جای ایران و جهان تعطیل کرده، اما تخریبگران طبیعت به نظر کارشان تعطیلی ندارد. گزارشی درباره مرگپاشی در یکی از غنیترین زیستبومهای طبیعت استان خوزستان.
🔹تصاویر استفاده شده در گزارش همه در همین منطقه گرفته شده است.
🔻 «صد راه» @sadraaah کانال گزارشهای ویدیویی صدرا محقق (این گزارش برای روزنامه شرق ساخته شده @sharghdaily)
🔹تصاویر استفاده شده در گزارش همه در همین منطقه گرفته شده است.
🔻 «صد راه» @sadraaah کانال گزارشهای ویدیویی صدرا محقق (این گزارش برای روزنامه شرق ساخته شده @sharghdaily)
Forwarded from شرق
🔺درس حکومتی کرونا
صدرا محقق . دبیر جامعه
🔹 کرونا با خودش بحران و مرگومیر آورد؛ اما انصافا درسهایی که تا همین الان به همه ما چه جمعی و چه فردی داده نیز کم نبودهاند. چه از همان روزهای اولی که کرونا به ایران رسید و هنوز در سایر کشورها بهویژه مغربزمین اینطور گسترده نشده بود و چه اکنون که همهجا را درنوردیده و پشت بسیاری کشورها را به خاک رسانده، هر وقت با دوستان و خبرنگاران ایرانی که در این سو و آن سوی کرهزمین زندگی میکنند حرف زدهام، چیزی که بیشتر از همه در حرفهایشان نظرم را جلب میکرد و حتی گاهی حسرتی هم در دلم مینشاند، این اعتماد و اطمینانی بود که به ساختارها و تصمیمهای کشورهای محل زندگیشان داشتند. به یک شکل حسادتآوری، با خیالی آسوده از تصمیمهای دولتها حرف میزنند که انگار آب توی دلشان تکان نخورده است. فرقی نمیکند از ژاپن و کره و تا همین ترکیه همسایه یا در اروپا از فرانسه، ایتالیا و... تا آمریکا و کانادا با هر دوست ایرانی ساکن این کشورها حرف زدهام، تقریبا و تلویحا چیزی که دستکم من از نکاتی که میگفتند، درمییافتم این نکته بود که «کشور محل زندگی ما دارد خوب مدیریت میکند و حواسش به همهچیز هست» یا دستکم تجربه و تحلیل من از همصحبتی با دوستانم اینطور بود.
🔹نگاهی به شبکههای اجتماعی و تحلیل محتوای نوشتههای دیگر ایرانیان ساکن این کشورها هم البته مشابه چنین پیامی را میرساند. نکتهای که از آن حرف میزنم لزوما مربوط به بازه زمانی خاصی نیست، یعنی نگاههای همراه با اعتماد و اطمینان به تصمیمهای ساختار اجرائی این کشورها، چه قبل از شیوع و چه بعد از آن در این کشورها، همچنان همانطور است که بود؛ یعنی تاجاییکه من دیدهام، آن ایرانیای که مثلا در ایتالیا زندگی میکند، چه آن روزها که تعداد مبتلایان و قربانیان ویروس در مجموع به ۱۰ هزار نفر نمیرسید و چه حالا که فقط تعداد قربانیان به حدود ۱۱ هزار نفر رسیده و تعداد افراد مبتلا از چین هم بیشتر شده، همچنان با حالتی مطمئن و دلگرم درباره ساختار حرف میزند. در فرانسه هم چه آن موقع که همهچیز آزاد بود و خطر را اصلا جدی نگرفته بودند و چه حالا که حتی خروج از خانه برابر است با جریمه چند صد یورویی و خبر آمده ظرفیت بیمارستانهای پاریس و حومه کاملا پر شده، این دوستان از برنامهریزی و سیاستگذاری درست دولت حرف میزنند و ستایشگونه تمجیدش میکنند.
برای خواندن یادداشت بر روی لینک کلیک کنید:
https://plink.ir/37hs9
صدرا محقق . دبیر جامعه
🔹 کرونا با خودش بحران و مرگومیر آورد؛ اما انصافا درسهایی که تا همین الان به همه ما چه جمعی و چه فردی داده نیز کم نبودهاند. چه از همان روزهای اولی که کرونا به ایران رسید و هنوز در سایر کشورها بهویژه مغربزمین اینطور گسترده نشده بود و چه اکنون که همهجا را درنوردیده و پشت بسیاری کشورها را به خاک رسانده، هر وقت با دوستان و خبرنگاران ایرانی که در این سو و آن سوی کرهزمین زندگی میکنند حرف زدهام، چیزی که بیشتر از همه در حرفهایشان نظرم را جلب میکرد و حتی گاهی حسرتی هم در دلم مینشاند، این اعتماد و اطمینانی بود که به ساختارها و تصمیمهای کشورهای محل زندگیشان داشتند. به یک شکل حسادتآوری، با خیالی آسوده از تصمیمهای دولتها حرف میزنند که انگار آب توی دلشان تکان نخورده است. فرقی نمیکند از ژاپن و کره و تا همین ترکیه همسایه یا در اروپا از فرانسه، ایتالیا و... تا آمریکا و کانادا با هر دوست ایرانی ساکن این کشورها حرف زدهام، تقریبا و تلویحا چیزی که دستکم من از نکاتی که میگفتند، درمییافتم این نکته بود که «کشور محل زندگی ما دارد خوب مدیریت میکند و حواسش به همهچیز هست» یا دستکم تجربه و تحلیل من از همصحبتی با دوستانم اینطور بود.
🔹نگاهی به شبکههای اجتماعی و تحلیل محتوای نوشتههای دیگر ایرانیان ساکن این کشورها هم البته مشابه چنین پیامی را میرساند. نکتهای که از آن حرف میزنم لزوما مربوط به بازه زمانی خاصی نیست، یعنی نگاههای همراه با اعتماد و اطمینان به تصمیمهای ساختار اجرائی این کشورها، چه قبل از شیوع و چه بعد از آن در این کشورها، همچنان همانطور است که بود؛ یعنی تاجاییکه من دیدهام، آن ایرانیای که مثلا در ایتالیا زندگی میکند، چه آن روزها که تعداد مبتلایان و قربانیان ویروس در مجموع به ۱۰ هزار نفر نمیرسید و چه حالا که فقط تعداد قربانیان به حدود ۱۱ هزار نفر رسیده و تعداد افراد مبتلا از چین هم بیشتر شده، همچنان با حالتی مطمئن و دلگرم درباره ساختار حرف میزند. در فرانسه هم چه آن موقع که همهچیز آزاد بود و خطر را اصلا جدی نگرفته بودند و چه حالا که حتی خروج از خانه برابر است با جریمه چند صد یورویی و خبر آمده ظرفیت بیمارستانهای پاریس و حومه کاملا پر شده، این دوستان از برنامهریزی و سیاستگذاری درست دولت حرف میزنند و ستایشگونه تمجیدش میکنند.
برای خواندن یادداشت بر روی لینک کلیک کنید:
https://plink.ir/37hs9
روزنامه شرق
درس حکومتی کرونا
صدرا محقق . دبیر جامعه
Forwarded from شرق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺طبق آخرین آمارها تا امروز ۸۱ تن از کادر درمان کشور در اثر کرونا جان خود را از دست دادهاند. کمبود نیروی انسانی و تجهیزات بهداشتی بعلاوه افزایش روزافزون تعداد بیماران فشار زیادی به کادر درمانی کشور وارد کرده است. شرق در این گزارش خستگی کادر درمانی و قولهای عمل نشده برای رساندن نیروی تازه نفس به بیمارستانها را بررسی
میکند.
🔹گزارش: شهرزاد همتی
@sharghdaily
میکند.
🔹گزارش: شهرزاد همتی
@sharghdaily
Audio
در شماره یکشنبه ۱۷ فرورین ۱۳۹۹ پادکست شرق در خبرها و گزارشهایی از وضعیت نگران کننده تهران در اولین روز بعد از تعطیلات میگوییم. نگاهی میاندازیم به صحبتهای دو روحانی درباره نقش اجنه و فرزندان شیطان در شیوع کرونا و همچنین آمار جهانی ابتلا به این ویروس عالمگیر. در پایان هم گزارشی از «شهرزاد همتی» داریم درباره مشکلات پرستارانی که در خط مقدم جنگ با کرونا هستند اما هنوز حقوق اسفندماه خود را هم نگرفتهاند.
@sharghdaily
@sharghdaily
Forwarded from ایران ما
♦ عقب عقب رفتن تا بغل ترامپ
صدرا محقق
🔹مهدی حسن روزنامهنگار و مجری معروف اینترسپت و الجزیره، چند روز قبل یکی از توییتهای ترامپ را کوت کرد و نکته خوبی را نوشت. توییت ترامپ درباره تماسش با بنسلمان برای حفظ تعادل در بازار نفت بود و از بنسلمان با ادبیات خیلی محترمانهای با عنوان «دوستم شاهزاده بنسلمان» یاد کرده بود.
🔸حسن روی این نکته دست گذاشته بود که چطور رئیسجمهور آمریکا میتواند خیلی راحت و عیان یک دیکتاتور خبرنگارکُش بدنام را دوست خود خطاب کند و همه هم چشمشان را روی این موضوع ببندند، اما برنی سندرز که یک بار آن هم ضمن محکومکردن استبداد کاسترو، رتبه خوب آموزش عمومی در کوبا را ستوده بود تا مدتها مورد سرزنش و انتقادهای خشمگینانه رسانهها و سیاستمداران هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات قرار گرفت و همه هم او را محکوم کردند که چرا کوبا و کاسترو را ستایش کردی.
🔹پیرامون نوع موضعگیری درباره برخی موضوعات مرتبط با ایران هم، دقیقا چیزی مشابه همین ماجرا در جریان است.
خیلی از فعالان سیاسی، روزنامهنگاران، فعالان چپ، کاربران شناخته شده توییتر و خلاصه هر کسی که نظرش میتواند تا اندازهای مهم باشد، با حساسیتی وسواسگونه تلاش میکنند هیچ موضع و نظری که سرسوزنی به سیاستهای جمهوریاسلامی نزدیک یا شبیه باشد، نگیرند. حتی اگر نتیجه، تامین منفعت و حقوق عموم مردم باشد. اگر کسی هم چنین موضعی اتخاذ کرد در تخریب و نکوهشش کوتاهی نمیکنند.
🔸اما در عین حال از سمت و سوهای دیگر، نه فقط ذرهای از این حساسیتها را ندارند که اساسا گاهی مشتاقانه و با سربلندی حاضرند در موضعی شانه به شانه جمعی از بدنامترین رهبران همه ادوار تاریخ - امثال دونالد ترامپ و پمپئو و بن سلمان - بایستند و با گردن برافراشته موضعگیری هم بکنند، عین خیالشان هم نباشد.
🔹به تحریمهایی که ترامپ با زورگویی تمام، آن هم در پایبندی کامل ایران به برجام، اعمال کرده نگاه کنید. تحریم از آن دسته موضوعاتیست که تقریبا هیچ انسان شرافتمندی در جهان نیست که کارکرد ضدانسانی و بیرحمانه آن علیه توده مردم بیپناه را محکوم نکرده باشد. یک سلاح کشتار جمعی خاموش که چه در عراق دوره صدام و چه ایران زمان احمدینژاد و چه همین امروز، اثراتش ثابت شده و مثل روز روشن است.
🔸اما آنها، چه او که خودش را اصلاحطلب و جنبش سبزی میداند، چه او که فعال چپ است و آرمانش باید مخالفت با امپریالیسم و لیبرالیسم هار باشد، چه روزنامهنگاری که وظیفهاش روایت راستی و حقیقت است و... بیهیچ شرمی از همنظری و مهر تایید گذاشتن پای سیاستهای تحریمی ترامپ، همه هوش و حواسشان معطوف این سوی ماجرا و حفظ فاصله از جمهوری اسلامی است. اما یا حواسشان نیست یا برایشان اهمیتی ندارد که از آن سو چنان عقب عقب رفتهاند که حالا درست وسط تیم ترامپ ایستادهاند.
🔹ماجرا درست از جنس همان مثالیست که «مهدی حسن» زد، همینقدر متناقض و پرسشبرانگیز، چطور دوستی با یک دیکتاتور خبرنگارکُشِ عادی و آزاد است، اما اشاره به کار واقعا درست یک دیکتاتور دیگر مستوجب سنگسار است و سرزنش؟ درباره تحریمها علیه ایران هم باید پرسید، مرزبندی و نایستادن کنار ترامپ و رفقایش اصلا مهم نیست؟ مهم فقط نایستادن کنار استبداد داخلی است؟
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
https://ibb.co/54HVy51
صدرا محقق
🔹مهدی حسن روزنامهنگار و مجری معروف اینترسپت و الجزیره، چند روز قبل یکی از توییتهای ترامپ را کوت کرد و نکته خوبی را نوشت. توییت ترامپ درباره تماسش با بنسلمان برای حفظ تعادل در بازار نفت بود و از بنسلمان با ادبیات خیلی محترمانهای با عنوان «دوستم شاهزاده بنسلمان» یاد کرده بود.
🔸حسن روی این نکته دست گذاشته بود که چطور رئیسجمهور آمریکا میتواند خیلی راحت و عیان یک دیکتاتور خبرنگارکُش بدنام را دوست خود خطاب کند و همه هم چشمشان را روی این موضوع ببندند، اما برنی سندرز که یک بار آن هم ضمن محکومکردن استبداد کاسترو، رتبه خوب آموزش عمومی در کوبا را ستوده بود تا مدتها مورد سرزنش و انتقادهای خشمگینانه رسانهها و سیاستمداران هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات قرار گرفت و همه هم او را محکوم کردند که چرا کوبا و کاسترو را ستایش کردی.
🔹پیرامون نوع موضعگیری درباره برخی موضوعات مرتبط با ایران هم، دقیقا چیزی مشابه همین ماجرا در جریان است.
خیلی از فعالان سیاسی، روزنامهنگاران، فعالان چپ، کاربران شناخته شده توییتر و خلاصه هر کسی که نظرش میتواند تا اندازهای مهم باشد، با حساسیتی وسواسگونه تلاش میکنند هیچ موضع و نظری که سرسوزنی به سیاستهای جمهوریاسلامی نزدیک یا شبیه باشد، نگیرند. حتی اگر نتیجه، تامین منفعت و حقوق عموم مردم باشد. اگر کسی هم چنین موضعی اتخاذ کرد در تخریب و نکوهشش کوتاهی نمیکنند.
🔸اما در عین حال از سمت و سوهای دیگر، نه فقط ذرهای از این حساسیتها را ندارند که اساسا گاهی مشتاقانه و با سربلندی حاضرند در موضعی شانه به شانه جمعی از بدنامترین رهبران همه ادوار تاریخ - امثال دونالد ترامپ و پمپئو و بن سلمان - بایستند و با گردن برافراشته موضعگیری هم بکنند، عین خیالشان هم نباشد.
🔹به تحریمهایی که ترامپ با زورگویی تمام، آن هم در پایبندی کامل ایران به برجام، اعمال کرده نگاه کنید. تحریم از آن دسته موضوعاتیست که تقریبا هیچ انسان شرافتمندی در جهان نیست که کارکرد ضدانسانی و بیرحمانه آن علیه توده مردم بیپناه را محکوم نکرده باشد. یک سلاح کشتار جمعی خاموش که چه در عراق دوره صدام و چه ایران زمان احمدینژاد و چه همین امروز، اثراتش ثابت شده و مثل روز روشن است.
🔸اما آنها، چه او که خودش را اصلاحطلب و جنبش سبزی میداند، چه او که فعال چپ است و آرمانش باید مخالفت با امپریالیسم و لیبرالیسم هار باشد، چه روزنامهنگاری که وظیفهاش روایت راستی و حقیقت است و... بیهیچ شرمی از همنظری و مهر تایید گذاشتن پای سیاستهای تحریمی ترامپ، همه هوش و حواسشان معطوف این سوی ماجرا و حفظ فاصله از جمهوری اسلامی است. اما یا حواسشان نیست یا برایشان اهمیتی ندارد که از آن سو چنان عقب عقب رفتهاند که حالا درست وسط تیم ترامپ ایستادهاند.
🔹ماجرا درست از جنس همان مثالیست که «مهدی حسن» زد، همینقدر متناقض و پرسشبرانگیز، چطور دوستی با یک دیکتاتور خبرنگارکُشِ عادی و آزاد است، اما اشاره به کار واقعا درست یک دیکتاتور دیگر مستوجب سنگسار است و سرزنش؟ درباره تحریمها علیه ایران هم باید پرسید، مرزبندی و نایستادن کنار ترامپ و رفقایش اصلا مهم نیست؟ مهم فقط نایستادن کنار استبداد داخلی است؟
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
https://ibb.co/54HVy51
ImgBB
1
Image 1 hosted in ImgBB
Forwarded from یک حقوقی در نیویورک
«چی می نویسی که مردم انقدر پست های اینستاگرامتو لایک میکنن و حتی کامنت میذارن؟!» «چرا انقدر پست های طولانی مینویسی؟! واقعا همه اینایی که لایک میکنن، متناتو میخونن؟!»
اولین باری نبود که دوستان غیرهمزبان از این پیام ها برایم می فرستادند که اکثرا پر بود از کنجکاوی و تعجب.
یکی از آنها "آدریانا" دختری امریکایی بود، که بعد از دیدن تعداد بازدید لایو مشترکم با سید، به دایرکتم انبوهی از سوال هایش را روانه کرد.
«این همه آدم چرا توی لایوت بودن سید؟ مگه چی میگفتی؟! اصلا باورم نمیشه که این همه آدم لایوتو میبینن! اگه ترامپ و اوباما هم توی اینستاگرام با هم لایو بذارن این تعداد بیننده ندارن. مثلا برو لایوهای "جو بایدن" رو ببین، تعداد بینندههاش درمقایسه با این لایوِ تو خنده داره!»
فکر کردم باز جای شکرش باقی بود که نمیدانست این گفتگو در ساعت یک تا سه بامداد به وقت ایران بوده، یا اینکه از تعداد بیننده ها و محتوای لایوهای شاخهای مجازی مان خبر نداشت.
جواب دادم: «چند سالی هست که اینستاگرام مبدل به محبوب ترین رسانه مجازی در ایران شده، بِماند که قرنطینه هم مزیدِ علت شده تا مردم وقت آزاد بیشتری داشته باشن و بیشتر خودشونو با فضای مجازی سرگرم کنن»
خودم هم نمیدانستم دلیل دومم واقعیت دارد یا صرفا توجیه است، مثلا اگر قرنطینه نبود واقعا بازدید کمتر میشد؟!
برایم نوشت: «نو آفِنْس! ناراحت نشی! ولی به نظر من، بیشتر به سطح فرهنگ مردم برمیگرده تا آزادیِ وقت که این روزا در موردِ همهی مردم جهان صدق میکنه؛ مثلا همین کارگر بنگلادشی رستوران دانشکده، چند وقت پیش داشت صفحهی فیس بوکشو توی آسانسور به همکارش نشون میداد و به تعداد بالای لایک عکسش افتخار می کرد. اینکه اون با تعداد لایک پز میداد مهم نیست، ولی اینکه این همه آدم توی بنگلادش سرشون توی گوشیشونه و دارن زندگی یه نفر دیگه رو اینطرف دنیا دنبال میکنن برام عجیب و تأسفباره!»
بدون نفس کشیدن تایپ می کرد. شوکه شدنش حتی از پشت کلماتش پیدا بود.
به حرفهایش فکر میکردم که نوشت:
«شاید یه دلیلش دیر اومدنِ تکنولوژی به کشورای شماست، از اون مهمتر، وقت براتون ارزش نداره شاید چون یاد گرفتید مصرفکننده این اپلیکیشنها باشید نه مدیریتکننده یا حتی تولید کننده! یا شاید هم مردم به تولیدی هاتون اعتماد ندارن، مثلا اگر این کارگر بنگلادشی سلبریتی بود، شاید میشد تعداد بالای مخاطبشو درک کرد ولی اینکه یه آدم کاملا معمولی میتونه ساعتها وقت مردم کشورش رو با نشون دادن عکسش وسط میدون تایمز تلف کنه! نشونهی خوبی در مورد زندگی مردم بنگلادش و وضعیت اون کشور نیست!»
ادامه داد:«به نظرم بنگلادشی ها مثل تماشاگرای فوتبالن که یه عمر آرزوی فوتبالیست شدن داشتن و حالا چون بهش نرسیدن الان توی استادیوم میشینن و بازی بقیه رو تماشا میکنن، یه عده سوت میزنن و تشویق میکنن، یه عده هم فحش میدن و تخریب. ولی همهشون یه درد مشترک دارن؛ آرزویی که بهش نرسیدن»
کمی از محتوای گفتگوی زندهام با سید را برایش توضیح دادم و در آخر نوشتم:
«میشه گفت مردم سایر کشورها کنجکاون ببینن تصورات ذهنیشون از امریکا چه قدر با واقعیت تطبیق داره. برای همین امثال این لایو یا پستهای آن دوست بنگلادشی انقدر بازدید دارند»
به سرعت برایم نوشت: «حرفاتو باور میکنن؟ به نظرت آدمایی که حتی با این دلیلی که گفتی، اصلا حوصله فکر کردن به درست و غلط حرفای تو رو دارن؟ من که فکر نمیکنم. یعنی لااقل تصویرم از اونور دنیا یه جمعیت چند ده میلیونی بدون حداقلی از سرانه مطالعه و صرفا مجذوبه شبکه های مجازی تولیدی ما و خوابیده روی نفت ه. چون مردم خاور میانه و آن کشورهای نزدیکش مثل پاکستان و همین بندگلادش اکثراً به قدری از لحاظ عملی و فکری تنبل بار اومدن که حاضر نیستن دنبال جواب سوالاشون برن. قطعا یه عدهشون از اینجا بهشت ساختن و حرفای تو رو باور نمیکنن و بهت ناسزا میگن، اون عدهای هم که باور کردن اگه چند روز دیگه خلاف حرف تو رو زیر یه پست اینستاگرامی دیگه بخونن، اونو باور میکنن! چون حتی زحمت فکر کردن و تحلیل و سرچ و راستی آزمایی به خودشون نمیدن.»
بعد از چند دقیقه دوباره نوشت: «به نظرم مشکل اصلی مردم جهان سوم دولتاشون نیستن، خودشونن! اینا دغدغه ندارن! شکمشون سیر بوده، همیشه با حداقل کار بهترین زندگیو داشتن پس انگیزه و برنامه ای برای تکامل خودشون ندارن.
سکوت کردم. امکان تغییر نگاهش با دلایلم که نهایتا به یک سرچ ساده سرانه مطالعه و کار مفید در اینترنت در ایران نقض می شوند، بعید بود.
@mohsenrowhani
اولین باری نبود که دوستان غیرهمزبان از این پیام ها برایم می فرستادند که اکثرا پر بود از کنجکاوی و تعجب.
یکی از آنها "آدریانا" دختری امریکایی بود، که بعد از دیدن تعداد بازدید لایو مشترکم با سید، به دایرکتم انبوهی از سوال هایش را روانه کرد.
«این همه آدم چرا توی لایوت بودن سید؟ مگه چی میگفتی؟! اصلا باورم نمیشه که این همه آدم لایوتو میبینن! اگه ترامپ و اوباما هم توی اینستاگرام با هم لایو بذارن این تعداد بیننده ندارن. مثلا برو لایوهای "جو بایدن" رو ببین، تعداد بینندههاش درمقایسه با این لایوِ تو خنده داره!»
فکر کردم باز جای شکرش باقی بود که نمیدانست این گفتگو در ساعت یک تا سه بامداد به وقت ایران بوده، یا اینکه از تعداد بیننده ها و محتوای لایوهای شاخهای مجازی مان خبر نداشت.
جواب دادم: «چند سالی هست که اینستاگرام مبدل به محبوب ترین رسانه مجازی در ایران شده، بِماند که قرنطینه هم مزیدِ علت شده تا مردم وقت آزاد بیشتری داشته باشن و بیشتر خودشونو با فضای مجازی سرگرم کنن»
خودم هم نمیدانستم دلیل دومم واقعیت دارد یا صرفا توجیه است، مثلا اگر قرنطینه نبود واقعا بازدید کمتر میشد؟!
برایم نوشت: «نو آفِنْس! ناراحت نشی! ولی به نظر من، بیشتر به سطح فرهنگ مردم برمیگرده تا آزادیِ وقت که این روزا در موردِ همهی مردم جهان صدق میکنه؛ مثلا همین کارگر بنگلادشی رستوران دانشکده، چند وقت پیش داشت صفحهی فیس بوکشو توی آسانسور به همکارش نشون میداد و به تعداد بالای لایک عکسش افتخار می کرد. اینکه اون با تعداد لایک پز میداد مهم نیست، ولی اینکه این همه آدم توی بنگلادش سرشون توی گوشیشونه و دارن زندگی یه نفر دیگه رو اینطرف دنیا دنبال میکنن برام عجیب و تأسفباره!»
بدون نفس کشیدن تایپ می کرد. شوکه شدنش حتی از پشت کلماتش پیدا بود.
به حرفهایش فکر میکردم که نوشت:
«شاید یه دلیلش دیر اومدنِ تکنولوژی به کشورای شماست، از اون مهمتر، وقت براتون ارزش نداره شاید چون یاد گرفتید مصرفکننده این اپلیکیشنها باشید نه مدیریتکننده یا حتی تولید کننده! یا شاید هم مردم به تولیدی هاتون اعتماد ندارن، مثلا اگر این کارگر بنگلادشی سلبریتی بود، شاید میشد تعداد بالای مخاطبشو درک کرد ولی اینکه یه آدم کاملا معمولی میتونه ساعتها وقت مردم کشورش رو با نشون دادن عکسش وسط میدون تایمز تلف کنه! نشونهی خوبی در مورد زندگی مردم بنگلادش و وضعیت اون کشور نیست!»
ادامه داد:«به نظرم بنگلادشی ها مثل تماشاگرای فوتبالن که یه عمر آرزوی فوتبالیست شدن داشتن و حالا چون بهش نرسیدن الان توی استادیوم میشینن و بازی بقیه رو تماشا میکنن، یه عده سوت میزنن و تشویق میکنن، یه عده هم فحش میدن و تخریب. ولی همهشون یه درد مشترک دارن؛ آرزویی که بهش نرسیدن»
کمی از محتوای گفتگوی زندهام با سید را برایش توضیح دادم و در آخر نوشتم:
«میشه گفت مردم سایر کشورها کنجکاون ببینن تصورات ذهنیشون از امریکا چه قدر با واقعیت تطبیق داره. برای همین امثال این لایو یا پستهای آن دوست بنگلادشی انقدر بازدید دارند»
به سرعت برایم نوشت: «حرفاتو باور میکنن؟ به نظرت آدمایی که حتی با این دلیلی که گفتی، اصلا حوصله فکر کردن به درست و غلط حرفای تو رو دارن؟ من که فکر نمیکنم. یعنی لااقل تصویرم از اونور دنیا یه جمعیت چند ده میلیونی بدون حداقلی از سرانه مطالعه و صرفا مجذوبه شبکه های مجازی تولیدی ما و خوابیده روی نفت ه. چون مردم خاور میانه و آن کشورهای نزدیکش مثل پاکستان و همین بندگلادش اکثراً به قدری از لحاظ عملی و فکری تنبل بار اومدن که حاضر نیستن دنبال جواب سوالاشون برن. قطعا یه عدهشون از اینجا بهشت ساختن و حرفای تو رو باور نمیکنن و بهت ناسزا میگن، اون عدهای هم که باور کردن اگه چند روز دیگه خلاف حرف تو رو زیر یه پست اینستاگرامی دیگه بخونن، اونو باور میکنن! چون حتی زحمت فکر کردن و تحلیل و سرچ و راستی آزمایی به خودشون نمیدن.»
بعد از چند دقیقه دوباره نوشت: «به نظرم مشکل اصلی مردم جهان سوم دولتاشون نیستن، خودشونن! اینا دغدغه ندارن! شکمشون سیر بوده، همیشه با حداقل کار بهترین زندگیو داشتن پس انگیزه و برنامه ای برای تکامل خودشون ندارن.
سکوت کردم. امکان تغییر نگاهش با دلایلم که نهایتا به یک سرچ ساده سرانه مطالعه و کار مفید در اینترنت در ایران نقض می شوند، بعید بود.
@mohsenrowhani
Telegram
attach 📎
Forwarded from شرق
ماجرای مرگ 7 پناهجو در مرز ایران و ترکیه به روایت خانواده یکی از پناهجویان
گام معلق لکلک
🔹روزهای پایانی اسفندماه خانواده کامران گودرزی اطلاع دادند که فرزندشان در پی خروج غیرقانونی از کشور، در ترکیه مفقود شده است. جنازه کامران دو ماه بعد، همراه هفت پناهجوی اهل کشورهای دیگر داخل خاک ترکیه و در کوههای نزدیک شهر مرزی چالدران پیدا شد. طبق اعلام خانواده گودرزی، کامران متولد ۱۳۸۱، اهل تهران، در تاریخ ۲۸ اسفند ۹۸ از طریق مرز زمینی قصد ورود به خاک ترکیه را داشته که با «برخورد غیرانسانی پلیس ترکیه» در کوههای مملو از برف رها شده و جان باخته است. این گزارش روایت دو ماه بلاتکلیفی و حیرانی خانواده گودرزی از 25 اسفند 98 تا 27 اردیبهشت 99 است که در آخر منتهی به این شد که جسد پسرشان را میان جنازههای روی همانبارشدهای در پزشکی قانونی چالدران شناسایی کردند.
🔹از 20 میلیون تومان پول نقد، لباسها و کولهپشتی کامران، فقط پاسپورت، انگشتری مزین به نام خداوند و دو ساعت که هر دو حدود ساعت 11:10 روز 29 اسفند از کار افتادهاند، به جا مانده است. کامران پاسپورت قانونی داشت و میتوانست حداقل تا ترکیه را بهصورت قانونی از کشور خارج شود، اما همهگیری کرونا و بستهشدن راههای هوایی کامران را ترساند؛ ترسید که ماندگار شود، برای همین 25 اسفند، کولهپشتی سنگینش را برداشت و از خانه خارج شد. وقتی خانوادهاش به او گفتند که این راه سخت و بیبازگشت است، خندیده بود، ابروهایش را بالا انداخته بود و همانطورکه به انگشتر خدایش بوسه میزد، گفته بود: «خدا از من مراقبت میکند».
🔹مطابق روایت پدر کامران، او 21 اسفند، بهدلیل آنکه شنیده بود بهعلت کرونا مرزها به سمت یونان باز شده است، ضمن هماهنگی با قاچاقبر به سمت مرز حرکت میکند. عباس میگوید: «کامران پاسپورت داشت و من به او میگفتم کامران صبر کن تکلیف کرونا مشخص شود و قانونی از کشور خارج بشو، این مریضی بالاخره تمام میشود، عجله نکن. اما کامران میگفت: من دوست دارم بروم، زمینی میروم تا زندگیام را جای دیگری بسازم. به کامران التماس میکردم، اما نشد جلوی او را بگیرم. از روزی که تصمیم قطعی گرفت تا وقتی رفت دو سال طول کشید. کامران اما آماده رفتن بود و کاری از ما برنمیآمد. اول قرار شد با دوستانش برود، با آنها هماهنگ کرده بود تا سه نفری خارج شوند، اما لحظه آخر آن دو نفر دیگر منصرف شدند و کامران تنها ماند
🔹کامران میگفت زندگی من اینجا نیست. 21 اسفند از تهران خارج شد و 28 اسفند خبر داد که در حال حرکت به سمت مرز هستند. کامران نصف پولی که با قاچاقبر وعده کرده بود، یعنی نزدیک شش میلیون تومان را داده بود و قرار بود که بقیه پول را در مرز یونان تحویل بدهد. اما وقتی جسد کامران پیدا شد پول کمی همراهش بود. به او گفته بودیم پولها را در جاهای مختلف لباس و کیفش جاسازی کند تا پولش را از دست ندهد. بعد فهمیدیم حتی پولش را هم از او گرفته بودند. کیف گردنی کامران هم همراهش بود، اما فقط پاسپورت و کیف باقی مانده بود، من مطمئنم پسرم بهسادگی نمرده است.
🔹به گفته خانواده گودرزی و آنچه پلیس مرزی به اطلاع خانواده آنها رسانده، پلیس ترکیه بعد از گرفتن وسایل کامران و دیگر پناهجویان آنها را نزدیکی مرز ایران، در کوههای چالدران که صعبالعبورترین مسیر برای پناهجویان است رها میکند، به امید آنکه پیدا نشوند و نتوانند بگویند که پلیس ترکیه چه رفتاری با آنها کرده است
🔹بنا به گفته عباس گودرزی، اجساد پیداشده همراه کامران گودرزی، ملیتهای مختلفی داشتند، افغانستانی، بنگلادشی و پاکستانی. پس از رسیدن عباس به چالدران مشخص شده است که مابقی اجساد بهدلیل آنکه شناسایی نشدهاند و کسی هم پیگیر آنها نبوده، به دستور قاضی همان روز دفن شدهاند.
رفتار خشونتآمیز پلیس ترکیه با پناهجویان سابقه دارد. در سال 2019 نیز خبرگزاری آناتولی از کشف اجساد پناهجویان در مرز این کشور خبر داده بود. مطابق آنچه در خبرها منتشر شده، پیشتر نیز پلیس ترکیه با گاز اشکآور به استقبال پناهجویان رفته است.
برای خواندن گزارش بر روی لینک کلیک کنید:
https://plink.ir/mZaZ2
@sharghdaily
گام معلق لکلک
🔹روزهای پایانی اسفندماه خانواده کامران گودرزی اطلاع دادند که فرزندشان در پی خروج غیرقانونی از کشور، در ترکیه مفقود شده است. جنازه کامران دو ماه بعد، همراه هفت پناهجوی اهل کشورهای دیگر داخل خاک ترکیه و در کوههای نزدیک شهر مرزی چالدران پیدا شد. طبق اعلام خانواده گودرزی، کامران متولد ۱۳۸۱، اهل تهران، در تاریخ ۲۸ اسفند ۹۸ از طریق مرز زمینی قصد ورود به خاک ترکیه را داشته که با «برخورد غیرانسانی پلیس ترکیه» در کوههای مملو از برف رها شده و جان باخته است. این گزارش روایت دو ماه بلاتکلیفی و حیرانی خانواده گودرزی از 25 اسفند 98 تا 27 اردیبهشت 99 است که در آخر منتهی به این شد که جسد پسرشان را میان جنازههای روی همانبارشدهای در پزشکی قانونی چالدران شناسایی کردند.
🔹از 20 میلیون تومان پول نقد، لباسها و کولهپشتی کامران، فقط پاسپورت، انگشتری مزین به نام خداوند و دو ساعت که هر دو حدود ساعت 11:10 روز 29 اسفند از کار افتادهاند، به جا مانده است. کامران پاسپورت قانونی داشت و میتوانست حداقل تا ترکیه را بهصورت قانونی از کشور خارج شود، اما همهگیری کرونا و بستهشدن راههای هوایی کامران را ترساند؛ ترسید که ماندگار شود، برای همین 25 اسفند، کولهپشتی سنگینش را برداشت و از خانه خارج شد. وقتی خانوادهاش به او گفتند که این راه سخت و بیبازگشت است، خندیده بود، ابروهایش را بالا انداخته بود و همانطورکه به انگشتر خدایش بوسه میزد، گفته بود: «خدا از من مراقبت میکند».
🔹مطابق روایت پدر کامران، او 21 اسفند، بهدلیل آنکه شنیده بود بهعلت کرونا مرزها به سمت یونان باز شده است، ضمن هماهنگی با قاچاقبر به سمت مرز حرکت میکند. عباس میگوید: «کامران پاسپورت داشت و من به او میگفتم کامران صبر کن تکلیف کرونا مشخص شود و قانونی از کشور خارج بشو، این مریضی بالاخره تمام میشود، عجله نکن. اما کامران میگفت: من دوست دارم بروم، زمینی میروم تا زندگیام را جای دیگری بسازم. به کامران التماس میکردم، اما نشد جلوی او را بگیرم. از روزی که تصمیم قطعی گرفت تا وقتی رفت دو سال طول کشید. کامران اما آماده رفتن بود و کاری از ما برنمیآمد. اول قرار شد با دوستانش برود، با آنها هماهنگ کرده بود تا سه نفری خارج شوند، اما لحظه آخر آن دو نفر دیگر منصرف شدند و کامران تنها ماند
🔹کامران میگفت زندگی من اینجا نیست. 21 اسفند از تهران خارج شد و 28 اسفند خبر داد که در حال حرکت به سمت مرز هستند. کامران نصف پولی که با قاچاقبر وعده کرده بود، یعنی نزدیک شش میلیون تومان را داده بود و قرار بود که بقیه پول را در مرز یونان تحویل بدهد. اما وقتی جسد کامران پیدا شد پول کمی همراهش بود. به او گفته بودیم پولها را در جاهای مختلف لباس و کیفش جاسازی کند تا پولش را از دست ندهد. بعد فهمیدیم حتی پولش را هم از او گرفته بودند. کیف گردنی کامران هم همراهش بود، اما فقط پاسپورت و کیف باقی مانده بود، من مطمئنم پسرم بهسادگی نمرده است.
🔹به گفته خانواده گودرزی و آنچه پلیس مرزی به اطلاع خانواده آنها رسانده، پلیس ترکیه بعد از گرفتن وسایل کامران و دیگر پناهجویان آنها را نزدیکی مرز ایران، در کوههای چالدران که صعبالعبورترین مسیر برای پناهجویان است رها میکند، به امید آنکه پیدا نشوند و نتوانند بگویند که پلیس ترکیه چه رفتاری با آنها کرده است
🔹بنا به گفته عباس گودرزی، اجساد پیداشده همراه کامران گودرزی، ملیتهای مختلفی داشتند، افغانستانی، بنگلادشی و پاکستانی. پس از رسیدن عباس به چالدران مشخص شده است که مابقی اجساد بهدلیل آنکه شناسایی نشدهاند و کسی هم پیگیر آنها نبوده، به دستور قاضی همان روز دفن شدهاند.
رفتار خشونتآمیز پلیس ترکیه با پناهجویان سابقه دارد. در سال 2019 نیز خبرگزاری آناتولی از کشف اجساد پناهجویان در مرز این کشور خبر داده بود. مطابق آنچه در خبرها منتشر شده، پیشتر نیز پلیس ترکیه با گاز اشکآور به استقبال پناهجویان رفته است.
برای خواندن گزارش بر روی لینک کلیک کنید:
https://plink.ir/mZaZ2
@sharghdaily
روزنامه شرق
گام معلق لکلک
Forwarded from شرق
🔺گفتوگوی «شرق» با خانواده 2 نفر از قربانیان سانحه هواپیمای اوکراینی
🔹شهرزاد همتی: جایی در خیابان قیطریه تهران، در آپارتمانی در کمرکش کوچهای خلوت، سحرگاه روز 18 دیماه 1398، زهرا آخرین بار دستان فرزندانش را گرفت و آنها را بوسید. شیرینی و ساندویچها را در ساکدستیشان گذاشت و به پسر خوشقامتش گفت از صبحانه غافل نشود. محمدحسین که چشم از تلفن همراهش برنمیداشت گفته بود: حالا مامان توی این وضعیت جنگی، صبحانه خیلی مهم نیست... این آخرین دیدار آنها بود. زینب و محمد را از زیر قرآن رد کردند، احتمالا مادر در گوش پسرش به او تأکید کرده که برای عید که مراسم دامادیاش است، حتما خودش را آماده کند، احتمالا روسری زینب را مرتب کرده و در جواب نگرانیهایش برای جنگ احتمالی گفته: نگران نباش عزیزم... بعد آنها به همراه پدر سوار آسانسور شدهاند و برای همیشه رفتهاند. از همان گرگومیش 18 دیماه، این آپارتمان در کمرکش کوچهای خلوت در خیابان قیطریه دیگر رنگوبوی زندگی نگرفت. مثل خانواده 175 نفر دیگری که سوار آن هواپیما شدند. دکتر زهرا مجد و دکتر محسن اسدیلاری، مثل تمام بازماندگان آن پرواز یک سال آزگار است که زندگی نکردهاند.
🔹از همان صبحی که خواهر زهرا تلفن کرد و گفت یک هواپیما به مقصد اوکراین سقوط کرده، این خانه دیگر خانه نشد...؛ خانهای که قرار بود برای نوروز پر از گل و نقل و هلهله عروسی محمدحسین باشد، از همان ظهر هجدهم دیماه سیاهپوش شد و مراسم فاتحه برپا کرد. مادر و پدر جوانی که یکشبه دو فرزند از دست دادند، در آستانه یکسالگی این عزا، دوباره در این خانه را باز میکنند. خانهای که یک سال است دیگر خانه نیست و زهرا دیگر حاضر نشد به آنجا پا بگذارد. روی مبلها کشیده شده و خانه بوی زندگی نمیدهد. غذایی روی گاز در حال آمادهشدن نیست، از اتاق بچهها هیچ صدایی نمیآید. زهرا دیگر حاضر نشد بدون زینب و محمدحسین به این خانه برگردد. حالا خانه آماده سالگرد عزای بچههاست. مثل خانه بقیه مسافران که این روزها سالگرد یکسالگی داغشان را برقرار میکنند. این گزارش، شرححالی از رنج پدر و مادرهایی است که در آن پرواز فرزندانشان را از دست دادند. زهرا و محسن یکی از این پدر و مادرها هستند، آنها راوی این فقدان یکسالهاند.
🔹مثل پدر و مادر آرش، پدر و مادر پونه، پدر ریرا، پدر راستین، پدر و مادر سهند و سوفی و همه آنهایی که در این یک سال رنجی بالاتر از تصور را تجربه میکنند. آنهایی که یکشبه یک خانواده را از دست دادند. محمدحسین، مدالآور المپیاد شیمی و خواهرش به تورنتو رفته بودند تا در آنجا در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهند. زینب 21 سال و محمدحسین فقط 23 سال داشت.
🔹هنوز سیاهشان را از تن درنیاوردهاند... راست میگویند، برای برگشتن به زندگی عادی خیلی زود است. چشمهای مادر خانه قرمز است. انگار پیش از رسیدن ما گریه کرده. پوستری قدی از محمدحسین و زینب وسط پذیرایی است. سبد گل سفید در دستانم معذب است، انگار میخواهم قایمش کنم، کاش همان ابتدا در سطل زباله کنار آسانسور انداخته بودمش... پدرشان سبد را از دستم میگیرد و گوشهای از اتاق میگذارد. در اتاق تلویزیون مینشینیم. روبهروی دو راحتی که جای زینب و محمدحسین بود.
🔹زهرا همانطور که روسریاش را مرتب میکند، میگوید: «مینشستند جلوی هم روبهروی تلویزیون و مدام خبرها را چک میکردند. نگران بودند که جنگ بشود. محمدحسین میگفت: مامان اگر جنگ بشه، باید گروهی از نخبگان تشکیل بدیم. مامان یادت باشه اگر جنگ بشه من برمیگردم... ما باید اینجا باشیم و بجنگیم...». دستهای مادر مشت میشود و میگوید: «از این دلم میسوزد... از اینکه بچهام آنقدر عرق ملی داشت...». از صبح ماجرا بگویید... آنها روایتگر روزهای پیش از سقوط هستند؛ روزهایی که میگویند برای بچههایشان پر بود از بوی میهنپرستی. انگار نمیخواهند به روز 18 دیماه بپردازند...
🔹مادر میخواهد کمی عقبتر را روایت کند: «بچههای من بیشتر عمرشان را خارج از کشور گذراندند. هفت سال ابتداییشان را در انگلستان گذرانده بودند، هفت ساله دوم را ایران بودند و حدود شش سال بود که به کانادا رفته بودند. فرزندان باهوش و پرافتخار ما. بچههایی که اینجا هم اگر میماندند میتوانستند مدارج عالی داشته باشند، اما محمدحسین میگفت اینجا هر کاری بکنیم میگویند پدر و مادرشان کردند، میرویم جای دیگر زندگیمان را میسازیم و برمیگردیم.
@sharghdaily
🔹شهرزاد همتی: جایی در خیابان قیطریه تهران، در آپارتمانی در کمرکش کوچهای خلوت، سحرگاه روز 18 دیماه 1398، زهرا آخرین بار دستان فرزندانش را گرفت و آنها را بوسید. شیرینی و ساندویچها را در ساکدستیشان گذاشت و به پسر خوشقامتش گفت از صبحانه غافل نشود. محمدحسین که چشم از تلفن همراهش برنمیداشت گفته بود: حالا مامان توی این وضعیت جنگی، صبحانه خیلی مهم نیست... این آخرین دیدار آنها بود. زینب و محمد را از زیر قرآن رد کردند، احتمالا مادر در گوش پسرش به او تأکید کرده که برای عید که مراسم دامادیاش است، حتما خودش را آماده کند، احتمالا روسری زینب را مرتب کرده و در جواب نگرانیهایش برای جنگ احتمالی گفته: نگران نباش عزیزم... بعد آنها به همراه پدر سوار آسانسور شدهاند و برای همیشه رفتهاند. از همان گرگومیش 18 دیماه، این آپارتمان در کمرکش کوچهای خلوت در خیابان قیطریه دیگر رنگوبوی زندگی نگرفت. مثل خانواده 175 نفر دیگری که سوار آن هواپیما شدند. دکتر زهرا مجد و دکتر محسن اسدیلاری، مثل تمام بازماندگان آن پرواز یک سال آزگار است که زندگی نکردهاند.
🔹از همان صبحی که خواهر زهرا تلفن کرد و گفت یک هواپیما به مقصد اوکراین سقوط کرده، این خانه دیگر خانه نشد...؛ خانهای که قرار بود برای نوروز پر از گل و نقل و هلهله عروسی محمدحسین باشد، از همان ظهر هجدهم دیماه سیاهپوش شد و مراسم فاتحه برپا کرد. مادر و پدر جوانی که یکشبه دو فرزند از دست دادند، در آستانه یکسالگی این عزا، دوباره در این خانه را باز میکنند. خانهای که یک سال است دیگر خانه نیست و زهرا دیگر حاضر نشد به آنجا پا بگذارد. روی مبلها کشیده شده و خانه بوی زندگی نمیدهد. غذایی روی گاز در حال آمادهشدن نیست، از اتاق بچهها هیچ صدایی نمیآید. زهرا دیگر حاضر نشد بدون زینب و محمدحسین به این خانه برگردد. حالا خانه آماده سالگرد عزای بچههاست. مثل خانه بقیه مسافران که این روزها سالگرد یکسالگی داغشان را برقرار میکنند. این گزارش، شرححالی از رنج پدر و مادرهایی است که در آن پرواز فرزندانشان را از دست دادند. زهرا و محسن یکی از این پدر و مادرها هستند، آنها راوی این فقدان یکسالهاند.
🔹مثل پدر و مادر آرش، پدر و مادر پونه، پدر ریرا، پدر راستین، پدر و مادر سهند و سوفی و همه آنهایی که در این یک سال رنجی بالاتر از تصور را تجربه میکنند. آنهایی که یکشبه یک خانواده را از دست دادند. محمدحسین، مدالآور المپیاد شیمی و خواهرش به تورنتو رفته بودند تا در آنجا در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهند. زینب 21 سال و محمدحسین فقط 23 سال داشت.
🔹هنوز سیاهشان را از تن درنیاوردهاند... راست میگویند، برای برگشتن به زندگی عادی خیلی زود است. چشمهای مادر خانه قرمز است. انگار پیش از رسیدن ما گریه کرده. پوستری قدی از محمدحسین و زینب وسط پذیرایی است. سبد گل سفید در دستانم معذب است، انگار میخواهم قایمش کنم، کاش همان ابتدا در سطل زباله کنار آسانسور انداخته بودمش... پدرشان سبد را از دستم میگیرد و گوشهای از اتاق میگذارد. در اتاق تلویزیون مینشینیم. روبهروی دو راحتی که جای زینب و محمدحسین بود.
🔹زهرا همانطور که روسریاش را مرتب میکند، میگوید: «مینشستند جلوی هم روبهروی تلویزیون و مدام خبرها را چک میکردند. نگران بودند که جنگ بشود. محمدحسین میگفت: مامان اگر جنگ بشه، باید گروهی از نخبگان تشکیل بدیم. مامان یادت باشه اگر جنگ بشه من برمیگردم... ما باید اینجا باشیم و بجنگیم...». دستهای مادر مشت میشود و میگوید: «از این دلم میسوزد... از اینکه بچهام آنقدر عرق ملی داشت...». از صبح ماجرا بگویید... آنها روایتگر روزهای پیش از سقوط هستند؛ روزهایی که میگویند برای بچههایشان پر بود از بوی میهنپرستی. انگار نمیخواهند به روز 18 دیماه بپردازند...
🔹مادر میخواهد کمی عقبتر را روایت کند: «بچههای من بیشتر عمرشان را خارج از کشور گذراندند. هفت سال ابتداییشان را در انگلستان گذرانده بودند، هفت ساله دوم را ایران بودند و حدود شش سال بود که به کانادا رفته بودند. فرزندان باهوش و پرافتخار ما. بچههایی که اینجا هم اگر میماندند میتوانستند مدارج عالی داشته باشند، اما محمدحسین میگفت اینجا هر کاری بکنیم میگویند پدر و مادرشان کردند، میرویم جای دیگر زندگیمان را میسازیم و برمیگردیم.
@sharghdaily
شرق
گفتوگوی «شرق» با خانواده 2 نفر از قربانیان سانحه هواپیمای اوکراینی
شهرزاد همتی: جایی در خیابان قیطریه تهران، در آپارتمانی در کمرکش کوچهای خلوت، سحرگاه روز 18 دیماه 1398، زهرا آخرین بار دستان فرزندانش را گرفت و آنها را
Forwarded from روزبه فیض | یادداشتها و ترجمهها (Roozbeh Feiz)
حقیقت دربارهٔ ایران
🕊 ۲۲ بهمن است و در این سالروز مهم، «حقیقت دربارهٔ ایران» را از زبان نورمن فینکلستین بخوانیم که در سال ۲۰۱۰ نوشته شده است①:
علت واقعی حملات بیوقفهٔ آمریکا و رسانههای جریان اصلی علیه ایران چیست؟ دلیل آن نمیتواند به این مربوط شود که حکومت ایران تهاجمی است یا برای همسایههایش خطرناک است. این ادعا با فکتها نمیخواند. اما اینکه حکومت ایران طرفدار بنیادگرایی اسلامی است، دموکراسی معیوبی دارد، یا زنان را از حقوق مشابهِ آنچه در غرب میبینیم محروم میکند نیز نمیتواند به موضوع مربوط باشد. چون عربستان سعودی بنیادگراتر است، به مراتب کمتر دموکراتیک است و اجحاف بزرگتری به زنان میکند و با این حال متحد آمریکاست.
پیگیری برنامهٔ هستهای، و به احتمال زیاد تلاش برای ایجاد ظرفیت تولید سلاحهای هستهای نیز نمیتواند موضوعیت داشته باشد، چرا که پاکستان، هندوستان و اسرائیل قدرتهای هستهای هستند و در عین حال متحد آمریکا باقی ماندهاند. در واقع اسرائیل حین توسعهٔ برنامهٔ هستهای نظامی خود آمریکا را فریفت.
پاسخ سؤال بالا کاملاً واضح است: ایران به علت خروج از مدار کنترلشده توسط آمریکا باید تنبیه شود. بر خلاف کشورهایی نظیر عربستان سعودی، ایران از لحظهٔ پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ که منجر به خلع شاه شد، مستقل عمل کرده و به این ترتیب قدرت آمریکا را به دو شکل به چالش کشیده است:
(۱) سرپیچی از فرمانهای آمریکا روی دستیابی به اهداف مورد نظر آمریکا در رابطه با ایران تأثیر میگذارد.
(۲) سرپیچی از فرمانهای آمریکا برای کشورهای دیگری که میخواهند مسیر مستقلی در پیش بگیرند الگویی «بد» است.
شاه میتوانست از قدرت خود سوءاستفاده کند (به عنوان مثال، استفادهٔ گسترده از شکنجه) و وفاداریش به آمریکا او را از محکومیت آمریکایی مصون میداشت. اما این موضوع مانع از محکوم شدن او توسط انبوه ایرانیانی که سرنگونش کردند نشد.
① Finkelstein, Norman G. 2010. The truth about Iran.
https://www.instagram.com/p/CLG3ZqKgD4F/
🕊 ۲۲ بهمن است و در این سالروز مهم، «حقیقت دربارهٔ ایران» را از زبان نورمن فینکلستین بخوانیم که در سال ۲۰۱۰ نوشته شده است①:
علت واقعی حملات بیوقفهٔ آمریکا و رسانههای جریان اصلی علیه ایران چیست؟ دلیل آن نمیتواند به این مربوط شود که حکومت ایران تهاجمی است یا برای همسایههایش خطرناک است. این ادعا با فکتها نمیخواند. اما اینکه حکومت ایران طرفدار بنیادگرایی اسلامی است، دموکراسی معیوبی دارد، یا زنان را از حقوق مشابهِ آنچه در غرب میبینیم محروم میکند نیز نمیتواند به موضوع مربوط باشد. چون عربستان سعودی بنیادگراتر است، به مراتب کمتر دموکراتیک است و اجحاف بزرگتری به زنان میکند و با این حال متحد آمریکاست.
پیگیری برنامهٔ هستهای، و به احتمال زیاد تلاش برای ایجاد ظرفیت تولید سلاحهای هستهای نیز نمیتواند موضوعیت داشته باشد، چرا که پاکستان، هندوستان و اسرائیل قدرتهای هستهای هستند و در عین حال متحد آمریکا باقی ماندهاند. در واقع اسرائیل حین توسعهٔ برنامهٔ هستهای نظامی خود آمریکا را فریفت.
پاسخ سؤال بالا کاملاً واضح است: ایران به علت خروج از مدار کنترلشده توسط آمریکا باید تنبیه شود. بر خلاف کشورهایی نظیر عربستان سعودی، ایران از لحظهٔ پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ که منجر به خلع شاه شد، مستقل عمل کرده و به این ترتیب قدرت آمریکا را به دو شکل به چالش کشیده است:
(۱) سرپیچی از فرمانهای آمریکا روی دستیابی به اهداف مورد نظر آمریکا در رابطه با ایران تأثیر میگذارد.
(۲) سرپیچی از فرمانهای آمریکا برای کشورهای دیگری که میخواهند مسیر مستقلی در پیش بگیرند الگویی «بد» است.
شاه میتوانست از قدرت خود سوءاستفاده کند (به عنوان مثال، استفادهٔ گسترده از شکنجه) و وفاداریش به آمریکا او را از محکومیت آمریکایی مصون میداشت. اما این موضوع مانع از محکوم شدن او توسط انبوه ایرانیانی که سرنگونش کردند نشد.
① Finkelstein, Norman G. 2010. The truth about Iran.
https://www.instagram.com/p/CLG3ZqKgD4F/
Forwarded from عصر ایران
🎥 گزارش اختصاصی عصر ایران
زلزله سیسخت، خانههای نه چندان سخت شهر را در هم کوبید/ چون کشته نداشتند در روزهای اول برای افکار عمومی مهم نبودند (فیلم) 👇👇👇
▪️حسن ظهوری و زینب رحیمی
asriran.com/003F3j
asriran.com
@MyAsriran
زلزله سیسخت، خانههای نه چندان سخت شهر را در هم کوبید/ چون کشته نداشتند در روزهای اول برای افکار عمومی مهم نبودند (فیلم) 👇👇👇
▪️حسن ظهوری و زینب رحیمی
asriran.com/003F3j
asriran.com
@MyAsriran
Forwarded from ایران ما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«گفت و گو با اسراییل، گفتگوی شمشیر و گردن است»
مصاحبه غسان کنفانی، نویسنده نامدار فلسطینی با ریچارد کارلتون. بیروت 1970.
کنفانی سی و شش ساله بود که با انفجار بمبی در اتومبیلش ترور شد.
@iranmaa
مصاحبه غسان کنفانی، نویسنده نامدار فلسطینی با ریچارد کارلتون. بیروت 1970.
کنفانی سی و شش ساله بود که با انفجار بمبی در اتومبیلش ترور شد.
@iranmaa
Forwarded from محمود فرجامی
پاس گل طلایی برای محدودیت اینترنت در ایران
(محمود فرجامی)
نمونهها فراوان است که هر وقت جناح حاکم سرکوبگر در ایران میخواهد برای محدودیت یا سرکوب تازهای -که بین هواداران خودش هم ناموجه است- توجیه یا زمینهسازی فکری کند، پاس گلی از «آنطرف» میرسد. مثلا در روزگاری که همه چیز اینقدر عیان نبود، وقتی میخواستند خاتمی که هنوز مقبولیتی در حد تاثیرگذاری در انتخابات داشت را محصور و محدودتر کنند خانم خبرنگاری که سابقا دور و بر او و اصلاحطلبان میپلکید و بعد از شاخهای اپوزوسیون در صدای آمریکا شد فیلمی که غیرقانونی و آفدریکورد ضبط شده بود را در آورد از آوازخوانی ناگهانیاش مقابل حجتالاسلام!
برای محدودیت و سانسور اینترنت در ایران هیچ نیازی نیست از نمایندگان این مجلس فاسد و ننگ بشر دنبال مدرک بود. برای همین روزها و کارها دستچین شدهاند و مفتخرند به پلیدی و مردمآزاری، بستن اینستاگرام که کاری نیست. مساله پاس گلهایی است که باید از «آنطرف» به موقع برسد و ظاهرا دارد اینبار در وقت طلایی میرسد:
مهدی رستمپور مدعی شده که بخاطر ریپورت گروهی از سلبریتیهای اینستاگرامی، و فالوئرهایشان، اینستاگرام اکانت او را محدود کرده. تا اینجا چیزی عجیب نیست و وقتی یک نفر درست و نادرست هر کس دم دستش میرسد را به دزدی و کلاهبرداری و تجاوز متهم میکند و فالوئرهای آنها را گوسفند میخواند چندان هم نباید تعجب کند از واکنش آنها. فکر کن هنرمندی، حتی در سطح بختیاری باشی و ببینی یکی که اوج هنرش در ایران آویزان بودن به همان صداوسیمایی بود که الان تو را به خاطرش سرزنش میکند و شارلاتان میخواند، چه میکنی؟ یا اصلا ابلهی در حد آن مردک مزلف که با پول بابا و قمار و دزدی، هزاران پست از مدل برزیلی و ویلای کرایهای و عضلات تزریقی گذاشته باشی و بعد سالها شاخ شده باشی و ببینی یکی که با سیزده پست، سیصد هزار فالوئر دارد تو را متهم میکند به خرید و دزدی لایک و فالوئر!
کاری نداریم که رستمپور روی موج سوار شد و ماجرا را ربط داد به خوزستان (که جدا باید اینجا هم گفت مظلوم خوزستان!) اما نکته بهتانگیز و پاس گل ماجرا این است که او رسما نوشت یک کارمند اینستاگرام اطلاعات و حتی شماره آیپی ریپورتکنندهها را به او داده!
پاس گل از این بهتر؟ فرض بعید که آدمهای منطقی و باشرفی هنوز توی سیستم باشند و با تعطیلی اینستاگرام در ایران مخالف؛ الان همان دستنشاندگان جنتی در بهارستان این را مدرک کنند که: «این دیگر حرف ما نیست؛ خودت ببین چه راحت کارمند اینستاگرام محرمانهترین اطلاعات کاربران ایرانی را به کارمند عربستان سعودی میدهد» چه جوابی دارد بدهد؟
من مثل بسیاری از روزنامهنگاران قدیمی اعتقاد ندارم که حقوقبگیران صدا و سیما و سپاه و فارس که یکشبه پناهنده و اپوزوسیون شدند و با فحاشی به این و آن مورد توجه قرار گرفتند الزاما نفوذی و حقوقبگیر صاحبکاران سابقند؛ شاید برای بعضیها اینطور نباشد. با رستمپور هم حرفی ندارم و همچنان میتواند در جواب هر انتقادی طرف را به کلاهبرداری و تجاوز و شارلاتانیزم و نوکری ج ا ا (و هر چه بوده یا آرزو دارد باشد!) متهم کند. بالاخره اگر مدرک ندارد، همچنان چتر امنیتی که دارد، در رسانهای کار میکند که ظاهرا هیچ پرنسیب و محدودیت کاری و اخلاقی و صنفی برای کارکنانش قایل نیست و حقوقبگیر دولتیست که با اره و اسید سراغ منتقدان می آید.
من فقط از شما میپرسم اینطور پاس گلهای طلایی را چطور میشود تفسیر کرد؟ و اگر ادعا استثنائا درست باشد چطور میشود در چنین فضای بیدروپیکری نفس کشید؟
بیچاره مردمانی گیرافتاده بین افسران جنگنرم سپاه و کارمندان دستودلباز اینستاگرام!
@farjamimahmud
(محمود فرجامی)
نمونهها فراوان است که هر وقت جناح حاکم سرکوبگر در ایران میخواهد برای محدودیت یا سرکوب تازهای -که بین هواداران خودش هم ناموجه است- توجیه یا زمینهسازی فکری کند، پاس گلی از «آنطرف» میرسد. مثلا در روزگاری که همه چیز اینقدر عیان نبود، وقتی میخواستند خاتمی که هنوز مقبولیتی در حد تاثیرگذاری در انتخابات داشت را محصور و محدودتر کنند خانم خبرنگاری که سابقا دور و بر او و اصلاحطلبان میپلکید و بعد از شاخهای اپوزوسیون در صدای آمریکا شد فیلمی که غیرقانونی و آفدریکورد ضبط شده بود را در آورد از آوازخوانی ناگهانیاش مقابل حجتالاسلام!
برای محدودیت و سانسور اینترنت در ایران هیچ نیازی نیست از نمایندگان این مجلس فاسد و ننگ بشر دنبال مدرک بود. برای همین روزها و کارها دستچین شدهاند و مفتخرند به پلیدی و مردمآزاری، بستن اینستاگرام که کاری نیست. مساله پاس گلهایی است که باید از «آنطرف» به موقع برسد و ظاهرا دارد اینبار در وقت طلایی میرسد:
مهدی رستمپور مدعی شده که بخاطر ریپورت گروهی از سلبریتیهای اینستاگرامی، و فالوئرهایشان، اینستاگرام اکانت او را محدود کرده. تا اینجا چیزی عجیب نیست و وقتی یک نفر درست و نادرست هر کس دم دستش میرسد را به دزدی و کلاهبرداری و تجاوز متهم میکند و فالوئرهای آنها را گوسفند میخواند چندان هم نباید تعجب کند از واکنش آنها. فکر کن هنرمندی، حتی در سطح بختیاری باشی و ببینی یکی که اوج هنرش در ایران آویزان بودن به همان صداوسیمایی بود که الان تو را به خاطرش سرزنش میکند و شارلاتان میخواند، چه میکنی؟ یا اصلا ابلهی در حد آن مردک مزلف که با پول بابا و قمار و دزدی، هزاران پست از مدل برزیلی و ویلای کرایهای و عضلات تزریقی گذاشته باشی و بعد سالها شاخ شده باشی و ببینی یکی که با سیزده پست، سیصد هزار فالوئر دارد تو را متهم میکند به خرید و دزدی لایک و فالوئر!
کاری نداریم که رستمپور روی موج سوار شد و ماجرا را ربط داد به خوزستان (که جدا باید اینجا هم گفت مظلوم خوزستان!) اما نکته بهتانگیز و پاس گل ماجرا این است که او رسما نوشت یک کارمند اینستاگرام اطلاعات و حتی شماره آیپی ریپورتکنندهها را به او داده!
پاس گل از این بهتر؟ فرض بعید که آدمهای منطقی و باشرفی هنوز توی سیستم باشند و با تعطیلی اینستاگرام در ایران مخالف؛ الان همان دستنشاندگان جنتی در بهارستان این را مدرک کنند که: «این دیگر حرف ما نیست؛ خودت ببین چه راحت کارمند اینستاگرام محرمانهترین اطلاعات کاربران ایرانی را به کارمند عربستان سعودی میدهد» چه جوابی دارد بدهد؟
من مثل بسیاری از روزنامهنگاران قدیمی اعتقاد ندارم که حقوقبگیران صدا و سیما و سپاه و فارس که یکشبه پناهنده و اپوزوسیون شدند و با فحاشی به این و آن مورد توجه قرار گرفتند الزاما نفوذی و حقوقبگیر صاحبکاران سابقند؛ شاید برای بعضیها اینطور نباشد. با رستمپور هم حرفی ندارم و همچنان میتواند در جواب هر انتقادی طرف را به کلاهبرداری و تجاوز و شارلاتانیزم و نوکری ج ا ا (و هر چه بوده یا آرزو دارد باشد!) متهم کند. بالاخره اگر مدرک ندارد، همچنان چتر امنیتی که دارد، در رسانهای کار میکند که ظاهرا هیچ پرنسیب و محدودیت کاری و اخلاقی و صنفی برای کارکنانش قایل نیست و حقوقبگیر دولتیست که با اره و اسید سراغ منتقدان می آید.
من فقط از شما میپرسم اینطور پاس گلهای طلایی را چطور میشود تفسیر کرد؟ و اگر ادعا استثنائا درست باشد چطور میشود در چنین فضای بیدروپیکری نفس کشید؟
بیچاره مردمانی گیرافتاده بین افسران جنگنرم سپاه و کارمندان دستودلباز اینستاگرام!
@farjamimahmud
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«سود امثال طالبان برای آمریکا و غربیها بیشتر از سود کمپانیهای بویینگ و مایکروسافت و... بودە است»
این را جواد سلطانی میگوید استاد جامعهشناسی در دانشگاه ابنسینای کابل.
(این مصاحبه حدود یک سال پیش انجام شده است.)
پیشنهاد میکنم حتی اگر مسأله افغانستان برایتان مهم نیست صحبتهای آقای سلطانی را حتما به صورت کامل ببینید. آنچه که آمریکا و متحدانش به روز افغانستان آوردند و دارند میآورند، مسأله مشترک همه ما اهالی این منطقه است. مسألهای که البته با کمک رسانههای فارسیزبانشان آن را به صورت برعکس به خورد بخشی از افکار عمومی ما میدهند.
این هم یادتان باشد که کسانی مثل جواد سلطانی، متاسفانه هم در افغانستان و هم در ایران و دیگر کشورهای مشابه ما، از همه طرف همیشه تحت فشار و آسیبند، چون همزمان هم بیتعارف منتقد و مخالف بنیادگراهای خشکمغز داخلی و سیاستهای ویرانگر آنها برای کشورشان هستند و هم فریب آمریکا و غرب و پروپاگاندای رسانههای وابستهشان را نمیخورند. به همین خاطر هم غرب و غربگراها همیشه آنها را بایکوت میکنند و هم در داخل معمولاً خطر بازداشت و حذف تهدیدشان میکند.
این را جواد سلطانی میگوید استاد جامعهشناسی در دانشگاه ابنسینای کابل.
(این مصاحبه حدود یک سال پیش انجام شده است.)
پیشنهاد میکنم حتی اگر مسأله افغانستان برایتان مهم نیست صحبتهای آقای سلطانی را حتما به صورت کامل ببینید. آنچه که آمریکا و متحدانش به روز افغانستان آوردند و دارند میآورند، مسأله مشترک همه ما اهالی این منطقه است. مسألهای که البته با کمک رسانههای فارسیزبانشان آن را به صورت برعکس به خورد بخشی از افکار عمومی ما میدهند.
این هم یادتان باشد که کسانی مثل جواد سلطانی، متاسفانه هم در افغانستان و هم در ایران و دیگر کشورهای مشابه ما، از همه طرف همیشه تحت فشار و آسیبند، چون همزمان هم بیتعارف منتقد و مخالف بنیادگراهای خشکمغز داخلی و سیاستهای ویرانگر آنها برای کشورشان هستند و هم فریب آمریکا و غرب و پروپاگاندای رسانههای وابستهشان را نمیخورند. به همین خاطر هم غرب و غربگراها همیشه آنها را بایکوت میکنند و هم در داخل معمولاً خطر بازداشت و حذف تهدیدشان میکند.
حیف و صد حیف
صدرا محقق
هم کریسمس جشنی مذهبیست و هم بابانوئل (سانتاکلاوس) برگرفته از نام یک کشیش مسیحی. هم هالووین مناسبتی برای بزرگداشت یاد درگذشتگان مسیحیت است و هم ولنتاین مراسمیست به افتخار قدیسی در کلیسای کاتولیک.
عید فطر و قربان یا تولد حضرت محمد و... هم گفتن ندارد که همه آیینهایی مذهبیاند. در سوی شرقی کره زمین هم اغلب آیینها ریشههایی مذهبی دارند.
فارغ از ارزشگذاری این جشنها و خوب یا بد دانستن فراگیر شدنشان، اما بدیهی است که همگی به اصل و اساس برای پیروان دینهایی مشخصاند و طبیعیست که مثلا یک غیرمسلمان حتی با وجود آشنایی کامل، هیچ حسی به عید فطر و قربان نداشته باشد. یا اینکه یک غیرمسیحی با کریسمس و هالووین اصلا ارتباط نگیرد.
و بدیهی و طبیعیست اگر همین آیینها که از تفاوت مذاهب میآیند فاصله آدمها از همدیگر را بیشتر کنند.
با این مقدمه میخواهم یک نکته از فرهنگ ایرانی را بگویم (این را میدانم که خشم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهایم طوری شده که اسم آوردن از هر چیز مرتبط با ایران به مذاق عدهای خوش نمیآید، مگر در نقد، تخریب یا تمسخرش باشد) ولی درخواستم این است بدون قضاوت ادامه مطلب را بخوانید.
به ریشه آیینهای فرهنگ ایرانی مثل نوروز، شب چله (یلدا)، چهارشنبهسوری و جشنهای به نسبت فراموششدهای مثل مهرگان و تیرگان دقت کنید. همه از گردش زمین و گذر زمان میآیند. یکی جشن زایش زمین و آمدن بهار است و یکی طولانیترین شب سال و وقت تولد خورشید. چهارشنبهسوری آخرین چهارشنبه سال و وقت پایان زمستان است و مهرگان جشن آغاز فصل بارندگی، تیرگان هم شادی غلبه بر خشکسالی، همزمان با فصل اوج گرفتن گرمای تابستان است.
همه این جشنها از تاریخی کهن میآیند، اما برای دنیای امروز که نیاز جهانیان، مدارا و صلح و با هم بودن است و فارغ از دین و نژاد، دلمان میخواهد فاصله انسانها کمتر شود، آیینی انسانیتر از اینها سراغ دارید؟ آیینهایی که بیآنکه کاری به اعتقاد، طبقه یا نژاد شما داشته باشند (یهودیت از نژاد میآید) میتوانند برای همه به یک اندازه دلیل شادی و با هم بودن باشند.
برخلاف کریسمس و هالووین و عید فطر و قربان و… که فقط معتقدان مذاهبی مشخص میتوانند آنها را از ته دل جشن بگیرند، برای جشن آغاز بهار (نوروز) یا طولانیترین شب سال (یلدا) و… چه فرق میکند شما یهودی هستید یا مسیحی و مسلمان یا حتی بیدین؟ مگر نه اینکه خورشید بر همه یکسان میتابد و فصلها برای همه به یکشکل میگذرند.
حیف و صد حیف که ما دولت ملی و برآمده از بطن مردم نداریم که قدر این داشتههای درخشان را بدانند و از ارزش آنها برای دراز کردن دست دوستی و یکپارچگی و با هم بودن به سمت همه ایرانیان دراز کند و نه فهم آن وجود دارد که در جهان به پاس و پشتوانه چنین داراییهایی ایران و ایرانیان را سربلند کنند.
@sadramohaqeq
منبع مطلب در اینستاگرام: https://www.instagram.com/sadramohaqeq/p/CX1GLBpq1ic/?utm_medium=copy_link
صدرا محقق
هم کریسمس جشنی مذهبیست و هم بابانوئل (سانتاکلاوس) برگرفته از نام یک کشیش مسیحی. هم هالووین مناسبتی برای بزرگداشت یاد درگذشتگان مسیحیت است و هم ولنتاین مراسمیست به افتخار قدیسی در کلیسای کاتولیک.
عید فطر و قربان یا تولد حضرت محمد و... هم گفتن ندارد که همه آیینهایی مذهبیاند. در سوی شرقی کره زمین هم اغلب آیینها ریشههایی مذهبی دارند.
فارغ از ارزشگذاری این جشنها و خوب یا بد دانستن فراگیر شدنشان، اما بدیهی است که همگی به اصل و اساس برای پیروان دینهایی مشخصاند و طبیعیست که مثلا یک غیرمسلمان حتی با وجود آشنایی کامل، هیچ حسی به عید فطر و قربان نداشته باشد. یا اینکه یک غیرمسیحی با کریسمس و هالووین اصلا ارتباط نگیرد.
و بدیهی و طبیعیست اگر همین آیینها که از تفاوت مذاهب میآیند فاصله آدمها از همدیگر را بیشتر کنند.
با این مقدمه میخواهم یک نکته از فرهنگ ایرانی را بگویم (این را میدانم که خشم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهایم طوری شده که اسم آوردن از هر چیز مرتبط با ایران به مذاق عدهای خوش نمیآید، مگر در نقد، تخریب یا تمسخرش باشد) ولی درخواستم این است بدون قضاوت ادامه مطلب را بخوانید.
به ریشه آیینهای فرهنگ ایرانی مثل نوروز، شب چله (یلدا)، چهارشنبهسوری و جشنهای به نسبت فراموششدهای مثل مهرگان و تیرگان دقت کنید. همه از گردش زمین و گذر زمان میآیند. یکی جشن زایش زمین و آمدن بهار است و یکی طولانیترین شب سال و وقت تولد خورشید. چهارشنبهسوری آخرین چهارشنبه سال و وقت پایان زمستان است و مهرگان جشن آغاز فصل بارندگی، تیرگان هم شادی غلبه بر خشکسالی، همزمان با فصل اوج گرفتن گرمای تابستان است.
همه این جشنها از تاریخی کهن میآیند، اما برای دنیای امروز که نیاز جهانیان، مدارا و صلح و با هم بودن است و فارغ از دین و نژاد، دلمان میخواهد فاصله انسانها کمتر شود، آیینی انسانیتر از اینها سراغ دارید؟ آیینهایی که بیآنکه کاری به اعتقاد، طبقه یا نژاد شما داشته باشند (یهودیت از نژاد میآید) میتوانند برای همه به یک اندازه دلیل شادی و با هم بودن باشند.
برخلاف کریسمس و هالووین و عید فطر و قربان و… که فقط معتقدان مذاهبی مشخص میتوانند آنها را از ته دل جشن بگیرند، برای جشن آغاز بهار (نوروز) یا طولانیترین شب سال (یلدا) و… چه فرق میکند شما یهودی هستید یا مسیحی و مسلمان یا حتی بیدین؟ مگر نه اینکه خورشید بر همه یکسان میتابد و فصلها برای همه به یکشکل میگذرند.
حیف و صد حیف که ما دولت ملی و برآمده از بطن مردم نداریم که قدر این داشتههای درخشان را بدانند و از ارزش آنها برای دراز کردن دست دوستی و یکپارچگی و با هم بودن به سمت همه ایرانیان دراز کند و نه فهم آن وجود دارد که در جهان به پاس و پشتوانه چنین داراییهایی ایران و ایرانیان را سربلند کنند.
@sadramohaqeq
منبع مطلب در اینستاگرام: https://www.instagram.com/sadramohaqeq/p/CX1GLBpq1ic/?utm_medium=copy_link
Forwarded from پنشتا Panshtaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جنگ با همه خرابیهایش یک میلیون و ۵۰۰ هزار نخل را در منطقه اروندکنار آبادان از بین برد. اما در سالهای بعد از جنگ پروژههای سدسازی و کشاورزی غیرعلمی و دستکاری رودخانهها بیشتر از ۳ میلیون نخل را در همین منطقه نابود کرد. پروژههای که دوباره مشابه آنها در همین منطقه قرار است اجرا شود.
این گزارش «پنشتا» درباره همین موضوع، در گفتوگو با کشاورزان محلی و فعالان محیطزیست است.
پنشتا را دنبال کنید @panshtaa
این گزارش «پنشتا» درباره همین موضوع، در گفتوگو با کشاورزان محلی و فعالان محیطزیست است.
پنشتا را دنبال کنید @panshtaa
Forwarded from پنشتا Panshtaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کرونایاب مستعان تنها نیست! این گزارش درباره پنج اختراعیست که مسوولان ردهبالای مملکت و رسانههای رسمی روی آنها تبلیغات زیادی کردند. اختراعاتی که به وقت معرفی و تبلیغ قرار بود جهان را عوض کنند اما در ادامه هیچ خبری از آنها نشد و کمتر کسی هم سراغشان را گرفته است.
من در این ویدیوی «پنشتا» سراغ ۵ مورد از این اختراعات پرسروصدا رفتم تا ببینم کارشان به کجا رسید و نتیجه آن همه خبر و تبلیغ چه شد.
پنشتا را فالو کنید: @panshtaa
نسخه کامل ویدیوی این گزارش را با کلیک روی لینک زیر در یوتیوب پنشتا ببینید:
https://youtu.be/pYb1eoO5wlo
من در این ویدیوی «پنشتا» سراغ ۵ مورد از این اختراعات پرسروصدا رفتم تا ببینم کارشان به کجا رسید و نتیجه آن همه خبر و تبلیغ چه شد.
پنشتا را فالو کنید: @panshtaa
نسخه کامل ویدیوی این گزارش را با کلیک روی لینک زیر در یوتیوب پنشتا ببینید:
https://youtu.be/pYb1eoO5wlo
Forwarded from پنشتا Panshtaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا سرانه مطالعه ما ایرانیها واقعاً زیر دو دقیقه است؟ من برای ساخت این گزارش پنج دسته آمار فروش کتاب در بخشهای مختلف را بررسی کردهام.
این ویدیو را ببینید، نتیجهگیری اینکه در نهایت آیا ایرانیها اهل کتاب هستند یا نه هم با شما.
لینک نسخه کامل این گزارش در یوتیوب؛
https://youtu.be/lkrwG_dlvyk
کانال پنشتا را دنبال کنید. @panshtaa
این ویدیو را ببینید، نتیجهگیری اینکه در نهایت آیا ایرانیها اهل کتاب هستند یا نه هم با شما.
لینک نسخه کامل این گزارش در یوتیوب؛
https://youtu.be/lkrwG_dlvyk
کانال پنشتا را دنبال کنید. @panshtaa
Forwarded from پنشتا Panshtaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شکارچی که یک کوه را با تمام جانورانش نجات داد.
او بعد از سالها شکار، تصمیم گرفت محافظ حیاتوحش باشد و در ۱۰ سال جمعیت جانوران کوه کلمرز در شهرستان کهنوج را نزدیک به صد برابر کرد!
اما اخیراً صدور مجوز برای احداث یک معدن در این کوه احتمالا همه زحمات او و دیگر دوستداران طبیعت کلمرز را بر باد میدهد. این گزارش دربارهی همین موضوع است.
نسخه کامل گزارش را اینجا ببینید:
https://youtu.be/VSC7X2BhuHY
پنشتا را دنبال کنید @panshtaa
او بعد از سالها شکار، تصمیم گرفت محافظ حیاتوحش باشد و در ۱۰ سال جمعیت جانوران کوه کلمرز در شهرستان کهنوج را نزدیک به صد برابر کرد!
اما اخیراً صدور مجوز برای احداث یک معدن در این کوه احتمالا همه زحمات او و دیگر دوستداران طبیعت کلمرز را بر باد میدهد. این گزارش دربارهی همین موضوع است.
نسخه کامل گزارش را اینجا ببینید:
https://youtu.be/VSC7X2BhuHY
پنشتا را دنبال کنید @panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مصرفگرایی چه به روز کرهزمین میآورد؟
🔹 محمد درویش کارشناس محیطزیست میگوید: «اگر همه مردم جهان مثل ما ایرانیها از منابع خود استفاده کنند برای تامین نیازهایمان به ۲ کرهزمین نیاز خواهیم داشت.»
🔹 استفاده از کالاهای دست دوم چه تاثیری بر حفظ محیطزیست و کاهش مصرف منابع زمین دارد؟
ویدیوی کامل را در لینک زیر ببینید؛
https://youtu.be/NRkQGypQz2U
@sadramohaqeq
🔹 محمد درویش کارشناس محیطزیست میگوید: «اگر همه مردم جهان مثل ما ایرانیها از منابع خود استفاده کنند برای تامین نیازهایمان به ۲ کرهزمین نیاز خواهیم داشت.»
🔹 استفاده از کالاهای دست دوم چه تاثیری بر حفظ محیطزیست و کاهش مصرف منابع زمین دارد؟
ویدیوی کامل را در لینک زیر ببینید؛
https://youtu.be/NRkQGypQz2U
@sadramohaqeq