یک خاطره بنویسم در بابِ هیچ !
چند سال پیش، یک روز صبح حس کردم زبانم زرد رنگ شده و دهانم طعم عجیبی میدهد. انگار لاستیک دوچرخه گاز زده باشم.
دو روز صبر کردم تا بهتر شود، که نشد. زنگ زدم به دکتر و نوبت گرفتم. بعد رفتم مطب.
پرستار آمد و معاینهام کرد و فشار و وزن و قد و دور کمر و غیره را اندازه گرفت.
بعد گفت چته؟
بهش گفتم که دهانم مزهی لاستیک دوچرخه میدهد و زبانم زرد شده و قسعلیهذه.
پرستار رفت و بعد یک دکتر روسی که آخر فامیلش کوف داشت آمد داخل اتاق.
گفت چته؟
من هم همانهایی را که به پرستار گفته بودم تکرار کردم.
دکتر گفت دهانت را باز کن و بعد یک چوب بستنی کلفت را کرد ته حلقم ، یک نگاه سرسری انداخت به غارِ علیصدر!
بعد گفت ببند. سر پا شد و گفت :
«چیزی نیست، برات یه آزمایش ایدز مینویسم، برو طبقه پائین انجام بده».
من همانجا رویِ تخت، مثل بستنی روی اجاق وا رفتم. مطمئن بودم یا دکتر کوف نمیداند ایذر چیست یا نمیداند «چیزی نیست» یعنی چی!
رفتم طبقهء پائین و نیم لیتر خون دادم بابتِ آزمایش.
خانم خونگیر گفت که سه روز دیگر نتیجه را میدهد. هر چه التماسش کردم که زودتر بده، قبول نکرد.
چارهای نبود. زدم بیرون. من کلا آدم بدبینی هستم. همیشه به آن “یک درصد احتمالِ فاجعه” آن قدر علوفه میخورانم تا از آن ۹۹ درصدِ “چیزی نیست” فربهتر شود. و فربه شد.
مطمئن بودم که حتما جوابِ آزمایش مثبت است و بدرود ای زندگی زیبا !
در احتمالِ ابتلا به ایدز ، میدانستم که کارنامهء اعمالم سفید است ، اما از تیغِ سلمانی و متهء دندانپزشک که خبر نداشتم.
توی راه با رئوفترین حالتِ ممکن رانندگی میکردم، درست انگار سهراب سپهری در رقیقترین حالت قلبش نشسته باشد پشت فرمان و بخواهد برود کاشان تا زیر درخت گیلاس شعر بگوید، حتی اگر کاشان گیلاس نداشته باشد!
من هم همانطور بودم. مهربان و صبور به همه راه میدادم. به تکتک درختان به محبت سلام میدادم و بوس برای پرندهها میفرستادم و چند بار خورشید را خطاب کردم که تو همیشه اینقدر میدرخشی یا امروز زیادتر هیزم ریختی پای اجاقت؟
سنجابها را نصیحت میکردم که بیهوا توی خیابان ندوید و دو تا بلوط و گردویِ اضافه ارزش زیر ماشین رفتن ندارد و قدر زندگیتان را بدانید.
سه روز روی اجاقِ بدبینی زندگی کردم. هر کس را میدیدم بغل و بو میکردم. حتی اگر بوی پیاز گندیده میداد! بویِ پیازِ زندگی بهتر از بوی لاستیک دوچرخهء مرگ است!
شده بودم اختاپوسی چسبناک که هر کس سر راهم سبز میشد، با هشت پا بغلش میکردم و مَکِش طور میبوسیدمش و میگفتم آه عزیزم.
آن سه روز، طعم ِ شیرین زندگی را حس کردم. به همه کس و همه چیز اشتیاق داشتم. حتی خرمالو و محمود احمدینژاد و پاک کردنِ میگو!
آن سه روز من حس میکردم یک رازِ بزرگ برایم آشکار شده که دیگران آن را نمیفهمند، رازی که در عین سادگی، توضیح دادنش برای دیگران غیرممکن است، انگار بخواهم برای یک ماهیِ قزلآلا از فواید کوهنوردی حرف بزنم!
@rraavvaann
آن سه روز عجیبترین روزهای زندگیام بود. ثانیهها مثل پنیر پیتزا کش میآمدند، مثل دانهی برف زیر میکروسکوپ زیباییشان دیده میشد. نظمشان. آمدنشان. رفتنشان. خوبیشان. بدیشان.
سه روز بعدش زنگ زدم به آزمایشگاه و گفتم من همانم که قرار است احتمالا بمیرد!
پرستار جواب را برایم خواند و گفت جواب منفی است و نمیمیری.
این لحظه هم حس عجیبی داشت. درست انگار عزرائیل دستش را بگذارد روی گلوی آدم، بعد یکهو تلفنش زنگ بزند و کارِ واجب پیش بیاید و برود. حس ِ کبوتر از دام جسته، حس ِ آهوی از چنگال شیر گریخته.
همان که ایازی از Fishpeople نقل قول کرد:
"for a moment I thought I’m gonna die, but that’s when you feel so alive"
درست همان دقیقه ای که داشتم میمردم،تو به من احساس زندگی دادی
اما قسمتِ عجیبِ ماجرا این بود که هنوز یک هفته نگذشته بود که رازِ بزرگی که به چشم خودم دیده بودم، کمرنگ و کمرنگتر شد ، دو هفته بعد کاملا محو شد و فراموشش کردم.
درخشش خورشید به حالتِ قبل درآمد. رانندگیام رئوفانه نبود. سهراب میکروسکوپش را برداشت و رفت ، و من شدم آدمی که یادش رفت روزی رازِ بزرگی را کشف کرده بود!
@rraavvaann
فهیم عطار
چند سال پیش، یک روز صبح حس کردم زبانم زرد رنگ شده و دهانم طعم عجیبی میدهد. انگار لاستیک دوچرخه گاز زده باشم.
دو روز صبر کردم تا بهتر شود، که نشد. زنگ زدم به دکتر و نوبت گرفتم. بعد رفتم مطب.
پرستار آمد و معاینهام کرد و فشار و وزن و قد و دور کمر و غیره را اندازه گرفت.
بعد گفت چته؟
بهش گفتم که دهانم مزهی لاستیک دوچرخه میدهد و زبانم زرد شده و قسعلیهذه.
پرستار رفت و بعد یک دکتر روسی که آخر فامیلش کوف داشت آمد داخل اتاق.
گفت چته؟
من هم همانهایی را که به پرستار گفته بودم تکرار کردم.
دکتر گفت دهانت را باز کن و بعد یک چوب بستنی کلفت را کرد ته حلقم ، یک نگاه سرسری انداخت به غارِ علیصدر!
بعد گفت ببند. سر پا شد و گفت :
«چیزی نیست، برات یه آزمایش ایدز مینویسم، برو طبقه پائین انجام بده».
من همانجا رویِ تخت، مثل بستنی روی اجاق وا رفتم. مطمئن بودم یا دکتر کوف نمیداند ایذر چیست یا نمیداند «چیزی نیست» یعنی چی!
رفتم طبقهء پائین و نیم لیتر خون دادم بابتِ آزمایش.
خانم خونگیر گفت که سه روز دیگر نتیجه را میدهد. هر چه التماسش کردم که زودتر بده، قبول نکرد.
چارهای نبود. زدم بیرون. من کلا آدم بدبینی هستم. همیشه به آن “یک درصد احتمالِ فاجعه” آن قدر علوفه میخورانم تا از آن ۹۹ درصدِ “چیزی نیست” فربهتر شود. و فربه شد.
مطمئن بودم که حتما جوابِ آزمایش مثبت است و بدرود ای زندگی زیبا !
در احتمالِ ابتلا به ایدز ، میدانستم که کارنامهء اعمالم سفید است ، اما از تیغِ سلمانی و متهء دندانپزشک که خبر نداشتم.
توی راه با رئوفترین حالتِ ممکن رانندگی میکردم، درست انگار سهراب سپهری در رقیقترین حالت قلبش نشسته باشد پشت فرمان و بخواهد برود کاشان تا زیر درخت گیلاس شعر بگوید، حتی اگر کاشان گیلاس نداشته باشد!
من هم همانطور بودم. مهربان و صبور به همه راه میدادم. به تکتک درختان به محبت سلام میدادم و بوس برای پرندهها میفرستادم و چند بار خورشید را خطاب کردم که تو همیشه اینقدر میدرخشی یا امروز زیادتر هیزم ریختی پای اجاقت؟
سنجابها را نصیحت میکردم که بیهوا توی خیابان ندوید و دو تا بلوط و گردویِ اضافه ارزش زیر ماشین رفتن ندارد و قدر زندگیتان را بدانید.
سه روز روی اجاقِ بدبینی زندگی کردم. هر کس را میدیدم بغل و بو میکردم. حتی اگر بوی پیاز گندیده میداد! بویِ پیازِ زندگی بهتر از بوی لاستیک دوچرخهء مرگ است!
شده بودم اختاپوسی چسبناک که هر کس سر راهم سبز میشد، با هشت پا بغلش میکردم و مَکِش طور میبوسیدمش و میگفتم آه عزیزم.
آن سه روز، طعم ِ شیرین زندگی را حس کردم. به همه کس و همه چیز اشتیاق داشتم. حتی خرمالو و محمود احمدینژاد و پاک کردنِ میگو!
آن سه روز من حس میکردم یک رازِ بزرگ برایم آشکار شده که دیگران آن را نمیفهمند، رازی که در عین سادگی، توضیح دادنش برای دیگران غیرممکن است، انگار بخواهم برای یک ماهیِ قزلآلا از فواید کوهنوردی حرف بزنم!
@rraavvaann
آن سه روز عجیبترین روزهای زندگیام بود. ثانیهها مثل پنیر پیتزا کش میآمدند، مثل دانهی برف زیر میکروسکوپ زیباییشان دیده میشد. نظمشان. آمدنشان. رفتنشان. خوبیشان. بدیشان.
سه روز بعدش زنگ زدم به آزمایشگاه و گفتم من همانم که قرار است احتمالا بمیرد!
پرستار جواب را برایم خواند و گفت جواب منفی است و نمیمیری.
این لحظه هم حس عجیبی داشت. درست انگار عزرائیل دستش را بگذارد روی گلوی آدم، بعد یکهو تلفنش زنگ بزند و کارِ واجب پیش بیاید و برود. حس ِ کبوتر از دام جسته، حس ِ آهوی از چنگال شیر گریخته.
همان که ایازی از Fishpeople نقل قول کرد:
"for a moment I thought I’m gonna die, but that’s when you feel so alive"
درست همان دقیقه ای که داشتم میمردم،تو به من احساس زندگی دادی
اما قسمتِ عجیبِ ماجرا این بود که هنوز یک هفته نگذشته بود که رازِ بزرگی که به چشم خودم دیده بودم، کمرنگ و کمرنگتر شد ، دو هفته بعد کاملا محو شد و فراموشش کردم.
درخشش خورشید به حالتِ قبل درآمد. رانندگیام رئوفانه نبود. سهراب میکروسکوپش را برداشت و رفت ، و من شدم آدمی که یادش رفت روزی رازِ بزرگی را کشف کرده بود!
@rraavvaann
فهیم عطار
دچار چندگانگی احساسی بودن، حال و هوای اینروزهای من است. صدای روضه و نوای محرم در ذهنم یک چیز را تداعی میکند و رفتار و کردار روضهدار، یک چیز دیگر!
منطقم یک چیز میگوید ، احساسم یک چیز دیگر!
خاطرات کودکی و پیشینهی آبا و اجدادیام یک چیز میگوید ، تجربهی زیستیام یک چیز دیگر!
صدای روضه از کوچه و خیابان به گوش میرسد مدام و من گیر کردهام وسط بغض و خشمی غریب که نمیدانم آن را اشک کنم ، یا فریاد؟! که نمیدانم با کدامین عنوان و برای کدامین ظلمِ آشکار گریه کنم؟
مات و مبهوت ماندهام در کار آدمها؛
چگونه میتوان معصومیت را ظالمانه دار زد و همچنان تمامقد به دفاع از آن برخاست؟؟؟؟
@rraavvaann
منطقم یک چیز میگوید ، احساسم یک چیز دیگر!
خاطرات کودکی و پیشینهی آبا و اجدادیام یک چیز میگوید ، تجربهی زیستیام یک چیز دیگر!
صدای روضه از کوچه و خیابان به گوش میرسد مدام و من گیر کردهام وسط بغض و خشمی غریب که نمیدانم آن را اشک کنم ، یا فریاد؟! که نمیدانم با کدامین عنوان و برای کدامین ظلمِ آشکار گریه کنم؟
مات و مبهوت ماندهام در کار آدمها؛
چگونه میتوان معصومیت را ظالمانه دار زد و همچنان تمامقد به دفاع از آن برخاست؟؟؟؟
@rraavvaann
⭕ لمس سرانگشتان با انگشتی دیگر میتواند مانع عادت جویدن ناخن شود
محققان دریافتهاند تجربه عاداتی مانند لمس ملایم سرانگشتان با انگشتی دیگر میتواند منجر به ترک عادت جویدن ناخن و کندن پوست کنار ناخنها شود.
بنیاد تیالسی (TLC) در پژوهشی اعلام کرده است، انجام حرکتهایی ساده مانند اتصال دو انگشت به هم و لمس سرانگشتان با انگشتی دیگر میتواند منجر به ترک «رفتارهای تکراری متمرکز بر بدن» که «تیک رفتاری» مینامیم شود.
تیکهای رفتاری مانند جویدن ناخن در حدود ۵ درصد افراد در سراسر جهان دیده میشود که در برخی موارد منجر به عفونت و زخمهای دارای خونریزی میشود.
بر اساس گزارش انبیسینیوز، نیمی از افرادی که در یک مطالعه شش هفتهای شرکت کردند، گفتنهاند که انجام یک عادت جدید، مانند سایش دو انگشت به هم، به کاهش تیک رفتاری آنها منجر شده است.
@rraavvaann
محققان دریافتهاند تجربه عاداتی مانند لمس ملایم سرانگشتان با انگشتی دیگر میتواند منجر به ترک عادت جویدن ناخن و کندن پوست کنار ناخنها شود.
بنیاد تیالسی (TLC) در پژوهشی اعلام کرده است، انجام حرکتهایی ساده مانند اتصال دو انگشت به هم و لمس سرانگشتان با انگشتی دیگر میتواند منجر به ترک «رفتارهای تکراری متمرکز بر بدن» که «تیک رفتاری» مینامیم شود.
تیکهای رفتاری مانند جویدن ناخن در حدود ۵ درصد افراد در سراسر جهان دیده میشود که در برخی موارد منجر به عفونت و زخمهای دارای خونریزی میشود.
بر اساس گزارش انبیسینیوز، نیمی از افرادی که در یک مطالعه شش هفتهای شرکت کردند، گفتنهاند که انجام یک عادت جدید، مانند سایش دو انگشت به هم، به کاهش تیک رفتاری آنها منجر شده است.
@rraavvaann
سه ضلع یک رابطهی سالم عبارتند از:
تعهد، تفاهم و هوس!
رابطهی بدون هوس فاقد شور و شوق و انرژی است
رابطهی بدون تفاهم، عذابآور و دردناک است.
رابطهی بدون تعهد فاقد امنیت است.
برای داشتن یک رابطه سالم، هر سه ضلع باید همزمان وجود داشته باشند.
@rraavvaann
تعهد، تفاهم و هوس!
رابطهی بدون هوس فاقد شور و شوق و انرژی است
رابطهی بدون تفاهم، عذابآور و دردناک است.
رابطهی بدون تعهد فاقد امنیت است.
برای داشتن یک رابطه سالم، هر سه ضلع باید همزمان وجود داشته باشند.
@rraavvaann
یه نصحیت بهت بکنم قربونت برم؟!
وقتی رابطه ای رو با کسی شروع میکنی، وظیفهی تو صرفا تماشای احساسات خودت، در کنار اون آدمه!
اگه حضور اون آدم، احساسات خوبی رو در تو بیدار میکنه، چه عالی پس ادامه بده؛ اگه حضور اون آدم احساسات خوبی رو در تو بیدار نمیکنه، فورا شروع به تغییر اون آدم نکن!
مثل مامان باباها نصیحت نکن، طعنه نزن، سخنرانی نکن!
بپذیر، احترام بذار، راهتو کج کن، خداحافظی کن!
تو هرگز اجازه تغییر سبک زندگی کسی که در حال آشنایی باهاش هستی رو نداری، وظیفه تو صرفا تماشای احساساتته نه تغییر مدل معاشرت، نگرش، تفریح و باور اون..
@rraavvaann
وقتی رابطه ای رو با کسی شروع میکنی، وظیفهی تو صرفا تماشای احساسات خودت، در کنار اون آدمه!
اگه حضور اون آدم، احساسات خوبی رو در تو بیدار میکنه، چه عالی پس ادامه بده؛ اگه حضور اون آدم احساسات خوبی رو در تو بیدار نمیکنه، فورا شروع به تغییر اون آدم نکن!
مثل مامان باباها نصیحت نکن، طعنه نزن، سخنرانی نکن!
بپذیر، احترام بذار، راهتو کج کن، خداحافظی کن!
تو هرگز اجازه تغییر سبک زندگی کسی که در حال آشنایی باهاش هستی رو نداری، وظیفه تو صرفا تماشای احساساتته نه تغییر مدل معاشرت، نگرش، تفریح و باور اون..
@rraavvaann
داشتم فکر میکردم یک رابطه رو چه چیزی زنده نگه میداره؟!
و فکر کردم صحبت کردن!
و صحبت کردن این نیست که بگی خوبم تو چطوری؟! مرسی و ناهار فلان چیزو خوردم!
صحبت کردن یعنی بگی حالم بخاطر فلان چیز خوب نیست!
یعنی بگی اومدم نشستم فلان جا مشغول نوشتنم
یعنی بگی دوست دارم اما احتیاج به یک ساعت خلوت دارم!
یعنی بگی من خیلی تلاش کردم و خستهام و میشه امروز رو تو به جای هر دوتامون هندل کنی؟!
صحبت کردن یعنی از هر چی سیاهه/ از هر چی بده یا خوبه توی مغزت صحبت کنی!
صحبت کردن یعنی صادقانه از حالت، کارات و ترسات صحبت کنی و اینجاست که میتونی ببینی آدمی که کنارته چه قدر میتونه همراهت باشه یا به مرزهای تنهاییت نفوذ میکنه!
@rraavvaann
و فکر کردم صحبت کردن!
و صحبت کردن این نیست که بگی خوبم تو چطوری؟! مرسی و ناهار فلان چیزو خوردم!
صحبت کردن یعنی بگی حالم بخاطر فلان چیز خوب نیست!
یعنی بگی اومدم نشستم فلان جا مشغول نوشتنم
یعنی بگی دوست دارم اما احتیاج به یک ساعت خلوت دارم!
یعنی بگی من خیلی تلاش کردم و خستهام و میشه امروز رو تو به جای هر دوتامون هندل کنی؟!
صحبت کردن یعنی از هر چی سیاهه/ از هر چی بده یا خوبه توی مغزت صحبت کنی!
صحبت کردن یعنی صادقانه از حالت، کارات و ترسات صحبت کنی و اینجاست که میتونی ببینی آدمی که کنارته چه قدر میتونه همراهت باشه یا به مرزهای تنهاییت نفوذ میکنه!
@rraavvaann
• عادت های زیر رو جایی یادداشت کنید و هر روز انجام بدین، این روش کمک میکنه هر روز پیشرفت کنین :
1- جسمی :
خواب - آبرسانی به بدن - تحرک و ورزش
پیاده روی - تمرین تنفس - سبزیجات بیشتر
2- ذهنی :
مطالعه - خودشناسی - موسیقی
هدف گذاری - مراقبه - جملات تاکیدی
3- احساسی :
کاهش استرس - شکرگذاری - خلوت با خود
ژورنال نویسی - سرگرمی - سطح سروتونین
4- اجتماعی :
معاشرت - وقت برای خانواده - شبکه اجتماعی
ورزش های گروهی - حضور در لحظه - مهربانی با بقیه
5- سلامتی :
ویتامین و مکمل - حذف شکر - غذای سالم
چکاپ پزشکی - بهداشت فردی - دیر شام نخوردن
6- روتین ها :
زودتر بیدار شدن - روتین صبح و عصر - روتین پوست - برنامه ریزی غذایی - پیگیری هزینه ها - تمیز کاری
@rraavvaann
1- جسمی :
خواب - آبرسانی به بدن - تحرک و ورزش
پیاده روی - تمرین تنفس - سبزیجات بیشتر
2- ذهنی :
مطالعه - خودشناسی - موسیقی
هدف گذاری - مراقبه - جملات تاکیدی
3- احساسی :
کاهش استرس - شکرگذاری - خلوت با خود
ژورنال نویسی - سرگرمی - سطح سروتونین
4- اجتماعی :
معاشرت - وقت برای خانواده - شبکه اجتماعی
ورزش های گروهی - حضور در لحظه - مهربانی با بقیه
5- سلامتی :
ویتامین و مکمل - حذف شکر - غذای سالم
چکاپ پزشکی - بهداشت فردی - دیر شام نخوردن
6- روتین ها :
زودتر بیدار شدن - روتین صبح و عصر - روتین پوست - برنامه ریزی غذایی - پیگیری هزینه ها - تمیز کاری
@rraavvaann
«فابینگ» چیست و چگونه بر سلامت روان تأثیر می گذارد؟
@rraavvaann
«فابینگ»، بی اعتنایی به دیگران با نگاه کردن به تلفن همراه یک اختلال رفتاری جدید است. فابینگ عملی است که باعث میشود افراد در محیطهای اجتماعی یا خانوادگی به جای توجه به دیگران به تلفن خود نگاه کنند.
@rraavvaann
@rraavvaann
«فابینگ»، بی اعتنایی به دیگران با نگاه کردن به تلفن همراه یک اختلال رفتاری جدید است. فابینگ عملی است که باعث میشود افراد در محیطهای اجتماعی یا خانوادگی به جای توجه به دیگران به تلفن خود نگاه کنند.
@rraavvaann
بنا به تعریف Phubbing عملی است که باعث می شود افراد در محیطهای اجتماعی یا خانوادگی به جای توجه به دیگران به تلفن خود نگاه کنند. مطالعات بسیاری نشان دادهاند که فابینگ به روابط اجتماعی افراد آسیب میزند و کودکان را به افسردگی دچار میکند.
@rraavvaann
«شاید تا به حال اصطلاح فابینگ را نشنیده باشید اما مطمئن باشید جزئی از زندگی روزانه شماست. وقتی از سر کار خسته به منزل برمیگردید و سر میز یا سفره شام همسر یا فرزند شما سرش را در گوشی تلفن همراهش کرده و با کلمات مبهم به شما پاسخ می دهد گرفتار فابینگ هستید. وقتی در مهمانی ها و دورهمی های دوستانه یا فامیلی بعد از سلام و احوالپرسی اولیه هر کس به گوشی همراهش مشغول می شود گرفتار فابینگ هستید. وقتی که در روابط عاطفی و زناشویی با شریک یا همسر خود به کافه ای رفته اید یا در منزل نشسته اید و یکی از شما مدام گوشی تلفنش را چک می کند گرفتار "فابینگ" شده اید.
@rraavvaann
استفاده از تلفن همراه به عنوان بخشی از زندگی مدرن، حتی اگر آزار دهنده باشد ممکن است بی ضرر به نظر برسد اما تحقیقات نشان می دهد که فابینگ می تواند به روابط شما آسیب برساند. "اِما سپپلو"، روانشناس دانشگاه های استنفورد و ییل و نویسنده کتاب "مسیر خوشبختی" می گوید: «هر چند فابینگ به این معنی است که شما از طریق رسانه های اجتماعی یا پیام کوتاه با کسی ارتباط برقرار می کنید اما در واقع می تواند روابط حضوری و لحظه ای شما را به شدت مختل کند.»
یک مطالعه نشان داد که بیش از ۱۷ درصد افراد حداقل چهار بار در روز در حضور دیگران و به هنگام صحبت با آنها دزدکی تلفنشان را چک میکنند. تقریباً ۳۲ درصد افراد نیز دو تا سه بار در روز فابینگ میکنند.
اگرچه شاید این رفتار چیز مهمی به نظر نرسد، اما تحقیقات نشان میدهد که فابینگ میتواند به روابط و سلامت روان شما آسیب برساند.
@rraavvaann
@rraavvaann
«شاید تا به حال اصطلاح فابینگ را نشنیده باشید اما مطمئن باشید جزئی از زندگی روزانه شماست. وقتی از سر کار خسته به منزل برمیگردید و سر میز یا سفره شام همسر یا فرزند شما سرش را در گوشی تلفن همراهش کرده و با کلمات مبهم به شما پاسخ می دهد گرفتار فابینگ هستید. وقتی در مهمانی ها و دورهمی های دوستانه یا فامیلی بعد از سلام و احوالپرسی اولیه هر کس به گوشی همراهش مشغول می شود گرفتار فابینگ هستید. وقتی که در روابط عاطفی و زناشویی با شریک یا همسر خود به کافه ای رفته اید یا در منزل نشسته اید و یکی از شما مدام گوشی تلفنش را چک می کند گرفتار "فابینگ" شده اید.
@rraavvaann
استفاده از تلفن همراه به عنوان بخشی از زندگی مدرن، حتی اگر آزار دهنده باشد ممکن است بی ضرر به نظر برسد اما تحقیقات نشان می دهد که فابینگ می تواند به روابط شما آسیب برساند. "اِما سپپلو"، روانشناس دانشگاه های استنفورد و ییل و نویسنده کتاب "مسیر خوشبختی" می گوید: «هر چند فابینگ به این معنی است که شما از طریق رسانه های اجتماعی یا پیام کوتاه با کسی ارتباط برقرار می کنید اما در واقع می تواند روابط حضوری و لحظه ای شما را به شدت مختل کند.»
یک مطالعه نشان داد که بیش از ۱۷ درصد افراد حداقل چهار بار در روز در حضور دیگران و به هنگام صحبت با آنها دزدکی تلفنشان را چک میکنند. تقریباً ۳۲ درصد افراد نیز دو تا سه بار در روز فابینگ میکنند.
اگرچه شاید این رفتار چیز مهمی به نظر نرسد، اما تحقیقات نشان میدهد که فابینگ میتواند به روابط و سلامت روان شما آسیب برساند.
@rraavvaann
💭 کوتاه و مبتنی بر پژوهش و تجارب یکی از بزرگترین زوجدرمانگرهای دنیا عرض میکنم که؛
📌 اگه تو همون برخوردهای اول، هیچ کشش و جذابیت فیزیکی و جنسی بین شما دو تن ایجاد نشد، بدونید که احتمال بروز این اتفاق در آینده بسیار نادره و در طول رابطه قرار نیست جادویی اتفاق بیفته.
📌 موضوع مهمی که باید بهش توجه کنید اینه که؛
"هرکسی نمیتونه هورمونهای شما رو آزاد و حالتون رو سرخوش کنه. اگه این حال خوش تو همون اوائل رابطه رخ نداده، بهتره زمان و انرژی خودتون رو هدر ندید. بیولوژی چیزی نیست که به مرور تغییر کنه🚶🏻.
📍 از کتاب راهنمای مردان… دکتر جان گاتمن.
@rraavvaann
📌 اگه تو همون برخوردهای اول، هیچ کشش و جذابیت فیزیکی و جنسی بین شما دو تن ایجاد نشد، بدونید که احتمال بروز این اتفاق در آینده بسیار نادره و در طول رابطه قرار نیست جادویی اتفاق بیفته.
📌 موضوع مهمی که باید بهش توجه کنید اینه که؛
"هرکسی نمیتونه هورمونهای شما رو آزاد و حالتون رو سرخوش کنه. اگه این حال خوش تو همون اوائل رابطه رخ نداده، بهتره زمان و انرژی خودتون رو هدر ندید. بیولوژی چیزی نیست که به مرور تغییر کنه🚶🏻.
📍 از کتاب راهنمای مردان… دکتر جان گاتمن.
@rraavvaann
بنظرم هیچ رابطه ای ارزش بیشتر از یک سال وقت گذاشتن نداره! یا باید رسمی بشه و خونواده دوطرف درجریان باشن یا تموم!
۶ ماه اول آشنایی ۶ ماه دوم تصمیم وضعیت رابطه!
اکثر رابطههای طولانی و مخفی به بدترین حالت ممکن تموم میشه چون اگه قصد طرفین جدی باشه مخفی کاری ای نداریم...
@rraavvaann
۶ ماه اول آشنایی ۶ ماه دوم تصمیم وضعیت رابطه!
اکثر رابطههای طولانی و مخفی به بدترین حالت ممکن تموم میشه چون اگه قصد طرفین جدی باشه مخفی کاری ای نداریم...
@rraavvaann
💭 اگه ازم بپرسی که یه رابطه گرم و عاشقانه چطور رو به سردی میره؟!
+ بهت میگم به مرور و با رفتارهایی چون؛
1) سرزنش، تخریب و تحقیر
+ حرفهایی که هرگز فراموش نمیشن، الزاما حرفهای زشت نیستن!، حرفهایی هستن که اونی بهت زده که تو هیچوقت انتظارش رو نداشتی...
2) جبههگیری
زن: بازم یادت رفت قسط این ماه رو بدی؟، دوباره باید جریمه بدیم.
مرد: نوبت تو بود که قسط این ماه رو بدی، نکنه یادت رفته!؟
زن: کجا نوبت من بود دروغگو!
مرد: تو دروغگویی. مگه ماه قبل در موردش حرف نزده بودیم!؟
زن: بیمسئولیتی خودت رو توجیه نکن با این چرت و پرتا (گاتمن).
3) ارسال ناخواسته پیام "تو برایم مهم نیستی!"
+ با چی!
با همینی که هست!، رو حرف من حرف نباشه!، از خدات هم باشه! و رگههای کنترلگری.
📌دوست داشتنی که در اون حس دیده شدن، مهم بودن و شراکت وجود نداشته باشه، بیشتر شبیه تحمل کردنه تا...
4) پنهانکاری و دروغ
📌 "اعتماد" یه فرض بنیادی تو رابطهست که مثل یک ستون، چهارچوب رابطه رو محکم و سرپا نگه میداره. پنهان کاری، عدم صداقت و دروغ هرچقدرم که به مصلحت و ضروری به نظر برسه، قلب این فرض بنیادی رو که "دیر شکل میگیره و زود هم از بین میره" رو هدف میگیره و نابود میکنه.
5) شکل گرفتن احساس تنهایی در رابطه!
📌 "احساس تنهایی" لزوما ربطی به بودن آدمهای دور و برت نداره.
اتفاقا عمیقترین تجربه تنهایی وقتیه که کنار آدمهایی، اما احساس میکنی به دنیاشون تعلق نداری.
6) سکوت و حرف نزدن
+ "خودش باید بفهمه من نباید بگم!" از رایجترین خطاهای شناختی ما تو رابطهست و چه رابطهها که با حرف نزدن و نگفتنها رو به سردی رفته!.
📌 پس با من تکرار کن که؛ اگه از من رنجیدی یا دلخوری، با من حرف بزن، من قدرت حدس زدن فکرهای تو رو ندارم!
7) اسیر شدن در روزمرگیها!
📌 قبلا هم از کتاب "دوپامین" دکتر لیبرمن خوندیم که از مهمترین عواملی که کشتی زندگی رو به گل مینشونه، اسیر شدن تو تکرارهاست!،اینکه از این ماه تا اون ماه هیچ اتفاق کوچیک، اما جدید و مهیجی تو رابطه نیفته و فقط حس کنی، صبح شد!شب شد! و هر روز مثل دیروز..
و در نهایت 8) قدرنشناسی
📌 وقتی لطف مکرر تبدیل بشه به وظیفه مقرر، وقتی تلاشها دیده نشه و زحمات مورد توجه قرار نگیره! و همه فعالیتهای ریز و درشتی که چرخهای زندگی رو روی ریل میندازه رو "وظیفهشه" در نظر بگیریم!، هر حس و حالی باشه تحت تاثیر قرار میگیره..
💭 مخلص کلام اینکه؛
📌 "دوستت دارم/ عاشقتم" تو هر رابطهای فقط یه شروعه؛
یه رابطه موندگار به توجه، تحسین، احترام، صداقت،به توافق رسیدنها و از خودگذشتگیها نیاز داره تا به موفقیت برسه. و صد البته که این ماجرا؛
+ "به صورت برابر و از سمت دو طرف رابطهست."
کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻
@rraavvaann
♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡
گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻
@zendegiideaall
♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤
♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
+ بهت میگم به مرور و با رفتارهایی چون؛
1) سرزنش، تخریب و تحقیر
+ حرفهایی که هرگز فراموش نمیشن، الزاما حرفهای زشت نیستن!، حرفهایی هستن که اونی بهت زده که تو هیچوقت انتظارش رو نداشتی...
2) جبههگیری
زن: بازم یادت رفت قسط این ماه رو بدی؟، دوباره باید جریمه بدیم.
مرد: نوبت تو بود که قسط این ماه رو بدی، نکنه یادت رفته!؟
زن: کجا نوبت من بود دروغگو!
مرد: تو دروغگویی. مگه ماه قبل در موردش حرف نزده بودیم!؟
زن: بیمسئولیتی خودت رو توجیه نکن با این چرت و پرتا (گاتمن).
3) ارسال ناخواسته پیام "تو برایم مهم نیستی!"
+ با چی!
با همینی که هست!، رو حرف من حرف نباشه!، از خدات هم باشه! و رگههای کنترلگری.
📌دوست داشتنی که در اون حس دیده شدن، مهم بودن و شراکت وجود نداشته باشه، بیشتر شبیه تحمل کردنه تا...
4) پنهانکاری و دروغ
📌 "اعتماد" یه فرض بنیادی تو رابطهست که مثل یک ستون، چهارچوب رابطه رو محکم و سرپا نگه میداره. پنهان کاری، عدم صداقت و دروغ هرچقدرم که به مصلحت و ضروری به نظر برسه، قلب این فرض بنیادی رو که "دیر شکل میگیره و زود هم از بین میره" رو هدف میگیره و نابود میکنه.
5) شکل گرفتن احساس تنهایی در رابطه!
📌 "احساس تنهایی" لزوما ربطی به بودن آدمهای دور و برت نداره.
اتفاقا عمیقترین تجربه تنهایی وقتیه که کنار آدمهایی، اما احساس میکنی به دنیاشون تعلق نداری.
6) سکوت و حرف نزدن
+ "خودش باید بفهمه من نباید بگم!" از رایجترین خطاهای شناختی ما تو رابطهست و چه رابطهها که با حرف نزدن و نگفتنها رو به سردی رفته!.
📌 پس با من تکرار کن که؛ اگه از من رنجیدی یا دلخوری، با من حرف بزن، من قدرت حدس زدن فکرهای تو رو ندارم!
7) اسیر شدن در روزمرگیها!
📌 قبلا هم از کتاب "دوپامین" دکتر لیبرمن خوندیم که از مهمترین عواملی که کشتی زندگی رو به گل مینشونه، اسیر شدن تو تکرارهاست!،اینکه از این ماه تا اون ماه هیچ اتفاق کوچیک، اما جدید و مهیجی تو رابطه نیفته و فقط حس کنی، صبح شد!شب شد! و هر روز مثل دیروز..
و در نهایت 8) قدرنشناسی
📌 وقتی لطف مکرر تبدیل بشه به وظیفه مقرر، وقتی تلاشها دیده نشه و زحمات مورد توجه قرار نگیره! و همه فعالیتهای ریز و درشتی که چرخهای زندگی رو روی ریل میندازه رو "وظیفهشه" در نظر بگیریم!، هر حس و حالی باشه تحت تاثیر قرار میگیره..
💭 مخلص کلام اینکه؛
📌 "دوستت دارم/ عاشقتم" تو هر رابطهای فقط یه شروعه؛
یه رابطه موندگار به توجه، تحسین، احترام، صداقت،به توافق رسیدنها و از خودگذشتگیها نیاز داره تا به موفقیت برسه. و صد البته که این ماجرا؛
+ "به صورت برابر و از سمت دو طرف رابطهست."
کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻
@rraavvaann
♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡
گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻
@zendegiideaall
♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤
♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
از فردا بیا با من چالش مکث ۳ ثانیه رو امتحان کن:
«اگه کسی ازت سوالی پرسید سریع جواب نده، سه ثانیه مکث کن،
بعد جواب بده.
تو ماشین نشستی و خیلی هم عجله داری،
قبل از روشن کردن ماشین،
آروم روی صندلی بشین و سه ثانیه مکث کن، بعد ماشینت و روشن کن.
این مکثهای ۳ ثانیه باعث افزایش قدرت و صبرت میشه و در نتیجه باعث افزایش ماندگاری انرژیِ مثبتات میشه...»
در ظاهر فقط سه ثانیه صبر میکنید
اما همین ۳ ثانیه به اندازه کافی بهت فرصت فکر کردن میده.
باشه؟
@rraavvaann
«اگه کسی ازت سوالی پرسید سریع جواب نده، سه ثانیه مکث کن،
بعد جواب بده.
تو ماشین نشستی و خیلی هم عجله داری،
قبل از روشن کردن ماشین،
آروم روی صندلی بشین و سه ثانیه مکث کن، بعد ماشینت و روشن کن.
این مکثهای ۳ ثانیه باعث افزایش قدرت و صبرت میشه و در نتیجه باعث افزایش ماندگاری انرژیِ مثبتات میشه...»
در ظاهر فقط سه ثانیه صبر میکنید
اما همین ۳ ثانیه به اندازه کافی بهت فرصت فکر کردن میده.
باشه؟
@rraavvaann
ﭘﺪﺭﯼ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ به فرزندش سه نصیحت کرد:
1) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ!
2) اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭگترﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!
3) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ مصرف ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ مواد را ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ کسی که بالای 50 سال سن دارد ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ!
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ!
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ! ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ! علتش را از قمارباز ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﮔﻔﺖ: خانواده و ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍییام ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪﺍﻡ!
و زمانیکه خواست مصرف سیگار و مواد را شروع کند سراغ ﻣﺮﺩ 50 ﺳﺎﻟﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ رفت اما ﻭﻗﺘﯽ او را از نزدیک دید متوجه شد که زندگی و سلامتیاش در اثر دود و افیون نابود شده و رو به مرگ است...
@rraavvaann
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ پیبرد...
گاهی پدرها از روی تجربه و آگاهی توصیههایی به ما میکنن که درکشان نمیکنیم اما گذر روزگار معنی آن توصیهها را به ما میفهماند...
1) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ!
2) اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭگترﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!
3) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ مصرف ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ مواد را ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ کسی که بالای 50 سال سن دارد ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ!
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ!
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ! ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ! علتش را از قمارباز ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﮔﻔﺖ: خانواده و ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍییام ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪﺍﻡ!
و زمانیکه خواست مصرف سیگار و مواد را شروع کند سراغ ﻣﺮﺩ 50 ﺳﺎﻟﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ رفت اما ﻭﻗﺘﯽ او را از نزدیک دید متوجه شد که زندگی و سلامتیاش در اثر دود و افیون نابود شده و رو به مرگ است...
@rraavvaann
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ پیبرد...
گاهی پدرها از روی تجربه و آگاهی توصیههایی به ما میکنن که درکشان نمیکنیم اما گذر روزگار معنی آن توصیهها را به ما میفهماند...
آدمها فکر میکنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی
میکنند ، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!
اما حقیقت ندارد..
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
میساختیم ...
@rraavvaann
میکنند ، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!
اما حقیقت ندارد..
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
میساختیم ...
@rraavvaann
مرد شدن شاید تصادفی باشد ، اما مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست !بهرام گرامی ، معروف به "بهرام قصاب" ، میلیاردر ایرانی که بزرگترین کوره آجر پزی خصوصی در منطقه "تمبی" مسجدسلیمان را با بیش از ۲۰۰ هزار سفال و آجر ، وقف خیریه کرده است ...*
او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو میکند .*
میگويد : من در خانوادهای بسیار فقیر و در روستای "گلی خون" در حوالی "پاگچ امام رضا" زندگی میکردم .*
*هنگامی که از بچههای مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال با خود بیاورند ، خانوادهام به رغم گریههای شدید من ، از پرداخت آن عاجز ماندند .*
*یک روز قبل از اردو ، در کلاس به یک سؤال درست جواب دادم و معلمِ من که از اهالی "کلگیر" بود و از وضعیت فقرِ خانواده ما هم آگاه بود ، به عنوان جایزه به من یک ریال داد و از بچهها خواست برایم کف بزنند . غم وغصه من ، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام کردم .*
*دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار ، ثروت زیادی هم به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم . در این زمان به یاد آن «معلم کلگیری» افتادم و با خود فکر میکردم که آیا آن یک ریالی که به من داد ، صدقه بود یا جایزه ؟!*
*به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم : نیتش هرچه که بود ، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال چه بود . تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد ، او را در بازار "نمره یک" یافتم . در زندگی سختی به سر میبرد و قصد داشت که از آن مکان هم کوچ کند .*
@rraavvaann
*بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم : "استاد عزیز ، تو حق بزرگی به گردن من داری" . او گفت : "من اصلاً به گردن کسی حقی ندارم" . من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت : "لابد آمدهای که آن یک ریال را به من پس بدهی" ؟ گفتم : " آری" و با اصرار زیاد ، او را سوار بر ماشین خود کردم و به سمت یکی از ویلاهایم در "چم آسیاب" به راه افتادم .*
*هنگامی که به ویلا رسیدم ، به استادم گفتم : "استاد ، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال از من قبول کنی و مادام العمر هم حقوق ماهیانه ای نزد من خواهی داشت" . استاد که خیلی شگفت زده شده بود گفت : "اما این خیلی زیاد است" .*
*من گفتم : "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی نیست" . من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خودم احساس میکنم ...*
*مرد شدن ، شاید تصادفی باشد ، ولی مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست !*
*ﻫﻤﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ...*
*اما ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ" باشند .*
*که ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است .*
*ﻭ اما ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
@rraavvaann
او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو میکند .*
میگويد : من در خانوادهای بسیار فقیر و در روستای "گلی خون" در حوالی "پاگچ امام رضا" زندگی میکردم .*
*هنگامی که از بچههای مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال با خود بیاورند ، خانوادهام به رغم گریههای شدید من ، از پرداخت آن عاجز ماندند .*
*یک روز قبل از اردو ، در کلاس به یک سؤال درست جواب دادم و معلمِ من که از اهالی "کلگیر" بود و از وضعیت فقرِ خانواده ما هم آگاه بود ، به عنوان جایزه به من یک ریال داد و از بچهها خواست برایم کف بزنند . غم وغصه من ، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام کردم .*
*دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار ، ثروت زیادی هم به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم . در این زمان به یاد آن «معلم کلگیری» افتادم و با خود فکر میکردم که آیا آن یک ریالی که به من داد ، صدقه بود یا جایزه ؟!*
*به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم : نیتش هرچه که بود ، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال چه بود . تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد ، او را در بازار "نمره یک" یافتم . در زندگی سختی به سر میبرد و قصد داشت که از آن مکان هم کوچ کند .*
@rraavvaann
*بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم : "استاد عزیز ، تو حق بزرگی به گردن من داری" . او گفت : "من اصلاً به گردن کسی حقی ندارم" . من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت : "لابد آمدهای که آن یک ریال را به من پس بدهی" ؟ گفتم : " آری" و با اصرار زیاد ، او را سوار بر ماشین خود کردم و به سمت یکی از ویلاهایم در "چم آسیاب" به راه افتادم .*
*هنگامی که به ویلا رسیدم ، به استادم گفتم : "استاد ، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال از من قبول کنی و مادام العمر هم حقوق ماهیانه ای نزد من خواهی داشت" . استاد که خیلی شگفت زده شده بود گفت : "اما این خیلی زیاد است" .*
*من گفتم : "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی نیست" . من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خودم احساس میکنم ...*
*مرد شدن ، شاید تصادفی باشد ، ولی مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست !*
*ﻫﻤﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ...*
*اما ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ" باشند .*
*که ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است .*
*ﻭ اما ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
@rraavvaann
🍃
هیچ وقت یک "تشکر" خشک و خالی تحویل شنونده ات نده.
همیشه آن را تبدیل کن به " ممنونم به خاطر..." آدم ها اغلب آنقدر از عبارات خشک و خالی " ممنون" استفاده می کنند که دیگر حتی به زحمت آن را می شنوی.
وقتی که روزنامه ی صبح را می خریم. یک " ممنونم" خشک و خالی به فروشنده که بقیه ی پولمان را پس می دهد، می گوییم.
آیا این همان "ممنونی" است که به عزیزی می گویی که شام خوشمزه ای برایت پخته است؟
پس در موقعیت مناسب ، همراه با عبارت "ممنونم" خود، دلیل تشکرت را هم ذکر کن.
- ممنونم که صبر کردی
- ممنونم که انقدر مهربونی
- ممنونم که منو تنها نذاشتی
- ممنونم که به فکر زندگیمون هستی
- ممنونم به خاطر اینکه اومدی
- ممنونم که درک میکنی
_ممنونم که این پیام رو میخونی
@rraavvaann
هیچ وقت یک "تشکر" خشک و خالی تحویل شنونده ات نده.
همیشه آن را تبدیل کن به " ممنونم به خاطر..." آدم ها اغلب آنقدر از عبارات خشک و خالی " ممنون" استفاده می کنند که دیگر حتی به زحمت آن را می شنوی.
وقتی که روزنامه ی صبح را می خریم. یک " ممنونم" خشک و خالی به فروشنده که بقیه ی پولمان را پس می دهد، می گوییم.
آیا این همان "ممنونی" است که به عزیزی می گویی که شام خوشمزه ای برایت پخته است؟
پس در موقعیت مناسب ، همراه با عبارت "ممنونم" خود، دلیل تشکرت را هم ذکر کن.
- ممنونم که صبر کردی
- ممنونم که انقدر مهربونی
- ممنونم که منو تنها نذاشتی
- ممنونم که به فکر زندگیمون هستی
- ممنونم به خاطر اینکه اومدی
- ممنونم که درک میکنی
_ممنونم که این پیام رو میخونی
@rraavvaann
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ
ﺍﻣّـــــــــــﺎ ......
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﭼﭗ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ ﺩﻝ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺍﻗﯿــــﺎﻧــــﻮﺱ ﻣﺤﺒّـــﺖ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺗُﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ،
ﺍﻣّــــــــــﺎ .....
ﺳﺨﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ
ﺍﻣّــــــــــﺎ .....
ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺗﭙﺶ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣّـــــــــﺎ ....
ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ، ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺮﺳﯽ
ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ .
ﺛﺮﻭﺕ،ﺷﻬﺮﺕ،ﺯﯾﺒﺎیی ﻭ ﺟﻤﺎﻝ ...
ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ
💚💐💛💐❤️💐💙💐🧡💐
درودبرنيك انديشان،مهربان:
روزتابستانيتون زيبا،تنتان سالم،تنوردلتان گرم
@rraavvaann
ﺍﻣّـــــــــــﺎ ......
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﭼﭗ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ ﺩﻝ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺍﻗﯿــــﺎﻧــــﻮﺱ ﻣﺤﺒّـــﺖ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺗُﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ،
ﺍﻣّــــــــــﺎ .....
ﺳﺨﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ
ﺍﻣّــــــــــﺎ .....
ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺗﭙﺶ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣّـــــــــﺎ ....
ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ، ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺮﺳﯽ
ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ .
ﺛﺮﻭﺕ،ﺷﻬﺮﺕ،ﺯﯾﺒﺎیی ﻭ ﺟﻤﺎﻝ ...
ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ
💚💐💛💐❤️💐💙💐🧡💐
درودبرنيك انديشان،مهربان:
روزتابستانيتون زيبا،تنتان سالم،تنوردلتان گرم
@rraavvaann