◽️
وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي
إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
(سوره مائده، آیه ۹۶)
و از خدایی که تنها به سوی او
[روانه] و محشور میشوید
پروا کنید.
(ترجمه محمدعلی کوشا)
◽️
وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي
إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
(سوره مائده، آیه ۹۶)
و از خدایی که تنها به سوی او
[روانه] و محشور میشوید
پروا کنید.
(ترجمه محمدعلی کوشا)
◽️
قرآن زندگی دنیا را به "بازی" تشبیه می کند تا بر پوچی و عبث بودن آن تاکید کند.اما کمتر به این نکته توجه می شود که تعبیر قرآنی به طور ضمنی اذعان می کند که این بازی،مادام که گرم آن هستی،مفرح و معنادار هم هست."بازی" را از دو زوایه می توان دید: برای کسی که گرم بازی است،تمام حرکات و رفتارها،معطوف به غایت از پیش تعریف شده است - برای مثال، تمام تلاش ات باید معطوف به آن باشد که توپ را به دروازه ی حریف بزنی - و این غایت مندی،به معنای مهمی به رفتار بازیگران معنا می بخشد.
اما کسی که از بازی کنار می نشیند،عرقش خشک می شود و بازی را از بیرون نگاه می کند، چه بسااز خود بپرسد که اینهمه برای چیست؟ چه معنا دارد که گروهی انسان بالغ این طور غافلانه به دنبال یک توپ از این سوی میدان به آن سوی دیگر می دوند،واین طور هیجان زده و پر شور فریاد می کشند و عرق می ریزند؟!
نگاه از بیرون، ناظر را با "پرسش معنا" رو به رو می کند.
اما یافتن غایتی برای بازی ورای خود بازی کار دشواری است، و اگر فرد نتواند آن غایت فرا-بازی را بیابد،خود را با بحران بی معنایی رو به رو می بیند،و بازی را به معنای مهمی عبث می یابد.نگاه پوچ انگارانه ی ادبیات دینی نسبت به دنیا بیشتر ناشی از این نگاه کنار گود است. نخستین کار نبی این است که مارا از گرماگرم بازی به جایگاه تماشاچی بکشاند،و پرسش از معنای بازی را پیش روی ما بگذارد،و وقتی که از پاسخ درماندیم،پاسخ خودش را که پیام استعلایی دین است، به گوش ما زمزمه کند. اما خواه آن پیام را بپذیریم خواه نه،کسی که از گرماگرم بازی درمیانه ی میدان به کنار گود کشیده میشود و بازی را از بیرون تماشا می کند،دیگر نمی تواند بازی را جدی بگیرد.
کشف "جدی نبودن" بازی یعنی تماس با چهره ی "عبث" بازی.
اما این کشف رویه ی دیگری هم دارد که به همان اندازه مهم است: اگر بازی را زیاده جدی نگیریم،بازی کردن به مراتب دل انگیز تر می شود!
آرش نراقی.
@rasepardeh
اما کسی که از بازی کنار می نشیند،عرقش خشک می شود و بازی را از بیرون نگاه می کند، چه بسااز خود بپرسد که اینهمه برای چیست؟ چه معنا دارد که گروهی انسان بالغ این طور غافلانه به دنبال یک توپ از این سوی میدان به آن سوی دیگر می دوند،واین طور هیجان زده و پر شور فریاد می کشند و عرق می ریزند؟!
نگاه از بیرون، ناظر را با "پرسش معنا" رو به رو می کند.
اما یافتن غایتی برای بازی ورای خود بازی کار دشواری است، و اگر فرد نتواند آن غایت فرا-بازی را بیابد،خود را با بحران بی معنایی رو به رو می بیند،و بازی را به معنای مهمی عبث می یابد.نگاه پوچ انگارانه ی ادبیات دینی نسبت به دنیا بیشتر ناشی از این نگاه کنار گود است. نخستین کار نبی این است که مارا از گرماگرم بازی به جایگاه تماشاچی بکشاند،و پرسش از معنای بازی را پیش روی ما بگذارد،و وقتی که از پاسخ درماندیم،پاسخ خودش را که پیام استعلایی دین است، به گوش ما زمزمه کند. اما خواه آن پیام را بپذیریم خواه نه،کسی که از گرماگرم بازی درمیانه ی میدان به کنار گود کشیده میشود و بازی را از بیرون تماشا می کند،دیگر نمی تواند بازی را جدی بگیرد.
کشف "جدی نبودن" بازی یعنی تماس با چهره ی "عبث" بازی.
اما این کشف رویه ی دیگری هم دارد که به همان اندازه مهم است: اگر بازی را زیاده جدی نگیریم،بازی کردن به مراتب دل انگیز تر می شود!
آرش نراقی.
@rasepardeh
✍️صدیق قطبی
🖊 دین به زندگی معنا میبخشد؟
«اگر خداباوری صحت داشته باشد و موجودی متعالی، خیرخواه و حاکم بر جهان وجود داشته باشد، هشت مدعای زیر صادق خواهند بود:
📍۱_ ما تبیین قانعکنندهای از منشأ و قوام جهان داریم. ما فرآوردهی تصادف و ضرورت یا نتیجهی یک انفجار عظیم فاقد هویت انسانوار نیستیم، بلکه نتیجهی کار یک موجود آسمانی هستیم که مراقب ماست. همان طوری که ویلیام جیمز میگوید که اگر دین صحت داشته باشد «عالم برای ما دیگر یک آن (it) نخواهد بود، بلکه یک تو (Thou) خواهد بود... و هر گونه ارتباط ممکن میان دو شخص، میان انسان و عالَم هم ممکن خواهد بود...». ما با آگاهی از این امر که جهان محسوس بخشی از یک جهان روحانیتر است که معنای خود را از آن میگیرد، علی رغم وجود شرّ در عالم، ارتباط سازگارانهی ذاتیای میان جهان و واقعیت متعالی وجود دارد، میتوانیم آرامش یابیم.
📍۲_ خیر بر شرّ غلبه خواهد کرد- ما در مبارزه با بدیها تنها نیستیم، بلکه خدا در این نبردگاه جانب ما را گرفته است. پس من و تو نبرد بیهوده نمیکنیم- ما سرانجام پیروز خواهیم شد. این اندیشهی پیروزی نهاییِ خوبی بر بدی به ما قوّت قلب خواهد داد تا به جنگ بر ضدّ هرگونه بیعدالتی و ظلم و6 جور ادامه دهیم و این در حالی است که غیر متدیّنان محاسبه میکنند که نیروهای شرّ در برابر خیر، آن قدر زیادند که جنگ با آنها بیهوده است.
📍۳_ خدا ما را دوست دارد و دل نگران ماست- عشق او ما را به پیش میراند و لذا ما برای انجام کارهای نیک اخلاقی، از جمله ایثارهای بزرگ، انگیزهی قویتری داریم. ما زندگی عمیقاً اخلاقی خواهیم داشت تا سپاس عمیق خود را به موجودی که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم، عرضه کرده باشیم. سکولاریسم فاقد این احساس عشق جهانی است و بنابراین، تصادفی نیست که نتوانسته است قدّیسانی اخلاقی چون عیسی، قدیس فرانسیس، گاندی، مارتین لوترکینگ و مادر ترزا بپرورد. شما حاجتمند عشق ویژهای هستید تا بتوانید دست از جهانی پر از اسباب فراغت بردارید و به یک جزیرهی دور افتاده بروید و به جذامیان خدمت کنید؛ کاری که پدر دامین کرد.
📍۴_ ما پاسخی داریم به این سؤال که چرا اخلاقی باشیم- پیداست که اخلاقی بودن به سود شماست. اخلاق سکولار در پاسخ به این سؤال که چرا وقتی که اخلاقی بودن به سود تو نیست، و میتوانی با عملی خودخواهانه زندگی را به نحو سودآوری به پیش بری، باید اخلاقی باشی، با مشکلی جدّی روبهرو است. اما چنین مشکلی در اخلاق دینی پدید نمیآید، زیرا شرّ واقعاً برای شما بد است و خیر واقعاً برای شما خوب است.
📍۵_ عدالت عالَمگیر بر جهان حاکم است. ترازو دقیق کار میکند و بنابراین، به هر کس چیزی داده میشود که مطابق شایستگی اخلاقیاش، استحقاق آن را دارد. خوششانسی اخلاقی وجود ندارد (مگر آنکه لطف الهی را که سرانجام غلبه خواهد کرد نوعی «خوششانسی» تعبیر کنیم)، بلکه در مورد هر کس بر این اساس داوری میشود که چگونه از تواناییهایش استفاده کرده است(انجیل متی، باب ۲۵)
📍۶_ همهی انسانها ارزشی برابر دارند. از آن جا که همهی ما به صورت6 خدا آفریده شدهایم و فرزندان اوییم، پس همه با هم خواهر و برادریم. ما یک خانواده هستیم و باید از روی خیرخواهی با یکدیگر رفتار کنیم، گویی که اعضای یک خانوادهی دارای ارزشی برابریم. البته نظامهای اخلاقی و سیاسی سکولار جدید غالباً این ارزش برابر افراد را میپذیرند، اما توجیهی برای آن ندارند. آری، اگر خدا پدر ما نباشد، چه معنایی دارد که بگوییم همهی اشخاص ذاتاً ارزشی برابر دارند. حق با ارسطو و نیچه است که از دیدگاه6 مصلحتاندیشانه و فایدهجویانه، نابرابریهای بیشماری در عالم وجود دارد، و چرا نباید اشخاص برتر از طبقات فروتر به سود خود استفاده کنند؟ از این حیث، به نظر میرسد که سکولاریسم در ردّ مشرب عدم تساویطلبی از سودِ یک سرمایهی دینی تغذیه میکند که دست از آن کشیده است.
📍۷_ لطف و غفران الهی- پایانی خوش برای همه. شاهنامه آخرش خوش است(کمدی الهی). گناه اخلاقیای که احساس میکنیم، حتی به دلیل شنیعترین اعمال ما میتواند پاک شود و خدا میتواند ما را نجات دهد و مجال جدیدی در زندگی ما پدید آورد. این آزادی حقیقی اخلاقی است.
📍 ۸_ زندگی پس از مرگ وجود دارد. مرگ پایان همه چیز نیست، بلکه ما به زندگی ادامه خواهیم داد و در جهانی بهتر یکدیگر را باز خواهیم شناخت. ارواح ما جاودانه خواهند بود و مقدّر است که زندگی والاتری از زندگی این دنیا داشته باشیم.»
🔸از مقالهی "دین به زندگی معنا میبخشد"، نوشتهی لوییس هاپ واکر، ترجمه اعظم پویا، نشریافته در کتابِ "معنای زندگی(مجموعه مقالات)"، نشر ادیان، چاپ دوم، ۱۳۹۰
.
🆔 @rasepardeh
🖊 دین به زندگی معنا میبخشد؟
«اگر خداباوری صحت داشته باشد و موجودی متعالی، خیرخواه و حاکم بر جهان وجود داشته باشد، هشت مدعای زیر صادق خواهند بود:
📍۱_ ما تبیین قانعکنندهای از منشأ و قوام جهان داریم. ما فرآوردهی تصادف و ضرورت یا نتیجهی یک انفجار عظیم فاقد هویت انسانوار نیستیم، بلکه نتیجهی کار یک موجود آسمانی هستیم که مراقب ماست. همان طوری که ویلیام جیمز میگوید که اگر دین صحت داشته باشد «عالم برای ما دیگر یک آن (it) نخواهد بود، بلکه یک تو (Thou) خواهد بود... و هر گونه ارتباط ممکن میان دو شخص، میان انسان و عالَم هم ممکن خواهد بود...». ما با آگاهی از این امر که جهان محسوس بخشی از یک جهان روحانیتر است که معنای خود را از آن میگیرد، علی رغم وجود شرّ در عالم، ارتباط سازگارانهی ذاتیای میان جهان و واقعیت متعالی وجود دارد، میتوانیم آرامش یابیم.
📍۲_ خیر بر شرّ غلبه خواهد کرد- ما در مبارزه با بدیها تنها نیستیم، بلکه خدا در این نبردگاه جانب ما را گرفته است. پس من و تو نبرد بیهوده نمیکنیم- ما سرانجام پیروز خواهیم شد. این اندیشهی پیروزی نهاییِ خوبی بر بدی به ما قوّت قلب خواهد داد تا به جنگ بر ضدّ هرگونه بیعدالتی و ظلم و6 جور ادامه دهیم و این در حالی است که غیر متدیّنان محاسبه میکنند که نیروهای شرّ در برابر خیر، آن قدر زیادند که جنگ با آنها بیهوده است.
📍۳_ خدا ما را دوست دارد و دل نگران ماست- عشق او ما را به پیش میراند و لذا ما برای انجام کارهای نیک اخلاقی، از جمله ایثارهای بزرگ، انگیزهی قویتری داریم. ما زندگی عمیقاً اخلاقی خواهیم داشت تا سپاس عمیق خود را به موجودی که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم، عرضه کرده باشیم. سکولاریسم فاقد این احساس عشق جهانی است و بنابراین، تصادفی نیست که نتوانسته است قدّیسانی اخلاقی چون عیسی، قدیس فرانسیس، گاندی، مارتین لوترکینگ و مادر ترزا بپرورد. شما حاجتمند عشق ویژهای هستید تا بتوانید دست از جهانی پر از اسباب فراغت بردارید و به یک جزیرهی دور افتاده بروید و به جذامیان خدمت کنید؛ کاری که پدر دامین کرد.
📍۴_ ما پاسخی داریم به این سؤال که چرا اخلاقی باشیم- پیداست که اخلاقی بودن به سود شماست. اخلاق سکولار در پاسخ به این سؤال که چرا وقتی که اخلاقی بودن به سود تو نیست، و میتوانی با عملی خودخواهانه زندگی را به نحو سودآوری به پیش بری، باید اخلاقی باشی، با مشکلی جدّی روبهرو است. اما چنین مشکلی در اخلاق دینی پدید نمیآید، زیرا شرّ واقعاً برای شما بد است و خیر واقعاً برای شما خوب است.
📍۵_ عدالت عالَمگیر بر جهان حاکم است. ترازو دقیق کار میکند و بنابراین، به هر کس چیزی داده میشود که مطابق شایستگی اخلاقیاش، استحقاق آن را دارد. خوششانسی اخلاقی وجود ندارد (مگر آنکه لطف الهی را که سرانجام غلبه خواهد کرد نوعی «خوششانسی» تعبیر کنیم)، بلکه در مورد هر کس بر این اساس داوری میشود که چگونه از تواناییهایش استفاده کرده است(انجیل متی، باب ۲۵)
📍۶_ همهی انسانها ارزشی برابر دارند. از آن جا که همهی ما به صورت6 خدا آفریده شدهایم و فرزندان اوییم، پس همه با هم خواهر و برادریم. ما یک خانواده هستیم و باید از روی خیرخواهی با یکدیگر رفتار کنیم، گویی که اعضای یک خانوادهی دارای ارزشی برابریم. البته نظامهای اخلاقی و سیاسی سکولار جدید غالباً این ارزش برابر افراد را میپذیرند، اما توجیهی برای آن ندارند. آری، اگر خدا پدر ما نباشد، چه معنایی دارد که بگوییم همهی اشخاص ذاتاً ارزشی برابر دارند. حق با ارسطو و نیچه است که از دیدگاه6 مصلحتاندیشانه و فایدهجویانه، نابرابریهای بیشماری در عالم وجود دارد، و چرا نباید اشخاص برتر از طبقات فروتر به سود خود استفاده کنند؟ از این حیث، به نظر میرسد که سکولاریسم در ردّ مشرب عدم تساویطلبی از سودِ یک سرمایهی دینی تغذیه میکند که دست از آن کشیده است.
📍۷_ لطف و غفران الهی- پایانی خوش برای همه. شاهنامه آخرش خوش است(کمدی الهی). گناه اخلاقیای که احساس میکنیم، حتی به دلیل شنیعترین اعمال ما میتواند پاک شود و خدا میتواند ما را نجات دهد و مجال جدیدی در زندگی ما پدید آورد. این آزادی حقیقی اخلاقی است.
📍 ۸_ زندگی پس از مرگ وجود دارد. مرگ پایان همه چیز نیست، بلکه ما به زندگی ادامه خواهیم داد و در جهانی بهتر یکدیگر را باز خواهیم شناخت. ارواح ما جاودانه خواهند بود و مقدّر است که زندگی والاتری از زندگی این دنیا داشته باشیم.»
🔸از مقالهی "دین به زندگی معنا میبخشد"، نوشتهی لوییس هاپ واکر، ترجمه اعظم پویا، نشریافته در کتابِ "معنای زندگی(مجموعه مقالات)"، نشر ادیان، چاپ دوم، ۱۳۹۰
.
🆔 @rasepardeh
Forwarded from مامۆستا ناسڕی سوبحانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ئیمان بە ئاخیرەت و یەقین بە ئاخیرەت
#سوبحانی_و_موفتیزادە
#مامۆستا_ناسری_سوبحانی
#مامۆستا_ناصری_سوبحانی
#سوبحانی_و_موفتیزادە
#مامۆستا_ناسری_سوبحانی
#مامۆستا_ناصری_سوبحانی
Audio
بەیادیکوردستان
نووسین : کاک ئەحمەد موفتی زادە 16/7/1368
دەنگ : کاک ئەحمەد موفتیزادە
@fardin4917
https://www.tg-me.com/allameahmademoftizadeh
🌲@rasepardeh
نووسین : کاک ئەحمەد موفتی زادە 16/7/1368
دەنگ : کاک ئەحمەد موفتیزادە
@fardin4917
https://www.tg-me.com/allameahmademoftizadeh
🌲@rasepardeh
Forwarded from اتچ بات
🪴
نازم حیکمەت نووسەر و شاعیر تورکییه
بیرەوەرییەکی زۆر جوان و جێی دەرس بۆ بانگخوازان و مامۆستایانی قوتابخانە و ..
تا زمانی کە بە دلها وارد نشوید
نمیتوانید بە سرها وارد شوید
تا نەچنە ناو دڵانەوە
ناچنە ناو بیر و مێشکەوە
قابل توجە مبلغان
#بۆ_بانگخوازان
@rasepardeh
@kiwmars
نازم حیکمەت نووسەر و شاعیر تورکییه
بیرەوەرییەکی زۆر جوان و جێی دەرس بۆ بانگخوازان و مامۆستایانی قوتابخانە و ..
تا زمانی کە بە دلها وارد نشوید
نمیتوانید بە سرها وارد شوید
تا نەچنە ناو دڵانەوە
ناچنە ناو بیر و مێشکەوە
قابل توجە مبلغان
#بۆ_بانگخوازان
@rasepardeh
@kiwmars
Telegram
attach 📎
Forwarded from شارنامه| صلاح الدین خدیو
🔺پایان جنگ و آغاز خاورمیانەی تازە
جنگ را یحیی سنوار آغاز کرد، نتانیاهو با قساوتی کمتر دیده شده، پانزده ماه بدون توقف آن را ادامه داد و سرانجام دونالد ترامپ آن را تمام کرد.
جنگ غزه یکی از نادرترین لحظات تاریخ خاورمیانه بود، رخدادی سرنوشت سازتر از خودسوزی محمد بوعزیزی دست فروش تهیدست تونسی.
درست است که بوعزیزی با خودسوزی خاورمیانەی سایکس پیکو را به آتش کشید، اما " آتش نشانان ضد انقلاب " در عربستان و امارات زود سر رسیدند و از سرایت آن به سایر کشورها جلوگیری کردند. حتی در خود کشورهای آتش گرفته هم آن را خاموش نمودند.
اما اخگری که سنوار در انبار باروت منطقه افکند، سوزاننده تر از شعله های بهار عربی بود.
بخش مهمی از محور مقاومت تحت رهبری ایران سوخت. سنوار که می خواست نتانیاهو را از اریکەی حکومت پایین بکشد، ناخواسته بشار اسد را سرنگون کرد.
حزب الله بر اثر آن پدران بنیادگذار و فرماندهان کلیدی و در راس آنها رهبر کاریزماتیک و تاریخی اش را از دست داد.
ایران به عرصەی رویارویی مستقیم با اسرائیل کشیده شد و در یک تنگنای جدی ژئوپولتیک و راهبردی قرار گرفت.
نقش اصلی داستان را نتانیاهو ایفا کرد. بی هیج خط قرمز و با زیر پا نهادن تمام قوانین جنگ، پانزده ماه در صدد جبران مافات و احیای بازدارندگی از دست رفته برآمد.
شکست اطلاعاتی اسرائیل در پیش بینی و جلوگیری از حملەی هفت اکتبر برای دولت دست راستی و تندروی آن در حکم از دست دادن بکارت استراتژیک بود.
تمام آنچه نتانیاهو کرد و در ضمن آن، سر از دادگاه بین المللی کیفری هم در آورد برای جبران این فقره بود.
پیروزی های اطلاعاتی بر حزب الله و موفقیت در هدف قرار دادن هنیه در تهران و حملەی دوم بە ایران، بخش مهمی از شکست هفت اکتبر را پوشاند.
اما مهم تر از آن، نتوانست جنگ را به میل خود و مطابق اهداف اعلام شده تمام کند.
نه حماس مانند ساف در تابستان 1982 از غزه بیرون رفت و نه از توان رزم چریکی آن چندان کاسته شد.
حماس البته ضرباتی جبران ناپذیر خورد و ظرفیت آن برای تکرار حملاتی شبیه هفت اکتبر تا سالها از دست رفت.
آیندەی غزه البته همچنان مبهم است. منطقه ای ویران شده که برای بازسازی محتاج صدها میلیارد دلار است و بدون یک ساز و کار سیاسی مشروع و مورد پسند جامعەی بین المللی تامین آن دشوار و چه بسا غیرممکن است.
سوت پایان را ترامپ زد. بدون ضرب الاجل او احتمالا سرنوشت این دور از مذاکرات مانند ادوار پیشین قربانی بوالهوسی های نتانیاهو می شد و جنگ بی هدف باز ادامه می یافت.
اکنون هم اسرائیل و هم حماس می توانند ادعای پیروزی بکنند.
حماس چون از نابودی جان بدر برد و به زانو در نیامد.
اسرائیل هم توانست محور مقاومت را تضعیف و موازنەی قدرت را به زیان ایران دگرگون کند.
حدود 50000 کشتەی فلسطینی و 2000 اسرائیلی مقتول این درگیری را از سایر جنگ های گذشته متمایز کرده است.
به همین میزان خاورمیانه هم تغییر و وارد دورانی تازه شده است.
ترامپ درست مانند رونالد ریگان که کارش را با آزادی گروگان های آمریکایی در ایران آغاز کرد، در روز تحلیف از موهبتی عظیم برخوردار شده است.
وی با سرمایەی ناشی از آن به سراغ پرونده های ایران و جنگ اوکراین و چین خواهد رفت و با دست پر هم خواهد آمد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
جنگ را یحیی سنوار آغاز کرد، نتانیاهو با قساوتی کمتر دیده شده، پانزده ماه بدون توقف آن را ادامه داد و سرانجام دونالد ترامپ آن را تمام کرد.
جنگ غزه یکی از نادرترین لحظات تاریخ خاورمیانه بود، رخدادی سرنوشت سازتر از خودسوزی محمد بوعزیزی دست فروش تهیدست تونسی.
درست است که بوعزیزی با خودسوزی خاورمیانەی سایکس پیکو را به آتش کشید، اما " آتش نشانان ضد انقلاب " در عربستان و امارات زود سر رسیدند و از سرایت آن به سایر کشورها جلوگیری کردند. حتی در خود کشورهای آتش گرفته هم آن را خاموش نمودند.
اما اخگری که سنوار در انبار باروت منطقه افکند، سوزاننده تر از شعله های بهار عربی بود.
بخش مهمی از محور مقاومت تحت رهبری ایران سوخت. سنوار که می خواست نتانیاهو را از اریکەی حکومت پایین بکشد، ناخواسته بشار اسد را سرنگون کرد.
حزب الله بر اثر آن پدران بنیادگذار و فرماندهان کلیدی و در راس آنها رهبر کاریزماتیک و تاریخی اش را از دست داد.
ایران به عرصەی رویارویی مستقیم با اسرائیل کشیده شد و در یک تنگنای جدی ژئوپولتیک و راهبردی قرار گرفت.
نقش اصلی داستان را نتانیاهو ایفا کرد. بی هیج خط قرمز و با زیر پا نهادن تمام قوانین جنگ، پانزده ماه در صدد جبران مافات و احیای بازدارندگی از دست رفته برآمد.
شکست اطلاعاتی اسرائیل در پیش بینی و جلوگیری از حملەی هفت اکتبر برای دولت دست راستی و تندروی آن در حکم از دست دادن بکارت استراتژیک بود.
تمام آنچه نتانیاهو کرد و در ضمن آن، سر از دادگاه بین المللی کیفری هم در آورد برای جبران این فقره بود.
پیروزی های اطلاعاتی بر حزب الله و موفقیت در هدف قرار دادن هنیه در تهران و حملەی دوم بە ایران، بخش مهمی از شکست هفت اکتبر را پوشاند.
اما مهم تر از آن، نتوانست جنگ را به میل خود و مطابق اهداف اعلام شده تمام کند.
نه حماس مانند ساف در تابستان 1982 از غزه بیرون رفت و نه از توان رزم چریکی آن چندان کاسته شد.
حماس البته ضرباتی جبران ناپذیر خورد و ظرفیت آن برای تکرار حملاتی شبیه هفت اکتبر تا سالها از دست رفت.
آیندەی غزه البته همچنان مبهم است. منطقه ای ویران شده که برای بازسازی محتاج صدها میلیارد دلار است و بدون یک ساز و کار سیاسی مشروع و مورد پسند جامعەی بین المللی تامین آن دشوار و چه بسا غیرممکن است.
سوت پایان را ترامپ زد. بدون ضرب الاجل او احتمالا سرنوشت این دور از مذاکرات مانند ادوار پیشین قربانی بوالهوسی های نتانیاهو می شد و جنگ بی هدف باز ادامه می یافت.
اکنون هم اسرائیل و هم حماس می توانند ادعای پیروزی بکنند.
حماس چون از نابودی جان بدر برد و به زانو در نیامد.
اسرائیل هم توانست محور مقاومت را تضعیف و موازنەی قدرت را به زیان ایران دگرگون کند.
حدود 50000 کشتەی فلسطینی و 2000 اسرائیلی مقتول این درگیری را از سایر جنگ های گذشته متمایز کرده است.
به همین میزان خاورمیانه هم تغییر و وارد دورانی تازه شده است.
ترامپ درست مانند رونالد ریگان که کارش را با آزادی گروگان های آمریکایی در ایران آغاز کرد، در روز تحلیف از موهبتی عظیم برخوردار شده است.
وی با سرمایەی ناشی از آن به سراغ پرونده های ایران و جنگ اوکراین و چین خواهد رفت و با دست پر هم خواهد آمد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
Forwarded from زەوی سهخت و ئاسمان دوور (🌲)
شیعری: سەیف فەرغانی
وەرگێرانی بۆ کوردی: ناسر حیسامی
.
سهرهنجام مهرگ، به ژیان و به جیهانی ئێوهشدا دێ!
لهسهر تهختن، ڕۆژی تهخت وهرگهڕانی ئێوهش دادێ!
.
کوندی مهینهت، بۆ وهی به سهر کهلاوهتاندا بخوێنێ،
ڕۆژێک بهسهر کۆشک و سهرا و بهرههیوانی ئێوهشدا دێ!
.
گهڵاڕێزان که ههڵی کرد له وهخت و ناوهخت ناپرسێ،
ئهم خهزانه به نێو باغ و سهر بێستانی ئێوهشدا دێ!
.
ئاوی گهرووگری ئهجهل، گهرووی گهلێک شا و گهدای گرت،
ئهم ئاشگێڕه، به دۆڵاشی ئاشهوانی ئێوهشدا دێ!
.
تیغی ستهمکاریی خۆتان به گهردنی ئێمه تیژ کرد
وادهی کولبوونی خهنجهر و ژهنگهێنانی ئێوهش، دادێ!
.
ڕۆژی دادی دادپهروهران کۆتایی هات و تێپهڕی
بێ شک، کۆتایی بێدادی زاڵمانی ئێوهش، دادێ!
.
لهم ههرێمه نهڕڕهی نهڕرهشێران ئهگهر نهما، ئیدی
بێدهنگبوونی لوورهی سهگی دهرکهوانی ئێوهش، دادێ!
.
سوارچاک ههبوو، نه ئهسپی ما، نه تۆزی ما به دهشتهوه
دامرکانی تهپوتۆزی کهرگهوزانی ئێوهش، دادێ!
.
زۆر مۆمی ڕوون به زریانێ کوژانهوه. لێم ببیستن!
به چراوه، ڕۆژی کهوتنه بهر زریانی ئیوهش، دادێ!
.
کاروانسهرای ئهم ژیانه زۆر کاروانی لێ تێپهڕی
ڕۆژگاری بارگهبهستنی کاروانی ئێوهش، دادێ!
.
به ئهستێرهی بهخت و به نێوچاوان، له خۆ بایی مهبن!
ههوری نههات، به ئاسمانی نێوچاوانی ئێوهشدا دێ!
.
نۆره و کایه، له دوای کهسان، به ئێوه ناکهسان گهیشت
نۆرهی له کایهدهرچوونی ناکهسانی ئێوهش دادێ!
.
پێنج و دوو ڕۆژێک بوو، ڕۆیی، دوورکهوتهوه دهورهی ئهوان
تاق و جووتی ئهم مۆرهیه، به دهورانی ئێوهشدا دێ!
.
له بهر تیری جهوری ئێوه، قهڵغانی سهبر ڕادهگرین
تا به ئێش و ژانی پیری، ئهو کهوانی ئێوهش، دادێ!
.
له باغی شان و شهوکهتدا، ههر چهند ڕۆژێکه پشکووتن
ههڵوهرینی شان و شکۆی گوڵستانی ئێوهش، دادێ!
.
سهر و سامان، ههمووی ئاوه له گۆلاوێکدا وهستابێ،
ئاوهڕۆیهک به نێو بهند و بناوانی ئێوهشدا دێ!
.
دهمێک ساڵه که مێگهلتان به گورگه شوان ئهسپاردووه.
بهسهرچوونی زیانهخورۆیی گورگهشوانی ئێوهش، دادێ!
.
فیلی فهنا، که شای بهقای له گۆشهدا مات کردووه،
هاکا بزووت، به سهر سهری پیادهکانی ئێوهشدا دێ!
.
گهلی برا، ”سهیف“ ئهمڕۆ چاوهڕوانی ئهوهندهیه
که ببینێ دوعای خێری به زمانی ئێوهشدا دێ!
سەیفی فەرغانی
......................................................................
سەیف، لە شاعیرانی نیوەی دووهەمی سەدەی حەوتەم و سەرەتای سەدەی هەشتەمی کۆچییە. لە فەرغانە لە دایک بوو و دواتر لە ڕۆم و ئازەربایجان و ئاسیای بچووک ژیا. بە غەزەل و قەتعە و قەسیدە و چوارینەوە، دە هەتا یازدەهەزار دێڕە شیعری هەیە. ساڵی ٧٤٩ی کۆچی (١٣٧٠ی زایین)، ماڵاوایی لە ژیان کرد. ئەم شیعرەی لەسەر هێرشی مەغول نووسیوە.
ساڵی ٢٠١١، لەسەر پێشنیاری هێژا کاک ئەنوەری سوڵتانی شیعرەکەم لە فارسییەوە کردە کوردی.
.
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی، دیوان اشعار
@kiwmars
وەرگێرانی بۆ کوردی: ناسر حیسامی
.
سهرهنجام مهرگ، به ژیان و به جیهانی ئێوهشدا دێ!
لهسهر تهختن، ڕۆژی تهخت وهرگهڕانی ئێوهش دادێ!
.
کوندی مهینهت، بۆ وهی به سهر کهلاوهتاندا بخوێنێ،
ڕۆژێک بهسهر کۆشک و سهرا و بهرههیوانی ئێوهشدا دێ!
.
گهڵاڕێزان که ههڵی کرد له وهخت و ناوهخت ناپرسێ،
ئهم خهزانه به نێو باغ و سهر بێستانی ئێوهشدا دێ!
.
ئاوی گهرووگری ئهجهل، گهرووی گهلێک شا و گهدای گرت،
ئهم ئاشگێڕه، به دۆڵاشی ئاشهوانی ئێوهشدا دێ!
.
تیغی ستهمکاریی خۆتان به گهردنی ئێمه تیژ کرد
وادهی کولبوونی خهنجهر و ژهنگهێنانی ئێوهش، دادێ!
.
ڕۆژی دادی دادپهروهران کۆتایی هات و تێپهڕی
بێ شک، کۆتایی بێدادی زاڵمانی ئێوهش، دادێ!
.
لهم ههرێمه نهڕڕهی نهڕرهشێران ئهگهر نهما، ئیدی
بێدهنگبوونی لوورهی سهگی دهرکهوانی ئێوهش، دادێ!
.
سوارچاک ههبوو، نه ئهسپی ما، نه تۆزی ما به دهشتهوه
دامرکانی تهپوتۆزی کهرگهوزانی ئێوهش، دادێ!
.
زۆر مۆمی ڕوون به زریانێ کوژانهوه. لێم ببیستن!
به چراوه، ڕۆژی کهوتنه بهر زریانی ئیوهش، دادێ!
.
کاروانسهرای ئهم ژیانه زۆر کاروانی لێ تێپهڕی
ڕۆژگاری بارگهبهستنی کاروانی ئێوهش، دادێ!
.
به ئهستێرهی بهخت و به نێوچاوان، له خۆ بایی مهبن!
ههوری نههات، به ئاسمانی نێوچاوانی ئێوهشدا دێ!
.
نۆره و کایه، له دوای کهسان، به ئێوه ناکهسان گهیشت
نۆرهی له کایهدهرچوونی ناکهسانی ئێوهش دادێ!
.
پێنج و دوو ڕۆژێک بوو، ڕۆیی، دوورکهوتهوه دهورهی ئهوان
تاق و جووتی ئهم مۆرهیه، به دهورانی ئێوهشدا دێ!
.
له بهر تیری جهوری ئێوه، قهڵغانی سهبر ڕادهگرین
تا به ئێش و ژانی پیری، ئهو کهوانی ئێوهش، دادێ!
.
له باغی شان و شهوکهتدا، ههر چهند ڕۆژێکه پشکووتن
ههڵوهرینی شان و شکۆی گوڵستانی ئێوهش، دادێ!
.
سهر و سامان، ههمووی ئاوه له گۆلاوێکدا وهستابێ،
ئاوهڕۆیهک به نێو بهند و بناوانی ئێوهشدا دێ!
.
دهمێک ساڵه که مێگهلتان به گورگه شوان ئهسپاردووه.
بهسهرچوونی زیانهخورۆیی گورگهشوانی ئێوهش، دادێ!
.
فیلی فهنا، که شای بهقای له گۆشهدا مات کردووه،
هاکا بزووت، به سهر سهری پیادهکانی ئێوهشدا دێ!
.
گهلی برا، ”سهیف“ ئهمڕۆ چاوهڕوانی ئهوهندهیه
که ببینێ دوعای خێری به زمانی ئێوهشدا دێ!
سەیفی فەرغانی
......................................................................
سەیف، لە شاعیرانی نیوەی دووهەمی سەدەی حەوتەم و سەرەتای سەدەی هەشتەمی کۆچییە. لە فەرغانە لە دایک بوو و دواتر لە ڕۆم و ئازەربایجان و ئاسیای بچووک ژیا. بە غەزەل و قەتعە و قەسیدە و چوارینەوە، دە هەتا یازدەهەزار دێڕە شیعری هەیە. ساڵی ٧٤٩ی کۆچی (١٣٧٠ی زایین)، ماڵاوایی لە ژیان کرد. ئەم شیعرەی لەسەر هێرشی مەغول نووسیوە.
ساڵی ٢٠١١، لەسەر پێشنیاری هێژا کاک ئەنوەری سوڵتانی شیعرەکەم لە فارسییەوە کردە کوردی.
.
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی، دیوان اشعار
@kiwmars
شوکر بۆ خوا کە ئاگری بەشێ لە ڕۆژهەڵاتی ناڤین کوژایەوە..گەرچی ئاکامیشی نادیار بێ🪴
Forwarded from کوردناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بەخوا نەمتوانی هیچ بڵێم
تەنها دەڵێم ئاخ
لاوازی یادگەی نەتەوەیی و دڵڕەقی دەسەڵات و ستەمکاری عەرەب
@kurdologyk
تەنها دەڵێم ئاخ
لاوازی یادگەی نەتەوەیی و دڵڕەقی دەسەڵات و ستەمکاری عەرەب
@kurdologyk
Forwarded from کردستان نامه
🔴ما نباید بمیریم رٶیاها بیمادر میشوند.
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که دکتر زکریا قادری دار فانی را وداع گفت، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که دکتر زکریا قادری دار فانی را وداع گفت، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname