Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
شریک دزد و رفیق قافله!
نام "مادر ترزا" را اغلب شما شنیده اید. نام اصلی او "اگنس" بود. فامیل مادری او اهل ونیز ایتالیا بودند و فامیل پدری او اهل مقدونیه یوگسلاوی. اگنس در 18 سالگی تصمیم گرفت به خدمت کلیسا درآید و کسوت راهبه گی بر تن کرد. پس از مدتی او مامور شد تا به میسیونرهای مذهبی که به کلکته می روند بپیوندد. وظیفه ای که در هندوستان به "خواهر ترزا" محول شد معلمی بود. قرار بود او به بچه های فقیر هندی، زبان انگلیسی و جغرافیا درس بدهد اما خواهر ترزا از دیدن هزاران هندی گرسنه ای که در پیاده روهای کلکته با بیماری و معلولیت و سوء تغذیه دست در گریبان بودند متاثر شده بود و تصمیم داشت بر خلاف وظیفه ای که کلیسا بر او محول کرده بود برای این عده کاری انجام دهد. اصرار "ترزا" بر این امر و تاکید کلیسا بر این که او باید به ماموریتی که به او محول شده وفادار بماند باعث شد که ترزا از کسوت یک راهبه خارج شود و کلیسا هم او را "بایکوت" نماید. "ترزا" تصمیم گرفت بنیاد شخصی خود را برای ایجاد پناهگاه هایی تاسیس نماید که به بی خانمان ها سقف و غذا و دارو ارائه دهند. شاید بپرسید ترزا هزینه لازم برای تاسیس این بنیاد شخصی را از کجا تامین می کرد. طبعا ترزا از منابع مالی مختلفی کمک می گرفت اما "ریکاردو ازیریو" خبرنگار ایتالیایی یک منبع مالی بزرگ "مادر ترزا" را فاش می سازد: دیکتاتورها!
دیکتاتورها تمایل زیادی دارند که چهره مثبتی از خود نشان دهند "بنابراین نمایش های انسان دوستانه" یکی از بازی های روزمره دیکتاتور هاست . دو دیکتاتور خشن و سفاک بودجه های هنگفتی را به "مادر ترزا" پرداخت می کردند تا در نمایش "سلطان مهربان ما" شرکت کند و دست های آنها را تطهیر نماید! یکی از آنها "انور خوجه" دیکتاتور آلبانی بود و دیگری "ژان کلود دوالیه" دیکتاتور هائیتی. هر دو این افراد میلیاردها دلار ثروت ملت خود را غصب کرده بودند و با دادن سهمی از آن به "مادر ترزا" با او عکس یادگاری می گرفتند و رپرتاژ آگهی هایی در رسانه ها پخش می کردند تا چهره خشن آنها را تلطیف کند.
مادر ترزا گر چه از "سازمان کلیسا" طرد شده بود اما به چهارچوب های فقهی کلیسا معتقد باقی ماند و یکی از فعالیت های او در هندوستان مبارزه با سقط جنین بود. بنیاد ترزا در هند اعلام کرده بود که حاضر است هزینه های بارداری، زایمان و بچه داری هر زنی که بخاطر فقر تمایل به سقط جنین دارد را پرداخت نماید با این برنامه "مادر ترزا" از سقط هزاران جنین جلوگیری کرد و هزینه زندگی این جنین های نجات یافته را تا بزرگسالی پرداخت کرد.
"باگوان راجیش اوشو" فیلسوف هندی عقیده دارد که "مادر ترزا" با این کار خود تنها به "بازتولید فقر" پرداخته است! "اوشو" می گوید اگر " مادر ترزا" این هزینه را صرف آموزش جلوگیری از بارداری ناخواسته می کرد بیشتر به هندی ها کمک کرده بود.
به هر حال شهرت خدمات انسان دوستانه مادر ترزا باعث شد که "جایزه صلح نوبل" به او تعلق گیرد. دریافت این جایزه باعث شد بنیاد او برای ادامه خدمات خود نیازی به همکاری با دیکتاتورهای بدنام نداشته باشد!
کلیسایی هم که روزی او را طرد کرده بود پس از شهرت و خوشنامی "مادر ترزا" تصمیم گرفت از این کلاه نمدی برای خود بدوزد، بنابراین شورای عالی "واتیکان" پس از درگذشت مادر ترزا عنوان "سانتا" ( قدیسه) را به او اعطا کرد!
دنیای عجیبی است! خیر و شر چقدر به هم تنیده اند!
دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
www.tg-me.com/drsargolzaei
drsargolzaei.com
نام "مادر ترزا" را اغلب شما شنیده اید. نام اصلی او "اگنس" بود. فامیل مادری او اهل ونیز ایتالیا بودند و فامیل پدری او اهل مقدونیه یوگسلاوی. اگنس در 18 سالگی تصمیم گرفت به خدمت کلیسا درآید و کسوت راهبه گی بر تن کرد. پس از مدتی او مامور شد تا به میسیونرهای مذهبی که به کلکته می روند بپیوندد. وظیفه ای که در هندوستان به "خواهر ترزا" محول شد معلمی بود. قرار بود او به بچه های فقیر هندی، زبان انگلیسی و جغرافیا درس بدهد اما خواهر ترزا از دیدن هزاران هندی گرسنه ای که در پیاده روهای کلکته با بیماری و معلولیت و سوء تغذیه دست در گریبان بودند متاثر شده بود و تصمیم داشت بر خلاف وظیفه ای که کلیسا بر او محول کرده بود برای این عده کاری انجام دهد. اصرار "ترزا" بر این امر و تاکید کلیسا بر این که او باید به ماموریتی که به او محول شده وفادار بماند باعث شد که ترزا از کسوت یک راهبه خارج شود و کلیسا هم او را "بایکوت" نماید. "ترزا" تصمیم گرفت بنیاد شخصی خود را برای ایجاد پناهگاه هایی تاسیس نماید که به بی خانمان ها سقف و غذا و دارو ارائه دهند. شاید بپرسید ترزا هزینه لازم برای تاسیس این بنیاد شخصی را از کجا تامین می کرد. طبعا ترزا از منابع مالی مختلفی کمک می گرفت اما "ریکاردو ازیریو" خبرنگار ایتالیایی یک منبع مالی بزرگ "مادر ترزا" را فاش می سازد: دیکتاتورها!
دیکتاتورها تمایل زیادی دارند که چهره مثبتی از خود نشان دهند "بنابراین نمایش های انسان دوستانه" یکی از بازی های روزمره دیکتاتور هاست . دو دیکتاتور خشن و سفاک بودجه های هنگفتی را به "مادر ترزا" پرداخت می کردند تا در نمایش "سلطان مهربان ما" شرکت کند و دست های آنها را تطهیر نماید! یکی از آنها "انور خوجه" دیکتاتور آلبانی بود و دیگری "ژان کلود دوالیه" دیکتاتور هائیتی. هر دو این افراد میلیاردها دلار ثروت ملت خود را غصب کرده بودند و با دادن سهمی از آن به "مادر ترزا" با او عکس یادگاری می گرفتند و رپرتاژ آگهی هایی در رسانه ها پخش می کردند تا چهره خشن آنها را تلطیف کند.
مادر ترزا گر چه از "سازمان کلیسا" طرد شده بود اما به چهارچوب های فقهی کلیسا معتقد باقی ماند و یکی از فعالیت های او در هندوستان مبارزه با سقط جنین بود. بنیاد ترزا در هند اعلام کرده بود که حاضر است هزینه های بارداری، زایمان و بچه داری هر زنی که بخاطر فقر تمایل به سقط جنین دارد را پرداخت نماید با این برنامه "مادر ترزا" از سقط هزاران جنین جلوگیری کرد و هزینه زندگی این جنین های نجات یافته را تا بزرگسالی پرداخت کرد.
"باگوان راجیش اوشو" فیلسوف هندی عقیده دارد که "مادر ترزا" با این کار خود تنها به "بازتولید فقر" پرداخته است! "اوشو" می گوید اگر " مادر ترزا" این هزینه را صرف آموزش جلوگیری از بارداری ناخواسته می کرد بیشتر به هندی ها کمک کرده بود.
به هر حال شهرت خدمات انسان دوستانه مادر ترزا باعث شد که "جایزه صلح نوبل" به او تعلق گیرد. دریافت این جایزه باعث شد بنیاد او برای ادامه خدمات خود نیازی به همکاری با دیکتاتورهای بدنام نداشته باشد!
کلیسایی هم که روزی او را طرد کرده بود پس از شهرت و خوشنامی "مادر ترزا" تصمیم گرفت از این کلاه نمدی برای خود بدوزد، بنابراین شورای عالی "واتیکان" پس از درگذشت مادر ترزا عنوان "سانتا" ( قدیسه) را به او اعطا کرد!
دنیای عجیبی است! خیر و شر چقدر به هم تنیده اند!
دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
www.tg-me.com/drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
Audio
سنتور
از سیامک آقایی
سیامک اهل اهواز است
و کارشناسی ارشد آتنو موزیکولوژی از دانشکده هنرهای زیبای تهران دارد. دکتری نوازندگی سنتور هم در میان مدارکش هست.....
۵۰ سالش است.
شاگرد عمو پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی عزیز بوده.
اگر این سیم نازک و چوب خشک در دستان سیامک معجزه نمی کند
پس این صدای آسمانی چیست؟
دکتر #شهرام
از سیامک آقایی
سیامک اهل اهواز است
و کارشناسی ارشد آتنو موزیکولوژی از دانشکده هنرهای زیبای تهران دارد. دکتری نوازندگی سنتور هم در میان مدارکش هست.....
۵۰ سالش است.
شاگرد عمو پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی عزیز بوده.
اگر این سیم نازک و چوب خشک در دستان سیامک معجزه نمی کند
پس این صدای آسمانی چیست؟
دکتر #شهرام
من نمی دونم این چه سوالیه که عزیزان می پرسند در مورد روانشناسی که بازار کار کدام گرایش بهتره ؟
به رشته ی روانشناسی به دیده بازار کار نمیشه نگاه کرد
بازار کار یک موضوع مجزا از گرایش هست .
اینکه قکر کنیم یه ارشد ، دکترا بگیریم و بریم بشینیم تو کلینیک و مردم صف بکشن برای مشاوره اسمش بازار کاره ، خیر ، به این بازار کار نمی گن؛ بلکه
این مهارت و تخصص شماست.
بازار کار یک مسئله مجزا از گرایش و حتی تحصیل شماست
که توانایی داشته باشید با ایجاد رابطه ، مطرح کردن خود، برگزاری کلاس و سمینار و سخنرانی و چاپ و ترجمه کتاب و یا پکیج فروشی و …
حتی کلاسهای خودشناسی خانگی هستند که درامدشون از اساتید بیشتره
بنابراین مدام دنبال بازار کار و پول درآوردن از راه روانشناسی نباشید
روانشناسی یک رشته ی دیر بازدهی هست که به عنوان بازار کار بهش نگاه نکنید.
من سالیان پیش ، یک دکتر دندانپزشک مطرح می رفتم که معامله فرش می کرد .
بلد باشیم خودمون را از چند بعد گسترش بدیم .
به رشته ی روانشناسی به دیده بازار کار نمیشه نگاه کرد
بازار کار یک موضوع مجزا از گرایش هست .
اینکه قکر کنیم یه ارشد ، دکترا بگیریم و بریم بشینیم تو کلینیک و مردم صف بکشن برای مشاوره اسمش بازار کاره ، خیر ، به این بازار کار نمی گن؛ بلکه
این مهارت و تخصص شماست.
بازار کار یک مسئله مجزا از گرایش و حتی تحصیل شماست
که توانایی داشته باشید با ایجاد رابطه ، مطرح کردن خود، برگزاری کلاس و سمینار و سخنرانی و چاپ و ترجمه کتاب و یا پکیج فروشی و …
حتی کلاسهای خودشناسی خانگی هستند که درامدشون از اساتید بیشتره
بنابراین مدام دنبال بازار کار و پول درآوردن از راه روانشناسی نباشید
روانشناسی یک رشته ی دیر بازدهی هست که به عنوان بازار کار بهش نگاه نکنید.
من سالیان پیش ، یک دکتر دندانپزشک مطرح می رفتم که معامله فرش می کرد .
بلد باشیم خودمون را از چند بعد گسترش بدیم .
Forwarded from 📣 روش پژوهش و آمار دکتری و کارشناسی ارشد دکتر #شهرام به زبان خودمونی چهارشنبه ها ساعت ۲۲⏰📊📚🖌 (دکتر #شهرام)
پشت ویترین ایستاده بودم و به لباسها نگاه می کردم. فروشگاه سمت چپم مرد و زن جوانی ایستادند. نگاه گذرایی انداختم. زن و مردی حدودا سی ساله به نظرم آمدند. زن با دقت لباسها را نگاه می کرد که مرد گفت: «یکی از همینا بخر تو رو قرآن. چند ساعته داریم راه میریم. بخر دیگه یک چیزی. کسی که به تو نگاه نمیکنه چی پوشیدی؟
زن با خونسردی گفت: خودم که می بینم خودمو.
مرد که کلافه بود و فکر می کنم گرما هم مزید بر خستگی، بیشتر بی حوصله اش کرده بود پوفی کشید و گفت: آخرش هم یک چیزی می خری که چشم بازار را کور کنی.
من نمی دانم چرا ایستاده بودم تا ببینم آخر این گفتگو به کجا می رسد. زن باز با همان صدای خونسرد، همانطور که ادایی در آورد تا تمسخرش را نشان دهد، گفت: البته اندازه خواهر خوش سلیقه و مامان جونت نمی تونم چشم بازار رو کور کنم. چند ثانیه بعد پرسید: اون بنفشه چطوره؟ بریم تو؟
مرد هم بلافاصله جواب داد: نه برگردیم خونه من اصلا حوصله ندارم. پول هم ندارم.
زن داشت جواب مرد را می داد که من گذشتم تا گفتگویی را که می رفت تلخ تز و زننده تر شود، نشنوم.
تند تند راه می رفتم و اصلا دل و دماغش را نداشتم پشت ویترینی بایستم و لباسها را تماشا کنم. گفتم بماند برای یکروز دیگر. توی راه فکر می کردم دقیقا توی خانواده، توی مدرسه، توی دانشگاه چه مهارتی را به ما یاد می دهند که کیفیت زندگی مان بیشتر شود. پایان هر دوره یک تکه کاغذ می دهند دستمان و ما فقط در مغزمان مقداری اطلاعات فرو رفته، بی آنکه بتوانیم از آن دادهها به درستی استفاده کنیم و یا قادر باشیم یک گفتگو را اداره کنیم.
گوشه و کنایه زدن، متلک پراندن و فحش دادن شکل غالب روابط ما شده است. جوکهایی که می گویند حالا فلان فحش دیگر فحش نیست و مثلا علاقه و عشق ما را به یک نفر بیان می کند، گوشه ای از حقیقت تلخ جامعه ماست.
آن آقا باید خستگی و کلافگی اش را با کلماتی صریح بیان می کرد. «کسی به تو نگاه نمی کنه»، معنای خوبی در گوش شنونده ندارد و از طرفی زیر سئوال بردن سلیقه شخصی یک نفر نه تنها اهانت که اعلام یک جنگ لفظی است. وقتی که من برای بروز به حق ترین خواسته هایم، از طعنه و کنایه استفاده می کنم، نباید انتظار داشته باشم، گفتگوی من با دیگری اثربخش باشد، درکم کند و حق را به من بدهد.
از آن سو، وقتی که من در گفتگوی با دیگری، به جای آنکه با صریح ترین واژه ها نشان بدهم که از طرز صحبت کردنش، دلخور شده ام و ناراحتی و دلخوری ام را سر کسان دیگری که ابدا در ماجرا دخیل نیستند، خالی می کنم باید منتظر باشم که اوضاع را به سمت بدتر شدن هدایت کرده ام.
مهارت گفتگو، مهارتی است که هیچ کجا به ما یاد نمی دهند. من چگونه به وسیله کلمات، لحن بیان و زبان بدنم به طرف مقابلم نشان بدهم، دلخور، غمگین یا عصبانی شده ام. این چیزی است که عموما نیاموخته اند.
ناتوانی ما در ابراز درست احساساتمان، خودش را در مجادله و بحث های بی نتیجه و حرف و سخن های تلخ و پر از طعنه نشان می دهد.
یکی از اساسی ترین فقدان ها در این گوشه پر رنج زمین نبود گفتگو است. این ناتوانی در گفتگو به رواج خشونت در سطح روابط بین فردی تا بین المللی منجر شده است.
اگر من قدرتی می داشتم، آموزش مهارت گفتگو را از ابتدایی در تمام مدارس اجباری می کردم، در گزینش معلمان و اساتید دانشگاه این مهارت را یکی از معیارهای انتخاب نیرو قرار می دادم و از سنین کودکی تا جوانی بر آموزاندن شیوه معقول و خردمندانه سخن گفتن با دیگری تاکید می کردم تا با اصلاح سیستم زبانی، تحمل و مدارا، خوش خلقی و بردباری ما هم افزایش یابد.
بالغ شدن تنها رشد اندامها و زن یا مرد کامل شدن نیست. بیان متین و صریح نیازها و احساسات یک نشانه مهم بزرگسالی است. ما در مقابل زندگی همواره موضعی خام و کودک منشانه داریم و تا هنگامی که نتوانیم خودمان را از طریق یک سیستم زبانی بی نقص ابراز کنیم، در روابطمان شبیه یک آتش افروز عمل خواهیم کرد. راست گفته اند که آدمی در زیر زبان خویش پنهان است.
@qodrattaqeer
زن با خونسردی گفت: خودم که می بینم خودمو.
مرد که کلافه بود و فکر می کنم گرما هم مزید بر خستگی، بیشتر بی حوصله اش کرده بود پوفی کشید و گفت: آخرش هم یک چیزی می خری که چشم بازار را کور کنی.
من نمی دانم چرا ایستاده بودم تا ببینم آخر این گفتگو به کجا می رسد. زن باز با همان صدای خونسرد، همانطور که ادایی در آورد تا تمسخرش را نشان دهد، گفت: البته اندازه خواهر خوش سلیقه و مامان جونت نمی تونم چشم بازار رو کور کنم. چند ثانیه بعد پرسید: اون بنفشه چطوره؟ بریم تو؟
مرد هم بلافاصله جواب داد: نه برگردیم خونه من اصلا حوصله ندارم. پول هم ندارم.
زن داشت جواب مرد را می داد که من گذشتم تا گفتگویی را که می رفت تلخ تز و زننده تر شود، نشنوم.
تند تند راه می رفتم و اصلا دل و دماغش را نداشتم پشت ویترینی بایستم و لباسها را تماشا کنم. گفتم بماند برای یکروز دیگر. توی راه فکر می کردم دقیقا توی خانواده، توی مدرسه، توی دانشگاه چه مهارتی را به ما یاد می دهند که کیفیت زندگی مان بیشتر شود. پایان هر دوره یک تکه کاغذ می دهند دستمان و ما فقط در مغزمان مقداری اطلاعات فرو رفته، بی آنکه بتوانیم از آن دادهها به درستی استفاده کنیم و یا قادر باشیم یک گفتگو را اداره کنیم.
گوشه و کنایه زدن، متلک پراندن و فحش دادن شکل غالب روابط ما شده است. جوکهایی که می گویند حالا فلان فحش دیگر فحش نیست و مثلا علاقه و عشق ما را به یک نفر بیان می کند، گوشه ای از حقیقت تلخ جامعه ماست.
آن آقا باید خستگی و کلافگی اش را با کلماتی صریح بیان می کرد. «کسی به تو نگاه نمی کنه»، معنای خوبی در گوش شنونده ندارد و از طرفی زیر سئوال بردن سلیقه شخصی یک نفر نه تنها اهانت که اعلام یک جنگ لفظی است. وقتی که من برای بروز به حق ترین خواسته هایم، از طعنه و کنایه استفاده می کنم، نباید انتظار داشته باشم، گفتگوی من با دیگری اثربخش باشد، درکم کند و حق را به من بدهد.
از آن سو، وقتی که من در گفتگوی با دیگری، به جای آنکه با صریح ترین واژه ها نشان بدهم که از طرز صحبت کردنش، دلخور شده ام و ناراحتی و دلخوری ام را سر کسان دیگری که ابدا در ماجرا دخیل نیستند، خالی می کنم باید منتظر باشم که اوضاع را به سمت بدتر شدن هدایت کرده ام.
مهارت گفتگو، مهارتی است که هیچ کجا به ما یاد نمی دهند. من چگونه به وسیله کلمات، لحن بیان و زبان بدنم به طرف مقابلم نشان بدهم، دلخور، غمگین یا عصبانی شده ام. این چیزی است که عموما نیاموخته اند.
ناتوانی ما در ابراز درست احساساتمان، خودش را در مجادله و بحث های بی نتیجه و حرف و سخن های تلخ و پر از طعنه نشان می دهد.
یکی از اساسی ترین فقدان ها در این گوشه پر رنج زمین نبود گفتگو است. این ناتوانی در گفتگو به رواج خشونت در سطح روابط بین فردی تا بین المللی منجر شده است.
اگر من قدرتی می داشتم، آموزش مهارت گفتگو را از ابتدایی در تمام مدارس اجباری می کردم، در گزینش معلمان و اساتید دانشگاه این مهارت را یکی از معیارهای انتخاب نیرو قرار می دادم و از سنین کودکی تا جوانی بر آموزاندن شیوه معقول و خردمندانه سخن گفتن با دیگری تاکید می کردم تا با اصلاح سیستم زبانی، تحمل و مدارا، خوش خلقی و بردباری ما هم افزایش یابد.
بالغ شدن تنها رشد اندامها و زن یا مرد کامل شدن نیست. بیان متین و صریح نیازها و احساسات یک نشانه مهم بزرگسالی است. ما در مقابل زندگی همواره موضعی خام و کودک منشانه داریم و تا هنگامی که نتوانیم خودمان را از طریق یک سیستم زبانی بی نقص ابراز کنیم، در روابطمان شبیه یک آتش افروز عمل خواهیم کرد. راست گفته اند که آدمی در زیر زبان خویش پنهان است.
@qodrattaqeer
Forwarded from Great decision
چالش یادگیری دکتر# شهرام
در موضوع مکانیسم های دفاعی
آیا"فرافکنی" همان "دلیل تراشی" است؟
در موضوع مکانیسم های دفاعی
آیا"فرافکنی" همان "دلیل تراشی" است؟
Forwarded from 📣 روش پژوهش و آمار دکتری و کارشناسی ارشد دکتر #شهرام به زبان خودمونی چهارشنبه ها ساعت ۲۲⏰📊📚🖌 (دکتر #شهرام)
چالش یادکیری دکتر #شهرام
کسانی که انتقادهای دیگران را همواره نادیده میگیرند یا به آزرده شدن دیگران توجهی ندارند و یا به همه ی شواهد حاکی از خطای عملکردی توجه نمی کنند؛ در حقیقت از کدام مکانیسم دفاعی استفاده می کنند؟
کسانی که انتقادهای دیگران را همواره نادیده میگیرند یا به آزرده شدن دیگران توجهی ندارند و یا به همه ی شواهد حاکی از خطای عملکردی توجه نمی کنند؛ در حقیقت از کدام مکانیسم دفاعی استفاده می کنند؟
Anonymous Quiz
49%
۱. انکار
6%
۲. فلسفه بافی
11%
۳. واکنش وارونه
10%
۴. فرفکنی
10%
۵. سرکوب
8%
۶. دلیل تراشی
6%
۷. جا به جا سازی
قــدرت تــغــیــیــرر...
تالس سه جمله دارد آهن ربا نفس دارد در هر چیزی خدایان هستند آب ارخه جهان هست جمله آهن ربا نفس دارد در حوزه روانشناسی جایگاه مهمی دارد. تالس به دلیل اینکه آهن ربا توان خود حرکتی دارد؛ آن را دارای نفس میداند. نفس یعنی داشتن خود حرکتی این بذری که تالس…
دانش غرب در حوزه روان انسان از عصب شناسی تا روانشناسی و علوم شناختی و... حول یک کلمه میچرخد
اهن ربا نفس دارد
جمله به ظاهر بی معنی و احمقانه ای که تالس بیان کرده است.
آهن ربا دارای خودحرکتیست
و خودحرکتی یعنی داشتن حیات
اهن ربا نفس دارد
جمله به ظاهر بی معنی و احمقانه ای که تالس بیان کرده است.
آهن ربا دارای خودحرکتیست
و خودحرکتی یعنی داشتن حیات
قــدرت تــغــیــیــرر... pinned «تالس سه جمله دارد آهن ربا نفس دارد در هر چیزی خدایان هستند آب ارخه جهان هست جمله آهن ربا نفس دارد در حوزه روانشناسی جایگاه مهمی دارد. تالس به دلیل اینکه آهن ربا توان خود حرکتی دارد؛ آن را دارای نفس میداند. نفس یعنی داشتن خود حرکتی این بذری که تالس…»
قــدرت تــغــیــیــرر...
Photo
"ریچارد برتون" و "الیزابت تیلور"
در نقش "مارک آنتونی" و کلئوپاترا"
فیلم کلئوپاترا یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینماست اما به دلیل هزینه بالای ساخت آن عملاً ورشکسته محسوب شد.
پرفروشترین بودن و ورشکسته شدن یکی از غریب ترین ترکیب ها است.
درست مانند عظمت لشکرکشی مارک آنتوان برای تصرف ایران که با مقاومت سربازان "فرهاد چهارم" پادشاه اشکانی در نبردی که در اطراف مراغه در گرفت به سنگین ترین شکست انجامید.
نبرد سرنوشت ساز در جنوب شرقی دریاچه ارومیه در محلی که منابع رومی "افرا سپا" نامیدهاند و احتمالاً لاتینی شده "افرازه رود" (نام پیش از اسلام) مراغه است در گرفت و ده هزار نفر از نیروهای مارک آنتوان در کمند سرما و سواران چابک اشکانی کشته شدند.
نقل است که مارک آنتوان هرگز این شکست را فراموش نکرد و بارها هنگام مستی ناگهان با گریه فریاد می زده آن ده هزار نفر، آن ده هزار نفر...
گفته می شود یکی از دلایل شکست مارک آنتوان عجله در تمام کردن کار ایران در زمستان و بهار بوده است
چرا که تصمیم داشته در تابستان به سراغ مصر و معشوقه اش کلئو پاترا برود.
آرزویی که ناکام ماند و درسی شد برای دیگران که در ساختن کار ایران عجله به خرج ندهند.
نبرد با ایران امری نیست که بتوان وقتش را با زمان نامزد بازی هماهنگ کرد.
@qodrattaqeer
در نقش "مارک آنتونی" و کلئوپاترا"
فیلم کلئوپاترا یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینماست اما به دلیل هزینه بالای ساخت آن عملاً ورشکسته محسوب شد.
پرفروشترین بودن و ورشکسته شدن یکی از غریب ترین ترکیب ها است.
درست مانند عظمت لشکرکشی مارک آنتوان برای تصرف ایران که با مقاومت سربازان "فرهاد چهارم" پادشاه اشکانی در نبردی که در اطراف مراغه در گرفت به سنگین ترین شکست انجامید.
نبرد سرنوشت ساز در جنوب شرقی دریاچه ارومیه در محلی که منابع رومی "افرا سپا" نامیدهاند و احتمالاً لاتینی شده "افرازه رود" (نام پیش از اسلام) مراغه است در گرفت و ده هزار نفر از نیروهای مارک آنتوان در کمند سرما و سواران چابک اشکانی کشته شدند.
نقل است که مارک آنتوان هرگز این شکست را فراموش نکرد و بارها هنگام مستی ناگهان با گریه فریاد می زده آن ده هزار نفر، آن ده هزار نفر...
گفته می شود یکی از دلایل شکست مارک آنتوان عجله در تمام کردن کار ایران در زمستان و بهار بوده است
چرا که تصمیم داشته در تابستان به سراغ مصر و معشوقه اش کلئو پاترا برود.
آرزویی که ناکام ماند و درسی شد برای دیگران که در ساختن کار ایران عجله به خرج ندهند.
نبرد با ایران امری نیست که بتوان وقتش را با زمان نامزد بازی هماهنگ کرد.
@qodrattaqeer
#طرحواره
عشقه نام گیاهی در جنگل است که درخت را کاملاً دربر می گیرد و آن را می خشکاند.
اگر که شما هم نتوانید هیجان ها و احساسات خود را شناسایی کنید همین اتفاق برای شما خواهد افتاد ،در روانشناسی ما به این پدیده عاشقی نمی گویم بلکه جذابیت طرحواره ای گفته می شود.
جذابیت طرحواره ای یعنی اینکه شما جذب کسانی میشوید که دقیقا مانند والدین شما رفتار ناکارآمد دارند.
عشقه نام گیاهی در جنگل است که درخت را کاملاً دربر می گیرد و آن را می خشکاند.
اگر که شما هم نتوانید هیجان ها و احساسات خود را شناسایی کنید همین اتفاق برای شما خواهد افتاد ،در روانشناسی ما به این پدیده عاشقی نمی گویم بلکه جذابیت طرحواره ای گفته می شود.
جذابیت طرحواره ای یعنی اینکه شما جذب کسانی میشوید که دقیقا مانند والدین شما رفتار ناکارآمد دارند.
شصت سال پیش همه چیز می دانستم؛
امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیشرونده ی مهیج است، تا مدام به نادانی ات پی ببری...
ویل_دورانت
@qodrattaqeer
امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیشرونده ی مهیج است، تا مدام به نادانی ات پی ببری...
ویل_دورانت
@qodrattaqeer
قــدرت تــغــیــیــرر...
"ریچارد برتون" و "الیزابت تیلور" در نقش "مارک آنتونی" و کلئوپاترا" فیلم کلئوپاترا یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینماست اما به دلیل هزینه بالای ساخت آن عملاً ورشکسته محسوب شد. پرفروشترین بودن و ورشکسته شدن یکی از غریب ترین ترکیب ها است. درست مانند…
دوستان با این جریان تاریخی و غرق شدن مارک انتونی در عشق
یاد زال و طربناکی عشقش افتادم
در میان همه ی پهلوانان و یلانی که حکیم توس آفریده ، زال شخصیتش از همه بیشتر توجهم را جلب کرد .
چیزی که زال را جذاب کرده در عشق در افتادن و در ورطه ی بی خردی در نیافتادن اوست .
عشق را هوشیارانه زیست
سخت شیفته ی رودابه می شود اما در وصال او خرد و منطق را به مسلخ نمی برد.
عشق با زال وارد شاهنامه می شود
توصیفِ عشقِ زال و رودابه، زیباترین، پرمغزترین و لطیفترین ابیات شاهنامه و شاید از منحصر به فردترین داستانهای عاشقانه ادبیات ایران باشد.
از سویی زال به راستی پیر خردمند شاهنامه است. حتی هنگامی که سخت بیتاب رودابه است، عنان از کف نمیدهد و مانند کاووس نیست که وقتی از سودابه و زیبایی او میشنود، دل و دین باخته برای وصال او میشتابد.
هنگامی که فردوسی در حال گفتن حکایت زال و رودابه است، از کشاکشهای زال با خودش و حضور رایزنان و موبدان و ستارهشماران در مییابی که خرد پشتیبان پیوند این دو چهره نازنین شاهنامه است.
در روانشناسی #یونگ اگر چه عاشق شدن یعنی فرافکنی #آنیما یا #آنیموس، بر روی اشخاص واقعی کاری است ناخودآگاه، اما همواره تأکید بر آن است که پس از تاباندن تصویر جادویی درون بر روی دیگری با یک هوشیاری نیرومند، عشق را باید زیست. نابترین نمونه چنین عشق ورزیدنی زال است. عشق تبی تند و سرکش و هوسی آتشین نیست. دل میبازد اما دل باختن او لزوماً به معنای عقل از کف دادنش نیست.
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
یاد زال و طربناکی عشقش افتادم
در میان همه ی پهلوانان و یلانی که حکیم توس آفریده ، زال شخصیتش از همه بیشتر توجهم را جلب کرد .
چیزی که زال را جذاب کرده در عشق در افتادن و در ورطه ی بی خردی در نیافتادن اوست .
عشق را هوشیارانه زیست
سخت شیفته ی رودابه می شود اما در وصال او خرد و منطق را به مسلخ نمی برد.
عشق با زال وارد شاهنامه می شود
توصیفِ عشقِ زال و رودابه، زیباترین، پرمغزترین و لطیفترین ابیات شاهنامه و شاید از منحصر به فردترین داستانهای عاشقانه ادبیات ایران باشد.
از سویی زال به راستی پیر خردمند شاهنامه است. حتی هنگامی که سخت بیتاب رودابه است، عنان از کف نمیدهد و مانند کاووس نیست که وقتی از سودابه و زیبایی او میشنود، دل و دین باخته برای وصال او میشتابد.
هنگامی که فردوسی در حال گفتن حکایت زال و رودابه است، از کشاکشهای زال با خودش و حضور رایزنان و موبدان و ستارهشماران در مییابی که خرد پشتیبان پیوند این دو چهره نازنین شاهنامه است.
در روانشناسی #یونگ اگر چه عاشق شدن یعنی فرافکنی #آنیما یا #آنیموس، بر روی اشخاص واقعی کاری است ناخودآگاه، اما همواره تأکید بر آن است که پس از تاباندن تصویر جادویی درون بر روی دیگری با یک هوشیاری نیرومند، عشق را باید زیست. نابترین نمونه چنین عشق ورزیدنی زال است. عشق تبی تند و سرکش و هوسی آتشین نیست. دل میبازد اما دل باختن او لزوماً به معنای عقل از کف دادنش نیست.
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
قــدرت تــغــیــیــرر... pinned «دوستان با این جریان تاریخی و غرق شدن مارک انتونی در عشق یاد زال و طربناکی عشقش افتادم در میان همه ی پهلوانان و یلانی که حکیم توس آفریده ، زال شخصیتش از همه بیشتر توجهم را جلب کرد . چیزی که زال را جذاب کرده در عشق در افتادن و در ورطه ی بی خردی در نیافتادن…»
Bade To
Mohsen Yeganeh
یکی از دشوارترین و در عین حال مهمترین تکالیف دوره سوگ اینه که بتونی رابطهات رو با مکانهایی که در اونها با فرد از دسترفته خاطره داشتی، بازسازی کنی.
@qodrattaqeer
@qodrattaqeer
اتو رانک، نویسنده و روانکاو اتریشی می گوید تولد یک انسان خود عملی قهرمانانه است. موجودی آبزی در یک حوضچه کوچک سرانجام به موجودی هوازی تبدیل می شود که بر روی دو پا می ایستد. البته که تلاش برای بقا و تکامل از یک سلول به یک انسان کاری بسیار دشوار است، اما از آن دشوارتر بزرگسال شدن و مانند بزرگسالان رفتار کردن، کاری بسیار دشوارتر است و ورود انسان به حالت بزرگسالی و رفتار و گفتار حاکی از شعور عملی قهرمانی است.
خیلی وقتها دلم خواسته لحظهٔ شگفت عزیمت از جهان کوچکم را به خاطر میداشتم.
حالا که سالیان سال، از آن ضربه نخستین، رها کردن بدن امن مادر، تحمل فشار تنگراهه تولد و تبدیل شدن به موجودی هوازی که باید مسئولیت هستیاش را به گردن بگیرد، میگذرد و هرچه پس از آن رخ داده و میدهد و حتی مرگ که در آیندهای نامعلوم من را درخواهد یافت (یا من آن را در خواهم یافت)، پیامدهای آن ضربه نخستین است.
هرچند زندگی در آن دنیای کوچک و امن و آن زیستِ انگلوار دلچسب و خالی از زحمت به نظر میرسد ولی حضور آذرخشوارِ معنامند در جهان تنها با بریدن بندی میسر میشد که رشته پیوند من به آن مأمن کوچک بود.
در این جهان پوست انداختهام، رنج کشیدهام، به رنجهایم معنا دادهام، دل بستهام، مهر ورزیدهام، به من مهر ورزیدهاند، شگفتزده شدهام... و در جهانی که حیات من برایش اهمیت بیشتری از حیات یک صدف ندارد؛ در حال شدن و آفریدن خودم بودهام.
شاید بهتر بود که یک تپه مرجانی میبودم، یا عقابی بر فراز آسمان یا موش کوری در زیر خاک، رها از آگاهی و آزادی با این همه اینک آرزویم این است شایسته رنجهایم باشم. بودا زندگی را سراسر رنج میدانست و این لحظه از صمیم قلب میخواهم که با صلیب آگاهی و آزادی بر دوش، شایسته این زندگی، این رنج باشم.
پ. ن : از منظر جهانِ هستی حیات یک انسان اهمیت بیشتری از حیات یک صدف ندارد.
دیوید هیوم
@qodrattaqeer
خیلی وقتها دلم خواسته لحظهٔ شگفت عزیمت از جهان کوچکم را به خاطر میداشتم.
حالا که سالیان سال، از آن ضربه نخستین، رها کردن بدن امن مادر، تحمل فشار تنگراهه تولد و تبدیل شدن به موجودی هوازی که باید مسئولیت هستیاش را به گردن بگیرد، میگذرد و هرچه پس از آن رخ داده و میدهد و حتی مرگ که در آیندهای نامعلوم من را درخواهد یافت (یا من آن را در خواهم یافت)، پیامدهای آن ضربه نخستین است.
هرچند زندگی در آن دنیای کوچک و امن و آن زیستِ انگلوار دلچسب و خالی از زحمت به نظر میرسد ولی حضور آذرخشوارِ معنامند در جهان تنها با بریدن بندی میسر میشد که رشته پیوند من به آن مأمن کوچک بود.
در این جهان پوست انداختهام، رنج کشیدهام، به رنجهایم معنا دادهام، دل بستهام، مهر ورزیدهام، به من مهر ورزیدهاند، شگفتزده شدهام... و در جهانی که حیات من برایش اهمیت بیشتری از حیات یک صدف ندارد؛ در حال شدن و آفریدن خودم بودهام.
شاید بهتر بود که یک تپه مرجانی میبودم، یا عقابی بر فراز آسمان یا موش کوری در زیر خاک، رها از آگاهی و آزادی با این همه اینک آرزویم این است شایسته رنجهایم باشم. بودا زندگی را سراسر رنج میدانست و این لحظه از صمیم قلب میخواهم که با صلیب آگاهی و آزادی بر دوش، شایسته این زندگی، این رنج باشم.
پ. ن : از منظر جهانِ هستی حیات یک انسان اهمیت بیشتری از حیات یک صدف ندارد.
دیوید هیوم
@qodrattaqeer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الان چند روزه با این دو تا خدای جذابیت پیرمون کردن بس که اینها رو زدن تو سرمون ):
ولی از هر چی بگذریم فکر کنم اون حرکت اخر رو جورج کلونی از ظریف کپی برداری کرده !
ولی از هر چی بگذریم فکر کنم اون حرکت اخر رو جورج کلونی از ظریف کپی برداری کرده !
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قانون سی ثانیه
چیزی که باید تو مدارس ابتدایی آموزش داده بشه در مورد نحوه برخورد با دیگران
موضوعی که در این کلیپ جالبه اینکه پیامها برای ضمیر من هستند،.
چیزی که باید تو مدارس ابتدایی آموزش داده بشه در مورد نحوه برخورد با دیگران
موضوعی که در این کلیپ جالبه اینکه پیامها برای ضمیر من هستند،.