#آنیما
بوی خوش زن
با بازی ابر ستاره محبوب هالیوود آل پاچینو
بوی خوش زن روایت دو داستان است. یکی داستان سرهنگ فرانک اسلید، افسر بازنشسته ارتش امریکا با رفتاری گستاخانه، زندگی سطحی و ولنگارانه و چارلز سیمز (کریس اودانل)، دانش آموز شهرستانی درسخوان، مبادی آداب و سخت کوش مدرسه بیرد. چالرز برای به دست آوردن سیصد دلار قبول می کند در غیاب دختر سرهنگ اسلید که به همراه همسر و دو کودکش برای تعطیلات به آلبانی می رود، از او مراقبت کند. سرهنگ اسلید علیرغم مخالفت چالرز و بدون اطلاع دخترش برنامه سفری دو نفره ترتیب داده تا در نیویورک در بهترین هتل اقامت کند، مشروب بنوشد و با زنی زیبا یک شب را سر کند و سپس در اتاق مجللش در هتل و بر روی تخت باشکوهِ بزرگش مغزش را منفجر کند. چالرز هم که برای به دست آوردن مقداری پول آن کار را قبول کرده بود در مدرسه دچار مشکل شده بود و باید یا علیه چند نفر از دوستانش که بچه پول دارهای بی مغزی بودند، شهادت می داد و به عنوان جایزه به هاروارد می رفت و یا کسی را نمی فروخت و از مدرسه اخراج می شد.
بوی خوش زن یک درام جذاب از کلیشه های قدیمی است: یک نظامی سرخورده، دانش آموزی فقیر در کالجی اشرافی، بچه پولدارهای تنبل و خودراضی، دعواها و دلخوری های خانوادگی، هیجان دیوانه وار رانندگی و سرانجام رقصی شکوهمند و افسانه ای، همه و همه موضوعات متداولی هستند که بارها و بارها در فیلم های مختلف تکرار شده است اما در بوی خوش زن که مغلمه ای از تمام این هاست دلنشین و تاثیرگذار می شود.
با اینکه فیلم "بوی خوش زن" نام دارد در آن با حضور مستمر "زن" مواجه نیستیم. در سناریوی اقتباسی این فیلم "زن" نه قهرمان است و نه ضد قهرمان و درواقع "بوی خوش زن" فاقد یک هنرپیشه زن اصلی و حتی مکمل است! با این همه در تمام فیلم رایحه ای زنانه به مشام می رسد. منظورم این است با این که هیچ زنی در فیلم نقش اصلی را ایفا نمی کند و هر کدام تنها برای دقایقی ظاهر می شوند، اما روحی زنانه در تمام فیلم موج می خورد. اصلاً نمی شود فیلم را تماشا کردو به زن نیندیشید.
ناگفته نماند که سرهنگ اسلید نابیناست. اما تفاوت اصلی این فیلم با فیلم های دیگری که شخصی نابینا نقش اصلی را ایفا می کند، این است که نقص جسمانی او در مرکز توجه قرار نمی گیرد و ببیننده گاه از یاد می برد که اسلید نابیناست. یعنی در فیلم چیزی که برای بیننده اهمیت ندارد، نابینایی اوست. در سراسر فیلم چشمان اسلید بی آنکه پلک بزند درست مثل دو تکه یخ به نظر می رسد. اما آل پاچینو (سرهنگ اسلید) با صدای باشکوهش یخ چشمانش را ذوب می کند. صدایی که گاه مانند غرش به گوش می رسد و گاهی پر از تحقیر و زمانی پر از تمناست و دقایقی مثل تیغی تیز می بُرد، در مقابل زنان ناگهان لطیف می شود. آنقدر لطیف که گویی اسلید نه در حال سخن گفتن که در حال زمزمه کردن شعری عاشقانه است.
یقین دارم هرکس که فیلم را دیده تایید می کند که دیدنی ترین و زیباترین بخش فیلم سکانس رقص تانگوی فرانک اسلید و زن جوانی به نام دونا است. سکانسی که تعریف و تمجید بسیاری از آن صورت گرفت. در تمام دقایقی که این سرهنگ نابینای بازنشسته با زن می رقصد آدمی دیگر را از اعماق وجود اسلید بیرون کشیده و به دیگران نشان می دهد. باور می کنی که این سرهنگ خشن و جدی ایالات متحده حتی هنگامی که به سربازانش تعلیم می داده در حال رقصیدن بوده است.
در این فیلم آل پاچینو که به راستی بار تمام فیلم بر دوش اوست، طیفی از احساساتِ ببیننده از تنفر تا عشق را بر می انگیزد. او درست خروش یک آتشفشان را دارد و نرمی و لطفات نسیم را.
بوی خوش زن
با بازی ابر ستاره محبوب هالیوود آل پاچینو
بوی خوش زن روایت دو داستان است. یکی داستان سرهنگ فرانک اسلید، افسر بازنشسته ارتش امریکا با رفتاری گستاخانه، زندگی سطحی و ولنگارانه و چارلز سیمز (کریس اودانل)، دانش آموز شهرستانی درسخوان، مبادی آداب و سخت کوش مدرسه بیرد. چالرز برای به دست آوردن سیصد دلار قبول می کند در غیاب دختر سرهنگ اسلید که به همراه همسر و دو کودکش برای تعطیلات به آلبانی می رود، از او مراقبت کند. سرهنگ اسلید علیرغم مخالفت چالرز و بدون اطلاع دخترش برنامه سفری دو نفره ترتیب داده تا در نیویورک در بهترین هتل اقامت کند، مشروب بنوشد و با زنی زیبا یک شب را سر کند و سپس در اتاق مجللش در هتل و بر روی تخت باشکوهِ بزرگش مغزش را منفجر کند. چالرز هم که برای به دست آوردن مقداری پول آن کار را قبول کرده بود در مدرسه دچار مشکل شده بود و باید یا علیه چند نفر از دوستانش که بچه پول دارهای بی مغزی بودند، شهادت می داد و به عنوان جایزه به هاروارد می رفت و یا کسی را نمی فروخت و از مدرسه اخراج می شد.
بوی خوش زن یک درام جذاب از کلیشه های قدیمی است: یک نظامی سرخورده، دانش آموزی فقیر در کالجی اشرافی، بچه پولدارهای تنبل و خودراضی، دعواها و دلخوری های خانوادگی، هیجان دیوانه وار رانندگی و سرانجام رقصی شکوهمند و افسانه ای، همه و همه موضوعات متداولی هستند که بارها و بارها در فیلم های مختلف تکرار شده است اما در بوی خوش زن که مغلمه ای از تمام این هاست دلنشین و تاثیرگذار می شود.
با اینکه فیلم "بوی خوش زن" نام دارد در آن با حضور مستمر "زن" مواجه نیستیم. در سناریوی اقتباسی این فیلم "زن" نه قهرمان است و نه ضد قهرمان و درواقع "بوی خوش زن" فاقد یک هنرپیشه زن اصلی و حتی مکمل است! با این همه در تمام فیلم رایحه ای زنانه به مشام می رسد. منظورم این است با این که هیچ زنی در فیلم نقش اصلی را ایفا نمی کند و هر کدام تنها برای دقایقی ظاهر می شوند، اما روحی زنانه در تمام فیلم موج می خورد. اصلاً نمی شود فیلم را تماشا کردو به زن نیندیشید.
ناگفته نماند که سرهنگ اسلید نابیناست. اما تفاوت اصلی این فیلم با فیلم های دیگری که شخصی نابینا نقش اصلی را ایفا می کند، این است که نقص جسمانی او در مرکز توجه قرار نمی گیرد و ببیننده گاه از یاد می برد که اسلید نابیناست. یعنی در فیلم چیزی که برای بیننده اهمیت ندارد، نابینایی اوست. در سراسر فیلم چشمان اسلید بی آنکه پلک بزند درست مثل دو تکه یخ به نظر می رسد. اما آل پاچینو (سرهنگ اسلید) با صدای باشکوهش یخ چشمانش را ذوب می کند. صدایی که گاه مانند غرش به گوش می رسد و گاهی پر از تحقیر و زمانی پر از تمناست و دقایقی مثل تیغی تیز می بُرد، در مقابل زنان ناگهان لطیف می شود. آنقدر لطیف که گویی اسلید نه در حال سخن گفتن که در حال زمزمه کردن شعری عاشقانه است.
یقین دارم هرکس که فیلم را دیده تایید می کند که دیدنی ترین و زیباترین بخش فیلم سکانس رقص تانگوی فرانک اسلید و زن جوانی به نام دونا است. سکانسی که تعریف و تمجید بسیاری از آن صورت گرفت. در تمام دقایقی که این سرهنگ نابینای بازنشسته با زن می رقصد آدمی دیگر را از اعماق وجود اسلید بیرون کشیده و به دیگران نشان می دهد. باور می کنی که این سرهنگ خشن و جدی ایالات متحده حتی هنگامی که به سربازانش تعلیم می داده در حال رقصیدن بوده است.
در این فیلم آل پاچینو که به راستی بار تمام فیلم بر دوش اوست، طیفی از احساساتِ ببیننده از تنفر تا عشق را بر می انگیزد. او درست خروش یک آتشفشان را دارد و نرمی و لطفات نسیم را.
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
در سکانس پایانی فیلم جایی که در نقش یک پدر فرو می رود. مردی که با گستاخی و بی ادبی در ابتدای فیلم شخصیت نه چندان خوشایندی از خود ارائه داد در پایان فیلم با وقار و جدیت در بیدادگاه مدرسه بیرد حاضر می شود و از چالرز دفاع می کند. سخنرانی او تحسین برانگیز است و به شکل سرافرازانه ای چالرز نجیب را نجات می دهد. او وظیفه پدرانه ای را در برابر چالرز انجام داد. جایی در فیلم به چالرز می گوید تو در این گرفتاری چرا اینقدر تنهایی. همان رایحه زنانه که دوست دارم آن را به #آنیما و موهبتی آنیمایی تعبیر کنم سرهنگ بد زبان و گستاخ بازنشسته ایالات متحده را به بیدادگاه بیرد کشاند و پسرک تنها و نجیبی را که نگذاشته بود او مغزش را منفجر کند از ستمی آشکار رهانده بود.
سرانجام فیلم در حالی به پایان می رسد که سرهنگ اسلید به خانه اش باز می گردد. شاید این بخش ناامید کننده به نظر برسد اما به نظر من هر پایان دیگری برای فیلم غیرقابل باور بود.
او به نیویورک رفت و به اندازه تمام سالهایی که نزیسته بود، زندگی کرد. همین بس بود.
هر سفری تمام می شود و آدم به جایی باز می گردد که از آن عزیمت کرده بود ؛ سفر قهرمان به همین صورت است به چالشی فراخوانده می شود، به سوی ناشناخته ها عزیمت کرده ، گاها در منزلگاهها با اژدها مواجه می گردد؛ می جنگد، ویران می کند، شهد عشق را می نوشد، پخته شده و دوباره به منزلگاه نخست باز می گردد؛ اما وقتی باز می گردد دیگر آن آدمی نیست که رفته بود. اسلید رایحه زنانه را با تمام وجود استشمام کرده بود و همین یعنی او دیگر "اسلید"ی نیست که در تاریکی دنیایش فرو می رفت، مشروب می نوشید و دیگران را تحقیر می کرد.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
سرانجام فیلم در حالی به پایان می رسد که سرهنگ اسلید به خانه اش باز می گردد. شاید این بخش ناامید کننده به نظر برسد اما به نظر من هر پایان دیگری برای فیلم غیرقابل باور بود.
او به نیویورک رفت و به اندازه تمام سالهایی که نزیسته بود، زندگی کرد. همین بس بود.
هر سفری تمام می شود و آدم به جایی باز می گردد که از آن عزیمت کرده بود ؛ سفر قهرمان به همین صورت است به چالشی فراخوانده می شود، به سوی ناشناخته ها عزیمت کرده ، گاها در منزلگاهها با اژدها مواجه می گردد؛ می جنگد، ویران می کند، شهد عشق را می نوشد، پخته شده و دوباره به منزلگاه نخست باز می گردد؛ اما وقتی باز می گردد دیگر آن آدمی نیست که رفته بود. اسلید رایحه زنانه را با تمام وجود استشمام کرده بود و همین یعنی او دیگر "اسلید"ی نیست که در تاریکی دنیایش فرو می رفت، مشروب می نوشید و دیگران را تحقیر می کرد.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدمهایی که ما را رنج میدهند
خیلی اوقات انسانهای رنج کشیده ای هستند که از زخمهای خودشان نتوانستند عبور کنند !
از پیج bamdadkhoob
خیلی اوقات انسانهای رنج کشیده ای هستند که از زخمهای خودشان نتوانستند عبور کنند !
از پیج bamdadkhoob
سیگار یکی از قوی ترین پرورژن های روانی:
* پرورژن های روان ◇گمراه کننده های روان
منظور از واژه ی (پرورژن روانی ) هر نوع فعالیت ویا عملی محسوب میشه که توسط افرادبه صورت ناخودآگاه انجام میشه تا ساختار روان رو ازمسیر نیاز اصلی منحرف بکنه ،
پرورژن های روان براساس نوع انتخاب افراد متنوع هستند
مثل مصرف یک ماده خاص :سیگار ، الکل ، ماری جوانا و...
رفتارهای خاص مثل پرخوری در زمان اضطراب و ناآرامی ، برقراری روابط افراطی پر خطر با افراد، خودارضایی و ......وهرنوع فعالیت دیگری که فرد به صورت ناخودآگاه انجام میدهد تا احساس آرامش بیشتری داشته باشد.
سیگار سمبولیکترین مادهی اعتیادآور و سختترین ماده از نظر ترک است.
سیگار میتواند جایگزینی قوی برای خلأها ونیازهای مختلف روانی در افراد باشد.
برای مثال :
_میتواند با آزادسازی سروتونین و گابا برای فرد احساس ایمنی بیاورد.
_با آزادسازی دوپامین، حس قدرت وکنترل
_با آزادسازی نرواپینفرین، احساس تعلق
_و باافزایش گلوتامات، احساس معناجویی و هدفمندی ،انگیزه وتلاش مضاعف را ایجاد کند .
بنابراین تا زمانی که نیازهای روانی حقیقی درافراد شناسایی و درمان نشوند، دارودرمانی برای سیگار بیفایده است، حتی به قیمت ابتلا به سرطان و بیماریهای قلبی، چراکه نیازهای روان همیشه بر قربانی شدن جسم، اولویت دارند؛
و حالا چرا گفته میشود که ترک سیگار به سختی صورت می گیرد؟
به این علت که معمولا در پروسه درمان وترک سیگار به نیازها ودلایل روانی در فرد توجه کمتری میشود ویا اصلا این موارد شناسایی نمی شوند ،وبیشتر فرایند درمان در فرد بر پاکسازی جسمانی و پیشنهاد جایگزین های مادی صورت می گیرد (مثل سیگار الکترونیک،برچسب نیکوتینی و....)
درتحلیلی دیگر :
یک سیگار، تنها یک سیگار نیست..
سیگارنمادی از
سینه مادر است.
سیگار جایگاه پدر است.
سیگار ارتباط خودشیفته وار با بدن است.
سیگار مازوخیسم است.
سیکار سادیسم است.
سیگار دفاعی است علیه فقدان سیگار ابژه انتقالی است.
سیگار اضطراب تجربه نشده است.
سیگار احساس کلمه نشده است.
سیگار رابطه با ابژه است.
سیگار هویت است.
سیگار تلاش برای انکار وابستگی به مادر است.
سیگار لذت منع شده است.
سیگار فراسوی اصل لذت است.
سیگار وسواس است.
سیگار تکرار است.
سیگار هستریا است
سیگار نمایش است.
کوتاه سخن : سیگار به هزار زبان سخن می گوید.
* پرورژن های روان ◇گمراه کننده های روان
منظور از واژه ی (پرورژن روانی ) هر نوع فعالیت ویا عملی محسوب میشه که توسط افرادبه صورت ناخودآگاه انجام میشه تا ساختار روان رو ازمسیر نیاز اصلی منحرف بکنه ،
پرورژن های روان براساس نوع انتخاب افراد متنوع هستند
مثل مصرف یک ماده خاص :سیگار ، الکل ، ماری جوانا و...
رفتارهای خاص مثل پرخوری در زمان اضطراب و ناآرامی ، برقراری روابط افراطی پر خطر با افراد، خودارضایی و ......وهرنوع فعالیت دیگری که فرد به صورت ناخودآگاه انجام میدهد تا احساس آرامش بیشتری داشته باشد.
سیگار سمبولیکترین مادهی اعتیادآور و سختترین ماده از نظر ترک است.
سیگار میتواند جایگزینی قوی برای خلأها ونیازهای مختلف روانی در افراد باشد.
برای مثال :
_میتواند با آزادسازی سروتونین و گابا برای فرد احساس ایمنی بیاورد.
_با آزادسازی دوپامین، حس قدرت وکنترل
_با آزادسازی نرواپینفرین، احساس تعلق
_و باافزایش گلوتامات، احساس معناجویی و هدفمندی ،انگیزه وتلاش مضاعف را ایجاد کند .
بنابراین تا زمانی که نیازهای روانی حقیقی درافراد شناسایی و درمان نشوند، دارودرمانی برای سیگار بیفایده است، حتی به قیمت ابتلا به سرطان و بیماریهای قلبی، چراکه نیازهای روان همیشه بر قربانی شدن جسم، اولویت دارند؛
و حالا چرا گفته میشود که ترک سیگار به سختی صورت می گیرد؟
به این علت که معمولا در پروسه درمان وترک سیگار به نیازها ودلایل روانی در فرد توجه کمتری میشود ویا اصلا این موارد شناسایی نمی شوند ،وبیشتر فرایند درمان در فرد بر پاکسازی جسمانی و پیشنهاد جایگزین های مادی صورت می گیرد (مثل سیگار الکترونیک،برچسب نیکوتینی و....)
درتحلیلی دیگر :
یک سیگار، تنها یک سیگار نیست..
سیگارنمادی از
سینه مادر است.
سیگار جایگاه پدر است.
سیگار ارتباط خودشیفته وار با بدن است.
سیگار مازوخیسم است.
سیکار سادیسم است.
سیگار دفاعی است علیه فقدان سیگار ابژه انتقالی است.
سیگار اضطراب تجربه نشده است.
سیگار احساس کلمه نشده است.
سیگار رابطه با ابژه است.
سیگار هویت است.
سیگار تلاش برای انکار وابستگی به مادر است.
سیگار لذت منع شده است.
سیگار فراسوی اصل لذت است.
سیگار وسواس است.
سیگار تکرار است.
سیگار هستریا است
سیگار نمایش است.
کوتاه سخن : سیگار به هزار زبان سخن می گوید.
Telegram
attach 📎
#پیش_نویسها
در منطق نوزاد قانون از جز به کل است . به عنوان مثال وقتی که مادر درباره نیازها و انتظارات کودک نامرتب و ناهماهنگ است، یعنی زمانی که کودک گریه می کند گاهی به سراغش می آید و زمانهایی او را نادیده می گیرد، در اینجا کودک صرفا نتیجه نمی گیرد که مادر غیر قابل اعتماد است ، بلکه ممکن است تصمیم بگیرد "هیچکس قابل اعتماد نیست" و یا " زنها قابل اعتماد نیستند".
تحلیل رفتار متقابل
@qodrattaqeer
در منطق نوزاد قانون از جز به کل است . به عنوان مثال وقتی که مادر درباره نیازها و انتظارات کودک نامرتب و ناهماهنگ است، یعنی زمانی که کودک گریه می کند گاهی به سراغش می آید و زمانهایی او را نادیده می گیرد، در اینجا کودک صرفا نتیجه نمی گیرد که مادر غیر قابل اعتماد است ، بلکه ممکن است تصمیم بگیرد "هیچکس قابل اعتماد نیست" و یا " زنها قابل اعتماد نیستند".
تحلیل رفتار متقابل
@qodrattaqeer
Forwarded from 📣 روش پژوهش و آمار دکتری و کارشناسی ارشد دکتر #شهرام به زبان خودمونی چهارشنبه ها ساعت ۲۲⏰📊📚🖌 (دکتر #شهرام)
کاشی ایرانی
در موزه لوور
۷۰ سال پیش
درود بامدادتون نیک
در موزه لوور
۷۰ سال پیش
درود بامدادتون نیک
Forwarded from بنياد فرهنگ زندگی - سهیل رضایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ویديو در اینستاگرام ،میلیون ها بار دیده شده است...
شیوه بیدار کردن بچه ها سبک زیستی می آفریند!
موضوعی مهم که مورد غفلت واقع می شود
و این غفلت زندگی اکنون ما را تحت تاثیر قرار داده و کودکان زیادی را درگیر خود نموده است
کانالی برای زیستنی آگاهانه بعد از ۳۰سالی
@bonyadfarhangzendegi
شیوه بیدار کردن بچه ها سبک زیستی می آفریند!
موضوعی مهم که مورد غفلت واقع می شود
و این غفلت زندگی اکنون ما را تحت تاثیر قرار داده و کودکان زیادی را درگیر خود نموده است
کانالی برای زیستنی آگاهانه بعد از ۳۰سالی
@bonyadfarhangzendegi
#کهن_الگو
#دیمیتر
در شب قبل از اجرای قوی سیاه، مادر نینا دستهای نینا را با جوراب می پوشاند و تا صبح در اتاق او می ماند. دستگیره اتاق را نیز در می آورد و به کارگردان نینا هم خبر می دهد که نینا نمی تواند برود.
برای درک دیمیتر منفی و یا به عبارت دیگر آنچه یونگ مادر بلعنده می نامد که نه تنها حامی و پرورنده نیست، بلکه سرکوبگر و نابود کننده است، باید به سه نماد دست، دستکش (در اینجا جوراب) و در توجه کرد.
مادر نینا در تمام طول فیلم با وجود اینکه از خود مادری فداکار ارائه می دهد اما با وجه منفی مادرانه خود که نمی خواهد فرزندش استقلال پیدا کند، همسو شده است.
چنین مادرانی هویت و معنای بودن خود را در فرزند خود تعریف می کنند و همواره در معرض ابتلا به افسردگی آشیانه خالی هستند.
مادر نینا دستهای او را با جوراب می پوشاند تا نینا که عادت به خاراندن پوست خود دارد، به ویژه در هنگام اضطراب، به خود آسیب نزند.
از منظر روانشناختی برخی لباسها مانند لباس های یکسره نوزادان که اصطلاحا سرهمی نامیده می شوند و یا دستکش های بدون انگشت، نشان دهنده وابستگی و باقی ماندن در مرحله کودکی هستند.
دست از اساسی ترین وجوه تمایز انسان با سایر حیوانات است. از طریق دست است که می آفریند و قادر است چیزی را حمل کند و به یک معنا، وجود دست با پنج انگشت تکامل انسان را نشان می دهد. همچنین دست به معنای قدرت، مهارت و توانایی و استعداد نیز هست. مادر نینا این عضو را که نمادی برای تکامل است و نشان دهنده قدرت و توانمندی های اوست، می بندد. جالب آنکه برای این کار دستکش های معمولی و دارای پنج جای انگشت را انتخاب نمی کند. از جوراب که شبیه دستکش نوزادان است استفاده می کند و نشان می دهد که علیرغم توجیهی که می کند در عمق وجودش از بزرگ شدن نینا واهمه دارد و می خواهد او را دختر کوچولوی شیرین خود نگاه دارد.
در، نماد گذر است. تشرف به معنای ورود به یک ساحت جدید از طریقِ در، نمادین می شود. مادر نینا در را می بندند و دستگیره را در می آورد. گذشتن نینا از آن در و حضور در صحنه و ایفای نقش قوی سیاه همه برای او ورود به ساحت جدید و استقلال از مادر است، که مادر نینا به این شکل آنچه را که در ناخودآگاهش می گذرد و حاکی از سایه های آرکی تایپ مادر است، نشان می دهد.
قوی سیاه
فیلمی روانشناسانه
به کارگردانی دارن آرنوفسکی
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
#دیمیتر
در شب قبل از اجرای قوی سیاه، مادر نینا دستهای نینا را با جوراب می پوشاند و تا صبح در اتاق او می ماند. دستگیره اتاق را نیز در می آورد و به کارگردان نینا هم خبر می دهد که نینا نمی تواند برود.
برای درک دیمیتر منفی و یا به عبارت دیگر آنچه یونگ مادر بلعنده می نامد که نه تنها حامی و پرورنده نیست، بلکه سرکوبگر و نابود کننده است، باید به سه نماد دست، دستکش (در اینجا جوراب) و در توجه کرد.
مادر نینا در تمام طول فیلم با وجود اینکه از خود مادری فداکار ارائه می دهد اما با وجه منفی مادرانه خود که نمی خواهد فرزندش استقلال پیدا کند، همسو شده است.
چنین مادرانی هویت و معنای بودن خود را در فرزند خود تعریف می کنند و همواره در معرض ابتلا به افسردگی آشیانه خالی هستند.
مادر نینا دستهای او را با جوراب می پوشاند تا نینا که عادت به خاراندن پوست خود دارد، به ویژه در هنگام اضطراب، به خود آسیب نزند.
از منظر روانشناختی برخی لباسها مانند لباس های یکسره نوزادان که اصطلاحا سرهمی نامیده می شوند و یا دستکش های بدون انگشت، نشان دهنده وابستگی و باقی ماندن در مرحله کودکی هستند.
دست از اساسی ترین وجوه تمایز انسان با سایر حیوانات است. از طریق دست است که می آفریند و قادر است چیزی را حمل کند و به یک معنا، وجود دست با پنج انگشت تکامل انسان را نشان می دهد. همچنین دست به معنای قدرت، مهارت و توانایی و استعداد نیز هست. مادر نینا این عضو را که نمادی برای تکامل است و نشان دهنده قدرت و توانمندی های اوست، می بندد. جالب آنکه برای این کار دستکش های معمولی و دارای پنج جای انگشت را انتخاب نمی کند. از جوراب که شبیه دستکش نوزادان است استفاده می کند و نشان می دهد که علیرغم توجیهی که می کند در عمق وجودش از بزرگ شدن نینا واهمه دارد و می خواهد او را دختر کوچولوی شیرین خود نگاه دارد.
در، نماد گذر است. تشرف به معنای ورود به یک ساحت جدید از طریقِ در، نمادین می شود. مادر نینا در را می بندند و دستگیره را در می آورد. گذشتن نینا از آن در و حضور در صحنه و ایفای نقش قوی سیاه همه برای او ورود به ساحت جدید و استقلال از مادر است، که مادر نینا به این شکل آنچه را که در ناخودآگاهش می گذرد و حاکی از سایه های آرکی تایپ مادر است، نشان می دهد.
قوی سیاه
فیلمی روانشناسانه
به کارگردانی دارن آرنوفسکی
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
به اعتقاد من، اولین و مهمترین مفهومی که اریک برن به روانپزشکی معرفی می کند در این سخن کوتاه او گنجانده شده است :
«هر فردی شاهزاده و شاهزاده خانم به دنیا می آید تا زمانی که والدینش او را به قورباغه تبدیل می کنند»
پیش نویس های زندگی در تحلیل رفتار متقابل؛ کلود استینر؛ علی بابایی زاد، آزاده سجادی نسب
تحلیل رفتار متقابل
@qodrattaqeer
«هر فردی شاهزاده و شاهزاده خانم به دنیا می آید تا زمانی که والدینش او را به قورباغه تبدیل می کنند»
پیش نویس های زندگی در تحلیل رفتار متقابل؛ کلود استینر؛ علی بابایی زاد، آزاده سجادی نسب
تحلیل رفتار متقابل
@qodrattaqeer
یک سمینار می خواستم شرکت کنم
پرسیدند:دانشجویید ؟
پاسخ دادم در حال حاضر خیر
چند سالی هست فارغ التحصیل شدم
نوشتند نام و نام خانوادگی
و عکس کارت دانشحوییتون را ارسال کنید !!!!!(:
پرسیدند:دانشجویید ؟
پاسخ دادم در حال حاضر خیر
چند سالی هست فارغ التحصیل شدم
نوشتند نام و نام خانوادگی
و عکس کارت دانشحوییتون را ارسال کنید !!!!!(:
Forwarded from Great decision
📣 جلسه شصتم خوانش ترجمه و تفسیر متون تخصصی روانشناسی
📕 مرجع: کتاب دکتر یحیی سید محمدی
صفحات: ۱۳۲ و ۱۳۳
موضوع: اختلالات روانی
📅 تاریخ: دوشنبه ۹ شهریور ماه ۱۴۰۳
⏰ ساعت: ۲۲
#دکترشهرام
#جلسه ۶۰
#زبان_تخصصی
#روانشناسی
دکتر #شهرام
https://www.tg-me.com/+1Cuf7w_HwVNiNzI0
https://www.tg-me.com/psycholog_English
گروه
https://www.tg-me.com/shahramzaban
کانال
👇👇👇👇👇👇👇👇👇چ
📕 مرجع: کتاب دکتر یحیی سید محمدی
صفحات: ۱۳۲ و ۱۳۳
موضوع: اختلالات روانی
📅 تاریخ: دوشنبه ۹ شهریور ماه ۱۴۰۳
⏰ ساعت: ۲۲
#دکترشهرام
#جلسه ۶۰
#زبان_تخصصی
#روانشناسی
دکتر #شهرام
https://www.tg-me.com/+1Cuf7w_HwVNiNzI0
https://www.tg-me.com/psycholog_English
گروه
https://www.tg-me.com/shahramzaban
کانال
👇👇👇👇👇👇👇👇👇چ
Telegram
متون زبان تخصصی روانشناسی دکتر #شهرام دوشنبه ها ساعت ۲۲⏰
https://www.tg-me.com/+1Cuf7w_HwVNiNzI0
من دکتر #شهرام هستم کارشناس زبان انگلیسی، کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی روانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران
من دکتر #شهرام هستم کارشناس زبان انگلیسی، کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی روانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران
#کهن_الگو
کهن الگوها یا صورت های مثالی، پیش آمادگی هایی در روان ما هستند. چنانچه ژن ها صفاتی را از نیاکانمان به ما انتقال می دهند، کهن الگوها نیز دانش نیاکانی ما را به ما منتقل می کنند.
به باور کارل گوستاو #یونگ، هنگامی که انسان به دنیا می آید، لوحی سفید نیست و ذهنی خالی ندارد. بلکه از گذشته های بسیار بسیار دور، از هزاران هزار سال پیش تجربه های مکرر نیاکان ما از زندگی و پدیدههای آن، به ما به ارث رسیده است و ما به محض تولد تصویری از جهان را در روان خود حمل می کنیم. در واقع به همین تجربه ها کهن الگو، صورتهای مثالی یا سرنمون گفته می شود. کهن الگوها بخش مهمی از محتویات ناخودآگاهی ما هستند که به رفتار و واکنش های ما شکل می دهند. کارولین میس درباره اهمیت کهن الگوها می گوید: "کهن الگوها نقش فعالی در زندگی ما دارند و می توانند محافظ و نگهبان ما باشند. آنها می توانند وقتی در خطر سقوط به رفتارهای ویرانگر هستیم بیدارمان کنند و به یاری ما بشتابند."
برای نمونه کهن الگوی #آنیما و #آنیموس به مردان و زنان اجازه می دهد که جنس مخالفشان را درک کنند. الگوی دیرینه از مادر در ذهن یک نوزاد، او را قادر می سازد تا از همان بدو تولد میان مادر خود و زنان دیگر تفاوت بگذارد. کهن الگوی اوروبوروس (ماری که دمش را می بلعد و با بدنش شکل دایره می سازد) انسان را قادر می سازد تا رشد و نوزایش روانی را تجربه کند. یعنی نیرویی در روان بشر است که او را به تعالی روانی وادار می سازد.
اگر انسان فاقد چیزی به نام کهن الگو (الگوها و مدل های ذهنی، که در طول سالها در ذهن همه ما رسوب کرده اند) بود، ناچار می شد در طول زندگی کوتاهش به طور مستقل، دوباره همه چیز را تجربه کند و فرا بگیرد. بنابراین کهن الگوها شناختی کلی از پدیده ها در اختیار ما می گذارند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
کهن الگوها یا صورت های مثالی، پیش آمادگی هایی در روان ما هستند. چنانچه ژن ها صفاتی را از نیاکانمان به ما انتقال می دهند، کهن الگوها نیز دانش نیاکانی ما را به ما منتقل می کنند.
به باور کارل گوستاو #یونگ، هنگامی که انسان به دنیا می آید، لوحی سفید نیست و ذهنی خالی ندارد. بلکه از گذشته های بسیار بسیار دور، از هزاران هزار سال پیش تجربه های مکرر نیاکان ما از زندگی و پدیدههای آن، به ما به ارث رسیده است و ما به محض تولد تصویری از جهان را در روان خود حمل می کنیم. در واقع به همین تجربه ها کهن الگو، صورتهای مثالی یا سرنمون گفته می شود. کهن الگوها بخش مهمی از محتویات ناخودآگاهی ما هستند که به رفتار و واکنش های ما شکل می دهند. کارولین میس درباره اهمیت کهن الگوها می گوید: "کهن الگوها نقش فعالی در زندگی ما دارند و می توانند محافظ و نگهبان ما باشند. آنها می توانند وقتی در خطر سقوط به رفتارهای ویرانگر هستیم بیدارمان کنند و به یاری ما بشتابند."
برای نمونه کهن الگوی #آنیما و #آنیموس به مردان و زنان اجازه می دهد که جنس مخالفشان را درک کنند. الگوی دیرینه از مادر در ذهن یک نوزاد، او را قادر می سازد تا از همان بدو تولد میان مادر خود و زنان دیگر تفاوت بگذارد. کهن الگوی اوروبوروس (ماری که دمش را می بلعد و با بدنش شکل دایره می سازد) انسان را قادر می سازد تا رشد و نوزایش روانی را تجربه کند. یعنی نیرویی در روان بشر است که او را به تعالی روانی وادار می سازد.
اگر انسان فاقد چیزی به نام کهن الگو (الگوها و مدل های ذهنی، که در طول سالها در ذهن همه ما رسوب کرده اند) بود، ناچار می شد در طول زندگی کوتاهش به طور مستقل، دوباره همه چیز را تجربه کند و فرا بگیرد. بنابراین کهن الگوها شناختی کلی از پدیده ها در اختیار ما می گذارند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
Booye Darya
Habib & Mohamad
به منظور فهمیدن سوگ ناگزیر باید با واقعیات دردناکی در زندگی انسان نیز مواجه شویم: اینکه گاهی معلوم میشود فهم یا مهار احساساتمان دشوار است، اینکه آدمهایی که برایمان اهمیت دارند نامیرا نیستند و اینکه روابط ما با دیگران، درست به همین دلیل، هم منبع احساس امنیت و سلامت و پیشبینی پذیری آینده برای ما هستند، هم امنیت و سلامت و توقعاتمان را به خطر می اندازند.
@qodrattaqeer
@qodrattaqeer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تبریز، ائل گلی، هتل پارس
قــدرت تــغــیــیــرر...
امنیت حضور،امکان غیبت است. #ژاک_لکان @qodrattaqeer
این جمله اشاره به این حقیقت دارد که همواره مفاهیم دو سویه دارند…و انسان برای رشد در هر کانسپتی نیاز به تجربهی دو بعدشو دارد.
یعنی اگر قراره رابطهی سالمی با دنیا شکل بگیره حتما لازمه که علاوه بر حضور محبوب و تجربهی سیراب شدن از او،تجربهی غلبه،تفوق و جدایی او هم شکل بگیره و زیست بشه.
یعنی فرد احساس کنه میتونه بدون نگرانی ساعت ها و یا روزها از محبوب فاصله بگیره و نترسه،نلرزه،عذاب وجدان پیدا نکنه و در نهایت احساس پشیمانی و شرم هم نداشته باشه.
این بحث ذیل مفهوم «درونی سازی ابژه» قرار میگیره، و نشون میده که هر چه چقدر محبوب (مادر) اجازهی کشته شدن ( بریده شدن بند ناف روانی) توسط فرزند اش رو راحت تر بده ،فرزند راحت تر ازش جدا میشه و در نهایت در بزرگسالی و روابط عاطفیاش دلبستگی ایمنتری پیدا میکنه…
@qodrattaqeer
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
یعنی اگر قراره رابطهی سالمی با دنیا شکل بگیره حتما لازمه که علاوه بر حضور محبوب و تجربهی سیراب شدن از او،تجربهی غلبه،تفوق و جدایی او هم شکل بگیره و زیست بشه.
یعنی فرد احساس کنه میتونه بدون نگرانی ساعت ها و یا روزها از محبوب فاصله بگیره و نترسه،نلرزه،عذاب وجدان پیدا نکنه و در نهایت احساس پشیمانی و شرم هم نداشته باشه.
این بحث ذیل مفهوم «درونی سازی ابژه» قرار میگیره، و نشون میده که هر چه چقدر محبوب (مادر) اجازهی کشته شدن ( بریده شدن بند ناف روانی) توسط فرزند اش رو راحت تر بده ،فرزند راحت تر ازش جدا میشه و در نهایت در بزرگسالی و روابط عاطفیاش دلبستگی ایمنتری پیدا میکنه…
@qodrattaqeer
https://www.tg-me.com/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیستم روانی، قادر به تحمل ناراحتی و تنش نیست و مجبور است که به هر قیمتی شده آن ناراحتی را ازخود براند و اگر درک واقعیت متضمن ناراحتی و رنج باشد، آن درک یعنی حقیقت بیرونی باید قربانی شود.
در جایی که خطرهای خارجی مطرح اند، شخص تا مدتی میتواند با فرار و پرهیز از خطر به خود کمک کند تا وقتی که بعداً آنقدر نیرومند شود که بتواند واقعیت خطر را برطرف کند.
اما انسان دیگر از خودش نمیتواند فرار کند
فرار در مقابل خطرهای درونی و داخلی، موثر نیست و بدین سبب، مکانیزمهای دفاعی ایگو(ego)
محکوم اند تا درکِ درونی فرد را تحریف کنند و تصویری ناقص و تغییر شکل یافته از وی به خودش ارائه دهند.
زیگموند #فروید، ۱۹۳۶
در جایی که خطرهای خارجی مطرح اند، شخص تا مدتی میتواند با فرار و پرهیز از خطر به خود کمک کند تا وقتی که بعداً آنقدر نیرومند شود که بتواند واقعیت خطر را برطرف کند.
اما انسان دیگر از خودش نمیتواند فرار کند
فرار در مقابل خطرهای درونی و داخلی، موثر نیست و بدین سبب، مکانیزمهای دفاعی ایگو(ego)
محکوم اند تا درکِ درونی فرد را تحریف کنند و تصویری ناقص و تغییر شکل یافته از وی به خودش ارائه دهند.
زیگموند #فروید، ۱۹۳۶
تحلیلی بر تستهای خودشناسی قبل ازدواج؛ پرکاربردترین تست خودشناسی برای ازدواج
چرا این روزها خودشناسی در ازدواج تا این حد مورد توجه قرار گرفته است؟ اصلا خودشناسی در شکلگیری یک رابطهی عاطفی موفق تا چه میزان میتواند اثرگذار باشد؟ آیا خودشناسی میتواند در انتخاب شریک عاطفی مناسب به ما کمک کند؟ آیا توجه به خودشناسی در ازدواج میزان تعارضات و اختلافات احتمالی را کاهش میدهد؟ با یک نگاه اجمالی به آمار طلاق و روند صعودی آن در طول سالهای اخیر و از آن مهمتر آمار فزاینده تعداد مراجعه کنندگان به کلینیکهای روانشناسی میتوان بهراحتی پی برد که عدم توجه به ضرورت خودشناسی قبل از ازدواج چه پیامدهای مخربی را بههمراه دارد.
@qodrattaqeer
چرا این روزها خودشناسی در ازدواج تا این حد مورد توجه قرار گرفته است؟ اصلا خودشناسی در شکلگیری یک رابطهی عاطفی موفق تا چه میزان میتواند اثرگذار باشد؟ آیا خودشناسی میتواند در انتخاب شریک عاطفی مناسب به ما کمک کند؟ آیا توجه به خودشناسی در ازدواج میزان تعارضات و اختلافات احتمالی را کاهش میدهد؟ با یک نگاه اجمالی به آمار طلاق و روند صعودی آن در طول سالهای اخیر و از آن مهمتر آمار فزاینده تعداد مراجعه کنندگان به کلینیکهای روانشناسی میتوان بهراحتی پی برد که عدم توجه به ضرورت خودشناسی قبل از ازدواج چه پیامدهای مخربی را بههمراه دارد.
@qodrattaqeer