#استاد_پناهیان میگفت:
من یقین دارم:
تک تک سربازای لشگر یزید، عبدالله رو که دیدن دستشو سپر کرده جلوی حسین(ع)، تو دلشون گفتن این کیه دیگه؟!
چرا مردای این خاندان تمومی نداره.....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
من یقین دارم:
تک تک سربازای لشگر یزید، عبدالله رو که دیدن دستشو سپر کرده جلوی حسین(ع)، تو دلشون گفتن این کیه دیگه؟!
چرا مردای این خاندان تمومی نداره.....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
من عازم میدونم
@Maddahionlin
🔳 #شور #شب_پنجم_محرم
🌴 من عازم میدونم
🌴 نمیتونم که بمونم
🎤 #حاج_محمود_کریمی
👌 #پیشنهاد_ویژه
@Profile_MS
🌴 من عازم میدونم
🌴 نمیتونم که بمونم
🎤 #حاج_محمود_کریمی
👌 #پیشنهاد_ویژه
@Profile_MS
🏴 مـادَرت روسری مِشکی خود رٰا آوَرد...؛
تِکّہای اَز لَبہاش، پَرچَمِ هِیئَتهٰا شُد...!
#پروفایل_حسینی
@Profile_MS
تِکّہای اَز لَبہاش، پَرچَمِ هِیئَتهٰا شُد...!
#پروفایل_حسینی
@Profile_MS
#ادمین_نوشت
دیشب بعد هیئت خانوم رو رسوندم خونه برگشتم هیئت ساعت ۱۲ شب دیدم یه پیرزن ضعیف و نحیف و ناتوان با عصا نشسته گوشه هیئت .....
یکی از بچه ها صدام زد گفت داداش بیا ببین چی میگه...
رفتم میگم جانم مادر چیشده...
بغض کرد و اشکش ریخت گفت پسرم منو از خونم انداخته بیرون...
با چاقو تهدیدم کرده که اگه برگردی تیکه تیکت میکنم...
دنیا روی سرم خراب شد یه لحظه...
انقدر حالش بد بود که هرچی ازش میپرسیدم زبونش بند میومد و بعد گریه میکرد....
کیفشو گشتم گوشیشو پیدا کردم اسم دخترشو گفت زنگ زدم به دخترش گفتم قضیه اینه...
خیلی ریلکس گفت عه راست میگید؟
ای بابا الان میام دنبالش....
دیدم انگار اصلا ناراحت نشد از شنیدن موضوع....
از پیرزنه پرسیدم این دخترت دختر خوبیه؟
گفت ای مادر بد نیست....
زنگ زدیم کلانتری ماشین گشت اومد سوارش کردم بردنش اونجا تا برن اونجا و تعهد بدن که ازش به خوبی نگهداری کنن......
از دیشب حالم به حدی بده که گفتن نداره،
واقعا چی میشه که آدم ها اینجوری میشن...
امیدوارم خدا از سر تقصیراتمون بگذره و یه همچین اولادی نصیب هیچکس نکنه...
دیشب بعد هیئت خانوم رو رسوندم خونه برگشتم هیئت ساعت ۱۲ شب دیدم یه پیرزن ضعیف و نحیف و ناتوان با عصا نشسته گوشه هیئت .....
یکی از بچه ها صدام زد گفت داداش بیا ببین چی میگه...
رفتم میگم جانم مادر چیشده...
بغض کرد و اشکش ریخت گفت پسرم منو از خونم انداخته بیرون...
با چاقو تهدیدم کرده که اگه برگردی تیکه تیکت میکنم...
دنیا روی سرم خراب شد یه لحظه...
انقدر حالش بد بود که هرچی ازش میپرسیدم زبونش بند میومد و بعد گریه میکرد....
کیفشو گشتم گوشیشو پیدا کردم اسم دخترشو گفت زنگ زدم به دخترش گفتم قضیه اینه...
خیلی ریلکس گفت عه راست میگید؟
ای بابا الان میام دنبالش....
دیدم انگار اصلا ناراحت نشد از شنیدن موضوع....
از پیرزنه پرسیدم این دخترت دختر خوبیه؟
گفت ای مادر بد نیست....
زنگ زدیم کلانتری ماشین گشت اومد سوارش کردم بردنش اونجا تا برن اونجا و تعهد بدن که ازش به خوبی نگهداری کنن......
از دیشب حالم به حدی بده که گفتن نداره،
واقعا چی میشه که آدم ها اینجوری میشن...
امیدوارم خدا از سر تقصیراتمون بگذره و یه همچین اولادی نصیب هیچکس نکنه...
پروفایل حسینی|خاستگاری
#شب_پنجم_محرم #ادمین_نوشت ⬅️ عبداللهابنحسن رو میشناسی؟ ⚫️ امشب شب پنجم محرم، منتسب به نازدونهی امام حسن، عبدالله هست. 🔘 عبدالله یکی از بچههایی بود که همراه عموی بزرگوارش امام حسین، به کربلا اومده بود. عصر عاشورا، زمانی که همه یاران حضرت به شهادت رسیده…
ادمین_نوشت
#شب_ششم_محرم
🔸 امشب شب ششم محرم منتسب به حضرت قاسم(ع) هست.
حضرت قاسم پسر ۱۳ ساله امام حسن(ع) که در روز عاشورا به همراه عمویش اقا اباعبدلله بود.
🔹 شب عاشورا، امام حسین(ع) به اصحاب فرمود:
فردا همهی شما کشته خواهید شد.
🔸 قاسم(ع) اومد پیش عموجانش و عرض کرد:
عمو جان من هم فردا کشته خواهم شد؟
🔹 امام قاسم رو به سینهاش چسبوند و فرمود:
مرگ در نظر تو چگونه است؟
🔸 قاسم(ع) جواب داد:
احلے من العـ🍯ـسل..
از عسل شیرینتره....
🔸 امام به او فرمود:
تو بعد از بلایی عظیم کشته میشوی و عبدالله شیرخوار هم شهید میشود.
🔹 روز عاشورا قاسم(ع) خودش رو آمادهی جنگ کرد و به حضور امام حسین(ع) اومد تا ازش اجازهی جهاد بگیره، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردن...
قاسم(ع) اجازه خواست و امام به او اجازه نمیداد.
🔸 هرچه قاسم اصرار میکرد، عمو قبول نمیکرد... آخر قاسم یادگار عزیز برادرش بود...
تا انکه به پای عمو جانش افتاد و انقد بر آن بوسه زد و گریه کرد تا از امام اجازه گرفت.
🔹 بعضی نقل میکنن که امام حسین(ع) هنگام روانه کردن قاسم(ع) به میدان، عمامهاش رو دو نصف کرد نصفش رو مثل کفن بر تن قاسم(ع) پوشوند و نصف دیگه رو بر سر قاسم(ع) بست.
🔸 شاید اینکه در سخن حمیدبن مسلم چهرهی قاسم(ع) به نیمهی قرص ماه تعبیر شده به خاطر این بوده که پارچهی عمامه نصفی از صورتش رو پوشونده بود.
🔹 وقتی حضرت قاسم(ع) به سوی میدون رفت و در حالیکه اشک بر گونههای مبارکش جاری بود فرمود:
اگر مرا نمیشناسید، من قاسم پسر حسن(ع) و نوهی پیامبر(ص) هستم که برگزیدهای از سوی خداوند است، این عمویم حسین(ع) است که مانند اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد.
🔸 و جنگ سختی کرد، طوری که با اون سن کم، تعدادی از دشمنان رو کشت.
🔹 حمیدبن مسلم نقل میکنه:
پسری را دیدم که برای جنگ از خیمهها بیرون آمد، گویی رخسارش همچون پارهی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود…
🔸 سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا قسم به این پسر حمله میکنم.
گفتم سبحانالله این چه حرفیست؟
این گروهی که پیرامون او را فراگرفتهاند، برای او بس است.
آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او میتازم.
🔸 پس به طرف قاسم حمله کرد تا اینکه شمشیری بر فرق مبارک این مظلوم زد و سرش رو شکافت، حضرت قاسم(ع) با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد:
ای عـمو! به فـریادم بـرس… 😭
🔹 حمیدبن مسلم میگه:
چون صدای قاسم(ع) به گوش امام حسین(ع) رسید، آن حضرت با شتاب سر برداشت و به قاسم(ع) نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و با شمشیری دست او را جدا نمود.
🔸 عمرو فریادی کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند، سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن عمرو با سینهی اسبها برخورد کرد و او زیر پای اسبان لگدکوب و کشته شد.
@Profile_MS
🌪 حمیدبن مسلم میگوید:
چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر قاسم(ع) است و آن جوان در حال جان کندن میباشد و پای بر زمین میساید.
🩸 حضرت فرمود:
سوگند به خدا که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند اجابت کند.
و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور باشند از رحمت خدا، جماعتی که تو را کشتند.😭
🩸امام حسین(ع) قاسم(ع) رو از زمین برداشت بغل کرد و به طرف خیمهها رفت، در حالیکه پاهای قاسم(ع) روی زمین کشیده میشد.
سپس او را کنار پسرش، علیبنالحسین(ع) بین کشتهشدگان اهلبیت خودش، قرار داد.
روایت شده که امام حسین(ع) فرمود:
🩸 خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای.
ای عموزادگان من، بردباری کنید.
ای اهلبیت من، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز،
دیگر هرگز خواری نخواهید دید.
@Profile_MS #ℳ_S
#شب_ششم_محرم
🔸 امشب شب ششم محرم منتسب به حضرت قاسم(ع) هست.
حضرت قاسم پسر ۱۳ ساله امام حسن(ع) که در روز عاشورا به همراه عمویش اقا اباعبدلله بود.
🔹 شب عاشورا، امام حسین(ع) به اصحاب فرمود:
فردا همهی شما کشته خواهید شد.
🔸 قاسم(ع) اومد پیش عموجانش و عرض کرد:
عمو جان من هم فردا کشته خواهم شد؟
🔹 امام قاسم رو به سینهاش چسبوند و فرمود:
مرگ در نظر تو چگونه است؟
🔸 قاسم(ع) جواب داد:
احلے من العـ🍯ـسل..
از عسل شیرینتره....
🔸 امام به او فرمود:
تو بعد از بلایی عظیم کشته میشوی و عبدالله شیرخوار هم شهید میشود.
🔹 روز عاشورا قاسم(ع) خودش رو آمادهی جنگ کرد و به حضور امام حسین(ع) اومد تا ازش اجازهی جهاد بگیره، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردن...
قاسم(ع) اجازه خواست و امام به او اجازه نمیداد.
🔸 هرچه قاسم اصرار میکرد، عمو قبول نمیکرد... آخر قاسم یادگار عزیز برادرش بود...
تا انکه به پای عمو جانش افتاد و انقد بر آن بوسه زد و گریه کرد تا از امام اجازه گرفت.
🔹 بعضی نقل میکنن که امام حسین(ع) هنگام روانه کردن قاسم(ع) به میدان، عمامهاش رو دو نصف کرد نصفش رو مثل کفن بر تن قاسم(ع) پوشوند و نصف دیگه رو بر سر قاسم(ع) بست.
🔸 شاید اینکه در سخن حمیدبن مسلم چهرهی قاسم(ع) به نیمهی قرص ماه تعبیر شده به خاطر این بوده که پارچهی عمامه نصفی از صورتش رو پوشونده بود.
🔹 وقتی حضرت قاسم(ع) به سوی میدون رفت و در حالیکه اشک بر گونههای مبارکش جاری بود فرمود:
اگر مرا نمیشناسید، من قاسم پسر حسن(ع) و نوهی پیامبر(ص) هستم که برگزیدهای از سوی خداوند است، این عمویم حسین(ع) است که مانند اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد.
🔸 و جنگ سختی کرد، طوری که با اون سن کم، تعدادی از دشمنان رو کشت.
🔹 حمیدبن مسلم نقل میکنه:
پسری را دیدم که برای جنگ از خیمهها بیرون آمد، گویی رخسارش همچون پارهی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود…
🔸 سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا قسم به این پسر حمله میکنم.
گفتم سبحانالله این چه حرفیست؟
این گروهی که پیرامون او را فراگرفتهاند، برای او بس است.
آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او میتازم.
🔸 پس به طرف قاسم حمله کرد تا اینکه شمشیری بر فرق مبارک این مظلوم زد و سرش رو شکافت، حضرت قاسم(ع) با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد:
ای عـمو! به فـریادم بـرس… 😭
🔹 حمیدبن مسلم میگه:
چون صدای قاسم(ع) به گوش امام حسین(ع) رسید، آن حضرت با شتاب سر برداشت و به قاسم(ع) نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و با شمشیری دست او را جدا نمود.
🔸 عمرو فریادی کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند، سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن عمرو با سینهی اسبها برخورد کرد و او زیر پای اسبان لگدکوب و کشته شد.
@Profile_MS
🌪 حمیدبن مسلم میگوید:
چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر قاسم(ع) است و آن جوان در حال جان کندن میباشد و پای بر زمین میساید.
🩸 حضرت فرمود:
سوگند به خدا که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند اجابت کند.
و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور باشند از رحمت خدا، جماعتی که تو را کشتند.😭
🩸امام حسین(ع) قاسم(ع) رو از زمین برداشت بغل کرد و به طرف خیمهها رفت، در حالیکه پاهای قاسم(ع) روی زمین کشیده میشد.
سپس او را کنار پسرش، علیبنالحسین(ع) بین کشتهشدگان اهلبیت خودش، قرار داد.
روایت شده که امام حسین(ع) فرمود:
🩸 خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای.
ای عموزادگان من، بردباری کنید.
ای اهلبیت من، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز،
دیگر هرگز خواری نخواهید دید.
@Profile_MS #ℳ_S
#روضهی_رضاخانی
رضاخان وقتی هنوز به سلطنت نرسیده بود و لباس وزیر جنگی به تن داشت، خود بانی و برگزار کنندهی مراسمات عزاداری و روضه بود.
عبدالله مستوفی
مورخ دوران قاجار در اینباره مینویسد:
روز عاشورا، دستهی سربازان قزاق، همراه با -رضاخان- وزیر جنگ براه افتاد و در بازار و تکایا با سایر دستهها همراه بود. من شب ۱۱ محرم به مسجد ترکها رفتم، دستجات مختلف هر یک آمده، نوحهی شام غریبان را میخواندند و میرفتند. یکدفعه متوجه شدم دستهی سربازان قزاق وارد تکیه شدند. رضاخان جلوی آنها بود. آنها با بازوبندهای مشکی و سر برهنه، هر یک شمعی به دست گرفته و نوحهی «گلمیشوخ أی شیعه لر» را افتان و خیزان میخواندند.
-پیش خود گفتم-
رضاخان و شام غریبان؟؟
رضاخان و نوحهی «گلمیشوخ»؟؟
آنهم با سر و پای برهنه؟؟
باورکردنی نیست😕
پینوشت؛
مجالس روضهی رضاخان دو سه سالی ادامه داشت، تا اینکه بالاخره رضاخان از وزارت جنگی به مقام نخستوزیری رسید. پس از نخستوزیری رفتهرفته کار بر عزاداریها سخت شد و نهایتا عزاداری ممنوع و قدغن گردید. تا جاییکه صاحبان روضه را دستگیر و زندانی میکردند. البته کار به همینجا ختم نشد، سالهای بعد، در دوران پادشاهی رضاخان، دولت در ماه محرم کاروان شادی به راه میانداخت و حتی در شب عاشورای سال ۱۳۱۹، عدهای از مطربها را به پایکوبی و رقص واداشتند.
منبع: تاریخ بیست ساله، ج ۱، ص ۴۵۳
با مختصری روانسازی
✍ عماد داوری دولتآبادی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
رضاخان وقتی هنوز به سلطنت نرسیده بود و لباس وزیر جنگی به تن داشت، خود بانی و برگزار کنندهی مراسمات عزاداری و روضه بود.
عبدالله مستوفی
مورخ دوران قاجار در اینباره مینویسد:
روز عاشورا، دستهی سربازان قزاق، همراه با -رضاخان- وزیر جنگ براه افتاد و در بازار و تکایا با سایر دستهها همراه بود. من شب ۱۱ محرم به مسجد ترکها رفتم، دستجات مختلف هر یک آمده، نوحهی شام غریبان را میخواندند و میرفتند. یکدفعه متوجه شدم دستهی سربازان قزاق وارد تکیه شدند. رضاخان جلوی آنها بود. آنها با بازوبندهای مشکی و سر برهنه، هر یک شمعی به دست گرفته و نوحهی «گلمیشوخ أی شیعه لر» را افتان و خیزان میخواندند.
-پیش خود گفتم-
رضاخان و شام غریبان؟؟
رضاخان و نوحهی «گلمیشوخ»؟؟
آنهم با سر و پای برهنه؟؟
باورکردنی نیست😕
پینوشت؛
مجالس روضهی رضاخان دو سه سالی ادامه داشت، تا اینکه بالاخره رضاخان از وزارت جنگی به مقام نخستوزیری رسید. پس از نخستوزیری رفتهرفته کار بر عزاداریها سخت شد و نهایتا عزاداری ممنوع و قدغن گردید. تا جاییکه صاحبان روضه را دستگیر و زندانی میکردند. البته کار به همینجا ختم نشد، سالهای بعد، در دوران پادشاهی رضاخان، دولت در ماه محرم کاروان شادی به راه میانداخت و حتی در شب عاشورای سال ۱۳۱۹، عدهای از مطربها را به پایکوبی و رقص واداشتند.
منبع: تاریخ بیست ساله، ج ۱، ص ۴۵۳
با مختصری روانسازی
✍ عماد داوری دولتآبادی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
پروفایل حسینی|خاستگاری
اگر رزقت به هم ریخته، رزقت خرابه، خرج امام حسین(ع) کن.... ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ادمین_نوشت
من پول ندارم
دلم هم میخواد به هیئت امام حسین(ع) خدمت کنم.
چیکار کنم؟
رفتی هیئت، پاشو برو داوطلبانه چای بده. البته اگه میدونی از پسش برمیای مردمو نمیسوزونی👀
دم در شلوغ و بهم ریختهس؟ خب کفشای عزادارهارو جفت کن....
ایستگاه صلواتیه؟
یه کیسه زباله با یه دستکش یه بار مصرف بردار برو اشغالایی که مردم ریختن زمین رو جمع کن.
برو هیئتها و ایستگاه صلواتیا بپرس ببین اگه نیرو کم دارن بهشون کمک کن.
و....
اگه یه کم پول داری، همونقدر که در توانته، هرچقدر هم کم، بده بهشون تا در خرجهای مراسم ازش استفاده کنن و تو هم در ثوابش شریک خواهی بود.
اقا امام حسین(ع)، کمِ مارو هم زیاد میخره....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
من پول ندارم
دلم هم میخواد به هیئت امام حسین(ع) خدمت کنم.
چیکار کنم؟
رفتی هیئت، پاشو برو داوطلبانه چای بده. البته اگه میدونی از پسش برمیای مردمو نمیسوزونی👀
دم در شلوغ و بهم ریختهس؟ خب کفشای عزادارهارو جفت کن....
ایستگاه صلواتیه؟
یه کیسه زباله با یه دستکش یه بار مصرف بردار برو اشغالایی که مردم ریختن زمین رو جمع کن.
برو هیئتها و ایستگاه صلواتیا بپرس ببین اگه نیرو کم دارن بهشون کمک کن.
و....
اگه یه کم پول داری، همونقدر که در توانته، هرچقدر هم کم، بده بهشون تا در خرجهای مراسم ازش استفاده کنن و تو هم در ثوابش شریک خواهی بود.
اقا امام حسین(ع)، کمِ مارو هم زیاد میخره....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ارسالی_اعضا
سلام و خسته نباشید ممنون واسه اینکه هر شب میاید داستان اون شب رو میگید من هر شب میخونم خیلی خوبن
اجرتون با خود سیدالشهدا
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
سلام و خسته نباشید ممنون واسه اینکه هر شب میاید داستان اون شب رو میگید من هر شب میخونم خیلی خوبن
اجرتون با خود سیدالشهدا
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
پروفایل حسینی|خاستگاری
ادمین_نوشت #شب_ششم_محرم 🔸 امشب شب ششم محرم منتسب به حضرت قاسم(ع) هست. حضرت قاسم پسر ۱۳ ساله امام حسن(ع) که در روز عاشورا به همراه عمویش اقا اباعبدلله بود. 🔹 شب عاشورا، امام حسین(ع) به اصحاب فرمود: فردا همهی شما کشته خواهید شد. 🔸 قاسم(ع) اومد پیش عموجانش…
#شب_هفتم_محرم
#ادمین_نوشت
#اختصاصی_پروفایل_حسینی
🖤 روز عاشورا،
دیگه کم کم دور حسین(ع) خالی شده بود...
لبهای اهل حرم تشنه...
سرها از بدن جدا افتاده...
عباسش رفته...
علیاکبرش رفته...
💔 صدای گریه علی اصغر از تو خیمه اومد. شاید میگفت:
بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
هنوز من زنده ام...
هنوز یک سرباز کوچیک داری بابا...
🖤 اقا خودشو به خیمه رسوند
علی اصغر رو از آغوش رباب گرفت...
@Profile_MS
💔 روبروی لشکر دشمن ایستاد و علی اصغر رو سر دست گرفت...
حسین گفت:
اما ترونه کیف یتلّظى عطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...😭
🏹 کار به جایی رسید که بعضی از لشکر دشمن هم داشتن گریه میکردن. اما حرمله نانجیب، تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
💔 «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🖤 تیر سه شعبه سر طفل معصوم را گوش تا گوش...😭😭😭
اقا دست به زیر گلوی علی اصغر برد و خونش رو به اسمون پاشید. میگن حتی یه قطره از خون علی به زمین برنگشت...
علیلعنتاللهعلیالقومالظالمین
@Profile_MS
#ادمین_نوشت
#اختصاصی_پروفایل_حسینی
🖤 روز عاشورا،
دیگه کم کم دور حسین(ع) خالی شده بود...
لبهای اهل حرم تشنه...
سرها از بدن جدا افتاده...
عباسش رفته...
علیاکبرش رفته...
💔 صدای گریه علی اصغر از تو خیمه اومد. شاید میگفت:
بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
هنوز من زنده ام...
هنوز یک سرباز کوچیک داری بابا...
🖤 اقا خودشو به خیمه رسوند
علی اصغر رو از آغوش رباب گرفت...
@Profile_MS
💔 روبروی لشکر دشمن ایستاد و علی اصغر رو سر دست گرفت...
حسین گفت:
اما ترونه کیف یتلّظى عطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...😭
🏹 کار به جایی رسید که بعضی از لشکر دشمن هم داشتن گریه میکردن. اما حرمله نانجیب، تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
💔 «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🖤 تیر سه شعبه سر طفل معصوم را گوش تا گوش...😭😭😭
اقا دست به زیر گلوی علی اصغر برد و خونش رو به اسمون پاشید. میگن حتی یه قطره از خون علی به زمین برنگشت...
علیلعنتاللهعلیالقومالظالمین
@Profile_MS
کنار قانون نیــوتن بنویسید:
حتی یک قطــ🩸ــره
از خونش هم به زمین
برنـ❌ـگشت...
زمین بی علی اصغر(ع)
جــ⚡️ــاذبه ندارد ... 😭😭
😔امان از دل رباب
@Profile_MS
حتی یک قطــ🩸ــره
از خونش هم به زمین
برنـ❌ـگشت...
زمین بی علی اصغر(ع)
جــ⚡️ــاذبه ندارد ... 😭😭
😔امان از دل رباب
@Profile_MS
هنــوز ربــاب داره حسرت - مــادر - گفتن رو از زبــون علی اصغر میخوره...
لالا عــلــی جــانــ...
@Profile_MS
لالا عــلــی جــانــ...
@Profile_MS
@Lakhbaa
لالالالا گل بابا دیگه سقا نمیتونه اب بیاره
لالالالا گل بابا دیگه سقا نمیتونه اب بیاره
سید جواد مقدم
لالالالا...
دیگه سقا نمیتونه آب بیاره...
بخواب اصغر مادرت که شیر نداره...
#جواد_مقدم #واحد احساسی
بسیاااار زیبا
@Profile_MS
دیگه سقا نمیتونه آب بیاره...
بخواب اصغر مادرت که شیر نداره...
#جواد_مقدم #واحد احساسی
بسیاااار زیبا
@Profile_MS
پروفایل حسینی|خاستگاری
سید جواد مقدم – @Lakhbaa
لالالالا گل بابا دیگه سقا نمیتونه اب بیاره
لالالالا گل بابا دیگه سقا نمیتونه اب بیاره
این مداحی خاص امشبه...
عجیب به دل میشینه و میشه باهاش ارتباط گرفت.
کاملا معلومه مداحش دلی خونده...
مداحی زیاد گوش دادم و اونایی که براتون میفرستم گلچین هستن. ولی بعضیاشون تکن. یه دونهن. یه جور خاص به دل میشینن. این یکی از هموناس...
عجیب به دل میشینه و میشه باهاش ارتباط گرفت.
کاملا معلومه مداحش دلی خونده...
مداحی زیاد گوش دادم و اونایی که براتون میفرستم گلچین هستن. ولی بعضیاشون تکن. یه دونهن. یه جور خاص به دل میشینن. این یکی از هموناس...
Forwarded from تبلیغات پروفایل حسینی
به مناسبت ایام محرم، کلیه تعرفههای کانال ۲٠ درصد تخفیف خورد. 🖤
برای رزرو تبلیغ به این ایدی پیام بدین؛
@profile_ms_tab_bot
برای رزرو تبلیغ به این ایدی پیام بدین؛
@profile_ms_tab_bot