Telegram Web Link
🔸 قیس رفت بالای منبر.
حمد و ثنای خدا و پیامبر رو گفت و بر علی و فرزندانش رحمت فرستاد.
بعد عبیدالله و پدرش را لعن و نفرین کرد و ظالمان بنی امیه را از اول تا آخر لعنت کرد...

🔹 سپس گفت: من فرستاده‌ی حسین(ع) هستم به سوی او رهسپار شوید...

🔸 ابن زیاد که فهمید قیس چی گفته دستور داد اون رو از بالای قصر به پایین پرت کنن.

🔹 وقتی خبر شهادت قیس به امام رسید در حقش دعا کردن و فرمودن:
خدایا برای ما و شیعیانمان جایگاهی والا قرار ده...

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔸 اما به راهشون ادامه میدن تا به حربن‌یزید‌ریاحی با هزار جنگجو میرسن.

🔹 گفتن: با مایی یا علیه ما!
حر گفت: علیه شما یا اباعبدالله!

🔸 حضرت فرمودن: اگه شما خلاف نامه‌هاتون هستید من حاضرم از همین جا برگردم.
حر گفت: نه باید راهتو عوض کنی...

🔹 امام گفت: ای حر، مادرت به عزات بشینه، نذار مادرم به عزام بشینه.

🔸 مادر حسین کی بود؟ بی‌بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س)...
حر اینجا ادب کرد، شایدم همین ادبش نجاتش داد و باعث رستگاریش شد...

🔹 حر گفت: هرکسی دیگه این حرفو میزد با نام مادرش جوابشو میدادم.. ولی نام مادر شما رو نمیشه برد..‌.

🔸 خلاصه امام رفتن و به طرف دیگه حرکت کردن. باز برای حر نامه اومد: که بر حسین سخت بگیر و راه رو ببند!
و جاسوسی همراه نامه بود که تا حر کارشو انجام نده برنگرده!

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔹 حضرت در خطبه‌ای به یارانشون فرمودن:
مومن در این وضع باید طلب دیدار خدا داشته باشد و من مرگ را چیزی جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز ذلت نمی‌بینم‌.

🔸 یکی از یاران گفت: ای فرزند رسول خدا!
خدا به وسیله‌ی شما بر ما #منت گذاشت تا با شما به جنگ رویم و در راهت تکه تکه شویم تا اینکه جدت در قیامت ما را شفاعت کند....

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔹 حضرت از هر مسیری میخاست بره مانع میشدن یا حضرت رو از مسیر منحرف میکردن‌. تا اینکه در روز دوم محرم وارد کربلا شدند.

🔹 وقتی وارد کربلا شدند فرمود:
نام این سرزمین چیست؟
گفتند کربلا.
فرمود:
اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء...

🔹 سپس فرمود: اینجا مکان سختی است...
پیاده شوید که اینجا منزلگاه ماست...
در اینجا خون ما ریخته می‌شود که جدم رسول الله درباره‌اش با من صحبت کرد...

🔹 راوی می‌گه:
زنان گریه کردند و بر گونه‌های خود زدند و ام‌کلثوم ندا سر داد:
وای ای محمد...
وای ای علی...
وای ای مادر...
وای ای حسن...
وای از بیچارگی بعد از تو یا اباعبدالله....

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
نماهنگ یکی یه دونه خدا
@Maddahionlin
ای چاره عالم، بیچاره‌ات منم
لیلای دل من، آواره‌ات منم

تویی یکی یه دونه خدا
تو همه عاشقات منم یکی

#محمد_حسین_پویانفر #استودیویی
‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
پروفایل حسینی|خاستگاری
#ورود_کاروان_به_کربلا #دوم_محرم #ادمین_نوشت‌ 🔹 ابومحمد الواقدی تعریف میکنه: امام حسین رو سه روز قبل از رفتن به عراق ملاقات کردیم و بهشون یاداوری کردیم که مردم کوفه سست عقیده‌ان. مردم کوفه دل‌هاشون با شماست ولی شمشیرهاشون علیه شماست‌... ( و ان قلوبهم معه…
#شهادت_حضرت_رقیه
#سوم_محرم
#ادمین_نوشت‌

🔸 اتفاقاتی که برای حضرت رقیه سه ساله در شام افتاده، از سوزناک‌ترین وقایعیه که از اسارت اهل بیت در تاریخ ثبت شده.

💠 حضرت رقیه در عاشورا

🔹 در بعضی روایات اومده حضرت سکینه(دختر امام حسین) به خواهر سه ساله‌شون(که به احتمال قوی حضرت رقیه بوده) گفت:
بیا دامن بابا رو بگیریم و نذاریم بره کشته بشه‌...
امام حسین که این حرفا رو شنیده بودند، بسیار گریه کردند.

🔸 رقیه گفت:
باباجان، جلوت رو نمی‌گیرم‌‌... صبر کن تا ببینمت‌....
حضرت، رقیه رو بغل میکنن و نازدونه‌ی اباعبدالله میگه:
العطش... العطش...
فان الظما قد احرقنی...
بابا خیلی تشنمه...
شدت تشنگی جگرم رو آتیش زده....
@Profile_MS
🔹 امام حسین (ع) به رقیه فرمود:
«کنار خیمه بشین تا برات آب بیارم».

🔸 حضرت بلند شدن تا به میدون برن، باز هم رقیه دامن پدر رو گرفت و با گریه گفت:
یا ابه این تمضی عنا؟
بابا جان کجا می‌روی؟
چرا از ما بریدی؟

🔹 سیدالشهدا، دوباره دردونه‌شون رو بغل کردن، آرومش کردن و با دلی پرخون ازش جدا شدن...
@Profile_MS
🔸 هلال بن نافع که از سربازان دشمن بود، می‌گه: من جلوی صف وایستاده بودم. دیدم امام حسین (ع) پس از خداحافظی با اهل‌بیتش، به سوی میدون میاد.

🔹 در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون اومد و با قدم‌های لرزون، دوون دوون به دنبال امام حسین (ع) دوید و خودش رو به اون حضرت رسوند.

🔸 دامن حضرت رو گرفت و صدا زد:
یا ابه! انظر الی فانی عطشان.
بابا جان، به من بنگر، من تشنه‌ام...

🔹 سخنش آن‌چنان امام حسین (ع) رو منقلب کرد که بی‌اختیار اشک از چشمان مبارکش جاری شد. با چشمی اشک‌بار به دخترکش فرمود:
الله یسقیک فانه وکیلی.
دخترم، می‌دانم تشنه هستی خدا تو را سیراب می‌کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است.

🔸 هلال میگه: پرسیدم «این دخترک که بود و چه نسبتی با امام حسین (ع) داشت؟»
به من پاسخ دادند: او رقیه (ع) دختر سه‌سالۀ امام حسین (ع) است...
@Profile_MS
🖤 به یاد لب تشنه پدر آب نخورد!

▪️عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه‌ها ریختن، داخل خیمه‌ها کلا ۲۳ کودک از اهل‌بیت رو پیدا کردن.
به عمر سعد گزارش دادن که این ۲۳ کودک، بر اثر تشنگی در خطر مرگن.
عمر سعد به اون‌ها اجازه داد به کودکان آب بدن.
وقتی که نوبت به حضرت رقیه (ع) رسید، اون حضرت ظرف آب رو گرفت و دوون دوون به طرف قتلگاه رفت.

▫️یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می‌روی؟ حضرت رقیه (ع) فرمود: «بابایم تشنه بود. می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم...»
سرباز گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند...!

▪️حضرت رقیه (ع) در حالی که گریه می‌کرد، فرمود: «پس من هم آب نمی‌آشامم...»
@Profile_MS
گردخترکی‌پیش‌پدرنازکند ..
گره‌کرب‌وبلای‌همه‌رابازکند💔..

@Profile_MS
🖤 کنار سجاده، چشم به راه پدر بود!

⚫️ از کتاب سرور المومنین نقل شده:
حضرت رقیه (ع) هربار وقت نماز، سجاده پدر رو پهن می‌کرد و روی اون نماز می‌خوند. ظهر عاشورا هم طبق عادت، سجاده پدر رو پهن کرد و منتظر نشست. ولی بعد مدتی، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.

🔴 رقیه (ع) به شمر گفت: آیا پدرم را ندیدی؟
شمر بعد از اونکه اون کودک رو در کنار سجاده، چشم به راه پدر دید، به غلامش گفت: این دختر رو بزن!

⚫️ غلام به این دستور عمل نکرد. شمر(لعنت‌الله) خودش جلو اومد و چنان سیلی به‌صورت اون نازدونه زد که عرش خدا به لرزه درومد...
@Profile_MS
در کتاب مبکی العیون اومده:

🔴 در شب شام غریبان، حضرت زینب (ع) در زیر خیمه نیم‌سوخته، کمی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا (ع) رو دید.

⚫️ عرض کرد: مادرجان آیا از حال ما خبر داری؟!
حضرت فاطمۀ زهرا (ع) فرمود: تاب شنیدن ندارم.
حضرت زینب (ع) عرض کرد: پس شکوه‌ام را به چه کسی بگویم...؟
حضرت فاطمۀ زهرا(ع) فرمود: «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین(ع) جدا می‌کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه(ع) را پیدا کن».

🔴 حضرت زینب (ع) بلند شد. هر چی صدا زد، حضرت رقیه (ع) رو پیدا نکرد.

⚫️ با گریه، با خواهرش ام‌کلثوم (ع) از خیمه بیرون اومدن و دنبال رقیه گشتن، تا اینکه نزدیک قتلگاه صداشو شنیدن.

🔴 اومدن کنار بدن‌های پاره‌پاره...
دیدن رقیه(ع) خودشو روی پیکر بابا انداخته و با باباش درد و دل می‌کنه.
حضرت زینب(ع) نوازشش کرد.

⚫️ سکینه(ع) هم اومد و با هم به خیمه برگشتن. در مسیر راه، سکینه (ع) از رقیه (ع) پرسید: چگونه پیکر پدر را یافتی؟

🔴 او پاسخ داد:
«آن‌قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود:
بیا اینجا، من در اینجا هستم...»
@Profile_MS
🖤 شهادت غم انگیز حضرت رقیه

🔴 عصر روز سه شنبه، رقیه تو خرابه كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. تعدادی از كودكان شامی رو ديد كه در رفت و آمد هستن.

⚫️ پرسيد: عمه جان! اينا كجا میرن؟
حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اينا به خونه‌هاشون میرن.
پرسيد: عمه! مگه ما خونه نداريم؟
فرمودند: چرا عزيزم، خونه ما تو مدينه‌اس.
رقیه تا اسم مدينه رو شنيد، خاطرات زيبای همراهی با پدر، یادش اومد.

🔴 بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟
فرمود: به سفر رفته.
طفل ديگه حرفی نزد. به گوشه خرابه رفت، زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت.

⚫️ پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدرو ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، دوباره سراغ پدر رو از عمه گرفت و بهونه باباش حسینو می‌گرفت..

🔴 طوری که با صدای ناله و گريه رقیه، همه اهل خرابه به شيون و ناله پرداختن.
@Profile_MS
🔘 حالا بازار شام کجاست...؟

🔴 بازاریه در شهر دمشق(سوریه کنونی) که بقایای اون به نام بازار حمیدیه معروفه.

⚫️ نقل کردن که بعد از عاشورا، ابن زیاد خاندان حضرت سیدالشهداء (ع) رو اسیر کرد و اون‌ها رو از کوفه به شام فرستاد.

🔴 یزید دستور داد تا شهر شام رو تزئین و چراغونی کنن و اهل بیت امام حسین (ع) رو در کوچه و بازار بگردونن...

⚫️ بازار شام از جمله مکان‌هایی بود که اسرای کربلا رو از میان اون عبور دادن.
زمان عبور کاروان اسیران، جمعیت زیادی برای دیدن در دو طرف بازار صف کشیده بودن...
میگفتن: آی مردم ... کاروان خارجیا دارن میان...
@Profile_MS
🔹 خبر رو به يزيد رسوندن، دستور داد سر بريده پدرش رو براش ببرن.

🔸 سر مطهر سيد‌الشهدا رو در ميان طَبَق گذاشتن و وارد خرابه كردن و مقابل اين دختر قرار دادن... 😭😭

⚫️ تو روضه‌ها میگن:
حضرت رقیه فکر کرد براش غذا آوردن، گفت:
عــــمه....
من غذا نمی‌خوام عمه...
من بابامو می‌خوام😭

🔴 رقیه سرپوش طبق رو كنار زد، سر مطهر سيدالشهدا رو ديد، سر رو برداشت و در آغوش كشيد.

⚫️ به پیشانی پدر بوسه زد و آه و ناله‌ش بلندتر شد...

🖤 آتیشت می‌زنه حرفای رقیه با سر بابا...😭

(روضه‌خونا معمولا عباراتی که شیخ عباس قمی در نفس المهموم از زبان رقیه خطاب به پدرش نقل کرده رو میگن:)

🔴 رقیه گفت:

پدر جان کی صورتت رو به خونت رنگين كرده؟

پدر جان... کی رگ‌های گردنت روبريده؟

پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ»
کی منو در كودكی يتيم كرد..؟

پدر جان يتيمت تا بزرگ بشه به کی پناه ببره؟😭😭

🖤 پدر جان كاش می‌مردم، ولی محاسنت رو خضاب شده به خونت نمی‌ديدم...

🏴 عزیزدردونه‌ی حسين(ع) اون قدر شيرين زبونی كرد...
اونقده با سر بریده پدر درددل کرد، که
یه دفعه دیدن دیگه صدا رقیه نمیاد😭

🏴 همه گمون كردن به خواب رفته. وقتي سراغش اومدن، دیدن رقیه از دنيا رفته...😭😭
شبانه غساله آوردن، رقیه رو غسل دادن و توی همون خرابه دفن کردن.

(شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه141)
@Profile_MS
یه مداحی میخام براتون بفرستم، مخصوص امشبه.
انقدرررر دنبالش گشتم
خیلی خیلی خیلی دلیه...

تو اینترنت هم راحت پیداش نمی‌کنید. یعنی منکه آخرش از سی دی های قدیمی پیداش کردم.
با جون و دل و حال خوب بهش گوش بدید. اشکی جاری شد، ماروهم دعا کنید...

ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
(3)
6KHAZAI
تو خرابه تک و تنها، دختری شبیه زهرا...😭😭

@Profile_MS
اگه هنوز امشب دلت نشکسته و اشکت جاری نشده، این کلیپو با حال خوب ببین👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بابا حسین
اگه دیدی قَدَم خمیده
نترسیا...

روضه و نوحه حضرت رقیه
بسیار زیبا و سوزناک😭
#محمد_حسین_حدادیان
@Profile_MS
2024/10/02 12:32:28
Back to Top
HTML Embed Code: