پرسیده بودین که:
دهه اول محرم، هرشب به اسم کیه؟
شب اول: #مسلم_بن_عقیل
شب دوم: #ورود_کاروان_به_کربلا
شب سوم: #حضرت_رقیه(س)
شب چهارم: #حضرت_حر(ع)
(که شب فرزندان حضرت زینب(س) هم هست)
شب پنجم: #عبدالله_ابن_الحسن(ع)
شب ششم: #حضرت_قاسم(ع)
شب هفتم: #حضرت_علی_اصغر(ع)
شب هشتم: #حضرت_علی_اکبر(ع)(بعضی جاها شب علی اصغر(ع) علی اکبر(ع) رو جابجا میگیرن)
شب نهم: #حضرت_عباس(ع)
برادرامام حسین
شب دهم: #شب_عاشورا
شب امام حسین (ع)
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
دهه اول محرم، هرشب به اسم کیه؟
شب اول: #مسلم_بن_عقیل
شب دوم: #ورود_کاروان_به_کربلا
شب سوم: #حضرت_رقیه(س)
شب چهارم: #حضرت_حر(ع)
(که شب فرزندان حضرت زینب(س) هم هست)
شب پنجم: #عبدالله_ابن_الحسن(ع)
شب ششم: #حضرت_قاسم(ع)
شب هفتم: #حضرت_علی_اصغر(ع)
شب هشتم: #حضرت_علی_اکبر(ع)(بعضی جاها شب علی اصغر(ع) علی اکبر(ع) رو جابجا میگیرن)
شب نهم: #حضرت_عباس(ع)
برادرامام حسین
شب دهم: #شب_عاشورا
شب امام حسین (ع)
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ادمین_نوشت
⬅️ نکتهای که شاید بعضیا ندونن اینه که:
💌 هرشب به اسم یکی از شهدای کربلاست. اما به این معنی نیست که اون شخص همون شب به شهادت رسیده.
💔 تمامی شهدای کربلا(به جز حضرت مسلم) در روز عاشورا به شهادت رسیدن.
💘 و تمامی شهادتها در روز دهم محرم اتفاق افتاده.
🖤 از شب اول محرم یکی یکی مصیبتها بیان میشه تا برای ظهر عاشورا و سختترین واقعه آماده بشیم...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
⬅️ نکتهای که شاید بعضیا ندونن اینه که:
💌 هرشب به اسم یکی از شهدای کربلاست. اما به این معنی نیست که اون شخص همون شب به شهادت رسیده.
💔 تمامی شهدای کربلا(به جز حضرت مسلم) در روز عاشورا به شهادت رسیدن.
💘 و تمامی شهادتها در روز دهم محرم اتفاق افتاده.
🖤 از شب اول محرم یکی یکی مصیبتها بیان میشه تا برای ظهر عاشورا و سختترین واقعه آماده بشیم...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راستی
اگر شما هم مثل ما هنوز دلتون داغه از شهادت رییس جمهور، این فیلم رو ببینید❤️
فیلم کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت دولت سیزدهم
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
اگر شما هم مثل ما هنوز دلتون داغه از شهادت رییس جمهور، این فیلم رو ببینید❤️
فیلم کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت دولت سیزدهم
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
پروفایل حسینی|خاستگاری
#شب_اول_محرم #ادمین_نوشت ⬅️ عقیل رو که یادتونه؟ عقیل برادر امام علی(ع) بود. وقتی سهمی از بیتالمال خواست حضرت علی(ع) به او فرمود: ↩️ «به خدا سوگند عقیل را در نهایت بینوایى دیدم، از من خواست تا یک صاع از گندم شما مردم را به او ببخشم، در حالى که فرزندانش…
#شب_دوم_محرم
#رسیدنکاروانبهکربلا #به_وقت_مقتل_خوانی
⬅️ وقتی امام حسین(ع) میخواست از مکه به مدینه بره، نامهای از پسرعموش عبداللهبنجعفر(شوهر حضرت زینب) دریافت کرد که حضرت رو از رفتن منع میکرد و حتی از والی مکه برای حضرت اماننامه گرفته بود.
اما وقتی دید حضرت پای حرفشون هستن، دو پسرش عون و محمد(پسران حضرت زینب) رو همراه حضرت فرستاد و خودش به مکه برگشت.
⬅️ در منازل و توقفگاههایی که داشتن، افراد مختلفی از جمله عبداللهابنزبیر، عمروبن لوذان، عبداللهابنجعفر، عمروبنسعید و... خواستن حضرت رو از رفتن به کوفه بازدارن. ولی حضرت فرمودن که این ماموریت به من سپرده شده و باید انجامش بدم.
⬅️ زمانی که خبر شهادت مسلم و هانی بهشون رسید، حضرت بسیار ناراحت شدن. نظر فرزندان مسلم رو پرسیدن و اونها گفتن:
به خدا قسم که از این راه برنمیگردیم تا انتقام خونش رو بگیریم...
⬅️ قیسابنمسهر که نامهرسون حضرت برای مردم کوفه بود، به دست مامورای ابن زیاد افتاد و گفتن یا میکشیمت یا بالای منبر به حسین(ع) دشنام بده. رفت بالای منبر. ابنزیاد رو لعن کرد و به امیرالمومنین صلوات فرستاد... قیس رو هم از بالای قصر کوفه به پایین پرتاب کردن و به شهادت رسوندن...
@Profile_MS
⬅️ زمانی که حضرت با سپاه حر رودررو شدن، سپاه حر حسابی تشنه بود. حضرت دستور دادن به حر، همراهاش و اسباشون اب بدن... حر مامور شده بود امام حسین رو پیش عبداللهبنزیاد ببره. سپاه حر همچنان کاروان امام حسین رو زیر نظر داشت.
چهار نفر از کوفه اومدن که یکیشون طرماح یکی از یاران باوفای حضرت علی بود.
⬅️ طرماح گفت: حسین جان اگه به قبیله من بیای، من برات افراد زیادی رو جمع میکنم تا یاریت کنن.
حضرت فرمود: بین ما و این مردم پیمانی وجود داره که با وجود اون ما امکان برگشت نداریم. اگه چارهای جز نبرد نباشه، نهایت کارمون شهادت و رستگاریه...
⬅️ طرماح گفت: میرم آذوقهای که برای خانوادهم تهیه کردم رو بهشون برسونم و برگردم...
@Profile_MS
‼️ حضرت فرمود: طرماح اگه قصد کمک به مارو داری عجله کن.
--طرماح وقتی برگشت که سرها بر نیزهها بود....
⬅️ کاروان به راهش ادامه داد تا به جایی بیاب و علف رسید. حر به امام حسین(ع) گفت: من از عبیدالله دستور دارم همینجا نگهتون دارم. و اون فرستادهای رو فرستاده تا مطمئن بشه من دستورشو اجرا کردم.
⬅️ امام حسین گفت بذار بریم کنار اب یا روستا... حر گفت اجازه ندارم، این مرد به عنوان ناظر ایستاده و نمیتونم کاری بکنم...
⬅️ ناگزیر در سرزمینی که کربلا نام داشت، کاروان فرود آمد و خیمهها برپا شد...
روز دوم محرم بود که همراه با اهل بیت و یارانشون وارد کربلا شدن. حضرت اسم اون سرزمین رو پرسید و شنید: ڪربلا
فرمود: اللهم انی اعوذ بک من کرب و البلاء...
🩸این همان سرزمینی است که خون ما در آن ریخته میشود که جدم رسول خدا به من اطلاع داده است...
📚 حسین از زبان حسین، به تلخیص، ص۱۴۶-۱۷۱
@Profile_MS #ℳ_S
#رسیدنکاروانبهکربلا #به_وقت_مقتل_خوانی
⬅️ وقتی امام حسین(ع) میخواست از مکه به مدینه بره، نامهای از پسرعموش عبداللهبنجعفر(شوهر حضرت زینب) دریافت کرد که حضرت رو از رفتن منع میکرد و حتی از والی مکه برای حضرت اماننامه گرفته بود.
اما وقتی دید حضرت پای حرفشون هستن، دو پسرش عون و محمد(پسران حضرت زینب) رو همراه حضرت فرستاد و خودش به مکه برگشت.
⬅️ در منازل و توقفگاههایی که داشتن، افراد مختلفی از جمله عبداللهابنزبیر، عمروبن لوذان، عبداللهابنجعفر، عمروبنسعید و... خواستن حضرت رو از رفتن به کوفه بازدارن. ولی حضرت فرمودن که این ماموریت به من سپرده شده و باید انجامش بدم.
⬅️ زمانی که خبر شهادت مسلم و هانی بهشون رسید، حضرت بسیار ناراحت شدن. نظر فرزندان مسلم رو پرسیدن و اونها گفتن:
به خدا قسم که از این راه برنمیگردیم تا انتقام خونش رو بگیریم...
⬅️ قیسابنمسهر که نامهرسون حضرت برای مردم کوفه بود، به دست مامورای ابن زیاد افتاد و گفتن یا میکشیمت یا بالای منبر به حسین(ع) دشنام بده. رفت بالای منبر. ابنزیاد رو لعن کرد و به امیرالمومنین صلوات فرستاد... قیس رو هم از بالای قصر کوفه به پایین پرتاب کردن و به شهادت رسوندن...
@Profile_MS
⬅️ زمانی که حضرت با سپاه حر رودررو شدن، سپاه حر حسابی تشنه بود. حضرت دستور دادن به حر، همراهاش و اسباشون اب بدن... حر مامور شده بود امام حسین رو پیش عبداللهبنزیاد ببره. سپاه حر همچنان کاروان امام حسین رو زیر نظر داشت.
چهار نفر از کوفه اومدن که یکیشون طرماح یکی از یاران باوفای حضرت علی بود.
⬅️ طرماح گفت: حسین جان اگه به قبیله من بیای، من برات افراد زیادی رو جمع میکنم تا یاریت کنن.
حضرت فرمود: بین ما و این مردم پیمانی وجود داره که با وجود اون ما امکان برگشت نداریم. اگه چارهای جز نبرد نباشه، نهایت کارمون شهادت و رستگاریه...
⬅️ طرماح گفت: میرم آذوقهای که برای خانوادهم تهیه کردم رو بهشون برسونم و برگردم...
@Profile_MS
‼️ حضرت فرمود: طرماح اگه قصد کمک به مارو داری عجله کن.
--طرماح وقتی برگشت که سرها بر نیزهها بود....
⬅️ کاروان به راهش ادامه داد تا به جایی بیاب و علف رسید. حر به امام حسین(ع) گفت: من از عبیدالله دستور دارم همینجا نگهتون دارم. و اون فرستادهای رو فرستاده تا مطمئن بشه من دستورشو اجرا کردم.
⬅️ امام حسین گفت بذار بریم کنار اب یا روستا... حر گفت اجازه ندارم، این مرد به عنوان ناظر ایستاده و نمیتونم کاری بکنم...
⬅️ ناگزیر در سرزمینی که کربلا نام داشت، کاروان فرود آمد و خیمهها برپا شد...
روز دوم محرم بود که همراه با اهل بیت و یارانشون وارد کربلا شدن. حضرت اسم اون سرزمین رو پرسید و شنید: ڪربلا
فرمود: اللهم انی اعوذ بک من کرب و البلاء...
🩸این همان سرزمینی است که خون ما در آن ریخته میشود که جدم رسول خدا به من اطلاع داده است...
📚 حسین از زبان حسین، به تلخیص، ص۱۴۶-۱۷۱
@Profile_MS #ℳ_S
پروفایل حسینی|خاستگاری
#شب_دوم_محرم #رسیدنکاروانبهکربلا #به_وقت_مقتل_خوانی ⬅️ وقتی امام حسین(ع) میخواست از مکه به مدینه بره، نامهای از پسرعموش عبداللهبنجعفر(شوهر حضرت زینب) دریافت کرد که حضرت رو از رفتن منع میکرد و حتی از والی مکه برای حضرت اماننامه گرفته بود. اما وقتی…
چرا اینارو مینویسم؟
۱_چون روضه بدون آگاهی، معمولا اشک نداره. زمانی که شما بدونی چیشده، اون وقته که لازم نیست زور بزنی ناخوداگاه اشکات میریزه در عزای اباعبدالله....
۲_خودم هم چون اطلاع دقیقی از قضایای این شبها نداشتم، اون طور که باید نمیتونستم ازش استفاده کنم و اون جور که باید جذبم نمیکرد.
پس رفتم دنبالش تا بفهمم چه بر خاندان پیغمبر گذشته....
و پس از اینکه آگاه شدم،
دیگه اشکم دست خودم نبود...
*پست قبل رو بفرست برای اونی که خودت میدونی❤️
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
۱_چون روضه بدون آگاهی، معمولا اشک نداره. زمانی که شما بدونی چیشده، اون وقته که لازم نیست زور بزنی ناخوداگاه اشکات میریزه در عزای اباعبدالله....
۲_خودم هم چون اطلاع دقیقی از قضایای این شبها نداشتم، اون طور که باید نمیتونستم ازش استفاده کنم و اون جور که باید جذبم نمیکرد.
پس رفتم دنبالش تا بفهمم چه بر خاندان پیغمبر گذشته....
و پس از اینکه آگاه شدم،
دیگه اشکم دست خودم نبود...
*پست قبل رو بفرست برای اونی که خودت میدونی❤️
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
ساربان خیره شده بر خَم انگشتریات
خنجرش نقره نشان است، بیا برگردیم
خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده😭
رنگ این خاک همان است، بیا برگردیم
یک طرف این همه زن، در طرف دیگر جنگ
لشگری چشم چران است بیا برگردیم😭
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
خنجرش نقره نشان است، بیا برگردیم
خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده😭
رنگ این خاک همان است، بیا برگردیم
یک طرف این همه زن، در طرف دیگر جنگ
لشگری چشم چران است بیا برگردیم😭
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
+ ازیِڪۍپرسیدم
انشاءللہاگہبخواماربعین برمڪربلا
بایدچہڪاراۍادارۍروانجامبدم ؟!
گفت:
– اولمیرۍپاسپورتتوازاِمامرِضامیگیری؛
بعدحضرتمعصومهپارافمیڪنہ
بعدحضرتعباسامضاءميڪنہ
بعدازاونمیبریدبیرخونہ؛
حضرتزینبثبتمیڪنہ
وآخرینمرحلہممھوربہمهرحضرتمادر
میشہوتمام . . .(:'💔
+ گفتمراهۍندارهڪہزودترانجامبشہ؟!
گفتش:
–رقیہجآن
امشب رو دریابیم و برای همدیگه دعا کنیم 🖤
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
انشاءللہاگہبخواماربعین برمڪربلا
بایدچہڪاراۍادارۍروانجامبدم ؟!
گفت:
– اولمیرۍپاسپورتتوازاِمامرِضامیگیری؛
بعدحضرتمعصومهپارافمیڪنہ
بعدحضرتعباسامضاءميڪنہ
بعدازاونمیبریدبیرخونہ؛
حضرتزینبثبتمیڪنہ
وآخرینمرحلہممھوربہمهرحضرتمادر
میشہوتمام . . .(:'💔
+ گفتمراهۍندارهڪہزودترانجامبشہ؟!
گفتش:
–
امشب رو دریابیم و برای همدیگه دعا کنیم 🖤
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ورود_کاروان_به_کربلا
#دوم_محرم
#ادمین_نوشت
🔹 ابومحمد الواقدی تعریف میکنه: امام حسین رو سه روز قبل از رفتن به عراق ملاقات کردیم و بهشون یاداوری کردیم که مردم کوفه سست عقیدهان.
مردم کوفه دلهاشون با شماست ولی شمشیرهاشون علیه شماست...
( و ان قلوبهم معه و سیوفهم علیه)
🔸 امام فرمودن:
اگر اجری نبود و زمان اجلم نرسیده بود با فرشتگان به جنگ میرفتم. ولی #یقین دارم که انجا قتلگاه من است و از یارانم فقط علی(حضرت سجاد) نجات پیدا میکند.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#دوم_محرم
#ادمین_نوشت
🔹 ابومحمد الواقدی تعریف میکنه: امام حسین رو سه روز قبل از رفتن به عراق ملاقات کردیم و بهشون یاداوری کردیم که مردم کوفه سست عقیدهان.
مردم کوفه دلهاشون با شماست ولی شمشیرهاشون علیه شماست...
( و ان قلوبهم معه و سیوفهم علیه)
🔸 امام فرمودن:
اگر اجری نبود و زمان اجلم نرسیده بود با فرشتگان به جنگ میرفتم. ولی #یقین دارم که انجا قتلگاه من است و از یارانم فقط علی(حضرت سجاد) نجات پیدا میکند.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔹حضرت زمانی که قصد سفر به عراق داشتن خطبهای ایراد میکنن و میگن:
🔸 ....برای من قتلگاهی از پیش اختیار شده، و انگار که گرگهای بیابان بدنم را پاره پاره میکنند...
فراری از سرنوشت نیست...
ما اهل بیت راضی به رضای خدا هستیم و در برابر بلاها صبر میکنیم...
و سرانجام در بهشت، به دیدار رسول خدا خواهیم رسید...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔸 ....برای من قتلگاهی از پیش اختیار شده، و انگار که گرگهای بیابان بدنم را پاره پاره میکنند...
فراری از سرنوشت نیست...
ما اهل بیت راضی به رضای خدا هستیم و در برابر بلاها صبر میکنیم...
و سرانجام در بهشت، به دیدار رسول خدا خواهیم رسید...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔹 در روز "ترویه" عمر سعد با لشکر بزرگی به مکه میاد تا در همون مکه با حضرت مبارزه کنه، و امام هم به خاطر اینکه در مکه خونریزی رخ نده و حرمت کعبه شکسته نشه، در همون روز "ترویه" از مکه خارج میشه.
🔸 محمدابنحنفیه(برادر امام حسین) بهشون میگه: به یمن یا بیابان برو اونجا در امان هستی و کسی بهت دسترسی نداره. امام هم میفرمایند که به حرفت فکر میکنم.
🔹 اما سحر امام بار سفر رو میبندن که برن. محمد حنفیه میپرسه: برادر جان، مگر قرار نبود به پیشنهادم فکر کنی؟
📌 حضرت یه جوابی میدن، یه جوابی میدن که واقعا برای هرکسی قابل هضم نیست.
📌 ینی خودمم هر بار که بهش فکر میکنم این حجم از ایمان حضرت، برام قابل درک نیست. فهمش برای ذهن محدود من سخته...
🔸 حضرت جواب میدن:
بعد از اینکه از پیشم رفتی رسول خدا رو دیدم که فرمود:
🔹 حسین، از مکه بیرون رو،
#کهخداوندمیخواهدتوراکشتهببیند....
🔸 ادامهش آتیشت میزنه...
🔹 محمد حنفیه گفت: پس چرا زن و بچه رو با خودت میبری حسین جان؟
🔸 امام فرمود: پیامبر فرمود:
"خدا میخواهد آنها را در لباس اسیری ببیند..."
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔸 محمدابنحنفیه(برادر امام حسین) بهشون میگه: به یمن یا بیابان برو اونجا در امان هستی و کسی بهت دسترسی نداره. امام هم میفرمایند که به حرفت فکر میکنم.
🔹 اما سحر امام بار سفر رو میبندن که برن. محمد حنفیه میپرسه: برادر جان، مگر قرار نبود به پیشنهادم فکر کنی؟
📌 حضرت یه جوابی میدن، یه جوابی میدن که واقعا برای هرکسی قابل هضم نیست.
📌 ینی خودمم هر بار که بهش فکر میکنم این حجم از ایمان حضرت، برام قابل درک نیست. فهمش برای ذهن محدود من سخته...
🔸 حضرت جواب میدن:
بعد از اینکه از پیشم رفتی رسول خدا رو دیدم که فرمود:
🔹 حسین، از مکه بیرون رو،
#کهخداوندمیخواهدتوراکشتهببیند....
🔸 ادامهش آتیشت میزنه...
🔹 محمد حنفیه گفت: پس چرا زن و بچه رو با خودت میبری حسین جان؟
🔸 امام فرمود: پیامبر فرمود:
"خدا میخواهد آنها را در لباس اسیری ببیند..."
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔹 بعد ازون، فرشتههایی مجهز با سلاح و اسبی از بهشت، اومدن به حضرت سلام کردن و درود فرستادن و گفتن:
ما پیش ازین به پدرت و جدت کمک میکردیم، و الان خدا مارو به یاری تو فرستاده.
🔸 حضرت فرمودن:
"وعدهگاه من گودال و مکانیست که در آن به شهادت میرسم و آن مکان، کربلاست...."
🔹بعد فرشتهها، گروهی از جنیان اومدن.
گفتن مولا جان، ما از شیعیان و یاوران تو هستیم. هر امری داری بگو!
اگه بهمون دستور بدی ما تموم دشمنانت رو میکشیم!
🔸 فدای حسین فاطمه بشم...
🔹 حضرت ازشون تشکر کرد و گفت:
خدا در قران میفرماید:
اگر در خانههایتان بودید باز مرگ برای کسانی که مقدر شده، به سوی بسترشان میرود.
‼️ اگر من سرجایم بمانم، پس این خلقِ پَست چطور امتحان خواهند شد؟؟؟؟؟!
💔 آخ حسین😭
🔸 و چه کسی در گودالم خواهد خوابید، در حالی که خدا آنجا را از روز خلقت زمین برای من برگزید....
♥️ کربلاییها این قسمت رو بگیرن...
🔹 و آنجا را مکانی برای شیعیان و محبان ما قرار داد تا تمام کارها و عبادات و دعاهایشان #قبول شود...
🔸 ولی روز عاشورا حاضر باشید که در آخر آن روز من کشته میشوم و از خاندانم کسی باقی نمیماند و سر بریدهام را به سوی یزیدابنمعاویه(لعنت الله) میبرند...
🔹 جنیان گفتن:
ای حبیب خدا، به خداااا قسم که اگه اطاعت از تو واجب نبود، و میتونستیم از فرمانت مخالفت کنیم دشمناتو قبل ازینکه بهت برسن میکشتیم....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
ما پیش ازین به پدرت و جدت کمک میکردیم، و الان خدا مارو به یاری تو فرستاده.
🔸 حضرت فرمودن:
"وعدهگاه من گودال و مکانیست که در آن به شهادت میرسم و آن مکان، کربلاست...."
🔹بعد فرشتهها، گروهی از جنیان اومدن.
گفتن مولا جان، ما از شیعیان و یاوران تو هستیم. هر امری داری بگو!
اگه بهمون دستور بدی ما تموم دشمنانت رو میکشیم!
🔸 فدای حسین فاطمه بشم...
🔹 حضرت ازشون تشکر کرد و گفت:
خدا در قران میفرماید:
اگر در خانههایتان بودید باز مرگ برای کسانی که مقدر شده، به سوی بسترشان میرود.
‼️ اگر من سرجایم بمانم، پس این خلقِ پَست چطور امتحان خواهند شد؟؟؟؟؟!
💔 آخ حسین😭
🔸 و چه کسی در گودالم خواهد خوابید، در حالی که خدا آنجا را از روز خلقت زمین برای من برگزید....
♥️ کربلاییها این قسمت رو بگیرن...
🔹 و آنجا را مکانی برای شیعیان و محبان ما قرار داد تا تمام کارها و عبادات و دعاهایشان #قبول شود...
🔸 ولی روز عاشورا حاضر باشید که در آخر آن روز من کشته میشوم و از خاندانم کسی باقی نمیماند و سر بریدهام را به سوی یزیدابنمعاویه(لعنت الله) میبرند...
🔹 جنیان گفتن:
ای حبیب خدا، به خداااا قسم که اگه اطاعت از تو واجب نبود، و میتونستیم از فرمانت مخالفت کنیم دشمناتو قبل ازینکه بهت برسن میکشتیم....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
♥️ ببینید نمونه زیبای تسلیم در برابر امر خدا بودن رو....
♦️ این تیکه خود حضرت جواب سوال اونایی رو میده، که میگن:
پس چرا حضرت با اینکه میتونستن خودشون رو نجات بدن اینکارو نکردن و کمک جنیان و فرشتگان رو رد کردن:
🚩 امام فرمود:
به خدا که ما از شما بر این کار تواناتر هستیم، ولی این برای این است که هرکس که هلاک شد، با #آگاهی هلاک شود، و هرکس جاودان شد با #آگاهی جاودان شود....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
♦️ این تیکه خود حضرت جواب سوال اونایی رو میده، که میگن:
پس چرا حضرت با اینکه میتونستن خودشون رو نجات بدن اینکارو نکردن و کمک جنیان و فرشتگان رو رد کردن:
🚩 امام فرمود:
به خدا که ما از شما بر این کار تواناتر هستیم، ولی این برای این است که هرکس که هلاک شد، با #آگاهی هلاک شود، و هرکس جاودان شد با #آگاهی جاودان شود....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🔖 حضرت هر چند وقت یکبار در اقامتگاهی استراحت میکنن.
افراد زهیربنقین میگن حواسمون بود و جوری حرکت میکردیم که با کاروان حسین(ع) در یک منزل اقامت نکنیم.
📍ولی در یکی از این اقامتگاهها اتفاقی هردو یکجا اقامت کردیم.
🔹 حضرت فرستادهای به سمت زهیر میفرستن تا زهیر رو به ملاقات امام حسین ببره.
زن زهیر بهش میگه فرزند رسول خدا تو رو دعوت میکنه و تو نمیری؟!! برو پیشش!
⬅️ببینید چقدر همسر توی زندگی میتونه مارو به سمت سعادت یا شقاوت سوق بده...
🔹 زهیر رفت به اقامتگاه امام، حضرت باهاش صحبت کردن و وقتی زهیر برگشت تصمیمشو گرفته بود تا با امام همراه بشه.
🔸 به زنش گفت: تو رو طلاق میدم چون نمیخوام به خاطر من به تو اسیب برسه. زنش هم گریه کنان گفت میخوام روز قیامت پیش حسین منو از یادت نبری...
🔹 حضرت به راهشون ادامه دادن و در منطقهای به نام "زباله" خبر شهادت مسلم رو شنیدن. و اشکها سرازیر شد...
به خاطر شهادت مسلم تعدادی از یاران حضرت امام رو ترک کردن. و یاران باوفای ایشون موندن.
@Profile_MS
افراد زهیربنقین میگن حواسمون بود و جوری حرکت میکردیم که با کاروان حسین(ع) در یک منزل اقامت نکنیم.
📍ولی در یکی از این اقامتگاهها اتفاقی هردو یکجا اقامت کردیم.
🔹 حضرت فرستادهای به سمت زهیر میفرستن تا زهیر رو به ملاقات امام حسین ببره.
زن زهیر بهش میگه فرزند رسول خدا تو رو دعوت میکنه و تو نمیری؟!! برو پیشش!
⬅️ببینید چقدر همسر توی زندگی میتونه مارو به سمت سعادت یا شقاوت سوق بده...
🔹 زهیر رفت به اقامتگاه امام، حضرت باهاش صحبت کردن و وقتی زهیر برگشت تصمیمشو گرفته بود تا با امام همراه بشه.
🔸 به زنش گفت: تو رو طلاق میدم چون نمیخوام به خاطر من به تو اسیب برسه. زنش هم گریه کنان گفت میخوام روز قیامت پیش حسین منو از یادت نبری...
🔹 حضرت به راهشون ادامه دادن و در منطقهای به نام "زباله" خبر شهادت مسلم رو شنیدن. و اشکها سرازیر شد...
به خاطر شهادت مسلم تعدادی از یاران حضرت امام رو ترک کردن. و یاران باوفای ایشون موندن.
@Profile_MS
🔹 باز در راه امام فردی به نام فرزدق رو دید. او گفت:
ای پسر رسول خدا چطور به کوفه میروی در حالیکه آنها پسرعمو و یارانت را کشتند؟
❤️ و بازهم تسلیم محض در برابر اراده خدا که فقط از یه معصوم برمیاد...
🔸 امام اشک بر گونه مبارکشون جاری شد و فرمودن:
خدا مسلم را رحمت کند، او ماموریتش را انجام داد و ما نیز باید ماموریتمان را انجام دهیم....
🔹 حضرت توسط قیسابنمسهر نامهای به کوفه میفرستن برای اونایی که نامه داده بودن.
اما دوست عبیدالله سر راهش قرار میگیره و اون رو پیش عبیدالله میبره و قیس نامه رو پاره میکنه تا کسی نتونه بخونه.
🔸 عبیدالله بهش میگه: یا میگی داخل نامه چی بود و برای کی بود یا اینکه میری بالای منبر و حسین و پدر و برادرش رو نفرین میکنی،
در غیر این صورت تیکه تیکهات میکنم...
‼️ قیس گفت: اسمشون رو نمیگم ولی حسین و برادر و پدرش رو نفرین میکنم.
⁉️ پس ینی قیس آدم بدی بود؟🤔
❗️زود قضاوت نکنین:)
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
ای پسر رسول خدا چطور به کوفه میروی در حالیکه آنها پسرعمو و یارانت را کشتند؟
❤️ و بازهم تسلیم محض در برابر اراده خدا که فقط از یه معصوم برمیاد...
🔸 امام اشک بر گونه مبارکشون جاری شد و فرمودن:
خدا مسلم را رحمت کند، او ماموریتش را انجام داد و ما نیز باید ماموریتمان را انجام دهیم....
🔹 حضرت توسط قیسابنمسهر نامهای به کوفه میفرستن برای اونایی که نامه داده بودن.
اما دوست عبیدالله سر راهش قرار میگیره و اون رو پیش عبیدالله میبره و قیس نامه رو پاره میکنه تا کسی نتونه بخونه.
🔸 عبیدالله بهش میگه: یا میگی داخل نامه چی بود و برای کی بود یا اینکه میری بالای منبر و حسین و پدر و برادرش رو نفرین میکنی،
در غیر این صورت تیکه تیکهات میکنم...
‼️ قیس گفت: اسمشون رو نمیگم ولی حسین و برادر و پدرش رو نفرین میکنم.
⁉️ پس ینی قیس آدم بدی بود؟🤔
❗️زود قضاوت نکنین:)
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS