Telegram Web Link
می خواستم به پای تو ، تقدیمِ جان کنم
بختم چنین نخواست که کاری چنان کنم‏

تلخ است ، دوست داشتن و واگذاشتن
زان تلخ تر کــه رنجه ، دلِ دیگران کنم

#سیمین_بهبهانی
آوازه‌ی جمالت از جان خود شنیدیم
چون باد و آب و آتش، در عشق تو دویدیم

اندر جمال یوسف، گر دست‌ها بریدند
دستی به جان ما بر، بنگر چه‌ها بریدیم

#مولانا
من و تــو عشق را گسترده‌تر خواهیم‌ ڪرد آری

ڪه نوع عاشقان از ما، تباری تازه خواهد یافت

#حسین_منزوی
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی

ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمی خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

#شیخ_بهایی
سرای شعر pinned «باسلام و روز بخیر امیدوارم لحظه های شاد و بانشاطی داشته باشید ❤️😊 دوستان اگر لینک همسترو کسی نداشت لطفا به آیدی مدیر کانال پیام بدید http://www.tg-me.com/HOS_SE_IN»
دزدیده‌نگاهم به تو الحق نمکین است
روی نظرم با تو و چشمم به زمین است

از روزنِ دل دیده گشایم به رُخ دوست
در زمره‌ی اربابِ حیا رسم چنین است

جوییم گشادِ همه‌کار از گرهِ ناز
کآن گوشه‌ی ابروی تو را گوشه‌نشین است

زلف تو به دامان صبا بر چمن افشاند
آن قطره که در پیرهنِ نافه‌ی چین است

از بیم تو جان جمله به کنجِ لبِ تسلیم
جمع آمده موقوف به یک چینِ جبین است

«طالب» نمکِ لعل تو انباشته در طبع
زآن‌روی چو گفتار تو شعرش نمکین است...


#طالب_آملی
ای دل اگر تنها شدی آواره ی گریان مشو
از ترس تنها ماندنت سربار این و آن مشو

سرمای تنهایی به از گرمای دست ناکسان
صد سال تنها باش و گرم از ناجوانمردان مشو

#امانی
ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشته‌ست

خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشته‌ست

بند این جام جفا جام وفا را برگیر
تا نگویند که ساقی ز وفا برگشته‌ست

درده آن باده اول که مبارک باده‌ست
مگسل آن رشته اول که مبارک رشته‌ست

صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست
تا چه عشق‌ست که اندر دل ما بسرشته‌ست

بر در خانه دل این لگد سخت مزن
هان که ویران شود این خانه دل یک خشته‌ست

باده‌ای ده که بدان باده بلا واگردد
مجلسی ده پر از آن گل که خدایش کشته‌ست

تا همه مست شویم و ز طرب سجده کنیم
پیش نقشی که خدایش به خودی بنوشته‌ست

#مولانا
@onlyshear
      دیوانه‌ی محبتِ جانانه‌ام هنوز
  دست از دلم بدار ، که دیوانه‌ام هنوز

  عمری به گِردِ شمعِ جمال تو گشته‌ام
     آتش‌ندیده دامنِ پروانه‌ام هنوز

در نورِ وصل غرقم و گویی نیافته‌ست
  شمعی ز روزنِ تو به کاشانه‌ام هنوز

گر عاقلم شمرده رقیب از حسد، مرنج
            دیوانه‌ام ، به موی تو
                دیوانه‌ام هنوز...

@onlyshear
         #حسین_پژمان‌_بختیاری
ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
بیهوده چه می نالی بیداد زمستان را

ظلمات شب هجران بیهوده ندادندت
تو قدر ندانستی آن چشمه حیوان را

مغرور شدی ای دل در گلشن وصل از بخت
بایست کشید اکنون این رنج بیابان را

صد بار تو را گفتم دیوانگی از سر نه
ترسم که دهی از دست آن زلف پریشان را

دلبسته این دامی، مرغابی این دریا
کم شکوه نما ای دل این وحشت طوفان را

در بزم چمن بنگر، کان مرغ پسند افتد
کز سینه برون آرد دلسوزتر افغان را

گل خرم و سرو آزاد، بلبل همه در فریاد
الحق که ستم کردند مرغان خوش الحان را

کی نام ترا می برد دل روز ازل ای عشق
در خواب اگر می دید هنگامه ی هجران را

در فصل گلم آن کو در کنج قفس افکند
می برد ز یادم کاش شبهای گلستان را

تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با من
خواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را

تا رفت ز کف جانان دشمن شده ام با جان
بیدل چه کند دل را، عاشق چه کند جان را

دیگر هوسی ما را جز وصل تو در سر نیست
رحمی کن و یادی کن این بی سر و سامان را

ای عاشق شیدایی بشنو سخنی از من
هرچند که نتوانی هرگز شنوی آن را

در بزم وصال دوست از جام جمال دوست
چون مست شدی مشکن پیمانه و پیمان را

#عماد_خراسانی

@onlyshear
ین روزها به هرچه گذشتم کبود بود
هر سایه ای که دست تکان داد، دود بود

این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده ی صبح زود بود

جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود!

ما همچنان به سایه ای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگی اش تار و پود بود

پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود

دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من این ها نبود! بود؟!

عبدالجبار کاکایی
@onlyshear
.
تا لب گشوده‌ای
مزه در دل دویده است!

بوس لب تو را به ربودن چه احتیاج؟


#غالب_دهلوی
.
وه !
چه فرخنده شبی باشد و
خرم روزی

که فراق تو
مبدل شده باشد
به وصال

روی در روی تو آرم
همه وقت
از همه سو

چشم بر چشم تو باشم
همه جا
در همه حال


#هلالی_جغتایی
.
‏همه‌ی ما
دو نوع شب در زندگیمان داریم:
شبی که میخواهیم زودتر صبح شود
و شبی که هیچگاه دوست نداریم به
صبح برسد...

و مرز بین این دو تنها یک "او" ست که
بستگی دارد مانده باشد، یا رفته باشد...


#توئیت
فرق من و
آن زاهد مغرور ، ببینید :

من در پی جام می و
او  در پی نام است !

من زلف بکف دارم و
او  رشته ی تسبیح !

انصاف بده ،
رشته ی امید کدام است ؟


#عماد_خراسانی
صبحی
که شود خیر ز چشمان تو بر من

آن صبح
خودش پرتویی از جنت ناب است


#هما_کشتگر
در انجماد سڪون
پیش از آنڪہ سنڪَ شوم 
مرا بہ هُرم نفس‌هاے‌ عشق آب ڪنید 


#قیصرامین‌پور


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
2024/06/24 13:16:36
Back to Top
HTML Embed Code: