Telegram Web Link
باغ پر نسرین و من
در گوشه‌ای خلوت، غمین
 
دشت رنگین و من اندر کنج تنهایی، فگار


#صباحی_بیگدلی
مرا با تو وصال، ای جان
میسر کِی شود؟
هرگز

که من از خود روم، وقتی
که گویندم تو می آیی...


#سیف_فرغانی
صدایِ پایِ تو

زیباترین موسیقیِ دنیاست

چه غوغا میشود

وقتی به سویم گام برداری



#شهراد_میدری
سلام روز بخیر
لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشــــود بار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

شهریار
چشم من خواب اسٺ
و بیدارش نڪن ای نازنین
عـادٺی دارد سحرڪَاهان
ببیند روی ٺو.....

مهربانی ڪن در این
اوقاٺ با چشـمان من
رُخصـٺی ده ٺا بـبوسـم
ڪَوشه ی ابروی ٺو......


#یوسف_رحمانی
در کدامین پرده پنهان بود عشق
کس نداند، کس نبیند، جایِ او

عشق چون "خورشید" ناگه سر کند
بر شود تا آسمان غوغای او

#مولانا
آدمارو تا باهاتون یه مدت سرد میشن کنار نذارید، شاید مشکلی تو خانواده، کارشون، تو زندگیشون یا هرچیز دیگه‌ای پیش اومده باشه.
همه راحت نمیتونن حرف بزنن، بعضیا فقط از همه دور میشن و خودشونو تو ذهنشون حبس میکنن.
سعی کنیم همو درک کنیم.
دنیای من از  پنجره ی
     چشم تو گلباران است
        می خندی و خندیدن تو  ،
              رقص لب و دندان است ...

هر لحظه دلم تنگ نگاه
            تو شود ، می دانی  !!!
            رویای  قشنگم  ، دل من
                 پیش تو سرگردان است.....


محمدرضا حلاج

.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی زیبا باصدای بهشتی بانو هایده تقدیمتان
@onlyshear
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

سرکشان را چو به صاف سر خم دستی نیست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود

پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود

تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه‌جا ورد زبان خواهد بود

هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود

حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود

صحبت پیر خرابات تو دریافته‌ام
روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود

هر‌کجا زمزمه عشق و همای شوقی است
به هواداری آن سرو روان خواهد بود

تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود

زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسیم سحری مشک‌فشان خواهد بود

ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود

شهریارا به گدایی در میکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود

#شهریار
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو

داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو

اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو


#مولانا
.
آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد
ساقی بیار باده که این نیز بگذرد

ای دل به سردمهری دوران صبور باش
کز پی رسد بهار چو پائیز بگذرد

#رهی_معیری

‌‌
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

#حافظ_شیرازی
َ
  هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
  همچو من در طلبت بی‌سر و بی‌سامان شد

  بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
  در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد

  هرکه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
  بی‌خود و بی‌خرد و بی‌خبر و حیران شد

  سالک راه تو بی نام و نشان اولی‌تر
  در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد

  در منازل منشین خیز که آن کس بیند
  چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد

  تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
  دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد

     #عطار
.
عشق
به اعتبار مقدار دوامش عشق است؛
نه به شدتِ ظهورش!
می‌توان به سادگی عاشق شد،
اما عاشق ماندن ساده نیست...

#نادرابراهیمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شادی بطلب که حاصلِ عمر دمی است،
هر ذرّه ز خاکِ کیقبادی و جَمی است،
احوالِ جهان و اصلِ این عمر که هست،
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است...

      #خیام
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی انصافی نکن (هوش مصنوعی)
کاش من هم، همچو یاران، عشق یاری داشتم
خاطری می خواستم یا خواستاری داشتم

تا کشد زیبا رخی بر چهره ام دستی ز مهر،
کاش، چون ایینه، بر صورت غباری داشتم

ای که گفتی انتظار از مرگ جانفرساتر است!
کاش جان می دادم اما انتظاری داشتم

شاخه ی عمرم نشد پر گل که چیند دوستی
لاجرم از بهر دشمن کاش خاری داشتم

خسته و آزرده ام، از خود گریزم نیست، کاش
حالت از خود گریزِ چشمه ساری داشتم

نغمه ی سر داده در کوهم، به خود برگشته ام
که به سوی غیر خود راه فراری داشتم،

محنت و رنج خزان این گونه جانفرسا نبود
گر نشاطی در دل از عیش بهاری داشتم

تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب
اعتبار از پایه ی بی اعتباری داشتم

پای بند کس نبودم، پای بندم کس نبود
چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم

آه، سیمین! حاصلم زین سوختن افسرده است
همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم!


#سیمین_بهبهانی
2024/06/30 21:06:35
Back to Top
HTML Embed Code: