Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Birahe
متن آهنگ #بیراهه
بی راهه نیست طرف راه
زخم شرر ما می زنه به شرفت آروم باش
طعم خطر تاریخه تووی قلم ما
نه تو نیستی طرف حساب
زدم به پام زخم کمر راه رو
طناب اتصالمون نالید تو خلع دار
توخفا پیچید دور کمر ماری
که با ولع تموم میشد ولع ما
طلب قدرت شد ثمر راهمون
میخوایم همو بدریم
حالا یکی غلطه یکی طلبه رسیدن به شرفه
تف تو قلم خامی که وسط کویر میده خبر باغ
همون بهتره ادب لال
کاش کش میومدی تو جات عوض جا کشی
بگو زخم هنر رو نبره کاسبی
ما تیزی می ساختیم از قلم داغ
واقعیتم اینه که نرمه آینده ام
هستم تا ته تو خطر خاک
با این امکان کم که نرم *
ورم پرچمای قدرت رو بکشید محکم به دهن شانس
جغرافیا پرسیدم اون جا کجاست
یه قطار چسبیده بود واگناش
تو گفتی عطش تو رو تو آرزوت جا گذاشت
شوالیه اسبشو کنار رود جا گذاشت
یه ناکامی عقب کام
سارا له شد تو جنگ طبقه ها
یه لیوان تراژدی رفت علی الحساب
پایین از گلو هامون تپشای نفس داس زایید
ترکای خونه های شهرک ما رو
مرگ همیشه خبر داغ بود
باشه علی نبره یاد
نگاهت همینو می گفت تو ی روز دفن
رفته حالا علی از زخم پا ها تا قتل سارا قبل مرگش
حماسه ی نظم آواز بردگی
از بیخ و بن غلطه ساز مامان
خونه چاک برداشت با دهن باز
من ترک نکردم فقط زدم به چاک
نامه ها رو می خوندم عقب تاریخ
هیچ فرمولی ندیدم که نبره باد
گل می باخت به دغل خار
همیشه خدمت نصیب خدمه هاست
گفتم فکر کردی رویا بی مرگه ؟
صدف بدون مروارید سنگه
بپذیر مامان مروارید مرگه
تو بی رحم گفتی دنیا بی رحمه
دنیا بی رحمه
پخش شدن گل ها بی چتر
تو سقوط شال سرخابی رنگت
اما باز نفس کشیدی ویرونی ات رو
صورتت همون زن دیروز می شد
که با دندون کشیدی زخم شرف
تموم غمت نیرو می شد
هزار بار زد واقعه ما رو
ما بلند می شیم باز هزارم
هنر ما چیزی غیر این نبود
که بفهمیم کی می چرخونه سایه ی ما رو
می کشیم به چهار پایه هجا رو
که شعر بکنیم بارش دار رو
بیا بیرون از قاب زوال
کدوم صائقه رد خانه ی ما رو؟
@official_alisorena
بی راهه نیست طرف راه
زخم شرر ما می زنه به شرفت آروم باش
طعم خطر تاریخه تووی قلم ما
نه تو نیستی طرف حساب
زدم به پام زخم کمر راه رو
طناب اتصالمون نالید تو خلع دار
توخفا پیچید دور کمر ماری
که با ولع تموم میشد ولع ما
طلب قدرت شد ثمر راهمون
میخوایم همو بدریم
حالا یکی غلطه یکی طلبه رسیدن به شرفه
تف تو قلم خامی که وسط کویر میده خبر باغ
همون بهتره ادب لال
کاش کش میومدی تو جات عوض جا کشی
بگو زخم هنر رو نبره کاسبی
ما تیزی می ساختیم از قلم داغ
واقعیتم اینه که نرمه آینده ام
هستم تا ته تو خطر خاک
با این امکان کم که نرم *
ورم پرچمای قدرت رو بکشید محکم به دهن شانس
جغرافیا پرسیدم اون جا کجاست
یه قطار چسبیده بود واگناش
تو گفتی عطش تو رو تو آرزوت جا گذاشت
شوالیه اسبشو کنار رود جا گذاشت
یه ناکامی عقب کام
سارا له شد تو جنگ طبقه ها
یه لیوان تراژدی رفت علی الحساب
پایین از گلو هامون تپشای نفس داس زایید
ترکای خونه های شهرک ما رو
مرگ همیشه خبر داغ بود
باشه علی نبره یاد
نگاهت همینو می گفت تو ی روز دفن
رفته حالا علی از زخم پا ها تا قتل سارا قبل مرگش
حماسه ی نظم آواز بردگی
از بیخ و بن غلطه ساز مامان
خونه چاک برداشت با دهن باز
من ترک نکردم فقط زدم به چاک
نامه ها رو می خوندم عقب تاریخ
هیچ فرمولی ندیدم که نبره باد
گل می باخت به دغل خار
همیشه خدمت نصیب خدمه هاست
گفتم فکر کردی رویا بی مرگه ؟
صدف بدون مروارید سنگه
بپذیر مامان مروارید مرگه
تو بی رحم گفتی دنیا بی رحمه
دنیا بی رحمه
پخش شدن گل ها بی چتر
تو سقوط شال سرخابی رنگت
اما باز نفس کشیدی ویرونی ات رو
صورتت همون زن دیروز می شد
که با دندون کشیدی زخم شرف
تموم غمت نیرو می شد
هزار بار زد واقعه ما رو
ما بلند می شیم باز هزارم
هنر ما چیزی غیر این نبود
که بفهمیم کی می چرخونه سایه ی ما رو
می کشیم به چهار پایه هجا رو
که شعر بکنیم بارش دار رو
بیا بیرون از قاب زوال
کدوم صائقه رد خانه ی ما رو؟
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Pichak (Raghs)
متن آهنگ #پیچک (رقص)
دو تا پاتو می زدی رو سنگ سرما
آتیش کشیدی توی جنگ سرما
کشیدی با چه قوسی تو موهات دستتو
پا کوبیدی شیشه ی خونه ها شکست
تویی خنده به جنگ
موی دماغ خونه ها عطسه ی سنگ
پا کوبیدی با چشمای بسته چه رقصی
رو خورده شیشه های شکسته می کردی
فصل باد واقعیت در آغوش گرفته بودم یالت رو
تو با فشار رقصیدی توی باد سیال و
رقصیدم پشت رقص سیال تو
ار تراس خونه های قصه نامه ای رقص کنون
از دست های زنی مضطرب رها شد
مثل دستمال و کاغذا و ساقه ای زرد
ما رقصنده های ارکستر واقعیت
رقص می شدیمو رقص می شدی
تو تو چادر سیاه شب غرق می شدی
با موج خروشان تیرگی مقابل من
آروم می افتادی توی ساحل من
من با تو دیدم که مرگ پس می کشه
یه مغروق چطور بازم نفس می کشه
من آری به زندگی رو با تو فهمیدم
اینکه این بار سنگین رو سر سخت می کشه
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردی
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها
دنبال تاریخ بگرد
[ورس دو]
رقصیدیم توو این جهان تنگ بنا شده
این ارواح مغروق مردگان رها شده
با گوشه ی چشم نگاهمون می کردن آجرا
تو استخون بی جون خونه های فقر
وقتی که باد جدایی آواز شد
آخرین اصطکاک دست ما ساز شد
من از پشت کشیده شدم توی طوفان
من پنجه هام مشت تو پنجه هات باز شد
از اون روز که تو سایه ها جدا شدیم
مثل همه همسایه ها جدا شدیم
دو جوونه ی کوچیک رو نهال زندگی
که تو روز تقسیم شاخه ها جدا شدیم
هوای شاخه ی من شک شد
دور از شاخه ی تو شاخه ی من تک شد
تا آخرین لحظه رسیدی به بودن
تا فهمیدم درخت این قافله پیچک شد .
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردی
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردید
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها ..
دنبال تاریخ بگرد
@official_alisorena
دو تا پاتو می زدی رو سنگ سرما
آتیش کشیدی توی جنگ سرما
کشیدی با چه قوسی تو موهات دستتو
پا کوبیدی شیشه ی خونه ها شکست
تویی خنده به جنگ
موی دماغ خونه ها عطسه ی سنگ
پا کوبیدی با چشمای بسته چه رقصی
رو خورده شیشه های شکسته می کردی
فصل باد واقعیت در آغوش گرفته بودم یالت رو
تو با فشار رقصیدی توی باد سیال و
رقصیدم پشت رقص سیال تو
ار تراس خونه های قصه نامه ای رقص کنون
از دست های زنی مضطرب رها شد
مثل دستمال و کاغذا و ساقه ای زرد
ما رقصنده های ارکستر واقعیت
رقص می شدیمو رقص می شدی
تو تو چادر سیاه شب غرق می شدی
با موج خروشان تیرگی مقابل من
آروم می افتادی توی ساحل من
من با تو دیدم که مرگ پس می کشه
یه مغروق چطور بازم نفس می کشه
من آری به زندگی رو با تو فهمیدم
اینکه این بار سنگین رو سر سخت می کشه
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردی
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها
دنبال تاریخ بگرد
[ورس دو]
رقصیدیم توو این جهان تنگ بنا شده
این ارواح مغروق مردگان رها شده
با گوشه ی چشم نگاهمون می کردن آجرا
تو استخون بی جون خونه های فقر
وقتی که باد جدایی آواز شد
آخرین اصطکاک دست ما ساز شد
من از پشت کشیده شدم توی طوفان
من پنجه هام مشت تو پنجه هات باز شد
از اون روز که تو سایه ها جدا شدیم
مثل همه همسایه ها جدا شدیم
دو جوونه ی کوچیک رو نهال زندگی
که تو روز تقسیم شاخه ها جدا شدیم
هوای شاخه ی من شک شد
دور از شاخه ی تو شاخه ی من تک شد
تا آخرین لحظه رسیدی به بودن
تا فهمیدم درخت این قافله پیچک شد .
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردی
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردید
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها ..
دنبال تاریخ بگرد
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Baad Pichid Too Mazraeye Gandom
متن آهنگ #باد_پیچید_تو_مزرعه_گندم
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
پشت زمینای خونه ی پدربزرگ
اینجا کویره
گرم، خشک، سخت ،بزرگ
گفتم یادته نواختی برامون
با گندما سوت سوتک ساختی برامون
اومد یادم اومد یادش و ساخت
سوت سوتک رو بازم نواخت
بازم نواخت ، بادم نواخت
گندما می رقصیدن ، اون بازم نواخت
پشت به من بود ، وقتی برگشت دیدم
چشمهاش درخشیدن ، ولی بازم نواخت
زندگی گاهی ورم می کنه
سعی کن آروم باش و متین
سقوط کن به عمق رها شو
مثل نفس های عمیق
رهایی فرار نیست پشت هر گره
یه شیوه ی مبارزه است
این رو به رو شدن یعنی لمس واقعیت
و فراری از پناهگاه متنفره
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
گرم شدم من همه ی سرد رو
ایستادم احساس از حضوم گذشت
اشک درد رو شست غروبم شکست
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
آزاد شدم من همه ی درد رو
مرحم گذاشت رو زخم های بازم
ورودم به قعر ، سقوطم به زخم
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه
شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
@official_alisorena
[ورس دو]
در انتهای هر زمستان
که دست ها و ساقه ها غروب می کند
آخرین انار دنیا به روی سنگ فرشی از جنس خون غروب می کند
در انتهای این تباهی ، انتهای این هوای بد
انتهای کوچه های یاس
بن بست ها غروب می کند
در انتهای تن جان غروب می کند
در انتهای شب جهان غروب می کند
در انتهای فقر نان غروب می کند
و در انتهای آخرین رعد و آخرین ستاره آسمان غروب می کند
و باران غروب می کند ، سواران غروب می کند
نامداران غروب می کند
تیر های چوبی از روی شونه های بردگان غروب می کند
در این سراسر غرق تباهی آفتاب و آفتابگردان
و مزرعه های سرگردان غروب می کند
اینجا که فواره ها جعل آبند
آبشاران غروب می کند
مثل تو که آخرین بند سرخ قامتت
به روی بومی از خیابان غروب می کند
خیابان غروب می کند
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
@official_alisorena
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
پشت زمینای خونه ی پدربزرگ
اینجا کویره
گرم، خشک، سخت ،بزرگ
گفتم یادته نواختی برامون
با گندما سوت سوتک ساختی برامون
اومد یادم اومد یادش و ساخت
سوت سوتک رو بازم نواخت
بازم نواخت ، بادم نواخت
گندما می رقصیدن ، اون بازم نواخت
پشت به من بود ، وقتی برگشت دیدم
چشمهاش درخشیدن ، ولی بازم نواخت
زندگی گاهی ورم می کنه
سعی کن آروم باش و متین
سقوط کن به عمق رها شو
مثل نفس های عمیق
رهایی فرار نیست پشت هر گره
یه شیوه ی مبارزه است
این رو به رو شدن یعنی لمس واقعیت
و فراری از پناهگاه متنفره
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
گرم شدم من همه ی سرد رو
ایستادم احساس از حضوم گذشت
اشک درد رو شست غروبم شکست
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
آزاد شدم من همه ی درد رو
مرحم گذاشت رو زخم های بازم
ورودم به قعر ، سقوطم به زخم
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه
شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
@official_alisorena
[ورس دو]
در انتهای هر زمستان
که دست ها و ساقه ها غروب می کند
آخرین انار دنیا به روی سنگ فرشی از جنس خون غروب می کند
در انتهای این تباهی ، انتهای این هوای بد
انتهای کوچه های یاس
بن بست ها غروب می کند
در انتهای تن جان غروب می کند
در انتهای شب جهان غروب می کند
در انتهای فقر نان غروب می کند
و در انتهای آخرین رعد و آخرین ستاره آسمان غروب می کند
و باران غروب می کند ، سواران غروب می کند
نامداران غروب می کند
تیر های چوبی از روی شونه های بردگان غروب می کند
در این سراسر غرق تباهی آفتاب و آفتابگردان
و مزرعه های سرگردان غروب می کند
اینجا که فواره ها جعل آبند
آبشاران غروب می کند
مثل تو که آخرین بند سرخ قامتت
به روی بومی از خیابان غروب می کند
خیابان غروب می کند
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Ghalbhaye Atashin
متن آهنگ #قلب_های_آتشین
تو زخم کوچه و دل خون
آواز دریچه بوی هوای پاره می داد
یه آرواره دستشه مرد بی دهنی که
دستاش آلوده است به خون تقدیر
توو آخرین شیب کوچه چرخید
فقط پایان رو برا ادامه می خواست
چهار پایه مرگ رو به طناب پاره می داد
می افتاد روی زمین
می رفت واسه کوچ بعدی اش
مگه میشه یادمون بره سوز تو زمستون
سرما چطوری پوستت رو ترکوند
سوز آتیش بدتر می برید
می چسبیدیم به هم سرد تر می شدیم
سرما روح رو لخته کرد
حتی وسط بوسه هامون عطسه کردیم
روح منجمد قرن سرد
یعنی کنار هم دنبال هم بگردیم
کی با ما چه کرده از زیر
که نشد حتی رو به هم بچرخیم
[کورس]
اما قلب های آتشین
قلب های آتشین
زنده ان تو صورت سرمای آهنین
سرمای آهنین سرمای آهنین
زنده است تو صورت قلب های آتشین
hearts on fire frozen souls
[ورس دو]
من پر از خشمم پر از سیاهی
پر از جسارت و بی گناهی
من پر از گرد نفرت طلسم از دل سنگ
من خنده ی لنگ
پای شکسته ی بچه ی مرگ
خون دلمه بسته ی سرد
عابر قله به زیر کوهم
من پرم از درد بودن
تو می رسی من افتادم روی خاک و قامتت دوره
من میخزم رو زمین به سمت تو توی دامنت خونه
سینه خیز میکشم رو شیب تیز رسیدن بهت
اما هر بار می رسم دو ر تر میشه حضورت
میگذره ایستادم من پا به پات
سلاحم تو کوله ام جنگها کنارم
تو میگی رسیدیم دشت پروانه ها
میگی این دره راه
سخت رسیدن به قلب های ماست
کوله ات حسابی سنگینه از جرم
باس خالی اشون کنی از سلاحت
من نگاهت میکنم بال میکشی باز میری بالا
کوله ام رو وا میکنم خالی میکنم به دنبالت میام
@official_alisorena
تو زخم کوچه و دل خون
آواز دریچه بوی هوای پاره می داد
یه آرواره دستشه مرد بی دهنی که
دستاش آلوده است به خون تقدیر
توو آخرین شیب کوچه چرخید
فقط پایان رو برا ادامه می خواست
چهار پایه مرگ رو به طناب پاره می داد
می افتاد روی زمین
می رفت واسه کوچ بعدی اش
مگه میشه یادمون بره سوز تو زمستون
سرما چطوری پوستت رو ترکوند
سوز آتیش بدتر می برید
می چسبیدیم به هم سرد تر می شدیم
سرما روح رو لخته کرد
حتی وسط بوسه هامون عطسه کردیم
روح منجمد قرن سرد
یعنی کنار هم دنبال هم بگردیم
کی با ما چه کرده از زیر
که نشد حتی رو به هم بچرخیم
[کورس]
اما قلب های آتشین
قلب های آتشین
زنده ان تو صورت سرمای آهنین
سرمای آهنین سرمای آهنین
زنده است تو صورت قلب های آتشین
hearts on fire frozen souls
[ورس دو]
من پر از خشمم پر از سیاهی
پر از جسارت و بی گناهی
من پر از گرد نفرت طلسم از دل سنگ
من خنده ی لنگ
پای شکسته ی بچه ی مرگ
خون دلمه بسته ی سرد
عابر قله به زیر کوهم
من پرم از درد بودن
تو می رسی من افتادم روی خاک و قامتت دوره
من میخزم رو زمین به سمت تو توی دامنت خونه
سینه خیز میکشم رو شیب تیز رسیدن بهت
اما هر بار می رسم دو ر تر میشه حضورت
میگذره ایستادم من پا به پات
سلاحم تو کوله ام جنگها کنارم
تو میگی رسیدیم دشت پروانه ها
میگی این دره راه
سخت رسیدن به قلب های ماست
کوله ات حسابی سنگینه از جرم
باس خالی اشون کنی از سلاحت
من نگاهت میکنم بال میکشی باز میری بالا
کوله ام رو وا میکنم خالی میکنم به دنبالت میام
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Laghzesh
متن آهنگ #لغزش
از بوی دهنم بده تشخیص ماریان
علی دیگه مست نیست ماریان
دلم یه زندگی می خواد با جاده
این بچه تو یه بطری حبس نیست ماریان
هوا پس نیست ماریان
از همه زندانا شدم ترخیص
جیزی که زخمای رویاست
غروب یه تیکه از دنیاست می دونم
ته این هوس مریض می شه یه نفس عمیق
اما سیاه چاله باز
همه چی رو خورد می کنه با آرواره هاش
ما می مونیم واستاده صاف
ته چهار راه زندگی باز با نقاب
کی می دونه چیه واستاده خواب بری
کی می دونه چیه داستان ما
امروز رو جشن می گیریم ماریان تلخیا رو رد می کنیم
جشن بازگشت من به زندگی همه رو دعوت می کنیم
با همه هم به خوبی صحبت می کنیم
اینو قول میدم ماریان
جشن پاکی آغاز رویاست میدونم
غروب یه تیکه از دنیاست میدونم
توو این تاریکی کنار ما
هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم می شه کودک بود
دست زد به چشمای ماه
هنوزم با یه طناب و تاب میشه آویزون شد از ستاره ها
تو این تاریکی کنار ما هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم میشه کودک بود آویزون شد از ستاره ها
هنوز زنده ان ستاره ها
واسه من این صحنه غروره
خوش اومدید به این جشن و شکوه
به سلامتی پاکی یه دوتا پیک بزنیم قبل شروع
پاکی یعنی جنگ حضور
سینه ی تفنگ و زخم گلوله آی باز علی زد به جنون
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه هیچ چی زشت نیست ماریان
توی دنیایی که عشق نیست بندرم یه درد مشکیه
واسه یه مغروقی که بی کشتی است ماریان
من یه نجات یافته از هزار این پاکی انقدر صف نداره
اینا نمیدونن چی زمین میزنه یه ایستادن انقدر کف نداره
خوش اومدید به جشن پاکی من این نظمتون حرف نداره
ماریان من هنوزم مشکوکم به اون کسی که مصرف نداره
سقوط طعم لغزش روده، آبشار و خطر
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه بیا
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
باید حل شد توو صدای باد
باید حل شد توو صدای باد
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
مردن ستاره ها مردن ستاره ها
@official_alisorena
از بوی دهنم بده تشخیص ماریان
علی دیگه مست نیست ماریان
دلم یه زندگی می خواد با جاده
این بچه تو یه بطری حبس نیست ماریان
هوا پس نیست ماریان
از همه زندانا شدم ترخیص
جیزی که زخمای رویاست
غروب یه تیکه از دنیاست می دونم
ته این هوس مریض می شه یه نفس عمیق
اما سیاه چاله باز
همه چی رو خورد می کنه با آرواره هاش
ما می مونیم واستاده صاف
ته چهار راه زندگی باز با نقاب
کی می دونه چیه واستاده خواب بری
کی می دونه چیه داستان ما
امروز رو جشن می گیریم ماریان تلخیا رو رد می کنیم
جشن بازگشت من به زندگی همه رو دعوت می کنیم
با همه هم به خوبی صحبت می کنیم
اینو قول میدم ماریان
جشن پاکی آغاز رویاست میدونم
غروب یه تیکه از دنیاست میدونم
توو این تاریکی کنار ما
هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم می شه کودک بود
دست زد به چشمای ماه
هنوزم با یه طناب و تاب میشه آویزون شد از ستاره ها
تو این تاریکی کنار ما هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم میشه کودک بود آویزون شد از ستاره ها
هنوز زنده ان ستاره ها
واسه من این صحنه غروره
خوش اومدید به این جشن و شکوه
به سلامتی پاکی یه دوتا پیک بزنیم قبل شروع
پاکی یعنی جنگ حضور
سینه ی تفنگ و زخم گلوله آی باز علی زد به جنون
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه هیچ چی زشت نیست ماریان
توی دنیایی که عشق نیست بندرم یه درد مشکیه
واسه یه مغروقی که بی کشتی است ماریان
من یه نجات یافته از هزار این پاکی انقدر صف نداره
اینا نمیدونن چی زمین میزنه یه ایستادن انقدر کف نداره
خوش اومدید به جشن پاکی من این نظمتون حرف نداره
ماریان من هنوزم مشکوکم به اون کسی که مصرف نداره
سقوط طعم لغزش روده، آبشار و خطر
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه بیا
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
باید حل شد توو صدای باد
باید حل شد توو صدای باد
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
مردن ستاره ها مردن ستاره ها
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Gavazn
متن آهنگ #گوزن
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی با یه کمون سرد
که بعد تصمیم مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
اما زندگیم نه تاس شد نه اتفاق
اما زندگیم نه شانس شد نه امتحان
اما زندگیم نه راز شد نه اعتقاد
نه نالیدم به چرخ زمونه برگرد
از کودکیم سوز تیز میرسید
وقتی قدم هنوز به زیر میز می رسید
من کف کف خط بودم لیست می رسید
از واقعه بعد واقعه پلیس میرسید
طبقه ی من همون خزون زرد بود
که به امیده یه قرونتن غرق
شدم دانش آموز حروم شهر
که ازم شکار شدن تموم دفترا
به نام ترس که حصار رو کشید
و سار حصار که دار رو کشید
من بی ضدگلوله و جبر دبیر
که خشاب صفحه ی چهار رو کشید
یه شونزده ساله که هرلحظه باشه
این فکر که باس دفاع کنه تا حمله باشه
این فکر که باس بیاره بالا تف کنه
ولی نباس از ترس رو زمین سنگ *
این شد از زندگی فقط دادم رفت
و کم کم برگ درختارو یادم رفت
دستا می رفت تو جیب داخل کت
تو سنگر کوچه ها اعتمادم رفت
حق رو زد از پشت قبول حق و تق
واسه صاحاب زبون لق
این واسه تیره مثل منای شرور هر درد
که وزن غبار رو عروض گردن
بلوغ بود و نبود قلبم اون روزا
بلوغ بودو تموم دردم اون روزا
کدوم کوچه رو باس میرفتم
وسط وسط گرد بودم اون روزا
دیدم تب پر وهم
می زنه به پیشونی همه دور هم
می شه زیر هذیون حق کپه کنه شهر
زیر گلوله ی سیاست با خفه کن جهل
دیدم له شده تن توی من
له شدیم زیر هم همه دوره هم
له شدیم زیر سنگر پر سنگ
همه پر جنگ شدیم همه پر جنگ
دیدم هرشاخم محتاج لونه بود
مگه میشد اون زندگی رو تا به خونه برد
تو آغاز جوونی و آسمون و دود
پرسیدم میشه درخت رو از آسمون ربود؟
آزادی فهم بود نه منفعت نه نان
نان قتل فقر بود امان از جهل
امان از این همه جوونه که گل کرد تو خلا
و ما که خوابمون سبک بود
افتادیم از گهواره های تاریخ
اما روی صورت
و صورتک ساختیم از زمین کدورت
با دستهای تاریک
ما تو نشیب عفونتیم
ما روح سرگردون گلوله ی مرده ایم
تو تابوت خشاب حاشیه ی زندان
زوال انسان و لاشه ی طبیعت
لنگ انگشت عقل رو ماشه ی حقیقت
برای شلیک به سمت سایه
ما محکومیم به قتل جهله آیینه
ما محکوم و مجبور آزادی و دردیم
آیینه رو بشکن
[ورس دو]
آزادی فهم بود نه امنیت نه ضامن
که بالش گرم قفس باغ وحش
راز پروای نعره های شیر و
شیب تند دامنه های پرواز
حادثه ساز عقاب رو ساده میکرد
به میله های امنیت
قفسو بشکن با قطعیت صدا
که کل زندگی اتکا به سینه است
انتهای زندگی ابتدای بیمه است
منو تو حجمیم که زمان زاده
اسمو ولش کن اینا قرارداده
از چی میترسی یه زمستون تاریک
بدون نور خورشید؟
باورش کن زندگی بی رحم و سخته و عدالت دروغه
مثل گوزن باش که با شاخ حضورش
تفنگو میکنه شکار غرورش
من و تو گوزنیم
آزادی فهم بود نه جنسیت نه زور
زن صدای بلند خطه ی خراب ماست
امان از این همه زجه ی نهان
امان از تبار سیاه تازیانه های ما
این مادیان چطور چهارنعل رو چارگوش خونه جا گذاشت
منو تو حجمیم که زمان زاده
قالب رو ولش کن اینا قرارداده
تو اوایل جوونی که ساز من طلوع شد
این فکرها تو ذهنم بنای گفت و گو شد
فکر، نگاه ، تغییر ، حرکت، حرکت
اتفاق بعد تو نگاه من فرو شد
چگونه حمل کنه این قاصدک جنون رو
خیلیا تو این قسمت از سفر می مردن اما
تازه واسه من شروع شد
من رپ میکنم مثله بولدوزره صدام
این یعنی آغاز قلدر ابتدا تو انتخاب
من انتخاب میکنم تو صحنه زنده باشم نه مرده به استعفاء
من زندم هنوز همین جرم منه
آزادی تغییر فرم منه بگو
با خشاب پر بزنه که زیر حبس هوای من سرفه زنه صدات
منم طعم تلخ زندگی که لب به لب پرم بچه ی زاغمو کف
که تا ته کف شهر تن زاغمو زد
آزادی شعر و بیت و من یعنی
انتخاب بین هروئین و رپ
اووو بچه ی جنوب شهر رو باش که
ایستاده رو سینه تو غروب هر دوپاش
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق نه ظلم
اگه روزی برسه که کندم بکنه
زندگی میندازم اتفاق رفتنو
منم همون تیر شهوت پدر
@official_alisorena
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی با یه کمون سرد
که بعد تصمیم مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
اما زندگیم نه تاس شد نه اتفاق
اما زندگیم نه شانس شد نه امتحان
اما زندگیم نه راز شد نه اعتقاد
نه نالیدم به چرخ زمونه برگرد
از کودکیم سوز تیز میرسید
وقتی قدم هنوز به زیر میز می رسید
من کف کف خط بودم لیست می رسید
از واقعه بعد واقعه پلیس میرسید
طبقه ی من همون خزون زرد بود
که به امیده یه قرونتن غرق
شدم دانش آموز حروم شهر
که ازم شکار شدن تموم دفترا
به نام ترس که حصار رو کشید
و سار حصار که دار رو کشید
من بی ضدگلوله و جبر دبیر
که خشاب صفحه ی چهار رو کشید
یه شونزده ساله که هرلحظه باشه
این فکر که باس دفاع کنه تا حمله باشه
این فکر که باس بیاره بالا تف کنه
ولی نباس از ترس رو زمین سنگ *
این شد از زندگی فقط دادم رفت
و کم کم برگ درختارو یادم رفت
دستا می رفت تو جیب داخل کت
تو سنگر کوچه ها اعتمادم رفت
حق رو زد از پشت قبول حق و تق
واسه صاحاب زبون لق
این واسه تیره مثل منای شرور هر درد
که وزن غبار رو عروض گردن
بلوغ بود و نبود قلبم اون روزا
بلوغ بودو تموم دردم اون روزا
کدوم کوچه رو باس میرفتم
وسط وسط گرد بودم اون روزا
دیدم تب پر وهم
می زنه به پیشونی همه دور هم
می شه زیر هذیون حق کپه کنه شهر
زیر گلوله ی سیاست با خفه کن جهل
دیدم له شده تن توی من
له شدیم زیر هم همه دوره هم
له شدیم زیر سنگر پر سنگ
همه پر جنگ شدیم همه پر جنگ
دیدم هرشاخم محتاج لونه بود
مگه میشد اون زندگی رو تا به خونه برد
تو آغاز جوونی و آسمون و دود
پرسیدم میشه درخت رو از آسمون ربود؟
آزادی فهم بود نه منفعت نه نان
نان قتل فقر بود امان از جهل
امان از این همه جوونه که گل کرد تو خلا
و ما که خوابمون سبک بود
افتادیم از گهواره های تاریخ
اما روی صورت
و صورتک ساختیم از زمین کدورت
با دستهای تاریک
ما تو نشیب عفونتیم
ما روح سرگردون گلوله ی مرده ایم
تو تابوت خشاب حاشیه ی زندان
زوال انسان و لاشه ی طبیعت
لنگ انگشت عقل رو ماشه ی حقیقت
برای شلیک به سمت سایه
ما محکومیم به قتل جهله آیینه
ما محکوم و مجبور آزادی و دردیم
آیینه رو بشکن
[ورس دو]
آزادی فهم بود نه امنیت نه ضامن
که بالش گرم قفس باغ وحش
راز پروای نعره های شیر و
شیب تند دامنه های پرواز
حادثه ساز عقاب رو ساده میکرد
به میله های امنیت
قفسو بشکن با قطعیت صدا
که کل زندگی اتکا به سینه است
انتهای زندگی ابتدای بیمه است
منو تو حجمیم که زمان زاده
اسمو ولش کن اینا قرارداده
از چی میترسی یه زمستون تاریک
بدون نور خورشید؟
باورش کن زندگی بی رحم و سخته و عدالت دروغه
مثل گوزن باش که با شاخ حضورش
تفنگو میکنه شکار غرورش
من و تو گوزنیم
آزادی فهم بود نه جنسیت نه زور
زن صدای بلند خطه ی خراب ماست
امان از این همه زجه ی نهان
امان از تبار سیاه تازیانه های ما
این مادیان چطور چهارنعل رو چارگوش خونه جا گذاشت
منو تو حجمیم که زمان زاده
قالب رو ولش کن اینا قرارداده
تو اوایل جوونی که ساز من طلوع شد
این فکرها تو ذهنم بنای گفت و گو شد
فکر، نگاه ، تغییر ، حرکت، حرکت
اتفاق بعد تو نگاه من فرو شد
چگونه حمل کنه این قاصدک جنون رو
خیلیا تو این قسمت از سفر می مردن اما
تازه واسه من شروع شد
من رپ میکنم مثله بولدوزره صدام
این یعنی آغاز قلدر ابتدا تو انتخاب
من انتخاب میکنم تو صحنه زنده باشم نه مرده به استعفاء
من زندم هنوز همین جرم منه
آزادی تغییر فرم منه بگو
با خشاب پر بزنه که زیر حبس هوای من سرفه زنه صدات
منم طعم تلخ زندگی که لب به لب پرم بچه ی زاغمو کف
که تا ته کف شهر تن زاغمو زد
آزادی شعر و بیت و من یعنی
انتخاب بین هروئین و رپ
اووو بچه ی جنوب شهر رو باش که
ایستاده رو سینه تو غروب هر دوپاش
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق نه ظلم
اگه روزی برسه که کندم بکنه
زندگی میندازم اتفاق رفتنو
منم همون تیر شهوت پدر
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Shahre Yakh
متن آهنگ #شهر_یخ
خیس سرد و ساکت
عرق مه تلخ و صامت
این شهر تار هر بار دیده
مرگ رو با چشم
مثل یه شاعر آوازه خوان
صدای گربه ها اومد بالای دار
تا بشکونه سکوت مرگبار
این رکود ترسناک رو
گاهی صدا قطاره وسوت
گاهی شکستن یخ های تو جوب
این دیوارا مکیده بودن هوای سقوط رو
انگار نبود راهی نو به موندن
یخ ها بنا ها رو پوشوندن
فقط یه کافه از دور پیدا بود
با جرقه ی تابلو های نیمه سوخته اش
در کمی باز شد
یه نگاه به چپ کرد یه نگاه به راست
چمدونشو آروم برداشت
کرد سرشو تو یقه های پالتوش
دیگه وقت نداره
حتی پوتینش رو از تو یخ درآره
میگه جاده واسه ی تو کلک نداره
آدم تنها به رفتن شک نداره
خودش موند و یه ساک
باس بزنه به چاک
بارون یخ می زد می افتاد
و ساکن می شد رو خاک
می گه بالا خره می رم تو این قطاره
وقتی مسته ردخور نداره
می رسه به ایستگا میشه خمار
باید برگرده چون الکل نداره
[کورس]
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
مثل بومرنگ…
[ورس دو]
برگشت و خواست بره تو
یه زن رو به پنجره بود
یه زن با یه لباس خشک و خام
و یه پیرمرد ایستاده بود پشت بار
پیرمرد: بازم رفتی ؟
مرد خمار : خمارم
پیرمرد: به هر ترتیب اینجا چیزی واسه مصرف نداری
مرد خمار : رفته بودم بازدید سد
پیرمرد : هرچی .. واسه ی چی ساکت رو جمع کردی ؟
تو که می دونستی سد تعطیله و
با خبر بودی از یخبندون
مرد خمار : خمارم
پیرمرد : کلی گشتم نیست
مرد خمار: نرو .. منو نگاه کن ببین دستام می لرزن
اگه نرسه بهم از خماری رفتم
قول می دم بمون باتون خامی کردماگه نرسه بهم از خماری رفتم…
پیرمرد : د دددددد کارتو همینه بازی کردن
اصلا واسه چی به تو باج می دم
انقد را می دم
به قد کافی گشتم نیست
راوی : زن رو به پنجره آنی برگشت
یه بومرنگ بود توی دستاش
پرت می کرد بر می گشت هر بار
جیغ می کشید گاهی از خشم
مرد خمار : چاره چیه ؟ از خماری رفتم
پیر مرد : این شد یه چیز ی باهام بیا پس
راوی : رفت طرف درب قفسه با مکث
دو تا قفسه رو رد کرد تا قفسه ی بعد رو
وا کرد که توش
یه گوزن رو جا کرده بود
اما سلاخی شده با رنگ خون
زن کل کشید پاتیل از رقص
یه گوشه خم شد آنی از غم
پیرمرد : اون که شاده تو هم شادی حتما
پیشنهادم اینه میز رو بچینید سوپ گوزن و شامی از من
یه شب سه تایی داریم بعد مدت ها خوشحالیم حتما
راوی : مرد خمار اسیر درد با تهوع دید که گیر کرده
مرد خمار : تو خفه شو راوی کی گیر کرده
این قصه بین منو پیرمرده
اینا نیست مناسب شام پیرمرد
پوسیده است
تازه تو که می دونی
من چقدر بیزارم از گوزن واسه ی شام پیرمرد
پیرمرد: اه .. بمیر از خماری بدبخت
خیلی وقته رفته شادی از در
فقط خواستم یه شام سه تایی ازت
راستی یه لحظه گفتی راوی از خشم …
مرد خمار: همون که واسه بازی نوشت
یخبندون و بی آبی نوشت
واسه من در خماری
تو پیرمردم همین راوی نوشت
بیا بندازیمش توی سد یخ
که اگه بره واسه ی متن بعد
داره یه شعر لجن خام
که بده به خوردمون گوزن شام رو
راوی : یعنی عاملم من ؟
مرد خمار : آره حتما
پیرمرد : نه نه کاملا صبر کن
یعنی ادامه ش میشه شام گوزن ؟
راوی : نمی دونم احتماله همش
[ورس سه]
یه صف بلند از مردم شهر
پر از زخم بی لبخند
یه خط رو یخ پر ترکش رفتن فرار از سنگر
صورتهای یخ زده تازیانه خورده از جنگ
ایستگاه شهر یخ ، ایستگاه شهر یخ
مردمی واسه ی کوچ ، خطر می کردند
تو این راه های دور ، سفر می کردند
مسافر این قطارای پوچ
روی ریل ها که بر میگردند
از کوله هاشون یخ
از جونشون زمستون
روییده بود و هر کی یه شهر توی یخبندونش
@official_alisorena
خیس سرد و ساکت
عرق مه تلخ و صامت
این شهر تار هر بار دیده
مرگ رو با چشم
مثل یه شاعر آوازه خوان
صدای گربه ها اومد بالای دار
تا بشکونه سکوت مرگبار
این رکود ترسناک رو
گاهی صدا قطاره وسوت
گاهی شکستن یخ های تو جوب
این دیوارا مکیده بودن هوای سقوط رو
انگار نبود راهی نو به موندن
یخ ها بنا ها رو پوشوندن
فقط یه کافه از دور پیدا بود
با جرقه ی تابلو های نیمه سوخته اش
در کمی باز شد
یه نگاه به چپ کرد یه نگاه به راست
چمدونشو آروم برداشت
کرد سرشو تو یقه های پالتوش
دیگه وقت نداره
حتی پوتینش رو از تو یخ درآره
میگه جاده واسه ی تو کلک نداره
آدم تنها به رفتن شک نداره
خودش موند و یه ساک
باس بزنه به چاک
بارون یخ می زد می افتاد
و ساکن می شد رو خاک
می گه بالا خره می رم تو این قطاره
وقتی مسته ردخور نداره
می رسه به ایستگا میشه خمار
باید برگرده چون الکل نداره
[کورس]
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
مثل بومرنگ…
[ورس دو]
برگشت و خواست بره تو
یه زن رو به پنجره بود
یه زن با یه لباس خشک و خام
و یه پیرمرد ایستاده بود پشت بار
پیرمرد: بازم رفتی ؟
مرد خمار : خمارم
پیرمرد: به هر ترتیب اینجا چیزی واسه مصرف نداری
مرد خمار : رفته بودم بازدید سد
پیرمرد : هرچی .. واسه ی چی ساکت رو جمع کردی ؟
تو که می دونستی سد تعطیله و
با خبر بودی از یخبندون
مرد خمار : خمارم
پیرمرد : کلی گشتم نیست
مرد خمار: نرو .. منو نگاه کن ببین دستام می لرزن
اگه نرسه بهم از خماری رفتم
قول می دم بمون باتون خامی کردماگه نرسه بهم از خماری رفتم…
پیرمرد : د دددددد کارتو همینه بازی کردن
اصلا واسه چی به تو باج می دم
انقد را می دم
به قد کافی گشتم نیست
راوی : زن رو به پنجره آنی برگشت
یه بومرنگ بود توی دستاش
پرت می کرد بر می گشت هر بار
جیغ می کشید گاهی از خشم
مرد خمار : چاره چیه ؟ از خماری رفتم
پیر مرد : این شد یه چیز ی باهام بیا پس
راوی : رفت طرف درب قفسه با مکث
دو تا قفسه رو رد کرد تا قفسه ی بعد رو
وا کرد که توش
یه گوزن رو جا کرده بود
اما سلاخی شده با رنگ خون
زن کل کشید پاتیل از رقص
یه گوشه خم شد آنی از غم
پیرمرد : اون که شاده تو هم شادی حتما
پیشنهادم اینه میز رو بچینید سوپ گوزن و شامی از من
یه شب سه تایی داریم بعد مدت ها خوشحالیم حتما
راوی : مرد خمار اسیر درد با تهوع دید که گیر کرده
مرد خمار : تو خفه شو راوی کی گیر کرده
این قصه بین منو پیرمرده
اینا نیست مناسب شام پیرمرد
پوسیده است
تازه تو که می دونی
من چقدر بیزارم از گوزن واسه ی شام پیرمرد
پیرمرد: اه .. بمیر از خماری بدبخت
خیلی وقته رفته شادی از در
فقط خواستم یه شام سه تایی ازت
راستی یه لحظه گفتی راوی از خشم …
مرد خمار: همون که واسه بازی نوشت
یخبندون و بی آبی نوشت
واسه من در خماری
تو پیرمردم همین راوی نوشت
بیا بندازیمش توی سد یخ
که اگه بره واسه ی متن بعد
داره یه شعر لجن خام
که بده به خوردمون گوزن شام رو
راوی : یعنی عاملم من ؟
مرد خمار : آره حتما
پیرمرد : نه نه کاملا صبر کن
یعنی ادامه ش میشه شام گوزن ؟
راوی : نمی دونم احتماله همش
[ورس سه]
یه صف بلند از مردم شهر
پر از زخم بی لبخند
یه خط رو یخ پر ترکش رفتن فرار از سنگر
صورتهای یخ زده تازیانه خورده از جنگ
ایستگاه شهر یخ ، ایستگاه شهر یخ
مردمی واسه ی کوچ ، خطر می کردند
تو این راه های دور ، سفر می کردند
مسافر این قطارای پوچ
روی ریل ها که بر میگردند
از کوله هاشون یخ
از جونشون زمستون
روییده بود و هر کی یه شهر توی یخبندونش
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Pelikan
متن آهنگ #پلیکان
تو فصل پرواز پلیکان ها
بعد دامنه ها سرمای خاکی باد همه جا
پوست رو می ترکوند با وزشهاش
یه ساحل خواب رو دامن خاک
بیدار شد هر لحظه نگاه می کرد
به آسمون غرق پرواز
من زل زده بودم به شکار
به یه قاب کدر
بداهه مثل ادامه ی شعر
یه سقوط بزرگ
پلیکان ها وقت شکار
پر اطمینان شب رو کشتن
اونا عاشق میشن نه گرسنه
اما تقدیر ساده و زشت
جویدن جنازه ی عشق بود
یه نقطه ی زرد
چشمک می زد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان
من خیره شدم به این حفره ی رنگ..
به این پروازای عجیب بلند
یه پلیکان از گله رها شد
هوا تیره شد اما اون نمی رفت
انگار گیر یه طعمه است
ندیدم طعمه چی بود اما کردم تموم شیبش رو لمس
یه نقطه ی زرد نزدیک تر شد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان من خیره شدم به این حفره ی رنگ
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها نمیاد یادم
که کی هستم توی وجودم یه نشون دارم از
قاب قدیم آویز اتاق
که یه زن باچشمای خالیه و مات
نمیاد یادم ، نمیاد یادم
[ورس دو]
برمی گردم از تو راه گمم
از ساحل به سمت یه خواب پر از
مه و هوا پر از هاله و رنگ
یه خونه با ستونای بلند
پنجره ها کفن پوش و سقید تو همخوابی ملحفه های بلند
یه راه روی بی انتهای پر از مه
تهش انگار یه قابه
خودمو می کشم به سمت قاب هر طور
می کشنم اشباح از پشت
تصویر رو یادم نمیاد
خالیه جای چشمهاش از دور
داد میزد
داد میزد که نگاهم کن
کشیدنم اشباح از پشت
سمت پنجره که گفت بازم کن
یه سیاره ی زرد در حال نظاره ی من
نزدیک تر از هر سایه به من
من خیره به این سیاه چاله ی رنگ
دویدم رفتم بیرون از در به سمت ساحل تا نزدیکش شدم
غول موج ایستاده بود روی دریا تو اوج مستی افتادم
روی خاک
خبری نبود از پلیکان ها
دستای موج بدن بی جونتو داد با چشم تخلیه شده ات
داغ تر شد سایه ی من
سوختم تو گهواره ی گرم
برگشتم تو شعله ی نور
خورد بهم سیاره ی زرد
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها
ماذره ها بی شماریم
ریه های انفجاریم
معلق توی هوای مذاب
نمی دونیم یادمون کجاست
نمی دونیم نگاهمون کجاست
مادرد ا بی شماریم
ما ذره ها بی شماریم
@official_alisorena
تو فصل پرواز پلیکان ها
بعد دامنه ها سرمای خاکی باد همه جا
پوست رو می ترکوند با وزشهاش
یه ساحل خواب رو دامن خاک
بیدار شد هر لحظه نگاه می کرد
به آسمون غرق پرواز
من زل زده بودم به شکار
به یه قاب کدر
بداهه مثل ادامه ی شعر
یه سقوط بزرگ
پلیکان ها وقت شکار
پر اطمینان شب رو کشتن
اونا عاشق میشن نه گرسنه
اما تقدیر ساده و زشت
جویدن جنازه ی عشق بود
یه نقطه ی زرد
چشمک می زد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان
من خیره شدم به این حفره ی رنگ..
به این پروازای عجیب بلند
یه پلیکان از گله رها شد
هوا تیره شد اما اون نمی رفت
انگار گیر یه طعمه است
ندیدم طعمه چی بود اما کردم تموم شیبش رو لمس
یه نقطه ی زرد نزدیک تر شد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان من خیره شدم به این حفره ی رنگ
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها نمیاد یادم
که کی هستم توی وجودم یه نشون دارم از
قاب قدیم آویز اتاق
که یه زن باچشمای خالیه و مات
نمیاد یادم ، نمیاد یادم
[ورس دو]
برمی گردم از تو راه گمم
از ساحل به سمت یه خواب پر از
مه و هوا پر از هاله و رنگ
یه خونه با ستونای بلند
پنجره ها کفن پوش و سقید تو همخوابی ملحفه های بلند
یه راه روی بی انتهای پر از مه
تهش انگار یه قابه
خودمو می کشم به سمت قاب هر طور
می کشنم اشباح از پشت
تصویر رو یادم نمیاد
خالیه جای چشمهاش از دور
داد میزد
داد میزد که نگاهم کن
کشیدنم اشباح از پشت
سمت پنجره که گفت بازم کن
یه سیاره ی زرد در حال نظاره ی من
نزدیک تر از هر سایه به من
من خیره به این سیاه چاله ی رنگ
دویدم رفتم بیرون از در به سمت ساحل تا نزدیکش شدم
غول موج ایستاده بود روی دریا تو اوج مستی افتادم
روی خاک
خبری نبود از پلیکان ها
دستای موج بدن بی جونتو داد با چشم تخلیه شده ات
داغ تر شد سایه ی من
سوختم تو گهواره ی گرم
برگشتم تو شعله ی نور
خورد بهم سیاره ی زرد
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها
ماذره ها بی شماریم
ریه های انفجاریم
معلق توی هوای مذاب
نمی دونیم یادمون کجاست
نمی دونیم نگاهمون کجاست
مادرد ا بی شماریم
ما ذره ها بی شماریم
@official_alisorena