پنجمین آلبوم سورنا هم امروز پخش میشه و بازم خبری از #فیت با آرتیستی در کارنامه ی سورنا ثبت نشده !
#مردتنها
@official_alisorena
#مردتنها
@official_alisorena
🔻🦌مرور دمو های آلبوم گوزن 🦌🔻
1 = حرکت(ارابه مرگ)
2 = ناخدا جلال
3 = دار(داستان مریم)
4 = گریز از مرکز
5 = بیراهه
۶.رقص(پیچک)
7 = باد پیچید تو مزرعه گندم
8 = قلبهای آتشین
9 = لغزش
10 = گوزن
11 = ایستگاه شهر یخ
12 = پلیکان
13 = نه میمیرم نه برمی گردم
14 = 16.6٪
15 = آسایشگاه
16 = دشت پروانه ها
17 = Cut
_________________
@official_alisorena
1 = حرکت(ارابه مرگ)
2 = ناخدا جلال
3 = دار(داستان مریم)
4 = گریز از مرکز
5 = بیراهه
۶.رقص(پیچک)
7 = باد پیچید تو مزرعه گندم
8 = قلبهای آتشین
9 = لغزش
10 = گوزن
11 = ایستگاه شهر یخ
12 = پلیکان
13 = نه میمیرم نه برمی گردم
14 = 16.6٪
15 = آسایشگاه
16 = دشت پروانه ها
17 = Cut
_________________
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Sorena tes hossein epicure – Remix
#ریمیکس
ویدیو رو تو پیج اینستا گذاشتیم بخاطر اسرار زیاد ریمیکسشو تو چنل گذاشتم ❤️👆🏻
@official_alisorena
ویدیو رو تو پیج اینستا گذاشتیم بخاطر اسرار زیاد ریمیکسشو تو چنل گذاشتم ❤️👆🏻
@official_alisorena
دوستانی که البوم رو پیشخرید کردن لطفا پخش نکنن آلبوم رو تا پخش عمومی بشه ❤️
گوزن منتشر شد.
https://soundcloud.com/alisorena/sets/gavazn
خرید و حمایت از هنرمندان:
Alisorena.info
@official_alisorena
https://soundcloud.com/alisorena/sets/gavazn
خرید و حمایت از هنرمندان:
Alisorena.info
@official_alisorena
Forwarded from Ali Sorena | علی سورنا
"گوزن"
مجموعه بلندِ علی سورنا
آهنگسازان:سورنا،دهقان،شمرونی،نجوا
مدیر هنری و اجرایی:علی سورنا
تاریخ انتشار:اسفند ماه ۹۹
پیش خرید و جزییات بیشتر: http://www.AliSorena.Info🌐
@official_alisorena
مجموعه بلندِ علی سورنا
آهنگسازان:سورنا،دهقان،شمرونی،نجوا
مدیر هنری و اجرایی:علی سورنا
تاریخ انتشار:اسفند ماه ۹۹
پیش خرید و جزییات بیشتر: http://www.AliSorena.Info🌐
@official_alisorena
ارسال مجموعه واسه خریداران به پایان رسید
اونایی که هنوز دریافت نکردن آلبوم رو ایملتونو دوباره چک کنین ❤️
@official_alisorena
اونایی که هنوز دریافت نکردن آلبوم رو ایملتونو دوباره چک کنین ❤️
@official_alisorena
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• 🎧 : Sorena , laghzesh✨🎼
| @official_alisorena |
| @official_alisorena |
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Harkat (Arrabeye Marg)
متن آهنگ #حرکت (ارابه مرگ)
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
تا بوفالو ها گذشتن از کنارم این
بی راهه های پُر از سنگ و لاخ
شکستن استخون چرخ ارابه رو
اما ادامه می داد اسب آهنی
لخته لخته جون، هوای کدر
زرد زرد نور، بعد مِه
تنفس جرم، آبشار خون
رو ریه ی ترکیده ی زمین سرنگون
گذشت تا تالار اول
بازار پرچما و کارزار و خطر و تباهی
خوک خوک رو می درید
پوک استخون مرده ها
زیر سم اسبم خورد می شد هر کنار
خوک ها ی سیر دست ها رو جفت چشا
می ریزن اشک سوگ بالا سر کشته ها
افسار کشیدم سرعتم شه کم
شیهه رو شنیدن و زل زدن به من
حمله می کنن بهم، گیر می کنم تو شن
می زنم شلاق و، می کنم هی
ارابه در نمیاد فرو میرم بین شن
نزدیک شد خر و خر
تا در اومد از تو چاله اسب آهنی
به سمت تالار دوم …
گله ی گرازا ی گنگ
همون تالار زندگی که با سایه پر شد
نفس کشیدیم دالان جرم رو
راه رو بسته صخره
گله حاضره به حمله
گرازا دسته دسته
بعد فریاد حرکت
می زنن به گرد راه توو خط صاف
با شعار جنگ تا افتخار ..
جنگ جنگ خون خط صاف
سنگ از تو صخره می شد پرتاب
لنگ لنگ گرازا به پیش
اونا حتی ندیدن اطرافشون رو
گرازا ندیدن کجا میرن اونقدر
غرق بودن که حتی سوالی نموند
دونه دونه می خوردن تو صخره
صخره ها ریختن اما گرازی نموند
رسید به تالار سوم
تالار عشق
بدون چشم
تیکه پاره آش و لاش
آواز سحر می خوندم
فریاد کشیدم به پیش بی نقاب
اسبم پاشو کشید روی خاک
ادامه رو پیاده میرم..
پشتم گلهای مرده، پیش گیر خار..
بعیده این مهیب جا بشه اصلاً
تو و کلمه ها جاکش رنجن
تو و کل این تابشت از دم
وقتی که رسیدن ارضا بشه طنزن
اما با این همه از خودت پر کن
من سوز تو رو خوب می شناسم اوه اوه اوه
بدون تو جسارت می خشکه
منو برم دار تا لباسم بیفته
اِاِاِنگار افتادم از ارتفاع
چشمامو باز کردم معلقم تو هوا
نمی دونم تا کجا
قراره ادامه بدم به این اضطراب
عشق بوسه ی خون بود
این تالار تا ابد لوپ سقوطه
واسه ادامه ی جنگ
رسید اسب آهنی و ارابه ی مرگ
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
@official_alisorena
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
تا بوفالو ها گذشتن از کنارم این
بی راهه های پُر از سنگ و لاخ
شکستن استخون چرخ ارابه رو
اما ادامه می داد اسب آهنی
لخته لخته جون، هوای کدر
زرد زرد نور، بعد مِه
تنفس جرم، آبشار خون
رو ریه ی ترکیده ی زمین سرنگون
گذشت تا تالار اول
بازار پرچما و کارزار و خطر و تباهی
خوک خوک رو می درید
پوک استخون مرده ها
زیر سم اسبم خورد می شد هر کنار
خوک ها ی سیر دست ها رو جفت چشا
می ریزن اشک سوگ بالا سر کشته ها
افسار کشیدم سرعتم شه کم
شیهه رو شنیدن و زل زدن به من
حمله می کنن بهم، گیر می کنم تو شن
می زنم شلاق و، می کنم هی
ارابه در نمیاد فرو میرم بین شن
نزدیک شد خر و خر
تا در اومد از تو چاله اسب آهنی
به سمت تالار دوم …
گله ی گرازا ی گنگ
همون تالار زندگی که با سایه پر شد
نفس کشیدیم دالان جرم رو
راه رو بسته صخره
گله حاضره به حمله
گرازا دسته دسته
بعد فریاد حرکت
می زنن به گرد راه توو خط صاف
با شعار جنگ تا افتخار ..
جنگ جنگ خون خط صاف
سنگ از تو صخره می شد پرتاب
لنگ لنگ گرازا به پیش
اونا حتی ندیدن اطرافشون رو
گرازا ندیدن کجا میرن اونقدر
غرق بودن که حتی سوالی نموند
دونه دونه می خوردن تو صخره
صخره ها ریختن اما گرازی نموند
رسید به تالار سوم
تالار عشق
بدون چشم
تیکه پاره آش و لاش
آواز سحر می خوندم
فریاد کشیدم به پیش بی نقاب
اسبم پاشو کشید روی خاک
ادامه رو پیاده میرم..
پشتم گلهای مرده، پیش گیر خار..
بعیده این مهیب جا بشه اصلاً
تو و کلمه ها جاکش رنجن
تو و کل این تابشت از دم
وقتی که رسیدن ارضا بشه طنزن
اما با این همه از خودت پر کن
من سوز تو رو خوب می شناسم اوه اوه اوه
بدون تو جسارت می خشکه
منو برم دار تا لباسم بیفته
اِاِاِنگار افتادم از ارتفاع
چشمامو باز کردم معلقم تو هوا
نمی دونم تا کجا
قراره ادامه بدم به این اضطراب
عشق بوسه ی خون بود
این تالار تا ابد لوپ سقوطه
واسه ادامه ی جنگ
رسید اسب آهنی و ارابه ی مرگ
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Nakhoda Jelal
متن اهنگ #ناخدا_جلال
تو راسته ی بازار ماهی فروشا
غروب شلوغ بندر
ازدحام داد و ستد
عربده های بلند یه شهر
مرطوب، شرجی
غرق عرق مردان یه سرزمین پر از رعشه و جنگ
تو عرصه ی تنگ از همدیگه ..
یه تور سید جمعی، با اتصال مردن
گره های فردی، از افتخار محکم
و شکار و طعمه ان، گره های شل تر
تو راسته ی بازار ماهی فروشا که صیاد و شکار هر دو یه لقمه ان
ناخدا جلال، رئیس بزرگ بازار
ترس ماهی گیرا، دستاش همیشه بوده یه اخطار
عصبانی پر فریاد، عصبانی بود و عزادار
سیاه بود از زخم، داد زد بیا تو اسد..
ناخدا جلال :
به تو نگفته بودم که مرزاتو بپا ؟
ول کردی که چی چاهتو داری دریا رو چه کار ؟
گفتم بگیر قلابو بکش دستاتو کنار از تور
یادته گفتم بگیر دستاتو کنار و الا میذارم دستاتو کنار
اسد:
جلال خلافم نگو، غلافم نکن
اون چاه کوچیکه، خواستم باشم کفافم نبود
تازه چطور، به ما حرام به تو واجبه کی
دریا سند گرفته اصلا، کی شیش دانگش رو داده به تو ؟
ناخدا جلال:
اسد ….
این دریا ناموسته، کوری از نور فانوسته
کوری هنوز به والله، هنوز زبونت جاسوسته
کور می کنید صحرا رو از رسیدن به ساحل فردا
میوه ی کوسه است سوغاتتون اگه بگیرید درخت دریا رو
راوی :
اسد بی تاب و قرار دید واسه ادامه هیچ راهی نداره
اسد:
تو خفه شو راوی کی بی تاب و قراره ؟
این قصه بین ما و جلاله
جلال دریا تو غروب فقره، همه خوندن سرود غرق
چطور بگم به مردم دروغ برگ، بگم به دریا دروغ سد ؟
یه قلاب دادی دست ما، میگی از چاه بگیرید غذا
باز کن این بن بست لا مذهب را رو
ما یاد می گیریم شنا رو، می کشیم همه کوسه ها رو
سیاه کردی روز ما رو جلال
ناخدا جلال :
اسد…
نمی بینی آماج حمله ی کوسه رو ؟
پاداش بدیم به دندونای تیز ؟
ساحل رو بدیم به تاراج؟
تو چه می دونی که پهن کردی تورت رو
همه رو هم که خبر کردی
اون راوی کی بود که قطع کردی بحث رو
یه لحظه با کی صحبت کردی اسد؟
راوی :
من خالقتونم
اسد:
خالق ما ؟
جلال این دیوانه که پا سفت کرده به قتل ما
واسه ادامه ی شعر جدید رو بکش تا که وا بشه دریا ..
راوی :
یعنی من عاملم؟
ناخدا جلال و اسد :
بله خودتی عامل ما
میندازیمت توی دریا خودت رو آماده بکن واسه شنا..
دست و پا می زنم تو این دریا ی بی ساحل
نمی دونم کجامو ساحل از کدوم راهه؟
نگه می دارم باز چشمای بی جونمو
من تو این دریای بزرگ شنا نمی دونم
تاره و تار، تاره و تار، تاره و تار
تصویرا پشت غبار
یه بچه فشار میده سینه امو آب می زنه بیرون از دهنم
با گیجی و مات
می گم تو کی هستی ؟
میگه حصار بعد میره کنار
پا میشم می بینم زیر چشاش کبوده
یه قلاب توی کیفشه باهاش
میره به سمت مرداب
می پرسم اسم تو چی بود ؟
دوباره میگه حصار
من بچه ی اسدم
پدرم به جرم فتح دریا
دستاش موند توی دست جلاد ..
کیفشو وا می کنه میگه نگاه کن
دستاش هنوزم همرامه
تنها دلیل نفس هامه
پا می شه پاهاشو می ده به راه
میگم کجا؟
میگه مرداب
میرم دنبالش
@official_alisorena
تو راسته ی بازار ماهی فروشا
غروب شلوغ بندر
ازدحام داد و ستد
عربده های بلند یه شهر
مرطوب، شرجی
غرق عرق مردان یه سرزمین پر از رعشه و جنگ
تو عرصه ی تنگ از همدیگه ..
یه تور سید جمعی، با اتصال مردن
گره های فردی، از افتخار محکم
و شکار و طعمه ان، گره های شل تر
تو راسته ی بازار ماهی فروشا که صیاد و شکار هر دو یه لقمه ان
ناخدا جلال، رئیس بزرگ بازار
ترس ماهی گیرا، دستاش همیشه بوده یه اخطار
عصبانی پر فریاد، عصبانی بود و عزادار
سیاه بود از زخم، داد زد بیا تو اسد..
ناخدا جلال :
به تو نگفته بودم که مرزاتو بپا ؟
ول کردی که چی چاهتو داری دریا رو چه کار ؟
گفتم بگیر قلابو بکش دستاتو کنار از تور
یادته گفتم بگیر دستاتو کنار و الا میذارم دستاتو کنار
اسد:
جلال خلافم نگو، غلافم نکن
اون چاه کوچیکه، خواستم باشم کفافم نبود
تازه چطور، به ما حرام به تو واجبه کی
دریا سند گرفته اصلا، کی شیش دانگش رو داده به تو ؟
ناخدا جلال:
اسد ….
این دریا ناموسته، کوری از نور فانوسته
کوری هنوز به والله، هنوز زبونت جاسوسته
کور می کنید صحرا رو از رسیدن به ساحل فردا
میوه ی کوسه است سوغاتتون اگه بگیرید درخت دریا رو
راوی :
اسد بی تاب و قرار دید واسه ادامه هیچ راهی نداره
اسد:
تو خفه شو راوی کی بی تاب و قراره ؟
این قصه بین ما و جلاله
جلال دریا تو غروب فقره، همه خوندن سرود غرق
چطور بگم به مردم دروغ برگ، بگم به دریا دروغ سد ؟
یه قلاب دادی دست ما، میگی از چاه بگیرید غذا
باز کن این بن بست لا مذهب را رو
ما یاد می گیریم شنا رو، می کشیم همه کوسه ها رو
سیاه کردی روز ما رو جلال
ناخدا جلال :
اسد…
نمی بینی آماج حمله ی کوسه رو ؟
پاداش بدیم به دندونای تیز ؟
ساحل رو بدیم به تاراج؟
تو چه می دونی که پهن کردی تورت رو
همه رو هم که خبر کردی
اون راوی کی بود که قطع کردی بحث رو
یه لحظه با کی صحبت کردی اسد؟
راوی :
من خالقتونم
اسد:
خالق ما ؟
جلال این دیوانه که پا سفت کرده به قتل ما
واسه ادامه ی شعر جدید رو بکش تا که وا بشه دریا ..
راوی :
یعنی من عاملم؟
ناخدا جلال و اسد :
بله خودتی عامل ما
میندازیمت توی دریا خودت رو آماده بکن واسه شنا..
دست و پا می زنم تو این دریا ی بی ساحل
نمی دونم کجامو ساحل از کدوم راهه؟
نگه می دارم باز چشمای بی جونمو
من تو این دریای بزرگ شنا نمی دونم
تاره و تار، تاره و تار، تاره و تار
تصویرا پشت غبار
یه بچه فشار میده سینه امو آب می زنه بیرون از دهنم
با گیجی و مات
می گم تو کی هستی ؟
میگه حصار بعد میره کنار
پا میشم می بینم زیر چشاش کبوده
یه قلاب توی کیفشه باهاش
میره به سمت مرداب
می پرسم اسم تو چی بود ؟
دوباره میگه حصار
من بچه ی اسدم
پدرم به جرم فتح دریا
دستاش موند توی دست جلاد ..
کیفشو وا می کنه میگه نگاه کن
دستاش هنوزم همرامه
تنها دلیل نفس هامه
پا می شه پاهاشو می ده به راه
میگم کجا؟
میگه مرداب
میرم دنبالش
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Daar (Dastane Maryam)
متن آهنگ #دار (دستای مریم)
تو اون سالها بیابونی بود تو خاکه های داراب
بیابونی بی آب و علف
تموم چشمه های جوشان آب تلف شد ..
جوونه ها قبل رسیدن به باغ
آروم می رفتن توی قصه خواب
کسی نموند جز چند خانوار
که بعد کلی کار کندن چند چاه آب
در کنار هم زندگی رو کردن آغاز
صبح کار و شخم شب دعا و آواز
بعد مدتی کارگر شد، دعاها و زمینشون بارور شد ..
خرما، سیب، بادام کوچک
شدن آغاز بازار کوچک
کشت پنبه نخ ریسندگی
روسری پوشیه تا شال کوچک
بابا باد و ننه صحرا توی اون فصل ها ازدواج کردن
مدتی گذشت صحرا مادر شد
یه دختر کوچیک اسمش رو گذاشت مریم
مریم بزرگ شد با دار و قالی
همیشه افسرده و تار و خالی
غمگین می پرسید از مادرش صحرا
که توی کل دنیا همین داراب رو داریم ؟
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
گذشت و کارگر شد
کشت پنبه نخ ریسی بارور شد
کدخدا با فکر صادرات پارچه
دستور داد بکنن باز مرز رو
کم کم دهات دیلاق تالاب
تبدیل شد به ییلاق داراب
مالکین اطراف با خریدن ملک و زمین
شدن هم پیمان داراب
چکاد قد بلند فریبنده
پسر یکی از ملاکین کوهستان
حسادت پسر های توی داراب
و حسرت دخترای زیر پوشیه
آخرای هفته تو تعطیلات کوه
توی داراب در حال گشتن بود
اهل بیرون این کوی و برزن
شاید بهترین پاسخ سوال مریم بود
چرا قدتون بلنده ؟
چرا نگاهتون با ما پر از فرقه ؟
چی شد که شدید مسافر داراب ؟
چی میگذره پشت کوه مجاور داراب؟
چکاد تو این گستره تنهاست
درگیر مریم شد و لکنت حرفاش
بین این عشق یه دره فاصله است
بین پسر کوهستان و دختر صحرا
نزدیک مریم می کشه نفس
شرم دختر رو می کشه عقب
مریم تو فکرش با تکفیر کدخدا
به دور پرنده ی عشق می کشه قفس
هر روز همین بود پاشو پس می کشید
چکاد نقشه ای از هوس می کشید
یا میای با من سمت کوه های کولی وش
یا به کدخدا می گم دارم مو های بریده ات رو
مریم ترسید تو دست های زنجیر
گفت یه بازنده ام تو دست های تقدیر
مو ج مو های بیرون از پوشیه
یعنی جزر و مد دریای تکفیر
فردا تو بازار یه جنجال خون
راه افتاده بود تو چنگال شوم
خبر بی عفتی دختر صحرا
چکاد ایستاد با چند تار مو..
قلب مریم یه گوشه چکید
رکاب زخمیه خون نگین
بعد تکفیر داراب
واسه مدتی خونه نشین شد
ننه صحرا غم تو نگاش بود
می گفت این ننگ باید از ما جدا شه
مادر نگام کن دامن من پاکه
اون موهای من نبود
موها م سر جاشه
موهام سر جاشه
تا که یک روز داراب رو صدا کرد
عزادارا رو نگاه کرد
شالش رو برداشت
از حجابش دفاع کرد
قصه به اونجا رسید که داراب با حیرت
این گستاخی رو نگاه کرد
دوباره تکفیر رو امضا کرد
@official_alisorena
تو اون سالها بیابونی بود تو خاکه های داراب
بیابونی بی آب و علف
تموم چشمه های جوشان آب تلف شد ..
جوونه ها قبل رسیدن به باغ
آروم می رفتن توی قصه خواب
کسی نموند جز چند خانوار
که بعد کلی کار کندن چند چاه آب
در کنار هم زندگی رو کردن آغاز
صبح کار و شخم شب دعا و آواز
بعد مدتی کارگر شد، دعاها و زمینشون بارور شد ..
خرما، سیب، بادام کوچک
شدن آغاز بازار کوچک
کشت پنبه نخ ریسندگی
روسری پوشیه تا شال کوچک
بابا باد و ننه صحرا توی اون فصل ها ازدواج کردن
مدتی گذشت صحرا مادر شد
یه دختر کوچیک اسمش رو گذاشت مریم
مریم بزرگ شد با دار و قالی
همیشه افسرده و تار و خالی
غمگین می پرسید از مادرش صحرا
که توی کل دنیا همین داراب رو داریم ؟
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
گذشت و کارگر شد
کشت پنبه نخ ریسی بارور شد
کدخدا با فکر صادرات پارچه
دستور داد بکنن باز مرز رو
کم کم دهات دیلاق تالاب
تبدیل شد به ییلاق داراب
مالکین اطراف با خریدن ملک و زمین
شدن هم پیمان داراب
چکاد قد بلند فریبنده
پسر یکی از ملاکین کوهستان
حسادت پسر های توی داراب
و حسرت دخترای زیر پوشیه
آخرای هفته تو تعطیلات کوه
توی داراب در حال گشتن بود
اهل بیرون این کوی و برزن
شاید بهترین پاسخ سوال مریم بود
چرا قدتون بلنده ؟
چرا نگاهتون با ما پر از فرقه ؟
چی شد که شدید مسافر داراب ؟
چی میگذره پشت کوه مجاور داراب؟
چکاد تو این گستره تنهاست
درگیر مریم شد و لکنت حرفاش
بین این عشق یه دره فاصله است
بین پسر کوهستان و دختر صحرا
نزدیک مریم می کشه نفس
شرم دختر رو می کشه عقب
مریم تو فکرش با تکفیر کدخدا
به دور پرنده ی عشق می کشه قفس
هر روز همین بود پاشو پس می کشید
چکاد نقشه ای از هوس می کشید
یا میای با من سمت کوه های کولی وش
یا به کدخدا می گم دارم مو های بریده ات رو
مریم ترسید تو دست های زنجیر
گفت یه بازنده ام تو دست های تقدیر
مو ج مو های بیرون از پوشیه
یعنی جزر و مد دریای تکفیر
فردا تو بازار یه جنجال خون
راه افتاده بود تو چنگال شوم
خبر بی عفتی دختر صحرا
چکاد ایستاد با چند تار مو..
قلب مریم یه گوشه چکید
رکاب زخمیه خون نگین
بعد تکفیر داراب
واسه مدتی خونه نشین شد
ننه صحرا غم تو نگاش بود
می گفت این ننگ باید از ما جدا شه
مادر نگام کن دامن من پاکه
اون موهای من نبود
موها م سر جاشه
موهام سر جاشه
تا که یک روز داراب رو صدا کرد
عزادارا رو نگاه کرد
شالش رو برداشت
از حجابش دفاع کرد
قصه به اونجا رسید که داراب با حیرت
این گستاخی رو نگاه کرد
دوباره تکفیر رو امضا کرد
@official_alisorena
Ali Sorena | علی سورنا
Ali Sorena – Goriz Az Markaz
متن آهنگ #گریز_از_مرکز
آغاز قصه ی تلخ این بیماری همیشه مثل یه صحنه توی صورتمه
این که زندگی جنگه و بگیر به چنگ اگه جایی رو می خوای
قدرت اگه فردایی رو می خوای
قصه ی درد مشترک تموم ترک های جامعه
واسه نگاهی که انقدر کدر و تلخه
یه لحظه بکن مجسم این جنگ رو
موفقیت یعنی قلبت رو کم کن
می شکنیم تا راه هست مریضیم
پیش یعنی بالا پس یعنی زیر نقطه
زندگی تو شعبده بازی قدرت
آواز نداره زبون لکنت
بیا پیک بزنیم با جرئت
هنوز باهات دارم صحبت
چند سالی هست که با غم می خونم
اونا که منو دنبال کردن می دونن
روزای کمی بود که رنگی بودم
زخمی شدم وقتی جنگ پیش اومد
چقدر انسانی بود از هر شکل یا هر چی تنت داری، یا کفشت
برسه تو دستت حقت
حتی وقتی می گن نمی تونه شهرستانی
رپ کردم واسه هدف بهترم
درجه یک امروز درجه یک ترم
این واسه اونا که نسخ شعرمن
ادبیات بی ادب شعر بلد
همه گنده هاتون هول سحرم شدن
وقتی کوبیدم قلم زنده امو تو هیپ هاپ
زمان گفت می رم، منم فقط نوشتم
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس دو]
رشد کردم ولی فهمیدم باید
یا خود کشی بکنم یا کشته بشم
واسه امثال من یا جنگه یا مرگ
اینو زد تو صورتم رخ گشنه ی شهرم
یه زمینی که پوست نداره
زخم خونواده ی شب که روز نداره
دیدم وطنتون نفوذ نداره
تو سر کسی که اتاقشو دوست نداره
زخم ریزش آغاز جهش
یعنی گریز از مرکز و ناز مکش
همه می شیم پاره تهش
بین دو کش آواره تهش
دیگه آینه حسابی می بینه تنهام
فکر کردم به جون خونه می شینه حرفام
اما کشیده شدم به سمت جلو
تا که بفهمم چی می گن ترسام
گفتم هدفتو نطفه اش رو بکار
یا که واسه خونه اتون قدرت رو بخواه
شوخی نکن با خودت خسته شدی دیگه
یه کلام نمی تونم نقطه اشو بزار
یه طرف ساحل و سوختگی بود
که پُر شیرجه ی نزده و کوفتگی بود
یه طرف یه دریای بزرگ
که چشم توی چشمم دوخته می دوختم
(چِشم)
ساحل رو زدم تو سینه ام
خسارت دریا رو دادم بره
موندم روی جفت پاهام
این دومی رو هم محاله یادم بره
اشک ریختم رو خاک روحم
دیدم حالم گِله
همون خونه ای که یه روزی بود انتخابم
امروز فقط توش یه رباتم ولش…
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس سه]
منو خونه جور شدیم هر جور شده
رفتم توو خودم اونم رفت تو خودش
کسی که پل بشه میون شکاف
یعنی باید بگذره از رو خودش
مبارزه واژه ی من بود اصلاً
نمی رفت بیرون هیچ جور از تو سرم
من زندگی ام بیشتر از هیکلمه
والا خالشو می کوبیدم رو تنم
دیدم ذهنم تو اتاق ایستاده
که همه دیوارا غیر قاب هیچ کاره ان
من اون کوچه رو ترک می کنم اما
اون کوچه هنوز سر جاش ایستاده
معنا نمیده سکونت
ولی تو جهان نمیشه دروغ کرد
اگه زمان بگیره عفونت از مکان نمی شه عبور کرد
ما هر دو میگیم زخم از ته دل
اما فرق داره من زیر ضربدره اسمم
تو انگشت رفت زیر پاشنه ی کفشت
من آدم افتاد تو دفتر شعرم
هنوز رخ بی نقاب توو حجاب نمی ره لختیه باد
شعر من همین افتادناست
مهم نی چی دنیای تخمی بخواد
من دیوار بلند پشت خونه
که می گرفت جلو نور آزاد رو ندیدم
رُل سایه ها آزارم داد کارگردان این تاتر رو ندیدم
موی رهای آزادی رو قیچی قدرت گرفت از من و ما
به غیر اشک های درخت تصویر باد رو ندیدم
@official_alisorena
آغاز قصه ی تلخ این بیماری همیشه مثل یه صحنه توی صورتمه
این که زندگی جنگه و بگیر به چنگ اگه جایی رو می خوای
قدرت اگه فردایی رو می خوای
قصه ی درد مشترک تموم ترک های جامعه
واسه نگاهی که انقدر کدر و تلخه
یه لحظه بکن مجسم این جنگ رو
موفقیت یعنی قلبت رو کم کن
می شکنیم تا راه هست مریضیم
پیش یعنی بالا پس یعنی زیر نقطه
زندگی تو شعبده بازی قدرت
آواز نداره زبون لکنت
بیا پیک بزنیم با جرئت
هنوز باهات دارم صحبت
چند سالی هست که با غم می خونم
اونا که منو دنبال کردن می دونن
روزای کمی بود که رنگی بودم
زخمی شدم وقتی جنگ پیش اومد
چقدر انسانی بود از هر شکل یا هر چی تنت داری، یا کفشت
برسه تو دستت حقت
حتی وقتی می گن نمی تونه شهرستانی
رپ کردم واسه هدف بهترم
درجه یک امروز درجه یک ترم
این واسه اونا که نسخ شعرمن
ادبیات بی ادب شعر بلد
همه گنده هاتون هول سحرم شدن
وقتی کوبیدم قلم زنده امو تو هیپ هاپ
زمان گفت می رم، منم فقط نوشتم
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس دو]
رشد کردم ولی فهمیدم باید
یا خود کشی بکنم یا کشته بشم
واسه امثال من یا جنگه یا مرگ
اینو زد تو صورتم رخ گشنه ی شهرم
یه زمینی که پوست نداره
زخم خونواده ی شب که روز نداره
دیدم وطنتون نفوذ نداره
تو سر کسی که اتاقشو دوست نداره
زخم ریزش آغاز جهش
یعنی گریز از مرکز و ناز مکش
همه می شیم پاره تهش
بین دو کش آواره تهش
دیگه آینه حسابی می بینه تنهام
فکر کردم به جون خونه می شینه حرفام
اما کشیده شدم به سمت جلو
تا که بفهمم چی می گن ترسام
گفتم هدفتو نطفه اش رو بکار
یا که واسه خونه اتون قدرت رو بخواه
شوخی نکن با خودت خسته شدی دیگه
یه کلام نمی تونم نقطه اشو بزار
یه طرف ساحل و سوختگی بود
که پُر شیرجه ی نزده و کوفتگی بود
یه طرف یه دریای بزرگ
که چشم توی چشمم دوخته می دوختم
(چِشم)
ساحل رو زدم تو سینه ام
خسارت دریا رو دادم بره
موندم روی جفت پاهام
این دومی رو هم محاله یادم بره
اشک ریختم رو خاک روحم
دیدم حالم گِله
همون خونه ای که یه روزی بود انتخابم
امروز فقط توش یه رباتم ولش…
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس سه]
منو خونه جور شدیم هر جور شده
رفتم توو خودم اونم رفت تو خودش
کسی که پل بشه میون شکاف
یعنی باید بگذره از رو خودش
مبارزه واژه ی من بود اصلاً
نمی رفت بیرون هیچ جور از تو سرم
من زندگی ام بیشتر از هیکلمه
والا خالشو می کوبیدم رو تنم
دیدم ذهنم تو اتاق ایستاده
که همه دیوارا غیر قاب هیچ کاره ان
من اون کوچه رو ترک می کنم اما
اون کوچه هنوز سر جاش ایستاده
معنا نمیده سکونت
ولی تو جهان نمیشه دروغ کرد
اگه زمان بگیره عفونت از مکان نمی شه عبور کرد
ما هر دو میگیم زخم از ته دل
اما فرق داره من زیر ضربدره اسمم
تو انگشت رفت زیر پاشنه ی کفشت
من آدم افتاد تو دفتر شعرم
هنوز رخ بی نقاب توو حجاب نمی ره لختیه باد
شعر من همین افتادناست
مهم نی چی دنیای تخمی بخواد
من دیوار بلند پشت خونه
که می گرفت جلو نور آزاد رو ندیدم
رُل سایه ها آزارم داد کارگردان این تاتر رو ندیدم
موی رهای آزادی رو قیچی قدرت گرفت از من و ما
به غیر اشک های درخت تصویر باد رو ندیدم
@official_alisorena