Telegram Web Link
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
دربارۀ حجاب اجباری

دال مرکزی استدلال‌های جناح طرفدار حجاب اجباری این است که «قانون حجاب از دستور شرعی حجاب نشأت گرفته و چیزی نیست که بخواهد از نظر و سلیقۀ مردم تأثیر بپذیرد بلکه به هر قیمتی باید اجرا شود».

چه خوش‌مان بیاید و چه خوش‌مان نیاید، امام علی (ع) نیز لااقل در مورد برخی دستورات الهی، بدون توجه به هزینه‌‌ای که باید پرداخت شود، با قاطعیت تمام نسبت به اجرای آنها کوشید. اتّفاقاً بعضی از این دستورات چنان حسّاسیت‌زا بودند که هر کسی می‌دانست که سخت‌گیری دربارۀ اجرای آنها، احتمالاً به اعتراض، آشوب و حتّی ازدست‌رفتن حکومت می‌انجامد، امّا هیچ‌یک از این خطرات باعث نشد که امیر مؤمنان (ع) در اجرای آنها حتّی اندکی کوتاه بیاید.

لااقل برای تمام ما کسانی که خود را شیعۀ حضرت (ع) و ملزم به پیروی از او می‌دانیم، در هر جناح و در هر طرف بحث که باشیم، کلام و سیرۀ امام (ع) باید فصل‌الخطاب باشد.

مولای موحّدان (ع) بر اساس دستورات الهی و حُکم شرع، به‌هیچ‌وجه و به‌هیچ قیمتی (حتّی در خطرقرارگرفتن و از دست رفتن نظام) حاضر نشد از رعایت مهمّات زیر کوتاه بیاید:

۱. مساوات (حذف انواع رانت‌ها و سهمیه‌هایی که پیش‌ازاو و به نام ارزش‌های دینی رایج شده بود)
۲. جائز نبودن «دستگیری قبل از ارتکاب به جرم»
۳. حفظ استقلال دستگاه قضایی
۴. آزادی بیان (مطرح‌شدن نقدهای سازنده و غیرسازنده) و رعایت تمام حقوق افراد و گروه‌های منتقد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده باشند
۵. شفاف‌سازی امور (به جز مسائل نظامی)
۶. رعایت کامل اخلاق و تقوی در سیاست‌ورزی (فاصله‌نگرفتن از آنها حتّی با توجیه حفظ نظام اسلامی)
۷. عدم‌سوگیری در قضاوت و اجرای عدالت (تفاوت قائل نشدن میان خودی و غیرخودی در اجرای قوانین)
۸. معتبر نبودن اعتراف بعد از دستگیری
۹. نسبت کفر، شرک و نفاق ندادن به مخالفانی که حتّی به جنگ مسلّحانه با او پرداختند
۱۰. تن ندادن به هر چیزی که ممکن بود میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، دربان، گیت و امثال آن)
۱۱. زندگی‌کردن در سطح کم‌درآمدترین افراد جامعه
۱۲. رعایت عدالت و حقوق کامل فرد خاطی حتّی درخصوص ضارب خودش

بله، امام علی (ع)، آنجا که پای دستور شرع و حکم خدا در میان بود مسامحه نکرد، امّا نکته اینجاست که بیشتر این سخت‌گیری‌ها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش (خودی‌ها)، قدرت سیاسی‌اش و حکومتش بود.

حضرت (ع) با گفتار و رفتار خود نشان داد که مسئولان و حاکمان اسلامی اجازه ندارند برای تقویت و حتّی حفظ حکومت، از روش‌هایی که عموم حاکمان استفاده می‌کنند استفاده کنند.

اکنون امّا، کسانی که یا خودشان به خطاهای اشاره‌شده در این یادداشت آلوده‌اند یا در مواجهه با ارتکاب قدرت‌مندان و هم‌جناحی‌های خود به آنها، توجیه یا سکوت پیشه می‌کنند، پایشان را کرده‌اند توی یک کفش که به هر قیمتی، حتّی به‌قیمت ریخته‌شدن خون جوانانی که حکومت نتوانسته حداقل‌های زندگی را برایشان فراهم کند، حجاب اجباری باید پیاده شود.

در متن کامل یادداشت، موارد بالا به‌اختصار توضیح داده شده‌اند و از عدم رعایت هریک از آنها در زمانۀ فعلی نیز نمونه‌هایی بیان شده است 👇
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه

ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که حکومت فضای بسیار تهدیدآمیز، ناامن و ضدّگفتگویی را بر جامعه حکم‌فرما کرده است که در آن، عموم طیف‌های گوناگون جامعه به‌جز اقلیتی خاص (خشونت‌ورزان و حامیان‌شان)، به‌شدّت تحت فشار خشونت‌ورزی قرار دارند.

اگرچه برای حلّ مسئله و قرارگرفتن در مسیری صحیح، راهی جز گفتگو وجود ندارد و ازاین‌رو، باید از هر فرصت هرچند کوچک و هرچند نابرابر برای گفتگو استقبال کرد، امّا انتظار از معترضان مبنی بر اینکه درهمان‌حالی که تحت خشونت شدید هستند، به‌جای رفتن در خیابان، از طریق تریبون‌های آزاد دانشجویی و امثال آن به گفتگو بنشینند، انتظاری نابه‌جاست و پیش‌ازآن، نیاز است حکومت از خشونت‌ورزی بر آنها دست بکشد یا لااقل در این راستا گام‌های محسوس و اطمینان‌بخشی بردارد.

تصور اولیۀ ما از «خشونت» صرفاً چیزهایی از جنس کتک‌زدن، مجروح‌کردن، خون‌ریختن، کشتن و امثال آن است، امّا خشونت انواع دیگری هم دارد که دکتر نعمت‌الله فاضلی (استاد انسان‌شناسی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی) آنها را با استفاده از عبارت‌های «خشونت نمادین» و «خشونت گفتمانی» معرّفی می‌کند [1]. او توضیح می‌دهد که حاکمیت تلاش می‌کند تعریف خاص خودش از انسان ایرانی و قالب پیش‌ساختۀ یکسانی را که برای این منظور فراهم کرده است بر تمام ایرانیان تحمیل کند و درنتیجه، بخش قابل توجهی از جامعه تحت خشونت‌ورزی‌های ناشی از این رویکرد قرار می‌گیرند. ...

خشونت‌های جاری حکومت بر جامعه

خشونت‌های نمادین و گفتمانی که طی دهه‌های اخیر بر بخش‌های مختلف و قابل توجهی از جامعه اعمال شده‌ است و همچنان ساری و جاری هستند، بسیار گوناگون و پرشمارند؛ به عنوان نمونه، صرفاً به چند مورد اشاره می‌شود.

1. اعتراف تلویزیونی
2. عدم تنبیه علنیِ متخلّفانِ خودی
3. تحمیل روش آمریکاستیزی بر دانشگاهیان
4. لجن‌مال‌کردن قانون!
5. ناامنی شغلی
6. نظارت استصوابی
7. بستن فضای آزاد تبادل اطّلاعات
8. گفتمان و مفاهیم خشونت‌بار

بنابراین، از حکومت انتظار می‌رود پیش‌از توقّع‌داشتن از معترضان مبنی بر اینکه «به‌جای تجمّع‌های خیابانی، به گفتگو بنشینند»، اوّلاً، بپذیرد که با اعمال خشونت‌های نمادین و گفتمانی، جوّی خشونت‌بار، ناامن و ضدّگفتگو بر جامعه حُکم‌فرما کرده است و ثانیاً، این فضای تهدیدآمیز را اصلاح کند یا لااقل در راستای اصلاح آن گام‌های محسوس و اطمینان‌بخشی بردارد.

امیدوارم این نوشتار مورد واکنش‌های حاوی خشونت گفتمانی واقع نشود بلکه در راستای جهاد تبیین، فرصت‌هایی برای بحث و گفتگوی آزاد دربارۀ آن فراهم آید.

به‌امید برداشته‌شدن گام‌هایی محسوس و اطمینان‌بخش از جانب حکومت جهت پذیرش و اصلاح جوّ خشونت‌بار، ناامن و ضدّگفتگویی که بر جامعه حُکم‌فرما کرده است،
به‌امید هدایت‌شدنِ جریانِ اعتراضاتِ رادیکال و خیابانی به مسیر گفتگوی منطقی و مطالبه‌گریِ مدنی،
به‌امید فردایی بهتر،
به‌امید ایرانی آباد.

در متن کامل یادداشت، هر یک از موارد هشت‌گانۀ بالا توضیح داده شده‌اند 👇
مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
«عمامه‌برداری» در خیابان؛
چگونه به اینجا رسیدیم و چه باید کرد؟

۱۴۰۱/۸/۲۳
محمد مطهری

نکات اصلی یادداشت

🔹 دشمن دشمن است و از هیچ تلاشی برای ترویج عمامه‌برداری در خیابان دریغ نمی‌کند؛ باید دید دوستان چه کرده‌اند که برخی جوانان ولو اندک به چنین اقدامی دست می‌زنند.

🔸 برای مقابله با این پدیده، یک ذهن امنیتی بیش از یک راه نمی‏بیند: دستگیری و ترساندن این افراد، اظهار پشیمانی در مقابل دوربین و احیانا محکومیت سنگین. اما به نظر می‌رسد راه حل دیگری وجود دارد و آن اینکه اجازه داده شود تصویری واقعی درباره روحانیت و آنچه در عالم روحانیون می‌گذرد به مردم ارائه شود. 

🔹در تصویرگری رسانه ملی از روحانیت، روحانی «منتقد نظام» (و نه معاند) اساسا وجود خارجی ندارد. روحانی‌ کسی است که نسبت به عملکرد نظام  صرفا «ثناگو»ست، در برابر هر ظلمی که به نحوی به نظام برگردد «ساکت» است و مواضعش «کپی - پیست» مواضع رسمی نظام است. این است که برای جوان امروزی لباس روحانیت معنایی جز «یونیفورم حکومتی» پیدا نکرده است.

🔸 چون روحانیت مساوی نظام تعریف شده، نه از روحانیون منتقد - که علاقه و دغدغه آنان به حفظ نظام اگر از انقلابیون بیشتر نباشد کمتر نیست -  در رسانه ملی خبری هست و نه از در معرض نقد گرفتن روحانیت ولو همراه با پاسخ.
 
 🔹 چقدر جای استاد مطهری این روزها خالی «نیست». خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد که روحانیت در نظام اسلامی، درست مانند پیش از انقلاب، باید در کنار مردم بوده و نقش ناظر و منتقد را داشته باشد و پست اجرایی نگیرد مگر به ضرورت.

🔸 امروز به جایی رسیده‌ایم که اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد می‌شود و به جای «جذب حداکثری» با ناجوانمردی مشمول «لجن‌مالی حداکثری» می‌شود. عمامه‌پرانان واقعی همین کسانی هستند که با تفکر امنیتی، رسالت روحانیت را تملق‌گویی از نظام دانسته و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا می‌پرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را می‌رباید.

🔹 قبلا در یادداشت «آبان ۱۴۰۰، نقطه عطفی در روحانیت پس از انقلاب؟» توضیح داده‌ام که استقلال روحانیت هرگز به معنای تقابل با نظام نیست. روحانیت مستقل چون در مقابل هیچ ظلم حکومتی سکوت نمی‌کند در دل مردم جای می‌گیرد. این نوع روحانیت است که می‌تواند همواره در معترضان نفوذ داشته باشد و از به انحراف رفتن اعتراضات جلوگیری کند (بحث در آشوبگران نیست).

🔸 این امر که نباید تفکر امنیتی در غیر جای خود به کار گرفته شود و افراد امنیتی نباید در «امور غیرامنیتی» سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر اصلی باشند، بر خلاف تهمت مشهور و پرتکرار، به معنای قدرناشناسی از زحمات نیروهای امنیتی نیست تا متلک بیندازند که بله، ای نمک‌نشناس! اگر آنها نبودند الان ناموست چنین و چنان بود.
مغالطه نکنیم؛ اینکه کسی حق حیات بر کسی داشته باشد یک مسئله است و سپردن همه چیز به دست او مسئله‏ای دیگر. اگر زحمت جراح قلب نبود بیماری به نام آقای الف اکنون در دیار باقی بود. اما از این امر نباید نتیجه گرفت که بنابراین تصمیم‌گیری در همه امور فرهنگی و اقتصادی و خانوادگی و صنفی آن بیمار تا آخر عمر باید با رویکرد پزشکی و با تصویب آن پزشک انجام شود. از بزرگترین خدمت‌ها به نظام، جلوگیری از دخالت تفکر امنیتی در امور غیرامنیتی است.

🔸 یک راهکار فوری و غیرامنیتی برای کاهش پدیده عمامه‌برداری، گفتگوی رسانه ملی با برخی روحانیونی است که به دلیل مواضع‌ سیاسی از کرسی تدریس یا تبلیغ محروم شده و یا از محل کار اخراج شده‌اند. البته گاهی از محکومیت به حبس و شلاق نیز بی‌نصیب نبوده‌اند (یکی از این افراد اخیرا در  یادداشتی خطاب به «عمامه‌پرانان»، از سرگذشت خود گفته است). اگر مصاحبه با این افراد از محالات امنیتی است، حداقل ارائه آماری از تعداد، نوع اتهام و مجازات در چنین برخوردهایی از طرف دستگاه‌های قضایی و امنیتی، کمترین کمکی است که می‌توان نسبت به طلاب بی‌پناه در خیابان انجام داد.

🔹 طلبه‌ای که تنها در خیابان راه می‌رود معمولا نه اهل قدرت است و نه ثروت، و چه بسا هزینه اسنپ هم ندارد. تنها جرمش این است که ترجیح داده به جای تحصیل مکانیک، جامعه‌شناسی یا هنر در دانشگاه، از طریق فراگیری علوم اسلامی به جامعه خدمت کند. بی‌شک او به ویژه در این ایام، مصداق «وَ أُوذُوا فی سَبيلی» است که خداوند با چنان لحن لطیفی آنان را در آیه ۱۹۵ سوره آل‌عمران مورد خطاب قرار داده است.

متن کامل را می‌توانید با لمس INSTANT VIEW در انتهای این پست بخوانید.
http://shorturl.at/bcV13

یا در دو پست بعدی در همین‌ کانال


🔻کانال محمد مطهری در تلگرام‌ و ایتا:

http://www.tg-me.com/m_motahari
http://eitaa.com/m_motahari
ایران؛ قربانیِ تقابل انقلابی‌ها! (ضرورت تشکیل تیم «غیرانقلابی‌»)

👈 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی می‌توانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇

فضای گفتمانی و سرنوشت ایران به‌شکل فزاینده‌ای در دستان دو قطب انقلابی قرار می‌گیرد و درعین‌حال، اندیشمندان، نخبگان و مردمانی که هنوز به عضویت در یکی از این دو قطب درنیامده‌اند، بیش‌ازپیش کم‌رنگ و بی‌اثر می‌شوند. کنشگرانی که در میانۀ این دوقطبی به‌دنبال بازکردن راهی منطقی هستند، حُکم میانجی‌گرانی را پیدا کرده‌اند که هر دو سوی دعوا با همکاری هم آنها را کنار می‌زنند تا بتوانند با هدف «یامرگ خود یا مرگ طرف مقابل» به زدوخُورد مستقیم و جنگ تمام‌عیار بپردازند.

دیدگاه‌های مختلف دربارۀ جامعه بر روی یک پیوستار (طیف) قرار می‌گیرند و در عمل، فقط کسانی که بتوانند تیم و اتّحادی ایجاد کنند در گفتمان‌سازی و تعیین سرنوشت جامعه تأثیرگذار خواهند بود. ما ایرانی‌ها اصولاً در کارجمعی و تیم‌سازی مشکل داریم امّا چند عامل موجب می‌شود که مردمان دو سوی طیف (قطب‌های مقابل هم)، خیلی سریع تیم تشکیل دهند و اثرگذار شوند.

به نظرم، به‌ویژه در چنین شرایطی، نیاز است اندیشمندان میانۀ پیوستار، ضمن ادامۀ فعالیت‌های منفرد خود، حول محور دو اصلِ «ضرورت حفظ نظام» و «ضرورت اصلاح نظام» گرد هم آیند و تیم جدیدی را وارد میدان کنند که بتواند در فضای گفتمانی و سرنوشت جامعه ایفای نقش کند.

برای این منظور، در گام اوّل، نیاز است هسته‌ای اوّلیه و کوچک از اندیشمندان مستقل و چهره‌های معتدل جریان‌های مختلف (جریان‌هایی که خود را در چارچوب نظام تعریف می‌کنند)، حول یک متن واحد به توافق برسند، متنی که در آن، اوّلاً، بر اهمّیت حفظ نظام تأکید شده باشد و ثانیاً، اصلاحات ضرروی برای «آغاز فرآیند اصلاح در چارچوب نظام» مشخص و مطالبه شود. هستۀ اوّلیه، پس از جلب همراهی و امضای ۲۰ الی ۳۰ نفر دیگر به‌صورت خصوصی (ترجیحاً نخبگان شناخته‌شده و با رعایت توازن میان جریان‌های مختلف) و اعمال جرح‌وتعدیل‌های احتمالی در متن طی این مدّت، متن را منتشر و برای جلب همراهی و امضای عموم، فراخوان صادر می‌کنند. بهتر است امضاکنندگان اوّلیۀ متن (به‌ویژه در گام اوّل) «فعّال سیاسی» و کسانی نباشند که پیش‌ازاین، به‌حق یا به‌ناحق، برچسب‌هایی خورده‌اند و برای بخشی از جامعه حسّاسیت‌زا شده‌اند.

خطاب به طرفداران انقلابیِ نظام
اصلی‌ترین عاملی که «حفظ نظام» را تهدید می‌کند و به‌چالش می‌کشد، «عدم پذیرش اشکالات اساسی و سیستمی و نیز مقاومت نظام دربرابر تغییر و اصلاح» است. برخی از اشکالات اساسی و سیستمیِ نظام از آغازشدن فرایند اصلاح آن جلوگیری می‌کنند؛ چنانچه قفل‌های سیستمی نظام دربرابر اصلاح، در این شرایط خاص و تحت فشار موجود باز نشوند، نمی‌توان به «آغاز فرایند اصلاح» پس از این شرایط و درنتیجه به حفظ نظام در بلندمدّت امیدوار بود.

خطاب به مخالفان انقلابیِ نظام
تجربۀ بشری در مناطق مختلف جهان و نیز تجربۀ پدران، پدربزرگ‌ها و اجداد ما ثابت کرده است که آن چیزهایی که شما خواهان‌شان هستید، نه‌تنها از طریق این راه و روش به دست نمی‌آید، بلکه اوّلاً، حرکت در این مسیر می‌تواند پیامدهای ناخواستۀ خطرناکی به‌دنبال داشته باشد و ثانیاً، حتّی با نادیده‌گرفتن پیامدهای ناخواسته و بافرض موفقیت، احتمال اینکه جامعه و نسل‌های بعدی از اهداف اصلی موردِ انتظار (عدالت اجتماعی، رونق اقتصادی و غیره) دورتر شوند بیش از آن است که نزدیک‌تر شوند.

خطاب به اندیشمندان مستقل و نخبگان
تا آنجا که توانسته‌ام، همواره با عطش و اشتیاق، آثار، تحلیل‌ها و توصیه‌های شما بزرگواران را مطالعه کرده‌ام و بهره‌ برده‌ام، امّا به‌عنوان شاگرد کوچک‌تان و بر اساس همان چیزهایی که از شما آموخته‌ام، به‌نظرم می‌آید که به‌ویژه در شرایط کنونی، جامعه به چیزی بیش از «آثار علمی-اندیشگرانه»ی ارزشمند و «فعالیت‌های منفرد-جزیره‌»ای ذیقیمت شما بزرگواران نیازمند است، زیرا با تشدید دوقطبی جامعه و هیجانی‌شدن فضا، نَفسِ «عقلانیت، خردمندی و اخلاق» است که دارد به حاشیه می‌رود. مسلّماً ممکن است اشتباه کنم، شاگرد خوبی نبوده باشم، آثار شما را به‌اندازۀ کافی مطالعه نکرده باشم یا محتوای آثارتان را به‌درستی درک نکرده باشم، امّا به‌نظرم آمد به‌عنوان شاگردی کوچک، دیدگاهم را در معرض دید و نقد عموم (شامل شما استادان گرامی‌ام) قرار دهم. پیشاپیش، از این که دقایقی از وقت ارزشمند خود را به مطالعۀ سیاهۀ ناقابلم اختصاص دادید، بسیار سپاسگزارم.

خطاب به عموم خوانندگان
چنانچه با محتوای این یادداشت موافقید، لطفاً آن را بازنشر دهید و به‌ویژه به دست نخبگان، اندیشمندان، دانشگاهیان و چهره‌های سرشناس برسانید.

متن کامل: ایران؛ قربانیِ تقابل «انقلابی‌ها»! (ضرورت تشکیل تیم «غیرانقلابی‌ها»)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ای که دستت می‌رسد، کاری بکن!

می‌دانم که در شرایط تلخ جاری موضوعات مورد توجه عموم چیزهای دیگری است، امّا وقتی در جریان این مسئله قرار گرفتم، وظیفۀ خود دانستم در مورد آن پیامی منتشر کنم، باشد که کسانی بتوانند کمک کنند.

کودک دچار بیماری بیماری «آنمی آپلاستیک» اهل ثلاث باباجانی (از شهرستان‌های محروم استان کرمانشاه)
ضرورت انجام پیوند مغز استخوان
تنها راه تأمین مغز استخوان: تهیه از طریق بانک جهانی ژنتیک
نیاز به واریز 30 هزار یورو به حساب بانک جهانی ژنتیک (به نرخ اوّل آذرماه معادل حدود 1 میلیارد و 90 میلیون تومان)
پزشک معالج: دکتر محمّد فرانوش و دکتر محمّدرضا گلپایگانی

شماره کارت محمّد محمودی (پدر بیمار): 6037998238091796

رابط: ملاعلی مرادی (از بزرگان، معتمدان و خیّرین محلّی): 09392293312

این بندۀ خدا، جناب ملّاعلی مرادی را می‌شناسم که انسانی وارسته و مورد اعتماد هستند، ایشان نیز خانوادۀ محمودی را می‌شناسند و از نزدیک با مسائل و بیماری فرزند آنها آشنا هستند.

اینجانب درخصوص این مسئله اطلاعات بیشتری ندارم و نمی‌توانم پاسخگو باشم.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⁉️ کار خودشونه؟!

👇 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی می‌توانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇

طی سالیان اخیر، عدّۀ فزاینده‌ای از مردم در هنگام رخ‌دادن برخی اتّفاقات می‌گویند «کار خودشونه!». آنها در مورد اتّفاقات تلخ و دلخراشی از قبیل حادثۀ تروریستی در حرم شاه‌چراغ، آتش‌سوزی در پلاسکو، آتش‌سوزی در زندان اوین، ترور دانشمندان هسته‌ای، تخریب بانک‌ها، اهانت به قرآن و آزار خانم چادری در اعتراضات خیابانی و بسیاری حوادث دیگر، معتقدند که این اتّفاقات توسّط نیروهای نظام و به‌منظور بهره‌برداری تبلیغاتی از آن حوادث یا با هدف دورکردن ذهن مردم از واقعۀ مهم دیگری که به‌زعم آنها تمرکز توجه مردم بر روی آن واقعه به نفع نظام نیست، رقم می‌خورند ...

ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که «عامل اصلیِ شکل‌گیری چنین ذهنیتی در میان بخشی از مردم نسبت به نظام، عملکرد خود نظام و بی‌توجّهی‌ نسبت به تصویری بوده که درنتیجۀ این عملکرد، به‌صورت طبیعی در ذهن بخشی از جامعه شکل گرفته است. توفیق دشمنان در تقویت این ذهنیت و بدبینی نیز مبتنی بر همین اشتباهات داخلی بوده است».

به نظرم، چهار عامل تعیین‌کنندۀ داخلی (مربوط به خود نظام)‌ وجود دارند که اگر عوامل خارجی هم نبودند، به تنهایی بروز چنین ذهنیت منفی‌ای را در اذهان بخشی از جامعه موجب می‌شدند.

۱. تأکید بیش‌ازحد و یک‌جانبه بر «اهمّیت حفظ نظام»
۲. سکوت دربرابر دوستی‌های خاله خرسه‌ای
۳. عدم مشاهدۀ برخورد با خاطیانِ خودی
۴. عدم مشاهدۀ برخورد با دروغ‌های آشکار جریان خودی

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
مسلّماً دشمن در آنچه با عبارت‌های «جنگ‌روایت‌ها»، «جنگ رسانه» و «جنگ شناختی» معرّفی می‌شود، به‌دنبال ارائۀ تصویری سیاه از نظام و اعتمادزدایی از مردم نسبت به آن است. به‌ویژه در چنین شرایطی، ضروری است به ظرائف تصویری از نظام که نیروها و رسانه‌های رسمی در اذهان مردم شکل می‌دهند توجهی خاص صورت گیرد.

عملکرد مسئولان، نهادهای حکومتی و رسانه‌های رسمیِ نظام بر روی دیدگاه و موضع‌گیری‌های دو بخش از جامعه تقریباً بی‌تأثیر است؛ دریک‌سو، دشمنان یا کسانی که اذهان خود را در اختیار رسانه‌های معاند قرار داده و چشم و گوش خود را بر روی سایر رسانه‌ها بسته‌اند و درمقابل، مریدان و وفاداران تمام‌وکمالی که تحت هیچ شرایطی به اعتماد و ارادت‌شان نسبت به نظام خدشه‌ای وارد نمی‌شود.

دلگرمی مسئولان به گروه دوّم از یک‌سو و وجود بخش تأثیرناپذیر اوّل از سوی دیگر، نباید موجب شود که تصمیم‌سازان نظام نسبت به ذهنیتی از خود که در چشمان بخش خاکستری جامعه ایجاد می‌کنند بی‌تفاوت باشند. بالعکس، ضروری است مسئولان در هنگام سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی، صرفاً این بخش از جامعه را مورد نظر داشته باشند، زیرا اعضای این بخش ممکن است تحت تأثیر عملکرد مسئولان و رسانه‌های داخلی ازیک‌سو و برنامه‌ها و رسانه‌های معاند ازسوی‌دیگر، به سمت یکی از دو گروه تأثیرناپذیر بالا سوق پیدا کنند و نهایتاً به‌عضویت در یکی از آنها درآیند.

متن کامل: کار خودشونه؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)

در این روزهای تلخ و به عنوان کسی که در یکی از دانشگاه‌های کشور فعالیت دارم، نتوانستم به مناسبت این روز و خطاب به شما دانشجویان عزیز چیزی ننویسم، هر چند بسیاری از حرف‌ها را نمی‌توان گفت.

در برابر شما دانشجویان احساس شرمندگی می‌کنم و عذر می‌خواهم. عذر می‌خواهم زیرا در وضعیتی که شرایط اشتغال و ازدواج برای‌تان فراهم نشده است و چشم‌انداز روشنی پیش روی‌‌ خود نمی‌بینید، به سهم خودم:

حتّی نتوانستم با شما ارتباط خوبی برقرار کنم،
حتّی نتوانستم شنوندۀ خوبی برای حرف‌ها و گلایه‌هایتان باشم،
حتّی نتوانستم با شما همدردی کنم تا لااقل کمی آرام شوید.

اذعان می‌کنم که بیشتر درس‌هایی که مجبورید بخوانید، حفظ‌کنید و امتحان دهید، کارآمد نیستند،
اذعان می‌کنم برای اینکه بتوانید نقد و گلایه‌های به‌حق‌تان را بیان و مطالبات‌تان را طرح و پیگیری کنید، نتوانسته‌ایم امکان قابل قبولی پیش روی‌تان فراهم کنیم،
اذعان می‌کنم که تشکل‌های دانشجویی موجود سهم کوچکی از شما را نمایندگی می‌کنند،
اذعان می‌کنم بیشتر شما این امکان را نیافته‌اید که در قالب سازمان و تشکّل منسجم شوید تا از طریق آن بتوانید نقدهای‌تان را بیان و مطالبات‌تان را طرح و پیگیری کنید،
اذعان می‌کنم با وجود آنکه در قانون اساسی تجمّعات اعتراضی (مشروط به اینکه مسلّحانه و معارض با مبانی اسلام نباشند) آزاد دانسته شده‌اند، نتوانستیم این امکان را برای‌تان فراهم کنیم،

می‌دانم که از برخی مدّعیان اسلام و ارزش‌ها، بی‌اخلاقی‌ها و منفعت‌طلبی‌های زیادی دیده‌اید،
می‌دانم که وقتی زندگی مرّفه برخی از توصیه‌کنندگان به قناعت را می‌بینید، چه حالی پیدا می‌کنید،
می‌دانم وقتی می‌بینید فرزندان برخی از سردمداران مبارزه با غرب، در غرب زندگی می‌کنند، دچار چه تناقض‌هایی می‌شوید،
می‌دانم که عدم برخورد قاطع دستگاه‌های قضایی با مفسدان اقتصادی و متخلّفان خودی، آزارتان می‌دهد،

همۀ اینها را قبول دارم، در مقابل‌تان احساس شرمندگی می‌کنم و به سهم خودم از شما عذرخواه هستم.

می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و نکاتی را نیز با شما در میان بگذارم. امیدوارم که بزرگوارانه در آنها تأمّل کنید:

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
پژوهش تلخی دارد! (به‌مناسبت هفتۀ پژوهش)
✍️ امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)

«ملک‌الشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملک‌الشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحه‌سرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملک‌الشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیده‌ای در مدح صدراعظم جدید سرود.

قاآنی که خود پیشتر مدیحه‌گوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.

قاآنی که درآمدش از مدح می‌گذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.

به نظر می‌رسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۲۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفته‌ای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!

۵ درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمی‌گذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحه‌گویی می‌شود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملک‌الشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحه‌سرای حاکمیت می‌شود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحه‌گویی ایجاد می‌شود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسه‌ی جدید»‌ نوشته و فرانسه می‌داند، را تبدیل به مدیحه‌سرا می‌کند.

۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز می‌شود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانسته‌های دیگران همان‌اندازه‌ای بی‌معناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب می‌دانست که باید از ترجمه آغاز کرد.

۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی می‌گذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعه‌ی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا جهت می‌دهد.

۴.سیاست‌گذاری یعنی جهت‌دهی به فعالیت شهروندان. نمی‌شود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همان‌گونه که با کاهش بودجه‌ی دانشگاه‌ها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاه‌ها بهبود نمی‌یابد! بلکه گذاردن گزینه‌های جدید فعالیت پیشِ رویِ کنش‌گران است که انتخاب را از گزینه‌ی نادرست به گزینه‌ی درست هدایت می‌کند.

۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظم‌ها فاصله گذاشت؛ این فاصله‌گذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنی‌هایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیش‌تر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) می‌گفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصله‌ی میان مدح و ذم مدیحه‌سرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بنده‌ی خوشنودی حاکم!

برای همین است که پژوهشگری که مدیحه‌سرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملک‌الپژوهشگران یکسر شیرینی‌اند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحه‌سرایی به دوره‌ی پژوهش هستیم!

کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
«راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!
📰 عصر ایران، ۳ دی‌ماه ۱۴۰۱ (با اندکی تغییر)

به نظرم، در هر جامعه‌ای که انسان‌ها در صلح و آرامش زندگی می‌کنند، درنتیجۀ «سازش و مصالحۀ دوراندیشانه‌ای» بوده است که نخبگان آنها در مقطعی از تاریخ رقم زده‌اند.

اگر شما هم معتقدید که مسیر صحیح «راه میانه» است [۱]، به جای تلاش برای اقناع سایرین در مورد ضرورت و اهمّیت «چیزی که نیست»، بهتر است بیشتر توان و زمان خود را به «ساختن آن» اختصاص دهیم تا بتوانیم سایرین را به همراه‌شدن با خود جهت گام‌برداشتن در این راه میانه دعوت کنیم.

بستر تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران، جامعه را به سمت «تضاد دولت و ملّت» سوق می‌دهد. با شدّت‌گرفتن این تضاد، فضا بیش‌ازپیش دوقطبی می‌گردد و سرنوشت ایران به‌شکل فزاینده‌ای در دستان دو قطب افراطی قرار می‌گیرد که هدف، مبنای اتّحاد و هویت‌شان در «تقابل با قطب مقابل و تلاش برای حذف او» خلاصه می‌شود.

مخاطبانی که می‌خواهیم ضرورت «راه میانه» را برایشان جا بیندازیم، یا عضو یکی از دو قطب افراطی‌اند و اقناع‌شان بسیار بعید است یا خودشان احتمالاً به این ضرورت رسیده‌اند (چه به‌عنوان درمان اصلی و چه به‌عنوان راهی ناگزیر برای جلوگیری از وخیم‌تر شدن بیماری). علاوه بر این، بخشی از کسانی که به شکل‌های مختلف با حرکت‌های رادیکال و حتّی براندازانه همراهی می‌کنند، متوجه آفات و خطرات آن مسیر هستند امّا حرفشان این است که «راه دیگری نیست»، یعنی «نبود گزینۀ دیگر» است که آنها را به همراهی یا حمایت غیرمستقیم از تندروی واداشته است.

تا وقتی یک «راه میانۀ مشخص» مطرح نشده باشد، تلاش برای متقاعدکردن معترضان تندرو جهت دست‌برداشتن از روش‌ها، خواسته‌ها و شعارهای رادیکال و ساختارشکنانه، تلاشی مذبوحانه است؛ لااقل باید به چنین جوانانی گفت که «در حال تلاش برای ایجاد یک راه میانه هستیم» و باید به آنها از روند مربوطه گزارشی ارائه داد.

با شدّت‌یافتن دوقطبیِ نامبرده، تحلیل‌ها و توصیه‌های مدافعان راه میانه که به‌صورت مجزّا و شخصی منتشر می‌شوند، بیش‌ازپیش حُکمِ کاهی را پیدا می‌کنند که روی امواج سهمگین برآمده از دو قطب هیجانی به حاشیه می‌روند و بی‌اثر می‌شوند. اثرگذاربودن دو قطب نامبرده در فضای گفتمانی و سرنوشت ایران از آنجا ناشی می‌شود که اوّلاً، هویت، روش و هدف آنها با بستر تاریخی-فرهنگیِ بیمار جامعه سازگار است و ثانیاً، آنها در جامعه‌ای که به‌شدّت دچار معضلِ «ناتوانی در کار گروهی» است، حول محور هیجانات خود متّحد می‌شوند.

ساخته‌شدن راه میانه، اگر بخواهد از پایین و به‌عنوان یک مطالبۀ مدنی جمعی ایجاد شود، مستلزم آن است که بخشی از نخبگان و به‌ویژه اندیشمندان و صاحب‌نظران شناخته‌شده (ترجیحاً از میان چهره‌های معتدل طیف‌ها و جناح‌های مختلف و کسانی که از جانب دو قطب افراطی حسّاسیت کمتری نسبت به آنها وجود داشته باشد)، در مورد برخی اصلاحات مشخص درچارچوب نظام به توافق برسند، آنها را در قالب متنی مشترک منتشر کنند و سایرین را به امضای آن فرا بخوانند.

درست در اینجاست که با دو چالش و مانع مهم مواجه می‌شویم ...

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
«راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
تقاص سخت انقلاب‌گران!

«قلي‌خان دزد بود، خان نبود، لابد تو هم اسمشو شِنُفتي! وقتي سن و سال تو بود به خودش گفت «تا آخر عمرم، ببينم مي‌تونم تنهايي هزار تا قافله رو لخت كنم؟». با همين يه حرف، پا جونش وايساد و هزار تا قافله رو لخت كرد. آخر عمري، پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت «هزار تات تموم شد، حالا ببينم عرضه‌شو داري تنهايي يه قافله رو سالم برسوني مقصد؟» ... نشد! ...نشد! ...نتونست و مشغول‌ذمۀ خودش شد. تقاص از اين بدتر؟!» (آخرین گفته‌های قلی‌خان پیش‌از مرگش و خطاب به مرادبیگ، در سکانسی به‌یادماندنی از سریال روزی روزگاری).

قلی‌خان هزار قافله را لخت کرد و بسیار ماهر و با تجربه بود، پس چرا نتوانست حتّی یک قافله را سالم به مقصد برساند؟ پاسخ روشن است، زیرا مهارت‌های لازم برای «لخت‌کردن» قافله با مهارت‌های لازم برای «سالم به مقصد رساندن» آن متفاوت هستند.

قلی‌خان تجسّم نمادین اجداد ماست که گویی در لحظه‌ای بسیار دور از تاریخ این مرزوبوم کهن، به خود گفته‌اند «ببینیم می‌توانیم هزار سلسله و حکومت را فروبریزیم؟». به هر حال، آنها پای جانشان ایستادند و هزار نظام سیاسی را در هم شکستند امّا هر وقت خواستند یک نسل را سالم به مقصد برسانند، مشغول‌ذمۀ خودشان شدند!

مراد‌بیگ هم نماد خود ماست؛ عجول، مغرور، ناآشنا با تاریخ، بی‌نیاز از مطالعه و به‌هیچ‌وجه هم حوصلۀ نصیحت‌شنیدن نداریم؛ فقط هرچه‌سریعتر می‌خواهیم از همه‌چیز و همه‌کس عبور کنیم؛ از «اصلاح‌طلب و اصول‌گرا»، از سنّت، از ارزش‌ها، از اندیشمندان، از دین و از پدران‌مان؛ شعارمان این است که «هر چی میشه بزار بشه، اینا فقط باید برن»، غافل از اینکه پدران، پدربزرگ‌ها و اجدادمان هم در لحظه‌هایی از تاریخ درست همین شعار را سر دادند و نقطه‌ای که به آن رسیده‌ایم، نتیجۀ اتّخاذ همین رویکرد از جانب گذشتگانمان بوده است!

آیا زمان آن نرسیده که جمعی از نخبگان نقش «خاله لیلا» را به‌عهده بگیرند و به جای تکرار آنچه قدرت رسمی یا غیررسمی (توده) از آنان می‌خواهد، راه درست برای برون‌رفت از این چرخه‌های تکرار شونده را به ما نشان دهند؟! خاله لیلا «زن»ی بود که مراد‌بیگ را به‌عنوان قاتل همسرش می‌شناخت امّا با وجود این، او را بخشید، درمان کرد و به او مهارت‌های لازم برای «زندگی» را آموخت و «آزادی» را هدیه داد. ...

در ادامه می‌خوانید:

- تخریب و ساختن؛ دو مسیر متّضاد
- انقلاب و توسعه؛ دو جهت متناقض
- چه باید کرد؟

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
تقاص سخت انقلاب‌گران!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
انقلاب یا اصلاح؟! مقایسۀ مطلوبیت و امکان‌پذیری

در شرایطی که «اصلاح» امکان‌پذیر باشد، هیچ‌کس «انقلاب» را ترجیح نمی‌دهد؛ حرف تمام براندازان این است که «چون امکان اصلاح وجود ندارد، پس چاره‌ای جز انقلاب نیست».

نگارنده با این ادّعا که «امکان اصلاح وجود ندارد» مخالفم. دلایلم را مطرح کرده‌ام و از دریافت نقدهای احتمالی استقبال می‌کنم.

مسلّماً، به‌هیچ‌وجه بر صحّت دیدگاهم اصرار ندارم؛ به نظرم، هرکس جز این ادّعا کند (یعنی بگوید فهم و نظر من الّا و لابد صحیح است)، یا جاهل است یا مغرض.

امکان‌پذیریِ اصلاح در چارچوب نظام

امکان‌ناپذیریِ «اصلاح جامعه بدون فروپاشیِ نظام سیاسی»‌ از دو زاویه قابل بررسی است؛ اوّل، میزان استقبال یا ممانعت نظام از تلاش‌های اصلاح‌گرانه و دوّم، اینکه نظام سیاسی بنا به ماهیّت و تعریفش قابلیّت اصلاح دارد یا نه، یعنی فارغ از اینکه چه کسانی و از چه طریقی قرار است اصلاحات را رقم بزنند، آیا اصولاً شکل اصلاح‌شدۀ نظام قابل تصوّر است یا عبارتی است خودمتناقض؟ (مانند عبارتِ «سیاهی که سفید باشد»)

امکان‌پذیریِ اصلاح بر اساس میزان ممانعت نظام

منطقاً، نیرویی که یک نظام سیاسی برای جلوگیری از «اصلاح» وارد می‌کند، هیچ‌گاه از تلاشی که برای جلوگیری از «انقلاب» اعمال می‌کند، بیشتر نیست.

بدیهی است که مانند هر موجود زنده‌ای در برابر خطر مرگ، نظام سیاسی برای جلوگیری از فروپاشی سقف توان خود را به کار می‌برد و از این رو، در بدبینانه‌ترین حالت ممکن، نیرویی که نظام در برابر تلاش‌های اصلاح‌گرانه اعمال می‌کند، به اندازۀ نیرویِ بازدارندۀ او در برابر تلاش‌های براندازانه است.

کسانی که برای براندازی نظام تلاش می‌کنند، خود را برای مواجه شدن با «دفاع و برخوردِ نظام با تمام توانش» (چه‌بسا قرارگرفتن در برابر گلوله، مجروح‌شدن، ازدست‌دادن بینایی، کشته‌شدن، بازداشت، شکنجه، پخش اعترافات اجباری و غیره) آماده کرده‌اند و با وجود این، اگر از آنها بپرسیم که «چرا برای اصلاح نظام تلاش نمی‌کنید؟»، احتمالاً پاسخ می‌دهند: «چون نظام از تلاش‌های اصلاح‌گرانه جلوگیری می‌کند»!

بدیهی است که براندازان به دنبال تحمیل خواست خود بر نظام هستند که مستلزم بیشترشدنِ تلاش و نیرویِ آنها از تلاش و نیروی نظام برای جلوگیری از این امر است. از این نظر، اگر «تحمیل چیزی بر نظام در حالی که او با تمام توان می‌خواهد از تحققش جلوگیری کند» امکان‌پذیر باشد، چرا «اصلاح» را بر نظام تحمیل نکنیم؟!

بنابراین، این که کسی بگوید «چون نظام از فعالیت‌های اصلاح‌گرانه جلوگیری می‌کند، مجبوریم برای براندازی آن تلاش کنیم» غیرمنطقی است زیرا به نحو اولی، نظام از تلاش‌های براندازانه نیز استقبال نمی‌کند!

در ادامه می‌خوانید:
امکان‌پذیریِ اصلاح بر اساس ماهیّت نظام

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
انقلاب یا اصلاح؟! مقایسۀ مطلوبیت و امکان‌پذیری

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⁉️ تشکر از رئیس به خاطر شرکت در نشست؟!

امروز اتّفاقی افتاد که خواب از دیدگانم ربود و لازم دیدم درباره‌اش بنویسم [۱].

در نشستی مجازی در مجموعۀ کاری‌ام با موضوع «استفاده بهینه از منابع انرژی» و در حضور حدود ۳۰۰ نفر از همکاران، مجری برنامه از «رئیس» مجموعه به خاطر «شرکت‌کردنش در نشست» تشکر کرد!

برای من این اتّفاق می‌توانست در میان اتّفاقات و رویه‌های عجیب و غریبِ متعدد و گوناگون پیرامون‌مان گُم شود، اگر مجری آن برنامه خودم نبودم!

قطعاً، اگر شخصی از من نمی‌خواست که از رئیس مجموعه بابت حضورش در نشست تشکر کنم [۲]، اگر آن شخص برایم خیلی محترم نبود، اگر با او رودربایستی نداشتم و اگر پیش‌ازاین باب نقد و چالش میان ما باز شده بود، همچین، اگر در آن هنگام در شرایطی نبودم که فشار اجرای زندۀ برنامه تمرکزم را کاسته، اشکالات فنی مضطربم ساخته و برنامه بیش‌ازحد طولانی شده و خسته‌ام کرده باشد، امکان نداشت چنین چیزی بر زبانم جاری شود.

اگر خودم نام رئیس مجموعه را در میان اسامی حاضران می‌دیدم، حتّی یک درصد هم امکان نداشت به ذهنم خطور کند که بخواهم از او به خاطر شرکت‌کردنش در نشست تشکر کنم، چرا؟ مشخص است، چون هیچ موضوعیتی ندارد.

رئیس مجموعه به دلایل مختلفی ممکن است در این نشست شرکت کرده باشد، شاملِ علاقۀ شخصی به موضوع، میل به یادگیری از متخصصان مربوطه، پیگیریِ راهکارهایی برای بهبود مصرف انرژی در محیط کاری، بررسیِ کیفیت برگزاری نشست‌ها در مجموعه و غیره؛ به هر حال، «تشکر از رئیس به‌خاطر شرکت در چنین نشستی» هیچ موضوعیّتی ندارد.

با شناختی که از رئیس مجموعه دارم، ایشان هم اصلاً توقّع نداشت که به این خاطر کسی از او تشکر کند. گاهی همین نوع رفتارهای ماست که در بلندمدّت، منطقی‌ترین و متواضع‌ترین مدیران را نیز به سمت خودبرتربینی و همه‌چیزدانی سوق می‌دهد [۲].

ما انسان و جایزالخطا هستیم و پروردگار نیز بسیار بخشنده است [۴]، همچنین، گفته‌اند که «پشیمانیِ واقعی از خطا، توبه محسوب می‌شود»، امّا وقتی اشتباه ما تأثیرات بیرونی داشته باشد، وظیفه داریم تلاش کنیم که آن تأثیرات محیطی و اجتماعی را جبران کنیم. به همین ترتیب، اگر با رفتار اشتباه خود روند غلطی را ایجاد یا روال نادرستی را تقویت کنیم، باید آن تأثیرات منفی را از بین ببریم یا تا آنجا که ممکن است، برای کاستن از آنها بکوشیم.

فلسفۀ نگارش یادداشت حاضر نیز همین است؛ به‌عنوان انسانی جایزالخطا، احساس می‌کنم که موجب تقویت رویه‌ای نادرست شده‌ام (ولو اندک) و با انتشار این یادداشت و ارسالش برای همکاران، می‌کوشم نادرست‌بودن این رویه را به خودم و سایرین یادآوری کنم و از این طریق، تأثیر منفی اشتباهم را بر تعاملات و ارتباطات محیط کاری بکاهم (باشد که پروردگار مهربان بدی‌های این بندۀ کمترینش را به خوبی بَدَل کند، مرا واسطۀ خیر و رحمت خود سازد و این یادداشت را زمینه‌ساز تأمّل، بازنگری و گفتگوهای سازنده و نیز بهبود عادات و رویه‌های غلط قرار دهد [۵])

به امید اینکه پروردگار مهربان، ما را واسطۀ خیر و رحمت خود قرار دهد،
به امید اصلاح رویه‌های غلط اخلاقی و رفتاری و اداریِ ما،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.

پانویس‌ها
[۱] اکنون که در حال نگارش یادداشت هستم، ساعت ۴:۳۰ بامداد است.
[۲] در این رابطه، این یادداشت را ببینید: «همه‌چیز را رئیس داند!»
[۳] به‌منظور جلوگیری از بروز سوءتفاهم و پیش‌قضاوت توسّط همکاران مجموعه که ممکن است این یادداشت را بخوانند، شخص مورد نظر، رئیس جدید واحدی که در آنجا فعالیت دارم نبودند و اصولاً این که آن شخص چه کسی بوده است اهمّیتی ندارد. برای کسانی که ممکن است ذهن‌شان درگیر کیستی آن فرد شود متأسّفم، همچنین برای خودم، اگر خوانندگان یادداشتم به جای توجه به حرفِ اصلیِ متن، درگیر این نوع مسائل حاشیه‌ای باشند.
[۴] سورۀ زمر، آیۀ ۵۳: «بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشته‏‌ايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را می‌بخشد، كه او آمرزگار مهربان است‏» (ترجمۀ خرّمشاهی)
[۵] خداوند دربارۀ گناهکارانی که توبه کنند، ایمان بیاورند و کار شایسته کنند می‌فرماید: «خداوند بدي‌هايشان را به نيكي‌ها تبديل مى‌‏كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است» (سورۀ لقمان، آیۀ ۷۰، ترجمۀ فولادوند)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
بهترین روشِ نهادینه‌سازیِ حجاب در جامعه

خطاب به کسانی که چون اسلام برایشان خیلی مهم است و بر اساس شناختی که از اسلام دارند، دغدغۀ اصلی‌شان شده است «رعایت حجاب در جامعه»:

با
شناختی که از اسلام دارم،‌ اگر اصول اسلامی در زمینه‌های عدالت اجتماعی،‌ مساوات،‌ احترام به انسان‌ها،‌ رعایت حقوق منتقدان و معترضان، آزادی بیان و پس‌ازبیان، صداقت، شفافیت امور (به جز در حیطۀ نظامی)، اتّخاذ تصمیم‌های اجتماعی به‌صورت مشورتی و مشارکتی (مردم‌سالارانه)، ساده‌زیستیِ مسئولان و مردمی‌بودن آنها، رعایت حرمت حریم خصوصی افراد و امثال اینها در حدّ قابل قبولی اجرا شوند، نه‌تنها مسلمانانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند، بلکه حتّی بسیاری از خداناباوران هم برای بهره‌مندشدن از زندگی در چنین مدینۀ فاضله‌ای، به صورت داوطلبانه و باکمال میل چادر به سر خواهند کرد!

به عبارت دیگر، اگر مسئولان سختیِ اجرای اصول اسلامیِ مربوط به مدیریت و حکومت را بر خود متحمّل شوند، کسانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند با آن کنار خواهند آمد!

برخی از اصول اسلامیِ مربوط به حکومت و مسئولان را در یادداشتی باعنوان «علی (ع) و اجرای حُکم خدا به هر قیمت!» بیان کرده‌ام.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!

یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شده‌ایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همه‌جانبه است و تمام ساحت‌های جامعه از جمله فرهنگ را در بر می‌گیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ شخص حاکِم» فروکاسته‌ایم و ثانیاً، عموم روش‌هایی را که برای مقابله با «حاکم مستبد» به کار برده‌ایم، تشدیدکنندۀ بیماریِ استبداد بوده‌اند.

یکی از روش‌هایی که همواره به خاطر استفاده از آن احساس کرده‌ایم قهرمان‌هایی هستیم که داریم به مستبدان ضربۀ سنگینی وارد می‌کنیم، کناره‌گیریِ حداکثری و مشارکت‌نکردن با انواع فعالیت‌ها و برنامه‌هایی بوده است که توسّط ساختار رسمی (چه در مرکز و چه پایین‌ترین سطوح ادارات محلّی) طرّاحی و اجرا شده‌اند؛ سهل است، بسیاری از ما این روش مبارزه را به تمام فعّالیت‌های غیردولتی که در چارچوب قانون هستند نیز تسرّی داده‌ایم و چه‌بسا شامل هرنوع مطالبه‌گری‌ مدنی و حرکت‌ اعتراضی که فاقد نوعی قانون‌شکنی باشد.

«ضعیف‌بودن جامعه» و «زورگویی اقلیت حاکم» دو روی یک سکّه هستند؛ تا زمانی‌که جامعه توانمند نشود و نتواند هیئت حاکمه را به‌صورت مدنی کنترل کند، کالبد نظام سیاسی هر چه که باشد (ولو دموکراسی)، روح استبداد در او حلول خواهد کرد.

توانمندشدن جامعه برای کنترل مدنی قدرت سیاسی، مستلزم استفادۀ او از کوچکترین فرصت‌ها برای یادگیری، تمرینِ مهارت‌هایِ مدنی (گفتگو، مدیریتِ احساسات، کارگروهی و غیره)، گسترش ارتباطات انسانیِ سازنده و شبکه‌سازی است.

در مقابل، رواج «کناره‌گیری» و بی‌کُنشی به‌عنوان یک ارزش، باعث شده است رشد نکنیم و توانمند نشویم و ازاین‌رو، هرگاه در بزنگاه‌های تاریخی تسلّط حکومت استبدادی از بین رفته یا کاهش یافته است و از این طریق فرصت و گشایشی برای جامعه حاصل شده است، آمادگی استفاده از این فرصت‌ها را نداشته‌ایم، بلکه فقط به هرج‌ومرج دامن زده‌ایم‌ و لاجرم، زمینه‌ساز تسلّط دوبارۀ استبداد پیشین یا برپایی یک نظم تحمیلیِ جدید شده‌ایم.

انسان به سمت «خودبزرگ‌بینی» و «آرمان‌گرایی» (رؤیاپردازی) میل دارد، مشارکت در تلاش‌های گروهی و قرارگرفتن در گفتگوهای جدّی برای تصمیم‌گیری جمعی، انسان را با ضعف‌ها و کمبودهایش و نیز با واقعیت مواجه می‌سازد. انسان‌هایی که به «بیرون‌گودنشستن و اشکال گرفتن» عادت و افتخار می‌کنند، از واقع‌بینی فاصله می‌گیرند، چه واقع‌بینی نسبت به خودشان و چه نسبت به محیط پیرامونی.

«کناره‌گیری، بی‌کُنشی و طلبکاری» بذر «تمامیت‌خواهی» را در خود مستتر دارد. وقتی از کناره‌گیران می‌پرسید که «چرا در فلان برنامه شرکت یا با فلان فعّالیت همکاری نمی‌کنید؟» برای قدم‌رنجه‌کردن خود شرایط و پیش‌نیازهایی عنوان می‌کنند که تحقق آنها به‌معنای تحقق شرایط ایده‌آل و آرمانی است.

«تمامیت‌خواهی» بسته به شرایط، به شکل‌های مختلفی بروز پیدا می‌کند؛ اگر با قدرت همراه شود در قالب «تحمیل دیدگاه و سلیقۀ خود بر همگان» تجلّی می‌کند و درغیراین‌صورت، در «کنارنشستن و طلبکار بودن».

یکی دیگر از روش‌هایی که به گمان‌ خودمان از طریق آن به استبداد (مستبدان) ضربه‌های سنگینی زده‌ایم، «نِق‌زدن و غُرولند کردن» بوده است. عادت به «نق‌زدن و طلبکار بودن» به جای «نقّادی و مطالبه‌گری» -که مستلزم تلاش و کُنشگری هستند- انسان را در قعر ضعف و بی‌عرضگی نگه می‌دارد [۱] و همان‌طور که بیان شد، «ضعیف‌بودنِ مردم و جامعه» روی دیگرِ سکّۀ «سیطره و زورگوییِ هیئت حاکمه» است.

رشدیافتن و توانمندشدن در مسیرِ «کنشگریِ مدنی» و به بیان دیگر، تمرین «مطالبه‌گری و اثرگذاریِ مدنی» جهت صعود به قلۀ «کنترل قدرتِ سیاسی به‌صورت مدنی» فقط از طریق تعامل با «نظام سیاسی و مسئولان» امکان‌پذیر است؛ نه طی سالیان درازی که «کناره‌گیری، نق‌زنی و طلبکاری» اختیار می‌کنیم و نه طی دوره‌هایی که به‌صورت هیجانی و انقلابی فوران می‌کنیم، در این مسیر سرنوشت‌ساز گامی بر نمی‌داریم [۲].

چه وقت می‌خواهیم گام‌برداشتن در مسیر سربالایی «تقویت جامعۀ مدنی» را آغاز کنیم؟! آیا منتظریم حکومت در این مسیرِ کوهستانی تله‌کابین نصب کند؟! اگر قرار بود حکومت در راستای تقویت جامعۀ مدنی -که به مثابه کاهش سلطۀ خودش است- گام بردارد، دیگر به «جامعۀ مدنیِ قوی»ایی که بخواهد حکومت را کنترل کند چه نیازی بود؟! [۳]

ادامۀ یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!

قسمت دوّم یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا (۲)!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
فراخوانِ اصلاح؛ از رؤیا تا واقعیت

طی چند ماه گذشته که شاهد اعتراضات خیابانی بوده‌ایم، «فراخوان»‌های زیادی برای «تجمّعات اعتراضی» منتشر شد. خیلی‌ها این فراخوان‌ها را رصد می‌کردند؛ عدّه‌ای با هدف رونق‌دادن به تجمّعات و درمقابل، عدّه‌ای دیگر نیز با هدف جلوگیری و پراکنده‌سازی آنها.

در این فضای به‌شدّت دوقطبی، چه‌میزان از زمان و توان هر دو سوی ماجرا که صَرفِ این تقابل‌ها و درگیری‌ها نشد؛ خون‌هایی بر زمین ریخت، گل‌هایی پرپر شد، خانواده‌هایی داغ‌دار شدند و بسیاری مجروح.

چرا چنین است؟! چرا وضعیت به‌گونه‌ایست که به‌جای اینکه در کنار هم و به‌صورت هم‌افزا در مسیر اصلاح جامعه گام برداریم، این حجم عظیم از توان و زمان‌مان در تقابل و تعارض با یکدیگر صَرف می‌شود؟!

چه می‌شد اگر به جای «فراخوان‌های اعتراضی» شاهد «فراخوان‌های اصلاحی» بودیم؟! فراخوان‌هایی که به همان اندازه جامعه را به تکاپو، تلاش و درصورت‌نیاز، هزینه‌دادن وا می‌داشت و بهانه‌ای می‌شد که برای حرکت در مسیر اصلاح، توان‌مان را به‌صورت هماهنگ روی گام‌های مشخصی متمرکز کنیم. آیا ممکن است روزی شاهد چنین فراخوان‌هایی باشیم؟! رؤیاپردازی است یا می‌تواند واقعیت پیدا کند؟!

بحث مفصّلی است و جنبه‌های متعدّدی دارد؛ در یادداشت حاضر صرفاً چند نکتۀ قابل تأمّل را که به نظرم کمتر مورد توجه هستند، با سایرین درمیان گذاشته‌ام.

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

1. بستر تعارض‌زا
- تضاد دولت و ملّت
- سازش به‌مثابه ذلّت
- همکاری؛ فقط در تقابل

2. فراخوانِ اصلاح؟!

3. حالا که خون‌هایی ریخته شده!

4. چه باید کرد؟

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
به اصلاح «باور» دارم؛ «چطوری؟»، «نمی‌دانم!»

متن کامل یادداشت را از اینجا مطالعه بفرمایید.

بخش پایانی یادداشت 👇

برای من، اصلاح جامعه یعنی با کسانی که هم‌اکنون در قالب دو لشگر روبه‌روی هم صف بسته‌اند، در کنار یکدیگر به زیستی مسالمت‌آمیز بپردازیم و دست‌دردست هم و به‌شکلی هم‌افزا، برای اصلاح، پیشرفت و توسعۀ جامعه بکوشیم.

درحال حاضر، اعضای خانوادۀ ایران، به‌ دو لشگر تبدیل شده و در مقابل هم قرار گرفته‌اند. در این فضای دوقطبی، هر گروه، قطب مقابل را دشمنانی می‌بیند که باید حذف شوند. اعضای هر قطب، یا در این عرصه تندروی می‌کنند، یعنی به اعضای گروه مقابل توهین می‌کنند و آسیب می‌رسانند (وچه‌بسا می‌کُشند)، یا به‌خاطر هدف مشترک‌شان (حذف گروه مقابل) بی‌اخلاقی‌ها و خشونت‌ورزی‌های هم‌لشگریانشان را توجیه می‌کنند (یا در بهترین حالت، در برابر تندروی‌های هم‌گروهی‌هایشان سکوت می‌کنند و فقط خطاهای طرف مقابل را بازنشر می‌دهند و عیب می‌شمارند). همچنین، اعضای هرگروه، اعضای گروه مقابل را با قاطعیّت کامل «گفتگو ناپذیر» معرّفی می‌کنند.

متأسفانه، روند امور نیز به سمت تشدید تقابل و قطبیّت است، زیرا گفتمان غالب هر دو گروه، رویکردِ صفرویکی، تقابلی و حذفی آنها و روش‌هایشان (برچسب‌زنی، تحقیر، نادیده‌‌انگاری، مظلوم‌نمایی، تهدید، قدرت‌نمایی، شیئ‌انگاری دیگری، مزدورشماری و غیره)، همگی در همین جهت است.

مسئله، فقط ناشی از نیّات و عملکرد افراد نیست، بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعی ما نیز تعارض‌زاست [۱]. علاوه بر آن، ما در خاورمیانه هستیم و افزون بر همۀ اینها، از بیرون نیز کسانی در راستای منافع خودشان در این آتش هیزم می‌اندازند.

دو گروه «ناهم‌جهان» -که گویی نه‌تنها به کُرّات، بلکه به عوالم متفاوتی تعلّق دارند- در بستری تعارض‌زا و درسایۀ سم‌پاشی‌های بیرونی به تقابل با هم پرداخته‌اند، به همدیگر آسیب‌هایی رسانده و از یکدیگر خون‌هایی ریخته‌اند: «صعب روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان عالمی!».

من امّا این به‌جان‌یکدیگرافتادگان را به‌مثابه اعضای خانوادۀ ایران و خواهران و برادران خودم می‌بینم. در مقیاس تجربۀ شخصی خودم نیز از میان هر دو گروه، کسانی را از نزدیک می‌شناسم که انسان‌هایی بسیار خوب، شریف، اخلاقی و دوست‌داشتنی هستند. مطمئن هستم این دوستان عزیزی که در یک دسته‌بندی کلّی، عضو قطب‌های متفاوت محسوب می‌شوند، اگر به‌دور از مباحث سیاسیِ روز و بی‌اطّلاع از دیدگاه یکدیگر دربارۀ این مسائل دور هم جمع شوند، عاشق شخصیت و منش همدیگر می‌شوند، امّا تلخی ماجرا آنجاست که اگر روند امور به همین منوال پیش برود، هیچ بعید نیست که آنها را حتّی درحال توجیه‌کردن کارِ قاتل یکدیگر نیز ببینیم! افسوس و صدافسوس!

عموماً می‌گویند که «بله، ما هم همین را می‌خواهیم، قطعاً اگر شدنی بود، امکان نداشت در این دوقطبی برویم و سرباز یکی از لشگرها بشویم، امّا شدنی نیست» و بعد اضافه می‌کنند: «این لشگر مقابل بوده که با عملکرد خود کار را به اینجا رسانده و راه دیگری باقی نگذاشته است. ازاین‌رو، جز حذف آنان، حتّی اگر خونین باشد، راه دیگری نیست».

خلاصه، گویی تایلانگ از زندان فرار کرده، استاد اودبی مرده و جنگجوی اژدها هم یک پاندای چاق و خپلو از آب درآمده باشد!

«تایلانگ»، قطبیت، تندروی، تعارض، تقابل و رویکرد حذفی‌ است که به شیوۀ رایج دو گروه متقابل جامعه تبدیل و از کنترل خارج شده است. «پو» جامعۀ دوقطبی‌شده است که هر چه نگاه می‌کنیم با صلح و اصلاح هیچ نسبتی ندارد. شیفو هم ما خواهندگان صلح و اصلاح هستیم.

بله، می‌دانم، خواسته‌ای نه بعید بلکه غیرممکن به نظر می‌رسد؛ چیزی معادل جمع نقیضین، امّا من جز این «مطلوب یافت‌می‌نشدنی»، نمی‌توانم آرزومند هیچ چیز دیگری باشم و برای هیچ هدف دیگری تلاش کنم و اگر بر سرم فریاد بزنید که «چطوری؟!» فریاد می‌زنم که «نمی‌دانم!» و بعد آهسته می‌گویم «الان نمی‌دانم» زیرا به‌هرحال، باور دارم که می‌شود و خواهد شد.

شما سایر هم‌وطنانم را نیز دعوت می‌کنم که به جای آنکه عضو یا طرفدار یکی از این دو قطب مقابل هم یا ناگزیر تماشاچی شوید، فقط طالب مطلوب دست‌نیافتنیِ «صلح و اصلاح جامعه» باشید و برای آن تلاش کنید؛ شاید اگر جمع و هم‌افزا شویم، امکان‌های جدیدی پیش رویمان فراهم شود.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⭕️ در جستجوی شتر هجدهم
✍️ احمد میدری

... داستان شتر هجدهم را ویلیام یوری باب کرده است. او صاحب کرسی حل منازعه (Conflict Resolution) در دانشگاه هاروارد است که تجربه‌های زیادی در حل منازعه در میان کشورها و نهادها دارد. چند کتاب او نیز به فارسی ترجمه شده است.

یوری معتقد است که عموم منازعات میان انسان‌ها مانند وصیت آن پدر است که 17 شتر را برای سه فرزند خود به ارث گذاشت. وصیت کرد که برای یکی از آنها یک‌دوم شترها، برای فرزند دیگر یک‌سوم و برای یکی هم یک‌نهم داده شود. بعد از فوت پدر فرزندان جمع شدند و وصیتنامه را خواندند. هفده نه بر دو تقسیم می‌شود و نه بر سه و نه بر عدد نه.

اختلاف میان فرزندان بالا گرفت. به پیر قوم مراجعه کردند و گفتند نمی‌توانیم وصیت پدر را اجرا کنیم. پیر دانا گفت من یک شتر به شما می‌دهم و آن وقت 18 شتر خواهید داشت یک‌دوم آن می‌شود 9 شتر، یک‌سوم آن می‌شود 6 شتر و یک‌نهم آن می‌شود 2 شتر. جمع شترهای شما می‌شود 9 به‌ علاوه 6 و به‌ علاوه 2 یعنی 17 شتر و می‌توانید یک شتر من را برگردانید.

اختلاف میان آنها پایان یافت و زندگی برادرانه برقرار شد. از نظر ویلیام یوری عموم منازعاتی که میان دولت‌ها، سازمان‌ها و مردم وجود دارد مانند همین وصیت است. هیچ راه‌حل از پیش تعیین شده‌ای ندارند مگر اینکه پیر دانایی شتر هجدهم را به عاریت بدهد تا مساله حل شود. مشکل پیدا کردن شتر هجدهم است. ما نیز در وضعیتی مشابه قرار گرفته‌ایم، وضعیتی که به آن تراژدی رئالیسم سیاسی می‌گویند.

کشور بر سر یک دوراهی قرار می‌گیرد که هیچ یک از دو سر دعوا را نمی‌توان حذف کرد. مانند دعوای زن و شوهری که در شرف طلاق هستند و فرزندانی دارند. طلاق یک تراژدی برای فرزندان و عموما برای مرد و زن هم است. هنر در این وضعیت اصلاح رفتار هر دو طرف است، هر دو علایقی دارند که جمع آنها ممکن نیست اما جدایی به‌طور قطع برای فرزندان مصیبت است.

جامعه امروز ما در چنین وضعیتی قرار دارد. نمی‌توانیم با هیچ یک از دو طرف دعوا همراهی کنیم. مساله حفظ همبستگی و اصلاح رفتارهاست تا نه تنها در کنار هم زندگی کنیم، بلکه با تغییر رفتار سعادت عمومی را به ارمغان بیاوریم. مساله اصلی، حل منازعه‌ است. اگر بر نظام سیاسی بیش از این فشار وارد شود با خطر دولت ضعیف روبه‌رو خواهیم بود که اگر محقق شد جهنمی می‌شود و همه آرزوی بازگشت به گذشته را خواهیم داشت. اگر دولت هم این راه را ادامه دهد ملت و خود را ویران می‌کند. خودویرانگر شده است.

این منازعه را چگونه می‌توان حل کرد؟

ویلیام یوری می‌گوید باید شتر هجدهم را درون هر جامعه کشف کرد. راه‌حل او برای حل منازعه خاورمیانه بازگشت به سنت مشترک در میان ادیان این منطقه یعنی سنت مشترک میان اسلام، یهودیت و مسیحیت است. هر سه ادیان ابراهیمی هستند.

به نظر او باید راه را از ابراهیم پیامبر پرسید. یوری از زادگاه ابراهیم تا محل فوتش پیاده رفت تا بتواند سنت مشترک میان پیروان ابراهیم اعم از یهودی یا مسلمان یا مسیحی را بیابد. او سنت مشترک را در همسفره بودن پیدا کرد. میان همه ساکنین منطقه خاورمیانه یک سنت مشترک ابراهیمی وجود دارد: همسفره بودن و مهمان‌پذیری.

همه مردم این منطقه از ابراهیم آموخته‌اند مهمان را برکت سفره و مهمان خدا می‌دانند. همسفره بودن برکت است، زیرا بستری برای گفت‌وگو است. از دل گفت‌وگو نه گفت‌وگویی سیاسی، بلکه گفت‌وگو بر سر هر چیزی انسان را از موضع نزاع بیرون می‌آورد و افق تازه‌ای را می‌گشاید. از نظر یوری شتر هیجدهم برای حل منازعه همسفره شدن است تا در لحظه‌هایی که اختلاف و منازعه را کنار می‌گذاریم راه‌حلی برای مسائل به ظاهر لاینحل بیابیم.

حل منازعه داخلی ما هم شتر هجدهم می‌خواهد. نمی‌دانیم این شتر چیست، اما می‌دانیم به قول محمدمهدی مجاهدی از دل هم‌مساله شدن «هم‌مسالگی» بیرون می‌آید. به‌رغم همه اختلاف‌ها مساله‌های مشترک زیادی داریم. دعوا بر سر حق و باطل نیست تنها یک باطل وجود دارد و آن هم تداوم منازعه است که هر دو طرف را به مسلخ می‌برد.

... «ولا تنازعُواْ فتفْشلُواْ وتذْهب رِیحُکُمْ وٱصْبِرُواْ إِنّ ٱللّه مع ٱلصّابِرِین. با هم نزاع مکنید که سست‌ شوید و مهابت‌ شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبان است.» به این آیه ایمان بیاوریم.

منبع: کانال تلگرامی احمدمیدری

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
2024/09/21 21:26:50
Back to Top
HTML Embed Code: