✅ سلام بر حسین
سلام بر او که به جرم شکستن وحدت مسلمین تعقیب شد
سلام بر او که برای حفظ اسلام به قتلش رساندند
سلام بر او که زورمندان و زرداران و مقدس نمایان به قتلش متحد شدند، یکی دستور داد و دیگری اسباب و آن یکی فتوا
سلام بر او که صاحبان شکمهای ورمکرده از بیتالمال، پیراهنش را ربودند و حرمش را غارت کردند
سلام بر او که ویژهخواران و آقازادگان اسب بر او دواندند
سلام بر او که کفار و بتپرستان در قتلش بیگناه بودند
سلام بر مقتول پیشانیهای پینهبسته و زبانهای روزهدار
سلام بر او که به شکرانۀ قتلش، مسجدها ساختند و قربانیها نمودند
سلام بر او که تمام احزاب بر قتلش متحد شدند
سلام بر او که ساکتان و محافظهکاران در خونش شریک گشتند
سلام بر حسینابنعلیابنابیطالب، اولین قیامکننده بر حکومتهای مذهبی نامشروع
سلام بر او که اذهان ابنا بشر را علیه هر چه استبداد است مشوش ساخته است
سلام بر حسین (ع)
سلام بر او که تمامی احزابی که با یکدیگر دشمن بودند به دشمنی با او متحد شدند
سلام بر او که برای حلال شمردن خونش، مفسران به کتاب خدا استناد کردند
سلام بر او که بر منبر جدش تکیه دادند و فتوای قتلش را خواندند
سلام بر آقایی که وحوش بیابان سیراب بودند و تشنه جان داد
(سلمان کدیور)
اگر خودم هم بخواهم چند عبارت اضافه کنم، میگویم:
سلام بر او که گناهش «بیعت نکردن با خلیفۀ مسلمین» بود؛
سلام بر «چراغ هدایت»ی که به جرم «گمراهکردن مردم» کشته شد؛
سلام بر «کشتی نجات»ی که به اتّهام «برهمزدن نظم جامعه» شهید شد؛
سلام بر او که بهخاطر «نقد خلیفه مسلمین» تکفیر شد؛
سلام بر او که به فتوای فقیهان حکومتی و به حکم قاضیان نظام اسلامی خونش مباح شد؛
سلام بر او که به دست تمامیتخواهانی کشته شد که خواهان تحمیل عقاید و ارادۀ خود بودند؛
سلام بر امامی که او را به خاطر «حفظ نظام اسلامی» شهید کردند؛
سلام بر «سرور آزادگان» که اربابان زر و زور و تزویر او را «الگوی اطاعت کورکورانه» معرّفی میکنند؛
سلام بر «صلحطلب، اصلاحجو و اهل مدارا، گفتگو و مذاکره»ای که میخواهند از او تصویر یک تندروی متعصّب و یکدنده را نشان دهند؛
سلام بر امامی که «خط قرمز» برای او بهمعنای جان دادن بود در هنگامهای که برای زیربار ذلّت نرفتن چارۀ دیگری نیست و برای مدّعیان پیرویاش، به معنای جانگرفتن از مخالف و منتقد؛
سلام بر شکنندۀ قداستهایی که به نام دین بر پا میکنند؛
سلام بر او که در ظاهر و کوتاهمدّت، شکست خورد امّا در قلب تمامی حقگویان و حقجویان تاریخ جای گرفت؛
سلام بر او که همرنگ جماعت نشد؛
سلام بر او که در زمانۀ رواج «توجیه و انفعال» یا «جوگیرشدن و آشوب»، به سمت هیچکدام منحرف نشد؛
سلام بر او که در دشوارترین زمانهها، تا لحظۀ شهادت، بر لبۀ شمشیر راه رفت و به افراط و تفریط مبتلا نشد؛
سلام بر عزیزی که خود تشنه جان داد امّا ما را از شراب معنویت سیراب کرد؛
سلام بر او که مجلس روضهاش جلابخش روح و روانمان است؛
سلام بر او که با خون خود، راه را به ما نشان داد و از تحریف دین خدا جلوگیری کرد؛
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
سلام بر او که به جرم شکستن وحدت مسلمین تعقیب شد
سلام بر او که برای حفظ اسلام به قتلش رساندند
سلام بر او که زورمندان و زرداران و مقدس نمایان به قتلش متحد شدند، یکی دستور داد و دیگری اسباب و آن یکی فتوا
سلام بر او که صاحبان شکمهای ورمکرده از بیتالمال، پیراهنش را ربودند و حرمش را غارت کردند
سلام بر او که ویژهخواران و آقازادگان اسب بر او دواندند
سلام بر او که کفار و بتپرستان در قتلش بیگناه بودند
سلام بر مقتول پیشانیهای پینهبسته و زبانهای روزهدار
سلام بر او که به شکرانۀ قتلش، مسجدها ساختند و قربانیها نمودند
سلام بر او که تمام احزاب بر قتلش متحد شدند
سلام بر او که ساکتان و محافظهکاران در خونش شریک گشتند
سلام بر حسینابنعلیابنابیطالب، اولین قیامکننده بر حکومتهای مذهبی نامشروع
سلام بر او که اذهان ابنا بشر را علیه هر چه استبداد است مشوش ساخته است
سلام بر حسین (ع)
سلام بر او که تمامی احزابی که با یکدیگر دشمن بودند به دشمنی با او متحد شدند
سلام بر او که برای حلال شمردن خونش، مفسران به کتاب خدا استناد کردند
سلام بر او که بر منبر جدش تکیه دادند و فتوای قتلش را خواندند
سلام بر آقایی که وحوش بیابان سیراب بودند و تشنه جان داد
(سلمان کدیور)
اگر خودم هم بخواهم چند عبارت اضافه کنم، میگویم:
سلام بر او که گناهش «بیعت نکردن با خلیفۀ مسلمین» بود؛
سلام بر «چراغ هدایت»ی که به جرم «گمراهکردن مردم» کشته شد؛
سلام بر «کشتی نجات»ی که به اتّهام «برهمزدن نظم جامعه» شهید شد؛
سلام بر او که بهخاطر «نقد خلیفه مسلمین» تکفیر شد؛
سلام بر او که به فتوای فقیهان حکومتی و به حکم قاضیان نظام اسلامی خونش مباح شد؛
سلام بر او که به دست تمامیتخواهانی کشته شد که خواهان تحمیل عقاید و ارادۀ خود بودند؛
سلام بر امامی که او را به خاطر «حفظ نظام اسلامی» شهید کردند؛
سلام بر «سرور آزادگان» که اربابان زر و زور و تزویر او را «الگوی اطاعت کورکورانه» معرّفی میکنند؛
سلام بر «صلحطلب، اصلاحجو و اهل مدارا، گفتگو و مذاکره»ای که میخواهند از او تصویر یک تندروی متعصّب و یکدنده را نشان دهند؛
سلام بر امامی که «خط قرمز» برای او بهمعنای جان دادن بود در هنگامهای که برای زیربار ذلّت نرفتن چارۀ دیگری نیست و برای مدّعیان پیرویاش، به معنای جانگرفتن از مخالف و منتقد؛
سلام بر شکنندۀ قداستهایی که به نام دین بر پا میکنند؛
سلام بر او که در ظاهر و کوتاهمدّت، شکست خورد امّا در قلب تمامی حقگویان و حقجویان تاریخ جای گرفت؛
سلام بر او که همرنگ جماعت نشد؛
سلام بر او که در زمانۀ رواج «توجیه و انفعال» یا «جوگیرشدن و آشوب»، به سمت هیچکدام منحرف نشد؛
سلام بر او که در دشوارترین زمانهها، تا لحظۀ شهادت، بر لبۀ شمشیر راه رفت و به افراط و تفریط مبتلا نشد؛
سلام بر عزیزی که خود تشنه جان داد امّا ما را از شراب معنویت سیراب کرد؛
سلام بر او که مجلس روضهاش جلابخش روح و روانمان است؛
سلام بر او که با خون خود، راه را به ما نشان داد و از تحریف دین خدا جلوگیری کرد؛
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
فلاخن||سلمان کدیور
♦️این سلامهای خون آلودی که برادر عزیزم #سلمان_کدیور نوشته و حجت الاسلام علی بخشی روی منبر خوانده را تا قیامت میشود گوش داد و از شنیدنش لذت برد.
🔻سلام بر او که ساکتان و محافظهکاران در ریختن خونش شریکاند.
🔻سلام بر او که آقازادگان و ویژهخواران…
🔻سلام بر او که ساکتان و محافظهکاران در ریختن خونش شریکاند.
🔻سلام بر او که آقازادگان و ویژهخواران…
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
📝حکایتِ آن عاشقانِ شَرزه که با شب نزیستند
✅ بازخوانیِ فرازهایی از خطبه حضرت حسین(ع) در سرزمینِ "منا" در سال ۵۸ ه. ق. (یک سال پیش از مرگِ معاویه) که در جمع علمایِ امّت و برخی صحابۀ بازمانده از دوران حضرت رسول(ص) ایراد شده است. خطاب اصلی این خطبه به نخبگان زمان است و نهیب بر آنان بهخاطر سکوتشان در برابر «حق خوری» و «ظلم» حاکمان.
✍🏻بازترجمه، ویرایش و روانسازیِ متن: سعید رضادوست
✅شما ای گروهِ نیرومند! دستهای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی نامبُردارید و به واسطهیِ خدا (و دینِ او) در دل مردم، قدر و مرتبهای دارید که توانگر، از آن حساب میبرَد و ناتوان، شما را گرامی میدارد و آنانی که همرتبهی شمایند و بر آنها ولایتی ندارید نیز شما را بر خود مقدّم میدارند. شما واسطهی (برآوردنِ) حوائجی هستید که از خواستارانشان دریغ میدارند. (امّا و متاسّفانه) به هیبتِ پادشاهان و ارجمندیِ بزرگان، در راه گام برمیدارید. آیا (امیدِ) همهی ایشان (که نام بردم) از آن رو نیست که به شما چشم دارند تا برایِ " *حقّ خدا* " قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی روگردان شدهاید، *حقوقِ ضعیفان را تباه ساختهاید* و (البتّه) به پندار خود، حقّتان را گرفتهاید! شما در این راه(الهی)، نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با طبقهای (فاسد) درافتادید. آیا (با این وضع) از درگاه خدا، بهشت و همنشینیِ پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟
✅شما میبینید که *پیمانهای خدا شکسته شده* و نگران نمیشوید، با وجودِ اینکه برای یک نقضِ پیمانِ پدرانِ خود، به هراس میافتید! میبینید که پیمان (دین و آیینِ) رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم (بر ایشان) نمیکنید و *در خورِ مسئولیتتان کاری نکردهاید* (و قدمی برنمیدارید) و به کسانی که (با وجودِ کوتاهیهایِ شما) در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید و (در عین حال) خودتان *به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید* .
✅همهی این رفتارهایِ شما (مصداقِ نقضِ) همان امر به معروف و نهی از منکری است که خداوند همگان را به آن فرمان داده و شما از آن غافل ماندهاید. مصیبت بر شما (با توجّه به جایگاه و مسئولیّتتان) از همهی مردم بزرگتر است، زیرا *در حفظ منزلتِ دانایان و شایستگان مغلوب شدید* و ای کاش (در حفظ آن) تلاش میکردید.
✅شما *ظالمان را بر مناصبشان نشاندید* (و در آن جایگاهها استوارشان کردید) و (زعامتِ) امورِ الهی را به آنان سپردید تا (بی هیچ هراس و نگرانی) به شُبهه، کار کنند و در (مسیرِ) شهوت و دلخواهِ خویش پیش روند. فرارِ شما از مرگ و خوش بودنِ شما به زندگیِ (موقّتِ) دنیا که (بیگمان) از شما ستانده خواهد شد، (موجبِ جسور گردیدنِ ناشایستگانِ حاکم شده و در نتیجه عملاً) ضعیفان را به دست آنان (/ناشایستگانِ حاکم) سپردهاید که برخی را بَرده و گوش به فرمانِ خود ساخته و برخی را ناتوان و غرق در (مشکلاتِ) زیستِ روزمرّه کرده و در امور مملکت (مطابق با) رأی (دلخواهِ) خود تصرّف میکنند و با هوسرانیِ خویش و پیروی از اشرار و گستاخی در برابرِ پروردگار، شومی و پلیدی به بار میآورند.
✅در هر شهری، خطیبی سخنور (از یارانِ معاویه و دستگاهِ جور) بر منبر دارند که به سودِ ایشان (و به دروغ) سخن میگوید. (در وضعیّتی که) *سرتاسر کشورِ اسلامی بیپناه مانده* ، دستِ (این ناشایستگان) در جایجایِ آن باز (و دراز) است و مردم، بردگانِ آنها (به شمار میآیند) و (در این وضع و حال، مردمِ عادی قادر نخواهند بود) هیچ درازدستیِ گستاخانهای را از خود رانده و دفع کنند.
✅شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که *سرزمینِ اسلامی، در اختیار فریبکاری خائن و مالیات ستانندهای ستمگر و فرمانروایی بیرحم بر مردمان است* . پس خدا در آنچه ما (بر سرِ آن) نزاع داریم، حاکم (و گواه) است و در موضوعِ اختلاف، داوری خواهد کرد.
✅خدایا! تو میدانی که آنچه از ما سر زده است برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مالِ بیارزش دنیا نبوده، بلکه از آن روست که (میخواهیم) نشانههایِ آیین تو را آشکار نموده و شیوهی اصلاحِ کژیها را در سرزمینهایت نمایان سازیم تا بندگانِ ستمدیدهیِ تو، آسودهخاطر (بتوانند) به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند.
✅ای مردم! اگر (نکوشید و) ما را (در این راه) یاری نرسانید، *ستمگران (بیش از پیش) بر شما مسلّط خواهند شد* و در خاموش کردن نورِ (راهنماییهایِ) پیامبرِ شما، بیشتر گستاخی و درازدستی خواهند کرد. (پاداش و مطلوب) برایِ ما خداست و (همو) برایِ ما بس است. بر او توکّل داریم و (همگان) به سوی او بازمیگردیم و سرانجامِ (همه چیز و همه کس) به سوی اوست.
نقل از کانال فردای بهتر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✅ بازخوانیِ فرازهایی از خطبه حضرت حسین(ع) در سرزمینِ "منا" در سال ۵۸ ه. ق. (یک سال پیش از مرگِ معاویه) که در جمع علمایِ امّت و برخی صحابۀ بازمانده از دوران حضرت رسول(ص) ایراد شده است. خطاب اصلی این خطبه به نخبگان زمان است و نهیب بر آنان بهخاطر سکوتشان در برابر «حق خوری» و «ظلم» حاکمان.
✍🏻بازترجمه، ویرایش و روانسازیِ متن: سعید رضادوست
✅شما ای گروهِ نیرومند! دستهای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی نامبُردارید و به واسطهیِ خدا (و دینِ او) در دل مردم، قدر و مرتبهای دارید که توانگر، از آن حساب میبرَد و ناتوان، شما را گرامی میدارد و آنانی که همرتبهی شمایند و بر آنها ولایتی ندارید نیز شما را بر خود مقدّم میدارند. شما واسطهی (برآوردنِ) حوائجی هستید که از خواستارانشان دریغ میدارند. (امّا و متاسّفانه) به هیبتِ پادشاهان و ارجمندیِ بزرگان، در راه گام برمیدارید. آیا (امیدِ) همهی ایشان (که نام بردم) از آن رو نیست که به شما چشم دارند تا برایِ " *حقّ خدا* " قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی روگردان شدهاید، *حقوقِ ضعیفان را تباه ساختهاید* و (البتّه) به پندار خود، حقّتان را گرفتهاید! شما در این راه(الهی)، نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با طبقهای (فاسد) درافتادید. آیا (با این وضع) از درگاه خدا، بهشت و همنشینیِ پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟
✅شما میبینید که *پیمانهای خدا شکسته شده* و نگران نمیشوید، با وجودِ اینکه برای یک نقضِ پیمانِ پدرانِ خود، به هراس میافتید! میبینید که پیمان (دین و آیینِ) رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم (بر ایشان) نمیکنید و *در خورِ مسئولیتتان کاری نکردهاید* (و قدمی برنمیدارید) و به کسانی که (با وجودِ کوتاهیهایِ شما) در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید و (در عین حال) خودتان *به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید* .
✅همهی این رفتارهایِ شما (مصداقِ نقضِ) همان امر به معروف و نهی از منکری است که خداوند همگان را به آن فرمان داده و شما از آن غافل ماندهاید. مصیبت بر شما (با توجّه به جایگاه و مسئولیّتتان) از همهی مردم بزرگتر است، زیرا *در حفظ منزلتِ دانایان و شایستگان مغلوب شدید* و ای کاش (در حفظ آن) تلاش میکردید.
✅شما *ظالمان را بر مناصبشان نشاندید* (و در آن جایگاهها استوارشان کردید) و (زعامتِ) امورِ الهی را به آنان سپردید تا (بی هیچ هراس و نگرانی) به شُبهه، کار کنند و در (مسیرِ) شهوت و دلخواهِ خویش پیش روند. فرارِ شما از مرگ و خوش بودنِ شما به زندگیِ (موقّتِ) دنیا که (بیگمان) از شما ستانده خواهد شد، (موجبِ جسور گردیدنِ ناشایستگانِ حاکم شده و در نتیجه عملاً) ضعیفان را به دست آنان (/ناشایستگانِ حاکم) سپردهاید که برخی را بَرده و گوش به فرمانِ خود ساخته و برخی را ناتوان و غرق در (مشکلاتِ) زیستِ روزمرّه کرده و در امور مملکت (مطابق با) رأی (دلخواهِ) خود تصرّف میکنند و با هوسرانیِ خویش و پیروی از اشرار و گستاخی در برابرِ پروردگار، شومی و پلیدی به بار میآورند.
✅در هر شهری، خطیبی سخنور (از یارانِ معاویه و دستگاهِ جور) بر منبر دارند که به سودِ ایشان (و به دروغ) سخن میگوید. (در وضعیّتی که) *سرتاسر کشورِ اسلامی بیپناه مانده* ، دستِ (این ناشایستگان) در جایجایِ آن باز (و دراز) است و مردم، بردگانِ آنها (به شمار میآیند) و (در این وضع و حال، مردمِ عادی قادر نخواهند بود) هیچ درازدستیِ گستاخانهای را از خود رانده و دفع کنند.
✅شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که *سرزمینِ اسلامی، در اختیار فریبکاری خائن و مالیات ستانندهای ستمگر و فرمانروایی بیرحم بر مردمان است* . پس خدا در آنچه ما (بر سرِ آن) نزاع داریم، حاکم (و گواه) است و در موضوعِ اختلاف، داوری خواهد کرد.
✅خدایا! تو میدانی که آنچه از ما سر زده است برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مالِ بیارزش دنیا نبوده، بلکه از آن روست که (میخواهیم) نشانههایِ آیین تو را آشکار نموده و شیوهی اصلاحِ کژیها را در سرزمینهایت نمایان سازیم تا بندگانِ ستمدیدهیِ تو، آسودهخاطر (بتوانند) به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند.
✅ای مردم! اگر (نکوشید و) ما را (در این راه) یاری نرسانید، *ستمگران (بیش از پیش) بر شما مسلّط خواهند شد* و در خاموش کردن نورِ (راهنماییهایِ) پیامبرِ شما، بیشتر گستاخی و درازدستی خواهند کرد. (پاداش و مطلوب) برایِ ما خداست و (همو) برایِ ما بس است. بر او توکّل داریم و (همگان) به سوی او بازمیگردیم و سرانجامِ (همه چیز و همه کس) به سوی اوست.
نقل از کانال فردای بهتر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
attach 📎
✔️ حاج حسین محمدی! (کربلا به روایت امروز)
🖌👤افشین احمدپور
در شام، معاویه، ریق رحمت را سر کشیده است!! صحابی چاچول باز ، مسلمان رنگ کن و شکم گندهی پیامبر(ص) و پسر ابوسفیان!!
حالا یزید با آن ریش بزی ادکلن زده و آن کبد چرب الکلی ، بر مسند خلافت نشسته و در نخستین اقدام ، قلم و دوات را بر می دارد و به «ولید بن عتبة» ، حاکم مدینه می نویسد که از پسر علی(ع) بیعت بگیرد!!
بیعت یعنی چه؟!! یعنی حسین(ع) ، فرزند پنجاه و هفت ساله ی علی(ع) و زهرا(س) ، بیاید و پای قباله نامچه ی خلافت یک جوان ریش بزی بوزینه باز را امضاء کند که بله!! جانشینی پیامبر نوش جانتان حضرت یزید!! موقع عرق خوری و بوزینه بازی ، ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید!! ....
ایضا ، در قبال این خوش خدمتی ، نظر لطفی هم به ما و باقی مانده ی اولاد علی(ع) داشته باشید و حتی المقدور ، گاهی چند همیان زر سرخ و چهار پنج تا جاریه مغنیه و کنیز خوش بر و رو نیز عنایت بفرمایید!! ما هم چشممان را روی این همه بی عدالتی ، ظلم ، جنایت ، فساد و کثافت کاری که در پوشش دین انجام می شود می بندیم و ظهر به ظهر ، صدقه ی سر ولی امر مسلمین و به شکر آرامش و آسایش حاکم بر مدینه ، دو کف دست گوشت گوسفندی را با یک بند انگشت دنبه داخل دیزی سنگی می ریزیم و نان سبوس دار را داخل آن ترید می کنیم و با یک کوزه دوغ شتر ، دور هم می خوریم و به جان خلیفه ی مسلمین دعا می کنیم!!!...
کل ماه صفر هم به خاطر سالگرد وفات پیامبر(ص) ، تمام کوچه های متعلق به بنی هاشم را سیاه پوش می کنیم و دسته ی سینه زنی و زنجیرزنی راه می اندازیم و علم و کتل به دوش به تعظیم شعائرالله مشغول می شویم!! ... و کل ماه رمضان را هم با گوشت و برنج مرحمتی خلیفه و پولدارهای مدینه ، روزی دو پاتیل قیمه پلو بار می گذاریم و در ظرف یک بار مصرف بین روزه داران «هیأت علی بن ابی طالب مدینه!» پخش می کنیم!! چند پارچ شربت بیدمشک هم با دو قالب یخ ، می زنیم تنگش تا فرآیند هضم و جذب بهتر صورت بگیرد!! بیعت دقیقا یعنی این! نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!!
بیعت یعنی اینکه حسین(ع) بنشیند و نابود شدن اسلام را ببیند ولی از ترس جان خودش و خویشاوندان سببی و نسبی اش و به هم نخوردن آرامش زندگی اش ، سکوت کند و به جای آگاهانیدن عوام غفلت زده و چرت آلود که کاری است طاقت فرسا و خطرناک ، سراغ مقدس بازی برود که هم راحت است و هم بی درد سر!!
حسین(ع) می تواند بیعت کند و در کمال آرامش و آسایش هر روز روزه بگیرد و هر سال به حج برود و اسم خودش را هم بگذارد «حاج حسین محمدی!!». درست مثل این حاج حسین های دور و بر ما که برای رسیدن به نان و نام و پست و مقام ، له له می زنند و از هیچ رذالتی چشم پوشی نمی کنند اما جلسات روضه ی محرم و صفر و ایام فاطمیه و ایام زینبیه و ایام محسنیه و سایر ایامشان قضا نمی شود!!! و در حالی که لباس سیاه پوشیده اند ، بیخ گوششان می خورند و می برند و می درند و این ها ککشان هم نمی گزد!! نه به خاطر نادانی و نابینایی!! بلکه به خاطر ترس و به خاطر طمع!!
حسین(ع) می تواند با یزید بیعت کند و هر روز در مسجد مدینه به جهت اقامه ی نماز جماعت حضور یابد و همان جا هم برای تنگدستانی که به علت فساد سیستماتیک اموی و صحابه خور کردن بیت المال به خاک سیاه نشسته و به عمق سیاه چال اختلاف طبقاتی سقوط کرده اند سفارش نامه بنویسد به جهت کمک بلاعوض!! به چه کسی!؟ به حاکمان منصوب از سوی خلیفه ی دائم الخمر اموی!!
اما هیهات که حسین(ع) ، فرزند شکوهمند علی(ع) و زهرا(س) که خون پیامبر(ص) در رگ های او جاری است اسلام را مثل ما عوام بفهمد!! و حاشا که زنده باشد و به حاکمیت پلیدی همچون یزید بر قلمرو حکومت اسلامی تن در دهد!!
منبع: کانال علم، دین، خرافه (دکتر افشین احمدپور)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🖌👤افشین احمدپور
در شام، معاویه، ریق رحمت را سر کشیده است!! صحابی چاچول باز ، مسلمان رنگ کن و شکم گندهی پیامبر(ص) و پسر ابوسفیان!!
حالا یزید با آن ریش بزی ادکلن زده و آن کبد چرب الکلی ، بر مسند خلافت نشسته و در نخستین اقدام ، قلم و دوات را بر می دارد و به «ولید بن عتبة» ، حاکم مدینه می نویسد که از پسر علی(ع) بیعت بگیرد!!
بیعت یعنی چه؟!! یعنی حسین(ع) ، فرزند پنجاه و هفت ساله ی علی(ع) و زهرا(س) ، بیاید و پای قباله نامچه ی خلافت یک جوان ریش بزی بوزینه باز را امضاء کند که بله!! جانشینی پیامبر نوش جانتان حضرت یزید!! موقع عرق خوری و بوزینه بازی ، ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید!! ....
ایضا ، در قبال این خوش خدمتی ، نظر لطفی هم به ما و باقی مانده ی اولاد علی(ع) داشته باشید و حتی المقدور ، گاهی چند همیان زر سرخ و چهار پنج تا جاریه مغنیه و کنیز خوش بر و رو نیز عنایت بفرمایید!! ما هم چشممان را روی این همه بی عدالتی ، ظلم ، جنایت ، فساد و کثافت کاری که در پوشش دین انجام می شود می بندیم و ظهر به ظهر ، صدقه ی سر ولی امر مسلمین و به شکر آرامش و آسایش حاکم بر مدینه ، دو کف دست گوشت گوسفندی را با یک بند انگشت دنبه داخل دیزی سنگی می ریزیم و نان سبوس دار را داخل آن ترید می کنیم و با یک کوزه دوغ شتر ، دور هم می خوریم و به جان خلیفه ی مسلمین دعا می کنیم!!!...
کل ماه صفر هم به خاطر سالگرد وفات پیامبر(ص) ، تمام کوچه های متعلق به بنی هاشم را سیاه پوش می کنیم و دسته ی سینه زنی و زنجیرزنی راه می اندازیم و علم و کتل به دوش به تعظیم شعائرالله مشغول می شویم!! ... و کل ماه رمضان را هم با گوشت و برنج مرحمتی خلیفه و پولدارهای مدینه ، روزی دو پاتیل قیمه پلو بار می گذاریم و در ظرف یک بار مصرف بین روزه داران «هیأت علی بن ابی طالب مدینه!» پخش می کنیم!! چند پارچ شربت بیدمشک هم با دو قالب یخ ، می زنیم تنگش تا فرآیند هضم و جذب بهتر صورت بگیرد!! بیعت دقیقا یعنی این! نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!!
بیعت یعنی اینکه حسین(ع) بنشیند و نابود شدن اسلام را ببیند ولی از ترس جان خودش و خویشاوندان سببی و نسبی اش و به هم نخوردن آرامش زندگی اش ، سکوت کند و به جای آگاهانیدن عوام غفلت زده و چرت آلود که کاری است طاقت فرسا و خطرناک ، سراغ مقدس بازی برود که هم راحت است و هم بی درد سر!!
حسین(ع) می تواند بیعت کند و در کمال آرامش و آسایش هر روز روزه بگیرد و هر سال به حج برود و اسم خودش را هم بگذارد «حاج حسین محمدی!!». درست مثل این حاج حسین های دور و بر ما که برای رسیدن به نان و نام و پست و مقام ، له له می زنند و از هیچ رذالتی چشم پوشی نمی کنند اما جلسات روضه ی محرم و صفر و ایام فاطمیه و ایام زینبیه و ایام محسنیه و سایر ایامشان قضا نمی شود!!! و در حالی که لباس سیاه پوشیده اند ، بیخ گوششان می خورند و می برند و می درند و این ها ککشان هم نمی گزد!! نه به خاطر نادانی و نابینایی!! بلکه به خاطر ترس و به خاطر طمع!!
حسین(ع) می تواند با یزید بیعت کند و هر روز در مسجد مدینه به جهت اقامه ی نماز جماعت حضور یابد و همان جا هم برای تنگدستانی که به علت فساد سیستماتیک اموی و صحابه خور کردن بیت المال به خاک سیاه نشسته و به عمق سیاه چال اختلاف طبقاتی سقوط کرده اند سفارش نامه بنویسد به جهت کمک بلاعوض!! به چه کسی!؟ به حاکمان منصوب از سوی خلیفه ی دائم الخمر اموی!!
اما هیهات که حسین(ع) ، فرزند شکوهمند علی(ع) و زهرا(س) که خون پیامبر(ص) در رگ های او جاری است اسلام را مثل ما عوام بفهمد!! و حاشا که زنده باشد و به حاکمیت پلیدی همچون یزید بر قلمرو حکومت اسلامی تن در دهد!!
منبع: کانال علم، دین، خرافه (دکتر افشین احمدپور)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
علم ، دین ، خرافه
حاج حسین محمدی!( کربلا به روایت امروز)
در شام ، معاویه ، ریق رحمت را سر کشیده است!! صحابی چاچول باز ، مسلمان رنگ کن و شکم گنده ی پیامبر(ص) و پسر ابوسفیان!!
حالا یزید با آن ریش بزی ادکلن زده و آن کبد چرب الکلی ، بر مسند خلافت نشسته و در نخستین…
در شام ، معاویه ، ریق رحمت را سر کشیده است!! صحابی چاچول باز ، مسلمان رنگ کن و شکم گنده ی پیامبر(ص) و پسر ابوسفیان!!
حالا یزید با آن ریش بزی ادکلن زده و آن کبد چرب الکلی ، بر مسند خلافت نشسته و در نخستین…
Forwarded from اتچ بات
تأمّلی در آثار عزاداریِ ما
هر حرکت خوب و مفیدی، علاوه بر همراهی و تقویت، نیازمند بازنگری و آسیبشناسی است، در غیراینصورت، بهمرور اشکالاتش افزونتر و فاصلهاش با فلسفۀ وجودیِ خود بیشتر میشود.
در این یادداشت، مجموعۀ عزاداریهای ما در طول چند صدسال اخیر، در قالب یک واحد کلّی مورد توجه قرار گرفتهاند و به این پرداخته شده است که این مراسم در مجموع بر روی سه مقولۀ زیر چه اثری داشته است:
1. توجه به نیازمندان و حمایت از آنان؛
2. پایبندی به واجبات دینی (نماز، روزه و غیره)؛
3. آزادگی و ظلمستیزی.
بیان شده است که در رابطه با دو مورد اوّل، اثر این مراسم درمجموع مثبت امّا در رابطه با مورد سوّم، نامطلوب (متّضاد با فلسفۀ وجودی خود) بوده است.
در بخشی از یادداشت میخوانیم:
«پرسش اصلی این است که «آیا طی این چند صدسال، ظالمان، جنایتکاران، رانتخواران و اربابان ستمکار، از فرارسیدن ماه محرّم و تجمّع مردم در مراسم مربوطه احساس خطر میکردهاند یا بالعکس، احساس امنیّت بیشتری به آنها دست میداده است؟». ... ناصرالدّینشاه قاجار، که دوران طولانی پادشاهی او با اوج ظلم، جنایت و تباهی ایرانزمین مصادف بود، تکیۀ بزرگ دولت را برای برپایی عزاداری ساخت. او برای امام حسین (ع) شعر سرود و هرساله مراسم محرّم را با شکوه فراوان برگزار میکرد. محمّدعلی شاه قاجار در روز عاشورا قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را بهروى صورتش میمالید و در شب عاشورا هزار و یک عدد شمع در اطاقش روشن میکرد و شمع چهل منبر را روشن می کرد. او در روز عاشورا آنقدر خون از سر خود جارى میکرد که به حالت غشوه میافتاد. رضاخان سردارسپه (که کمی بعدتر به رضاشاه بدل شد) در روز عاشورا سر و صورت خود را گل میمالید و پا برهنه برای سید الشهدا عزاداری میکرد. دسته قزاقها به سردستگی رضاخان بر سر و سینه خود میزدند و میخواندند: "اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بییاور و تنها نبودی!". محمدرضا شاه پهلوی نیز هر ساله عزاداری ماه محرم را در تکیه دولت برگزار میکرد».
«آیا تاکنون به این فکر کردهاید که درست در هنگامی که داریم برای امام حسین (ع) سینه و زنجیر میزنیم ممکن است برخی همسایگان ما در محلّه یا برخی همکاران ما در محل کار، به شدّت مظلوم واقع شده باشند؟! آیا ممکن نیست درست در زمانی که داریم برای امام حسین (ع) اشک میریزیم، انسانهای آزادهای که پیام واقعی حرکت او را دریافت کرده و در مسیر حقگویی و ظلمستیزی گام برمیدارند، تحت فشار، ظلم و محدودیت باشند؟! نکند من و شمای هیئتدار یا سینهزن و زنجیرزن هم وقتی در قیامت با امام حسین (ع) مواجه میشویم، بر خلاف انتظاری که داریم، او را از دست خودمان و بهویژه عزاداریهایمان ناراحت ببینیم! نکند برخی از کسانی را که مورد شفاعت قرار داده است به ما نشان دهد و از ما بپرسد که آیا آنها را میشناسیم و بعد که پاسخ منفی دادیم، برایمان توضیح دهد که «اینها اصلاحگران و حقگویان آزادهای هستند که طبق توصیهها و سیره و سنّت من عمل میکردند، آنها درست در زمانی که شما در حال گریه و سینهزنی برای من بودید، بهشدّت تحت فشار و محدودیت قرار گرفته بودند، تلاش میکردند شما را از وضعیت خود آگاه و حمایتتان را برای پیگیری اهداف جمعی و اصلاحگرانهشان جلب کنند، متنها و سخنانشان کاملاً در دسترس بود امّا شما به آنها بیتوجه و مشغول عزاداری بودید»! نکند امام (ع) به ما گلایه کند که چرا بر خلاف جهتگیری او و همراستا با مسیر یزید و یزیدیان عمل کردهایم!»
👈 اگرچه نسبت به یادداشتهای متداول در فضای مجازی اندکی طولانی است، امّا از تمامی هیئتداران، عزاداران حسینی و کسانی که دغدغۀ دین و مذهب دارند درخواست میکنم که دقایقی وقت بگذارند و مطالعه بفرمایند. همچنین، اگر خواندید و مفید یافتید، لطفا بازنشر دهید.
⬅️ متن کامل یادداشت را میتوانید از اینجا (صفحۀ اینترنتی در سایت ویرگول) یا از طریق فایل پیدیاف الصاقشده مطالعه بفرمایید.
✔️ با استفاده از گزینۀ «leave a comment» در کانال تلگرامی نگارنده نیز میتوانید مرا از نقطهنظرات و نقدهای احتمالی خود بهرهمند کنید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
هر حرکت خوب و مفیدی، علاوه بر همراهی و تقویت، نیازمند بازنگری و آسیبشناسی است، در غیراینصورت، بهمرور اشکالاتش افزونتر و فاصلهاش با فلسفۀ وجودیِ خود بیشتر میشود.
در این یادداشت، مجموعۀ عزاداریهای ما در طول چند صدسال اخیر، در قالب یک واحد کلّی مورد توجه قرار گرفتهاند و به این پرداخته شده است که این مراسم در مجموع بر روی سه مقولۀ زیر چه اثری داشته است:
1. توجه به نیازمندان و حمایت از آنان؛
2. پایبندی به واجبات دینی (نماز، روزه و غیره)؛
3. آزادگی و ظلمستیزی.
بیان شده است که در رابطه با دو مورد اوّل، اثر این مراسم درمجموع مثبت امّا در رابطه با مورد سوّم، نامطلوب (متّضاد با فلسفۀ وجودی خود) بوده است.
در بخشی از یادداشت میخوانیم:
«پرسش اصلی این است که «آیا طی این چند صدسال، ظالمان، جنایتکاران، رانتخواران و اربابان ستمکار، از فرارسیدن ماه محرّم و تجمّع مردم در مراسم مربوطه احساس خطر میکردهاند یا بالعکس، احساس امنیّت بیشتری به آنها دست میداده است؟». ... ناصرالدّینشاه قاجار، که دوران طولانی پادشاهی او با اوج ظلم، جنایت و تباهی ایرانزمین مصادف بود، تکیۀ بزرگ دولت را برای برپایی عزاداری ساخت. او برای امام حسین (ع) شعر سرود و هرساله مراسم محرّم را با شکوه فراوان برگزار میکرد. محمّدعلی شاه قاجار در روز عاشورا قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را بهروى صورتش میمالید و در شب عاشورا هزار و یک عدد شمع در اطاقش روشن میکرد و شمع چهل منبر را روشن می کرد. او در روز عاشورا آنقدر خون از سر خود جارى میکرد که به حالت غشوه میافتاد. رضاخان سردارسپه (که کمی بعدتر به رضاشاه بدل شد) در روز عاشورا سر و صورت خود را گل میمالید و پا برهنه برای سید الشهدا عزاداری میکرد. دسته قزاقها به سردستگی رضاخان بر سر و سینه خود میزدند و میخواندند: "اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بییاور و تنها نبودی!". محمدرضا شاه پهلوی نیز هر ساله عزاداری ماه محرم را در تکیه دولت برگزار میکرد».
«آیا تاکنون به این فکر کردهاید که درست در هنگامی که داریم برای امام حسین (ع) سینه و زنجیر میزنیم ممکن است برخی همسایگان ما در محلّه یا برخی همکاران ما در محل کار، به شدّت مظلوم واقع شده باشند؟! آیا ممکن نیست درست در زمانی که داریم برای امام حسین (ع) اشک میریزیم، انسانهای آزادهای که پیام واقعی حرکت او را دریافت کرده و در مسیر حقگویی و ظلمستیزی گام برمیدارند، تحت فشار، ظلم و محدودیت باشند؟! نکند من و شمای هیئتدار یا سینهزن و زنجیرزن هم وقتی در قیامت با امام حسین (ع) مواجه میشویم، بر خلاف انتظاری که داریم، او را از دست خودمان و بهویژه عزاداریهایمان ناراحت ببینیم! نکند برخی از کسانی را که مورد شفاعت قرار داده است به ما نشان دهد و از ما بپرسد که آیا آنها را میشناسیم و بعد که پاسخ منفی دادیم، برایمان توضیح دهد که «اینها اصلاحگران و حقگویان آزادهای هستند که طبق توصیهها و سیره و سنّت من عمل میکردند، آنها درست در زمانی که شما در حال گریه و سینهزنی برای من بودید، بهشدّت تحت فشار و محدودیت قرار گرفته بودند، تلاش میکردند شما را از وضعیت خود آگاه و حمایتتان را برای پیگیری اهداف جمعی و اصلاحگرانهشان جلب کنند، متنها و سخنانشان کاملاً در دسترس بود امّا شما به آنها بیتوجه و مشغول عزاداری بودید»! نکند امام (ع) به ما گلایه کند که چرا بر خلاف جهتگیری او و همراستا با مسیر یزید و یزیدیان عمل کردهایم!»
👈 اگرچه نسبت به یادداشتهای متداول در فضای مجازی اندکی طولانی است، امّا از تمامی هیئتداران، عزاداران حسینی و کسانی که دغدغۀ دین و مذهب دارند درخواست میکنم که دقایقی وقت بگذارند و مطالعه بفرمایند. همچنین، اگر خواندید و مفید یافتید، لطفا بازنشر دهید.
⬅️ متن کامل یادداشت را میتوانید از اینجا (صفحۀ اینترنتی در سایت ویرگول) یا از طریق فایل پیدیاف الصاقشده مطالعه بفرمایید.
✔️ با استفاده از گزینۀ «leave a comment» در کانال تلگرامی نگارنده نیز میتوانید مرا از نقطهنظرات و نقدهای احتمالی خود بهرهمند کنید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
attach 📎
✅ آزاده و صدای آزادگان باشیم
این نوحهٔ امسالِ هیئت فهادان یزد (۱۴۰۱) در مسجد حظیره و صداوسیما رخصت اجرا و پخش نیافت. شما نیز مانند من احساس میکنید که باید صداوسیمای آنها باشیم؟
صدا زد ای کوفه،
تو را چه افتادست؟
نگاه خاموشان،
شریک بیداد است
بلای استبداد،
به جان خلق افتاد
سکوتِ آزادی،
حساب زندان داد
ای شهر جهل و جنون،
ای خاکت تشنۀ خون،
فتوای صبر و سکوت،
داده بر بادم
ای خاک تیره چرا،
پیمان سرخ مرا
جادوی زرد طلا،
برده از یادت؟!
به نام دین، جفا تا کی؟
ستم تا چند؟ ریا تا کی؟
تو را ای شهرِ بیدرمان
نه دین ماند و نه دنیایی
اگر امروز تو این است،
مبادا آن که فردایی
به نام دین، جفا تا کی؟
ستم تا چند، ریا تا کی؟
حکایت همچنان باقی است
دوباره ظهر عاشوراست
دوباره جوی خون جاریست
دوباره فتنهها برپاست
سلام ای داغ جاویدان
که جان را نور ایمانی
در این شهر هزارآوا
صدای ما غریبانی
یادمان باشد که «نگاه خاموشان، شریک بیداد است»، پس لطفاً بازنشر دهید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
این نوحهٔ امسالِ هیئت فهادان یزد (۱۴۰۱) در مسجد حظیره و صداوسیما رخصت اجرا و پخش نیافت. شما نیز مانند من احساس میکنید که باید صداوسیمای آنها باشیم؟
صدا زد ای کوفه،
تو را چه افتادست؟
نگاه خاموشان،
شریک بیداد است
بلای استبداد،
به جان خلق افتاد
سکوتِ آزادی،
حساب زندان داد
ای شهر جهل و جنون،
ای خاکت تشنۀ خون،
فتوای صبر و سکوت،
داده بر بادم
ای خاک تیره چرا،
پیمان سرخ مرا
جادوی زرد طلا،
برده از یادت؟!
به نام دین، جفا تا کی؟
ستم تا چند؟ ریا تا کی؟
تو را ای شهرِ بیدرمان
نه دین ماند و نه دنیایی
اگر امروز تو این است،
مبادا آن که فردایی
به نام دین، جفا تا کی؟
ستم تا چند، ریا تا کی؟
حکایت همچنان باقی است
دوباره ظهر عاشوراست
دوباره جوی خون جاریست
دوباره فتنهها برپاست
سلام ای داغ جاویدان
که جان را نور ایمانی
در این شهر هزارآوا
صدای ما غریبانی
یادمان باشد که «نگاه خاموشان، شریک بیداد است»، پس لطفاً بازنشر دهید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
attach 📎
🔴 حرف یزید را در مجلس امام حسین ع میزنند!
✍️ محمدحسن حائری شیرازی
آیت الله سیدعباس حسینی قائم مقامی در سلسله سخنرانیهای محرم با اشاره به انتشار سخنانی که رسالت نبوی و هدف دین را کسب قدرت میداند، این سخنان را همان محتوای تفکرات داعش و حکومت بنی امیه دانست.
به گزارش انصاف نیوز، او گفت: این درد را به کجا ببریم که در مجلس امام حسین و به اسم سیدالشهدا، میگویند از نظر اسلام، قدرت بر همه چیز از جمله اخلاق و تربیت و آگاهی بخشی اولویت دارد؟! مگر حرف یزید و بنی امیه چه بود؟ مگر حرف داعش الان چیست؟ مگر در قرآن مکررا بصورت صریح و نص، خلاف این گفته نشده است؟
وی ادامه داد: اگر به دنبال قدرتید، بهرهمند از قدرتید و قدرت را منحصرا برای خودتان میخواهید، چرا این را به نام دین و پیامبر و اسلام جلوه میدهید؟ گاه یک طلبه کم سواد حرفی میزند که بر خلاف نص آیات قران و روایات ماست، اما چون به نفع برخی جریانهاست به او تریبون میدهند و نسل جوان هم گمان میکنند واقعا این سخن اسلام است در حالیکه به نظرات دیگر اجازه طرح نمی دهند.
قائم مقامی ادامه داد: مگر حرف یزید چه بود؟ غیر از اینکه هدف اصلی قدرت است و اخلاق و آگاهی و تربیت در برابر قدرت اهمیت ندارد و چون قدرت در دست ماست، پس ملاک حق ما هستیم؟
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: برخی نگاه ها در اهل سنت بر همین اساس است که می گویند با وجود احترامی که برای حسین بن علی قائل هستیم، در حادثه کربلا حق با یزید بود و حسین با شمشیر جدش کشته شد؛ چرا که پیامبر اصالت را به قدرت داد و یزید هم برای حفظ حکومت و قدرت ناگزیر به قتل حسین بود، چون در مقابل قدرت خروج کرده بود و فتنه گری می کرد.
وی گفت: بعضی از آقایان اگر شجاعت پیدا کنند، عملکرد امیرالمومنین را هم نقد می کنند، چون برخلاف این نگاه عمل کرد و برای قدرت و حکومت اصالت قائل نبود بلکه برای عدالت و رضایت عمومی اولویت قائل بود. به همین دلیل هم عمر حکومت ایشان به پنج سال نرسید و قدرت و حکومت را از دست داد، در حالیکه فرمود: من بهتر از معاویه سیاست را بلدم، اما صلاح دیگران را به قیمت فساد خود نمی خواهم.
به گفته قائم مقامی، کل دوره حکومت امام علی(ع) در شرایط حساس کنونی و جنگ و بحران گذشت، اما ایشان نه تنها صدای منتقد و مخالف را نبست، بلکه مردم را تشویق و حتی توصیه به انتقاد از حکومت و قدرت می کرد و از چاپلوسی و تملق نسبت به خود برحذر میداشت.
ترور نماد اجبار و زور و اقدام غیرقانونی است
قائم مقامی افزود: یا فرد دیگری مدعی میشود که در اسلام ترور داریم! اگر قرار به مجوز ترور وجود داشت که حضرت مسلم بن عقیل، ابن زیاد را ترور می کرد و شاید اصلا عاشورا رخ نمی داد! آن وقت دفاع از ترور را با یک جمله که منبعش عبارتی از سیره ای بدون سند و برخلاف روایات قطعی و سنت اهل بیت است، در جامعه مطرح می کنند و چهره دین و تشییع را تخریب میکنند.
وی گفت: برخی هم مدعی می شوند حسنین علیهما السلام در فتوحات خلفا و جنگ با ایران شرکت داشتند و چهره اهل بیت را در نگاه افکار عمومی مخدوش می کنند، در حالیکه این ادعا هم نه تنها سند صحیح تاریخی ندارد، بلکه برخلاف روایات و سیره است، بزرگان فقهای شیعه معتقد بودند اراضی تصرف شده در فتوحات غصبی است.
منبع:
https://www.tg-me.com/virayeshe_zehn
http://www.ensafnews.com/362936
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️ محمدحسن حائری شیرازی
آیت الله سیدعباس حسینی قائم مقامی در سلسله سخنرانیهای محرم با اشاره به انتشار سخنانی که رسالت نبوی و هدف دین را کسب قدرت میداند، این سخنان را همان محتوای تفکرات داعش و حکومت بنی امیه دانست.
به گزارش انصاف نیوز، او گفت: این درد را به کجا ببریم که در مجلس امام حسین و به اسم سیدالشهدا، میگویند از نظر اسلام، قدرت بر همه چیز از جمله اخلاق و تربیت و آگاهی بخشی اولویت دارد؟! مگر حرف یزید و بنی امیه چه بود؟ مگر حرف داعش الان چیست؟ مگر در قرآن مکررا بصورت صریح و نص، خلاف این گفته نشده است؟
وی ادامه داد: اگر به دنبال قدرتید، بهرهمند از قدرتید و قدرت را منحصرا برای خودتان میخواهید، چرا این را به نام دین و پیامبر و اسلام جلوه میدهید؟ گاه یک طلبه کم سواد حرفی میزند که بر خلاف نص آیات قران و روایات ماست، اما چون به نفع برخی جریانهاست به او تریبون میدهند و نسل جوان هم گمان میکنند واقعا این سخن اسلام است در حالیکه به نظرات دیگر اجازه طرح نمی دهند.
قائم مقامی ادامه داد: مگر حرف یزید چه بود؟ غیر از اینکه هدف اصلی قدرت است و اخلاق و آگاهی و تربیت در برابر قدرت اهمیت ندارد و چون قدرت در دست ماست، پس ملاک حق ما هستیم؟
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: برخی نگاه ها در اهل سنت بر همین اساس است که می گویند با وجود احترامی که برای حسین بن علی قائل هستیم، در حادثه کربلا حق با یزید بود و حسین با شمشیر جدش کشته شد؛ چرا که پیامبر اصالت را به قدرت داد و یزید هم برای حفظ حکومت و قدرت ناگزیر به قتل حسین بود، چون در مقابل قدرت خروج کرده بود و فتنه گری می کرد.
وی گفت: بعضی از آقایان اگر شجاعت پیدا کنند، عملکرد امیرالمومنین را هم نقد می کنند، چون برخلاف این نگاه عمل کرد و برای قدرت و حکومت اصالت قائل نبود بلکه برای عدالت و رضایت عمومی اولویت قائل بود. به همین دلیل هم عمر حکومت ایشان به پنج سال نرسید و قدرت و حکومت را از دست داد، در حالیکه فرمود: من بهتر از معاویه سیاست را بلدم، اما صلاح دیگران را به قیمت فساد خود نمی خواهم.
به گفته قائم مقامی، کل دوره حکومت امام علی(ع) در شرایط حساس کنونی و جنگ و بحران گذشت، اما ایشان نه تنها صدای منتقد و مخالف را نبست، بلکه مردم را تشویق و حتی توصیه به انتقاد از حکومت و قدرت می کرد و از چاپلوسی و تملق نسبت به خود برحذر میداشت.
ترور نماد اجبار و زور و اقدام غیرقانونی است
قائم مقامی افزود: یا فرد دیگری مدعی میشود که در اسلام ترور داریم! اگر قرار به مجوز ترور وجود داشت که حضرت مسلم بن عقیل، ابن زیاد را ترور می کرد و شاید اصلا عاشورا رخ نمی داد! آن وقت دفاع از ترور را با یک جمله که منبعش عبارتی از سیره ای بدون سند و برخلاف روایات قطعی و سنت اهل بیت است، در جامعه مطرح می کنند و چهره دین و تشییع را تخریب میکنند.
وی گفت: برخی هم مدعی می شوند حسنین علیهما السلام در فتوحات خلفا و جنگ با ایران شرکت داشتند و چهره اهل بیت را در نگاه افکار عمومی مخدوش می کنند، در حالیکه این ادعا هم نه تنها سند صحیح تاریخی ندارد، بلکه برخلاف روایات و سیره است، بزرگان فقهای شیعه معتقد بودند اراضی تصرف شده در فتوحات غصبی است.
منبع:
https://www.tg-me.com/virayeshe_zehn
http://www.ensafnews.com/362936
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
ویرایش ذهن | شهابالدین حائری شیرازی
نگاه محمدحسن(شهاب الدین)حائری شیرازی به مسائل روز
#داستان_زندگی
ارتباط با نویسنده:
@mhhaeri
حمایت از کانال
شماره کارت
۵۰۲۲۲۹۱۰۸۲۳۹۰۷۸۰
شبا
700120020000005285065052
به نام محمدحسن حائری
لینک کانال
https://www.tg-me.com/virayeshe_zehn
لینگ گروه تدریس
https://t.me
#داستان_زندگی
ارتباط با نویسنده:
@mhhaeri
حمایت از کانال
شماره کارت
۵۰۲۲۲۹۱۰۸۲۳۹۰۷۸۰
شبا
700120020000005285065052
به نام محمدحسن حائری
لینک کانال
https://www.tg-me.com/virayeshe_zehn
لینگ گروه تدریس
https://t.me
نانِ ما را بُریده وَز سرِ صِدق،
بر گلوی بُریده میگـــــرید...
آنکه یکعُمر از متاعِ حــرام،
سکٌه بر سکٌه چیده میگرید!
الغرض، جابهجایِ هیئتِ تو،
شمرِ فُرصتندیده میگرید!!
(حسین جنتی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
بر گلوی بُریده میگـــــرید...
آنکه یکعُمر از متاعِ حــرام،
سکٌه بر سکٌه چیده میگرید!
الغرض، جابهجایِ هیئتِ تو،
شمرِ فُرصتندیده میگرید!!
(حسین جنتی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
فرهنگ امتیازی!
در نقد مادّۀ یک (بخش فرهنگی) آئیننامۀ ارتقا
📰 عصر ایران
برگزاری گفتگوهایی جدّی دربارۀ امتیاز فرهنگی در دانشگاه رازی و نیز قرارگرفتن این موضوع در دستورکار معاونت فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، بهانهای شد که دیدگاهم را در این رابطه، بهشکل مختصر با عموم درمیان بگذارم.
۱. خوش بود گر مَحَک تجربه آید به میان!
مادّۀ یک آئیننامۀ ارتقا (بخش امتیازات فرهنگی) در سال 1389 و طی مصوبه 679 شورای عالی انقلاب فرهنگی به این آئیننامه افزوده شد و بر اساس آن، اعضای هیئت علمی مجبور شدند برای ارتقاء مرتبه، تبدیل وضعیت و غیره از امتیازات جدول مربوطه حداقل مشخصی را کسب کنند.
در همان سالها نسبت به افزودهشدن این بخش انتقادهای زیادی صورت گرفت که به هرحال، در تصمیمگیری سیاستگذاران مؤثّر واقع نشد.
اکنون که از زمان افزودهشدن این بخش حدود 12 سال میگذرد و «مَحَک تجربه» به میان آمده است، بهجاست که بر اساس نتایج و پیامدهایش مورد بازنگری قرار گیرد.
پرسشهای اصلی این بخش به قرار زیرند:
آیا افزودن این بخش به آئیننامه، بر فضای فرهنگی دانشگاهها تأثیر محسوسی داشته است؟
پیامدهای آن در مجموع بیشتر مثبت بودهاند یا منفی؟
آیا بیماریهای «کمّیتگرایی، ظاهرگرایی، دورویی و ناکارآمدی» را تشدید نکرده است؟
آیا فضای حاکم بر برنامههای فرهنگی دانشگاه را از علائق اصیل و درونی تهی و با انگیزههای مادّی آلوده نکرده است؟
به نظرم، پاسخ این پرسشها مشخص و حاکی از زیانبار بودن آن است، امّا چنانچه مسئولان ذیربط چنین نظری ندارند، جا دارد که برای ارزیابی نتایج این بخش از آئیننامه و مقایسۀ فضای فرهنگی دانشگاهها پیش و پس از ابلاغ آن، مطالعهای انجام دهند و نتایجش را منتشر کنند.
زیرعنوانهای بعدی یادداشت عبارتند از:
۲. نقش امتیاز در تجربههای موفق گذشته
۳. جایگاه نظام امتیازدهی دنیوی در اسلام
۴. سیاستی تحمیلی
۵. فواید جزئی و استثنائی
متن کامل یادداشت را از اینجا (سایت عصر ایران) مطالعه بفرمایید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در نقد مادّۀ یک (بخش فرهنگی) آئیننامۀ ارتقا
📰 عصر ایران
برگزاری گفتگوهایی جدّی دربارۀ امتیاز فرهنگی در دانشگاه رازی و نیز قرارگرفتن این موضوع در دستورکار معاونت فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، بهانهای شد که دیدگاهم را در این رابطه، بهشکل مختصر با عموم درمیان بگذارم.
۱. خوش بود گر مَحَک تجربه آید به میان!
مادّۀ یک آئیننامۀ ارتقا (بخش امتیازات فرهنگی) در سال 1389 و طی مصوبه 679 شورای عالی انقلاب فرهنگی به این آئیننامه افزوده شد و بر اساس آن، اعضای هیئت علمی مجبور شدند برای ارتقاء مرتبه، تبدیل وضعیت و غیره از امتیازات جدول مربوطه حداقل مشخصی را کسب کنند.
در همان سالها نسبت به افزودهشدن این بخش انتقادهای زیادی صورت گرفت که به هرحال، در تصمیمگیری سیاستگذاران مؤثّر واقع نشد.
اکنون که از زمان افزودهشدن این بخش حدود 12 سال میگذرد و «مَحَک تجربه» به میان آمده است، بهجاست که بر اساس نتایج و پیامدهایش مورد بازنگری قرار گیرد.
پرسشهای اصلی این بخش به قرار زیرند:
آیا افزودن این بخش به آئیننامه، بر فضای فرهنگی دانشگاهها تأثیر محسوسی داشته است؟
پیامدهای آن در مجموع بیشتر مثبت بودهاند یا منفی؟
آیا بیماریهای «کمّیتگرایی، ظاهرگرایی، دورویی و ناکارآمدی» را تشدید نکرده است؟
آیا فضای حاکم بر برنامههای فرهنگی دانشگاه را از علائق اصیل و درونی تهی و با انگیزههای مادّی آلوده نکرده است؟
به نظرم، پاسخ این پرسشها مشخص و حاکی از زیانبار بودن آن است، امّا چنانچه مسئولان ذیربط چنین نظری ندارند، جا دارد که برای ارزیابی نتایج این بخش از آئیننامه و مقایسۀ فضای فرهنگی دانشگاهها پیش و پس از ابلاغ آن، مطالعهای انجام دهند و نتایجش را منتشر کنند.
زیرعنوانهای بعدی یادداشت عبارتند از:
۲. نقش امتیاز در تجربههای موفق گذشته
۳. جایگاه نظام امتیازدهی دنیوی در اسلام
۴. سیاستی تحمیلی
۵. فواید جزئی و استثنائی
متن کامل یادداشت را از اینجا (سایت عصر ایران) مطالعه بفرمایید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
عصر ایران
نتیجه نظام امتیازدهی فرهنگی در دانشگاه ها، ریا و سالوس پروری است
در کدام نقطۀ جهان و در کدام مقطع تاریخ چنین بوده است که ملّتی در نتیجۀ یک نظام امتیازدهی مادّی -که فضائل دینی و اخلاقی را به امتیازات دنیوی تبدیل میکند- متدیّن، اخلاقمدار و حماسهآفرین شده باشند؟!
مواجهۀ صحیح با مراسم پرخطای محرّم: تضعیف یا اصلاح؟
علاوه بر کسانی که اصولاً با دین و مذهب مشکل دارند، حتّی با برخی شیعیانی مواجه میشوم که نهتنها خودشان از مراسم عزاداری محرّم فاصله گرفتهاند، بلکه خواهان تضعیف و حذف آن هستند. در این رابطه و خطاب به این هموطنان، نکاتی به ذهنم میرسد که بهاختصار در معرض نقد سایرین قرار دادهام.
در بخش پایانی یادداشت، تجربهای شخصی را نیز نقل کردهام که شاید قابل توجه باشد.
متن کامل یادداشت را از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید:
مواجهۀ صحیح با مراسم پرخطای محرّم: تضعیف یا اصلاح؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
علاوه بر کسانی که اصولاً با دین و مذهب مشکل دارند، حتّی با برخی شیعیانی مواجه میشوم که نهتنها خودشان از مراسم عزاداری محرّم فاصله گرفتهاند، بلکه خواهان تضعیف و حذف آن هستند. در این رابطه و خطاب به این هموطنان، نکاتی به ذهنم میرسد که بهاختصار در معرض نقد سایرین قرار دادهام.
در بخش پایانی یادداشت، تجربهای شخصی را نیز نقل کردهام که شاید قابل توجه باشد.
متن کامل یادداشت را از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید:
مواجهۀ صحیح با مراسم پرخطای محرّم: تضعیف یا اصلاح؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
مواجهۀ صحیح با مراسم پرخطای محرّم: تضعیف یا اصلاح؟
برخی هموطنان با استناد به اشکلات فراوان مراسم محرّم، خواهان تضعیف یا حذف آن هستند. در این خصوص و خطاب به آنها، نکاتی مطرح کردهام.
✅ دانشگاه رازی بهمثابه «زمین خالی»!
📰 روزنامۀ نقدحال (چهارشنبه، ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ - شمارۀ ۱۱۱۹)
بهبهانۀ زمزمۀ اختصاص ۱۰۰ هکتار از اراضی دانشگاه رازی به طرح مسکن ملّی، نکاتی چند را که به ذهنم میرسند، با سایرین درمیان گذاشتهام.
۱. دانشگاه رازی در چشم مسئولان استان
در بازار مسکن، خانههای کلنگی را «زمین» محسوب میکنند، یعنی برای ساختمان آن هیچ ارزشی قائل نمیشوند.
مسئولان اجرایی استان نیز دانشگاه رازی را به چشم «زمین خالی» میبینند! گویی ساختمانهای آن، نیروی انسانیایی که در این ساختمانها حضور مییابند و فعالیتهایی که در آنها انجام میگیرد، هیچ ارزشی ندارد! مسئولان استان فقط در مواقعی یادشان میافتد چیزی به نام «دانشگاه رازی» هم در این شهر وجود دارد که برای طرح خاصّی نیازمند اختصاص زمین باشند (یا سهیمشدن در تأمین نیروی خدماتی، وسایل حملونقل یا بودجۀ یک برنامۀ استانی مشترک).
بسیار جالب، تأمّلبرانگیز و البته تلخ است؛ یک طرح ملّی به کرمانشاه رسیده و نقشی که مسئولان استان برای دانشگاه رازی در نظر گرفتهاند، «تأمینکنندۀ زمین اجرای آن» است!
اجازه دهید یکبار دیگر مرور کنیم: یک طرح ملّی به استان رسیده است، مسئولان ذیربط بدون اینکه برای بررسی اقتضائات اجرای آن در استان احساس نیاز کنند که دانشگاه رازی را طرف مشورت قرار دهند، تصمیاتشان را گرفتهاند و اگر از آنها بپرسیم «در بررسی اقتضائات اجرایی آن در منطقه، آیا از ظرفیت دانشگاه رازی استفاده کردهاید؟» پاسخ میدهند که «بله، این چه حرفی است؟! مگر میشود ظرفیت عظیم دانشگاه رازی را نادیده بگیریم و از آن استفاده نکنیم؟! ما جلسه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که دانشگاه رازی با توجه به ظرفیت وسیعی که دارد، زمین طرح را تأمین کند»!
به همین ترتیب، در مواقع تصمیمگیری در مورد پروژههای مختلف، طرّاحی آنها و بهویژه تهیۀ پیوستهای فرهنگی و اجتماعی، مسئولان استان اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند که این «زمین خالی» هم میتواند مورد مشورت قرار بگیرد و کمکی بکند.
دانشگاه مدّعیست زمین بهظاهر بایرش حاوی بذرهایی بسیار ارزشمند است و در پاسخ به انتقاد سازمانهای اجرایی نسبت به ناکارآمدی خود میگوید «وظیفۀ من این است که ظرفیت و قابلیت خود را در سطح بالایی نگهدارم (آموزش دهم و پژوهش کنم)، این شما (سازمانهای اجرایی) هستید که برای بهرهمندشدن از محصولم باید به من رجوع و توصیههایم را اجرا کنید تا بذرهایم شکوفا شوند و ثمر دهند».
در این میان، حرف جامعه این است که: «قبول، این وظیفۀ سازمانهای اجرایی است که برای بالفعلشدن قابلیتهای دانشگاه به آن رجوع کنند، امّا وقتی آنها چنین تصمیمی ندارند و لذا در عمل، این زمین پرقابلیت، قرار است همچنان بیثمر باقی بماند، آیا بهتر نیست که قید بارورشدنش را بزنیم، بیش از این برایش هزینه نکنیم و لااقل بهعنوان «زمین خالی» از آن استفادهای کرده باشیم؟!».
زیرعنوانهای بعدی یادداشت عبارتند از:
۲. تمایز دانشگاه: ادّعا یا واقعیت؟!
۳. نیاز دانشگاه به جامعه
۴. فرصتی برای اثبات خود
۵. فرصتی برای تمرین همافزایی درونی
متن کامل یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
دانشگاه رازی بهمثابه «زمین خالی»!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
📰 روزنامۀ نقدحال (چهارشنبه، ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ - شمارۀ ۱۱۱۹)
بهبهانۀ زمزمۀ اختصاص ۱۰۰ هکتار از اراضی دانشگاه رازی به طرح مسکن ملّی، نکاتی چند را که به ذهنم میرسند، با سایرین درمیان گذاشتهام.
۱. دانشگاه رازی در چشم مسئولان استان
در بازار مسکن، خانههای کلنگی را «زمین» محسوب میکنند، یعنی برای ساختمان آن هیچ ارزشی قائل نمیشوند.
مسئولان اجرایی استان نیز دانشگاه رازی را به چشم «زمین خالی» میبینند! گویی ساختمانهای آن، نیروی انسانیایی که در این ساختمانها حضور مییابند و فعالیتهایی که در آنها انجام میگیرد، هیچ ارزشی ندارد! مسئولان استان فقط در مواقعی یادشان میافتد چیزی به نام «دانشگاه رازی» هم در این شهر وجود دارد که برای طرح خاصّی نیازمند اختصاص زمین باشند (یا سهیمشدن در تأمین نیروی خدماتی، وسایل حملونقل یا بودجۀ یک برنامۀ استانی مشترک).
بسیار جالب، تأمّلبرانگیز و البته تلخ است؛ یک طرح ملّی به کرمانشاه رسیده و نقشی که مسئولان استان برای دانشگاه رازی در نظر گرفتهاند، «تأمینکنندۀ زمین اجرای آن» است!
اجازه دهید یکبار دیگر مرور کنیم: یک طرح ملّی به استان رسیده است، مسئولان ذیربط بدون اینکه برای بررسی اقتضائات اجرای آن در استان احساس نیاز کنند که دانشگاه رازی را طرف مشورت قرار دهند، تصمیاتشان را گرفتهاند و اگر از آنها بپرسیم «در بررسی اقتضائات اجرایی آن در منطقه، آیا از ظرفیت دانشگاه رازی استفاده کردهاید؟» پاسخ میدهند که «بله، این چه حرفی است؟! مگر میشود ظرفیت عظیم دانشگاه رازی را نادیده بگیریم و از آن استفاده نکنیم؟! ما جلسه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که دانشگاه رازی با توجه به ظرفیت وسیعی که دارد، زمین طرح را تأمین کند»!
به همین ترتیب، در مواقع تصمیمگیری در مورد پروژههای مختلف، طرّاحی آنها و بهویژه تهیۀ پیوستهای فرهنگی و اجتماعی، مسئولان استان اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند که این «زمین خالی» هم میتواند مورد مشورت قرار بگیرد و کمکی بکند.
دانشگاه مدّعیست زمین بهظاهر بایرش حاوی بذرهایی بسیار ارزشمند است و در پاسخ به انتقاد سازمانهای اجرایی نسبت به ناکارآمدی خود میگوید «وظیفۀ من این است که ظرفیت و قابلیت خود را در سطح بالایی نگهدارم (آموزش دهم و پژوهش کنم)، این شما (سازمانهای اجرایی) هستید که برای بهرهمندشدن از محصولم باید به من رجوع و توصیههایم را اجرا کنید تا بذرهایم شکوفا شوند و ثمر دهند».
در این میان، حرف جامعه این است که: «قبول، این وظیفۀ سازمانهای اجرایی است که برای بالفعلشدن قابلیتهای دانشگاه به آن رجوع کنند، امّا وقتی آنها چنین تصمیمی ندارند و لذا در عمل، این زمین پرقابلیت، قرار است همچنان بیثمر باقی بماند، آیا بهتر نیست که قید بارورشدنش را بزنیم، بیش از این برایش هزینه نکنیم و لااقل بهعنوان «زمین خالی» از آن استفادهای کرده باشیم؟!».
زیرعنوانهای بعدی یادداشت عبارتند از:
۲. تمایز دانشگاه: ادّعا یا واقعیت؟!
۳. نیاز دانشگاه به جامعه
۴. فرصتی برای اثبات خود
۵. فرصتی برای تمرین همافزایی درونی
متن کامل یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
دانشگاه رازی بهمثابه «زمین خالی»!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
دانشگاه رازی بهمثابه «زمین خالی»!
بهبهانۀ زمزمۀ اختصاص ۱۰۰ هکتار از اراضی دانشگاه رازی به طرح مسکن ملّی، چند نکتۀ مهم را که به ذهنم میرسند، با سایرین درمیان گذاشتهام.
✔️ نقدی آسیبشناسانه بر کارکرد شوراها در مراکز دانشگاهی و اداری؛
✅ شوراهای ضدّمشورت!
✍🏻وحید احسانی
📰 عصر ایران (پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱)
🔹«شورا، مشورت و تصمیمگیریِ مشارکتی» بهنوعی درمقابل «تصمیمگیری متمرکز و بالابهپایین» قرار میگیرد. اگر فهرست شوراهای متعدّد و متنوّعی را که در سطوح مختلف کشور وجود دارند به یک ناظر بیرونی نشان دهیم، احتمالاً چنین برداشت میکند که در ایران فرایند تصمیمگیری کاملاً مشارکتی و غیرمتمرکز است، یعنی تصمیمها از دل گفتگو میان بخشها، جریانها و گروههای مختلف جامعه بیرون میآیند و برآیند تمام دیدگاهها و سلائق موجود هستند.
🔹به عبارت دیگر، چنین به نظر میرسد که در این کشور، اصولاً ساختار بهگونهای تنظیم شده است که «رئیسها» و «رئیسترها» امکان تحمیل نظر و تصمیم خود را ندارند بلکه نقش آنها در تصمیمسازی بهگونهای تعریف شده است که مجبورند دیدگاههای مختلف را دریافت و لحاظ کنند.
🔹آیا در عمل واقعاً چنین است؟! بهنظرم پاسخ منفی است. برای دفاع از این ادّعا، ساختار شوراها را مرور و از تجربۀ حضورم در معدودی از شوراهای سطوح گوناگون (سازمانی، شهرستانی و استانی و در دولتهای مختلف) نیز استفاده کردهام.
🔹 از آنجا که در حیطۀ فرهنگ فعالیت دارم، مثالها و مصداقهایی که بیان کردهام عمدتاً به شوراهای فرهنگی مربوطند امّا اصل موضوع عمومیت دارد.
.......................................................................................
👈 در این یادداشت نشان داده شده است که شوراهای تعبیهشده در ساختار اداری ما معمولاً «ضدّمشورت»، «ضدّتخصص»، «ضدّچابکی» و «ضدّ واقعبینی» هستند. برای کارآمدشدن شوراها و جلب اعتماد متخصصان و ذینفعان به این شوراها چند پیشنهاد ساده و عملیاتی نیز ارائه شده است.
⬇️ زیرعنوانهای یادداشت:
۱. ساختار شوراها
۲. ظرفیت شوراها
۳. محتوای شوراها
۴. چه باید کرد؟
۵. تجربهای مثبت (امیدبخش) از تعامل با یک شورا
⏪ متن کامل:
شوارهای ضدّمشورت!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✅ شوراهای ضدّمشورت!
✍🏻وحید احسانی
📰 عصر ایران (پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱)
🔹«شورا، مشورت و تصمیمگیریِ مشارکتی» بهنوعی درمقابل «تصمیمگیری متمرکز و بالابهپایین» قرار میگیرد. اگر فهرست شوراهای متعدّد و متنوّعی را که در سطوح مختلف کشور وجود دارند به یک ناظر بیرونی نشان دهیم، احتمالاً چنین برداشت میکند که در ایران فرایند تصمیمگیری کاملاً مشارکتی و غیرمتمرکز است، یعنی تصمیمها از دل گفتگو میان بخشها، جریانها و گروههای مختلف جامعه بیرون میآیند و برآیند تمام دیدگاهها و سلائق موجود هستند.
🔹به عبارت دیگر، چنین به نظر میرسد که در این کشور، اصولاً ساختار بهگونهای تنظیم شده است که «رئیسها» و «رئیسترها» امکان تحمیل نظر و تصمیم خود را ندارند بلکه نقش آنها در تصمیمسازی بهگونهای تعریف شده است که مجبورند دیدگاههای مختلف را دریافت و لحاظ کنند.
🔹آیا در عمل واقعاً چنین است؟! بهنظرم پاسخ منفی است. برای دفاع از این ادّعا، ساختار شوراها را مرور و از تجربۀ حضورم در معدودی از شوراهای سطوح گوناگون (سازمانی، شهرستانی و استانی و در دولتهای مختلف) نیز استفاده کردهام.
🔹 از آنجا که در حیطۀ فرهنگ فعالیت دارم، مثالها و مصداقهایی که بیان کردهام عمدتاً به شوراهای فرهنگی مربوطند امّا اصل موضوع عمومیت دارد.
.......................................................................................
👈 در این یادداشت نشان داده شده است که شوراهای تعبیهشده در ساختار اداری ما معمولاً «ضدّمشورت»، «ضدّتخصص»، «ضدّچابکی» و «ضدّ واقعبینی» هستند. برای کارآمدشدن شوراها و جلب اعتماد متخصصان و ذینفعان به این شوراها چند پیشنهاد ساده و عملیاتی نیز ارائه شده است.
⬇️ زیرعنوانهای یادداشت:
۱. ساختار شوراها
۲. ظرفیت شوراها
۳. محتوای شوراها
۴. چه باید کرد؟
۵. تجربهای مثبت (امیدبخش) از تعامل با یک شورا
⏪ متن کامل:
شوارهای ضدّمشورت!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
شوراهای ضدّمشورت!
با مرور ساختار شوراها و با استفاده از تجربۀ شخصی، کارکرد شوراها را در مراکز دانشگاهی و اداری مورد نقد آسیبشناسانه قرار دادهام.
Forwarded from دلنوشته ها - رحیم قمیشی (Rahim Ghomeishi)
بچۀ شابدوالعظیم!
امیر
دوست عزیز جانبازم "امیر عزیزپور" که این روزها بهخاطر بیماری شیمیاییاش در بیمارستان بستری است در پاسخ به نوشته آخرم، متن جانسوزی برایم ارسال کرد تا بگوید نباید ناامید شویم.
دلم نیامد آن را در کانال نگذارم.
"سلام بر جمع دوستان و جناب قمیشی
داخل کانال سیمانی از شب تا صبح درگیر
بودیم و حالا هوا تازه روشن شده است.
تا زانو در خون شهدا و مجروحین خودی
و کشته های عراقی به سختی راه میرویم.
روی سطح این حجم از خون و خونابه تمام هیکلم غرق خون است، خون خودی و دشمن. دوستی به طرفم میآید.
نگاهش نگران و پرسان است.
_ امیر حالت خوبه؟ مجروح نشدی؟
به قدری خسته ام به قدری ضعف وجودم
را فرا گرفته و به قدری از صدای شلیکها، انفجارات و فریاد دوستان و عراقیها گیج و منگم که توان پاسخ دادن ندارم.
فقط به چشمانش زل میزنم و سعی میکنم لبخند بزنم . دوباره اوست که حرف میزند
- یک کلام بگو مجروح نشدی؟
- نه بابا فقط داره دل و جیگرم بالا میاد ببین تو چه آبگوشتی گرفتار شدیم!
- آخه کانال سیمانیه واسه همین هر چی
خون بوده اومده بالا به خودش نکشیده.
حالم اصلا خوب نیست، حالت تهوع دارم.
اسلحه را روی سنگری میگذارم.
به طرف آسمان اشاره میکند.
- ببین این هلیکوپتر واسه شناسایی
اومده بعدش آتیش میریزن و میان جلو.
نمیدانم چرا تا این حد بیتفاوت شدهام.
به مرگ، به زندگی، به پاتک دشمن و کلا به همه چیز!
انگار فکرم را میخواند.
- ببین ما تا صبح درگیر بودیم، من الان میدونم چه حسی داری ولی باید بریم مین بیاریم بریزیم جلو این لاشخورا.
از کانال بیرون میآییم، احساس سنگینی
میکنم تمام لباسهایم و داخل پوتینم پر از خونابه است.
نگاهم میکند. از جیب آورکت یک سرباز کشته شده عراقی یک بسته سیگار بیرون میآورد، سیگاری روشن میکند و پک عمیقی میزند.
با حالت متفکری به من زل میزند.
- من و تو شاید همین امروز شهید بشیم.
حالیته بچه شابدالعظیم؟
- خب بشیم یا نشیم چه توفیری میکنه؟
من تو این چند ساله مخصوصا دیشب تا حالا یه چیزایی دیدم که فهمیدم اگرم تو جنگ دخلمون نیاد دیگه تا آخر عمر این جنگ لامصب تو ذهنمون میمونه و آزارمون میده.
پُک دیگری به سیگار سومر عراقی میزند.
- من تو چه فکریام تو چی میگی! الان
باید بریم عقب نیرو بیاریم، مین بیاریم
خرج گود و نیترات بیاریم جاده رو منفجر کنیم اصلا حواست هست که همه بچه ها کشته شدن یا نه!؟
"۳۵ سال بعد"
دوست شریفم
دوست متعهدم
دوست شجاعم
دوست جانبازم
و الگوی بسیاری از رزمندگان در زمان جنگ
در مقابل درب بنیاد اقدام به خودسوزی کرد!!!
بله دوستان آن زمان دشمن حریف او نشد
ولی حالا مثلا در خاک خود که برای حفظ
آن جنگیده بود، مجروح شده بود و از دریای خون عبور کرده بود، در کشاکش زندگی و ظلم شهرداری برای اینکه بیش از این شرمنده خانواده، دوست و آشنا نشود خودکشی کرد.
خودسوزی نوعی خودکشی است که حالت اعتراض گونه هم دارد .
برای او جنگ هرگز پایان نیافته بود.
یک بار گفت؛ امیر من نمیدونستم آنقدر
نامرد و قدر نشناسند وگرنه از خدا طلب
شهادت میکردم.
و بار دیگر؛
- میگن ما بردیم خوردیم! کجان ببینن حتی واسه تمدید قرارداد غرفه هم از آدم رشوه میخوان؟
و بار آخر، سالها پس از پایان جنگ
من در منطقه سومار حوالی پاسگاه مرزی کانی شیخ کار میکردم.
وقتی به مقر باز گشتیم تلفن زنگ خورد.
خودش بود با صدایی بغض آلود:
- من دارم میرم، داداش حلالم کن.
پرسیدم کجا ؟ و او فقط گفت : به بچه ها سپردم بهت بگن.
و فردای آنروز بود که دوستانم از تهران
خبر خودسوزی او را دادند.
بله جناب قمیشی میتوانستید فرار کنید
اما در قلب دشمن به کجا؟
میتوانستید سنگر دشمن را منهدم کنید اما برای چه؟ به چه امیدی؟
ما آن شب که تا صبح جنگیدیم امید داشتیم و سالهای بعد هم امید داشتیم اما...
برای از بین بردن یک جامعه نیازی به بمب هسته ای نیست، بلکه نا امیدی بدتر از هر بمب هستهای کار ساز است.
از مطلب شما و اغلب دوستان معمولا
نا امیدی میبارد اما به یاد داشته باشید
و به یاد داشته باشیم که دشمنان ما
همین را میخواهند، ناامیدی ما!
امید بزرگترین راه نجات نسلهای بعدیست.
لطفا نگویید ما به فنا رفتهایم. خیر
نسل ما مایه عبرت شده و همین هم
خوب است، همین هم مایۀ امیدواریست
من امیدوارم
زنده باشید
سلامت و تندرست باشید"
و
من در جواب او فقط نوشتم؛
امیر جان، فدای دل پاکت شوم، فدای نفسهای پر از خِسخِسات و آن یک چشمی که پیشاپیش برای خدا فرستادی. گفته بودی مادرت هرگز دلش نمیآید مستقیم به صورتت نگاه کند تا نخواهد باور نکند یک چشمت نابیناست.
عزیز دلم!
من ناامید نیستم.
"مگر خدا مُرده"!
مگر نسل جوانمردان تمام شده؟
مگر فرزندان ما مُردهاند؟
مردمِ پاک و دلسوز و خوب، همیشه بیشترند
در همه جای دنیا
و در ایران ما هم
مگر در جنگ ندیدیم!؟
من هم امیدوارم عزیزم
خیلی زیاد!
* برای سلامتی امیر دعا کنیم
@ghomeishi3
امیر
دوست عزیز جانبازم "امیر عزیزپور" که این روزها بهخاطر بیماری شیمیاییاش در بیمارستان بستری است در پاسخ به نوشته آخرم، متن جانسوزی برایم ارسال کرد تا بگوید نباید ناامید شویم.
دلم نیامد آن را در کانال نگذارم.
"سلام بر جمع دوستان و جناب قمیشی
داخل کانال سیمانی از شب تا صبح درگیر
بودیم و حالا هوا تازه روشن شده است.
تا زانو در خون شهدا و مجروحین خودی
و کشته های عراقی به سختی راه میرویم.
روی سطح این حجم از خون و خونابه تمام هیکلم غرق خون است، خون خودی و دشمن. دوستی به طرفم میآید.
نگاهش نگران و پرسان است.
_ امیر حالت خوبه؟ مجروح نشدی؟
به قدری خسته ام به قدری ضعف وجودم
را فرا گرفته و به قدری از صدای شلیکها، انفجارات و فریاد دوستان و عراقیها گیج و منگم که توان پاسخ دادن ندارم.
فقط به چشمانش زل میزنم و سعی میکنم لبخند بزنم . دوباره اوست که حرف میزند
- یک کلام بگو مجروح نشدی؟
- نه بابا فقط داره دل و جیگرم بالا میاد ببین تو چه آبگوشتی گرفتار شدیم!
- آخه کانال سیمانیه واسه همین هر چی
خون بوده اومده بالا به خودش نکشیده.
حالم اصلا خوب نیست، حالت تهوع دارم.
اسلحه را روی سنگری میگذارم.
به طرف آسمان اشاره میکند.
- ببین این هلیکوپتر واسه شناسایی
اومده بعدش آتیش میریزن و میان جلو.
نمیدانم چرا تا این حد بیتفاوت شدهام.
به مرگ، به زندگی، به پاتک دشمن و کلا به همه چیز!
انگار فکرم را میخواند.
- ببین ما تا صبح درگیر بودیم، من الان میدونم چه حسی داری ولی باید بریم مین بیاریم بریزیم جلو این لاشخورا.
از کانال بیرون میآییم، احساس سنگینی
میکنم تمام لباسهایم و داخل پوتینم پر از خونابه است.
نگاهم میکند. از جیب آورکت یک سرباز کشته شده عراقی یک بسته سیگار بیرون میآورد، سیگاری روشن میکند و پک عمیقی میزند.
با حالت متفکری به من زل میزند.
- من و تو شاید همین امروز شهید بشیم.
حالیته بچه شابدالعظیم؟
- خب بشیم یا نشیم چه توفیری میکنه؟
من تو این چند ساله مخصوصا دیشب تا حالا یه چیزایی دیدم که فهمیدم اگرم تو جنگ دخلمون نیاد دیگه تا آخر عمر این جنگ لامصب تو ذهنمون میمونه و آزارمون میده.
پُک دیگری به سیگار سومر عراقی میزند.
- من تو چه فکریام تو چی میگی! الان
باید بریم عقب نیرو بیاریم، مین بیاریم
خرج گود و نیترات بیاریم جاده رو منفجر کنیم اصلا حواست هست که همه بچه ها کشته شدن یا نه!؟
"۳۵ سال بعد"
دوست شریفم
دوست متعهدم
دوست شجاعم
دوست جانبازم
و الگوی بسیاری از رزمندگان در زمان جنگ
در مقابل درب بنیاد اقدام به خودسوزی کرد!!!
بله دوستان آن زمان دشمن حریف او نشد
ولی حالا مثلا در خاک خود که برای حفظ
آن جنگیده بود، مجروح شده بود و از دریای خون عبور کرده بود، در کشاکش زندگی و ظلم شهرداری برای اینکه بیش از این شرمنده خانواده، دوست و آشنا نشود خودکشی کرد.
خودسوزی نوعی خودکشی است که حالت اعتراض گونه هم دارد .
برای او جنگ هرگز پایان نیافته بود.
یک بار گفت؛ امیر من نمیدونستم آنقدر
نامرد و قدر نشناسند وگرنه از خدا طلب
شهادت میکردم.
و بار دیگر؛
- میگن ما بردیم خوردیم! کجان ببینن حتی واسه تمدید قرارداد غرفه هم از آدم رشوه میخوان؟
و بار آخر، سالها پس از پایان جنگ
من در منطقه سومار حوالی پاسگاه مرزی کانی شیخ کار میکردم.
وقتی به مقر باز گشتیم تلفن زنگ خورد.
خودش بود با صدایی بغض آلود:
- من دارم میرم، داداش حلالم کن.
پرسیدم کجا ؟ و او فقط گفت : به بچه ها سپردم بهت بگن.
و فردای آنروز بود که دوستانم از تهران
خبر خودسوزی او را دادند.
بله جناب قمیشی میتوانستید فرار کنید
اما در قلب دشمن به کجا؟
میتوانستید سنگر دشمن را منهدم کنید اما برای چه؟ به چه امیدی؟
ما آن شب که تا صبح جنگیدیم امید داشتیم و سالهای بعد هم امید داشتیم اما...
برای از بین بردن یک جامعه نیازی به بمب هسته ای نیست، بلکه نا امیدی بدتر از هر بمب هستهای کار ساز است.
از مطلب شما و اغلب دوستان معمولا
نا امیدی میبارد اما به یاد داشته باشید
و به یاد داشته باشیم که دشمنان ما
همین را میخواهند، ناامیدی ما!
امید بزرگترین راه نجات نسلهای بعدیست.
لطفا نگویید ما به فنا رفتهایم. خیر
نسل ما مایه عبرت شده و همین هم
خوب است، همین هم مایۀ امیدواریست
من امیدوارم
زنده باشید
سلامت و تندرست باشید"
و
من در جواب او فقط نوشتم؛
امیر جان، فدای دل پاکت شوم، فدای نفسهای پر از خِسخِسات و آن یک چشمی که پیشاپیش برای خدا فرستادی. گفته بودی مادرت هرگز دلش نمیآید مستقیم به صورتت نگاه کند تا نخواهد باور نکند یک چشمت نابیناست.
عزیز دلم!
من ناامید نیستم.
"مگر خدا مُرده"!
مگر نسل جوانمردان تمام شده؟
مگر فرزندان ما مُردهاند؟
مردمِ پاک و دلسوز و خوب، همیشه بیشترند
در همه جای دنیا
و در ایران ما هم
مگر در جنگ ندیدیم!؟
من هم امیدوارم عزیزم
خیلی زیاد!
* برای سلامتی امیر دعا کنیم
@ghomeishi3
✅ نوشتن؛ فریادِ بودن!
مدّتیست که دستم به قلم نمیرود! ممکن است از نظر شما اتّفاق مهمّی نباشد، امّا...
برای من، «نوشتن» یعنی «فریاد بودن»، اوّل خطاب به خودم و بعد به بقیه، درست مانند فریاد شاریر در فیلم پاپیون، هنگامی که پس از دهها سال استقامت و تلاشهای نافرجام متعدّد، این بار موفق شده بود در شناور بسیار کوچک خودساختهای سوار و به امید آزادی از زندانی بهناحق، خودش را به امواج دریا بسپارد. او در همان حالی که تنها و بر روی آب بود و معلوم نبود که امواج دریا او را به کجا میبرند و آیا زنده میماند یا نه، فریاد زد: «من هنوز زندهام!».
یکی از پرتکرارترین پاسخها نسبت به یادداشتهایم این بوده است که «خوب بود ولی ایکاش گوشی باشد!» و منظور این است که «گوشی نیست»، «بیفایده است»، «تو هم بیخود به خودت زحمت میدهی که بیندیشی و بنویسی»، «به ما هم بیخود زحمت میدهی که بخوانیم»، «تو هم بهتر است که رها کنی»، «تو هم بهتر است اگر مینویسی، فقط این پیام را شرح دهی و منتشر کنی که "خودتان را به جریان امور بسپارید، امیدی نیست"».
در جوامعی مثل ما که به قول دکتر پاپلی یزدی «اگر بخواهی برای آبادانی جامعه گام برداری، خانهات ویران میشود و اگر بخواهی خانهات را حفظ کنی، باید در راستای ویرانی جامعه گام برداری»، خیلی وقتها پس از تلاشها، ایثارها و صبوریهای فراوان و پس از اینکه بهخاطر گامبرداشتن در راستای منافع جامعه، تزئینات، نما و امکانات خانهات را از دست دادی، نهایتاً به نقطهای میرسی که مجبور میشوی بههرقیمتی فقط سقف خانهات را حفظ کنی که بر روی سرت خراب نشود! و چه موقعیت و تصمیم تلخی است!
در جوامعی مثل ما، به نفعت است که «نباشی»؛ یعنی در معاملهای سرنوشتسوز، «امید به اصلاح جامعه، تکاپو برای اثرگذاربودن در اجتماع، خلّاقیت، ایدهپردازی، معنا و معنویت، نشاط درونی و دغدغههای مدنی»ات را بدهی و در ازای آن، «لقمهای نان، احساس امنیت نسبت به استمرار این لقمه، امید به افزایش آن و رؤیای خوش روزهای بازنشستگی که این لقمه را بدون کار و زحمت به تو بدهند» بهدست بیاوری، همچنین «آرامش ناشی از تسلیمشدن، دلخوشی به ثوابجمعکردن و امکان شادشدن از تفریحها و لذّتهایی که برای این نوع زندگی فراهم آوردهاند».
در جامعۀ ما، سختی اصلیِ مسیر «بودن» در مواقعی است که میبینی فرق تو با کسانی که به این معامله تن دادهاند، فقط در این است که تو خودت را از مزایای انتخاب آنها محروم کردهای و رنجهای خاصّ این راه را هم تحمّل میکنی، بدون اینکه اثر و فایدهای داشته باشی.
قرار گرفتن در موقعیتِ «هزینهدادنِ بیثمر» انسان را دچار تردیدهای بنیادین میکند؛ آیا واقعاً راه درست همین است؟! آیا اصولاً درست و نادرستی هست؟! آیا این آرمانها، امیدها و تکاپوها ساختۀ ذهن بیمار من نیست که نمیخواهد واقعیت را بپذیرد؟! آیا اصلاً حقیقی وجود دارد؟! و ...
در چنین موقعیتهایی، علاوه بر این، خندۀ شیطانی تمام کسانی را احساس میکنی که سالها کوشیدهاند تو را متقاعد کنند که اشتباه میکنی و راه خودشان (همرنگ جماعتشدن) درست است، همانهایی که میدیدی استقامت تو و تسلیمنشدنت ایمان آنها نسبت به درستی راه و انتخابشان را به چالش میکشیده، بر وجدان خفتهشان تلقینِ «اگر بخواهیم، بدانیم و تلاش کنیم، میشود» میخوانده و آرامششان را اندکی متزلزل میکرده است.
امّا من و به ویژه در چنین موقعیتهای سختی، مینویسم تا «سنگ» نشوم؛ تا حتّی اگر هیچ کار و اثری از دستم بر نیامد، «دانه» باشم، دانه بمانم و دانه بمیرم؛ یا بالاخره در این دنیا شرایط جوانهزدن و تأثیرگذارشدن فراهم میشود یا پس از مرگ و در پیشگاه پروردگارم میگویم: «درست است که با وجود درکار بودن ابر و باد و مه و خورشید و فلکِ تو، نتوانستم دانۀ وجودم را رشد دهم و بارور نکنم، درست است که نتوانستم مؤثّر باشم و دنیا را اندکی هم که شده بهتر کنم و از این بابت شرمندهام، امّا آن قدر هست که نگذاشتم سنگ بشوم» و بعد درخواست میکنم: «حال که میدانی با سختی فراوان توانستم دانۀ وجودم را حفظ کنم و به اینجا برسانم، تو به لطف و بزرگیات، شرایط جوانهزدنم را فراهم و سربلند و رستگارم کن»؛ بعید میدانم، امیدی، استعدادی و طلبی به پیشگاهش برسد و ناامید و ناکام بماند.
بله، مدّتیست که دستم به قلم نمیرود، در یکی از آن موقعیتهای بغرنج قرار گرفتهام، فکر و ذهنم بهشدّت درگیر است، موضوعهای زیاد و مهمّی برای نوشتن به ذهنم میرسند امّا خیلی زود با یک موضوع مهمّ دیگر جایگزین میشوند، احساس میکنم بدون اینکه فایدهای داشته باشم فقط عمر و توانم دارد فرسایش مییابد، برای اینکه «سنگ» نشوم باید در مورد این موقعیت بنویسم، باید بنویسم ...
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مدّتیست که دستم به قلم نمیرود! ممکن است از نظر شما اتّفاق مهمّی نباشد، امّا...
برای من، «نوشتن» یعنی «فریاد بودن»، اوّل خطاب به خودم و بعد به بقیه، درست مانند فریاد شاریر در فیلم پاپیون، هنگامی که پس از دهها سال استقامت و تلاشهای نافرجام متعدّد، این بار موفق شده بود در شناور بسیار کوچک خودساختهای سوار و به امید آزادی از زندانی بهناحق، خودش را به امواج دریا بسپارد. او در همان حالی که تنها و بر روی آب بود و معلوم نبود که امواج دریا او را به کجا میبرند و آیا زنده میماند یا نه، فریاد زد: «من هنوز زندهام!».
یکی از پرتکرارترین پاسخها نسبت به یادداشتهایم این بوده است که «خوب بود ولی ایکاش گوشی باشد!» و منظور این است که «گوشی نیست»، «بیفایده است»، «تو هم بیخود به خودت زحمت میدهی که بیندیشی و بنویسی»، «به ما هم بیخود زحمت میدهی که بخوانیم»، «تو هم بهتر است که رها کنی»، «تو هم بهتر است اگر مینویسی، فقط این پیام را شرح دهی و منتشر کنی که "خودتان را به جریان امور بسپارید، امیدی نیست"».
در جوامعی مثل ما که به قول دکتر پاپلی یزدی «اگر بخواهی برای آبادانی جامعه گام برداری، خانهات ویران میشود و اگر بخواهی خانهات را حفظ کنی، باید در راستای ویرانی جامعه گام برداری»، خیلی وقتها پس از تلاشها، ایثارها و صبوریهای فراوان و پس از اینکه بهخاطر گامبرداشتن در راستای منافع جامعه، تزئینات، نما و امکانات خانهات را از دست دادی، نهایتاً به نقطهای میرسی که مجبور میشوی بههرقیمتی فقط سقف خانهات را حفظ کنی که بر روی سرت خراب نشود! و چه موقعیت و تصمیم تلخی است!
در جوامعی مثل ما، به نفعت است که «نباشی»؛ یعنی در معاملهای سرنوشتسوز، «امید به اصلاح جامعه، تکاپو برای اثرگذاربودن در اجتماع، خلّاقیت، ایدهپردازی، معنا و معنویت، نشاط درونی و دغدغههای مدنی»ات را بدهی و در ازای آن، «لقمهای نان، احساس امنیت نسبت به استمرار این لقمه، امید به افزایش آن و رؤیای خوش روزهای بازنشستگی که این لقمه را بدون کار و زحمت به تو بدهند» بهدست بیاوری، همچنین «آرامش ناشی از تسلیمشدن، دلخوشی به ثوابجمعکردن و امکان شادشدن از تفریحها و لذّتهایی که برای این نوع زندگی فراهم آوردهاند».
در جامعۀ ما، سختی اصلیِ مسیر «بودن» در مواقعی است که میبینی فرق تو با کسانی که به این معامله تن دادهاند، فقط در این است که تو خودت را از مزایای انتخاب آنها محروم کردهای و رنجهای خاصّ این راه را هم تحمّل میکنی، بدون اینکه اثر و فایدهای داشته باشی.
قرار گرفتن در موقعیتِ «هزینهدادنِ بیثمر» انسان را دچار تردیدهای بنیادین میکند؛ آیا واقعاً راه درست همین است؟! آیا اصولاً درست و نادرستی هست؟! آیا این آرمانها، امیدها و تکاپوها ساختۀ ذهن بیمار من نیست که نمیخواهد واقعیت را بپذیرد؟! آیا اصلاً حقیقی وجود دارد؟! و ...
در چنین موقعیتهایی، علاوه بر این، خندۀ شیطانی تمام کسانی را احساس میکنی که سالها کوشیدهاند تو را متقاعد کنند که اشتباه میکنی و راه خودشان (همرنگ جماعتشدن) درست است، همانهایی که میدیدی استقامت تو و تسلیمنشدنت ایمان آنها نسبت به درستی راه و انتخابشان را به چالش میکشیده، بر وجدان خفتهشان تلقینِ «اگر بخواهیم، بدانیم و تلاش کنیم، میشود» میخوانده و آرامششان را اندکی متزلزل میکرده است.
امّا من و به ویژه در چنین موقعیتهای سختی، مینویسم تا «سنگ» نشوم؛ تا حتّی اگر هیچ کار و اثری از دستم بر نیامد، «دانه» باشم، دانه بمانم و دانه بمیرم؛ یا بالاخره در این دنیا شرایط جوانهزدن و تأثیرگذارشدن فراهم میشود یا پس از مرگ و در پیشگاه پروردگارم میگویم: «درست است که با وجود درکار بودن ابر و باد و مه و خورشید و فلکِ تو، نتوانستم دانۀ وجودم را رشد دهم و بارور نکنم، درست است که نتوانستم مؤثّر باشم و دنیا را اندکی هم که شده بهتر کنم و از این بابت شرمندهام، امّا آن قدر هست که نگذاشتم سنگ بشوم» و بعد درخواست میکنم: «حال که میدانی با سختی فراوان توانستم دانۀ وجودم را حفظ کنم و به اینجا برسانم، تو به لطف و بزرگیات، شرایط جوانهزدنم را فراهم و سربلند و رستگارم کن»؛ بعید میدانم، امیدی، استعدادی و طلبی به پیشگاهش برسد و ناامید و ناکام بماند.
بله، مدّتیست که دستم به قلم نمیرود، در یکی از آن موقعیتهای بغرنج قرار گرفتهام، فکر و ذهنم بهشدّت درگیر است، موضوعهای زیاد و مهمّی برای نوشتن به ذهنم میرسند امّا خیلی زود با یک موضوع مهمّ دیگر جایگزین میشوند، احساس میکنم بدون اینکه فایدهای داشته باشم فقط عمر و توانم دارد فرسایش مییابد، برای اینکه «سنگ» نشوم باید در مورد این موقعیت بنویسم، باید بنویسم ...
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
فریادِ بودن!
برای من، «نوشتن» یعنی «فریاد بودن»، درست مانند فریاد شاریر در فیلم پاپیون ...در موقعیت بغرنجی قرار گرفتهام که باید بنویسم تا «سنگ» نشوم ..…
کانال وحید احسانی
✅ دانشگاه رازی بهمثابه «زمین خالی»! 📰 روزنامۀ نقدحال (چهارشنبه، ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ - شمارۀ ۱۱۱۹) بهبهانۀ زمزمۀ اختصاص ۱۰۰ هکتار از اراضی دانشگاه رازی به طرح مسکن ملّی، نکاتی چند را که به ذهنم میرسند، با سایرین درمیان گذاشتهام. ۱. دانشگاه رازی در چشم مسئولان…
اصلاح و عذرخواهی
برخی دوستان بزرگوار در خصوص این یادداشت نکاتی را تذکر دادند که لازم است بیان کنم:
1. طرح مسکن ملّی، یک طرح ملّی است و تصمیمات مربوطه در سطح ملّی گرفته شدهاند، یعنی مسئولان استان در جزئیات آن نقش چندانی نداشتهاند و صرفاً مجری تصمیمات بالادستی محسوب میشوند.
2. این تصمیم (تخصص زمینهای دانشگاه به طرح مسکن ملّی) محدود به دانشگاه رازی نیست.
3. بخش زیادی از زمینهای دانشگاه رازی اوقافی است و جریانات خاصّ خودش را داشته است.
4. لااقل برخی از مقامات ارشد استان، خودشان نیز با ارائۀ زمینهای دانشگاهها به طرح مسکن ملّی مخالف هستند.
اشتباهات خود را که ناشی از اطلاع اندک نسبت به جزئیات مهم این اتّفاق بوده است، کاملاً میپذیرم و تلاش میکنم که در آینده با احتیاط بیشتری قلم بزنم، امّا حرف اصلی یادداشت، بهطور کامل، مستقل از جزئیات این واقعه و حتّی بود و نبود اصل این اتّفاق است. در واقع، به بهانۀ یک اتّفاق، سعی کردهام برخی حرفهایی را مطرح کنم که عمومیت دارند.
باز هم تکرار میکنم که این امر، اشتباه من در ذکر جزئیات واقعه را توجیه نمیکند و آن به جای خودش خطا بوده است. از این بابت، از تمام کسانی که ممکن است ناخواسته به آنها اشتباهی را نسبت داده باشم یا موجب رنجششان شده باشم، پوزش میطلبم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
برخی دوستان بزرگوار در خصوص این یادداشت نکاتی را تذکر دادند که لازم است بیان کنم:
1. طرح مسکن ملّی، یک طرح ملّی است و تصمیمات مربوطه در سطح ملّی گرفته شدهاند، یعنی مسئولان استان در جزئیات آن نقش چندانی نداشتهاند و صرفاً مجری تصمیمات بالادستی محسوب میشوند.
2. این تصمیم (تخصص زمینهای دانشگاه به طرح مسکن ملّی) محدود به دانشگاه رازی نیست.
3. بخش زیادی از زمینهای دانشگاه رازی اوقافی است و جریانات خاصّ خودش را داشته است.
4. لااقل برخی از مقامات ارشد استان، خودشان نیز با ارائۀ زمینهای دانشگاهها به طرح مسکن ملّی مخالف هستند.
اشتباهات خود را که ناشی از اطلاع اندک نسبت به جزئیات مهم این اتّفاق بوده است، کاملاً میپذیرم و تلاش میکنم که در آینده با احتیاط بیشتری قلم بزنم، امّا حرف اصلی یادداشت، بهطور کامل، مستقل از جزئیات این واقعه و حتّی بود و نبود اصل این اتّفاق است. در واقع، به بهانۀ یک اتّفاق، سعی کردهام برخی حرفهایی را مطرح کنم که عمومیت دارند.
باز هم تکرار میکنم که این امر، اشتباه من در ذکر جزئیات واقعه را توجیه نمیکند و آن به جای خودش خطا بوده است. از این بابت، از تمام کسانی که ممکن است ناخواسته به آنها اشتباهی را نسبت داده باشم یا موجب رنجششان شده باشم، پوزش میطلبم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
خدا را شکر که حسین (ع) نیست!
با فرارسیدن محرّم و اربعین، عدّۀ زیادی با شور و اشتیاق تمام به عزاداری میپردازند: هیئت، مدّاحی، سینهزنی، زنجیرزنی، ایستگاه صلواتی، سنج، طبل، نذری، حرکت دستههای عزادار در کوچه و خیابانها و بسیاری کارهای دیگر.
برای عاشقان عزاداری امام حسین (ع)، برگزاری هرچهباشکوهتر این مراسم از هرچیز دیگری مهمتر است و لذا برای آن از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند. در این راستا، بسیاری از آنان از طبلهای بسیار بزرگ و سیستمهای صوتی بسیار قوی استفاده میکنند. آنها همچنین در پرترددترین خیابانها ایستگاه صلواتی برپا میکنند تا پیام خود را هرچه بیشتر انتقال دهند. آنها دستههای بزرگی تشکیل میدهند و اجازه نمیدهند محدودیتهایی مانند کوچکبودن حسینیه یا باریکبودن خیابان، برای عزاداریکردنشان مانع ایجاد کند؛ اگر لازم باشد (که معمولاً لازم هم میشود) کوچه و خیابان را میبندند و به عزاداری خود اختصاص میدهند.
اگر کسی جرأت کند و به آنها اعتراض کند که:
چرا یک محل عمومی را بستهاید؟! چرا با ایستگاه صلواتی ترافیک ایجاد کردهاید؟! وقتی حتّی برای نماز نمیتوان راه عمومی را سد کرد، چهطور به خود اجازه میدهید برای یک امر مستحب، راه را ببندید؟! هیچ فکر کردهاید که با این کار، ممکن است بیماران دیر به بیمارستان و مسافران دیر به فرودگاه و ترمینال برسند؟! اگر چنین شود، آیا شما مقصر نیستید؟! آیا دین به شما چنین اجازهای میدهد؟!
چرا در محلهای عمومی سروصدا میکنید؟! مگر مراسم شما در داخل حسینیه نیست، پس چرا بیرون از حسینیه بلندگو میگذارید و صدای آن را اینقدر بلند میکنید؟! این طبلهای بزرگ برای چیست؟! آیا از تمام اهل محل یا اهالی خیابانهایی که دستۀ شما از آنها عبور میکند اجازه گرفتهاید؟! اگر کسانی به علّت کهولت و بیماری از این صدا آزار ببینند، اگر فردِ شبکار یا نوزادی که مادرش او را به سختی خوابانده بیدار شوند، اگر کسی بخواهد در خانهاش آرامش داشته باشد، آیا شما مقصّر و گنهکار نیستند؟! آیا دین به شما چنین اجازهای میدهد؟!
از نظر شما، آیا کسانی که بههردلیل با این رفتارها موافق نیستید، حق و حقوقی ندارند؟! چه آنهایی که خدا را قبول ندارند، چه خداباوران غیرمتدیّن، چه دینداران غیرمسلمان، چه مسلمانان غیرشیعه، چه شیعیانی که عزاداری برای امام حسین (ع) را امری اشتباه و انحرافی میدانند، چه شیعیانی که عزاداری را قبول دارند امّا این شکل آن را اشتباه میدانند و چه شیعیانی مانند نگارنده، که خودشان هم عاشق مجلس عزاداری سالار شهیدان هستند امّا اوّلاً، معتقدند برای عزاداری اجازه نداریم حقوق دیگران را زیر پا بگذاریم و ثانیاً، در طول روز، در خانۀ خود و خارج از ساعتی که در مجلس عزاداری هستند میخواهند آرامش داشته باشند.
بله، اگر کسی جرأت کند و از آنها چنین پرسشهایی بپرسد، به او میگویند: «تو اگر با امام حسین مشکل داری، برو برای دل خودت فکری بکن بدبخت»! [1]
یا اگر اربابرجوعی جرأت کند که به کارمندان اداره اعتراض کند که «چرا ما را معطّل گذشتهاید و در ساعت اداری رفتهاید زیارت عاشورا میخوانید و حلیم میخورید؟» به او میگویند «کار تو مهمتر است یا کار امام حسین؟»! [2]
خیلی خوب است که امام حسین (ع) الان در دنیا نیست! او که شب عاشورا به همراهانش فرمود «هر كس حقّالنّاسی بهگردن دارد، در ركاب من پيكار نكند، زيرا هر كس از دنيا برود درحالى كه حقّالنّاسی بر عهدهاش باشد و چارهاى براى آن نكرده باشد گرفتار دوزخ مى شود»، اگر اکنون بود، به چنین عزادارانی چه میگفت و چه پاسخی دریافت میکرد؟!
پانویسها:
[1] در همسایگی ما آپارتمانی بود که بخشی از زمین را حسینیه کرده بود و از این طریق، کلّ مساحت زمین را ساختمان ساخته بود! بالای بخش حسینیه را هم مسکونی کرده بود و پسر خودش در آن سکونت داشت! روی پشت بام حسینیه بلندگو گذاشته بود و در تمام طول سال، عصر هر پنجشنبه با صدای بسیار بلندی عزاداری پخش میکرد! درحالیکه حتّی یکبار هم پایشان به مسجد محل نخورده بود. یک روز رفتم و خیلی دوستانه درخواست کردم صدای آن را کم کنند. فقط دو نفر بودند! یکیشان همان آقازادهای بود که بالای حسینیه مینشست و اتّفاقاً ورودی خانهاش درست کنار ورودی آپارتمان ما بود و لذا چشمتوچشم میشدیم و سلامعلیک داشتیم. بسیار اهانتآمیز برخورد کرد، بر سرم فریاد میکشید، تهدید میکرد و همین جمله را هم گفت!
[2] این جمله را هم چندسال پیش با چشم خودم دیدم که کارمند جهادکشاورزی به اربابرجوع معترضی گفت که در ایّام محرّم از روستا آمده بود و میخواست به چند کار اداری برسد امّا با تعطیلی صبحگاهی اداره مواجه شده بود، زیرا کارمندان طبق روال این دهه، رفته بودند نمازخانه زیارت عاشورا بخوانند و حلیم صرف کنند!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
با فرارسیدن محرّم و اربعین، عدّۀ زیادی با شور و اشتیاق تمام به عزاداری میپردازند: هیئت، مدّاحی، سینهزنی، زنجیرزنی، ایستگاه صلواتی، سنج، طبل، نذری، حرکت دستههای عزادار در کوچه و خیابانها و بسیاری کارهای دیگر.
برای عاشقان عزاداری امام حسین (ع)، برگزاری هرچهباشکوهتر این مراسم از هرچیز دیگری مهمتر است و لذا برای آن از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند. در این راستا، بسیاری از آنان از طبلهای بسیار بزرگ و سیستمهای صوتی بسیار قوی استفاده میکنند. آنها همچنین در پرترددترین خیابانها ایستگاه صلواتی برپا میکنند تا پیام خود را هرچه بیشتر انتقال دهند. آنها دستههای بزرگی تشکیل میدهند و اجازه نمیدهند محدودیتهایی مانند کوچکبودن حسینیه یا باریکبودن خیابان، برای عزاداریکردنشان مانع ایجاد کند؛ اگر لازم باشد (که معمولاً لازم هم میشود) کوچه و خیابان را میبندند و به عزاداری خود اختصاص میدهند.
اگر کسی جرأت کند و به آنها اعتراض کند که:
چرا یک محل عمومی را بستهاید؟! چرا با ایستگاه صلواتی ترافیک ایجاد کردهاید؟! وقتی حتّی برای نماز نمیتوان راه عمومی را سد کرد، چهطور به خود اجازه میدهید برای یک امر مستحب، راه را ببندید؟! هیچ فکر کردهاید که با این کار، ممکن است بیماران دیر به بیمارستان و مسافران دیر به فرودگاه و ترمینال برسند؟! اگر چنین شود، آیا شما مقصر نیستید؟! آیا دین به شما چنین اجازهای میدهد؟!
چرا در محلهای عمومی سروصدا میکنید؟! مگر مراسم شما در داخل حسینیه نیست، پس چرا بیرون از حسینیه بلندگو میگذارید و صدای آن را اینقدر بلند میکنید؟! این طبلهای بزرگ برای چیست؟! آیا از تمام اهل محل یا اهالی خیابانهایی که دستۀ شما از آنها عبور میکند اجازه گرفتهاید؟! اگر کسانی به علّت کهولت و بیماری از این صدا آزار ببینند، اگر فردِ شبکار یا نوزادی که مادرش او را به سختی خوابانده بیدار شوند، اگر کسی بخواهد در خانهاش آرامش داشته باشد، آیا شما مقصّر و گنهکار نیستند؟! آیا دین به شما چنین اجازهای میدهد؟!
از نظر شما، آیا کسانی که بههردلیل با این رفتارها موافق نیستید، حق و حقوقی ندارند؟! چه آنهایی که خدا را قبول ندارند، چه خداباوران غیرمتدیّن، چه دینداران غیرمسلمان، چه مسلمانان غیرشیعه، چه شیعیانی که عزاداری برای امام حسین (ع) را امری اشتباه و انحرافی میدانند، چه شیعیانی که عزاداری را قبول دارند امّا این شکل آن را اشتباه میدانند و چه شیعیانی مانند نگارنده، که خودشان هم عاشق مجلس عزاداری سالار شهیدان هستند امّا اوّلاً، معتقدند برای عزاداری اجازه نداریم حقوق دیگران را زیر پا بگذاریم و ثانیاً، در طول روز، در خانۀ خود و خارج از ساعتی که در مجلس عزاداری هستند میخواهند آرامش داشته باشند.
بله، اگر کسی جرأت کند و از آنها چنین پرسشهایی بپرسد، به او میگویند: «تو اگر با امام حسین مشکل داری، برو برای دل خودت فکری بکن بدبخت»! [1]
یا اگر اربابرجوعی جرأت کند که به کارمندان اداره اعتراض کند که «چرا ما را معطّل گذشتهاید و در ساعت اداری رفتهاید زیارت عاشورا میخوانید و حلیم میخورید؟» به او میگویند «کار تو مهمتر است یا کار امام حسین؟»! [2]
خیلی خوب است که امام حسین (ع) الان در دنیا نیست! او که شب عاشورا به همراهانش فرمود «هر كس حقّالنّاسی بهگردن دارد، در ركاب من پيكار نكند، زيرا هر كس از دنيا برود درحالى كه حقّالنّاسی بر عهدهاش باشد و چارهاى براى آن نكرده باشد گرفتار دوزخ مى شود»، اگر اکنون بود، به چنین عزادارانی چه میگفت و چه پاسخی دریافت میکرد؟!
پانویسها:
[1] در همسایگی ما آپارتمانی بود که بخشی از زمین را حسینیه کرده بود و از این طریق، کلّ مساحت زمین را ساختمان ساخته بود! بالای بخش حسینیه را هم مسکونی کرده بود و پسر خودش در آن سکونت داشت! روی پشت بام حسینیه بلندگو گذاشته بود و در تمام طول سال، عصر هر پنجشنبه با صدای بسیار بلندی عزاداری پخش میکرد! درحالیکه حتّی یکبار هم پایشان به مسجد محل نخورده بود. یک روز رفتم و خیلی دوستانه درخواست کردم صدای آن را کم کنند. فقط دو نفر بودند! یکیشان همان آقازادهای بود که بالای حسینیه مینشست و اتّفاقاً ورودی خانهاش درست کنار ورودی آپارتمان ما بود و لذا چشمتوچشم میشدیم و سلامعلیک داشتیم. بسیار اهانتآمیز برخورد کرد، بر سرم فریاد میکشید، تهدید میکرد و همین جمله را هم گفت!
[2] این جمله را هم چندسال پیش با چشم خودم دیدم که کارمند جهادکشاورزی به اربابرجوع معترضی گفت که در ایّام محرّم از روستا آمده بود و میخواست به چند کار اداری برسد امّا با تعطیلی صبحگاهی اداره مواجه شده بود، زیرا کارمندان طبق روال این دهه، رفته بودند نمازخانه زیارت عاشورا بخوانند و حلیم صرف کنند!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
اختلاسگران را «ارشاد» کنید!
داشتم به این فکر میکردم که «چرا هیچیک از مفسدان اقتصادی، اختلاسگران، متروپل سازان و امثال آنها از ترس این همه دستگاه قضایی، بازرسی، حراستی، نظارتی و ارزشی و هنگام مواجهه با آنها دچار شوک نمیشوند و سکته نمیکنند» که راهکاری به ذهنم رسید:
گشت ارشاد و نیروهایی را که برای «هدایت» جوانان تربیت و گزینش کردهاید، به «توجیه و ارشاد» مفسدان اقتصادی بگمارید و دستگاهها و سازمانهای متولّی مقابله با فساد اقتصادی را مسئول برخورد با آنچه بدحجابی میدانید!
دراینصورت، از یک سو، دیگر هیچ مسئول و آقازادهای جرأت نمیکند از موقعیت خود برای رانتخواری و اختلاس استفاده کند و از سوی دیگر، بسیاری از جوانانی که بههردلیل از نظام و ارزشها فاصله گرفتهاند، در مواجهه با این همه عزّت، احترام، نرمش، مدارا، مهربانی و آبروداری، جذب نظام و ارزشها میشوند!
#مهسا_امینی
#گشت_ارشاد
#اختلاس
#فساد_اقتصادی
#فولاد_مبارکه
#پتروشیمی_مهر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
داشتم به این فکر میکردم که «چرا هیچیک از مفسدان اقتصادی، اختلاسگران، متروپل سازان و امثال آنها از ترس این همه دستگاه قضایی، بازرسی، حراستی، نظارتی و ارزشی و هنگام مواجهه با آنها دچار شوک نمیشوند و سکته نمیکنند» که راهکاری به ذهنم رسید:
گشت ارشاد و نیروهایی را که برای «هدایت» جوانان تربیت و گزینش کردهاید، به «توجیه و ارشاد» مفسدان اقتصادی بگمارید و دستگاهها و سازمانهای متولّی مقابله با فساد اقتصادی را مسئول برخورد با آنچه بدحجابی میدانید!
دراینصورت، از یک سو، دیگر هیچ مسئول و آقازادهای جرأت نمیکند از موقعیت خود برای رانتخواری و اختلاس استفاده کند و از سوی دیگر، بسیاری از جوانانی که بههردلیل از نظام و ارزشها فاصله گرفتهاند، در مواجهه با این همه عزّت، احترام، نرمش، مدارا، مهربانی و آبروداری، جذب نظام و ارزشها میشوند!
#مهسا_امینی
#گشت_ارشاد
#اختلاس
#فساد_اقتصادی
#فولاد_مبارکه
#پتروشیمی_مهر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
#مهسا_امینی و چند نکته
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق امّا قطعهای بود از سلسله اتّفاقات تلخی که گشت مدّعی ارشاد رقم زده است و ما را نسبت به بروز اتّفاقات تلخ آتی همچنان نگران میدارد.
بخشی از جامعه مدّعیست که خانم امینی در اثر ضرب و شتم به قتل رسیده است و درمقابل، مسئولان رسمی میگویند «هیچگونه آثار برخورد فیزیکی و ضرب و جرح مشاهده نشده و در سوابق پزشکی مهسا امینی نیز از کودکی زمینه بیماری قلبی و صرع وجود داشته است»، ادّعایی که برخی از بستگان مهسا آن را رد کردهاند.
۱. زود قضاوت نکنیم
این بندۀ خدا، با گشت-ارشاد مخالفم امّا با وجود این، معتقدم که نباید زود قضاوت کنیم؛ شاید در رابطه با مرحومه امینی، واقعاً خطای خاصّی (جدا از کلّیت گشت ارشاد که به نظرم خودش اساساً خطاست) رخ نداده باشد.
حتّی اگر بپذیریم که این حکومت کاملاً سیاه، ظالمانه و طاغوتی است، گشت ارشاد کاملاً ستمگرانه است، اطّلاعات صحیح را منتشر نمیکنند و هیچ راهی هم نیست جز انقلاب و فروپاشیِ نظام، آیا از لحاظ اخلاقی و دینی مجازیم که از صداقت و انصاف فاصله بگیریم و چیزی را که اطمینان نداریم، به حکومت و نیروهایش نسبت دهیم؟! چنین فکر نمیکنم.
۲. توصیۀ امام علی (ع) به مسئولان
امیر مؤمنان علی (ع) در رابطه با چنین موقعیّتی، توصیۀ مشخّصی به مسئولان دارد. ایشان وقتی مالک اشتر را به امارت مصر منصوب کرد به او نوشت:
«اگر مردم بر تو به ستمگرى گمان بردند، همهچیز را مانند صحرا درپیش چشم آنان قرار بده و عذر خود را با آنان در میان بگذار و با شفافسازی، از بدگمانیشان بکاه که چون چنین کنى، خود را به عدالت پروده و با مردم مدارا کردهای و نیز با پوزشخواستن به حاجت خود میرسی که همانا پذیرفتن حق از جانب آنان است» (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳).
۳. گام خوب امّا ناقص مسئولان
پخشکردن فیلم دوربین مداربستۀ پلیس امنیت اخلاقی گامی خوب و قابل تقدیر امّا ناقص بود زیرا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه کنید:
«مهسا امینی» و چند نکته
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق امّا قطعهای بود از سلسله اتّفاقات تلخی که گشت مدّعی ارشاد رقم زده است و ما را نسبت به بروز اتّفاقات تلخ آتی همچنان نگران میدارد.
بخشی از جامعه مدّعیست که خانم امینی در اثر ضرب و شتم به قتل رسیده است و درمقابل، مسئولان رسمی میگویند «هیچگونه آثار برخورد فیزیکی و ضرب و جرح مشاهده نشده و در سوابق پزشکی مهسا امینی نیز از کودکی زمینه بیماری قلبی و صرع وجود داشته است»، ادّعایی که برخی از بستگان مهسا آن را رد کردهاند.
۱. زود قضاوت نکنیم
این بندۀ خدا، با گشت-ارشاد مخالفم امّا با وجود این، معتقدم که نباید زود قضاوت کنیم؛ شاید در رابطه با مرحومه امینی، واقعاً خطای خاصّی (جدا از کلّیت گشت ارشاد که به نظرم خودش اساساً خطاست) رخ نداده باشد.
حتّی اگر بپذیریم که این حکومت کاملاً سیاه، ظالمانه و طاغوتی است، گشت ارشاد کاملاً ستمگرانه است، اطّلاعات صحیح را منتشر نمیکنند و هیچ راهی هم نیست جز انقلاب و فروپاشیِ نظام، آیا از لحاظ اخلاقی و دینی مجازیم که از صداقت و انصاف فاصله بگیریم و چیزی را که اطمینان نداریم، به حکومت و نیروهایش نسبت دهیم؟! چنین فکر نمیکنم.
۲. توصیۀ امام علی (ع) به مسئولان
امیر مؤمنان علی (ع) در رابطه با چنین موقعیّتی، توصیۀ مشخّصی به مسئولان دارد. ایشان وقتی مالک اشتر را به امارت مصر منصوب کرد به او نوشت:
«اگر مردم بر تو به ستمگرى گمان بردند، همهچیز را مانند صحرا درپیش چشم آنان قرار بده و عذر خود را با آنان در میان بگذار و با شفافسازی، از بدگمانیشان بکاه که چون چنین کنى، خود را به عدالت پروده و با مردم مدارا کردهای و نیز با پوزشخواستن به حاجت خود میرسی که همانا پذیرفتن حق از جانب آنان است» (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳).
۳. گام خوب امّا ناقص مسئولان
پخشکردن فیلم دوربین مداربستۀ پلیس امنیت اخلاقی گامی خوب و قابل تقدیر امّا ناقص بود زیرا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه کنید:
«مهسا امینی» و چند نکته
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
«مهسا امینی» و چند نکته
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق بود امّا ...
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
به نظرم، از دو حال خارج نیست:
هر ملّتی، یا تحت شرایط نامناسب بالاخره یاد میگیرد که حاکمانش را بهشکل مدنی کنترل کند و از این طریق نیاز به انقلاب را برای همیشه برطرف میکند، یا نیازش به انقلاب هیچگاه برطرف نخواهد شد!
همچنین:
هر حکومتی، یا تحت شرایط حساس بالاخره یاد میگیرد که برای جریانیافتن اعتراضات بهصورت مدنی و تأثیرگذاری مطالبات، راهی باز کند، یا تا لحظهای که نهایتا با انقلاب فروبپاشد، همواره سایۀ آن را بر سر خود احساس خواهد کرد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
هر ملّتی، یا تحت شرایط نامناسب بالاخره یاد میگیرد که حاکمانش را بهشکل مدنی کنترل کند و از این طریق نیاز به انقلاب را برای همیشه برطرف میکند، یا نیازش به انقلاب هیچگاه برطرف نخواهد شد!
همچنین:
هر حکومتی، یا تحت شرایط حساس بالاخره یاد میگیرد که برای جریانیافتن اعتراضات بهصورت مدنی و تأثیرگذاری مطالبات، راهی باز کند، یا تا لحظهای که نهایتا با انقلاب فروبپاشد، همواره سایۀ آن را بر سر خود احساس خواهد کرد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
⁉️ با «مرگبر» به جایی نمیرسیم!
📰 منتشرشده در عصر ایران، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
۱. خطاب به هموطنان رنجدیده و بغضآلودم
اینجا جایی است که با «مرگبر» به آن رسیدهایم!
با «مرگبر گفتن»، نیازمان به «مرگبر گفتن» هیچگاه مرتفع نخواهد شد!
شاید فقط کسانی را «دوست» محسوب میکنید که تشخیصتان را تأیید و هیجانتان را تشدید کنند، یعنی کسانی که در مرام، احساسات و حرکت شما «ذوب» باشند، شاید هرکس را که به تصمیم، حرکت و تلاشتان نقدی وارد کند، حتّی آن دسته از منتقدان هزینه دادۀ حکومت را که دیدگاهشان اندکی با شما زاویه دارد، «دشمن» بدارید، امّا از شما درخواست میکنم مطالب اندیشمدان و صاحبنظران آزاده را پیگیری و در مورد آنها تأمّل کنید، زیرا:
دشمن دانا به از نادانِ دوست! (بخوانید: «ناقد» دانا به از نادانِ «ذوب»!)
نلسون ماندلا در زندان انفرادی طولانیاش به این اندیشید که «چگونه میتوان کاری کرد که به جای اینکه هر از چند گاهی، جای زندانی و زندانبان عوض شود، نیاز به زندان از بین برود»، او راهش را یافت و آفریقای جنوبی را از چرخۀ نحس «عوضشدن جای زندانی و زندانبان» نجات داد. گاندی نیز به جای عوضکردن جهتِ خشونتورزی، «خشونت» را از میان برداشت.
آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز از تکرار «مرگبر»، «میکُشم» و «بمیری» دست برداریم و بغضمان را در مسیری هدایت کنیم که «نیاز به مرگبر گفتن» برای همیشه مرتفع شود؟!
اگر «مطالبهگری و کنترل مدنی قدرت و حکومت» را یاد نگیریم، نتیجۀ اعتراضاتمان هر چه که باشد، آیا آیندۀ روشنتری پیش رویمان خواهد بود؟!
به نظرم، همگی باید تلاش کنیم که سیلی که درحال شکلگرفتن است، بهجای تکرار چرخههای تاریخی، در مسیر صحیح (مطالبهگری مدنیِ مؤثّر) به حرکت درآید.
از یک سو، نگذاریم این موج فروکش کند زیرا ساختار رسمی نشان داده که فقط در این صورت است که ما را میبیند (شاهدش گفتگوهای متفاوت، چالشی و کمسابقهای است که طی این چند شب از تلویزیون پخش شد) و از سوی دیگر، نگذاریم به خشونت و آشوب میل کند.
از انتشار و بازنشر فیلمها و مطالبی که صرفاً جنبۀ احساسی و هیجانی دارند خودداری کنیم، با وسواسی زیاد، سعی کنیم خردمندانهترین و راهگشاترین تحلیلها و توصیهها را بیابیم و بازنشر دهیم.
۲. خطاب به مسئولان
با «سرکوب و زدن» فقط نیاز به سرکوب و زدن بیشتر خواهد شد.
این رویه پایان تلخی دارد، پایانی که دیر و زود دارد امّا سوخت و سوز ندارد. فرقی هم نمیکند که نظامی اسلامی یا غیراسلامی باشد، این سنّت الهی است و تجربۀ بشری و حکومتها در طول تاریخ نیز آن را ثابت کرده است. اگر خدای ناکرده، سیل مردم معترض دربگیرد، چه بهحق باشند و چه ناحق، هیچ سپاه و سلاحی دربرابر آنها یارای مقاومت ندارد.
اگر در مورد حجاب معتقدید که «نظر مردم شرط نیست»، «بهخاطر تبعات منفی تلاش برای پیادهکردن حجاب (فاصلهگرفتن بخشی از جامعه از دین و نظام و غیره) نمیتوان از این تلاش دست برداشت» و «حتّی بهخاطر جلوگیری از ریختهشدن خون معترضان نیز نمیتوان از تلاش برای تحقق حجاب کوتاه آمد»، لااقل برای حفظ نظام -که از اوجب واجباتش میدانید و میدانم (البته نه بههر قیمت)- کمی کوتاه بیایید. آیا جز این است که با هر سرکوب موفق، فاصلهها و بغضها بیشتر میشوند؟! این شکاف و بغضهای فزاینده تا کی میتوانند تحمّل و کنترل شوند؟!
درخواست میکنم، برای تصمیمگیری دربارۀ این موقعیت حساس، به اذهان خود و نزدیکانتان اکتفا نکنید؛ جایی که رسیدهایم، یعنی کاهش چشمگیر اعتماد، امید و نشاط در جامعه، مشارکت زیر 50 درصد در انتخابات، شکاف فزاینده میان بخش قابل توجّهی از جامعه با ساختار رسمی، فاصله گرفتن بخش قابل توجّهی از دین، رشد تصاعدی مفاسد اقتصادی، تورّم کمرشکن مستمر، بیکاری، بحران آب، سیکل تکرار شوندۀ اعتراضهای خیابانی و اینکه برای اثبات عدم ضربوشتم مهسا امینی مجبورید زنان، دختران، مردان، جوانان و پیران زیادی را بهشدّت بزنید(!)، محصول تصمیمها، سیاستها و راهحلهایی است که با اکتفا به اذهان خودتان و نزدیکانتان اتّخاذ کردهاید. شاید دوست دارید فقط نظرات کسانی را بشنوید که شما را سفید مطلق ببینند و در فهم و سلائقتان «ذوب» باشند، شاید شنیدن، عملکردن و حتّی تحمّل تحلیلها و توصیههای منتقدان و اندیشمندانِ مستقلی که «خودی»شان نمیدانید برایتان تلخ باشد امّا:
«ناقد» دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادانِ «ذوب»!
خوشبختانه، هنوز شخصیتهای نمادینی که بههرحال، برای بخش قابل توجّهی از مردم معترض وجاهتی دارند زنده هستند و بسیاری از آنها برای همکاری با حکومت در جهت اصلاح امور و آرامکردن معترضان آمادگی دارند.
در ادامه میخوانید:
۳. خطاب به اندیشمندان
۴. خطاب به افراد مرجع و سلبریتیها
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
📰 منتشرشده در عصر ایران، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
۱. خطاب به هموطنان رنجدیده و بغضآلودم
اینجا جایی است که با «مرگبر» به آن رسیدهایم!
با «مرگبر گفتن»، نیازمان به «مرگبر گفتن» هیچگاه مرتفع نخواهد شد!
شاید فقط کسانی را «دوست» محسوب میکنید که تشخیصتان را تأیید و هیجانتان را تشدید کنند، یعنی کسانی که در مرام، احساسات و حرکت شما «ذوب» باشند، شاید هرکس را که به تصمیم، حرکت و تلاشتان نقدی وارد کند، حتّی آن دسته از منتقدان هزینه دادۀ حکومت را که دیدگاهشان اندکی با شما زاویه دارد، «دشمن» بدارید، امّا از شما درخواست میکنم مطالب اندیشمدان و صاحبنظران آزاده را پیگیری و در مورد آنها تأمّل کنید، زیرا:
دشمن دانا به از نادانِ دوست! (بخوانید: «ناقد» دانا به از نادانِ «ذوب»!)
نلسون ماندلا در زندان انفرادی طولانیاش به این اندیشید که «چگونه میتوان کاری کرد که به جای اینکه هر از چند گاهی، جای زندانی و زندانبان عوض شود، نیاز به زندان از بین برود»، او راهش را یافت و آفریقای جنوبی را از چرخۀ نحس «عوضشدن جای زندانی و زندانبان» نجات داد. گاندی نیز به جای عوضکردن جهتِ خشونتورزی، «خشونت» را از میان برداشت.
آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز از تکرار «مرگبر»، «میکُشم» و «بمیری» دست برداریم و بغضمان را در مسیری هدایت کنیم که «نیاز به مرگبر گفتن» برای همیشه مرتفع شود؟!
اگر «مطالبهگری و کنترل مدنی قدرت و حکومت» را یاد نگیریم، نتیجۀ اعتراضاتمان هر چه که باشد، آیا آیندۀ روشنتری پیش رویمان خواهد بود؟!
به نظرم، همگی باید تلاش کنیم که سیلی که درحال شکلگرفتن است، بهجای تکرار چرخههای تاریخی، در مسیر صحیح (مطالبهگری مدنیِ مؤثّر) به حرکت درآید.
از یک سو، نگذاریم این موج فروکش کند زیرا ساختار رسمی نشان داده که فقط در این صورت است که ما را میبیند (شاهدش گفتگوهای متفاوت، چالشی و کمسابقهای است که طی این چند شب از تلویزیون پخش شد) و از سوی دیگر، نگذاریم به خشونت و آشوب میل کند.
از انتشار و بازنشر فیلمها و مطالبی که صرفاً جنبۀ احساسی و هیجانی دارند خودداری کنیم، با وسواسی زیاد، سعی کنیم خردمندانهترین و راهگشاترین تحلیلها و توصیهها را بیابیم و بازنشر دهیم.
۲. خطاب به مسئولان
با «سرکوب و زدن» فقط نیاز به سرکوب و زدن بیشتر خواهد شد.
این رویه پایان تلخی دارد، پایانی که دیر و زود دارد امّا سوخت و سوز ندارد. فرقی هم نمیکند که نظامی اسلامی یا غیراسلامی باشد، این سنّت الهی است و تجربۀ بشری و حکومتها در طول تاریخ نیز آن را ثابت کرده است. اگر خدای ناکرده، سیل مردم معترض دربگیرد، چه بهحق باشند و چه ناحق، هیچ سپاه و سلاحی دربرابر آنها یارای مقاومت ندارد.
اگر در مورد حجاب معتقدید که «نظر مردم شرط نیست»، «بهخاطر تبعات منفی تلاش برای پیادهکردن حجاب (فاصلهگرفتن بخشی از جامعه از دین و نظام و غیره) نمیتوان از این تلاش دست برداشت» و «حتّی بهخاطر جلوگیری از ریختهشدن خون معترضان نیز نمیتوان از تلاش برای تحقق حجاب کوتاه آمد»، لااقل برای حفظ نظام -که از اوجب واجباتش میدانید و میدانم (البته نه بههر قیمت)- کمی کوتاه بیایید. آیا جز این است که با هر سرکوب موفق، فاصلهها و بغضها بیشتر میشوند؟! این شکاف و بغضهای فزاینده تا کی میتوانند تحمّل و کنترل شوند؟!
درخواست میکنم، برای تصمیمگیری دربارۀ این موقعیت حساس، به اذهان خود و نزدیکانتان اکتفا نکنید؛ جایی که رسیدهایم، یعنی کاهش چشمگیر اعتماد، امید و نشاط در جامعه، مشارکت زیر 50 درصد در انتخابات، شکاف فزاینده میان بخش قابل توجّهی از جامعه با ساختار رسمی، فاصله گرفتن بخش قابل توجّهی از دین، رشد تصاعدی مفاسد اقتصادی، تورّم کمرشکن مستمر، بیکاری، بحران آب، سیکل تکرار شوندۀ اعتراضهای خیابانی و اینکه برای اثبات عدم ضربوشتم مهسا امینی مجبورید زنان، دختران، مردان، جوانان و پیران زیادی را بهشدّت بزنید(!)، محصول تصمیمها، سیاستها و راهحلهایی است که با اکتفا به اذهان خودتان و نزدیکانتان اتّخاذ کردهاید. شاید دوست دارید فقط نظرات کسانی را بشنوید که شما را سفید مطلق ببینند و در فهم و سلائقتان «ذوب» باشند، شاید شنیدن، عملکردن و حتّی تحمّل تحلیلها و توصیههای منتقدان و اندیشمندانِ مستقلی که «خودی»شان نمیدانید برایتان تلخ باشد امّا:
«ناقد» دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادانِ «ذوب»!
خوشبختانه، هنوز شخصیتهای نمادینی که بههرحال، برای بخش قابل توجّهی از مردم معترض وجاهتی دارند زنده هستند و بسیاری از آنها برای همکاری با حکومت در جهت اصلاح امور و آرامکردن معترضان آمادگی دارند.
در ادامه میخوانید:
۳. خطاب به اندیشمندان
۴. خطاب به افراد مرجع و سلبریتیها
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
❗️نیروهای کومله!
در موقعیتهایی که جامعه نسبت به یک اتّفاق خاص حسّاس شده و واکنش جمعی نشان داده است، همواره یکی از روشهای افسران جنگ نرم و قرارگاههای سایبری این بوده است که با استفاده از تحلیلهای بسیار پیچیده و عجیبوغریب، اتّفاق مورد نظر را توطئۀ برنامهریزیشدۀ دستهای پشتپرده نشان دهند.
در همین راستا، در موقعیت فعلی -که جامعه در واکنش به درگذشت خانم مهسا امینی ملتهب گشته است- نیز از سوی مراکز نامبرده خبر زیر منتشر شد:
«مهسا امینی پیشمرگ حزب کومله [بوده است] که قرار بود با مرگ مرموزش در بازداشت نیروهای حکومتی خبرساز شود و علت مرگش ضرب و شتم باشد و با کمک نفوذیها کار نظام دشوار شود؛ روی همه چیز حساب کرده بودند».
گویا خانم مهسا امینی فقط یکی از صدهاهزار نیروهای کومله بوده است که حاضر شدهاند با بهسختی انداختن خود و خانوادهشان، به نظام ضربه بزنند. از میان سایر نیروهای کومله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. جانبرکفان کومله که حاضر شدهاند به همراه خانوادۀ خود در حلبیآبادها و حاشیهایترین محلّات شهرها ساکن شوند و زندگی خود را با جمعآوری زباله بگذرانند. با وجود اینکه نظام حداقلهای زندگی (مسکن، شغل آبرومندانه و غیره) را برای آنها تأمین کرده است، آنها هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا برای رسانههای معاند سوژه فراهم و کار را بر نظام دشوار کنند!
۲. فداییهای کومله که باوجود هوش سرشار، پذیرفتهاند که با تلاش زیاد درس بخوانند تا در بهترین دانشگاههای کشور قبول شوند و بعد با تحمّل سختی فراوان مراحل تحصیلی کارشناسی ارشد، دکتری، پرستاری، پزشکی و تخصص را بگذرانند فقط و فقط با این نیّت و براساس این برنامۀ کثیف که بعد از فارغالتّحصیلی، بیکار بمانند یا به شرایط کاری بسیار نامطلوب (بدون قرارداد، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و با درآمد بسیار اندک) تن دهند تا برای رسانههای سیاهنما خوراک فراهم کنند و کار را بر نظام دشوار کنند! این در حالی است که همگی میدانیم حکومت برای آنها شغل مناسب و مرتبط با رشته و تخصصشان فراهم آورده است [بهشدّت احساس میکنم که نکند خودم هم نیروی کومله هستم و خبر ندارم!].
۳. جاننثاران کومله که حاضر شدهاند در ایران در شرایطی زندگی کنند که هر چه روی کاغذ حقوق و درآمدشان را با اجارهخانه و سایر هزینههایشان مقایسه میکنیم، میبینیم نباید زنده باشند. اتّفاقاً زنده ماندن این افراد شاهد آن است که نیروی کومله هستند و هزینۀ زندگیشان توسّط کومله تأمین میشود!
۴. بیشتر دریاچهها، رودخانهها و چشمههای داخل ایران هم نیروی کومله هستند. آنها بر اساس یک برنامۀ خبیث قبلی، از صدها و بعضاً هزاران سال پیش در ایران مستقر شدهاند تا با استقرار نظام جمهوری اسلامی، خشک شوند و از این طریق نظام را به ناکارآمدی و سوءمدیریت متّهم کنند. حتّی جزئیات سناریو هم حسابشده بوده است؛ به نظرتان، چرا دریاچۀ ارومیه دقیقاً باید در همان سالی خشک شود که مهسا امینی خودش را در مقر گشت ارشاد میکُشد؟! آیا هیچ انسان بیغرضی ممکن است بپذیرد که این همزمانی اتّفاقی بوده باشد؟!
۵. تمام ایرانیانی که حاضر میشوند تمام اصول اساسی منطق و انصاف را زیر پا بگذارند تا حقایق مسلّم و بدیهی بالا را نپذیرند و در مقابلشان جبهه بگیرند، مسلّم است که نیروی کومله هستند! به همین ترتیب، تمام کسانی که به شکل مذبوحانهای میخواهند با سوءاستفاده از فیلمهای متعدّدی که از برخوردهای خشن گشت ارشاد و نیز سرکوب خشن معترضان به مرگ مهسا امینی منتشر شده است و بدیهی است که هیچ ارزش و اعتباری ندارند، حقّانیّت مسلّم تنها عکسی را که بهعنوان شاهد صحّت سناریوی مورد نظر منتشر شده است زیر سئوال ببرند نیز قطعاً نیروی کومله هستند!
از این شوخیهای تلخ که بگذریم، اصلاً فرض کنیم سناریوی پیشگفته کاملاً صحیح باشد. دراینصورت، چرا باید به نقطهای رسیده باشیم که با خودکشی برنامهریزیشدۀ یک پیشمرگ کومله در مقر پلیس امنیت اخلاقی، جامعه چنین به هم بریزد؟!
اگر جامعه در اثر تراکم اعتراضهای سرکوب شده، حُکمِ بنزین پیدا کرده است، تمام تقصیر را نمیتوان به گردن آن کسی انداخت که جرقهای ایجاد میکند.
چرا به جای پذیرش اشتباهات و اعمال اصلاحات لازم، باز هم بر همان مسیر و راهحلهایی تکیه کنیم که ما را به اینجا رساندهاند؟!
منکر دسیسه، برنامهریزی و سیاهنمایی دشمنان و رسانههای بدخواه نیستم، امّا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
نیروهای کومله!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در موقعیتهایی که جامعه نسبت به یک اتّفاق خاص حسّاس شده و واکنش جمعی نشان داده است، همواره یکی از روشهای افسران جنگ نرم و قرارگاههای سایبری این بوده است که با استفاده از تحلیلهای بسیار پیچیده و عجیبوغریب، اتّفاق مورد نظر را توطئۀ برنامهریزیشدۀ دستهای پشتپرده نشان دهند.
در همین راستا، در موقعیت فعلی -که جامعه در واکنش به درگذشت خانم مهسا امینی ملتهب گشته است- نیز از سوی مراکز نامبرده خبر زیر منتشر شد:
«مهسا امینی پیشمرگ حزب کومله [بوده است] که قرار بود با مرگ مرموزش در بازداشت نیروهای حکومتی خبرساز شود و علت مرگش ضرب و شتم باشد و با کمک نفوذیها کار نظام دشوار شود؛ روی همه چیز حساب کرده بودند».
گویا خانم مهسا امینی فقط یکی از صدهاهزار نیروهای کومله بوده است که حاضر شدهاند با بهسختی انداختن خود و خانوادهشان، به نظام ضربه بزنند. از میان سایر نیروهای کومله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. جانبرکفان کومله که حاضر شدهاند به همراه خانوادۀ خود در حلبیآبادها و حاشیهایترین محلّات شهرها ساکن شوند و زندگی خود را با جمعآوری زباله بگذرانند. با وجود اینکه نظام حداقلهای زندگی (مسکن، شغل آبرومندانه و غیره) را برای آنها تأمین کرده است، آنها هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا برای رسانههای معاند سوژه فراهم و کار را بر نظام دشوار کنند!
۲. فداییهای کومله که باوجود هوش سرشار، پذیرفتهاند که با تلاش زیاد درس بخوانند تا در بهترین دانشگاههای کشور قبول شوند و بعد با تحمّل سختی فراوان مراحل تحصیلی کارشناسی ارشد، دکتری، پرستاری، پزشکی و تخصص را بگذرانند فقط و فقط با این نیّت و براساس این برنامۀ کثیف که بعد از فارغالتّحصیلی، بیکار بمانند یا به شرایط کاری بسیار نامطلوب (بدون قرارداد، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و با درآمد بسیار اندک) تن دهند تا برای رسانههای سیاهنما خوراک فراهم کنند و کار را بر نظام دشوار کنند! این در حالی است که همگی میدانیم حکومت برای آنها شغل مناسب و مرتبط با رشته و تخصصشان فراهم آورده است [بهشدّت احساس میکنم که نکند خودم هم نیروی کومله هستم و خبر ندارم!].
۳. جاننثاران کومله که حاضر شدهاند در ایران در شرایطی زندگی کنند که هر چه روی کاغذ حقوق و درآمدشان را با اجارهخانه و سایر هزینههایشان مقایسه میکنیم، میبینیم نباید زنده باشند. اتّفاقاً زنده ماندن این افراد شاهد آن است که نیروی کومله هستند و هزینۀ زندگیشان توسّط کومله تأمین میشود!
۴. بیشتر دریاچهها، رودخانهها و چشمههای داخل ایران هم نیروی کومله هستند. آنها بر اساس یک برنامۀ خبیث قبلی، از صدها و بعضاً هزاران سال پیش در ایران مستقر شدهاند تا با استقرار نظام جمهوری اسلامی، خشک شوند و از این طریق نظام را به ناکارآمدی و سوءمدیریت متّهم کنند. حتّی جزئیات سناریو هم حسابشده بوده است؛ به نظرتان، چرا دریاچۀ ارومیه دقیقاً باید در همان سالی خشک شود که مهسا امینی خودش را در مقر گشت ارشاد میکُشد؟! آیا هیچ انسان بیغرضی ممکن است بپذیرد که این همزمانی اتّفاقی بوده باشد؟!
۵. تمام ایرانیانی که حاضر میشوند تمام اصول اساسی منطق و انصاف را زیر پا بگذارند تا حقایق مسلّم و بدیهی بالا را نپذیرند و در مقابلشان جبهه بگیرند، مسلّم است که نیروی کومله هستند! به همین ترتیب، تمام کسانی که به شکل مذبوحانهای میخواهند با سوءاستفاده از فیلمهای متعدّدی که از برخوردهای خشن گشت ارشاد و نیز سرکوب خشن معترضان به مرگ مهسا امینی منتشر شده است و بدیهی است که هیچ ارزش و اعتباری ندارند، حقّانیّت مسلّم تنها عکسی را که بهعنوان شاهد صحّت سناریوی مورد نظر منتشر شده است زیر سئوال ببرند نیز قطعاً نیروی کومله هستند!
از این شوخیهای تلخ که بگذریم، اصلاً فرض کنیم سناریوی پیشگفته کاملاً صحیح باشد. دراینصورت، چرا باید به نقطهای رسیده باشیم که با خودکشی برنامهریزیشدۀ یک پیشمرگ کومله در مقر پلیس امنیت اخلاقی، جامعه چنین به هم بریزد؟!
اگر جامعه در اثر تراکم اعتراضهای سرکوب شده، حُکمِ بنزین پیدا کرده است، تمام تقصیر را نمیتوان به گردن آن کسی انداخت که جرقهای ایجاد میکند.
چرا به جای پذیرش اشتباهات و اعمال اصلاحات لازم، باز هم بر همان مسیر و راهحلهایی تکیه کنیم که ما را به اینجا رساندهاند؟!
منکر دسیسه، برنامهریزی و سیاهنمایی دشمنان و رسانههای بدخواه نیستم، امّا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
نیروهای کومله!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
نیروهای کومله!
احتمال «نیروی مخفی کومله بودن»، در مورد چه کسانی بیشتر است؟!