Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
‼️ چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (2)
(با تأکید بر نظام آموزش عالی)
🖋 وحید احسانی
یادداشت حاضر با هدف و به امید افزایش کارآمدی و بهرهوری فعّالیتهای بیثمر یا کماثری که انجام میدهیم (با تأکید بر نظام آموزش عالی) و در چهار قسمت نوشته شدهاست. در قسمت اوّل، با نشان دادن تناقض موجود میان «مسلمان بودن» و «کسب درآمد از طریق مشاغل ناکارآمد»، تلاش شد عزم و ارادۀ عمومی (لااقل در میان دینداران یا اخلاق-مدارانِ صِرف) برای غلبه بر معضل ناکارآمدی تقویت شود.
قسمت دوّم: «ناکارآمدی» را ساده نگیریم، امّا از تلاش برای کارآمد شدن نیز دست بر نداریم
در این قسمت، با اشاره به برخی علل بنیادین معضل ناکارآمدی در ایران نشان داده میشود که این معضل در جامعۀ ما بسیار بنیادین، پیچیده و ریشهدار است و از این رو به سادگی نمیتوان از افراد توقّع «کارآیی ایدهآل» داشت. البته، با وجود تمام این مسائل، یک انسان مسلمان یا صرفاً اخلاق-مدار به هیچ وجه نمیتواند و نباید با ناکارآمدی کنار آمده و به آن عادت کند ...
......................................................
زیرعنوانهای قسمت دوّم به قرار زیرند:
1- برخی چالشهای بنیادین بر سر راه «کارآمد شدن»
1-1 کارآمدی در «جامعۀ شبهمدرن»
2-1 کارآمدی در شرایط نبود «قرارداد اجتماعی»
3-1 همراستا نبودن «مسیر پیشرفت فردی» با «مسیر خیر جمعی»
4-1 ناهمخوانی استعدادها و علائق شاغلان با وظایف شغلی
5-1 عدم وجود آموزشهای لازم
6-1 «کارآمد شدن» در میان خیل کثیر «ناکارآمدان»
2- لزوم تلاش برای کارآمدی
3- نتیجهگیری قسمت دوّم
4- آنچه در قسمت بعد خواهید خواند
متن کامل یادداشت (1650 کلمه) را میتوانید از طریق سایت پویش ملّی دوباره دانشگاه (لینک زیر) مطالعه بفرمایید 👇
چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (2)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
(با تأکید بر نظام آموزش عالی)
🖋 وحید احسانی
یادداشت حاضر با هدف و به امید افزایش کارآمدی و بهرهوری فعّالیتهای بیثمر یا کماثری که انجام میدهیم (با تأکید بر نظام آموزش عالی) و در چهار قسمت نوشته شدهاست. در قسمت اوّل، با نشان دادن تناقض موجود میان «مسلمان بودن» و «کسب درآمد از طریق مشاغل ناکارآمد»، تلاش شد عزم و ارادۀ عمومی (لااقل در میان دینداران یا اخلاق-مدارانِ صِرف) برای غلبه بر معضل ناکارآمدی تقویت شود.
قسمت دوّم: «ناکارآمدی» را ساده نگیریم، امّا از تلاش برای کارآمد شدن نیز دست بر نداریم
در این قسمت، با اشاره به برخی علل بنیادین معضل ناکارآمدی در ایران نشان داده میشود که این معضل در جامعۀ ما بسیار بنیادین، پیچیده و ریشهدار است و از این رو به سادگی نمیتوان از افراد توقّع «کارآیی ایدهآل» داشت. البته، با وجود تمام این مسائل، یک انسان مسلمان یا صرفاً اخلاق-مدار به هیچ وجه نمیتواند و نباید با ناکارآمدی کنار آمده و به آن عادت کند ...
......................................................
زیرعنوانهای قسمت دوّم به قرار زیرند:
1- برخی چالشهای بنیادین بر سر راه «کارآمد شدن»
1-1 کارآمدی در «جامعۀ شبهمدرن»
2-1 کارآمدی در شرایط نبود «قرارداد اجتماعی»
3-1 همراستا نبودن «مسیر پیشرفت فردی» با «مسیر خیر جمعی»
4-1 ناهمخوانی استعدادها و علائق شاغلان با وظایف شغلی
5-1 عدم وجود آموزشهای لازم
6-1 «کارآمد شدن» در میان خیل کثیر «ناکارآمدان»
2- لزوم تلاش برای کارآمدی
3- نتیجهگیری قسمت دوّم
4- آنچه در قسمت بعد خواهید خواند
متن کامل یادداشت (1650 کلمه) را میتوانید از طریق سایت پویش ملّی دوباره دانشگاه (لینک زیر) مطالعه بفرمایید 👇
چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (2)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
‼️ چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (3)
(با تأکید بر نظام آموزش عالی)
🖋 وحید احسانی
یادداشت حاضر با هدف و به امید افزایش کارآمدی و بهرهوری فعّالیتهای بیثمر یا کماثری که انجام میدهیم (با تأکید بر نظام آموزش عالی) و در چهار قسمت نوشته شدهاست. در قسمت اوّل، با نشان دادن تناقض موجود میان «مذهبی بودن» و «کسب درآمد از طریق مشاغل ناکارآمد» تلاش شد عزم و ارادۀ عمومی برای غلبه بر معضل ناکارآمدی تقویت شود (لااقل در میان به اصطلاح مذهبیان). در قسمت دوّم، پیچیدگیها و عوامل بنیادین معضل ناکارآمدی در ایران مرور شده و بیان شد که اوّلاً، نباید این مسئله را ساده بگیریم و توقّع رویاپردازانه داشتهباشیم و ثانیاً، با وجود پیچیدگی مسئله، موانع پیش رو و سختی راه، یک «مسلمان» نمیتواند و نباید با «ناکارآمدی» کنار آمده و به آن عادت کند، بلکه همواره باید تلاش کند بر آن فائق آمده یا از شدّت آن بکاهد.
قسمت سوّم) چگونه بهرهوری فعّالیتهایمان را افزایش دهیم؟
این قسمت به «چه باید کرد؟» اختصاص دارد که ابتدا به صورت کلّی و سپس با تمرکز بر یک مثال واقعی (کلاس ضمن خدمتِ «درست نویسی» که اخیراً به صورت مجازی برای کارمندان دانشگاه رازی برگزار گردید) [1] مورد بحث قرار گرفتهاست.
1- اصول کلّی برای گام برداشتن به سمت کارآمدی
برای گام برداشتن از «ناکارآمدی» به سمت «کارآمدی» دستورالعمل مشخصی که در تمام مشاغل و موقعیتها بتوان بر اساس آن عمل کرد وجود ندارد، امّا به نظرم، برخی اصول کلّیِ ثابت و همیشگی وجود دارند که در ادامه مطرح کردهام. ...
2- مطالعۀ موردی: کلاس ضمن خدمت «درست نویسی»
اخیراً در دانشگاه رازی کلاس ضمن خدمت «درست نویسی» به صورت مجازی برای کارمندان برگزار شد و نگارنده نیز -که نزد یکی از کارمندان دانشگاه بودم- به صورت اتّفاقی با این کارگاه مجازی مواجه شدم. از آنجا که اهل نوشتن هستم، مطالب کلاس نظرم را جلب کرد و در همان فرصت اندک چیزهای ارزشمندی آموختم. تأسّف خوردم که چرا نتوانستهام از کل مطالب کلاس استفاده کنم. به محض این که کلاس تمام شد، ذهنم درگیر پرسشهای زیر گردید:
- این کلاس واقعاً چقدر تأثیرگذار است و چقدر باعث میشود از ایرادهای نوشتاری کارکنان دانشگاه کاسته شود؟!
- چند نفر از کسانی که به ظاهر در این کلاس مجازی حضور داشتهاند، واقعاً به مطالب مدرس گوش داده و توجه کردهاند؟!
- با وجود مسائلومشکلات و موانع متعدّد و متنوّع، آیا نمیشد این کارگاه را به گونهای برگزار کرد که «تأثیرگذاری»اش بیشتر بوده و واقعاً موجب شود که نگارش کارکنان دانشگاه رازی به شکل محسوسی بهبود یابد؟!
دربارۀ این فکر کردم که «چه طور میشد این کارگاه را به گونهای برگزار کرد که تأثیرگذاریاش بیشتر باشد؟». ایدههایی به ذهنم رسید که در ادامه در معرض نقد سایرین قرار دادهام: ...
متن کامل یادداشت (1800 کلمه) را میتوانید از طریق سایت پویش ملّی دوباره دانشگاه (لینک زیر) مطالعه بفرمایید 👇
چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (3)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
(با تأکید بر نظام آموزش عالی)
🖋 وحید احسانی
یادداشت حاضر با هدف و به امید افزایش کارآمدی و بهرهوری فعّالیتهای بیثمر یا کماثری که انجام میدهیم (با تأکید بر نظام آموزش عالی) و در چهار قسمت نوشته شدهاست. در قسمت اوّل، با نشان دادن تناقض موجود میان «مذهبی بودن» و «کسب درآمد از طریق مشاغل ناکارآمد» تلاش شد عزم و ارادۀ عمومی برای غلبه بر معضل ناکارآمدی تقویت شود (لااقل در میان به اصطلاح مذهبیان). در قسمت دوّم، پیچیدگیها و عوامل بنیادین معضل ناکارآمدی در ایران مرور شده و بیان شد که اوّلاً، نباید این مسئله را ساده بگیریم و توقّع رویاپردازانه داشتهباشیم و ثانیاً، با وجود پیچیدگی مسئله، موانع پیش رو و سختی راه، یک «مسلمان» نمیتواند و نباید با «ناکارآمدی» کنار آمده و به آن عادت کند، بلکه همواره باید تلاش کند بر آن فائق آمده یا از شدّت آن بکاهد.
قسمت سوّم) چگونه بهرهوری فعّالیتهایمان را افزایش دهیم؟
این قسمت به «چه باید کرد؟» اختصاص دارد که ابتدا به صورت کلّی و سپس با تمرکز بر یک مثال واقعی (کلاس ضمن خدمتِ «درست نویسی» که اخیراً به صورت مجازی برای کارمندان دانشگاه رازی برگزار گردید) [1] مورد بحث قرار گرفتهاست.
1- اصول کلّی برای گام برداشتن به سمت کارآمدی
برای گام برداشتن از «ناکارآمدی» به سمت «کارآمدی» دستورالعمل مشخصی که در تمام مشاغل و موقعیتها بتوان بر اساس آن عمل کرد وجود ندارد، امّا به نظرم، برخی اصول کلّیِ ثابت و همیشگی وجود دارند که در ادامه مطرح کردهام. ...
2- مطالعۀ موردی: کلاس ضمن خدمت «درست نویسی»
اخیراً در دانشگاه رازی کلاس ضمن خدمت «درست نویسی» به صورت مجازی برای کارمندان برگزار شد و نگارنده نیز -که نزد یکی از کارمندان دانشگاه بودم- به صورت اتّفاقی با این کارگاه مجازی مواجه شدم. از آنجا که اهل نوشتن هستم، مطالب کلاس نظرم را جلب کرد و در همان فرصت اندک چیزهای ارزشمندی آموختم. تأسّف خوردم که چرا نتوانستهام از کل مطالب کلاس استفاده کنم. به محض این که کلاس تمام شد، ذهنم درگیر پرسشهای زیر گردید:
- این کلاس واقعاً چقدر تأثیرگذار است و چقدر باعث میشود از ایرادهای نوشتاری کارکنان دانشگاه کاسته شود؟!
- چند نفر از کسانی که به ظاهر در این کلاس مجازی حضور داشتهاند، واقعاً به مطالب مدرس گوش داده و توجه کردهاند؟!
- با وجود مسائلومشکلات و موانع متعدّد و متنوّع، آیا نمیشد این کارگاه را به گونهای برگزار کرد که «تأثیرگذاری»اش بیشتر بوده و واقعاً موجب شود که نگارش کارکنان دانشگاه رازی به شکل محسوسی بهبود یابد؟!
دربارۀ این فکر کردم که «چه طور میشد این کارگاه را به گونهای برگزار کرد که تأثیرگذاریاش بیشتر باشد؟». ایدههایی به ذهنم رسید که در ادامه در معرض نقد سایرین قرار دادهام: ...
متن کامل یادداشت (1800 کلمه) را میتوانید از طریق سایت پویش ملّی دوباره دانشگاه (لینک زیر) مطالعه بفرمایید 👇
چگونه میتوانیم هم «مسلمان» باشیم و هم «ناکارآمد»؟! (3)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from مصدق به روايت تاريخ و اسناد
کانال وحید احسانی
روایتی مستند و شنیدنی از پادکست اینحکایت 🎧بخش اول روایت کودتا (شروع روایت تا کودتای 25 مرداد) 🎧بخش دوم روایت کودتا (کودتای 25 مرداد تا28مرداد ) 🎧بخش دوم روایت کودتا (کودتای 25 مرداد…
پادکستهای بسیار ارزشمند، آموزنده و مفیدی هستند، پیشنهاد میکنم گوش کرده و سایرین را نیز تشویق کنید که گوش کنند.
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
⁉️ کلاس درس را با «نام و یاد خدا» شروع نمیکنم!
🖋 وحید احسانی
[این یادداشت مجزّا، در عین حال، در حُکم قسمت چهارم و پایانی از سلسله نوشتاری با عنوان «چگونه میتوانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! (با تأکید بر نظام آموزش عالی)» نیز است].
در جلسۀ اوّل درس «ترویج و آموزش کشاورزی» دانشگاه علمی-کاربردی جهادکشاورزی کرمانشاه، پس از سلام و احوال پرسی، چنین آغاز کردم:
«کلاس را با «نام خدا» شروع نمیکنم! حق دارید که تعجّب کنید، چون در جامعۀ ما حتّی مدرسان بیدین و بیاعتقاد هم یا از روی ریا و تظاهر کلاسشان را با نام خدا شروع میکنند یا اگر جز این است، بهانه به دست کسی نداده و به گونهای رفتار میکنند که شاگردان فکر کنند استاد نه از روی عمد، بلکه از روی فراموشی نام خدا را نبرده است. من امّا اتّفاقاً اصرار دارم بگویم این که کلاس را با نام خدا شروع نمیکنم از روی فراموشی نیست، بلکه عامدانه و آگاهانه چنین میکنم. علّت این کارم را توضیح خواهم داد، عجالتاً از شما میخواهم این مسئله را از ذهنتان خارج کنید تا کمی دربارۀ کلاسی که قرار است با هم داشتهباشیم گفتگو کنیم. بعد از آن، دربارۀ علّت شروع نکردن کلاس با نام خدا هم توضیح خواهم داد.
قرار است در ترم جاری، حدود 34 ساعت از عمرمان را با هم در قالب این کلاس بگذرانیم. با این کلاس و این بخش از عمرمان چگونه میخواهیم مواجه بشویم؟ بله، میدانم که این کلاس در یک فضای ایزوله برگزار نمیشود؛ هر یک از ما با مسائل و مشکلاتی مواجهایم که حتّی اگر خودمان نخواهیم، فکر آنها ما را راحت نگذاشته و با ما به کلاس میآیند. دچار چه نگرانیها و دغدغههایی هستیم که نمیگذارند بر کلاس و محتوای درس تمرکز کنیم؟»
در این جا بحث را به مسائل و مشکلات کشاندم و اجازه دادم دانشجویان اندکی درد دل کنند. یکی از مسائل اقتصادی گفت، دیگری از بیکاری، آن یکی از عدم وجود شرایط ازدواج و غیره. به این ترتیب، یخ کلاس خیلی زود ذوب شد، سطح مشارکت بالا رفت و کلاس رونق گرفت. بحث مسائل و مشکلات شخصی را جمع کرده و گفتم:
«علاوه بر مسائل و مشکلات شخصیِ هر یک از ما، خود این کلاس نیز یک کلاس ایدهآل نیست. منظورم فقط فضای فیزیکی کلاس مانند نور، صندلیها، امکانات و امثال آن نیست، منظورم این است که این کلاس جزئی از یک نظام آموزشی معیوب است که در آن نه استعدادها و علائق دانشجویان چندان لحاظ میشوند، نه ارتباط چندانی با محیط بیرونی و اشتغال دارد، نه مُدرّسان آنگونهاند که باید باشند، نه سرفصلها بهروز هستند، و نه هزار ویژگی دیگر که باید داشتهباشد ولی ندارد».
در این مرحله، دوباره اجازه دادم دانشجویان در بحث شرکت کرده و ایرادهایی که از نظام آموزشی میشناسند را بیان کنند. دوباره درد دل دانشجویان باز شد و بحث رونق گرفت. پس از اندکی، این بحث را نیز جمع کرده و گفتم:
«خب، حالا با وجود همۀ این واقعیتها و مسائل و مشکلات، چگونه میخواهیم با این کلاس مواجه شویم و چگونه میخواهیم این بخش از عمرمان را سپری کنیم؟ انواع رویکردهایی که میتوانیم نسبت به این کلاس در پیش بگیریم را میتوانیم در قالب دو دستۀ کلّی تقسیم بندی کنیم:
یک رویکرد این است که با خود بگوییم، حالا که نه نظام آموزشی آنگونه است که باید باشد، نه علائق و استعدادهای ما لحاظ شدهاست، نه اطمینانی هست که اگر درس را خوب یاد بگیریم آموختههایمان در آینده و در محیط شغلی به کارمان بیایند، نه مدرس آنگونهاست که باید باشد، نه خیالمان از کمبودهای مالی آرام میگیرد و نه دهها شرایط دیگر که باید فراهم باشد ولی فراهم نیست، ما هم کلاس را سَرسَری بگیریم. یعنی از یک سو، شما دانشجویان فقط به فکر این باشید که «با کمترین زحمت به نمرۀ پایان ترم» برسید و از سوی دیگر، من نیز فقط به فکر این باشم که «با کمترین زحمت به دستمزدم برسم».
ادامه یادداشت را در فرسته (پست) بعدی مطالعه بفرمایید. 👇
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
🖋 وحید احسانی
[این یادداشت مجزّا، در عین حال، در حُکم قسمت چهارم و پایانی از سلسله نوشتاری با عنوان «چگونه میتوانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! (با تأکید بر نظام آموزش عالی)» نیز است].
در جلسۀ اوّل درس «ترویج و آموزش کشاورزی» دانشگاه علمی-کاربردی جهادکشاورزی کرمانشاه، پس از سلام و احوال پرسی، چنین آغاز کردم:
«کلاس را با «نام خدا» شروع نمیکنم! حق دارید که تعجّب کنید، چون در جامعۀ ما حتّی مدرسان بیدین و بیاعتقاد هم یا از روی ریا و تظاهر کلاسشان را با نام خدا شروع میکنند یا اگر جز این است، بهانه به دست کسی نداده و به گونهای رفتار میکنند که شاگردان فکر کنند استاد نه از روی عمد، بلکه از روی فراموشی نام خدا را نبرده است. من امّا اتّفاقاً اصرار دارم بگویم این که کلاس را با نام خدا شروع نمیکنم از روی فراموشی نیست، بلکه عامدانه و آگاهانه چنین میکنم. علّت این کارم را توضیح خواهم داد، عجالتاً از شما میخواهم این مسئله را از ذهنتان خارج کنید تا کمی دربارۀ کلاسی که قرار است با هم داشتهباشیم گفتگو کنیم. بعد از آن، دربارۀ علّت شروع نکردن کلاس با نام خدا هم توضیح خواهم داد.
قرار است در ترم جاری، حدود 34 ساعت از عمرمان را با هم در قالب این کلاس بگذرانیم. با این کلاس و این بخش از عمرمان چگونه میخواهیم مواجه بشویم؟ بله، میدانم که این کلاس در یک فضای ایزوله برگزار نمیشود؛ هر یک از ما با مسائل و مشکلاتی مواجهایم که حتّی اگر خودمان نخواهیم، فکر آنها ما را راحت نگذاشته و با ما به کلاس میآیند. دچار چه نگرانیها و دغدغههایی هستیم که نمیگذارند بر کلاس و محتوای درس تمرکز کنیم؟»
در این جا بحث را به مسائل و مشکلات کشاندم و اجازه دادم دانشجویان اندکی درد دل کنند. یکی از مسائل اقتصادی گفت، دیگری از بیکاری، آن یکی از عدم وجود شرایط ازدواج و غیره. به این ترتیب، یخ کلاس خیلی زود ذوب شد، سطح مشارکت بالا رفت و کلاس رونق گرفت. بحث مسائل و مشکلات شخصی را جمع کرده و گفتم:
«علاوه بر مسائل و مشکلات شخصیِ هر یک از ما، خود این کلاس نیز یک کلاس ایدهآل نیست. منظورم فقط فضای فیزیکی کلاس مانند نور، صندلیها، امکانات و امثال آن نیست، منظورم این است که این کلاس جزئی از یک نظام آموزشی معیوب است که در آن نه استعدادها و علائق دانشجویان چندان لحاظ میشوند، نه ارتباط چندانی با محیط بیرونی و اشتغال دارد، نه مُدرّسان آنگونهاند که باید باشند، نه سرفصلها بهروز هستند، و نه هزار ویژگی دیگر که باید داشتهباشد ولی ندارد».
در این مرحله، دوباره اجازه دادم دانشجویان در بحث شرکت کرده و ایرادهایی که از نظام آموزشی میشناسند را بیان کنند. دوباره درد دل دانشجویان باز شد و بحث رونق گرفت. پس از اندکی، این بحث را نیز جمع کرده و گفتم:
«خب، حالا با وجود همۀ این واقعیتها و مسائل و مشکلات، چگونه میخواهیم با این کلاس مواجه شویم و چگونه میخواهیم این بخش از عمرمان را سپری کنیم؟ انواع رویکردهایی که میتوانیم نسبت به این کلاس در پیش بگیریم را میتوانیم در قالب دو دستۀ کلّی تقسیم بندی کنیم:
یک رویکرد این است که با خود بگوییم، حالا که نه نظام آموزشی آنگونه است که باید باشد، نه علائق و استعدادهای ما لحاظ شدهاست، نه اطمینانی هست که اگر درس را خوب یاد بگیریم آموختههایمان در آینده و در محیط شغلی به کارمان بیایند، نه مدرس آنگونهاست که باید باشد، نه خیالمان از کمبودهای مالی آرام میگیرد و نه دهها شرایط دیگر که باید فراهم باشد ولی فراهم نیست، ما هم کلاس را سَرسَری بگیریم. یعنی از یک سو، شما دانشجویان فقط به فکر این باشید که «با کمترین زحمت به نمرۀ پایان ترم» برسید و از سوی دیگر، من نیز فقط به فکر این باشم که «با کمترین زحمت به دستمزدم برسم».
ادامه یادداشت را در فرسته (پست) بعدی مطالعه بفرمایید. 👇
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
👆 ادامۀ یادداشت «کلاس درس را با نام و یاد خدا شروع نمیکنم!»
بخش اوّل را از اینجا مطالعه بفرمایید.
در مقابل، رویکرد دیگر این است که با خود بگوییم، با توجه به تمام مسائل و مشکلات متنوّع و متعدّدی که وجود دارند و به هر حال بر کمّ و کیف این کلاس تأثیرگذار هستند، بهترین شیوهای که میتوانیم این کلاس را برگزار کنیم کدام است و بهترین استفادهای که میتوانیم ببریم کدام؟ فرض کنید الان جلسۀ پایانی کلاس است، کلاس ما و این بخش از عمرمان میتواند در حالتهای مختلفی سپری شدهباشد، یعنی به هر حال، برای کیفیت و کارآمدی کلاس ما یک بازه (طیف) قابل تصوّر است. ممکن است به علّت مسائل و مشکلات پیشگفته، هر چقدر هم که تلاش کنیم، این کلاس نتواند از سطح مشخّصی بهتر برگزار شود. یک حداقلهایی هم وجود دارند که به هر حال مجبوریم رعایتشان کنیم. مثلاً چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم دفعاتی در کلاس حاضر شویم، امتحان بگیریم و امثال آن. حرفم این است که میان این کف و آن سقف، دست خود ماست که کلاسمان را چگونه دائر کنیم و این بخش از عمرمان را چگونه سپری کنیم. این که وضعیت این کلاس از میان هزاران سطح متفاوتی که میتواند به خود بگیرد، چگونه باشد، نه دست مسئولان نظام آموزشی است، نه دست مسئولان نظام است، نه دست آمریکا و اسرائیل است، نه دست مردم خارج از این کلاس است و نه در دست هیچ کس دیگری؛ برآیند تصمیمها و اقدامات همۀ کسانی که از بیرون این کلاس بر آن تأثیر گذارند این بوده که نهایتاً یک سقف برای آن ایجاد کردهاند که کلاس بهتر از آن سقف نمیتواند باشد، امّا این که وضعیت کلاس در کجای فاصلۀ میان آن سقف تا بیکیفیتترین و بیثمرترین حالت ممکن باشد، فقط و فقط در حیطۀ تأثیرگذاری خود ماست.
این نوع مواجهه با کار که با وجود علم به مسائل و مشکلات متعدّد بخواهیم آن کار را به بهترین (با کیفیتترین و تأثیرگذارترین) وجه ممکن انجام بدهیم، اسمش «رویکرد بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است و رویکرد مقابل –که در مواجه با هر کاری بنایمان فقط بر این باشد که با کمترین زحمت به بیشترین منفعت برسیم- رویکرد «به اسم شیطان رجیم»!
نظامی (علیه الرّحمه) میفرماید: «بسم اللّه الرّحمان الرّحیم / هست کلید در گنج حکیم». اگر «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» کلید در گنج بیپایان خداوند است، پس چرا مایی که شاید هیچ کجای دیگر دنیا به اندازهمان «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» نمیگویند بهرهمان از گنج حکیم اینقدر اندک است؟! بله، بسم اللّه الرّحمن الرّحیم واقعاً کلید گنج هستی است امّا نه فقط یک لقلقۀ زبانی، بلکه مشروط به این که واقعاً رویکردمان به هر کاری چنین باشد که بخواهیم آن کار را به بهترین وجه ممکن انجام بدهیم.
متأسفانه بیشتر ما در بیشتر موارد در حالی در ابتدای کارها نام خدا را به زبان میآوریم که نوع مواجههمان با آن کار از نوع «به اسم شیطان رجیم» است و این «به سُخره گرفتن نام خدا» است.
حال که بحث به اینجا رسید، کلاسی که عمداً با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» شروع نکردهبودم را «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» ادامه میدهم. بله، من نیز با مسائل و مشکلات متعدّد و متنوّعی درگیرم، من نیز درآمدم از همین یک کلاس درس و یک کار پارهوقت دیگر است، من نیز زن و بچه دارم، من نیز نگران آینده هستم و غیره، امّا با تمام این ها، حال که تدریس این کلاس را پذیرفتهام، تصمیم گرفتهام با توکّل بر خدا تلاش کنم آن را به بهترین وجه ممکن برگزار کنم. البته چون من فقط یکی از اعضای این جمع هستم، حاصل و خروجی کلاس به نوع مواجه شما نیز بستگی دارد، هر چند، شما هر گونه که بخواهید با این کلاس روبرو شوید، من تصمیم خودم را گرفتهام و «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» خودم را گفتهام».
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
بخش اوّل را از اینجا مطالعه بفرمایید.
در مقابل، رویکرد دیگر این است که با خود بگوییم، با توجه به تمام مسائل و مشکلات متنوّع و متعدّدی که وجود دارند و به هر حال بر کمّ و کیف این کلاس تأثیرگذار هستند، بهترین شیوهای که میتوانیم این کلاس را برگزار کنیم کدام است و بهترین استفادهای که میتوانیم ببریم کدام؟ فرض کنید الان جلسۀ پایانی کلاس است، کلاس ما و این بخش از عمرمان میتواند در حالتهای مختلفی سپری شدهباشد، یعنی به هر حال، برای کیفیت و کارآمدی کلاس ما یک بازه (طیف) قابل تصوّر است. ممکن است به علّت مسائل و مشکلات پیشگفته، هر چقدر هم که تلاش کنیم، این کلاس نتواند از سطح مشخّصی بهتر برگزار شود. یک حداقلهایی هم وجود دارند که به هر حال مجبوریم رعایتشان کنیم. مثلاً چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم دفعاتی در کلاس حاضر شویم، امتحان بگیریم و امثال آن. حرفم این است که میان این کف و آن سقف، دست خود ماست که کلاسمان را چگونه دائر کنیم و این بخش از عمرمان را چگونه سپری کنیم. این که وضعیت این کلاس از میان هزاران سطح متفاوتی که میتواند به خود بگیرد، چگونه باشد، نه دست مسئولان نظام آموزشی است، نه دست مسئولان نظام است، نه دست آمریکا و اسرائیل است، نه دست مردم خارج از این کلاس است و نه در دست هیچ کس دیگری؛ برآیند تصمیمها و اقدامات همۀ کسانی که از بیرون این کلاس بر آن تأثیر گذارند این بوده که نهایتاً یک سقف برای آن ایجاد کردهاند که کلاس بهتر از آن سقف نمیتواند باشد، امّا این که وضعیت کلاس در کجای فاصلۀ میان آن سقف تا بیکیفیتترین و بیثمرترین حالت ممکن باشد، فقط و فقط در حیطۀ تأثیرگذاری خود ماست.
این نوع مواجهه با کار که با وجود علم به مسائل و مشکلات متعدّد بخواهیم آن کار را به بهترین (با کیفیتترین و تأثیرگذارترین) وجه ممکن انجام بدهیم، اسمش «رویکرد بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است و رویکرد مقابل –که در مواجه با هر کاری بنایمان فقط بر این باشد که با کمترین زحمت به بیشترین منفعت برسیم- رویکرد «به اسم شیطان رجیم»!
نظامی (علیه الرّحمه) میفرماید: «بسم اللّه الرّحمان الرّحیم / هست کلید در گنج حکیم». اگر «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» کلید در گنج بیپایان خداوند است، پس چرا مایی که شاید هیچ کجای دیگر دنیا به اندازهمان «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» نمیگویند بهرهمان از گنج حکیم اینقدر اندک است؟! بله، بسم اللّه الرّحمن الرّحیم واقعاً کلید گنج هستی است امّا نه فقط یک لقلقۀ زبانی، بلکه مشروط به این که واقعاً رویکردمان به هر کاری چنین باشد که بخواهیم آن کار را به بهترین وجه ممکن انجام بدهیم.
متأسفانه بیشتر ما در بیشتر موارد در حالی در ابتدای کارها نام خدا را به زبان میآوریم که نوع مواجههمان با آن کار از نوع «به اسم شیطان رجیم» است و این «به سُخره گرفتن نام خدا» است.
حال که بحث به اینجا رسید، کلاسی که عمداً با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» شروع نکردهبودم را «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» ادامه میدهم. بله، من نیز با مسائل و مشکلات متعدّد و متنوّعی درگیرم، من نیز درآمدم از همین یک کلاس درس و یک کار پارهوقت دیگر است، من نیز زن و بچه دارم، من نیز نگران آینده هستم و غیره، امّا با تمام این ها، حال که تدریس این کلاس را پذیرفتهام، تصمیم گرفتهام با توکّل بر خدا تلاش کنم آن را به بهترین وجه ممکن برگزار کنم. البته چون من فقط یکی از اعضای این جمع هستم، حاصل و خروجی کلاس به نوع مواجه شما نیز بستگی دارد، هر چند، شما هر گونه که بخواهید با این کلاس روبرو شوید، من تصمیم خودم را گرفتهام و «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» خودم را گفتهام».
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
⁉️ کلاس درس را با «نام و یاد خدا» شروع نمیکنم!
🖋 وحید احسانی
[این یادداشت مجزّا، در عین حال، در حُکم قسمت چهارم و پایانی از سلسله نوشتاری با عنوان «چگونه میتوانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! (با تأکید بر نظام آموزش عالی)» نیز است].
در جلسۀ اوّل درس…
🖋 وحید احسانی
[این یادداشت مجزّا، در عین حال، در حُکم قسمت چهارم و پایانی از سلسله نوشتاری با عنوان «چگونه میتوانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! (با تأکید بر نظام آموزش عالی)» نیز است].
در جلسۀ اوّل درس…
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
⁉️ «داروی تلخ» نظام آموزش عالی برای چرخش از «مسیر نفتبنیان» به «مسیر دانشبنیان»
🖋 وحید احسانی
نظام آموزش عالی ایران از ابتدای شکلگیری عمدتاً در مسیر «نفتبنیان» حرکت کردهاست. از ویژگیهای این مسیر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تأکید و تمرکز بر کمّیتها و ظواهر (تعداد دانشگاه، تعداد دانشجو، تعداد مقاله و غیره)؛
- تکیه بر رانت و تشویق و تنبیه بیرونیِ متّکی به نفت برای حرکت دادن دانشگاهیان در مسیر دلخواه؛
- فروکاستن علم و پژوهش به حفظ کردن برخی گزارههای علمی؛
- فاقد ارتباط محسوس با بطن جامعه، صنعت، کشاورزی و غیره؛
- عدم استقلال در برابر قدرت و سیاست؛
- به حاشیهراندن علوم انسانی-اجتماعی؛
- سلطۀ نگرش فنّی-مهندسی (شامل سیاستگذاران و مدیرانی که عمدتاً از همین حیطهها بودهاند)؛
- ناکارآمدی و عدم اثربخشی؛
- و غیره
نظام آموزش عالی ایران در مسیر «نفتبنیان» خود، هنگام مواجه شدن با هر مفهوم نوین، آن را استحاله کرده و ماکتی نمایشی (فاقد ماهیت و کارکرد نمونۀ اصلی) از آن را با تکیه بر رانت نفت و با استفاده از شاخصهای کمّی، سطحی و ظاهری ایجاد کردهاست. به عنوان مثال، در این مسیر «آموزش» به «حفظ کردن و نمره گرفتن»، «کنکور» به «روشهای تستزنی»، «پژوهش» به «مقالهنویسی»، «دانش بنیان شدن» به «تعداد شرکتهای دانشبنیان» و غیره فروکاسته شدهاند.
موضوع «مسئولیت اجتماعی دانشگاهها» که اخیراً مورد تأکید و توجه زیادی قرار گرفتهاست نیز به همان ترتیب در معرض این آفت قرار دارد که در مسیر نفتبنیان، به تعدادی شاخص کمّی و نمایشی فروکاسته شود.
مسئله و پرسش اصلی این است که «نظام آموزش عالی ایران برای چرخش از مسیر نفتبنیان به مسیر دانشبنیان چه کار باید بکند؟».
از آنجا که مسیرهای «نفتبنیان» و «دانشبنیان» با یکدیگر تفاوت ماهُوی بنیادینی دارند، نظام آموزش عالی کشور برای قرار گرفتن در مسیر دانشبنیان باید تغییرات بسیار متعدّد و متنوّعی داشتهباشد. در این جا، آنچه بیشتر اهمّیت دارد، «نقطۀ شروع یا به عبارتی اوّلین گام برای تحقق این تحوّل اساسی است».
نقطۀ شروع و اوّلین گام برای فاصله گرفتن نظام آموزش عالی ایران از مسیر نفتبنیان و قرار گرفتن در مسیر دانشبنیان کدامست؟! در اوّلین قدم، چه تغییری باید رخ بدهد تا تغییرات بعدی بتوانند به مرور محقق شوند؟
اگر بپذیریم که واقعیت بیرونی نظام آموزش عالی ایران، نمود و بروز نگرش و رویکرد درونیِ حاکم بر آن است، در اوّلین گام، باید در این نگرش و رویکرد تغییری اساسی رخ بدهد. «مسیر نفتبنیان» در واقع نمودِ بیرونی «نگرش و رویکرد نفتبنیان» است. بنابراین، پرسش مورد نظر را میتوان به شکل زیر بازنویسی کرد:
«نظام آموزش عالی ایران چگونه میتواند نگرش و رویکرد نفتبنیان خود را اصلاح و دانشبنیان کند؟». تحقق این مهم، نیازمند نوشیدن «داروی تلخ» است. تا زمانی که نظام آموزش عالی داروی تلخ مورد نظر را ننوشیدهباشد، هر تغییر دیگری هم که اعمال کند (برای رفع نواقص پیشین یا در راستای لحاظ کردن مفاهیم نوینی که در آینده مورد توجه قرار میگیرند مانند مسئولیت اجتماعی)، این تغییرات جدید باز هم در قالب رویکرد و مسیر «نفتبنیان» (نمایشی و ناکارآمد) خواهند بود.
در مقالهای با عنوان "«داروی تلخِ» نظام آموزشوپژوهش کشور برای چرخش از «مسیر نفتبنیان» به «مسیر دانشبنیان»" -که به تازگی در فصلنامۀ ترویج علم منتشر شده و در معرض نقد سایرین قرار گرفتهاست- به این موضوع پرداخته و منظور از «داروی تلخِ شفابخش» را توضیح دادهام.
تفاوت مسیرهای «نفتبنیان» و «دانشبنیان» را نیز پیش از این به تفصیل در مقالهای با عنوان "«توسعۀ دانشبنیان» یا «شبهدانش نفتبنیان»: مسئله این است" -منتشر شده در فصلنامۀ رهیافت، سال 1395- شرح داده بودم.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
🖋 وحید احسانی
نظام آموزش عالی ایران از ابتدای شکلگیری عمدتاً در مسیر «نفتبنیان» حرکت کردهاست. از ویژگیهای این مسیر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تأکید و تمرکز بر کمّیتها و ظواهر (تعداد دانشگاه، تعداد دانشجو، تعداد مقاله و غیره)؛
- تکیه بر رانت و تشویق و تنبیه بیرونیِ متّکی به نفت برای حرکت دادن دانشگاهیان در مسیر دلخواه؛
- فروکاستن علم و پژوهش به حفظ کردن برخی گزارههای علمی؛
- فاقد ارتباط محسوس با بطن جامعه، صنعت، کشاورزی و غیره؛
- عدم استقلال در برابر قدرت و سیاست؛
- به حاشیهراندن علوم انسانی-اجتماعی؛
- سلطۀ نگرش فنّی-مهندسی (شامل سیاستگذاران و مدیرانی که عمدتاً از همین حیطهها بودهاند)؛
- ناکارآمدی و عدم اثربخشی؛
- و غیره
نظام آموزش عالی ایران در مسیر «نفتبنیان» خود، هنگام مواجه شدن با هر مفهوم نوین، آن را استحاله کرده و ماکتی نمایشی (فاقد ماهیت و کارکرد نمونۀ اصلی) از آن را با تکیه بر رانت نفت و با استفاده از شاخصهای کمّی، سطحی و ظاهری ایجاد کردهاست. به عنوان مثال، در این مسیر «آموزش» به «حفظ کردن و نمره گرفتن»، «کنکور» به «روشهای تستزنی»، «پژوهش» به «مقالهنویسی»، «دانش بنیان شدن» به «تعداد شرکتهای دانشبنیان» و غیره فروکاسته شدهاند.
موضوع «مسئولیت اجتماعی دانشگاهها» که اخیراً مورد تأکید و توجه زیادی قرار گرفتهاست نیز به همان ترتیب در معرض این آفت قرار دارد که در مسیر نفتبنیان، به تعدادی شاخص کمّی و نمایشی فروکاسته شود.
مسئله و پرسش اصلی این است که «نظام آموزش عالی ایران برای چرخش از مسیر نفتبنیان به مسیر دانشبنیان چه کار باید بکند؟».
از آنجا که مسیرهای «نفتبنیان» و «دانشبنیان» با یکدیگر تفاوت ماهُوی بنیادینی دارند، نظام آموزش عالی کشور برای قرار گرفتن در مسیر دانشبنیان باید تغییرات بسیار متعدّد و متنوّعی داشتهباشد. در این جا، آنچه بیشتر اهمّیت دارد، «نقطۀ شروع یا به عبارتی اوّلین گام برای تحقق این تحوّل اساسی است».
نقطۀ شروع و اوّلین گام برای فاصله گرفتن نظام آموزش عالی ایران از مسیر نفتبنیان و قرار گرفتن در مسیر دانشبنیان کدامست؟! در اوّلین قدم، چه تغییری باید رخ بدهد تا تغییرات بعدی بتوانند به مرور محقق شوند؟
اگر بپذیریم که واقعیت بیرونی نظام آموزش عالی ایران، نمود و بروز نگرش و رویکرد درونیِ حاکم بر آن است، در اوّلین گام، باید در این نگرش و رویکرد تغییری اساسی رخ بدهد. «مسیر نفتبنیان» در واقع نمودِ بیرونی «نگرش و رویکرد نفتبنیان» است. بنابراین، پرسش مورد نظر را میتوان به شکل زیر بازنویسی کرد:
«نظام آموزش عالی ایران چگونه میتواند نگرش و رویکرد نفتبنیان خود را اصلاح و دانشبنیان کند؟». تحقق این مهم، نیازمند نوشیدن «داروی تلخ» است. تا زمانی که نظام آموزش عالی داروی تلخ مورد نظر را ننوشیدهباشد، هر تغییر دیگری هم که اعمال کند (برای رفع نواقص پیشین یا در راستای لحاظ کردن مفاهیم نوینی که در آینده مورد توجه قرار میگیرند مانند مسئولیت اجتماعی)، این تغییرات جدید باز هم در قالب رویکرد و مسیر «نفتبنیان» (نمایشی و ناکارآمد) خواهند بود.
در مقالهای با عنوان "«داروی تلخِ» نظام آموزشوپژوهش کشور برای چرخش از «مسیر نفتبنیان» به «مسیر دانشبنیان»" -که به تازگی در فصلنامۀ ترویج علم منتشر شده و در معرض نقد سایرین قرار گرفتهاست- به این موضوع پرداخته و منظور از «داروی تلخِ شفابخش» را توضیح دادهام.
تفاوت مسیرهای «نفتبنیان» و «دانشبنیان» را نیز پیش از این به تفصیل در مقالهای با عنوان "«توسعۀ دانشبنیان» یا «شبهدانش نفتبنیان»: مسئله این است" -منتشر شده در فصلنامۀ رهیافت، سال 1395- شرح داده بودم.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from کانال وحید احسانی
Ziarat_Ashura.pdf
484.5 KB
زیارت عاشورا، نسخه ابن قولویه از کتاب کاملالزیارات
این نسخه نسبت به نسخه رایج، قدیمیتر و معتبرتر است. دلایل این ادعا را در مقالۀ «تحلیل و نقد یکی از فقرات نسخة رایج زیارت عاشورا» (اثر مهدی ایزدی و اسلام ملکی معاف) مطالعه بفرمائید.
چکیدۀ مقالۀ مورد نظر:
زیارت شریف عاشورا علاوه بر نسخة رایج ...، دو گونۀ دیگر نیز دارد که در «کامل الزّیارات» ابنقولویه قمی و نسخههای متقدّمِ «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل شدهاند. در هیچیک از نسخههای غیر رایج این زیارت عبارت «ابدأ به اوّلاً ثم الثانی و الثالث و الرابع» به اینگونه نیست. در این مقاله، گونههای مختلف این عبارت با یکدیگر مقایسه و نسخۀ رایج با توجّه به معیارهای ذیل نقد میشود: 1- قدمت، 2- اعتبار منبع، 3- اعتبار سند، 4- سازگاری عبارت مورد نظر با بقیّة متن، 5- سازگاری با سیرة امامان(ع). حاوی مباحث: روش ائمّه (ع) در مقابله با سیاست امویان، رازداری، مدارا و تقیّه در سیرة ائمّه (ع)، سازگاری بین تبرّی، تقیّه و رازداری در زیارتهای مأثور.
👈 پیشنهاد میکنم این مقالۀ ارزشمند را مطالعه بفرمایید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
این نسخه نسبت به نسخه رایج، قدیمیتر و معتبرتر است. دلایل این ادعا را در مقالۀ «تحلیل و نقد یکی از فقرات نسخة رایج زیارت عاشورا» (اثر مهدی ایزدی و اسلام ملکی معاف) مطالعه بفرمائید.
چکیدۀ مقالۀ مورد نظر:
زیارت شریف عاشورا علاوه بر نسخة رایج ...، دو گونۀ دیگر نیز دارد که در «کامل الزّیارات» ابنقولویه قمی و نسخههای متقدّمِ «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل شدهاند. در هیچیک از نسخههای غیر رایج این زیارت عبارت «ابدأ به اوّلاً ثم الثانی و الثالث و الرابع» به اینگونه نیست. در این مقاله، گونههای مختلف این عبارت با یکدیگر مقایسه و نسخۀ رایج با توجّه به معیارهای ذیل نقد میشود: 1- قدمت، 2- اعتبار منبع، 3- اعتبار سند، 4- سازگاری عبارت مورد نظر با بقیّة متن، 5- سازگاری با سیرة امامان(ع). حاوی مباحث: روش ائمّه (ع) در مقابله با سیاست امویان، رازداری، مدارا و تقیّه در سیرة ائمّه (ع)، سازگاری بین تبرّی، تقیّه و رازداری در زیارتهای مأثور.
👈 پیشنهاد میکنم این مقالۀ ارزشمند را مطالعه بفرمایید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
📰 سه پیشنهاد ساده خطاب به رسانههای استان
روزنامۀ نقدحال، شمارۀ 785، سهشنبه، 11 شهریور 1399، ص. 6
🖋 وحید احسانی
پیشرفت و رواج فنّاوریهای ارتباطی شرایط جدیدی را بر فضای رسانهای حاکم ساخته و مانند هر چیز جدید دیگری، فرصتها و تهدیدهایی با خود به ارمغان آوردهاست. در این یادداشت کوتاه، برخی مسائل ناشی از انفجار فناوریهای ارتباطی و سه پیشنهاد ساده برای تبدیل آنها به فرصتْ در معرض نقد اصحاب رسانۀ استان قرار گرفتهاست.
1- برخی مسائل ناشی از انفجار فنّاوریهای ارتباطی
سیل فناوریهای ارتباطی و فضای مجازی، امکاناتی فراهم آورده که هر کسی به راحتی میتواند رسانههایی برای انتشار محتوا بسازد و رفتهرفته تعداد مراکز انتشار محتوا (صفحات اینستاگرام، سایتها، وبلاگها، کانالهای موجود در انواع پیامرسانها و غیره) از جمعیت افراد بیشتر میشود (هر نفر چند رسانه). برخی پیامدهای منفی این اتّفاق برای فضای رسانهای به قرار زیرند:
1-1 عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی
بسیاری از رسانههای غیررسمی فعّال در فضای مجازی، به راحتی حقوق مالکیت معنوی را زیر پا گذشته و ... . نااطمینانی نسبت به رعایت حقوق مالکیت معنوی، انگیزۀ کسانی که میخواهند از حوادث خبرساز گزارشهای دست اوّل تولید کنند را از بین میبَرَد، زیرا نگرانند مبادا محتوای تولیدشده توسّط آنها بدون ذکر منبع در فضای رسانهای دست به دست شود.
2-1 جزیرهای کار کردن
در عرصۀ رسانه نیز مانند سایر عرصهها (آموزش عالی، فرهنگ و غیره) جوّ «جزیرهای کار کردن» حکم فرما شده و تعدّد رسانهها به تشدید این معضل میانجامد. هر کسی بدون توجه به سایرین صرفاً ...
3-1 امتناع گفتگو!
تعداد «دهانها» به قدری از تعداد «گوشها» پیشی گرفته که حتّی برای خود مدیران رسانههای رسمی نیز این امکان که بخواهند مطالب منتشرشدۀ یکدیگر را بخوانند منتفی است. این در حالی است که ...
2- سه پیشنهاد ساده برای مدیریت مسائل بالا
در عرصۀ رسانه نیز مانند سایر عرصهها مسائل و مشکلات متعدّد و متنوّعی وجود دارد که بسیاری از آنها خارج از کنترل اصحاب رسانه است. با وجود این، برخی مسائل رسانهها در حیطۀ قدرت خود آنها قرار گرفته و بینیاز از حمایت دولت میتوانند برای حل یا کاستن از آنها اقدام کنند. همانطور که هلن کلر (دختر نابینا و ناشنوایی که به یک نویسنده و فعّال اجتماعی تأثیرگذار بدل شد) میگوید: «این که خیلی کارها را نمیتوانیم انجام دهیم، نباید باعث شود همان کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم را هم انجام ندهیم».
1-2 توافق برای حمایت از حقوق مالکیت معنوی
رسانههای استان، بینیاز از حمایت دولت و صرفاً با استفاده از همان ابزار رسانه که در اختیار دارند، میتوانند برای سالمسازی فضای رسانهای از حیث رعایت حقوق مالکیت معنوی گامهای موثّری بردارند. در این راستا، پیشنهاد میشود، مدیران رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) گردِ هم آمده و متعهّد شوند که نسبت به هر گونه مصداق «عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی محتوا» در محدودۀ استان به صورت هماهنگ واکنش نشان دهند. جزئیات این توافق میتواند توسّط خود مدیران رسانه مورد بحث قرار بگیرد.
2-2 پروندۀ مشترک رسانههای استان
رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) میتوانند در کنار مسیری که از قبل دنبال میکردهاند، برخی موضوعات را نیز به صورت هماهنگ مورد بررسی قرار داده و مثلاً یک ستون از روزنامۀ خود را به آن اختصاص دهند. در این صورت، تمام اصحاب رسانه و اهل قلم در استان میدانند که پروندۀ مشترک رسانههای استان در ماه آینده مثلاً «پروژۀ منوریل» است و لذا بسیاری به صورت هماهنگ دراینباره اندیشیده و محتوا تولید میکنند. این باعث میشود که ...
3-2 باز نشر محتوای برگزیده از سایر رسانهها
به ویژه در عرصۀ رسانههای رسمی، اصرار عجیبی بر انتشار محتوای دست اوّل وجود دارد و «بازنشر مطالب سایر رسانهها» به چیزی شبیه یک «تابو» تبدیل شدهاست. .... پیشنهاد میشود، رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) توافق کنند که حجم کوچکی از فضای رسانهای خود (مثلاً یک ستون) را به بازنشر «مطلب برگزیده از سایر رسانههای استان» اختصاص دهند.
تحقق پیشنهادهای بالا، افزون بر فواید مستقیمِ پیشگفته، میتواند موجبات همدلی و هماهنگی بیشتر میان رسانههای استان را فراهم آورده و خیر و برکات دیگری نیز به دنبال داشتهباشد.
به امید یک گام رو به جلو برداشتن، به امید فردایی بهتر، به امید ایرانی آباد.
با سپاس از دکتر سیّدامیرحسین بنیاشراف که نسخۀ اوّلیۀ یادداشت را مطالعه و راهنماییهای ارزشمندی مطرح فرمودند.
متن کامل یادداشت را میتوانید از طریق سایت روزنامۀ نقدحال (پیوند زیر) مطالعه بفرمایید👇
سه پیشنهاد ساده خطاب به رسانههای استان
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
روزنامۀ نقدحال، شمارۀ 785، سهشنبه، 11 شهریور 1399، ص. 6
🖋 وحید احسانی
پیشرفت و رواج فنّاوریهای ارتباطی شرایط جدیدی را بر فضای رسانهای حاکم ساخته و مانند هر چیز جدید دیگری، فرصتها و تهدیدهایی با خود به ارمغان آوردهاست. در این یادداشت کوتاه، برخی مسائل ناشی از انفجار فناوریهای ارتباطی و سه پیشنهاد ساده برای تبدیل آنها به فرصتْ در معرض نقد اصحاب رسانۀ استان قرار گرفتهاست.
1- برخی مسائل ناشی از انفجار فنّاوریهای ارتباطی
سیل فناوریهای ارتباطی و فضای مجازی، امکاناتی فراهم آورده که هر کسی به راحتی میتواند رسانههایی برای انتشار محتوا بسازد و رفتهرفته تعداد مراکز انتشار محتوا (صفحات اینستاگرام، سایتها، وبلاگها، کانالهای موجود در انواع پیامرسانها و غیره) از جمعیت افراد بیشتر میشود (هر نفر چند رسانه). برخی پیامدهای منفی این اتّفاق برای فضای رسانهای به قرار زیرند:
1-1 عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی
بسیاری از رسانههای غیررسمی فعّال در فضای مجازی، به راحتی حقوق مالکیت معنوی را زیر پا گذشته و ... . نااطمینانی نسبت به رعایت حقوق مالکیت معنوی، انگیزۀ کسانی که میخواهند از حوادث خبرساز گزارشهای دست اوّل تولید کنند را از بین میبَرَد، زیرا نگرانند مبادا محتوای تولیدشده توسّط آنها بدون ذکر منبع در فضای رسانهای دست به دست شود.
2-1 جزیرهای کار کردن
در عرصۀ رسانه نیز مانند سایر عرصهها (آموزش عالی، فرهنگ و غیره) جوّ «جزیرهای کار کردن» حکم فرما شده و تعدّد رسانهها به تشدید این معضل میانجامد. هر کسی بدون توجه به سایرین صرفاً ...
3-1 امتناع گفتگو!
تعداد «دهانها» به قدری از تعداد «گوشها» پیشی گرفته که حتّی برای خود مدیران رسانههای رسمی نیز این امکان که بخواهند مطالب منتشرشدۀ یکدیگر را بخوانند منتفی است. این در حالی است که ...
2- سه پیشنهاد ساده برای مدیریت مسائل بالا
در عرصۀ رسانه نیز مانند سایر عرصهها مسائل و مشکلات متعدّد و متنوّعی وجود دارد که بسیاری از آنها خارج از کنترل اصحاب رسانه است. با وجود این، برخی مسائل رسانهها در حیطۀ قدرت خود آنها قرار گرفته و بینیاز از حمایت دولت میتوانند برای حل یا کاستن از آنها اقدام کنند. همانطور که هلن کلر (دختر نابینا و ناشنوایی که به یک نویسنده و فعّال اجتماعی تأثیرگذار بدل شد) میگوید: «این که خیلی کارها را نمیتوانیم انجام دهیم، نباید باعث شود همان کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم را هم انجام ندهیم».
1-2 توافق برای حمایت از حقوق مالکیت معنوی
رسانههای استان، بینیاز از حمایت دولت و صرفاً با استفاده از همان ابزار رسانه که در اختیار دارند، میتوانند برای سالمسازی فضای رسانهای از حیث رعایت حقوق مالکیت معنوی گامهای موثّری بردارند. در این راستا، پیشنهاد میشود، مدیران رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) گردِ هم آمده و متعهّد شوند که نسبت به هر گونه مصداق «عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی محتوا» در محدودۀ استان به صورت هماهنگ واکنش نشان دهند. جزئیات این توافق میتواند توسّط خود مدیران رسانه مورد بحث قرار بگیرد.
2-2 پروندۀ مشترک رسانههای استان
رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) میتوانند در کنار مسیری که از قبل دنبال میکردهاند، برخی موضوعات را نیز به صورت هماهنگ مورد بررسی قرار داده و مثلاً یک ستون از روزنامۀ خود را به آن اختصاص دهند. در این صورت، تمام اصحاب رسانه و اهل قلم در استان میدانند که پروندۀ مشترک رسانههای استان در ماه آینده مثلاً «پروژۀ منوریل» است و لذا بسیاری به صورت هماهنگ دراینباره اندیشیده و محتوا تولید میکنند. این باعث میشود که ...
3-2 باز نشر محتوای برگزیده از سایر رسانهها
به ویژه در عرصۀ رسانههای رسمی، اصرار عجیبی بر انتشار محتوای دست اوّل وجود دارد و «بازنشر مطالب سایر رسانهها» به چیزی شبیه یک «تابو» تبدیل شدهاست. .... پیشنهاد میشود، رسانههای استان (یا لااقل برخی از آنها) توافق کنند که حجم کوچکی از فضای رسانهای خود (مثلاً یک ستون) را به بازنشر «مطلب برگزیده از سایر رسانههای استان» اختصاص دهند.
تحقق پیشنهادهای بالا، افزون بر فواید مستقیمِ پیشگفته، میتواند موجبات همدلی و هماهنگی بیشتر میان رسانههای استان را فراهم آورده و خیر و برکات دیگری نیز به دنبال داشتهباشد.
به امید یک گام رو به جلو برداشتن، به امید فردایی بهتر، به امید ایرانی آباد.
با سپاس از دکتر سیّدامیرحسین بنیاشراف که نسخۀ اوّلیۀ یادداشت را مطالعه و راهنماییهای ارزشمندی مطرح فرمودند.
متن کامل یادداشت را میتوانید از طریق سایت روزنامۀ نقدحال (پیوند زیر) مطالعه بفرمایید👇
سه پیشنهاد ساده خطاب به رسانههای استان
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
⁉️ بالاخره «شهر» یا «کارگاه بزرگ عمرانی»؟!
🖋 وحید احسانی
📰 منتشر شده در «نامۀ فرهنگ رازی» (نشریۀ تحلیلی-فرهنگی دانشگاه رازی)
روز ۲۴ شهریور ماه سال جاری، استاندار محترم کرمانشاه در حاشیه بازدید از پروژههای شهری در جمع خبرنگاران گفت: «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست».
آیا این جمله حاویِ «تعریف و تمجید» است یا حاکی از «اعتراض و گلایه»؟! آیا این که یک «شهر» به یک «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شود، اتّفاقِ خوب، مسرّتبخش و قابل تقدیری است یا اتّفاقی بد، تأسّفبار و قابل اعتراض؟! اصولاً «شهر» چیست و چه نسبتی با «کارگاه عمرانی» دارد؟! آیا مفهوم «شهر» بیشتر با مفهوم «کارگاه عمرانی» قرابت دارد یا با مفهوم «خانه»؟! آیا هیچ کس (شامل مسئولان شهر و استان) دوست دارد «خانهاش» به یک «کارگاه عمرانی» تبدیل شود؟!
تغییرات کرمانشاه طی چند دهه اخیر، نِمود، بُروز و تجلّیِ بیرونیِ «طرز فکر» حاکم بر مدیریت استان بودهاست. بنابراین، با بررسی تغییراتی که طی این مدّت در کرمانشاه اعمال شده و مقایسه بودجههایی که در عرصههای مختلف هزینه شدهاست میتوان فهمید که مدیران استان نسبت به «شهر» و «مسائل آن» در مجموع چه نگرش و درکی داشتهاند. اگر چه طی این سالها در زمینه فضای سبز، زیباسازی شهر و امثال آن نیز اتّفاقات مثبتی رخ داده، امّا عمده تغییراتی که در شهر ایجاد شده و عمده بودجههایی که صرف شده مربوط به پروژههای «فیزیکی-عمرانی» بودهاست.
آشکارا، در طرز فکر و رویکرد مدیریت استان (و البته کل کشور) نگاه «فیزیکی-مکانیکی-عمرانی» حاکم است. غفلت از جنبه انسانی-اجتماعیِ امور موجب میشود همان پروژههای فیزیکی-عمرانی هم کارکرد شایستهوبایسته خود را نداشته باشند و نهایتاً «حال شهروندان را بهتر نکنند». همان طور که دکتر محمّد فاضلی (جامعهشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) تذکّر میدهد:
«ادامه این مسیرِ کلنگاندیشی، بتن-محوری و آچاربهدستی، یعنی ماشینها، موبایلها و وسایل زندگی بهتر میشوند امّا ناراضیتر شده و احساس میکنیم سخت گیر افتادهایم، کاری پیش نمیرود» و نیز «ما به جای سفت توسعه رسیدهایم؛ مرحلهای که باید کار «نرمِ سخت» کرد. اندیشههای نو (عمدتاً از جنس فلسفه، سیاست، علوم اجتماعی، مدیریت و …)، مهارتهای جدید (از جنس گفتوگو، مذاکره و هماهنگی و قابلیتسازی)، جلب مشارکت و … میخواهیم» [۱].
آیا نمیشد به جای فکر کردن به «تعریض خیابان مرکزی شهر به قیمت تخریب بافت سنّتی آن» به سنگفرش کردن آن، مسدود کردنش بر عبور و مرور خودروها و حفظ و بازسازی بافت هویتی آن و نیز به «جا به جا کردن محل تجمّع پزشکان از مرکز به حاشیه شهر و در ساختمانهایی با امکانات و دسترسی استاندار» فکر کرد؟! آیا نمیشد آن هزینهای که صرف پوشاندن روانآبهای سطح شهر شدهاست را صَرف جدا کردن مسیر فاضلاب و ایجاد یک پارک در امتداد مسیر آن روانآبها کرد؟! آیا نمیشد به جای هدر دادن صدها میلیارد در پروژه مُضحِکِ «منورریل-قطارشهری-مترو!»، در خیابانهای اصلی شهر مسیرهای مناسب و ایمن برای دوچرخه ایجاد و دوچرخههایی تهیه کرد که «شهروندان» بتوانند آنها را از ایستگاههای مخصوصی تحویل گرفته و در سایر ایستگاههای مربوط تحویل دهند؟! آیا نمیشود به جای افتخار کردن به پروژههایی که در غیاب مشارکت مردم تصویب و اجرا میشوند، به «نهادینه کردن سازوکاری برای افزایش سطح مشارکت مردم در تصمیمگیریهای ناظر بر محل زندگیشان» افتخار کرد؟!
با سپاس از دوست گرامی، آقای جبرئیل محمودی که یادداشت ایشان درباره همین موضوع نگارنده را نیز به فکر انداخت که در این رابطه متنی نگاشته و در معرض نقد سایرین قرار دهم و با تشکر از دکتر طهماسب علیپوریانی که با راهنماییهای ارزشمند خود به بهبود این متن کمک شایانی کردند.
به امید اصلاحِ نگرش «فیزیکی-مکانیکی» به شهر و شهروندان؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد؛
پانویسها:
[۱] در یادداشتی با عنوان «هسته سخت توسعه» منتشر شده در «دغدغه ایران» (کانال تلگرامی دکتر محمّد فاضلی).
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🖋 وحید احسانی
📰 منتشر شده در «نامۀ فرهنگ رازی» (نشریۀ تحلیلی-فرهنگی دانشگاه رازی)
روز ۲۴ شهریور ماه سال جاری، استاندار محترم کرمانشاه در حاشیه بازدید از پروژههای شهری در جمع خبرنگاران گفت: «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست».
آیا این جمله حاویِ «تعریف و تمجید» است یا حاکی از «اعتراض و گلایه»؟! آیا این که یک «شهر» به یک «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شود، اتّفاقِ خوب، مسرّتبخش و قابل تقدیری است یا اتّفاقی بد، تأسّفبار و قابل اعتراض؟! اصولاً «شهر» چیست و چه نسبتی با «کارگاه عمرانی» دارد؟! آیا مفهوم «شهر» بیشتر با مفهوم «کارگاه عمرانی» قرابت دارد یا با مفهوم «خانه»؟! آیا هیچ کس (شامل مسئولان شهر و استان) دوست دارد «خانهاش» به یک «کارگاه عمرانی» تبدیل شود؟!
تغییرات کرمانشاه طی چند دهه اخیر، نِمود، بُروز و تجلّیِ بیرونیِ «طرز فکر» حاکم بر مدیریت استان بودهاست. بنابراین، با بررسی تغییراتی که طی این مدّت در کرمانشاه اعمال شده و مقایسه بودجههایی که در عرصههای مختلف هزینه شدهاست میتوان فهمید که مدیران استان نسبت به «شهر» و «مسائل آن» در مجموع چه نگرش و درکی داشتهاند. اگر چه طی این سالها در زمینه فضای سبز، زیباسازی شهر و امثال آن نیز اتّفاقات مثبتی رخ داده، امّا عمده تغییراتی که در شهر ایجاد شده و عمده بودجههایی که صرف شده مربوط به پروژههای «فیزیکی-عمرانی» بودهاست.
آشکارا، در طرز فکر و رویکرد مدیریت استان (و البته کل کشور) نگاه «فیزیکی-مکانیکی-عمرانی» حاکم است. غفلت از جنبه انسانی-اجتماعیِ امور موجب میشود همان پروژههای فیزیکی-عمرانی هم کارکرد شایستهوبایسته خود را نداشته باشند و نهایتاً «حال شهروندان را بهتر نکنند». همان طور که دکتر محمّد فاضلی (جامعهشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) تذکّر میدهد:
«ادامه این مسیرِ کلنگاندیشی، بتن-محوری و آچاربهدستی، یعنی ماشینها، موبایلها و وسایل زندگی بهتر میشوند امّا ناراضیتر شده و احساس میکنیم سخت گیر افتادهایم، کاری پیش نمیرود» و نیز «ما به جای سفت توسعه رسیدهایم؛ مرحلهای که باید کار «نرمِ سخت» کرد. اندیشههای نو (عمدتاً از جنس فلسفه، سیاست، علوم اجتماعی، مدیریت و …)، مهارتهای جدید (از جنس گفتوگو، مذاکره و هماهنگی و قابلیتسازی)، جلب مشارکت و … میخواهیم» [۱].
آیا نمیشد به جای فکر کردن به «تعریض خیابان مرکزی شهر به قیمت تخریب بافت سنّتی آن» به سنگفرش کردن آن، مسدود کردنش بر عبور و مرور خودروها و حفظ و بازسازی بافت هویتی آن و نیز به «جا به جا کردن محل تجمّع پزشکان از مرکز به حاشیه شهر و در ساختمانهایی با امکانات و دسترسی استاندار» فکر کرد؟! آیا نمیشد آن هزینهای که صرف پوشاندن روانآبهای سطح شهر شدهاست را صَرف جدا کردن مسیر فاضلاب و ایجاد یک پارک در امتداد مسیر آن روانآبها کرد؟! آیا نمیشد به جای هدر دادن صدها میلیارد در پروژه مُضحِکِ «منورریل-قطارشهری-مترو!»، در خیابانهای اصلی شهر مسیرهای مناسب و ایمن برای دوچرخه ایجاد و دوچرخههایی تهیه کرد که «شهروندان» بتوانند آنها را از ایستگاههای مخصوصی تحویل گرفته و در سایر ایستگاههای مربوط تحویل دهند؟! آیا نمیشود به جای افتخار کردن به پروژههایی که در غیاب مشارکت مردم تصویب و اجرا میشوند، به «نهادینه کردن سازوکاری برای افزایش سطح مشارکت مردم در تصمیمگیریهای ناظر بر محل زندگیشان» افتخار کرد؟!
با سپاس از دوست گرامی، آقای جبرئیل محمودی که یادداشت ایشان درباره همین موضوع نگارنده را نیز به فکر انداخت که در این رابطه متنی نگاشته و در معرض نقد سایرین قرار دهم و با تشکر از دکتر طهماسب علیپوریانی که با راهنماییهای ارزشمند خود به بهبود این متن کمک شایانی کردند.
به امید اصلاحِ نگرش «فیزیکی-مکانیکی» به شهر و شهروندان؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد؛
پانویسها:
[۱] در یادداشتی با عنوان «هسته سخت توسعه» منتشر شده در «دغدغه ایران» (کانال تلگرامی دکتر محمّد فاضلی).
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
نامه فرهنگ رازی
شهر یا کارگاه بزرگ عمرانی
نامه فرهنگ رازی | وحید احسانی | روز 24 شهریور ماه سال جاری، استاندار محترم کرمانشاه در حاشیه بازدید از پروژههای شهری در جمع خبرنگاران گفت: «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست».
Forwarded from نامه فرهنگ رازی
🔶 روز ۲۴ شهریور ماه سال جاری، استاندار محترم کرمانشاه در حاشیه بازدید از پروژههای شهری در جمع خبرنگاران گفت: «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست».
آیا این جمله حاویِ «تعریف و تمجید» است یا حاکی از «اعتراض و گلایه»؟! آیا این که یک «شهر» به یک «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شود، اتّفاقِ خوب، مسرّتبخش و قابل تقدیری است یا اتّفاقی بد، تأسّفبار و قابل اعتراض؟! اصولاً «شهر» چیست و چه نسبتی با «کارگاه عمرانی» دارد؟! آیا مفهوم «شهر» بیشتر با مفهوم «کارگاه عمرانی» قرابت دارد یا با مفهوم «خانه»؟! آیا هیچ کس (شامل مسئولان شهر و استان) دوست دارد «خانهاش» به یک «کارگاه عمرانی» تبدیل شود؟!
مطالعه مطلب 👇
https://farhang.razi.ac.ir/2399
___
نامه فرهنگ رازی- پایگاه تحلیلی فرهنگی دانشگاه رازی
@namehyefarhang
آیا این جمله حاویِ «تعریف و تمجید» است یا حاکی از «اعتراض و گلایه»؟! آیا این که یک «شهر» به یک «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شود، اتّفاقِ خوب، مسرّتبخش و قابل تقدیری است یا اتّفاقی بد، تأسّفبار و قابل اعتراض؟! اصولاً «شهر» چیست و چه نسبتی با «کارگاه عمرانی» دارد؟! آیا مفهوم «شهر» بیشتر با مفهوم «کارگاه عمرانی» قرابت دارد یا با مفهوم «خانه»؟! آیا هیچ کس (شامل مسئولان شهر و استان) دوست دارد «خانهاش» به یک «کارگاه عمرانی» تبدیل شود؟!
مطالعه مطلب 👇
https://farhang.razi.ac.ir/2399
___
نامه فرهنگ رازی- پایگاه تحلیلی فرهنگی دانشگاه رازی
@namehyefarhang
‼️ حکایت یک جملۀ تقلیدی!
چند روز پیش به بهانۀ جملۀ اخیر استاندار کرمانشاه که گفته بود «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست» یادداشت انتقادیای نوشتم که در نامۀ فرهنگ رازی (نشریۀ تحلیلی-فرهنگی دانشگاه رازی) منتشر شد. حرف اصلی یادداشت نقد دیدگاه و رویکردی بود که در آن از جنبۀ «انسانی-اجتماعی امور» غفلت شده و عمدۀ توان و بودجهها بر جنبۀ «فیزیکی-مکانیکی-عمرانی مسائل» متمرکز میشود.
در رابطه با این جمله، به صورت اتّفاقی به نکتۀ جالب و قابل تأمّلی برخورد کردم که حیف دیدم با سایرین در میان نگذارم. برای این که طنز تلخ موجود در این عبارت را متوجه شوید کافیست عبارت «کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است» را در اینترنت جستجو کنید. نتیجه به قرار زیر است:
خراسان رضوی به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (معاون امور استانداری خراسان رضوی، 03/11/1387)
اراک کارگاه بزرگ عمرانی می شود (شهردار اراک، 18/01/1390)
اهواز به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (شهردار اهواز، 12/05/1393)
استاندار اردبیل: بیلهسوار، پارسآباد و گرمی به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل میشوند (27/09/1393)
یزد به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل می شود (شهردار یزد، 29/02/1397)
شهر ایلام هم اکنون به عنوان «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شده است (شهردار ایلام، 16/12/1397)
به عمل کار برآید، البرز به یک کارگاه بزرگ عمرانی و اقتصادی تبدیل شده است (پایگاه اطلاع رسانی استانداری البرز، 13/04/1398)
فرماندار: زاهدان به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (فرماندار زاهدان، 10/09/1398)
تبدیل پاکدشت به کارگاه بزرگ عمرانی (شهردار پاکدشت، 08/11/1398)
خاش به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (فرماندار خاش، 12/09/1398)
تبدیل شدن لنده به کارگاه های بزرگ عمرانی (فرماندار شهرستان لنده، 18/11/1398)
شهر چالوس به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شد (شهردار چالوس، 10/12/1398)
همدان به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (استاندار همدان، 12/12/1398)
استان سمنان به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیلشده است (معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار سمنان، 05/05/1399)
رئیس شورای شهر اصفهان مطرح کرد: شهر اصفهان درحال حاضر یک کارگاه بزرگ عمرانی است (15/05/1399)
کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (استاندار کرمانشاه، 24/06/1399)
به همین ترتیب در مورد تبریز، خراسان جنوبی، لواسان و موارد متعدد دیگر
ممکن است برخی هماستانیهایی که مطالب را خیلی سطحی دیده و صرفاً میخواهند از هر خبری چیزی برای «نق زدن» بیرون بکشند توجهشان بیشتر به این جلب شود که «چرا استاندار کرمانشاه نسبت به مسئولان شهرها و استانهای دیگر این قدر دیر این جمله را گفته است؟» یا «چرا شهر ما دیرتر از شهرهای دیگر به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست؟»، امّا برای نگارنده مهم این است که اوّلاً، «اصولاً تبدیل کردن یک شهر به یک کارگاه بزرگ عمرانی اتّفاق مطلوبی نیست که بخواهیم به آن افتخار کنیم» (این مسئله را در یادداشت کوتاهی با عنوان «بالاخره شهر یا کارگاه بزرگ عمرانی؟!» توضیح دادهام)، ثانیاً، مسئولان ما چقدر تقلیدی و کلیشهای سخن میگویند که حاکی از آن است که متأسفانه بیشتر آنها از خودشان ایده و اندیشهای ندارند و ثالثاً، تکرار این عبارت کلیشهای و منحرف توسّط مسئولان استانی، نشاندهندۀ دیدگاه و رویکرد کلّی حاکم بر مدیریت کلان کشور است که در آن جای چندانی برای جنبۀ «انسانی-اجتماعی شهر و جامعه» (گفتگو، فرهنگ، مهارتهای زندگی، توانمندسازی، ظرفیتسازی، نهادسازی، جامعۀ مدنی، مشارکت و غیره) وجود ندارد.
حتماً در کلام مسئولان کشور جملههای تقلیدی متعدّد دیگری نیز یافت میشود که تحلیل محتوای آنها میتواند موضوع مناسبی برای دانشجویان رشتههای مرتبط با این موضوع باشد.
به امید اصلاح دیدگاه مسئولان کشور و اولویت قائل شدن آنها برای «جنبۀ انسانی-اجتماعی امور»،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد،
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
چند روز پیش به بهانۀ جملۀ اخیر استاندار کرمانشاه که گفته بود «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست» یادداشت انتقادیای نوشتم که در نامۀ فرهنگ رازی (نشریۀ تحلیلی-فرهنگی دانشگاه رازی) منتشر شد. حرف اصلی یادداشت نقد دیدگاه و رویکردی بود که در آن از جنبۀ «انسانی-اجتماعی امور» غفلت شده و عمدۀ توان و بودجهها بر جنبۀ «فیزیکی-مکانیکی-عمرانی مسائل» متمرکز میشود.
در رابطه با این جمله، به صورت اتّفاقی به نکتۀ جالب و قابل تأمّلی برخورد کردم که حیف دیدم با سایرین در میان نگذارم. برای این که طنز تلخ موجود در این عبارت را متوجه شوید کافیست عبارت «کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است» را در اینترنت جستجو کنید. نتیجه به قرار زیر است:
خراسان رضوی به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (معاون امور استانداری خراسان رضوی، 03/11/1387)
اراک کارگاه بزرگ عمرانی می شود (شهردار اراک، 18/01/1390)
اهواز به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (شهردار اهواز، 12/05/1393)
استاندار اردبیل: بیلهسوار، پارسآباد و گرمی به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل میشوند (27/09/1393)
یزد به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل می شود (شهردار یزد، 29/02/1397)
شهر ایلام هم اکنون به عنوان «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شده است (شهردار ایلام، 16/12/1397)
به عمل کار برآید، البرز به یک کارگاه بزرگ عمرانی و اقتصادی تبدیل شده است (پایگاه اطلاع رسانی استانداری البرز، 13/04/1398)
فرماندار: زاهدان به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (فرماندار زاهدان، 10/09/1398)
تبدیل پاکدشت به کارگاه بزرگ عمرانی (شهردار پاکدشت، 08/11/1398)
خاش به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (فرماندار خاش، 12/09/1398)
تبدیل شدن لنده به کارگاه های بزرگ عمرانی (فرماندار شهرستان لنده، 18/11/1398)
شهر چالوس به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شد (شهردار چالوس، 10/12/1398)
همدان به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (استاندار همدان، 12/12/1398)
استان سمنان به کارگاه بزرگ عمرانی تبدیلشده است (معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار سمنان، 05/05/1399)
رئیس شورای شهر اصفهان مطرح کرد: شهر اصفهان درحال حاضر یک کارگاه بزرگ عمرانی است (15/05/1399)
کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است (استاندار کرمانشاه، 24/06/1399)
به همین ترتیب در مورد تبریز، خراسان جنوبی، لواسان و موارد متعدد دیگر
ممکن است برخی هماستانیهایی که مطالب را خیلی سطحی دیده و صرفاً میخواهند از هر خبری چیزی برای «نق زدن» بیرون بکشند توجهشان بیشتر به این جلب شود که «چرا استاندار کرمانشاه نسبت به مسئولان شهرها و استانهای دیگر این قدر دیر این جمله را گفته است؟» یا «چرا شهر ما دیرتر از شهرهای دیگر به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست؟»، امّا برای نگارنده مهم این است که اوّلاً، «اصولاً تبدیل کردن یک شهر به یک کارگاه بزرگ عمرانی اتّفاق مطلوبی نیست که بخواهیم به آن افتخار کنیم» (این مسئله را در یادداشت کوتاهی با عنوان «بالاخره شهر یا کارگاه بزرگ عمرانی؟!» توضیح دادهام)، ثانیاً، مسئولان ما چقدر تقلیدی و کلیشهای سخن میگویند که حاکی از آن است که متأسفانه بیشتر آنها از خودشان ایده و اندیشهای ندارند و ثالثاً، تکرار این عبارت کلیشهای و منحرف توسّط مسئولان استانی، نشاندهندۀ دیدگاه و رویکرد کلّی حاکم بر مدیریت کلان کشور است که در آن جای چندانی برای جنبۀ «انسانی-اجتماعی شهر و جامعه» (گفتگو، فرهنگ، مهارتهای زندگی، توانمندسازی، ظرفیتسازی، نهادسازی، جامعۀ مدنی، مشارکت و غیره) وجود ندارد.
حتماً در کلام مسئولان کشور جملههای تقلیدی متعدّد دیگری نیز یافت میشود که تحلیل محتوای آنها میتواند موضوع مناسبی برای دانشجویان رشتههای مرتبط با این موضوع باشد.
به امید اصلاح دیدگاه مسئولان کشور و اولویت قائل شدن آنها برای «جنبۀ انسانی-اجتماعی امور»،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد،
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
تعریف حکومت از پائین
به نظرم، زندهیاد مهندس مهدی بازرگان، یکی از بزرگترین اندیشمندان معاصر بوده که تحوّلات اجتماعی و راه اصلاح جامعۀ ایران را خیلی خوب فهمیده و شرح دادهاست، امّا متأسفانه آثارش را آنگونه که شایسته و بایسته است مطالعه نکردهایم. جالب آنکه مخاطب بیشتر آثار ایشان خود ما مردم هستیم و راه و روشی که ایشان برای اصلاح جامعه ارائه میکنند از درون خود ما شروع میشود.
نام یکی از یادداشتهای ایشان «تعریف حکومت از پائین» است. این اثر دستنوشتهای از بازرگان است که در تیر ماه 1335 نوشتهشده و در اختیار دکتر احمد صدر حاج سیّدجوادی قرار داشتهاست. این اثر برای اوّلین بار (با حذفیات اندک) در سال 1386 در روزنامۀ شرق (شمارۀ 864، دوّم خرداد ماه) منتشر شد. سپس در اختیار بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان قرار گرفته و در کتاب «مجموعه آثار مهندس بازرگان» در دسترس عموم قرار گرفت. از تمام هموطنانم درخواست دارم اندکی وقت گذاشته و این اثر –که گویی برای همین الان ما نوشته شدهاست- را مطالعه بفرمایند. حجم این مقاله 10 صفحه است (فایل مربوطه 16 صفحه است امّا در میان آن برخی صفحات سفید اضافی قرار گرفتهاند).
منبع: کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
به نظرم، زندهیاد مهندس مهدی بازرگان، یکی از بزرگترین اندیشمندان معاصر بوده که تحوّلات اجتماعی و راه اصلاح جامعۀ ایران را خیلی خوب فهمیده و شرح دادهاست، امّا متأسفانه آثارش را آنگونه که شایسته و بایسته است مطالعه نکردهایم. جالب آنکه مخاطب بیشتر آثار ایشان خود ما مردم هستیم و راه و روشی که ایشان برای اصلاح جامعه ارائه میکنند از درون خود ما شروع میشود.
نام یکی از یادداشتهای ایشان «تعریف حکومت از پائین» است. این اثر دستنوشتهای از بازرگان است که در تیر ماه 1335 نوشتهشده و در اختیار دکتر احمد صدر حاج سیّدجوادی قرار داشتهاست. این اثر برای اوّلین بار (با حذفیات اندک) در سال 1386 در روزنامۀ شرق (شمارۀ 864، دوّم خرداد ماه) منتشر شد. سپس در اختیار بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان قرار گرفته و در کتاب «مجموعه آثار مهندس بازرگان» در دسترس عموم قرار گرفت. از تمام هموطنانم درخواست دارم اندکی وقت گذاشته و این اثر –که گویی برای همین الان ما نوشته شدهاست- را مطالعه بفرمایند. حجم این مقاله 10 صفحه است (فایل مربوطه 16 صفحه است امّا در میان آن برخی صفحات سفید اضافی قرار گرفتهاند).
منبع: کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
🔸تعریف حکومت از پایین
📌مجموعه آثار، جلد ۲۲، انقلاب اسلامی(۱)
🔷 کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan
📌مجموعه آثار، جلد ۲۲، انقلاب اسلامی(۱)
🔷 کانال بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan
✅ نگرانیها دربارۀ «تلهکابین طاقبستان» و یک پیشنهاد ساده
🖋 وحید احسانی
📰 روزنامۀ نقدحال، شمارۀ 791، سهشنبه 1 مهر 1399، ص. 5
1- خطاب به مسئولان استان
از دیدِ نگارنده، به عنوان یک شهروند کرمانشاهی، پروژۀ «تلهکابین طاقبستان» دلخوشیها و نگرانیهایی با خود به همراه دارد. از یک سو، میتواند نویدبخش ارتقاء جایگاه کرمانشاه از حیث گردشگری، افزایش تعداد گردشگران و فواید ناشی از آن باشد و از سوی دیگر، ایجاد مانع در ثبت جهانی طاقبستان، تخریب محیط زیست دشت کاهو، ترافیک و غیره. این نگرانی به ویژه با توجه به مخالفتهایی که توسّط برخی فعّالان مستقل عرصۀ میراث فرهنگی و محیط زیست ابراز میشود تشدید میگردد [1].
مسئولان محترم شهر و استان، مطمئنم با توجه به چندصد میلیارد تومان سرمایهای که در قالب ستونهای بلااستفاده در بلوار اصلی شهر در برابر چشمانمان قد علم کردهاند (پروژۀ مضحکِ منوریل-قطار شهری-مترو!) [2] به ما کرمانشاهیان حق میدهید که نسبت به پروژههای عمرانی بزرگ مقیاسی که اجرا میشوند نگرانیهایی داشتهباشیم.
پیشنهاد و درخواستم این است که با توجه به اهمّیت موضوع، بودجۀ قابل توجّهی که قرار است صرف آن شود و امکان وخیم بودن پیامدهای احتمالی آن، در راستای شفّافسازی، تنویر افکار عمومی و بر طرف شدن نگرانیها در یک برنامۀ زندۀ تلویزیونی با مخالفان و منتقدان اصلی پروژۀ تلهکابین به گفتگو بنشینید. مسلّماً پخش چنین گفتگوی زندهای موجب افزایش اعتماد کرمانشاهیان به مسئولان استان و شبکۀ زاگرس خواهد شد.
2- خطاب به مسئولان دانشگاه رازی
آقای امید قادری (مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان) طی مصاحبهای که با خبرگزای ایسنا داشتهاند و در تاریخ 03/04/1399 منتشر شدهاست بیان میکنند:
«در نامهای به دانشگاه رازی به عنوان دانشگاه مادر استان درخواست کردهایم تا فعالان عرصههای گردشگری، اقتصادی، شهرسازی و باستانشناسی و تاریخ از همه زوایا به این قضیه [پروژۀ تلهکابین طاقبستان] نگاه کنند، کار سبک سنگین شود و نظر خود را اعلام کنند» [3].
یکی از گلایههای همیشگی دانشگاهیان این بوده که سازمانهای اجرایی با آنها مشورت نکرده و به توصیههایشان توجه نمیکنند. لااقل در این یک مورد خاص که اتّفاقاً مسئلۀ بسیار مهمّی هم هست، مدیر یک دستگاه اجرایی به صورت رسمی از شما درخواست کمک علمی کردهاست.
از سوی دیگر، اخیراً بحث «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» به یکی از کلیدواژههای مسئولان آموزش عالی کشور (چه در سطح وزارتخانه و چه در دانشگاهها) تبدیل شدهاست. به نظرم، نوع مواجهه و مداخلۀ دانشگاه رازی با این موضوع مهم میتواند معیار خوبی باشد که نشان دهد این دانشگاه و اعضای هیأت علمی آن در عمل (و نه در مقام حرف و ادّعا) چقدر برای مسئولیت اجتماعی خود ارزش قائل هستند.
پانویسها:
[1] به عنوان نمونه نگاه کنید به «چرا با تلهکابین طاقبستان بایست مخالفت کنیم؟!» (مصاحبۀ فراتاب با آقای جمال کریمی، دانشجوی دکتری گردشگری و فعال فرهنگی-زیست محیطی) و «تلهکابین به طاقبستان رسید/ مخالفت فعالان میراث فرهنگی و صدور مجوز توسط مدیران استانی» (اسکان نیوز، شامل تصویر نامۀ جمعی از مخالفان این پروژه به مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان).
[2] در مورد هزینههایی که تا کنون صرف پروژۀ «منوریل-قطارشهری-مترو» گردیده مطالب مختلفی مطرح شدهاست. به عنوان نمونه، سیّد احسان احسانی (نایب رئیس شورای اسلامی شهر کرمانشاه) در بهمن ماه سال 1398 بیان میکند: «تاکنون ۲۰۰ میلیارد تومان برای این قطار شهری هزینه شده که ۱۹ میلیارد تومان مشاور پروژه دریافت کرده است اما هنوز تصویر روشنی برای ادامه کار نداریم!» (قدس آنلاین).
[3] تلهکابین؛ خوشبختی یا زخمی بر طاقبستان؟، تارنمای خبرگزاری ایسنا.
🙏 چنانچه کرمانشاه و طاقبستان برایتان مهم است، لطفاً بازنشر دهید 🙏
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🖋 وحید احسانی
📰 روزنامۀ نقدحال، شمارۀ 791، سهشنبه 1 مهر 1399، ص. 5
1- خطاب به مسئولان استان
از دیدِ نگارنده، به عنوان یک شهروند کرمانشاهی، پروژۀ «تلهکابین طاقبستان» دلخوشیها و نگرانیهایی با خود به همراه دارد. از یک سو، میتواند نویدبخش ارتقاء جایگاه کرمانشاه از حیث گردشگری، افزایش تعداد گردشگران و فواید ناشی از آن باشد و از سوی دیگر، ایجاد مانع در ثبت جهانی طاقبستان، تخریب محیط زیست دشت کاهو، ترافیک و غیره. این نگرانی به ویژه با توجه به مخالفتهایی که توسّط برخی فعّالان مستقل عرصۀ میراث فرهنگی و محیط زیست ابراز میشود تشدید میگردد [1].
مسئولان محترم شهر و استان، مطمئنم با توجه به چندصد میلیارد تومان سرمایهای که در قالب ستونهای بلااستفاده در بلوار اصلی شهر در برابر چشمانمان قد علم کردهاند (پروژۀ مضحکِ منوریل-قطار شهری-مترو!) [2] به ما کرمانشاهیان حق میدهید که نسبت به پروژههای عمرانی بزرگ مقیاسی که اجرا میشوند نگرانیهایی داشتهباشیم.
پیشنهاد و درخواستم این است که با توجه به اهمّیت موضوع، بودجۀ قابل توجّهی که قرار است صرف آن شود و امکان وخیم بودن پیامدهای احتمالی آن، در راستای شفّافسازی، تنویر افکار عمومی و بر طرف شدن نگرانیها در یک برنامۀ زندۀ تلویزیونی با مخالفان و منتقدان اصلی پروژۀ تلهکابین به گفتگو بنشینید. مسلّماً پخش چنین گفتگوی زندهای موجب افزایش اعتماد کرمانشاهیان به مسئولان استان و شبکۀ زاگرس خواهد شد.
2- خطاب به مسئولان دانشگاه رازی
آقای امید قادری (مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان) طی مصاحبهای که با خبرگزای ایسنا داشتهاند و در تاریخ 03/04/1399 منتشر شدهاست بیان میکنند:
«در نامهای به دانشگاه رازی به عنوان دانشگاه مادر استان درخواست کردهایم تا فعالان عرصههای گردشگری، اقتصادی، شهرسازی و باستانشناسی و تاریخ از همه زوایا به این قضیه [پروژۀ تلهکابین طاقبستان] نگاه کنند، کار سبک سنگین شود و نظر خود را اعلام کنند» [3].
یکی از گلایههای همیشگی دانشگاهیان این بوده که سازمانهای اجرایی با آنها مشورت نکرده و به توصیههایشان توجه نمیکنند. لااقل در این یک مورد خاص که اتّفاقاً مسئلۀ بسیار مهمّی هم هست، مدیر یک دستگاه اجرایی به صورت رسمی از شما درخواست کمک علمی کردهاست.
از سوی دیگر، اخیراً بحث «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» به یکی از کلیدواژههای مسئولان آموزش عالی کشور (چه در سطح وزارتخانه و چه در دانشگاهها) تبدیل شدهاست. به نظرم، نوع مواجهه و مداخلۀ دانشگاه رازی با این موضوع مهم میتواند معیار خوبی باشد که نشان دهد این دانشگاه و اعضای هیأت علمی آن در عمل (و نه در مقام حرف و ادّعا) چقدر برای مسئولیت اجتماعی خود ارزش قائل هستند.
پانویسها:
[1] به عنوان نمونه نگاه کنید به «چرا با تلهکابین طاقبستان بایست مخالفت کنیم؟!» (مصاحبۀ فراتاب با آقای جمال کریمی، دانشجوی دکتری گردشگری و فعال فرهنگی-زیست محیطی) و «تلهکابین به طاقبستان رسید/ مخالفت فعالان میراث فرهنگی و صدور مجوز توسط مدیران استانی» (اسکان نیوز، شامل تصویر نامۀ جمعی از مخالفان این پروژه به مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان).
[2] در مورد هزینههایی که تا کنون صرف پروژۀ «منوریل-قطارشهری-مترو» گردیده مطالب مختلفی مطرح شدهاست. به عنوان نمونه، سیّد احسان احسانی (نایب رئیس شورای اسلامی شهر کرمانشاه) در بهمن ماه سال 1398 بیان میکند: «تاکنون ۲۰۰ میلیارد تومان برای این قطار شهری هزینه شده که ۱۹ میلیارد تومان مشاور پروژه دریافت کرده است اما هنوز تصویر روشنی برای ادامه کار نداریم!» (قدس آنلاین).
[3] تلهکابین؛ خوشبختی یا زخمی بر طاقبستان؟، تارنمای خبرگزاری ایسنا.
🙏 چنانچه کرمانشاه و طاقبستان برایتان مهم است، لطفاً بازنشر دهید 🙏
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
Forwarded from Renani Mohsen / محسن رنانی
.
برای آن امیر ترانه
دیروز استاد ارجمند دکتر عبدالحسین ساسان پیام دادند که «نمیخواهی چیزی درباره پرواز استاد شجریان بنویسی؟». نشستم و خواستم درباره ارزش نمادین استاد چیزی بنویسم و به عنوان نویسنده کتاب در حال انتشار «سرمایه نمادین و توسعه» ادعا کنم که اگر حاکمان ما حواسشان میبود ارزش نمادین استاد شجریان، به عنوان یک سرمایه نمادین ملی، نه تنها برای نسلهای آینده، حتی امروز هم میتوانست بیش از ارزش نمادین برخی از آثار تاریخی ایران باشد (استدلالش را در کتاب آوردهام)؛ اما دریغ که خودخوابزدگان را نمیشود بیدار کرد. آنان که هویتشان به نفرتپراکنی بر علیه غرب است اگر میدانستند، میدانستند که چگونه با تکریم شجریانها میتوان موج غربگرایی را در جوانان مهار کرد.
راستش دیروز هرچه به خود پیچیدم حوصله نوشتن نیافتم. دیشب اما نیمه شب خوابم نبرد. نشستم و این چند بیت پراکنده را نوشتم. بزرگ بود و ما هم در قلب خویش بزرگش میداریم تا زودا که وقت آن فرا رسد که نسلهای آینده حق او را بگزارند.
محسن رنانی
متن شعر را در اسلاید بالا بخوانید. 👆👆👆
و فایل word شعر را از لینک زیر بردارید: 👇👇
www.renani.net
@Renani_Mohsen
برای آن امیر ترانه
دیروز استاد ارجمند دکتر عبدالحسین ساسان پیام دادند که «نمیخواهی چیزی درباره پرواز استاد شجریان بنویسی؟». نشستم و خواستم درباره ارزش نمادین استاد چیزی بنویسم و به عنوان نویسنده کتاب در حال انتشار «سرمایه نمادین و توسعه» ادعا کنم که اگر حاکمان ما حواسشان میبود ارزش نمادین استاد شجریان، به عنوان یک سرمایه نمادین ملی، نه تنها برای نسلهای آینده، حتی امروز هم میتوانست بیش از ارزش نمادین برخی از آثار تاریخی ایران باشد (استدلالش را در کتاب آوردهام)؛ اما دریغ که خودخوابزدگان را نمیشود بیدار کرد. آنان که هویتشان به نفرتپراکنی بر علیه غرب است اگر میدانستند، میدانستند که چگونه با تکریم شجریانها میتوان موج غربگرایی را در جوانان مهار کرد.
راستش دیروز هرچه به خود پیچیدم حوصله نوشتن نیافتم. دیشب اما نیمه شب خوابم نبرد. نشستم و این چند بیت پراکنده را نوشتم. بزرگ بود و ما هم در قلب خویش بزرگش میداریم تا زودا که وقت آن فرا رسد که نسلهای آینده حق او را بگزارند.
محسن رنانی
متن شعر را در اسلاید بالا بخوانید. 👆👆👆
و فایل word شعر را از لینک زیر بردارید: 👇👇
www.renani.net
@Renani_Mohsen
🔹 دانشگاههای ما «بیگفتگو» صاحب «برنامۀ راهبردی» شدهاند!
«گفتگو» پیشنیاز گریزناپذیر بسیاری از امور است. البته این مهم در جامعۀ ما چندان مورد توجه نبوده و تلاش شدهاست بدون صَرفِ وقت و انرژی برای گفتگو، به مراحل بعدی «پَرِش» صورت گیرد. در یادداشت حاضر با تأکید بر محیطهای دانشگاهی و مفهوم «برنامۀ راهبردی»، نشان داده شدهاست که دلخوشکردن به نتایج نمایشی حاصل از این پَرِش، خودفریبی است و اگر واقعاً میخواهیم برای اصلاح و توسعۀ دانشگاهها (و جامعه) گامی موثّر (و نه نمایشی) برداریم، باید وقت و انرژی زیادی را به گفتگو اختصاص دهیم.
۱- هیچ یک از دانشگاههای ما برنامۀ راهبردی ندارند!
میگویید: «دانشگاه ما برنامۀ راهبردی دارد»؟، با خود فکر میکنید که: «اتّفاقاً دانشگاه ما چند وقت پیش برنامۀ راهبردی تدوین شدهاش را برای تمام اعضای هیأت علمی ارسال کرد تا پیش از تصویب، نظراتشان را مطرح کنند»؟، اطّلاع دارید که «خیلی دانشگاههای دیگر هم برنامۀ راهبردی خودشان را تدوین و تصویب کردهاند و از طریق سایتشان هم قابل دسترسی است»؟، اشتباه میکنید. هیچ یک از دانشگاههای ایران برنامۀ راهبردی ندارند؛ در ادامه توضیح دادهام که در شرایط فعلی، دانشگاههای ما اصولاً نمیتوانند برنامۀ راهبردی داشتهباشند.
۲- نوآوریهای دنیای مدرن و استلزامات آنها
تقریباً همه متوجه این مسئله هستیم که «نوآوریهای سختافزاری عالم مدرن» نیازمند شرایط و استلزمات خاصّی هستند. مثلاً، اگر کشوری بخواهد از «اتومبیل» بهرۀ مناسبی ببرد، باید پیش از وارد کردن، مونتاژ یا تولید اتومبیل (یا لااقل به موازات آن)، سیستم جادّهای مناسب، تابلوگذاری مناسب، سیستم اورژانس مناسب، سیستم پلیس مناسب، سیستم آموزشی مناسب برای ایجاد و ارتقاء فرهنگ رانندگی، سیستم تأمین و توزیع سوخت مناسب و دهها لازمۀ دیگر را نیز ایجاد کند، در غیر این صورت، آن فناوریای که در محیط مناسب خودش کارکرد مثبتی داشتهاست، به بلای جان تبدیل خواهد شد.
اگر چه در مورد همان «فناوریهای سخت و عینی» هم در عمل، اصلِ «فراهم آوردن شرایط لازم» را رعایت نکردهایم و چوبش را خوردهایم، امّا به هر حال، از حیث نظری متوجه این مسئله هستیم که کارکرد مناسب هر «فناوری سختافزاری و عینی»، مستلزم تحقق برخی پیشنیازها و شرایط خاص است. در مقابل، در مورد «نوآوریهای نرمافزاری و مفهومی دنیای مدرن»، حتّی از حیث نظری هم عموماً متوجه این مهم نیستیم که این نرمافزارهای انتزاعی و مفاهیم مدرن نیز نیازمند شرایط و استلزامات خاصی هستند که اگر بر قرار نباشند، کارآمد نخواهند بود (با این فرض که امکان تحقق داشتهباشند).
۳- برخی استلزامات برنامۀ راهبردی
«برنامۀ راهبردی» یکی از نوآوریها و نرمافزارهای بنیادین برآمده از دنیای مدرن است. برای این که سازمانی بتواند برنامۀ راهبردی داشتهباشد، نیاز است در آن سازمان حداقلی از «تفاهم»، «اعتماد»، «همدلی» و «توافق» (دربارۀ منافع سازمانی یا منافع مشترک افراد) وجود داشتهباشد، در غیر این صورت، نه این که برنامۀ راهبردیای که تحت چنین شرایطی تدوین و تصویب میشود فقط «ناکارآمد» یا «بدکارکرد» باشد، بلکه در چنین شرایطی اصولاً برنامۀ راهبردی «امکان وجود و تحقق» ندارد. ... (جهت مطالعۀ ادامۀ یادداشت لطفا به پیوند انتهایی متن مراجعه کنید).
در ادامۀ یادداشت میخوانید:
۴- نقش سیاستگذاران و مدیران مهندس و پزشک
۵- چه باید کرد؟
۶- حرکت خوب معاونت فرهنگی دانشگاه رازی
متن کامل یادداشت 2220 کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن 11 دقیقه است. ادامۀ یادداشت را میتوانید از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
دانشگاههای ما «بیگفتگو» صاحب «برنامۀ راهبردی» شدهاند!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
«گفتگو» پیشنیاز گریزناپذیر بسیاری از امور است. البته این مهم در جامعۀ ما چندان مورد توجه نبوده و تلاش شدهاست بدون صَرفِ وقت و انرژی برای گفتگو، به مراحل بعدی «پَرِش» صورت گیرد. در یادداشت حاضر با تأکید بر محیطهای دانشگاهی و مفهوم «برنامۀ راهبردی»، نشان داده شدهاست که دلخوشکردن به نتایج نمایشی حاصل از این پَرِش، خودفریبی است و اگر واقعاً میخواهیم برای اصلاح و توسعۀ دانشگاهها (و جامعه) گامی موثّر (و نه نمایشی) برداریم، باید وقت و انرژی زیادی را به گفتگو اختصاص دهیم.
۱- هیچ یک از دانشگاههای ما برنامۀ راهبردی ندارند!
میگویید: «دانشگاه ما برنامۀ راهبردی دارد»؟، با خود فکر میکنید که: «اتّفاقاً دانشگاه ما چند وقت پیش برنامۀ راهبردی تدوین شدهاش را برای تمام اعضای هیأت علمی ارسال کرد تا پیش از تصویب، نظراتشان را مطرح کنند»؟، اطّلاع دارید که «خیلی دانشگاههای دیگر هم برنامۀ راهبردی خودشان را تدوین و تصویب کردهاند و از طریق سایتشان هم قابل دسترسی است»؟، اشتباه میکنید. هیچ یک از دانشگاههای ایران برنامۀ راهبردی ندارند؛ در ادامه توضیح دادهام که در شرایط فعلی، دانشگاههای ما اصولاً نمیتوانند برنامۀ راهبردی داشتهباشند.
۲- نوآوریهای دنیای مدرن و استلزامات آنها
تقریباً همه متوجه این مسئله هستیم که «نوآوریهای سختافزاری عالم مدرن» نیازمند شرایط و استلزمات خاصّی هستند. مثلاً، اگر کشوری بخواهد از «اتومبیل» بهرۀ مناسبی ببرد، باید پیش از وارد کردن، مونتاژ یا تولید اتومبیل (یا لااقل به موازات آن)، سیستم جادّهای مناسب، تابلوگذاری مناسب، سیستم اورژانس مناسب، سیستم پلیس مناسب، سیستم آموزشی مناسب برای ایجاد و ارتقاء فرهنگ رانندگی، سیستم تأمین و توزیع سوخت مناسب و دهها لازمۀ دیگر را نیز ایجاد کند، در غیر این صورت، آن فناوریای که در محیط مناسب خودش کارکرد مثبتی داشتهاست، به بلای جان تبدیل خواهد شد.
اگر چه در مورد همان «فناوریهای سخت و عینی» هم در عمل، اصلِ «فراهم آوردن شرایط لازم» را رعایت نکردهایم و چوبش را خوردهایم، امّا به هر حال، از حیث نظری متوجه این مسئله هستیم که کارکرد مناسب هر «فناوری سختافزاری و عینی»، مستلزم تحقق برخی پیشنیازها و شرایط خاص است. در مقابل، در مورد «نوآوریهای نرمافزاری و مفهومی دنیای مدرن»، حتّی از حیث نظری هم عموماً متوجه این مهم نیستیم که این نرمافزارهای انتزاعی و مفاهیم مدرن نیز نیازمند شرایط و استلزامات خاصی هستند که اگر بر قرار نباشند، کارآمد نخواهند بود (با این فرض که امکان تحقق داشتهباشند).
۳- برخی استلزامات برنامۀ راهبردی
«برنامۀ راهبردی» یکی از نوآوریها و نرمافزارهای بنیادین برآمده از دنیای مدرن است. برای این که سازمانی بتواند برنامۀ راهبردی داشتهباشد، نیاز است در آن سازمان حداقلی از «تفاهم»، «اعتماد»، «همدلی» و «توافق» (دربارۀ منافع سازمانی یا منافع مشترک افراد) وجود داشتهباشد، در غیر این صورت، نه این که برنامۀ راهبردیای که تحت چنین شرایطی تدوین و تصویب میشود فقط «ناکارآمد» یا «بدکارکرد» باشد، بلکه در چنین شرایطی اصولاً برنامۀ راهبردی «امکان وجود و تحقق» ندارد. ... (جهت مطالعۀ ادامۀ یادداشت لطفا به پیوند انتهایی متن مراجعه کنید).
در ادامۀ یادداشت میخوانید:
۴- نقش سیاستگذاران و مدیران مهندس و پزشک
۵- چه باید کرد؟
۶- حرکت خوب معاونت فرهنگی دانشگاه رازی
متن کامل یادداشت 2220 کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن 11 دقیقه است. ادامۀ یادداشت را میتوانید از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
دانشگاههای ما «بیگفتگو» صاحب «برنامۀ راهبردی» شدهاند!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
دانشگاههای ما «بیگفتگو» صاحب «برنامۀ راهبردی» شدهاند!
«گفتگو» پیشنیاز بسیاری امور است، امّا ما از آن پَرِش کرده و با عجله به مراحل بعدی پرداختهایم؛ برای اصلاح امور، گریزی از «گفتگو» نیست
✅ انسان «نقطۀ شروع» است!
برخی حُکما و اندیشمندان، «انسان» را در قالب یک جمله تعریف کردهاند. مثلاً ارسطو میگوید: «انسان حیوان ناطق است».
اگر بخواهم جسارت کرده و بر اساس عقل، سواد و مطالعات محدود خودم، اصلیترین تمایز انسان با سایر موجودات عالَم هستی را به مختصرترین شکل ممکن خطاب به هموطنانم بیان کنم، میگویم:
«انسان موجودی است که میتواند نقطۀ شروع تغییرات باشد».
هر تغییری که در عالم رخ میدهد، وابسته به تغییر پیشین دیگری بوده که آن را موجب شدهاست، تنها استثناء موجود، تغییراتی است که از «ارادۀ انسان» آغاز میشوند. اصلاً معنای «اراده» دقیقاً همین است. «اراده» و «تصمیم»ی که محصولِ صِرفِ شرایط و تغییرات پیشینیاش باشد دیگر اراده نیست. این ادّعا به معنای «انکار تأثیرپذیری انسانها از اتّفاقات پیشین و محیط پیرامونی» نیست، بلکه به معنای آن است که اگر اراده، «اراده» است، به هر حال، بخشی از آن باید مستقل از اتّفاقات پیشینی و شرایط محیطی باشد.
بله، برخی معتقدند تصمیمگیری و ارادۀ انسان چیزی بیش از «توهّم اراده و توهّم تصمیمگیری» نیست (مثلاً یووال نوح هراری در کتاب «انسان خداگونه»)، امّا نگارنده اعتقاد دارم هر انسانی همواره این ظرفیت را دارد که خودش واقعاً «انتخاب کند و تصمیم بگیرد». البته در عمل و بر اساس آنچه تا کنون دیده و تجربه شدهاست، بیشتر انسانها یا هیچوقت این ظرفیت خود را بالفعل نمیکنند (تا آخر عمر مثل سایر موجودات زندگی میکنند) یا این ساحت وجودیِ بنیادینِ خود را خیلی کم و ضعیف فعّال میکنند، امّا از دید نگارنده، این مسئله هم بیش از هر چیز دیگری (شامل شرایط محیطی)، حاصل انتخاب و تصمیم خودشان بودهاست.
چنانچه زندگی انسانهای بزرگ و تاریخساز و نیز کسانی که از اوج محرومیت به قلّههای موفقیت و مفیدبودن نائل شدهاند را بر اساس دو دیدگاه بالا تفسیر کرده و این دو تفسیر متفاوت را با هم مقایسه کنیم، اختلاف بنیادین موجود در این دو دیدگاه خیلی خوب نمایان میشود: آیا اشخاصی مانند گاندی، ماندلا، آلبرت شوایتزر، مادر ترزا، سقراط، پیامبران الهی، اولیای دین، مولوی، فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی، هلنکلر، نیکوویآچیچ، محمّدرضا شجریان و غیره، بیشتر «محصول شرایط پیشینی و محیطی» بودهاند یا «محصولِ عزم، اراده، انتخاب، یادگیری، تلاش، صبر و استقامت خودشان»؟
به عنوان مثال، آیا چنین است که «اگر هر کس دیگری هم (شامل من و شما) درست در موقعیت گاندی قرار میگرفت، دقیقاً همین گاندی و به همین اندازه بزرگوار، تأثیرگذار و تاریخساز میشد» یا بالعکس، «هر کس دیگری هم اگر مانند گاندی، عزم، اراده، پشتکار و استقامت به خرج دهد و به یادگیری و آگاهیافزایی بپردازد، به انسانی بزرگ، تأثیرگذار و تاریخساز تبدیل خواهدشد»؟ ... (جهت مطالعۀ ادامۀ یادداشت لطفا به پیوند انتهایی متن مراجعه کنید).
در ادامۀ یادداشت میخوانید:
🔹 «اراده» و «عقبماندگی ما»
🔹 «دموکراسی» و «خود را نقطۀ شروع دیدن»
🔹 «نقش و مسئولیت مردم» در قرآن
متن کامل یادداشت 1090 کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن 5 دقیقه است. ادامۀ یادداشت را میتوانید از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
انسان «نقطۀ شروع» است!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
برخی حُکما و اندیشمندان، «انسان» را در قالب یک جمله تعریف کردهاند. مثلاً ارسطو میگوید: «انسان حیوان ناطق است».
اگر بخواهم جسارت کرده و بر اساس عقل، سواد و مطالعات محدود خودم، اصلیترین تمایز انسان با سایر موجودات عالَم هستی را به مختصرترین شکل ممکن خطاب به هموطنانم بیان کنم، میگویم:
«انسان موجودی است که میتواند نقطۀ شروع تغییرات باشد».
هر تغییری که در عالم رخ میدهد، وابسته به تغییر پیشین دیگری بوده که آن را موجب شدهاست، تنها استثناء موجود، تغییراتی است که از «ارادۀ انسان» آغاز میشوند. اصلاً معنای «اراده» دقیقاً همین است. «اراده» و «تصمیم»ی که محصولِ صِرفِ شرایط و تغییرات پیشینیاش باشد دیگر اراده نیست. این ادّعا به معنای «انکار تأثیرپذیری انسانها از اتّفاقات پیشین و محیط پیرامونی» نیست، بلکه به معنای آن است که اگر اراده، «اراده» است، به هر حال، بخشی از آن باید مستقل از اتّفاقات پیشینی و شرایط محیطی باشد.
بله، برخی معتقدند تصمیمگیری و ارادۀ انسان چیزی بیش از «توهّم اراده و توهّم تصمیمگیری» نیست (مثلاً یووال نوح هراری در کتاب «انسان خداگونه»)، امّا نگارنده اعتقاد دارم هر انسانی همواره این ظرفیت را دارد که خودش واقعاً «انتخاب کند و تصمیم بگیرد». البته در عمل و بر اساس آنچه تا کنون دیده و تجربه شدهاست، بیشتر انسانها یا هیچوقت این ظرفیت خود را بالفعل نمیکنند (تا آخر عمر مثل سایر موجودات زندگی میکنند) یا این ساحت وجودیِ بنیادینِ خود را خیلی کم و ضعیف فعّال میکنند، امّا از دید نگارنده، این مسئله هم بیش از هر چیز دیگری (شامل شرایط محیطی)، حاصل انتخاب و تصمیم خودشان بودهاست.
چنانچه زندگی انسانهای بزرگ و تاریخساز و نیز کسانی که از اوج محرومیت به قلّههای موفقیت و مفیدبودن نائل شدهاند را بر اساس دو دیدگاه بالا تفسیر کرده و این دو تفسیر متفاوت را با هم مقایسه کنیم، اختلاف بنیادین موجود در این دو دیدگاه خیلی خوب نمایان میشود: آیا اشخاصی مانند گاندی، ماندلا، آلبرت شوایتزر، مادر ترزا، سقراط، پیامبران الهی، اولیای دین، مولوی، فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی، هلنکلر، نیکوویآچیچ، محمّدرضا شجریان و غیره، بیشتر «محصول شرایط پیشینی و محیطی» بودهاند یا «محصولِ عزم، اراده، انتخاب، یادگیری، تلاش، صبر و استقامت خودشان»؟
به عنوان مثال، آیا چنین است که «اگر هر کس دیگری هم (شامل من و شما) درست در موقعیت گاندی قرار میگرفت، دقیقاً همین گاندی و به همین اندازه بزرگوار، تأثیرگذار و تاریخساز میشد» یا بالعکس، «هر کس دیگری هم اگر مانند گاندی، عزم، اراده، پشتکار و استقامت به خرج دهد و به یادگیری و آگاهیافزایی بپردازد، به انسانی بزرگ، تأثیرگذار و تاریخساز تبدیل خواهدشد»؟ ... (جهت مطالعۀ ادامۀ یادداشت لطفا به پیوند انتهایی متن مراجعه کنید).
در ادامۀ یادداشت میخوانید:
🔹 «اراده» و «عقبماندگی ما»
🔹 «دموکراسی» و «خود را نقطۀ شروع دیدن»
🔹 «نقش و مسئولیت مردم» در قرآن
متن کامل یادداشت 1090 کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن 5 دقیقه است. ادامۀ یادداشت را میتوانید از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
انسان «نقطۀ شروع» است!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
انسان «نقطۀ شروع» است!
اگر بخواهم تمایز انسان با سایر موجودات را به مختصرترین شکل ممکن بیان کنم، میگویم «انسان تنها موجودی است که میتواند نقطۀ شروع باشد»
جامعۀ مدنی: «نقطۀ شروع» یا «خط پایان»؟!
خوشبختانه، با گذشت زمان، بخش فزایندهای از مردم متوجه میشوند که «یک کلمه»ای [1] که از طریق آن باید درمان جامعه را جستجو کنیم، «جامعۀ مدنی» است. پرسش اینجاست که جامعۀ مدنی چگونه شکل گرفته و تقویت میشود؟
از دید بیشتر ایرانیان، وجود جامعۀ مدنی قوی مستلزم وجود «مردمانی آگاه و توانمند»، «آگاهی و توانمندی مردم» مستلزم وجود «نظام آموزشی کارآمد» و «شرایط اقتصادی مناسب» و وجود این دو نیز نیازمند وجود «نظام سیاسی مردم-مدار و پاسخگو» است.
هر گاه از «جامعۀ مدنی» صحبت میشود، بیشتر ما بر اساس مدل فرایندی نمایشدادهشده در شکل اوّل به مسئله نگاه میکنیم (برای مشاهدۀ تصاویر به نمای INSTANT VIEW مراجعه کنید)، امّا اگر چنین باشد، پس دیگر به جامعۀ مدنی چه نیازی داریم؟! یعنی اگر نظام سیاسیْ مردم-مدار و پاسخگو بوده، این نظام سیاسیِ مطلوب، شرایط اقتصادی مناسب و نظام آموزشی کارآمدی ایجاد کردهباشد و به تَبَع این دو، مردم نیز آگاه و توانمند شدهباشند، جامعۀ مدنی قرار است به چه کار ما بیاید که بودونبود یا قوّتوضعفش برایمان اهمّیتی داشتهباشد؟!
آن «جامعۀ مدنی» مورد نظر عموم ما ایرانیان -که آخرین مرحلۀ مدل فرایندی بالاست- یک چیز صرفاً تشریفاتی است. در مقابل این دیدگاه رایج، دیدگاه مهجوری هم وجود دارد که معتقد است «تلاش مستقیم برای برساختن و تقویت جامعۀ مدنی» خودش «نقطۀ شروع» است، بدین معنی که پرداختن به آن نیازمند هیچ پیشنیاز یا مقدماتی نیست.
مطابق دیدگاه اخیر، ما باید با تلاشِ ابتدابهساکن در راستای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی، رویههای غلط و مضر حاکم بر عرصههای مختلف جامعه (سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و غیره) را به عقب حول بدهیم، نه این که منتظر بمانیم برای تشریففرمایی ما (حرکت و تلاشکردن ما برای اصلاح جامعه از طریق ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی) فرش قرمز پهن شده و شرایط مناسب فراهم آید (شکل دوّم).
با پذیرش این مهم، احتمالاً با پرسشهای زیر مواجه میشویم:
❓آیا انتظار میرود که تمام مردم بهاتّفاق و همزمان برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی به حرکت درآیند و در تحقق این هدف به یک اندازه تأثیرگذار باشند؟
❓وقتی هنوز در سایرین برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی عزمی دیده نمیشود، من و شما چه نقشی داریم و چه کار میتوانیم (و باید) بکنیم؟
در یادداشت کوتاه بعدی به پرسشهای بالا پرداختهام و اگر عمری باقی بود، به امید خدا طی روزهای آتی آن را منتشر خواهم کرد.
به امید سربرآوردن و رشد و گسترش جوانههای کوچکِ باغِ جامعۀمدنی از بستر جامعه؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.
پانویس:
[1] اشاره به کتاب «یک کلمه» اثر میرزا یوسفخان تبریزی (یوسف مستشارالدوله) که چاپ اوّل آن در سال 1249 شمسی منتشر گردید. در آن سالهای سخت و تحت فشارهای یک استبدادِ لُخم، میرزا یوسفخان «قانون» را به عنوان «یک کلمه»ای که نسخۀ شفابخش دردهای جامعه است معرّفی کرد، امّا «مَحَک تجربه» نشان داد که «قانون» (و بسیاری دیگر از ظواهر دموکراسی) برای سازگار شدن با رویههای استبدادی و اندکسالارانه، استعداد عجیبی دارند.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
خوشبختانه، با گذشت زمان، بخش فزایندهای از مردم متوجه میشوند که «یک کلمه»ای [1] که از طریق آن باید درمان جامعه را جستجو کنیم، «جامعۀ مدنی» است. پرسش اینجاست که جامعۀ مدنی چگونه شکل گرفته و تقویت میشود؟
از دید بیشتر ایرانیان، وجود جامعۀ مدنی قوی مستلزم وجود «مردمانی آگاه و توانمند»، «آگاهی و توانمندی مردم» مستلزم وجود «نظام آموزشی کارآمد» و «شرایط اقتصادی مناسب» و وجود این دو نیز نیازمند وجود «نظام سیاسی مردم-مدار و پاسخگو» است.
هر گاه از «جامعۀ مدنی» صحبت میشود، بیشتر ما بر اساس مدل فرایندی نمایشدادهشده در شکل اوّل به مسئله نگاه میکنیم (برای مشاهدۀ تصاویر به نمای INSTANT VIEW مراجعه کنید)، امّا اگر چنین باشد، پس دیگر به جامعۀ مدنی چه نیازی داریم؟! یعنی اگر نظام سیاسیْ مردم-مدار و پاسخگو بوده، این نظام سیاسیِ مطلوب، شرایط اقتصادی مناسب و نظام آموزشی کارآمدی ایجاد کردهباشد و به تَبَع این دو، مردم نیز آگاه و توانمند شدهباشند، جامعۀ مدنی قرار است به چه کار ما بیاید که بودونبود یا قوّتوضعفش برایمان اهمّیتی داشتهباشد؟!
آن «جامعۀ مدنی» مورد نظر عموم ما ایرانیان -که آخرین مرحلۀ مدل فرایندی بالاست- یک چیز صرفاً تشریفاتی است. در مقابل این دیدگاه رایج، دیدگاه مهجوری هم وجود دارد که معتقد است «تلاش مستقیم برای برساختن و تقویت جامعۀ مدنی» خودش «نقطۀ شروع» است، بدین معنی که پرداختن به آن نیازمند هیچ پیشنیاز یا مقدماتی نیست.
مطابق دیدگاه اخیر، ما باید با تلاشِ ابتدابهساکن در راستای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی، رویههای غلط و مضر حاکم بر عرصههای مختلف جامعه (سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و غیره) را به عقب حول بدهیم، نه این که منتظر بمانیم برای تشریففرمایی ما (حرکت و تلاشکردن ما برای اصلاح جامعه از طریق ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی) فرش قرمز پهن شده و شرایط مناسب فراهم آید (شکل دوّم).
با پذیرش این مهم، احتمالاً با پرسشهای زیر مواجه میشویم:
❓آیا انتظار میرود که تمام مردم بهاتّفاق و همزمان برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی به حرکت درآیند و در تحقق این هدف به یک اندازه تأثیرگذار باشند؟
❓وقتی هنوز در سایرین برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی عزمی دیده نمیشود، من و شما چه نقشی داریم و چه کار میتوانیم (و باید) بکنیم؟
در یادداشت کوتاه بعدی به پرسشهای بالا پرداختهام و اگر عمری باقی بود، به امید خدا طی روزهای آتی آن را منتشر خواهم کرد.
به امید سربرآوردن و رشد و گسترش جوانههای کوچکِ باغِ جامعۀمدنی از بستر جامعه؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.
پانویس:
[1] اشاره به کتاب «یک کلمه» اثر میرزا یوسفخان تبریزی (یوسف مستشارالدوله) که چاپ اوّل آن در سال 1249 شمسی منتشر گردید. در آن سالهای سخت و تحت فشارهای یک استبدادِ لُخم، میرزا یوسفخان «قانون» را به عنوان «یک کلمه»ای که نسخۀ شفابخش دردهای جامعه است معرّفی کرد، امّا «مَحَک تجربه» نشان داد که «قانون» (و بسیاری دیگر از ظواهر دموکراسی) برای سازگار شدن با رویههای استبدادی و اندکسالارانه، استعداد عجیبی دارند.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
جامعۀ مدنی: «نقطۀ شروع» یا «خط پایان»؟!
به مرور، بخش فزایندهای از مردم متوجه نقش و اهمّیت «جامعۀ مدنی» در درمان و اصلاح جامعه میشوند، امّا جامعۀ مدنی چگونه ایجاد و تقویت میشود؟
✅ «هستۀ اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و «نقش ما»
شکلگیری و تقویت جامعۀ مدنی یک فرایند بوده و نیروی پیشبرندۀ آن برآمده از بطن جامعه است (نه از جانب حکومت و نه در قالب یک نگرش قهرمانگرایانه از جانب نخبگان مشهور). البته، طبیعتاً از حیث تلاش برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی، تمام مردم یکسان نیستند، یعنی برخی از مردم زودتر و در مراحل سخت اوّلیه با این کاروان همراه میشوند و برخی دیگر در مراحل سادهتر پایانی. به بیانی دیگر، در هر مرحله از این فرایند، به تناسب اصلاحاتی که در نتیجۀ مراحل پیشین حاصل شده و سادهتر شدن کار، بخش جدیدی از بطن جامعه با آن همراه میشوند. به هر حال، مردمانی هم هستند که در آخرین مرحله –وقتی در نتیجۀ فعّالیتهای مدنیِ سایرین، شرایط سیاسی، اقتصادی و آموزشی مطلوب فراهم شد- با کاروان جامعۀ مدنی همراه میشوند. بر این اساس، پرسش اصلی اینجاست که «نقطۀ شروع» این فرایند کجاست؟ این فرآیند از کجا و توسّط چه کسانی باید شروع شود؟
اگر قرار باشد «گام اوّل برای آغاز این فرایند» را «حکومت» بردارد، «جامعۀ مدنی»ای که در انتهای این فرآیند قرار است به وجود بیاید، به هیچ کار نخواهد آمد (اگر ایجاد جامعۀ مدنی از طریق چنین نقطۀ شروعی اصولاً قابل تصوّر باشد)، زیرا اوّلاً، اگر حکومت چنان خیرخواه و آگاه باشد که بخواهد آغازگر فرایند ایجاد جامعۀ مدنی باشد، حتماً شرایط اقتصادی مطلوب و نظام آموزشی کارآمدی را نیز ایجاد کرده و در نتیجۀ این دو، مردم نیز آگاه و توانمند شدهاند و از این رو، بود و نبود جامعۀ مدنی موضوعیّتی نخواهد داشت، ثانیاً، جامعه مدنیِ حکومتساخته بیش از آن که حامی مردم باشد، مدافع ولینعمت خود (حکومت) خواهد بود و ثالثاً، هر وقت حکومت اراده کند، بساط چنین جامعۀ مدنیای که خودش آن را ایجاد کرده را برخواهد چید.
اگر برداشتن گامهای اوّلیه در راستای شکلگیری و تقویت جامعۀ مدنی را وظیفۀ «نخبگان» بدانیم، باید متوجه باشیم که «جامعۀ مدنی»ایی که در چارچوب یک نگرش «قهرمانگرایانه» ایجاد شود (با این فرض که قابل ایجاد باشد)، خیلی راحت توسّط نخبگان مستقل دیگری -که هوای سروری و حکومت به سرشان میزند- از دست خواهد رفت.
تنها «جامعه مدنی»ایی که در مقابل زیادهخواهی احتمالیِ حاکمان و نخبگان تمامیتخواه بیمه است، «جامعۀ مدنی»ایی است که طی یک فرآیند طبیعی از بطن جامعه جوانه زده و آهستهوپیوسته رشد کردهباشد. این جامعۀ مدنی، جامعۀ مدنیای است که من و شما باید شکلدهندۀ جوانهها و هستۀ اوّلیۀ آن باشیم. این هستۀ مرکزی به مثابه «سنگِزیرِستونِ» خیمۀ جامعۀ مدنی است و از این رو، باید بسیار سخت و مقاوم باشد. ایجاد یک «هستۀ مرکزیِ سخت و مقاوم برای جامعۀ مدنی» مستلزم تلاش طاقتفرسا برای جوانه زدن از دل سنگ است؛ جوانهای که از بستر نرم و راحت زمین زراعی رویش میکند، با چند ساعت تأخیر در آبیاری از بین میرود.
اگر برای ایجاد «هستۀ مرکزی و اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و آغازشدن فرآیند تقویت آن، منتظر چیز و کسی جز خودمان (من و شما) هستیم، هنوز شایستگی و لیاقت جامعۀ مدنی و به تَبَع آن، شایستگی و لیاقتِ دموکراسی و آزادی را پیدا نکردهایم. در غیر اینصورت، یعنی چنانچه از «خوابگران» برخاسته و به مثابه «السّابقونالسّابقون [1]، عزم خود را برای آغاز فرایند «ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی» و «اقامۀ قسط در جامعه» جزم کردهایم [2]، باید بدانیم که این کار از یک سو نیازمند مطالعه، آگاهیافزایی و دنبال کردن توصیههای صاحبنظران و خردمندان است (توانا بود هر که دانا بود) و از سوی دیگر، مستلزم کار جمعی و گروهی (ولو در قالب گروههای کوچک).
در پایان:
تو نگو «همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟» / تو یکی نهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر / که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز (مولوی)
چنانچه حرف اصلی این یادداشت را پذیرفتهاید و علاقهمندید بدانید در این راستا چه کار میتوانید بکنید، پیشنهاد میکنم یادداشت کوتاه زیر (منتشر شده در کانال شبکۀ توسعه) را نیز ببینید:
چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟ (نقش و مسئولیت ما در توسعۀ جامعه)
به امید سربرآوردن جوانههای کوچکِ باغِ جامعۀمدنی از بستر جامعه و ایفای نقش مطلوب ما در این خصوص؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.
پانویسها:
[1] اشاره به آیۀ 10 سورۀ واقعه.
[2] اشاره به آیۀ 25 سورۀ حدید: «همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات و نیز با ایشان کتاب و شاخص[های قسط و عدالت] را فرستادیم تا مردم [خودشان] برای برپایی قسط [و عدالت اجتماعی] به حرکت درآیند».
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
شکلگیری و تقویت جامعۀ مدنی یک فرایند بوده و نیروی پیشبرندۀ آن برآمده از بطن جامعه است (نه از جانب حکومت و نه در قالب یک نگرش قهرمانگرایانه از جانب نخبگان مشهور). البته، طبیعتاً از حیث تلاش برای ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی، تمام مردم یکسان نیستند، یعنی برخی از مردم زودتر و در مراحل سخت اوّلیه با این کاروان همراه میشوند و برخی دیگر در مراحل سادهتر پایانی. به بیانی دیگر، در هر مرحله از این فرایند، به تناسب اصلاحاتی که در نتیجۀ مراحل پیشین حاصل شده و سادهتر شدن کار، بخش جدیدی از بطن جامعه با آن همراه میشوند. به هر حال، مردمانی هم هستند که در آخرین مرحله –وقتی در نتیجۀ فعّالیتهای مدنیِ سایرین، شرایط سیاسی، اقتصادی و آموزشی مطلوب فراهم شد- با کاروان جامعۀ مدنی همراه میشوند. بر این اساس، پرسش اصلی اینجاست که «نقطۀ شروع» این فرایند کجاست؟ این فرآیند از کجا و توسّط چه کسانی باید شروع شود؟
اگر قرار باشد «گام اوّل برای آغاز این فرایند» را «حکومت» بردارد، «جامعۀ مدنی»ای که در انتهای این فرآیند قرار است به وجود بیاید، به هیچ کار نخواهد آمد (اگر ایجاد جامعۀ مدنی از طریق چنین نقطۀ شروعی اصولاً قابل تصوّر باشد)، زیرا اوّلاً، اگر حکومت چنان خیرخواه و آگاه باشد که بخواهد آغازگر فرایند ایجاد جامعۀ مدنی باشد، حتماً شرایط اقتصادی مطلوب و نظام آموزشی کارآمدی را نیز ایجاد کرده و در نتیجۀ این دو، مردم نیز آگاه و توانمند شدهاند و از این رو، بود و نبود جامعۀ مدنی موضوعیّتی نخواهد داشت، ثانیاً، جامعه مدنیِ حکومتساخته بیش از آن که حامی مردم باشد، مدافع ولینعمت خود (حکومت) خواهد بود و ثالثاً، هر وقت حکومت اراده کند، بساط چنین جامعۀ مدنیای که خودش آن را ایجاد کرده را برخواهد چید.
اگر برداشتن گامهای اوّلیه در راستای شکلگیری و تقویت جامعۀ مدنی را وظیفۀ «نخبگان» بدانیم، باید متوجه باشیم که «جامعۀ مدنی»ایی که در چارچوب یک نگرش «قهرمانگرایانه» ایجاد شود (با این فرض که قابل ایجاد باشد)، خیلی راحت توسّط نخبگان مستقل دیگری -که هوای سروری و حکومت به سرشان میزند- از دست خواهد رفت.
تنها «جامعه مدنی»ایی که در مقابل زیادهخواهی احتمالیِ حاکمان و نخبگان تمامیتخواه بیمه است، «جامعۀ مدنی»ایی است که طی یک فرآیند طبیعی از بطن جامعه جوانه زده و آهستهوپیوسته رشد کردهباشد. این جامعۀ مدنی، جامعۀ مدنیای است که من و شما باید شکلدهندۀ جوانهها و هستۀ اوّلیۀ آن باشیم. این هستۀ مرکزی به مثابه «سنگِزیرِستونِ» خیمۀ جامعۀ مدنی است و از این رو، باید بسیار سخت و مقاوم باشد. ایجاد یک «هستۀ مرکزیِ سخت و مقاوم برای جامعۀ مدنی» مستلزم تلاش طاقتفرسا برای جوانه زدن از دل سنگ است؛ جوانهای که از بستر نرم و راحت زمین زراعی رویش میکند، با چند ساعت تأخیر در آبیاری از بین میرود.
اگر برای ایجاد «هستۀ مرکزی و اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و آغازشدن فرآیند تقویت آن، منتظر چیز و کسی جز خودمان (من و شما) هستیم، هنوز شایستگی و لیاقت جامعۀ مدنی و به تَبَع آن، شایستگی و لیاقتِ دموکراسی و آزادی را پیدا نکردهایم. در غیر اینصورت، یعنی چنانچه از «خوابگران» برخاسته و به مثابه «السّابقونالسّابقون [1]، عزم خود را برای آغاز فرایند «ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی» و «اقامۀ قسط در جامعه» جزم کردهایم [2]، باید بدانیم که این کار از یک سو نیازمند مطالعه، آگاهیافزایی و دنبال کردن توصیههای صاحبنظران و خردمندان است (توانا بود هر که دانا بود) و از سوی دیگر، مستلزم کار جمعی و گروهی (ولو در قالب گروههای کوچک).
در پایان:
تو نگو «همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟» / تو یکی نهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر / که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز (مولوی)
چنانچه حرف اصلی این یادداشت را پذیرفتهاید و علاقهمندید بدانید در این راستا چه کار میتوانید بکنید، پیشنهاد میکنم یادداشت کوتاه زیر (منتشر شده در کانال شبکۀ توسعه) را نیز ببینید:
چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟ (نقش و مسئولیت ما در توسعۀ جامعه)
به امید سربرآوردن جوانههای کوچکِ باغِ جامعۀمدنی از بستر جامعه و ایفای نقش مطلوب ما در این خصوص؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.
پانویسها:
[1] اشاره به آیۀ 10 سورۀ واقعه.
[2] اشاره به آیۀ 25 سورۀ حدید: «همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات و نیز با ایشان کتاب و شاخص[های قسط و عدالت] را فرستادیم تا مردم [خودشان] برای برپایی قسط [و عدالت اجتماعی] به حرکت درآیند».
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692