چو ابرویت نَچَمیدی به کامِ گوشه نشینی،
برو که چون من و چَشمَت به گوشه ها بِنشینی...
چو دل به زلفِ تو بَستم به خود قرار ندیدم،
برو که چون سرِ زُلفَت، به خود قرار نبینی...
به جانِ تو که دِگَر جان به جایِ تو نَگُزینم
که تا تو باشی و غیری به جایِ من نَگُزینی...
ز باغِ عشقِ تو هرگز گُلی به کام، نَچیدم
به روزِ گُلبُنِ حُسنَت، گُلی به کام نچینی...
نگینِ حَلقه یِ رِندان شدی که تا بِدرخشد
کنارِ حلقه یِ چَشمم به هر نگاهِ نِگینی...
کسی که دین و دل از کَف، به بادِ غارتِ زُلفت
چو من نداده چه داند که غارتِ دل و دینی...
خوشم که شعله یِ آهَم به دوزَخَت کِشد اما،
چه می کند به تو دوزخ، که خود بهشت بَرینی...
خدای را که دِگر آسمان، بَلا نَفِرستد
تو خود بدین قَد و بالا، بلایِ رویِ زمینی...
تو تشنه یِ غزلِ شهریار و من به که گویم...
که شعرِ تَر، نَتراود بُرون زِ طَبعِ حَزینی...
"دیوانِ غزلیات"
"استاد شهریار"
@Noandishaan_Book
برو که چون من و چَشمَت به گوشه ها بِنشینی...
چو دل به زلفِ تو بَستم به خود قرار ندیدم،
برو که چون سرِ زُلفَت، به خود قرار نبینی...
به جانِ تو که دِگَر جان به جایِ تو نَگُزینم
که تا تو باشی و غیری به جایِ من نَگُزینی...
ز باغِ عشقِ تو هرگز گُلی به کام، نَچیدم
به روزِ گُلبُنِ حُسنَت، گُلی به کام نچینی...
نگینِ حَلقه یِ رِندان شدی که تا بِدرخشد
کنارِ حلقه یِ چَشمم به هر نگاهِ نِگینی...
کسی که دین و دل از کَف، به بادِ غارتِ زُلفت
چو من نداده چه داند که غارتِ دل و دینی...
خوشم که شعله یِ آهَم به دوزَخَت کِشد اما،
چه می کند به تو دوزخ، که خود بهشت بَرینی...
خدای را که دِگر آسمان، بَلا نَفِرستد
تو خود بدین قَد و بالا، بلایِ رویِ زمینی...
تو تشنه یِ غزلِ شهریار و من به که گویم...
که شعرِ تَر، نَتراود بُرون زِ طَبعِ حَزینی...
"دیوانِ غزلیات"
"استاد شهریار"
@Noandishaan_Book
ذهنِ نابالغ وقتی توجیهِ منطقی پیدا نمیکند، دست به دامنِ خرافات میشود...
"شرلوک هلمز علیه دراکولا" "لورن_دیاستلمن"
@Noandishaan_Book
"شرلوک هلمز علیه دراکولا" "لورن_دیاستلمن"
@Noandishaan_Book
Paradis perdus @unclearr
Christine and the Queens
Artist: "Christine and the Queens"
Album: "Chaleur Humaine"
Genres: "Alternative/Indie, French Indie, Pop"
Released: "2014"
@Noandishaan_Book
Album: "Chaleur Humaine"
Genres: "Alternative/Indie, French Indie, Pop"
Released: "2014"
@Noandishaan_Book
گل پاسخ داد: ای ابله...!
تصور کردهای من میشکفم تا دیده شوم؟
من برای خودم میشکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خُرسندم میکند...
سرچشمهیِ شادیِ من
در وجودِ خودم و در شکوفاییام است...
"درمان شوپنهاور"
"ارویند_یالوم "
@Noandishaan_Book
تصور کردهای من میشکفم تا دیده شوم؟
من برای خودم میشکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خُرسندم میکند...
سرچشمهیِ شادیِ من
در وجودِ خودم و در شکوفاییام است...
"درمان شوپنهاور"
"ارویند_یالوم "
@Noandishaan_Book
Forwarded from کانال هُنرواره | Art
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستندِ "صدایِ خَس و خاشاک"
این مستند، حاویِ گفتارهایی دربارهیِ زندگیِ هنری و اجتماعیِ "استاد محمدرضا شجریان" است که خود استاد شجریان، نیز دیدگاههایش را دربارهیِ موضوعاتِ گوناگون بیان میکند. این مستند ساختهیِ "ماندانا_بیسکاتی" است.
@Honarrvareh
این مستند، حاویِ گفتارهایی دربارهیِ زندگیِ هنری و اجتماعیِ "استاد محمدرضا شجریان" است که خود استاد شجریان، نیز دیدگاههایش را دربارهیِ موضوعاتِ گوناگون بیان میکند. این مستند ساختهیِ "ماندانا_بیسکاتی" است.
@Honarrvareh
دفترچه تلفنِ من پُر از اسمهایِ جورواجوره...
اما وقتی دنبالِ کسی میگردم که باهاش چند کلمه بتونم حرف بزنم،
میبینم که به صورتِ مفتضحانهای
هیچ کس رو ندارم و اون اعدادی که جلویِ اسمها نوشته شده، مثلِ اعدادی که رویِ یک چکِ بی محل نوشته شده، بیارزش و مسخره هستن...!
"قهوه سردِ آقایِ نویسنده"
"روزبه_معین"
@Noandishaan_Book
اما وقتی دنبالِ کسی میگردم که باهاش چند کلمه بتونم حرف بزنم،
میبینم که به صورتِ مفتضحانهای
هیچ کس رو ندارم و اون اعدادی که جلویِ اسمها نوشته شده، مثلِ اعدادی که رویِ یک چکِ بی محل نوشته شده، بیارزش و مسخره هستن...!
"قهوه سردِ آقایِ نویسنده"
"روزبه_معین"
@Noandishaan_Book
من با تمامِ مردمِ عالم کاری نداشتم،
مردم برای من تویی...
آن جنگلِ "تو" است،
در این زمینِ زیبای بیگانه،
امروز بوسههایِ تو یادم آمد...
امروز از تختِ سینهام دستی،
دریچهیِ مخفیای را آهسته باز کرد...
در من، تو را بیدار کردند،
ای کاش در من، همیشه تو را بیدار میکردند...
"رضا_براهنی"
@Noandishaan_Book
مردم برای من تویی...
آن جنگلِ "تو" است،
در این زمینِ زیبای بیگانه،
امروز بوسههایِ تو یادم آمد...
امروز از تختِ سینهام دستی،
دریچهیِ مخفیای را آهسته باز کرد...
در من، تو را بیدار کردند،
ای کاش در من، همیشه تو را بیدار میکردند...
"رضا_براهنی"
@Noandishaan_Book
کاج هایِ زیادی بلند،
زاغ هایِ زیادی سیاه...
آسمان به اندازه آبی،
سنگچین ها، تماشا، تَجَرُد...
کوچه باغِ فرا رفته تا هیچ،
ناودانِ مُزَیَن به گنجشک...
آفتابِ صریح،
خاکِ خوشنود...
چشم تا کار می کرد،
هوشِ پاییز بود...
ای عجیبِ قشنگ...!
با نگاهی پر از لفظِ مرطوب...
مثلِ خوابی پُر از لُکنتِ سبزِ یک باغ،
چشم هایی شبیهِ حیایِ مُشَبَک...
پلک هایِ مُرَدَد...
مثلِ انگشت هایِ پریشانِ خوابِ مسافر...
زیرِ بیداریِ بیدهایِ لبِ رود...
اُنس، مثلِ یک مُشت خاکسترِ محرمانه،
رویِ گرمایِ ادراک پاشیده می شد...
فکر، آهسته بود...
آرزو، دور بود...
مثلِ مرغی که رویِ درختِ حکایت بخواند...
درکجاهایِ پاییزهایی که خواهند آمد،
یک دهانِ مُشَجَر،
از سَفرهایِ خوب، حرف خواهد زد...؟
"سهراب_سپهری"
"تنهایِ منظره"
کتاب: "ما هیچ، ما نگاه"، مجموعه اشعار
(هشتمین و آخرین کتاب از هشت کتاب)
@Noandishaan_Book
زاغ هایِ زیادی سیاه...
آسمان به اندازه آبی،
سنگچین ها، تماشا، تَجَرُد...
کوچه باغِ فرا رفته تا هیچ،
ناودانِ مُزَیَن به گنجشک...
آفتابِ صریح،
خاکِ خوشنود...
چشم تا کار می کرد،
هوشِ پاییز بود...
ای عجیبِ قشنگ...!
با نگاهی پر از لفظِ مرطوب...
مثلِ خوابی پُر از لُکنتِ سبزِ یک باغ،
چشم هایی شبیهِ حیایِ مُشَبَک...
پلک هایِ مُرَدَد...
مثلِ انگشت هایِ پریشانِ خوابِ مسافر...
زیرِ بیداریِ بیدهایِ لبِ رود...
اُنس، مثلِ یک مُشت خاکسترِ محرمانه،
رویِ گرمایِ ادراک پاشیده می شد...
فکر، آهسته بود...
آرزو، دور بود...
مثلِ مرغی که رویِ درختِ حکایت بخواند...
درکجاهایِ پاییزهایی که خواهند آمد،
یک دهانِ مُشَجَر،
از سَفرهایِ خوب، حرف خواهد زد...؟
"سهراب_سپهری"
"تنهایِ منظره"
کتاب: "ما هیچ، ما نگاه"، مجموعه اشعار
(هشتمین و آخرین کتاب از هشت کتاب)
@Noandishaan_Book
میخواهم از خود بِگریزم بروم خیلی دور، مثلاً بروم در سیبریه، در خانههایِ چوبینِ زیرِ درختهایِ کاج، آسمانِ خاکستری، برف، برفِ انبوه میانِ موجیکها، بروم زندگانیِ خودم را از سَر بگیرم یا مثلاً بروم به هندوستان، زیر خورشیدِ تابان، جنگلهایِ سَر به هَم کشیده، مابینِ مردمانِ عجیب و غریب، یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد، کسی زبانِ من را نداند...
"زنده به گور"
"صادق_هدایت"
"زنده به گور" کتابی از "صادق_هدایت" است که نخستین بار در سالِ ۱۳۰۹ در تهران و توسطِ چاپخانه یِ فردوسی منتشر شده است. این کتاب شاملِ هشت داستانِ کوتاه میباشد، نامِ کتاب از نخستین داستانِ این مجموعه یعنی "زنده به گور" گرفته شده است.
@Noandishaan_Book
"زنده به گور"
"صادق_هدایت"
"زنده به گور" کتابی از "صادق_هدایت" است که نخستین بار در سالِ ۱۳۰۹ در تهران و توسطِ چاپخانه یِ فردوسی منتشر شده است. این کتاب شاملِ هشت داستانِ کوتاه میباشد، نامِ کتاب از نخستین داستانِ این مجموعه یعنی "زنده به گور" گرفته شده است.
@Noandishaan_Book
از فکرِ خندیدن تو، من هم خنده ام می گیرد و به همین علت است که در این دنیا، خنده تا ابد باقی خواهد ماند...
هر کسی دیوانگی هایی دارد، ولی به عقیده یِ من، بزرگترینِ دیوانگی ها، نداشتنِ دیوانگی است...!
"زوربایِ یونانی"
"نیکوس_کازانتزاکیس"
@Noandishaan_Book
هر کسی دیوانگی هایی دارد، ولی به عقیده یِ من، بزرگترینِ دیوانگی ها، نداشتنِ دیوانگی است...!
"زوربایِ یونانی"
"نیکوس_کازانتزاکیس"
@Noandishaan_Book
به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری سرجایش...
حفرههایِ زندگیات همیشگی هستند، تو باید در اطرافش رشد کنی، مثلِ ریشههایِ درخت که از اطرافِ سیمان بیرون می زنند، باید خودت را از لابهلایِ شیارها بیرون بکشی...
"پائولا_هاوکینز"
"دختری در قطار"
@Noandishaan_Book
حفرههایِ زندگیات همیشگی هستند، تو باید در اطرافش رشد کنی، مثلِ ریشههایِ درخت که از اطرافِ سیمان بیرون می زنند، باید خودت را از لابهلایِ شیارها بیرون بکشی...
"پائولا_هاوکینز"
"دختری در قطار"
@Noandishaan_Book
فرهنگ و سنتِ حاکم بر ما نمیتواند در مردم ایجـادِ احساسِ خوشبختی کند، فـــرهنگِ ما درسهایِ غلطی به مـــردم میآمــوزد و باید آنقدر قـوی باشی و جسارت داشته باشی که
بگویی اگــــر این فرهنگ کارایی ندارد، از آن حمایت نمیکنم، خودت یک فرهنگ ایجاد کن...
"سهشنبه ها با موری"
"میچ_آلبوم"
@Noandishaan_Book
بگویی اگــــر این فرهنگ کارایی ندارد، از آن حمایت نمیکنم، خودت یک فرهنگ ایجاد کن...
"سهشنبه ها با موری"
"میچ_آلبوم"
@Noandishaan_Book
نمیتوان همه را، همهیِ کسانی را که دوست میداریم، همهیِ زندهها و مردههایی را که در قلبِ خود جا دادهایم، راضی کرد...
هر کدامشان آه میکِشند: "شادیِ من...اندوه من..." و آنچه مایهیِ شادیِ یکی است دیگری را به اندوه مینشاند...
"جان شیفته"
"رومن_رولان"
@Noandishaan_Book
هر کدامشان آه میکِشند: "شادیِ من...اندوه من..." و آنچه مایهیِ شادیِ یکی است دیگری را به اندوه مینشاند...
"جان شیفته"
"رومن_رولان"
@Noandishaan_Book
بزرگترین خردمندی آن است که لذت بردن از حال را بالاترین مقصودِ زندگی قرار دهیم، زیرا این تنها واقعیتِ هستی است و جز این همه بازیِ فکر و اندیشه است...
"درمان شوپنهاور"
"ارویند_یالوم"
@Noandishaan_Book
"درمان شوپنهاور"
"ارویند_یالوم"
@Noandishaan_Book
چطور میتوانم زندگانیم را برایت توصیف کنم؟
من زیاد فکر میکنم، موسیقی گوش میدهم، شیفته یِ گلها هستم...
"سوزان_سانتاگ"
@Noandishaan_Book
من زیاد فکر میکنم، موسیقی گوش میدهم، شیفته یِ گلها هستم...
"سوزان_سانتاگ"
@Noandishaan_Book
انسان باغچهیِ خوشبختیِ خویش را بر دهانهیِ آتشفشان بنا کرده است.
"فردریش_نیچه"
"انسانی زیاده انسانی"
@Noandishaan_Book
"فردریش_نیچه"
"انسانی زیاده انسانی"
@Noandishaan_Book
اگر بستنِ ذهنِ مردم به همان آسانیِ بستن زبانشان میبود، آن گاه هر حاکمی به امنيت، حکمرانی میکرد و حکومتِ سرکوبگری هم وجود نمیداشت. چون آن گاه جملهیِ آدمیان مطابقِ اذهان کسانی که حکمرانی میکنند به سر میکردند و تنها به صلاحدیدِ آنان درست را از نادرست، یا خوب را از بد، تمییز میدادند، اما چنان چه در ابتدایِ فصل هفدم یادآور شديم، غير ممکن است که ضمیر کسی مطلقاً به فرمان کسی دیگر درآید. زیرا هیچکس نمیتواند حق با توانایی طبیعی خویش برای آزادانه اندیشیدن و قضاوت دربارهیِ نیک و بد را به دیگری واگذارد و نمیتوان کسی را به این کار واداشت. از این رو است که دولتی که بخواهد ضماير مردم را تحتِ تحكمِ خویش درآورد ستمگر دانسته میشود، و هر قدرت حاکمهای آن گاه که بخواهد به رعایای خویش املاء کند که باید چه چیزی را به عنوانِ حقیقت بپذیرند و چه چیزی را به عنوان ناصواب طَرد کنند و چه عقایدی باید پرستشِ خدا را در دل هایشان برانگیزانند، زیانبار و غاصبِ حقوقِ ایشان دیده میشود. زیرا این ها چیزهایی هستند که درونِ حق هر شخصی واقعاند که او نمیتواند از خود سَلب کند حتی اگر بخواهد چنین کند.
"باروخ_اسپینوزا"
"رساله الهی سیاسی"
@Noandishaan_Book
"باروخ_اسپینوزا"
"رساله الهی سیاسی"
@Noandishaan_Book
وقتی به دنیا میآییم، به این خاطر گریه میکنیم که به این صحنهیِ نمایش بزرگِ احمقها وارد شدهایم...
"شاه لیر"
"ویلیام_شکسپیر"
@Noandishaan_Book
"شاه لیر"
"ویلیام_شکسپیر"
@Noandishaan_Book