Telegram Web Link
روی هریک می نگر، می دار پاس
بوُ که کردی تو ز خدمت  رُو شناس

#مثنوی_مولانا
@Molana79

📘روی یعنی چهره،
چهرهء هر یک از این دو را خوب نگاه کن ، هم چهرهء کسانی‌که پشت به خدا کردند و حیران و سرگشته شدند و هم چهرهء کسانی‌که رو به خدا کردند و حیران خدا شدند .
خوب این نگاه خود را پاسداری کن و توجه کن .
باشد که تو نیز در این راه کمر خدمت ببندی و درست تشخیص بدهی و چهره شناس شوی و بدانی دنبال چه چهره‌هایی باید راه بیفتی و از چه چهره‌هایی باید دور شوی و فاصله بگیری.
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است
بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم

چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد
ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم

#مولانای_جان
@Molana79
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم

رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت
گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم

#مولانای_جان
@Molana79
گرد دل من جانا دزدیده همی‌گردی
دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم

در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری
خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم

#مولانای_جان
@Molana79
بر ضرب دف حکمت این خلق همی‌رقصند
بی‌پرده تو رقصد یک پرده نپندارم

آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا
پنهان بود این خارش هر جای که می خارم

#مولانای_جان
@Molana79
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو
ابر شکرافشانم جز قند نمی‌بارم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
این چار بگرد من اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا
هر چند به تن اکنون تصدیع نمی‌آرم


#مولانای_جان
@Molana79
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم

گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم

#حضرت_سعدی
@Molana79
گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان
جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن

خرم آنکو خورد و بخشید و پریشان کرد و رفت
تا چنین افسون ندانی دست بر افعی مزن

#سعدی
@Molana79
سیلاب نیستی را سر در وجود من ده
کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم

شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر
کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم

#حضرت_سعدی
@Molana79
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

#مولانای_جان
@Molana79
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیبِ توبه‌کاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانه‌ست و من غَوّاص و دریا میکده
سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نامِ فِسق
داوری دارم بسی یا رب، که را داور کنم؟
بازکَش یک دَم عِنان ای تُرکِ شهرآشوبِ من
تا ز اشک و چهره راهت پُر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لَعلِ اشک دارم گنج‌ها
کِی نظر در فیضِ خورشیدِ بلنداختر کنم
چون صبا مجموعهٔ گل را به آبِ لطف شست
کج دلم خوان، گر نظر بر صفحهٔ دفتر کنم
عهد و پیمانِ فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم، شرط با ساغَر کُنم
من که دارم در گدایی گنجِ سلطانی به دست
کِی طمع در گردشِ گردونِ دون‌پَرور کنم
گر چه گَردآلودِ فقرم، شرم باد از همتم
گر به آبِ چشمهٔ خورشید دامن تَر کنم
عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطفِ دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمهٔ کوثر کنم
دوش لعلش عشوه‌ای می‌داد حافظ را، ولی
من نه آنم کز وی این افسانه‌ها باور کنم

#حضرت_حافظ
@Molana79
گشادی چشم و گوش خاکیان را
همه حیران که چون بر می‌گشایی

گلوی جان بسوزید از حلاوت
چنین شیرین چنین حلوا چرایی

#مولانای_جان
@Molana79
اگر چون آسیا گردم شب و روز
ز تو باشد که آب آسیایی

وگر این آسیا جوید سکونت
ز چرخ تو نمی‌یابد رهایی

#مولانای_جان
@Molana79
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

#حضرت_حافظ
@Molana79
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

#حضرت_حافظ
@Molana79
دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

#حضرت_حافظ
@Molana79
گرندیدی سودِ او در قهرِ او
کَی شدی آن لطفِ مطلق قهرجو ؟

#مثنوی_مولانا
@Molana79

📘خدا لطف مطلق است
( هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین جمله تین کند) ببینید درخت انجیر همیشه انجیر میدهد آیا شده درخت انجیر یک بار لیمو ترش بدهد ؟ خیر ، انجیر نیز همیشه خاصیت دارد ، ترش و خشکش ، تازه و مانده اش ، خدا از درخت انجیر کمتر نیست ، خدا هم کاری کند خاصیت خودش را دارد آثار و برکات خودش را دارد ، منتها گاهی وقت ها خداوند لطف را در قهر میبیند و سود را در زیان میبیند و اگر کسی دچار قهر و زیان شود به آن لطف و سود راه پیدا میکند درست مثل آن برگ چایی که وقتی میریزی در آب جوش ، آن عطر و طعم و رنگش پدیدار و آشکار میشود .
پس اگر چه ظاهرش قهر است و قهر آمیز است اما در حقیقت لطف است نسبت به آن برگ چای ، یا مادری که بچه را از شیر میگیرد درست است که ظاهرش قهر آمیز است اما باطنش لطف است و میخواهد برابر او سفره ای از غذا باز کند.
توانا بود هرکه دانا بود

۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد
.


@Molana79
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی


#مولانای_جان
@Molana79 I
2024/11/17 10:59:28
Back to Top
HTML Embed Code: