Telegram Web Link
آقای مزدک پنجه‌ای عزیز

با سلام، برای من بسیار تأسفبار است که شراگیم چنین حرف‌هایی زده باشد. من هرگز در چاپ اشعار نیما دخالتی نداشته‌ام. در چند تماسی که شراگیم با من داشته، من دیده‌ام که او اختلاف‌هایی با سیروس طاهباز داشته. شخصاً هرگز کوچکترین دخالتی در چاپ، حتی قرائتی قبل از چاپ آثار نیما نداشته‌ام. هرگز در هیچ مجله‌ی مربوط به نیما، زنده‌یاد سیروس طاهباز حتی یک بار پیش از چاپ به من مراجعه نکرده است. طاهباز عمری را سر انتشار آثار نیما گذاشت و خدمتگزار صدیق آثار او بود. اما او در عمرش حتی یک بار در مورد چاپ آثار نیما با من مشورت نکرده است. و کسی هم تا حال در مورد شعر نیما ایراد وزنی نگرفته است. من همیشه شعر نیما را پس از چاپ خوانده‌ام. ای کاش هر نویسنده و شاعر موفق در ایران، پس از مرگش وصی از جان گذشته‌ای مثل طاهباز داشته باشد. از مسائل پشت پرده‌ی قضیه هم خبر ندارم. شراگیم یکی دو بار تلفنی شعرهای پدرش را برای من خواند، من بلافاصله به او پیشنهاد کردم که از قرائت شعرهای پدرش پیش آدمهای دیگر بپرهیزد. دلیلش این است که قرار نیست هر پسری سواد پدرش را داشته باشد. غلط‌های فاحش دستوری و وزنی بر شعر پدرش وارد می‌کرد که من آنها را به او گوشزد کردم، حتی یکی از آن شعرها را در جایی ضبط کرده در اختیار مردم گذاشته بود. به او گوشزد کردم که از غلط خواندن شعر بپرهیزد. او همان وارث خون و نژاد پدرش است، ولی لزوماً وارث استعداد و سواد پدرش نیست. من به صراحت به او گفتم که پیش از قرائت اشعار پدرش آنها را پیش خوئی یا اگر خواست پیش من بخواند، چون که مایه‌ی رسوایی خواهد بود که او شعر پدرش را غلط بخواند.

من و سیروس طاهباز سالها با هم حرف نمی‌زدیم. وقتی ساعدی پس از آزادی از زندان شاه به آمریکا آمد، و مدتی در نیویورک و در مریلند با هم بودیم، نامه‌ای از سیروس طاهباز هم آورد، پس از فرار شاه از ایران، ساعدی دو روز بعد، و من چهار یا پنج روز بعد به ایران برگشتیم. اما ساعدی نامه‌ای از سیروس طاهباز هم برای من آورده بود که بعد از آن تجدید دوستی کردیم و حتی موقع ورود من به ایران او هم همراه ساعدی و برادر بزرگم در فرودگاه بودند. پس از آن سیروس و من دوستی خود را تا پایان عمر حفظ کردیم. من در سه چهار شماره‌ی آرش با طاهباز همکاری کرده بودم. پس از رفتن او از مجله‌ی فردوسی، که با رفتن دوستم دکتر عنایت همراه بود، من در فردوسی مطلب نوشتم و به شهادت مجله‌ی آرش، سیروس بدترین فحش‌ها را به من داد. اتفاقاً در آن سال‌ها سیروس مدام آثار چاپ نشده‌ی نیما را چاپ می‌کرد و همه هم بسیار خوشحال بودند که نیما وصی لایقی پیدا کرده. من از اختلاف شراگیم و سیروس از طریق خود شراگیم باخبر شدم. من اگر شراگیم بودم، در زمان حیات طاهباز، دست او را می‌بوسیدم که آثار پدرم را به آن خوبی چاپ کرده. در مورد هیچکدام از اختلاف‌ها، قرائت اشعار نیما قبل از چاپ بعد از چاپ کوچکترین دخالتی نداشته‌ام. سیروس با چاپ آثار نیما یوشیج به فرهنگ معاصر ایران خدمت کرد. نیما در زمان حیات خود دست به چنین کاری نزده بود. به هر طریق امیدوارم شراگیم بر سر عقل بیاید، از فحاشی به کسی که هزار برابر خود شراگیم زحمت کشیده دست بر دارد، و قدر کسانی را که در شرح و توضیح کار پدر او سنگ تمام می‌گذارند، بداند. شراگیم پسر نیماست، خود نیما نیست. او باید نیما را پیش کسانی که آن را خوانده و توضیح داده‌اند و تاکنون کسی بر آن توضیحات خرده وارد نکرده، در منتهای فروتنی یاد بگیرد، و بعد آنها را بخواند. اما فکر نمی‌کنم هر پسری قدرت خواندن شعر خوب پدرش را داشته باشد، مگر اینکه زانو بزند و یاد بگیرد. پدر نیما شاعر نبود، نیما شاعر بود، هیچ مانعی ندارد که پسرش قادر به خواندن اشعار پدرش نباشد.

در این تردید نیست که حقوق مادی کتاب‌های پدر مال فرزند اوست، اما حقوق معنوی آن از آن کل جامعه است. وقتی شراگیم شعر نیما را خوانده، غلط خوانده، دیگران درست خوانده‌اند. پس پسر به حقوق مادی بسنده کند، و کار را به کاردان بسپارد. من به چاپ آثار نیما کاری نداشته‌ام. یک نفر در این کار لیاقت نشان داده. من بر این لیاقت با کمال صراحت صحه می‌گذارم، اما در سواد قرائت آن شعرها توسط شراگیم تردید دارم. حقوق مادی آن شعرها هرچه باشد، مال وارث اوست، حقوق معنوی آن از آنِ جامعه است، بحث درباره‌ی آن حقوق معنوی بر عهده‌ی کارشناس است. میراث شراگیم شعر پدر نیست، سود مادی آن میراث اوست. میراث معنوی آن از آنِ جامعه‌ی صاحب‌سخن جامعه است. و هیچ مانعی ندارد که پسر شعر پدر را نتواند بخواند، اما از منافع مادی آن بهره‌مند شود. من معتقدم که شراگیم با یک دست گل برود سر خاک زنده‌یاد طاهباز و ضمن ادای دین به او های‌های بر احوال پسری بگرید که چوب بر جنازه‌ی خادم حقیقی پدرش زده است.

والسلام
رضا براهنی
Mon. Oct. 2010, 7:28 Am

#مزدک_پنجه‌ای

@mazdakpanjehee
#نامه #‌‌دکتربراهنی
مزدک عزیزم
با سلام به خودت و پدرت
آن چه مطرح است پیش بردن کار شعر است.
1- هر شعری با هر شیوه‌ای و نظریه‌ای هم گفته شده باشد، نخست باید شعر باشد. پس ما یک کل ممتاز به نام شعر داریم که خودش را در هر شعر خوب ابلاغ می‌کند هم خودش را و هم تئوری اش را، هر چند شعری که شعر است از تئوری حرف نمی‌زند به همین دلیل شعری که زندگی است ِ شاملو دیگر شعر نیست هر چند درباره‌ی شعر باشد نه چیزی دیگر. یعنی هر چیزی دیگر را هم به خود شعر مشغول کند .
2- نیما هرگز به عوام الناس رشوه نمی‌داد به همین دلیل مرغ آمین از همه‌ی شعرهای سیاسی شاملو، اجتماعی‌تر و هم شعرتر است و هم در آن شعر به خود شعر پرداخته است و هیچ چیز عامیانه‌ای در آن نیست.اما چیزی بالاتر از عامیانه را در بر می‌گیرد که گفتنش حالا کار را به درازا می‌کشاند. شعری است که در آن تئوری پیشاپیش تعیین نشده است. تئوری به آدم یاد می‌دهد که شعر را بفهمد و شعر را بفهماند و در این تردیدی نیست که شعر نیما را از تئوری‌هایش نمی‌توان جدا کرد. در شعر نیما به یاد تئوری می‌افتیم در شعر شاملو ما یاد نوعی جامعه‌شناسی می‌افتیم، حتی در شعرهای عاشقانه‌اش. اما محبوبیت او بیشتر به علت سیاسی بودن کار است.
3- اما نیما تخیل ترکیب دارد. شعر را اول باید به صورت شعر درک کرد بعد اگر چیز دیگری از آن مستفاد شد تفسیر است و نه معناشناسی صرف.این [به عنوان یک] اصل است در شعر جدی. شاملو به تئوری اجتماعی شعر می‌گوید نیما شعر را می‌گوید و در آن جامعه شعریت را برای بیان شعر انتخاب می کند یا پیشاپیش کرده است.
4- شاملو مدام در شعرش آوانس می‌دهد به پدیده‌ی اجتماعی با کلماتی حسرت انگیز. من اینها را در جایی نوشته‌ام و گفته‌ام، لازم نیست من تصمیم بگیرم که به تئوری شعر بگویم. بعد از آن که شعر را گفتم شعر نو بودن و نو بودنش را اول به رخ من می‌کشد. بعد دقت می‌کنم که چه طور گفته‌ام، ضمن این که برای درک شعر، کل شعر، هم در تئوری و هم در اجرا پدرم را در آورده‌ام. آن چه من فکر می‌کنم به آن چه من اجرا می‌کنم فرمول دقیق ندارد. می‌دانم که در شعر مجموعه می شوم.همان طور که در رمان مجموعه می‌شوم. زمانی این که برای نوشتن کار خلاق از پشت سر خودم می‌آیم و به حال تماشای خود و شیوه‌ی خود می‌نویسم یا می‌گویم .این مختصر کافی است.

ارادتمند و با سلام به بابا و خانواده
رضا براهنی


#مزدک‌_پنجه‌ای

@mazdakpanjehee
گزارش تصویری
نشست بررسی مسئله‌ی بحران رهبری نقد ادبی در ایران
سخنران:دکتر سینا جهاندیده
با شعرخوانی:ستار جانعلی‌پور و نسترن بشردوست
خانه‌ی فرهنگ گیلان

@mazdakpanjehee
2_5388739095121892847.aac
67.2 MB
🎤 فایل صوتی نشست بررسی مسئله‌ی بحران رهبری نقد ادبی بعد از درگذشت براهنی
🔸️ سخنران: دکتر سینا جهاندیده
🔸️ مدیر جلسه: مزدک پنجه‌ای
🔹️ یکشنبه| ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ | خانه فرهنگ گیلان

@mazdakpanjehee
بررسی شعر «Unio Mystica» از «هوشنگ ایرانی» بر اساس نظریه زائوم

بر بساطی که بساطی نیست
#مزدک_پنجه‌ای

magiran.com/n2856451

@mazdakpanjehee
شعر موجود زنده است، برگرفته از فرهنگ و زندگی انسان است! اگر می‌خواهیم که شاهد مرگِ شعر در سال‌های آتی نباشیم، ناگزیریم تن به تلاقی شعر با عناصر دنیای دیجیتال بدهیم. اگر قرار باشد شعر هم‌چنان کارکرد گذشته‌ی خود را داشته باشد و به مانند گذشته از طریق نوشتارِ صرف، به ایجاد لذت بپردازد، مخاطب خود را به کلی از دست خواهد داد .فکر می‌کنید دلیل بحران مخاطب کتاب شعر چیست؟ صرفن هرج‌و‌مرج و حضور تعداد کثیر ناشاعر یا ناشر؟! خیر، مخاطب! جذب هنرهای دیگر می‌شود، زیرا آن هنرها به لحاظ جلوه‌های بصری، نرم‌افزاری و سخت‌افزاری روزآمد هستند. چرا سینما جذاب است؟ چرا موسیقی پرطرفدار است؟ شعر که قدمت بیشتری از همه‌ی هنرها دارد! یکی از دلایل آن هم‌زیستی سینما و موسیقی با مظاهر تکنولوژی است.

برای تهیه فصلنامه قاف می‌توانید با دایرکت یا شماره 09111381965 هماهنگ نمایید و برای دریافت نسخه الکترونیکی قاف (با تخفیف) می ‌‌توانید به سایت جار، فیدیبو و یا طاقچه مراجعه نمایید.
fidibo.com/book
taaghche.com/book
jaaar.com/kiosk/archives/ghaf
شعر آینده، شعر دیجیتال است
مزدک پنجه‌ای
[email protected]

مجله فرهنگی اجتماعی قاف شماره 14 سال پنجم:
مقدمه: اخیراً گزارشی از یک نشست ادبی را در یکی از خبرگزاری‌ها که همراه با عکس و تصاویر سخنوران منتشر شده بود، می‌خواندم. در آن محفل ادبی، استادی سخنوری می¬کرد و مدام جریان‌های نوظهور شعر را از تیغ می‌گذراند. یک دهه –شعر موسوم به دهه‌ی هفتاد- را نفی می‌کرد و هیچکس هم در آن محفل ادبی ایرادی بر سخنان ایشان وارد نکرد، حتی نپرسیدند استدلال شما چیست! گویی همه صامت آفریده شده بودند! در آن محفل استاد تلقی خود را از تعریف شعر ارایه کرد و سخت بر این نظر بود که شعر تعریف‌پذیر است. او معتقد بود اگر می‌بینید عده‌ای می‌گویند شعر تعریف¬پذیر نیست به این واسطه¬ است که می‌خواهند هر چیزی را در قالب تجربه¬گرایی و نوظهور بودن به مخاطب قالب کنند. بعد بحثش به تجربه‌های دیداری-شنیداری کشید و همه را به شکل انکاری بدون استدلال نفی کرد. از آن محفل جافرسا بیرون که آمدم
-گزارش که تمام شد-، خلوت گزیدم و پاسخ‌ها را ربط و بی‌ربط در خطاب به آن استاد دانشگاه نوشتم تا شاید روزگاری از نظر بگذراند و بداند که شعر آینده، شعر دیجیتال است.
یک: چرا هنوز شعرهای دیداری-شنیداری در بین مخاطب عام جایگاهی ندارد
هنوز بسیاری شعر موزون و نهایتاً شعر نوشتاری معاصر را شعر تلقی می‌کنند. این البته جای تاسف و نگرانی ندارد، زیرا شعرهای پیشرو قدری دیرتر در نظر مخاطب رنگ می‌گیرند. هوشنگ ایرانی و بسیاری از شاعران پیشرو با گذشت چیزی حدود 80 سال هنوز مهجور هستند و آن‌طور که شایسته و بایسته است، مورد توجه و نقد قرار نگرفته‌اند. اما دنیای مجازی و اندیشه‌ی دیداری-شنیداری وجود دارد و در زندگی روزمره‌ی ما مشهود است. از تبلیغات محیطی گرفته تا نرم‌افزارهای ارتباط جمعی جملگی در حال ارایه‌ی ظرفیت‌هایی از آثار دیداری- شنیداری است. جامعه‌ی اروپا و امریکا به واسطه‌ی درک و تجربه‌ی به موقع مظاهر مدرن و پست‌مدرن، نیز پیشتاز بودنشان در کشف تکنولوژی‌های جدید، توانسته‌اند بسیار بر شعرهای دیداری- شنیداری اثر بگذارند و ما متاسفانه هنوز در پاره‌ای‌اوقات مقلد آنها هستیم، البته گاهی تلاش می‌شود تا از تلفیق تکنولوژی و ظرفیت‌های شعر ملی و بومی به تجربه‌ای نوین و بدیع برسیم یا به تعبیری آثاری در این حوزه بیافرینیم که ایرانیزه باشد اما در این حوزه هنوز به مانند حوزه¬ی «خودرو» وابسته به عناصر غیربومی هستیم. ما هنوز ابتدای راه هستیم. شاید باور نکنید اما پس از انتشار کتاب «جریان‌شناسی شعر دیداری- شنیداری» با کتابی مواجه شدم که 400 صفحه است و در سال 2021 منتشر شده و کل کتاب به تجربیات افرادی پرداخته که در حوزه‌ی «ویدئو شعر» اثر خلق کرده¬اند. در ایران این دست تجربیات را نادیده می‌گیرند و تفنن می‌دانند در حالی که به زعم من، اگر قرار باشد در شعر آینده شاهد انقلابی باشیم این انقلاب، در حوزه‌ی شعر دیجیتال اتفاق می‌افتد. لطفاً به این حرف نخندید! در دنیایی که بچه‌ی سه ساله تبلت در دست دارد و با انواع نرم‌افزارهای ارتباطی آشناست، قطعاً در ادوار بعد، قلم نیز کالایی سنتی تلقی خواهد شد و به مرور کتاب به سرنوشت نشریات دچار خواهد شد و فرهنگ مطالعه سمت‌وسویی دیجیتالی خواهد گرفت. کما اینکه مظاهر آن را در حال حاضر می‌بینید. کتاب‌هایی که به¬صورت پی‌دی‌اف تولید می‌شوند و مجلات اینترنتی و پادکست‌های صوتی جملگی نشانه‌های صدای پای این انقلاب در ایران و جهان است. پس تا دیرنشده باید جنبید!
احتمالا باشندگان حرفه‌ای شعر در خاطر دارند، وقتی قرار بود جایزه‌ی شعر کارنامه را به نامایاد «عباس صفاری» بدهند، هیات داوران، جایزه را به آن بخش از شعرهای غیردیداری ایشان دادند و مشخصاً این دست تجربیات او را جدی نگرفتند. در حال حاضر نیز شعردیداری- شنیداری بیشتر در سایت‌ها و گروه‌های مجازی ارایه می‌شود. اگر چه در ایران این حوزه، شاعر و مخاطب کم دارد اما نمی‌توان این تجربه‌گرایی را انکار کرد.
دو: شعر موجود زنده است
رشد سریع و چشمگیر تکنولوژی و تغییر الگوهای شاعری و همچنین تعابیری که از کار شاعری ارایه می‌شود، آن‌قدر هست که مخاطب شعر فارسی به زودی ضرورت اینگونه از شعرها را درک کند! ما بدون اینکه بخواهیم، باران می‌بارد. من معتقدم خیلی‌وقت است که قطار شعر دیداری-شنیداری حرکت کرده است. شاید در ایران به خاطر بدیع بودنش کمتر مخاطب داشته باشد اما به‌واسطه‌ی استفاده‌ی مخاطب از تکنولوژی‌های نوین، سبب خواهد شد که ذهن، چشم و ذائقه‌ی مخاطب کم‌کم به اینگونه اشعار و تجربیات عادت کند.
شعر موجود زنده است، برگرفته از فرهنگ و زندگی انسان است! اگر می‌خواهیم که شاهد مرگِ شعر در سال‌های آتی نباشیم، ناگزیریم تن به تلاقی شعر با عناصر دنیای دیجیتال بدهیم. اگر قرار باشد شعر همچنان کارکرد گذشته‌ی خود را داشته باشد و به مانند گذشته از طریق نوشتارِ صرف، به ایجاد لذت بپردازد، مخاطب خود را به کلی از دست خواهد داد .فکر می‌کنید دلیل بحران مخاطب کتاب شعر چیست؟ صرفاً هرج‌و‌مرج و حضور تعداد کثیر ناشاعر یا ناشر؟! خیر، مخاطب! جذب هنرهای دیگر می‌شود، زیرا آن هنرها به لحاظ جلوه‌های بصری، نرم‌افزاری و سخت‌افزاری روزآمد هستند. چرا سینما جذاب است؟ چرا موسیقی پرطرفدار است؟ شعر که قدمت بیشتری از همه‌ی هنرها دارد! یکی از دلایل آن هم‌زیستی سینما و موسیقی با مظاهر تکنولوژی است. اگر قائل به این تعریف سنتی هستیم که زبان، ابزار ارتباط است و ذاتِ هنر، ایجاد التذاذ و زیبایی است، پس از هر زبانی که بتواند بر گستره‌ی زیبایی و التذاذ ادبی بیفزاید، می‌توان استفاده کرد.
سه: شعر امروز، شعر بدون حادثه است
شعر پیشرو دنبال ایجاد توازن نیست، دنبال منطق و قالب نیست. ذهن پیشرو حتی به اظهارنظر و نقد هم توجه نمی‌کند. مثلا برای ژازه تباتبایی یا هوشنگ ایرانی چه فرقی می‌کرد اگر می‌گفتند این چیزها که می‌نویسید اصلاً شعر نیست، آیا نگفتند؟ آیا به نیما نگفتند؟! شاعر پیشرو، شاعر شعرهای دیداری- شنیداری، جلوتر از مخاطب و منتقد حرکت می‌کند او آمده تا کلیشه‌ها را از نگاه خود تغییر دهد. شعر امروز نیازمند تغییر از هر نظر است. شعر ما شعر پویایی نیست. شعرما محافظه‌کار است، شعری است که مبتنی بر احساس و تصاویر مخیل رفتار می‌کند به جای ضرورت و ایجاد وضعیت زبانی، زبان‌بازی می‌کند. عناصر و ظرفیت‌های روایی شعر ما بسیار کم شده است. گاهی از این همه فرم و لحن تکراری شاعران باید خجالت کشید. اگر قرار است توازنی اتفاق بی‌افتد باید در روند جریان کلیشه و مسموم شعر غیرپیشرو رقم بخورد. اگر تحلیل و بررسی پیرامون شعرهای دیداری-شنیداری انجام بگیرد، محصول کار، خود همان چهره‌هایی است که میل به ارایه‌ی چنین تجربیاتی دارند و کمی هم شاهد توجه دانشگاه هستیم. این به هیچ عنوان کافی نیست؛ جریان‌های نوظهور به شعر معاصر کمک خواهند کرد اما چه کسی باید این اتفاقات را به مخاطب بشناساند و موجب ارتقای سطح زیبایی‌شناسی شود! متاسفانه شعر امروز ما شعر بدون حادثه است، بدون جهانبینی، شعری پر از عبارتهای قشنگ در ساختارهای بی در و پیکر! ذهنیت‌گرایی صرف و تقلید از زبان دهه‌ی سی و چهل! هنوز باور نکرده‌ایم باید از بسیاری تجربیاتِ گذشته عبور کنیم، این عبور با انکار همراه نیست، من قائل به نگاه احترام‌آمیزم. در جامعه‌ای که منتقدین جریان‌ساز نداریم، نمی‌توان سراغ تغییرات رفت. نام ِ منتقدان معاصر شعر را باید گذاشت منتقدانِ سکوت! من به خاطر پرهیز از حاشیه از این اسامی نام نمی‌برم وگرنه بسیار منتقد داریم که در دو دهه‌ی اخیر هیچ نقشی در پیشرفت جریان شعر نداشته‌اند و اتفاقاً بسیار هم تریبون دارند. شاهد این همه جریان و کتاب از دهه‌ی هفتاد به این سو هستیم، 20 سال است که هزاران کتاب منتشر شده اما هنوز صحبت از نظرات براهنی است! صحبت از دستاورهای نیماست! نتیجه‌ی این همه شرح و توضیح چیست؟ جامعه‌ی دانشگاه نیز هنوز درگیر شعر سنتی است و اگر هم نقد ِنو می‌شود، کمتر کمکی به شعر معاصر می‌کند، چون مباحث پراکنده است و کاربردی نیست؛ بیشتر شارح ِنظرات خارجی‌ها هستیم، بیشتر در پی مرعوب‌سازی مخاطب هستیم تا ارایه نقد و عیارسنجی. شعر ِامروز نیازمند مباحث شناختی و کارگاهی است، نیازمند منتقدینی است که روش نوشتاری و کارگاهی رویایی، براهنی و ... را داشته باشند. خنده‌دار است که هنوز مرجع ما بعد از این همه سال درباره‌ی شعر معاصر، کتاب‌های نظری براهنی، رویایی، شفیعی کدکنی یا حرف‌های نیماست. به نظرم تا جامعه‌ی ادبی دچار منتقدینِ سکوت و رسانه‌های غیرجریان‌ساز است، شاهد تحول شگرف نخواهیم شد. دچار گفتمان ِتغییر نخواهیم شد. این نقد را به نشریات تخصصی ادبی هم می‌توان وارد کرد که به جای جریان‌سازی هنوز در پی نبش ِقبر جریان‌های گذشته‌ی ادبی هستند و در پی واکاوی شاعران پوپولیست! سکوت تا چه وقت! ندیدن تا کی؟! جوایز شعر هم متاثر از همین تفکر کلیشه‌شده است.
«از»
روبه‌رویم ایستاده تنهایی
«از» حرف می‌زند

حرف می‌زند «از» تنهایی
از هجوم این همه صورت در من

وقتی «از» حرف می‌زند
دقیقا از من حرف می‌زند
اصلا به این حرف‌ها کار ندارد «از»

از راه پله مرا بالا می‌کشد
هر روز از «این» تا «آن» پله پرتاب می‌شوم
در خود فرو می‌شود
در من فرو می‌شوی
به این همه «تن» که سخت می‌شود مقابلش ایستاد
نظاره‌گر است
مدت‌هاست «از» حرف می‌زند
از «از»یی که بین آزادی است

گاهی فکر می‌کنم
همین است که هست
ما به شکل اجسامی متحرک در آیینه‌ایم
نزدیکی ما دوری اوست
«.» همین فاصله است شاید
از چیزی که عادت کرده‌ایم
ما به «از» عادت کرده‌ایم
به «از» که رنج است
خلاصی از تن
گیرم همه‌ی زندگی این است
من از من بر گردم
تو از من
همیشه جایی به تنهایی می‌رسیم
از فاصله
از نقطه‌ای که ایستاده‌ایم
همیشه همین می‌شود مفهوم ما
رنج بزرگ آدمی
تحملی پایان‌ناپذیر
هر صبح پله می‌شود آغاز
بعد دوباره «از» آغاز یک پله است شب
دوباره «از» می‌میرم تو بلند می‌شود من
راه می‌افتد پله
شام می‌شود خستگی
و بعد کپه‌ی مرگ
گاهی عادتِ نبود ِ تو
وقتِ «اَزیدن ِ» من!

#با_من_پرنده_باش
#مزدک_پنجه‌ای
خرید اینترنتی
سایت www.30book.com

@mazdakpanjehee
مهمان

نمی‌دونم از کجا خاک می‌آد
دستمال به سر می‌بندد
دستمال به دست می‌گیری
از این اطاق به آن اتاق

هزار بار به بابات گفتم کنارِ خیابون خونه نگیره
پنجره‌ی رو به خیابون این مصیبت‌ها رو داره
الو سلام شهین جون/خوبی؟
سلام، چه طوری عزیزم
چه خبرا!؟ خودت خوبی؟ بچه‌ها؟ آقا...
آره، همه خوبن، سلام می‌رسونن/ از روزی که بازنشسته شدم روزا رو...
خدا نکنه
این شام و ناهار خسته‌م کرده
از صبح که چشم وا می‌کنم هی می‌گم امروز ناهار چی بپزیم/ امشب شام...

بهار شد و پاییزِ برگ‌ریز رسید

پشتِ میزِ ناهار خوری صدام می‌کنه
مامان، مامان خانم، بسه خواب، ساعت یازده شد/ پاشو، الان میانا، هنوز ناهار درست نکردی
عجب آشغالی هستی تو بچه، دهنتو ببند، صدا می‌ره بیرون
نمی‌بینی مگه بیدارم

می‌شُویَد
می‌پزد

می‌خوریم

می‌شُویَم
می‌پزم
می‌خورند


دارن در می‌زنن، اون صدای ضبط رو کمش کن
از چشمی نگاه می‌کنی
پشت در خمیازه می‌کشد

کی بود؟
...

#مزدک_پنجه‌ای #چوپان_کلمات #فرهنگ_ایلیا #دموکراسی_صدا_در_شعر
چند_صدایی #
@mazdakpanjehee
2024/09/22 06:38:04
Back to Top
HTML Embed Code: