pishnahad book - - - small-169.pdf
264 KB
شاعر اعجازها
ِ
هنرِ شاعری بیژن الهی غرقکردن
ِ مخاطب در تخیلش بود
مزدک پنجهای، شاعر و منتقد
169.pdf
ِ
هنرِ شاعری بیژن الهی غرقکردن
ِ مخاطب در تخیلش بود
مزدک پنجهای، شاعر و منتقد
169.pdf
چرا بیژن الهی شاعری آوانگاردی نبود
مزدک پنجهای
روزنامه ایران، ضمیمه اردیبهشت 1401 صفحهی نوگرا: «بیژن الهی» شاعر، مترجم و نقاش ایرانی را «شاعر اعجازها» مینامند. اگر قرار باشد زندگی فرهنگی، هنری و ادبی او را در چند سطر بهطور خلاصه نوشت، باید گفت: «او در تیرماه ۱۳۲۴ در چهارراه حسنآباد تهران به دنیا آمد. نوجوانیاش در کلاسهای نقاشی جواد حمیدی گذشت. با دعوت «فریدون رهنما» نخستین شعرش را در شمارۀ آبان ماه ۱۳۴۳ مجلۀ «طرفه» به چاپ رساند. پس از آن با «اسماعیل نوریعلا» در انتشار مجلۀ «جزوۀ شعر» همکاری کرد. برخی از ترجمههای او درمجلۀ «اندیشه و هنر» منتشر شدهاند. او از شاعران شعر «موج نو» و «شعر دیگر» بود. آثار او از سال 1393 در قالب کتاب منتشر شدهاند. او دو بار ازدواج کرد، یک بار با غزاله علیزاده و دیگری بانو ژاله کاظمی که دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون بود. «الهی» در عصر سهشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران بر اثر عارضۀ قلبی درگذشت. در روستای «بیجده نو» از توابع شهرستان «مرزنآباد» استان مازندران به خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشده است.»
زندگی خصوصی و هنری هر هنرمندی، نمایانگر بخشی از شخصیت و جایگاه اوست. بسیاری از مخاطبانِ بیژن الهی او را از طریق کتابها و آثارش استشمام می¬کنند. به روایت «حضور» و «غیاب» او در عرصهی ادبیات و البته وصیتش، نیز اقوالی که دوستان نزدیکش پیرامون شخصیت و هویت هنریاش بیان کردهاند، جملگی نشان میدهد مخاطبان، با شاعری به شدت درونگرا مواجه هستند. شاعری که خود ارجاع است و به تعبیری جهان هنریاش را فقط میتوان از خود آثارش کشف کرد. اینکه جهان او چگونه شکل میگیرد و او متأثر از چه اتمسفری بوده، بحثی است که در این مجال به آن پرداخته خواهد شد. اما در وهلهی اول میخواهم به این موضوع بپردازم که نقش و تأثیر بیژن الهی در شعر معاصر چگونه است؟ آیا بیژن الهی شاعر مهمی است یا شاعر مطرحی است؟ آیا بیژن الهی توانسته در جریان شعر معاصر فارسی تاثیرگذار باشد!؟ آیا میتوان او را شاعری آوانگارد دانست!
وقتی به قامت شعر ایران در دههی چهل نگریسته میشود، از جمله نامهایی که در آن سالها هویتمند و شاخصهمند بودهاند، بیژن الهی است. در واقع جریان ِ«شعر دیگر» که یکی از شاخههای موج نوی ادبیات ایران بود، در دهۀ چهل شکل گرفت. این جریان شعری به شدت از شعر متعهدِ دوران خودگریزان بود، این وضعیت در دورهای رخ میدهد که شعر بسیاری از شاعران، متأثر از فضای سیاه و تاریک کودتای 28 مرداد 1332 بود و گویی شاعر در جایگاه روشنفکر و بلندگوی تبلیغات حزب توده بود. اما گروهی دیگر از شاعران چون شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و ... بر خلاف جریان رودخانه شنا میکردند و آنچنان نگاهشان معطوف به مباحث و مسائل روز نبود و سعی داشتند تا شعرشان متفاوت از نگاه جاری و مرسوم باشد. در واقع شاعران شعر دیگر خاصه بیژن الهی تاکید بیشتری بر فردیت شاعرانه، ساختمان شعر و جنبۀ زیباییشناسانۀ شعر داشتند. در این میان جریان ِ«شعر دیگر» با استفاده از انواع صور خیال و گسترش آن، تاکید بر اهمیت زیبایی در شعر و ارتباط با متون ادب کلاسیک، توانست تمایزهایی را با اشعار روزگار خود ایجاد کند. این جریان یکی از مطرحترین جریانهای شعری دهۀ چهل محسوب میشود که در ادامۀ مسیر خود ناکام ماند. بیژن الهی در کنار بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی، هوشنگ آزادیور، پرویز اسلامپور و فیروز ناجی، راهی تازه را در شعر نو آغاز کردند و با انتشار دو شماره از مجلۀ «شعر دیگر» به نوعی تفاوت خود را با جریانهای شعری اعلام کردند. جریان «شعر دیگر» به مانند جریان «شعر حجم» و بسیاری از جریانهای شعری آن روزگار پس از مدتی از تبوتاب افتاد و صرفاً بنیانگذاران آن چون رویایی، آتشی، احمدی و ... در عرصهی ادبیات چهره و مطرح شدند که البته دربارهی بیژن الهی این مسیر و این اعتبار به واسطهی نگاه و رفتار اجتماعیاش چندان امتداد نیافت.
بیژن الهی بعد از دورهی پر فروغ سالهای 40 به یک باره گوشه گرفت و به جز چند کتاب ترجمه، اشعارش را منتشر نکرد و در سالهای بعد از آن نیز بیشتر حرف از ترجمههایش بود و یک بار نیز بعد از خودکشی غزاله علیزاده(همسر اولش)، نامش مجددا بر دهانها گردید و جامعهی ادبی سراغ او را گرفت. برخی نیز البته در این بین معتقد بودند با حضور شاعرانی چون شاملو، فروغ، نصرت، براهنی و ... رسانهها به شاعرانی چون بیژن الهی که خصلت انزواطلبی نیز داشتند، کمتر توجه میکرده است و شاید بر اساس همین قضاوتها باشد که دوست شفیق و دیرین او مسعود کیمیایی مینویسد:« معمای بیژن الهی روبهروی ما است؛ معمایی که تأخیر در کشفش بیش از پیش گره را کور خواهد کرد.
مزدک پنجهای
روزنامه ایران، ضمیمه اردیبهشت 1401 صفحهی نوگرا: «بیژن الهی» شاعر، مترجم و نقاش ایرانی را «شاعر اعجازها» مینامند. اگر قرار باشد زندگی فرهنگی، هنری و ادبی او را در چند سطر بهطور خلاصه نوشت، باید گفت: «او در تیرماه ۱۳۲۴ در چهارراه حسنآباد تهران به دنیا آمد. نوجوانیاش در کلاسهای نقاشی جواد حمیدی گذشت. با دعوت «فریدون رهنما» نخستین شعرش را در شمارۀ آبان ماه ۱۳۴۳ مجلۀ «طرفه» به چاپ رساند. پس از آن با «اسماعیل نوریعلا» در انتشار مجلۀ «جزوۀ شعر» همکاری کرد. برخی از ترجمههای او درمجلۀ «اندیشه و هنر» منتشر شدهاند. او از شاعران شعر «موج نو» و «شعر دیگر» بود. آثار او از سال 1393 در قالب کتاب منتشر شدهاند. او دو بار ازدواج کرد، یک بار با غزاله علیزاده و دیگری بانو ژاله کاظمی که دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون بود. «الهی» در عصر سهشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران بر اثر عارضۀ قلبی درگذشت. در روستای «بیجده نو» از توابع شهرستان «مرزنآباد» استان مازندران به خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشده است.»
زندگی خصوصی و هنری هر هنرمندی، نمایانگر بخشی از شخصیت و جایگاه اوست. بسیاری از مخاطبانِ بیژن الهی او را از طریق کتابها و آثارش استشمام می¬کنند. به روایت «حضور» و «غیاب» او در عرصهی ادبیات و البته وصیتش، نیز اقوالی که دوستان نزدیکش پیرامون شخصیت و هویت هنریاش بیان کردهاند، جملگی نشان میدهد مخاطبان، با شاعری به شدت درونگرا مواجه هستند. شاعری که خود ارجاع است و به تعبیری جهان هنریاش را فقط میتوان از خود آثارش کشف کرد. اینکه جهان او چگونه شکل میگیرد و او متأثر از چه اتمسفری بوده، بحثی است که در این مجال به آن پرداخته خواهد شد. اما در وهلهی اول میخواهم به این موضوع بپردازم که نقش و تأثیر بیژن الهی در شعر معاصر چگونه است؟ آیا بیژن الهی شاعر مهمی است یا شاعر مطرحی است؟ آیا بیژن الهی توانسته در جریان شعر معاصر فارسی تاثیرگذار باشد!؟ آیا میتوان او را شاعری آوانگارد دانست!
وقتی به قامت شعر ایران در دههی چهل نگریسته میشود، از جمله نامهایی که در آن سالها هویتمند و شاخصهمند بودهاند، بیژن الهی است. در واقع جریان ِ«شعر دیگر» که یکی از شاخههای موج نوی ادبیات ایران بود، در دهۀ چهل شکل گرفت. این جریان شعری به شدت از شعر متعهدِ دوران خودگریزان بود، این وضعیت در دورهای رخ میدهد که شعر بسیاری از شاعران، متأثر از فضای سیاه و تاریک کودتای 28 مرداد 1332 بود و گویی شاعر در جایگاه روشنفکر و بلندگوی تبلیغات حزب توده بود. اما گروهی دیگر از شاعران چون شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و ... بر خلاف جریان رودخانه شنا میکردند و آنچنان نگاهشان معطوف به مباحث و مسائل روز نبود و سعی داشتند تا شعرشان متفاوت از نگاه جاری و مرسوم باشد. در واقع شاعران شعر دیگر خاصه بیژن الهی تاکید بیشتری بر فردیت شاعرانه، ساختمان شعر و جنبۀ زیباییشناسانۀ شعر داشتند. در این میان جریان ِ«شعر دیگر» با استفاده از انواع صور خیال و گسترش آن، تاکید بر اهمیت زیبایی در شعر و ارتباط با متون ادب کلاسیک، توانست تمایزهایی را با اشعار روزگار خود ایجاد کند. این جریان یکی از مطرحترین جریانهای شعری دهۀ چهل محسوب میشود که در ادامۀ مسیر خود ناکام ماند. بیژن الهی در کنار بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی، هوشنگ آزادیور، پرویز اسلامپور و فیروز ناجی، راهی تازه را در شعر نو آغاز کردند و با انتشار دو شماره از مجلۀ «شعر دیگر» به نوعی تفاوت خود را با جریانهای شعری اعلام کردند. جریان «شعر دیگر» به مانند جریان «شعر حجم» و بسیاری از جریانهای شعری آن روزگار پس از مدتی از تبوتاب افتاد و صرفاً بنیانگذاران آن چون رویایی، آتشی، احمدی و ... در عرصهی ادبیات چهره و مطرح شدند که البته دربارهی بیژن الهی این مسیر و این اعتبار به واسطهی نگاه و رفتار اجتماعیاش چندان امتداد نیافت.
بیژن الهی بعد از دورهی پر فروغ سالهای 40 به یک باره گوشه گرفت و به جز چند کتاب ترجمه، اشعارش را منتشر نکرد و در سالهای بعد از آن نیز بیشتر حرف از ترجمههایش بود و یک بار نیز بعد از خودکشی غزاله علیزاده(همسر اولش)، نامش مجددا بر دهانها گردید و جامعهی ادبی سراغ او را گرفت. برخی نیز البته در این بین معتقد بودند با حضور شاعرانی چون شاملو، فروغ، نصرت، براهنی و ... رسانهها به شاعرانی چون بیژن الهی که خصلت انزواطلبی نیز داشتند، کمتر توجه میکرده است و شاید بر اساس همین قضاوتها باشد که دوست شفیق و دیرین او مسعود کیمیایی مینویسد:« معمای بیژن الهی روبهروی ما است؛ معمایی که تأخیر در کشفش بیش از پیش گره را کور خواهد کرد.
انتشار برخی نوشتهها و ترجمهها و اشعار تایید میکند که سایهی الهی بر سر سه دهه شعر ایران آنچنان عمیق است که نتوان از کشف معمایش شانه خالی کرد.
مرام و طریق بیژن الهی زندگی در محافل نبود. او به رسم موجود این روزگار دفتر در دست از این محفل به آن محفل راهی نمیشد که از پس او قطار شارحان و مفسران روان شوند. او موثرتر از آن زیست که نیازی به حلقه داشته باشد. او خود حلقهیی شد که رمز ورود برای همگان انگار به جز مرگش امکانپذیر نبود.»
مسعود کیمیایی به قضاوتی در ادبیات اشاره دارد که معتقد است، الهی شاعر محفلهای ادبی نبوده و برای همین نیز آنچنان که باید و شاید، دیده نشده است. آیا واقعیت چنین است؟
بیژن الهی بعد از نقش قابل توجهاش در شعر دههی موسوم به چهل، هیچگاه به¬خاطر انزواطلبی و چلهنشینیاش نخواست حضوری مستمر داشته باشد و نتوانست بر جریان شعر بعد زا انقلاب ایران نیز تأثیر لازم را بگذارد؛ چرا که ادبیات چون سایر عرصههای دیگر زندگی، نیازمند استمرار و مداومت است. باید بپذیریم که قطار شعر در حرکت است، هنوز بسیاری مسافر این قطار هستند اما الهی در دههی چهل از آن پیاده شد، او شعر مینوشت ولی منتشر نمیکرد، در حالی که در سالهای پس از فوت شاملو و ... نیز این عرصه برای او فراهم بود، اما به هر دلیل تمایل بر انتشار آثارش نداشت و این بیانصافی است که «غیاب» او را ناشی از حضور چشمگیر دیگران بدانیم. عدهای بیژن الهی و شاعران «شعر دیگر» را نسبت به شاعرانی چون «نیما یوشیج» و «احمد شاملو» آوانگارد خطاب میکنند و معتقدند جامعهی آن روز با شاعران آوانگارد نامهربان بود چرا که زیباییشناسی مخاطب و سلیقهاش مترقی نشده بود، اما نگارنده معتقد است: بیشترین استعمال لفظ «آوانگارد» بعد از حضور «نیما یوشیج» در ادبیات مربوط میشود به دههی ۳۰، ۴۰ و البته ۷۰ که در واقع این استعمال آنقدر به کثرت رسید که از معنای اصلی خود دور شد و به سمتی رفت که بسیاری پنداشتند هر جریان و حرکت شعری با هر عنوان را میتوان در قالب «شعر آوانگارد» عرضه کرد. آنچه به نظر میرسد بسیاری از آثاری که در دهههای گذشته به غیر از آثار «نیما یوشیج» و «احمد شاملو» منتشر شده به اشتباه از سوی عدهای لقب «آوانگارد» به خود گرفته است. در حالی که به قول «محمد مختاری» «گرایش به نو، بسی با نوآوری متفاوت است. کار نوآور به آفرینش سیستم تازهای از زبان میانجامد حال آنکه نوگرا، تلفیق عناصری از سیستمهای کهنه و نو است. اولی چون انقلاب است، دومی چون اصلاح. نیما یک نوآور است زیرا در ذهن و ساخت شعری خود به سیستم تازهای دستیافته چیزی که پیش از آن وجود نداشته است اما پس از او بسیاری از پیروانش شاعران نوگرا بودهاند.» با این توضیح باید یادآور شد بسیاری از شاعرانی که مدعی بدعتگذاری و آوانگاردیسم در شعر هستند، صرفاً مرمتکنندهی تجربههای شاعران نسل گذشته به شمار میآیند و هر جریانسازیای به منزلهی پیشرو شدن نیست!.
حال با این نگاه میتوان گفت وقتی صحبت از شاعران تأثیرگذار میکنیم، منظور صرفاً شاعرانی نیست که ایجاد موج کردند، بلکه هدف شاعرانی است که در زبان، فرم، ساختار، جهانبینی، اسکلت شعر فارسی و ... تغییرات انکارناپذیری را ایجاد کردند. در واقع برای اثبات این مسئله تنها راه، قیاس شاعران و دستاورد آنها با یکدیگر است. به نوعی دورنمای تاریخ ادبیات نشان میدهد که چه شاعرانی توانستند مطرح باشند و چه شاعرانی مهم شدند. به زعم نگارنده بیژن الهی و شاعران شعر دیگر جملگی شاعران مطرحی بودند و هیچگاه نتوانستند مسیر رودخانهی شعر –اسکلت شعر فارسی- را تغییر دهند. رفتاری که در نیما یوشیج و احمد شاملو به عکس میتوان سراغ گرفت.
بیژن الهی بعد از مرگ خود، مورد رجوع برخی از مخاطبان و علاقهمندان به شعر قرار گرفت. شعر او شعری به شدت هویتمند و ارزشمند بود. «بیژن الهی»، شاعری باورمند به مفاهیم «الهی» بود و به نظر هر جا که تجربهی «الهی» حضور داشته باشد، خود به خود با ریشههایی از عرفان نیز مواجه خواهیم شد. در واقع کنار هر باور «الهی» نگاهی جمالشناسانه و هنری نیز به دین و عرفان شکل خواهد گرفت. در شعرهای الهی ما شاهد توجه او به متون کهن، روایتها و داستانهای گوناگون یا توجه به شخصیتهای ادبی و گنجاندن آنها در شعر هستیم. بنابراین وقتی به ریشهی تفکر و جهانزیستی الهی و شعرهایش از این منظر یعنی «الهیات» دست یافتیم، در مرتبهی بعد میتوانیم عنوان کنیم، رفتار و گفتار الهی چیزی جز زبان در معنای یک نظام اشارهای نیست. مگر نه آن که به قول سوسور «زبان نظامی از نشانههاست». هنر شاعری «بیژن الهی» غرق کردن مخاطب در تخیلاش بود. تخیلی روحانی که در خود چندگانگی، چندمعنایی، رمز و راز را به همراه داشت. او «عارف» بود، عارفی که میکوشید مخاطب در رهگذر زبان به کشف هستیاش برسد.
مرام و طریق بیژن الهی زندگی در محافل نبود. او به رسم موجود این روزگار دفتر در دست از این محفل به آن محفل راهی نمیشد که از پس او قطار شارحان و مفسران روان شوند. او موثرتر از آن زیست که نیازی به حلقه داشته باشد. او خود حلقهیی شد که رمز ورود برای همگان انگار به جز مرگش امکانپذیر نبود.»
مسعود کیمیایی به قضاوتی در ادبیات اشاره دارد که معتقد است، الهی شاعر محفلهای ادبی نبوده و برای همین نیز آنچنان که باید و شاید، دیده نشده است. آیا واقعیت چنین است؟
بیژن الهی بعد از نقش قابل توجهاش در شعر دههی موسوم به چهل، هیچگاه به¬خاطر انزواطلبی و چلهنشینیاش نخواست حضوری مستمر داشته باشد و نتوانست بر جریان شعر بعد زا انقلاب ایران نیز تأثیر لازم را بگذارد؛ چرا که ادبیات چون سایر عرصههای دیگر زندگی، نیازمند استمرار و مداومت است. باید بپذیریم که قطار شعر در حرکت است، هنوز بسیاری مسافر این قطار هستند اما الهی در دههی چهل از آن پیاده شد، او شعر مینوشت ولی منتشر نمیکرد، در حالی که در سالهای پس از فوت شاملو و ... نیز این عرصه برای او فراهم بود، اما به هر دلیل تمایل بر انتشار آثارش نداشت و این بیانصافی است که «غیاب» او را ناشی از حضور چشمگیر دیگران بدانیم. عدهای بیژن الهی و شاعران «شعر دیگر» را نسبت به شاعرانی چون «نیما یوشیج» و «احمد شاملو» آوانگارد خطاب میکنند و معتقدند جامعهی آن روز با شاعران آوانگارد نامهربان بود چرا که زیباییشناسی مخاطب و سلیقهاش مترقی نشده بود، اما نگارنده معتقد است: بیشترین استعمال لفظ «آوانگارد» بعد از حضور «نیما یوشیج» در ادبیات مربوط میشود به دههی ۳۰، ۴۰ و البته ۷۰ که در واقع این استعمال آنقدر به کثرت رسید که از معنای اصلی خود دور شد و به سمتی رفت که بسیاری پنداشتند هر جریان و حرکت شعری با هر عنوان را میتوان در قالب «شعر آوانگارد» عرضه کرد. آنچه به نظر میرسد بسیاری از آثاری که در دهههای گذشته به غیر از آثار «نیما یوشیج» و «احمد شاملو» منتشر شده به اشتباه از سوی عدهای لقب «آوانگارد» به خود گرفته است. در حالی که به قول «محمد مختاری» «گرایش به نو، بسی با نوآوری متفاوت است. کار نوآور به آفرینش سیستم تازهای از زبان میانجامد حال آنکه نوگرا، تلفیق عناصری از سیستمهای کهنه و نو است. اولی چون انقلاب است، دومی چون اصلاح. نیما یک نوآور است زیرا در ذهن و ساخت شعری خود به سیستم تازهای دستیافته چیزی که پیش از آن وجود نداشته است اما پس از او بسیاری از پیروانش شاعران نوگرا بودهاند.» با این توضیح باید یادآور شد بسیاری از شاعرانی که مدعی بدعتگذاری و آوانگاردیسم در شعر هستند، صرفاً مرمتکنندهی تجربههای شاعران نسل گذشته به شمار میآیند و هر جریانسازیای به منزلهی پیشرو شدن نیست!.
حال با این نگاه میتوان گفت وقتی صحبت از شاعران تأثیرگذار میکنیم، منظور صرفاً شاعرانی نیست که ایجاد موج کردند، بلکه هدف شاعرانی است که در زبان، فرم، ساختار، جهانبینی، اسکلت شعر فارسی و ... تغییرات انکارناپذیری را ایجاد کردند. در واقع برای اثبات این مسئله تنها راه، قیاس شاعران و دستاورد آنها با یکدیگر است. به نوعی دورنمای تاریخ ادبیات نشان میدهد که چه شاعرانی توانستند مطرح باشند و چه شاعرانی مهم شدند. به زعم نگارنده بیژن الهی و شاعران شعر دیگر جملگی شاعران مطرحی بودند و هیچگاه نتوانستند مسیر رودخانهی شعر –اسکلت شعر فارسی- را تغییر دهند. رفتاری که در نیما یوشیج و احمد شاملو به عکس میتوان سراغ گرفت.
بیژن الهی بعد از مرگ خود، مورد رجوع برخی از مخاطبان و علاقهمندان به شعر قرار گرفت. شعر او شعری به شدت هویتمند و ارزشمند بود. «بیژن الهی»، شاعری باورمند به مفاهیم «الهی» بود و به نظر هر جا که تجربهی «الهی» حضور داشته باشد، خود به خود با ریشههایی از عرفان نیز مواجه خواهیم شد. در واقع کنار هر باور «الهی» نگاهی جمالشناسانه و هنری نیز به دین و عرفان شکل خواهد گرفت. در شعرهای الهی ما شاهد توجه او به متون کهن، روایتها و داستانهای گوناگون یا توجه به شخصیتهای ادبی و گنجاندن آنها در شعر هستیم. بنابراین وقتی به ریشهی تفکر و جهانزیستی الهی و شعرهایش از این منظر یعنی «الهیات» دست یافتیم، در مرتبهی بعد میتوانیم عنوان کنیم، رفتار و گفتار الهی چیزی جز زبان در معنای یک نظام اشارهای نیست. مگر نه آن که به قول سوسور «زبان نظامی از نشانههاست». هنر شاعری «بیژن الهی» غرق کردن مخاطب در تخیلاش بود. تخیلی روحانی که در خود چندگانگی، چندمعنایی، رمز و راز را به همراه داشت. او «عارف» بود، عارفی که میکوشید مخاطب در رهگذر زبان به کشف هستیاش برسد.
آن چه برای او مهم بود ایجاد جاذبه در روابط استعاری کلمات و جملاتی بود که در ساختار فکری و زبانی او شکل میگرفت، کاری که «تی.اسالیوت» نیز در «سرزمینِ ویران» انجام داد و بسیاری الهی را متأثر از تی.اس.الیوت میدانند. او شاید میخواست مخاطبانش بدانند هنر او ایجاد روشنایی در ظلمت است، روشنایی که در پرتو آن مرزهای ناشناختهی رویاهای او را به مددِ زبانِ اعجازگونهاش بشناسیم. به قول ویتگنشتاین«مرزهای زبانِ من، مرزهای جهان من است».
‼️توضیح:متنی که در نشریه منتشر شده توفیر با متن اصلی دارد و نشریه با توجه به رویکردش که جنبهی معرفی داشته با هماهنگی نگارنده، تغییراتی در متن داده است. با توجه به اینکه نگاه نگارنده، نگاه انتقادی به جریانهای شعر معاصر است، بهتر دیدم مخاطب با دیدگاه اصلی نگارنده آشنا شود تا انچه معیار و سیاست روزنامهی ایران بوده است. چرا که معتقدم آنچه موجب پیشرفت ادبیات خواهد شد، نگاه انتقادی به گذشته و سنت ادبی است.
@mazdakpanjehee
‼️توضیح:متنی که در نشریه منتشر شده توفیر با متن اصلی دارد و نشریه با توجه به رویکردش که جنبهی معرفی داشته با هماهنگی نگارنده، تغییراتی در متن داده است. با توجه به اینکه نگاه نگارنده، نگاه انتقادی به جریانهای شعر معاصر است، بهتر دیدم مخاطب با دیدگاه اصلی نگارنده آشنا شود تا انچه معیار و سیاست روزنامهی ایران بوده است. چرا که معتقدم آنچه موجب پیشرفت ادبیات خواهد شد، نگاه انتقادی به گذشته و سنت ادبی است.
@mazdakpanjehee
سنگپشت ِ مزدک پنجهای
Photo
سیاست گیشه
فقدان جریانسازی در نشریات ادبی ایران
#مزدک_پنجهای
🔰چند روز پیش یکی از دوستان پیامی فرستاد با این مضمون که برای فلان نشریه ادبی، شعر جمع میکنم، چند شعر بفرست. چند نام هم فرستاد که از اینها میخواهم کار بگیرم، حالا بماند که برخی از نامها خیلی وقت بود دیگر شعر نمیسرودند و وارد تجربهی عرصههای دیگر هنری شده بودند. برایم نوشت، تو هم فهرستی از شاعران مد نظرت ارسال کن! فهرست را برایش ارسال کردم اما گفتم من شعری برای این نشریه ندارم. در واقع شعر ندادم چون انتقاداتی به رویکرد آنان داشتم.
به دوست شاعر و شفیقم توضیح دادم اگر چه اقتصاد نشریات رکن حیاتی آنان است اما گیشه نمیتواند همهی ماهیت و سیاست نشریه باشد. نمایش شعر هر استان میتواند به شنیدن صداهای گوناگون کمک کند، حتی میتواند محلی برای عرضهی استعدادهای جوان باشد اما آیا این شیوه برای استعدادیابی هم مفید است؟ سالها پیش نشریاتی که زیر نظر شاملو بود، صفحهای داشت که از آن به عنوان صفحهی پاسخ به نامهها (خوانندهها) یاد میکردند و آقای شاملو برخی از شعرهای رسیده را که شاعرش استعدادی داشت، مورد تفقد قرار میداد و نقطه نظری در پاسخ به نامهی ارسالی مینوشت و در همان صفحه منتشر میشد. بعدها در خاطرات بسیاری که شاعر جدیتری شدند، میشنیدیم یا میخواندیم که به یاد میآورند، تامل شاملو در امتداد مسیرشان موثر بوده یا شاملو باعث شده جامعهی ادبی آنان را باور کند.
حال برخی نشریات وزین پایتخت هم چنین رویکردی را در بخشی از نشریه در پیش گرفتهاند با این تفاوت که پاسخ دهنده به نامه دیگر شاملو نیست و آن تاثیر و پیوست تاریخی را نخواهد داشت.
برای آن دوست نوشتم متر و معیار برای سنجش عیار شعر شاعران انتخابی چیست! اینکه لیدری در هر شهرستان یافت شود و از چند چهرهی اطراف خود شعر جمع کند و برای نشریه ارسال کند، متر و معیار مناسبی برای جریانسازی و کشف چهرههای نوظهور است؟ آیا با چنین رویکردی بعد از مدتی همهی چهرههای با استعداد و محق و کمتر دیده شده یا فراموش شده نیز کشف و تعرفه خواهند شد؟ و بعد به ذهنم رسید آیا بهتر نیست طی فراخوانی در هر شماره از همهی شاعران نوآمده دعوت شود که شعرهایشان را برای نشریه ارسال کنند تا پس از غربالگری شعر چهرههای مستعد در اختیار چهرههای مطرح شعر قرار گیرد تا آنها متناسب با مختصات اثر، ابراز نظر کنند. کدام روش جریانساز و تاثیرگذار خواهد بود؟
یکی از رویکردهای برخی از نشریات نمایش شعر اقوام است، اتفاق عجیب اینکه شعر اقوام بدون ترجمهی فارسی آن منتشر میشود و معلوم نیست مخاطب غیر بومی آن شعرها چگونه باید متوجهی متن اصلی شود.
وقتی به سالها پیش بر میگردم و نشریاتی چون آدینه، گردون، دنیای سخن، تکاپو، نگاه نو، کارنامه و... را ورق میزنم، با یک اصل بیش از همه مواجه میشوم که در نشریات ادبی امروز مغفول مانده است و آن اصل جریانسازی است.
آیا رسالت مطبوعات ادبی، صرفا پرداختن به کارنامهی ادبی گذشتگان شناخته شده است یا شخم زدن چندبارهی جریانهایی که بارها دربارهی آنها صفحات نشریات قلمی شده است.
سهم کتابهای تئوریک، تحقیقات مهم ادبی، نقد و نظرهای جریانساز، تاریخ شفاهی ادبیات و... برخی جریانهای نوظهور، اتفاقات و مباحث مهم که غالبا در فضای مجازی و تشکلهای مستقل، مخاطبان بسیاری را به خود معطوف کرده، در این دست از نشریات کجاست؟ آیا نشریات نباید شکل و شمایل خود را از ارایهی صرف پرونده برای شاعران مطرح چند دههی اخیر که بعضا حرف تازهای نیز برای گفتن ندارند و اتفاقا تبدیل به امری قدسی (غیرقابل نقد) و کلیشه شدهاند، تغییر دهند و به روی زندهگان سرمایهگذاری کنند. چهرههای جدید و خلاقی که در سراسر این ممکلت و خارج از آن، وجود دارند و گاه رد اظهاراتشان را در فضای مجازی چون کلابهاس و اینستاگرام و... میتوان دید، چهرههایی که فقط نگاه مستقل و بدور از محفلگرایی دارند و اگر دیده نمیشوند نه از ضعف آنان بلکه به واسطهی حضور اشخاصی در عالم مطبوعات است که به جای جریانسازی و کشف، اصل را بر حفظ گیشه گذاشتهاند.
#نشریات_ادبی
@mazdakpanjehee
فقدان جریانسازی در نشریات ادبی ایران
#مزدک_پنجهای
🔰چند روز پیش یکی از دوستان پیامی فرستاد با این مضمون که برای فلان نشریه ادبی، شعر جمع میکنم، چند شعر بفرست. چند نام هم فرستاد که از اینها میخواهم کار بگیرم، حالا بماند که برخی از نامها خیلی وقت بود دیگر شعر نمیسرودند و وارد تجربهی عرصههای دیگر هنری شده بودند. برایم نوشت، تو هم فهرستی از شاعران مد نظرت ارسال کن! فهرست را برایش ارسال کردم اما گفتم من شعری برای این نشریه ندارم. در واقع شعر ندادم چون انتقاداتی به رویکرد آنان داشتم.
به دوست شاعر و شفیقم توضیح دادم اگر چه اقتصاد نشریات رکن حیاتی آنان است اما گیشه نمیتواند همهی ماهیت و سیاست نشریه باشد. نمایش شعر هر استان میتواند به شنیدن صداهای گوناگون کمک کند، حتی میتواند محلی برای عرضهی استعدادهای جوان باشد اما آیا این شیوه برای استعدادیابی هم مفید است؟ سالها پیش نشریاتی که زیر نظر شاملو بود، صفحهای داشت که از آن به عنوان صفحهی پاسخ به نامهها (خوانندهها) یاد میکردند و آقای شاملو برخی از شعرهای رسیده را که شاعرش استعدادی داشت، مورد تفقد قرار میداد و نقطه نظری در پاسخ به نامهی ارسالی مینوشت و در همان صفحه منتشر میشد. بعدها در خاطرات بسیاری که شاعر جدیتری شدند، میشنیدیم یا میخواندیم که به یاد میآورند، تامل شاملو در امتداد مسیرشان موثر بوده یا شاملو باعث شده جامعهی ادبی آنان را باور کند.
حال برخی نشریات وزین پایتخت هم چنین رویکردی را در بخشی از نشریه در پیش گرفتهاند با این تفاوت که پاسخ دهنده به نامه دیگر شاملو نیست و آن تاثیر و پیوست تاریخی را نخواهد داشت.
برای آن دوست نوشتم متر و معیار برای سنجش عیار شعر شاعران انتخابی چیست! اینکه لیدری در هر شهرستان یافت شود و از چند چهرهی اطراف خود شعر جمع کند و برای نشریه ارسال کند، متر و معیار مناسبی برای جریانسازی و کشف چهرههای نوظهور است؟ آیا با چنین رویکردی بعد از مدتی همهی چهرههای با استعداد و محق و کمتر دیده شده یا فراموش شده نیز کشف و تعرفه خواهند شد؟ و بعد به ذهنم رسید آیا بهتر نیست طی فراخوانی در هر شماره از همهی شاعران نوآمده دعوت شود که شعرهایشان را برای نشریه ارسال کنند تا پس از غربالگری شعر چهرههای مستعد در اختیار چهرههای مطرح شعر قرار گیرد تا آنها متناسب با مختصات اثر، ابراز نظر کنند. کدام روش جریانساز و تاثیرگذار خواهد بود؟
یکی از رویکردهای برخی از نشریات نمایش شعر اقوام است، اتفاق عجیب اینکه شعر اقوام بدون ترجمهی فارسی آن منتشر میشود و معلوم نیست مخاطب غیر بومی آن شعرها چگونه باید متوجهی متن اصلی شود.
وقتی به سالها پیش بر میگردم و نشریاتی چون آدینه، گردون، دنیای سخن، تکاپو، نگاه نو، کارنامه و... را ورق میزنم، با یک اصل بیش از همه مواجه میشوم که در نشریات ادبی امروز مغفول مانده است و آن اصل جریانسازی است.
آیا رسالت مطبوعات ادبی، صرفا پرداختن به کارنامهی ادبی گذشتگان شناخته شده است یا شخم زدن چندبارهی جریانهایی که بارها دربارهی آنها صفحات نشریات قلمی شده است.
سهم کتابهای تئوریک، تحقیقات مهم ادبی، نقد و نظرهای جریانساز، تاریخ شفاهی ادبیات و... برخی جریانهای نوظهور، اتفاقات و مباحث مهم که غالبا در فضای مجازی و تشکلهای مستقل، مخاطبان بسیاری را به خود معطوف کرده، در این دست از نشریات کجاست؟ آیا نشریات نباید شکل و شمایل خود را از ارایهی صرف پرونده برای شاعران مطرح چند دههی اخیر که بعضا حرف تازهای نیز برای گفتن ندارند و اتفاقا تبدیل به امری قدسی (غیرقابل نقد) و کلیشه شدهاند، تغییر دهند و به روی زندهگان سرمایهگذاری کنند. چهرههای جدید و خلاقی که در سراسر این ممکلت و خارج از آن، وجود دارند و گاه رد اظهاراتشان را در فضای مجازی چون کلابهاس و اینستاگرام و... میتوان دید، چهرههایی که فقط نگاه مستقل و بدور از محفلگرایی دارند و اگر دیده نمیشوند نه از ضعف آنان بلکه به واسطهی حضور اشخاصی در عالم مطبوعات است که به جای جریانسازی و کشف، اصل را بر حفظ گیشه گذاشتهاند.
#نشریات_ادبی
@mazdakpanjehee
🔴🔴🔴 دوستان سلام.
تلگرام جناب آقای علیرضا پنجهای را هک کردند و از دسترش ایشان خارج است. لطفا به پیامی که از تلگرام ایشان برای شما ارسال شده، توجه نفرمایید.
تلگرام جناب آقای علیرضا پنجهای را هک کردند و از دسترش ایشان خارج است. لطفا به پیامی که از تلگرام ایشان برای شما ارسال شده، توجه نفرمایید.
فروغ فرزند زمانهی خویش بود، آیا بسیاری از شعرهای امروز فرزند زمانهی خویش است؟
مزدک پنجهای
شعر فروغ فرخزاد برای من همیشه یک الگو بوده است. توجهی ویژهی او به مفهوم زندگی و اشتراک تجربههای خصوصیاش با مخاطب، و تلفیقش با جسارت در دورهای که زن سرزمین استعمار بود، بیمانند و فراموش ناشدنی است. نصرت و فروغ دو ناهنجار شعر معاصر فارسی، به واسطهی شکل رفتارشان در زندگی خصوصی و ادبی به شمار میآمدند. مطالعهی گفتوگوها، شعرها، یادداشتها و نامههای فروغ برای من همیشه درسهای بسیاری داشته است. روایتگری او، تصویرسازی، لحن متفاوتش، تخیل شگرفش از او شاعری ساخت که موجب شاخصهمندیاش در تاریخ ادبیات شد. نوشتن از زنانگی و ترویج نگاه خاص زنانه -بعضا اِروتیکوار - زوایایی از شعر و شخصیت فروغ را به نمایش گذاشت که او را در سپهر شعر ایران پیشرو و متمایز کرد. بعد از فروغ، بسیاری از حرکتها، رفتارهای شعری متاثر از جسارت او، آنقدر تقلید شد که تبدیل به امری «کلیشه» شود. امروز «زنانهنویسی» یکی از شاخصههای بارز شعر زنان ایران به شمار میرود. در پارهای اوقات نیز متاسفانه زنان از این امکان کمترین بهره را میبرند. یکی از آسیبهای شعر معاصر و البته چند دههی اخیر شاید این باشد که مخاطب نمیتواند تشخیص دهد که فلان شعر را یک زن سروده است یا یک مرد. در واقع اکثر اشعار به وجوه زبان و تکنیکهای پیشروی شاعر توجه کردهاند تا اندیشهی برآمده از نگاه، زیست و تجربهی زنانه. شاید برخی معتقد باشند که شعر باید شعر باشد و زنانه و مردانه کردنش، پنداری غلط است اما در پاسخ میتوانم بگویم آنچه بین فروغ و سیمین بهبهانی، پوران فرخزاد، پروین اعتصامی و بسیاری از همنسلان او فاصلهی کهکشانی ایجاد کرد، همین بازتاب اندیشه و نگاه زنانه در شعر بود. یک نوع شخصینویسی برآمده از تنگناهای سیاسی اجتماعی برای زنان که در آن روزگار و البته امروز مسئله شمرده میشود. ممکن است آنچه دیروز تابو بوده امروز تابو نباشد اما قطعا شاعران امروز در پیشروی خود تابوهای بسیاری را متصور هستند که در شعر میتوان بستری برای عدول از آنان فراهم کرد. فروغ فرزند زمانهی خویش بود، آیا بسیاری از شعرهای امروز فرزند زمانهی خویش است؟
بیست و چهار بهمن نود و هشت
@mazdakpanjehee
مزدک پنجهای
شعر فروغ فرخزاد برای من همیشه یک الگو بوده است. توجهی ویژهی او به مفهوم زندگی و اشتراک تجربههای خصوصیاش با مخاطب، و تلفیقش با جسارت در دورهای که زن سرزمین استعمار بود، بیمانند و فراموش ناشدنی است. نصرت و فروغ دو ناهنجار شعر معاصر فارسی، به واسطهی شکل رفتارشان در زندگی خصوصی و ادبی به شمار میآمدند. مطالعهی گفتوگوها، شعرها، یادداشتها و نامههای فروغ برای من همیشه درسهای بسیاری داشته است. روایتگری او، تصویرسازی، لحن متفاوتش، تخیل شگرفش از او شاعری ساخت که موجب شاخصهمندیاش در تاریخ ادبیات شد. نوشتن از زنانگی و ترویج نگاه خاص زنانه -بعضا اِروتیکوار - زوایایی از شعر و شخصیت فروغ را به نمایش گذاشت که او را در سپهر شعر ایران پیشرو و متمایز کرد. بعد از فروغ، بسیاری از حرکتها، رفتارهای شعری متاثر از جسارت او، آنقدر تقلید شد که تبدیل به امری «کلیشه» شود. امروز «زنانهنویسی» یکی از شاخصههای بارز شعر زنان ایران به شمار میرود. در پارهای اوقات نیز متاسفانه زنان از این امکان کمترین بهره را میبرند. یکی از آسیبهای شعر معاصر و البته چند دههی اخیر شاید این باشد که مخاطب نمیتواند تشخیص دهد که فلان شعر را یک زن سروده است یا یک مرد. در واقع اکثر اشعار به وجوه زبان و تکنیکهای پیشروی شاعر توجه کردهاند تا اندیشهی برآمده از نگاه، زیست و تجربهی زنانه. شاید برخی معتقد باشند که شعر باید شعر باشد و زنانه و مردانه کردنش، پنداری غلط است اما در پاسخ میتوانم بگویم آنچه بین فروغ و سیمین بهبهانی، پوران فرخزاد، پروین اعتصامی و بسیاری از همنسلان او فاصلهی کهکشانی ایجاد کرد، همین بازتاب اندیشه و نگاه زنانه در شعر بود. یک نوع شخصینویسی برآمده از تنگناهای سیاسی اجتماعی برای زنان که در آن روزگار و البته امروز مسئله شمرده میشود. ممکن است آنچه دیروز تابو بوده امروز تابو نباشد اما قطعا شاعران امروز در پیشروی خود تابوهای بسیاری را متصور هستند که در شعر میتوان بستری برای عدول از آنان فراهم کرد. فروغ فرزند زمانهی خویش بود، آیا بسیاری از شعرهای امروز فرزند زمانهی خویش است؟
بیست و چهار بهمن نود و هشت
@mazdakpanjehee
از خانه کودکی هوشنگ ابتهاج تا بوتیک هتل نصرت رحمانی
🔰مزدک پنجهای
مدتی است در شهر رشت اشخاصی، خانههای قدیمی را در برخی از محلات خریداری و به منظور حفظ و نگهداری آن، و راه انداختن کار و کاسبی بازسازی میکنند. برخی نیز به مانند خانهی فرهنگ گیلان به عنوان مرکز فرهنگی خریداری میشود.
سالها پیش برخی دغدغهمندان عرصهی فرهنگ به شهرداری و شورای شهر رشت پیشنهاد کردند تا خانهی همسر نصرت رحمانی که خانهای قجری بود را بخرند و به عنوان یک مرکز فرهنگی-گردشگری استفاده کنند.!که البته مخالفت شد! در سالهای اخیر خانهی ابتهاج را پیشنهاد کردند و سعی شد با حضور ایشان و با توجه به آمادگیاش برای اهدای برخی از لوازم شخصی و هنریاش این موضوع فوریت و جدیت بگیرد که متاسفانه نشد و نهایتا خانهی مادری ابتهاج که روزگاری در آن زیست کرده بود، تبدیل به یک آپارتمان تجاری شد در حالی که مالک حاضر بود با رقمی حدود دو میلیارد تومان عرصه و اعیان را واگذار کند! به هر تقدیر گویی برای متولیان امر اهمیتی ندارد و باید از سرمایهگذار بخش خصوصی تشکر کرد که چنین در این عرصه از گردشگری فرهنگی حمایت میکند.
و در میان همهی این سهلانگاریها، اتفاق خوب این بود که اشخاصی دل به دریا زدند و خانهی قجری همسر نصرت رحمانی را خریدند و شروع به بازسازیاش کردند. خانهی پوران شیرازی زاده که شهیر به خانهی نصرت است برای من و بسیاری از هنرمندان، فقط یک خانهی قدیمی نیست، بلکه ارزش آن به واسطهی حضور و زیست نصرت است که موجب جذابیت این خانه در محلهی قدیمی پیرسرا شده است.
در واقع ارزش خانهی نصرت، زمانی بیشتر میشود که تبدیل به موزهای با آثار و خاطرات او شود یا حداقل بخشی از این خانه چنین کاربریای داشته باشد. موزهای که میتواند بر اعتبار شهر رشت بیافزاید و سبب جذب گردشگران فرهنگی شود.
اگر به ترکیه و شهر استانبول سفر کرده باشید، میبینید که موزهی «معصومیت» «اورهان پاموک» یکی از مهمترین مراکز پربازدید فرهنگی در این شهر به شمار میرود. اورهان پاموک درباره این موزه در جایی گفته است: «[موزهی معصومیت] میخواهد تأثیر شگرف زمان بر مکان را به مخاطب هدیه کند. این یعنی خیلی چیزها در گذر زمان تغییر میکنند و باید مکان و ماورائی برای ثبت آنها وجود داشته باشد. اساساً رسالتی که مجموعهداران، کلکسیونرها و موزهداران خصوصی بر دوش خود دارند، همین است.»
در اظهارنظر پاموک نکتهی مهمی نهفته است و آن اهمیت کار یک موزدهدار یا مجموعهدار است که درک درستی از بستر و پیوست تاریخی مکانی که خریداری میکند، داشته باشد.
ادامه در بخش نظرات👇
#بوتیک_هتل #نصرت_رحمانی
#هوشنگ_ابتهاج #موزه_معصومیت
https://www.instagram.com/p/ChAs5OiO9ca/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@mazdakpanjehee
🔰مزدک پنجهای
مدتی است در شهر رشت اشخاصی، خانههای قدیمی را در برخی از محلات خریداری و به منظور حفظ و نگهداری آن، و راه انداختن کار و کاسبی بازسازی میکنند. برخی نیز به مانند خانهی فرهنگ گیلان به عنوان مرکز فرهنگی خریداری میشود.
سالها پیش برخی دغدغهمندان عرصهی فرهنگ به شهرداری و شورای شهر رشت پیشنهاد کردند تا خانهی همسر نصرت رحمانی که خانهای قجری بود را بخرند و به عنوان یک مرکز فرهنگی-گردشگری استفاده کنند.!که البته مخالفت شد! در سالهای اخیر خانهی ابتهاج را پیشنهاد کردند و سعی شد با حضور ایشان و با توجه به آمادگیاش برای اهدای برخی از لوازم شخصی و هنریاش این موضوع فوریت و جدیت بگیرد که متاسفانه نشد و نهایتا خانهی مادری ابتهاج که روزگاری در آن زیست کرده بود، تبدیل به یک آپارتمان تجاری شد در حالی که مالک حاضر بود با رقمی حدود دو میلیارد تومان عرصه و اعیان را واگذار کند! به هر تقدیر گویی برای متولیان امر اهمیتی ندارد و باید از سرمایهگذار بخش خصوصی تشکر کرد که چنین در این عرصه از گردشگری فرهنگی حمایت میکند.
و در میان همهی این سهلانگاریها، اتفاق خوب این بود که اشخاصی دل به دریا زدند و خانهی قجری همسر نصرت رحمانی را خریدند و شروع به بازسازیاش کردند. خانهی پوران شیرازی زاده که شهیر به خانهی نصرت است برای من و بسیاری از هنرمندان، فقط یک خانهی قدیمی نیست، بلکه ارزش آن به واسطهی حضور و زیست نصرت است که موجب جذابیت این خانه در محلهی قدیمی پیرسرا شده است.
در واقع ارزش خانهی نصرت، زمانی بیشتر میشود که تبدیل به موزهای با آثار و خاطرات او شود یا حداقل بخشی از این خانه چنین کاربریای داشته باشد. موزهای که میتواند بر اعتبار شهر رشت بیافزاید و سبب جذب گردشگران فرهنگی شود.
اگر به ترکیه و شهر استانبول سفر کرده باشید، میبینید که موزهی «معصومیت» «اورهان پاموک» یکی از مهمترین مراکز پربازدید فرهنگی در این شهر به شمار میرود. اورهان پاموک درباره این موزه در جایی گفته است: «[موزهی معصومیت] میخواهد تأثیر شگرف زمان بر مکان را به مخاطب هدیه کند. این یعنی خیلی چیزها در گذر زمان تغییر میکنند و باید مکان و ماورائی برای ثبت آنها وجود داشته باشد. اساساً رسالتی که مجموعهداران، کلکسیونرها و موزهداران خصوصی بر دوش خود دارند، همین است.»
در اظهارنظر پاموک نکتهی مهمی نهفته است و آن اهمیت کار یک موزدهدار یا مجموعهدار است که درک درستی از بستر و پیوست تاریخی مکانی که خریداری میکند، داشته باشد.
ادامه در بخش نظرات👇
#بوتیک_هتل #نصرت_رحمانی
#هوشنگ_ابتهاج #موزه_معصومیت
https://www.instagram.com/p/ChAs5OiO9ca/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@mazdakpanjehee
یادداشتی پیرامون ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج ) و آفرینه هایش
http://pj-m.blogfa.com/post/541
http://pj-m.blogfa.com/post/541
Blogfa
یادداشتی پیرامون ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج ) و آفرینه هایش
یادداشتی پیرامون ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج ) و آفرینه هایش - ادبی
DOC-20220814-WA0061.
2.3 MB
عبور از نیما خندهدار است
گزارشی پیرامون حضور سایه در خانهی فرهنگ گیلان
گزارش از:مزدک پنجهای
گیلهوا ویژهی فرهنگ، هنر و ادبیات خانهی فرهنگ گیلان
سردبیر ویژهنامه:علیرضا پنجهای
21.39.pdf
گزارشی پیرامون حضور سایه در خانهی فرهنگ گیلان
گزارش از:مزدک پنجهای
گیلهوا ویژهی فرهنگ، هنر و ادبیات خانهی فرهنگ گیلان
سردبیر ویژهنامه:علیرضا پنجهای
21.39.pdf