Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقشۀ متحرک تشکیل و تغییرشکل خلیج فارس

🔺این پهنۀ آبی در آخرین عصر یخبندان (حدود ۷۰ تا ۱۱ هزار سال پیش) تنها گودالی بسیار بزرگ بود که البته در عمق آن دریاچه‌ها و برکه‌هایی وجود داشت. پس از پایان عصر یخبندان و ذوب‌شدن یخ‌های قطبی و بالا آمدن سطح آب‌های زمین، سطح دریای عمان نیز بالا آمده و از طریق تنگۀ هرمز، آب به درون گودال جاری شد و تدریجاً یک خلیج شکل گرفت. ناگفته نمانَد که با حرکت ورقۀ عربستان به سمت ورقۀ ایران، خلیج میانشان نهایتاً تا ده میلیون سال دیگر محو و ناپدید خواهد شد .

💎
🆔 @maneshparsi
کشف بقایای یک بنای ساسانی در غرب ایران

سرپرست هیأت باستان‌شناسی ملاط آباد گیلان غرب:
کشف این محوطه (حریم محوطه باستانی ملاط آباد استان کرمانشاه)، مربوط به یک برجستگی کوچکتر است.

🔹این تپه کوچک که با نام یاو کُل۲ معرفی شده، مربوط به یک بنا از دوران ساسانی است.

🔹با توجه به وجود بناهای دوره ساسانی این احتمال وجود دارد که مربوط به یک آتشکده باشد.

🔹به دلیل حفاظت نشدن قسمت زیاد این بنا از بین رفته است.

🔹آنچه که امروزه از آن باقی مانده پشته‌­ای کوچک به ارتفاع ۲ متر است.


💎
🆔 @maneshparsi
فرهنگ و منش پارسی
💎 🆔 @maneshparsi 🔻🔻
🔹حفاظت از محوطه‌­ها معمولا سبب کشفیات علمی نیز می­‌شود. محوطه ملاط آباد دارای دو برجستگی است که به فاصله ۳۰۰ متری از هم­دیگر قرار دارند. بر اساس یافته­‌های سطحی و مواد فرهنگی به‌دست آمده از کاوش گمانه­‌ها این محوطه مربوط به دوران ساسانی و اسلامی است، گرچه آثاری اندک از دوران پیش از تاریخی نیز به دست آمد.

🔹امینی­‌خواه گفت: کشف مهم در مورد این محوطه، مربوط به برجستگی کوچکتر است که بر اساس پژوهش حاضر معلوم شد این تپه کوچک که با نام یاو کُل۲ (در زبان کُردی به معنی اسب کوتاه) معرفی شده، مربوط به یک بنا از دوران ساسانی است و با توجه به وجود بناهای متعددی از دوران ساسانی مانند آتشکده حسن زوردار و آتشکده و چهار طاقی سراب مورت در دشت گیلان غرب این احتمال وجود دارد که مربوط به یک آتشکده باشد.

🔹بنابر گزارش روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، این باستان‌شناس با ابراز تأسف از اینکه به دلیل حفاظت نشدن قسمت زیاد این بنا از بین رفته است، گفت: آنچه که امروزه از آن باقی مانده پشته‌­ای کوچک به ارتفاع ۲ متر است که مساحتی حدود ۷۰۰ متر مربع را دربر می­‌گیرد که امید است با کاوش این اثر مهم، برگی دیگر از تاریخ این منطقه باستانی گشوده شود.


💎

🆔 @maneshparsi
برگی از تقویم تاریخ

۵ مهر سالروز درگذشت ژاله قائم‌مقامی"عالمتاج"

(زاده ۱ اسفند ۱۲۶۲ فراهان -- درگذشته ۵ مهر ۱۳۲۶ تهران) شاعر "مادر پژمان بختیاری"

او متخلص به ژاله، مادرش مریم یا گوهر ملک، دختر معین‌الملک و پدرش میرزافتح‌اله، نبیره قائم مقام فراهانی بود. وی در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را آغاز کرد و تا ۱۵ سالگی دروس دیگر را آموخت.
سپس همراه خانواده‌اش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری "علی‌مرادخان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود" که در خدمات لشکری و نظامی بود- و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند - به ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آن‌ها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او برعهده علی‌قلی‌خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر، با وی بود.
ژاله ۲۳ ساله بود که نهضت مشروطه به‌وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون‌گرا، چنان که حتی به‌دلیل شرایط تاریکی که در آن می‌زیست و اشعار زنانه و سنت شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی می‌کرد.
به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتاب‌های ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد.
آرامگاه وی در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران است.

نمونه اشعار:
بسته در زنجیر آزادیست سرتا پای من   
بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من   
از توگر برتر نباشد جنس زن مانندتوست   
گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش   
رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من

گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق   
اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من   
شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق

چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم   
گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم
گر از بدبختیم افسانه خواند داستان‌گویی   
به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما   
پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم
برآن گسترده‌خوان‌گویی چه‌بودم؟ گربه‌ای‌کوچک   
که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما   
من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم
گرم چون‌خوشقدم مطبخ‌نشین می‌ساختی بی‌شک   
چو او می‌کردم ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم

ای ذخیره کامرانیهای مرد   
چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟   
جان سپاری باشد این یا زیستن؟

مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است   
مر زنان را از هزاران مرد نامحرم‌تر است
آن که زن را بی‌رضای او به زور و زر خرید   
هست نامحرم به معنی وربه صورت شوهراست




💎
🆔 @maneshparsi
#برگی_از_تقویم_تاریخ


#ژاله_قائم_مقامی، د
منوچهری دامغانی 1000 سال پیش شعری سروده که قشنگ میشه « #پاییز » رو باهاش حس کرد ! بسیار زیباست و گمان میکنم هیچ زبانی نتواند چنین شگفتی بیافریند !

دو بیت آغازین این سروده رو باهم بررسی میکنیم : ( آمیخته‌ای از آواها و رنگ‌های خزان )

همه‌ی ما پاییز رو با صدای « خش خش » برگ‌ها می‌شناسیم ؛ منوچهری خیلی استادانه واژگانی که صدای « خ » داشتند و بگونه‌ای آن صدای پاییزی و خزان رو تداعی میکنند، کنار هم گذاشته و این بیت زیبا رو خلق کرده

🔺خیزید و خز آرید که هنگام خزانست / باد خنک از جانب خوارزم وزانست

و از طرف دیگر رنگ‌های زرد و سرخ ِ برگ‌‌های درختان نشانه‌‌ای از آغاز پاییز است، منوچهری در بیت بعدی خیلی زیبا با واژه « رز » که ۳ معنی میده، این رنگ بازی پاییز رو نمایش داده

🔺آن برگ رزان 1 بین که بر آن شاخ رزانست 2 / گویی به مثل پیرهن رنگ‌ رزانست 3

رز 1 = درخت انگور
رز 2 = ریز، ریشه فعل ریختن
رز 3 = ریشه فعل رزیدن، رنگ کردن


💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from بدانیم🌏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قلعه بهستان حوالی شهرستان ماه‌نشان در استان زنجان

قلعه بهستان یا کهن دژ در شهرستان ماه‌نشان و در نزدیکی روستای بهستان و در کنار رود قزل اوزن جای گرفته‌، دیرینگی این دژ به دوره‌ی پادشاهی مان‌ناها بازمی‌گردد.

قلعه‌ای منحصر به فرد که متأسفانه به علت عدم توجه مسئولان میراث فرهنگی کشور و بخصوص استان در آستانه تخریب است.

بنظرم هرکسی که تو حوزه تصویر داره فعالیت میکنه میتونه با هنرش صدای این اماکن تاریخی باشه که شاید جایی که باید به گوش برسه …

🍃 @didYouKonw
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسشی از دکتر خالقی ، پژوهشگر شاهنامه :
اگر از شاهنامه دو بیت را بخواهید انتخاب کنید ، ان دو بیت کدام است ؟

🏆 دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

🏆 که ایران چو باغی است خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار




دکتر جلال خالقی مطلق (زاده ۲۰ شهریور ۱۳۱۶) ادیب  زبان شناس ، ایران شناس و شاهنامه پژوه ایرانی است. عمده کارهای پژوهشیِ او، در زمینه  شاهنامه و حماسه سرایی در ایران بوده است. دوستداران فرهنگ ایران زمین ، خالقی مطلق را بزرگ‌ترین شاهنامه‌پژوهِ همه ادوار می‌دانند؛ زیرا این باور به صورت عام وجود دارد که او توانسته بهترین تصحیح شاهنامه  را ارائه کند. وی عضو هیئت امنا و قائم مقام بنیاد فردوسی  استو سال‌ها در دانشگاه هامبورگ در آلمان تدریس کرده است و ۵۰ سال از عمر گرانبهای خود را صرف تصحیح شاهنامه کرده است .


💎
🆔 @maneshparsi
برگی از تقویم تاریخ

۷ مهر زادروز قوام‌الدین شریف

(زاده ۷ مهر ۱۲۹۹ کاشان -- درگذشته ۱۷ آبان ۱۳۸۳ تهران) پژوهشگر و از پیشکسوتان نامی دانش گیاه‌پزشکی

او در سال ۱۳۱۹ از دبیرستان کشاورزی کرج موفق به دریافت دیپلم پنج‌ساله کشاورزی و مدال درجه ۲ علمی از وزارت فرهنگ شد و در سال ۱۳۲۱ نیز گواهینامه ششم متوسطه و مدالِ علمی را کسب کرد. با در دست داشتن گواهینامه لیسانس مهندسی کشاورزی در سال ۱۳۲۴ در آزمایشگاه گیاه‌شناسی و بیماریهای گیاهی کرج و سپس در آزمایشگاه دفع آفات نباتی تهران در وزارت جهاد کشاورزی مشغول به کار شد. وی همچنین دارای مدارک رشته حقوق قضایی و زبان فرانسه و کارشناسی ارشد تحصیلات عالی کشاورزی و مدرک دکترای قارچ‌شناسی از دانشگاه پاریس و دکترای درجه عالی علوم طبیعی بود.

سمت‌ها:
وی رئیس اداره کل بررسی آفات نباتی و قرنطینه‌ای و رئیس بخش بیماری‌های گیاهی مؤسسه آفات بود. در سال ۱۳۳۶ با مصوبه هیئت وزیران برای بررسی آفات نباتی و قرنطینه‌ای به کشور انگلستان فرستاده شد.

پژوهش‌ها:
او ۳۲ مقاله و کتاب پژوهشی به چاپ رساند و ۱۳۰ مسافرت علمی به مناطق مختلف برای مطالعه و جمع‌آوری گیاهان و قارچهای کشور داشت. وی پژوهش‌هایی را بر روی نژاد جدیدی از ویروس سفیدک کرکی تنباکو که در ایران دیده شده و گونه جدید باکتری Rathayibacter tritici با نام Corynebacterium iranieum  که در ایران گزارش شده انجام داده‌ است. همچنین برای نخستین بار در ایران بیماری بوته‌میری جالیز را در اصفهان روی خربزه مشاهده و گزارش کرده بود.


💎
🆔 @maneshparsi

#برگی_از_تقویم_تاریخ


#قوام_الدین_شریف، ز
‍ ‍ برگی از تقویم تاریخ

۷ مهر روز بزرگداشت شمس‌ تبریزی

(زاده سال ۵۸۲ق تبریز -- درگذشته ۶۴۵ق خوی) عارف، صوفی

او از صوفیانِ سده هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کرده‌اند که به‌نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.
از زندگی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد، خبر مهمی در دست نبود. قدیمی‌ترین مدارک درباره وی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده‌ای را برحال شمس اطلاعی نبوده، چون شهرت خود را پنهان‌ می‌داشت و خویش را در پرده اسرار فرو‌ می‌پیچید».
او نزد استادانی چون شمس خونجی تحصیل کرد و به‌سیر و سلوک نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سله‌باف و پیر سجاسی، به‌کسب معرفت پرداخت.  چنان‌که از مقالات او بر می‎آید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود و از آن میان نام‌های شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا) فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محی‌الدین ابن‌عربی در مقالات شمس آمده است.

شمس و مولانا:
شمس‌تبریزی عاشق سفر بود و عمرش را به‌سیر و سیاحت می‌گذرانید. وی در ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت، مولانا را دگرگون ساخت. تا پیش از دیدار شمس، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود و در چهار مدرسه معتبر تدریس می‌کرد.
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحمل‌ ناکردنی بود. عوام و خواص به‌خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به‌کین او بستند. شمس تبریزی بعد از ۱۶ ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بی‌خبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بی‌کرانه بود.
سرانجام نامه‌ای از شمس به‌مولوی رسید و معلوم شد که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با ۲۰ تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس‌تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به‌قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.
اما شادمانی‌ها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج‌ها و آزارها به‌شمس رسید. او با همه عشق و علاقه‌ای که به صحبت مولانا داشت، تصمیم به‌ترک قونیه گرفت. به مولانا می‌گفت: «سفر کردم آمدم و رنج‌ها به‌من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود... سفر دشوار می‌آید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی» به سلطان ولد فرزند مولوی که نزدیک‌ترین مرید و همراز او بود بارها می‌گفت:
خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم.
در سال ۶۴۵ شمس‌تبریزی بی آنکه کسی آگاه شود قونیه را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت. مولوی بی‌تاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی به او مژده می‌دادند که شمس را در شام دیده‌اند و او مژدگانی‌ها می‌داد. با همین خبرها بود به امید یافتن شمس دوبار به‌شام سفر کرد، اما نشانی از او نیافت. شمس به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر کرده که این بار بعد از ناپدید شده به‌جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.


💎
🆔 @maneshparsi

#برگی_از_تقویم_تاریخ


#شمس_تبریزی
🌲 انسانِ خوب در شاهنامه 🌲

بخش ۱

«انسانِ خوب» در شاهنامه چگونه کسی است؟
انسانی است که به زحمت می‌شود گفت که با امروز مناسبت دارد، کما آنکه حتّی در آن زمان‌ها هم کسانی که در شاهنامه به خوبی شناخته شده‌اند، جای محکمی در زندگی نیافته‌اند، تقریباً همه‌ی آنها خیلی زود مُرده‌اند و آن تعداد کسانی هم که زندگی کرده‌اند، زندگیِ آنها با کشمکش و رنج همراه بوده است.
به هر حال برای ما که در کارِ وداع کردن با گذشته هستیم، خالی از فایده نیست که ببینیم گذشتگان نسبت به انسانِ خوب و انسانِ بد چه نظری داشته‌اند، زیرا شاهنامه چکیده‌ی فرهنگ و فرزانگیِ ایرانِ پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آموخته‌های پدرانِ خود طیّ نزدیک به دو هزار سال دست یابیم. در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار، متجدّد و عقب مانده، روشنفکر و تاریک‌فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد؛
آدم‌های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیکنامی و نجابت و شرم و غیرت، پایبند بودند و آن‌قدر پایبند بودند که حاضر بودند جانِ خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند، آدم‌های بد عکسِ اینها بودند؛
لیکن اگر انسان‌های خوبِ شاهنامه در زندگیِ شخصیِ خود کامیاب نبودند، در عوض از لحاظ نوعی و برای مردم منشاء خیر شناخته شده‌اند، زیرا زندگیِ آنها سرمشقِ نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریّت برای پیروز کردنِ خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفه‌ی پیشاهنگی بر عهده‌ی آنان نهاده شده بوده.
ایرانِ قدیم هر وقت خواسته است مثالِ روشنی از زندگیِ شایسته و رستگار عرضه کند، این کسان را در برابرِ نظر آورده، هیچ‌گاه از یادِ آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوانِ منبعی از امید و نیرو و تسلّیِ خاطر شناخته است...

          
💎
🆔 @maneshparsi
شب دیوانگی - سروده #هما_ارژنگی

صد زاغ و جغد و فاخته ،در تو  نوا ها ساخته
بشنیدیی  اسرار دل ، گر کم شدی  این  مشغله    ( حضرت مولانا)
بازم امشب این من ودیوانگی
نشئه شعر و شراب خانگی
ناله ء نای و کلام  مولوی
جذبهء  شوق آفرین مثنوی
درفروبندم به عقلِ خرده بین
تا فرود آید  گدای ره نشین
تا فرود آید  شهِ  تبریز من
شمسِ شیرینکاروشورانگیز من
صف به صف در مقدمش خورشید ها
در رکابش زهره و ناهید ها
دستگیرم گر شود دامانشا ن
جان فدا سازم که جان قربانشان
های های  گریه های  زار من
همچو نی گوید همه اسرارِ من
کاندرین وادی غریب افتاده ام
نا امید و  بی نصیب  افتاده ام..
این غریبستان سرای یار نیست
خلوتِ دلخواه آن دلدار نیست..
  آیدم  زان  بزم روحانی  ندا
آن چنان بانگی که بشکافد هوا
نعره ای از سوی یاران امین
همچنان رعدی که لرزاند زمین
کاین غریبستان منِ نادانِ تست
بشکن این تن تا درآیی تندرست
گول وغول وخیروشر درخویش بین
نقش شیطان و بشر در خویش بین
گویمش- بنگر مرا ای ملتمس
جان به فریاد آمدم ، فریاد رس
گوید این جان گوهری یکدانه است
با تباهی دشمن و بیگانه است
جان،  بود آن آسمانِ تا بنا ک
از پلیدی دور واز ناپاک، پاک
جانِ توخود نفحه ای ازکبریاست
پاره ای از پارهِ روح خداست
آسمانی، لیک در این آسِمان...
ای بسا ابر و غبار و پرنیان..
ای بسا اندیشه های رنگ رنگ
حرص وآز وشهوت وسودای جنگ
ای بسا  نادانی و خود  باوری
ای بسا  اندیشهء  تن پروری
ای بسا حقد وعناد وخشم و کین
میکشند از آسمانت بر زمین
این همه ابر گران در آسمان..
تیره می دارد رخِ آن دلستان
آینه  صافی نما  گر عاقلی...
تا نماید  مر ترا این جاهلی
ازهوس گر بگذری صافی شوی
واندرآن صافی تو فرمان بشنوی
. نی ، چو خالی نبود  از بادِ هوا
کی از او خیزد نوای جانفزا ؟! 
نای دل را خالی از نیرنگ  کن
سوی یارِ مهربان آهنگ کن
خالیا،کی خالی ازنور خداست
گر بدانی سوی یارت رهنماست
دم مزن، در خامشی اندیشه کن
لب فرو بند از سخن بنگر به بن
نیک بنگر بر رخ آن اژدها
کو نهان دارد رخ خورشید را
دم مزن تا ابر ها باران شوند
اندک اندک نقش ها ویران شوند
دم مزن، تا بنگری افلاک را
جلوه گا هِ  آسمان ِ  پا ک  را
امشب این بزم خدایی  آ نِ تو
اینهمه ، ارزانیِ ایمان ِ تو....
شد مبارک از دم ِ ما جان ِ تو
میدمد خورشید از ایوان ِ تو.
                    
   بیستم مهر ماه هزار و سیسد و هشتاد و دو  
#هما_ارژنگی

💎
🆔 @maneshparsi
Track 7
Unknown Artist
چامه "شب دیوانگی" بزم مولانا جلال الدین و شمس تبریزی

با اوای سراینده " #هما_ارژنگی"

💎
🆔 @maneshparsi
برگی از تقویم تاریخ

۸ مهر زادروز احمد افشار

(زاده ۸ مهر ۱۳۰۱ دزفول -- درگذشته ۲۱ دی ۱۳۹۰ انگلیس) هم‌میهن نیکوکار

او صاحب برند "چای‌احمد" است و بسیاری از ایرانیان، او را به‌خاطر انجام کارهای بشر دوستانه‌اش می‌شناسند.
هیچ دزفولی نیست که از بیمارستان افشار که او بنیادش نهاده بود بهره‌مند نشده باشد. زمانی که در شهر دزفول تنها درمانگاه شیروخورشید (هلال احمر) با حداقل امکاناتی که عمدتاً جوابگوی نیازهای درمانی بهداشتی شهر نبود، او اقدام به تاسیس اولین بیمارستان مجهز در این شهر کرد. بیمارستان شماره ۲ جندی‌شاپور در منطقه گلستان اهواز، با یاری او و خانواده‌اش پی‌ریزی و ساخته شد. (اکنون بیمارستان گلستان نام دارد. فرح پهلوی در افتتاحیه آن بیمارستان از آقای افشار تجلیل کرد).
در اهواز و دزفول هیچ نیازمندی به در خانه آنان نرفت که نا امید برگردد. به بسیاری از محصلین فقیر کمک می‌کرد تا به ادامه تحصیل بپردازند. در هر نوروز برای اکثر محصلین غیر مرفه مدارس لباس نو تدارک می‌دید و بین آنان پخش می کرد.
حاج احمد افشار و خانواده‌اش خدمات زیادی کرده‌اند. آن شادروان تنها بنیانگذار بیمارستانی در دزفول و اهواز نبود. ساخت بیمارستانها، مدارس، موسسات خیریه در ایران و سایر کشورهای جهان مانند هندوستان، سریلانکا، چچن روسیه و ... اعمالی هستند که باعث شده‌اند آنان بتوانند در قلوب بسیاری از مردم جای بگیرند و آنان را شاد کنند. افشار با اقدامات خیرخواهانه خود بذر انسانیت می‌پاشید. او با کمک کردن به دردمندان و در آغوش گرفتن بی‌پناهان هیچگاه احسان و نیکی خود را آلوده به‌منت نمی‌کرد.
آرامگاه وی در گورستان امام زاده رودبند دزفول است.

تعدادی از خدمات احمد افشار:
۱ - ساخت بیمارستان افشار دزفول (با مشارکت برادرش، علی‌محمد افشار
۲ - ساخت دبستان و دبیرستان افشار در دزفول
۳ - تقبل هزینه حدود ۶۰% ساخت بیمارستان دکتر گنجویان در دزفول در سالهای پس از جنگ عراق و ایران .
۴ - ساخت اورژانس بیمارستان دکتر گنجویان
۵ - ساخت دانشگاه علوم پزشکی دزفول در محوطه بیمارستان دکتر گنجویان
۶ - ساخت ۲۴ واحد مسکونی برای پزشکان شاغل در بیمارستان دکتر گنجویان
۷ - ساخت مرکز نگهداری معلولین ذهنی در دزفول
۸ - ساخت ارودگاه فرهنگی دانش آموزی در کنار رودخانه دز
۹ - ساخت خوابگاه دانشجویی صدف برای دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز در خیابان فروردین منطقه گلستان اهواز
۱۰ - ساخت دانشکده فنی و حرفه‌ای حاج احمد افشار در شوشتر
۱۱ - ساخت تعدادی واحد مسکونی برای افراد مستمند در دزفول
۱۲ - ساخت ۱۳ مرکز آموزشی در نقاط مختلف ایران ، از جمله در نمین، اردبیل، صباشهر و زابل
۱۳ - کمکهای نقدی فراوان به مراکز بیماران جذامی در شهرهای تبریز و مشهد.
۱۴ - کمکهای مالی فراوان ماهانه به خانواده‌های فقیر در دزفول، استان و کشور.
۱۵ - تأمین کمک مالی به آزاد کردن سالانه چندین زندانی ناتوان از پرداخت دیه.
۱۶ - ساخت بیمارستان بیماران سرطانی در کشور سری‌لانکا.
۱۷ - تأمین نیازمندی‌های چندین مرکز نگهداری فرزندان بی‌سرپرست در کشورهای روسیه و اوکراین.
۱۸ - کمک به نیازمندان و ساخت چند مدرسه در کشور مالی.
۱۹ - مشارکت در تهیه و توزیع مواد غذایی و خوراکی نذری در دزفول در طول سال و به‌ویژه در شبهای ماه رمضان.
۲۰ - مشارکت گسترده در ساخت بیمارستان های شماره یک و دو اهواز (بیمارستان های جندی‌شاپور سابق و گلستان اهواز)


💎
🆔 @maneshparsi

#برگی_از_تقویم_تاریخ


#احمد_افشار، ز
برگی از تقویم تاریخ

۸ مهر سالروز درگذشت منوچهر آشتیانی

(زاده ۱۹ مهر ۱۳۰۹ تهران -- درگذشته ۸ مهر ۱۳۹۹ تهران) جامعه‌شناس و پژوهشگر فلسفه

او خواهرزاده نیمایوشیج و نواده میرزای آشتیانی بود و پیشینه تاریخی خانواده‌های پدری و مادری، خاطرات سیاسی فعالیت در حزب توده، انشعاب خلیل ملکی، نهضت نفت و کنفدراسیون اروپایی دانشجویان ایرانی و جنبش دانشجویی آلمان را بازگو کرد. همچنین خاطرات علمی تحصیل در دانشسرای عالی تهران، انستیتو جامعه‌شناسی پاریس و دانشگاه هایدلبرگ آلمان، تدریس در دانشگاه‌های ایران و روایتی از مواجهه با فیلسوفانی چون ژرژ گورویچ، مارتین هایدگر و گئورگ لوکاچ را نوشت.
وی نوشته است: "تنها خاطره است که می‌ماند. نگاشتن یادداشتی بر تک‌نگاری خاطره‌شناسانه دوست محترم آقای نساجی بر خاطرات این‌جانب، ناچار به استقبال ابهامات آن رفتن است: زیرا یادهای گذشته و فواصل و عمق زمان را به احساس و آگاهی ما می‌رسانند که از تقابل بین گذشته و آینده حاصل می‌شوند. پس باید از بار اسارت خاطره‌ها بگریزیم و از سایه‌افکنی گذشته بر حال و معاصرت خاطرات جلوگیری کنیم تا از هجوم مرض‌آلود گذشته‌ها رهایی یابیم و در امان بمانیم."
این گفتگوها حول محور خاطرات سیاسی، علمی وی تنظیم شده و هر فصل آن به‌ یکی از مقاطع و مراحل فعالیت او در احزاب و تشکل‌های سیاسی و نیز تحصیل در دانشگاه‌های ایران و خارج اختصاص دارد. اما به تأملات نظری و تجربیات اجتماعی او از ایران و آلمان نیز می‌پردازد.
او به تحلیل‌های جالبی از دوران پیش از انقلاب و ماجرای زندان و اخراج از دانشگاه در دوران پس از انقلاب و باقی ماندن او در ایران می‌پردازد. مهم‌ترین تفاوت این کتاب با دیگر کتب تاریخ شفاهی ایران پیش و پس از انقلاب را می‌توان توجه عمده به مسئله اندیشه و به‌ویژه نهاد دانشگاه دانست که از همان فصل نخست با مرور تحلیلی تحصیلات وی در دانشسرای عالی تهران – به‌عنوان دانشجوی رتبه اول و حائز بورسیه ادامه تحصیل در خارج این دانشگاه که در آن زمان دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم به‌حساب می‌آمد – محل توجه قرار می‌گیرد و با بررسی خاطرات و تأملات درباره ساختار دانشگاهی فرانسه و آلمان و نیز تلاش‌های او برای تعامل با صاحب‌نظران دانشجویی و حزبی چپ آلمان و نیز مسافرت غیرقانونی او به مجارستان برای دیدار با گئورگ لوکاچ، فیلسوف برجسته مارکسیست، ادامه می‌یابد. در بازگشت به ایران هم تجربه تدریس در دانشگاه‌های مختلف پیش و پس از انقلاب و نیز وضعیت فلسفه و علوم اجتماعی موضوع پرسش است؛ به‌ویژه جامعه‌شناسی تاریخی و جامعه‌شناسی شناخت که او را می‌توان مؤسس و مهم‌ترین چهره این شاخه مهم نظری در ایران دانست.
همچنین، تأمل درباره علل رخداد انقلاب و نیز فصل پایانی درباره بررسی وضعیت کنونی اندیشه و جامعه ایران که با پرسشی درباره آرزوها و آرمان‌های این متفکر ۸۸ ساله برای آینده ایران به‌پایان می‌رسد. کتاب پرسیدن و جنگیدن که اولین جلد از «پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه در ایران» با ایده و اجرای رضا نساجی است، با پیش‌درآمدی از منوچهر آشتیانی و درآمدی از نویسنده، در دوازده فصل تدوین شده و به‌همراه یک مقاله از دوران تحصیل در آلمان و فعالیت در کنفدراسیون و نیز عکس‌ها و اسناد در ۵۲۴ صفحه به‌چاپ رسیده‌است.
منوچهر آشتیانی که در سال ۱۹۷۱ از دوره دکتری دانشگاه هایدلبرگ فارغ‌التحصیل شد،



💎
🆔 @maneshparsi
#برگی_از_تقویم_تاریخ


#منوچهر_آشتیانی، د
‍ ‍ برگی از تقویم تاریخ

۸ مهر روز بزرگداشت مولوی

(زاده سال ۶۰۴ق  بلخ -- درگذشته سال ۶۷۲ق قونیه)

او جلال‌الدین محمدبن بهاءالدین، معروف به «مولانا» «مولوی» «ملای روم» و «جلال‌الدین رومی» است که در کودکی مقارن حمله‌ مغول، با پدرش به آسیای صغیر در ترکیه‌ امروزی رفت و با خاندانش در قونیه مستقر شد. وی پس از فراگیری علوم از پدر و دیگر استادان قونیه و شام، به تدریس پرداخت و بعدها با عارفی بزرگ به نام «شمس‌ُالدین محمدتبریزی» در قونیه ملاقات کرد و از نَفَسِ گرم او چنان به تب و تاب افتاد که تا دم واپسین زندگی، سردی نیافت. در این دوره‌ پرشور که ۳۰ سال از پایان زندگی او را در بر می‌گیرد، آثار بی‌نظیری از او به‌ وجود آمد.
وی در مثنوی که آن را «مثنوی معنوی» می‌خوانند، مسائل مهم عرفانی، دینی و اخلاقی را مطرح کرده است که در آن، هنگام توضیح، به‌بیان آیات و احادیث و امثال می‌پردازد. غیر از مثنوی «غزل‌های مولوی» همچون دریای جوشانی از عواطف و اندیشه‌های بلند اوست که با نشیب و فراز همراه است. «مجموعه‌ غزلیات مولوی» «دیوان شمس تبریزی» نام دارد. همچنین  کتاب‌های «فیه مافیه، «مکاتیب» و «مجالسِ سَبعه» از آثار منثور اوست. آرامگاه مولوی در قونیه‌ ترکیه ا‌ست.



💎
🆔 @maneshparsi
#برگی_از_تقویم_تاریخ


#بزرگداشت_مولانا
بگفتم روز بی‌گاه است و بس ره دور، گفتا رو
به من بنگر، به ره منگر، که من ره را نوردیدم

#مولانا

۸ مهر ماه
روز بزرگداشت مولانا شاعر و عارف نامی ایران زمین خجسته باد🌹

💎
🆔 @maneshparsi
نقشه‌ی وسعت شعرای پارسی‌گوی در فلات ایران

از ‎GanjoorOfficial
💎
🆔 @maneshparsi
هشتم مهر روز بزرگداشت مولوی

مولوی مرزگستر قلمرو زبان فارسی


مولوی در پروردن و نگاه داشتن قدرت زبان فارسی و نشر و گسترش فکر و تمدنی که زاده و برخاسته از قلمرو اقوام هوشمند ایرانی است سهمی گرانقدر و ماندگار دارد.
فرزند بلخ نزدیک به شصت سال از زندگی را در «روم» گذرانید و هیچگاه نتوانست به زادگاه خود بازگردد. عمر او در شهر و دیاری گذشت که مردمش فرهنگی دیگر داشتند و گروه‌هایی از باشندگان آن‌جای به زبان‌های دیگر (یونانی و ترکی) متکلم بودند. با این وجود، مولوی که در کودکی بدان گوشه مهجور درافتاده بود به زبان فارسی- یعنی زبان پدری‌اش که کتاب بزرگی چون شاهنامه در آن زبان سروده شده بود و سخنوران بزرگی در بالیدن آن زبان کوشیده بودند- دو کتاب جاودانی سرود و به یادگار گذاشت. او توانست اندیشه‌های انسانی بسیار گرانمایه را در آن دو کتاب بپروراند و تأثیری بگذارد که فرزندان و بالیدگان مکتبش به همان زبان فهم سخن کنند و خود نیز بدان زبان شعر بسرایند و «فارسی‌زبان» و «ایرانی‌فرهنگ» بمانند.
مولانا سخن‌ها و اندیشه‌های ضمیر پرجوش و خروش را در چندین هزار بیت (مجموعۀ دو کتاب) سروده است. اما بنیادگذار مکتبی نفوذکننده در تصوف ایرانی و اسلوبی آشنایی‌پذیر در شعر فارسی شد و پیروان بسیار و مقلّدان متعدد یافت. بی‌گمان نیرومندی و توانایی زبان تصوف او- یعنی زبان فارسی- موجب آن است تا اندیشه‌های انسانی ژرف او- که در مواردی چند به هم‌وزنی سخنان متفکران طراز اول جهان است- ارزنده و زنده و یا به سخنی روشن‌تر «همیشگی» و جاودانه باشد. چگونه ممکن است چنین سخن‌ها و اندیشه‌های روح‌نواز سروده به فارسی از میان برود؟

آتش‌ست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

در مذهب عاشقان قراری دگرست
وین بادۀ ناب را خماری دگرست
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگرست و عشق کاری دگرست


ایرج افشار
💎
🆔 @maneshparsi
2024/09/30 02:34:05
Back to Top
HTML Embed Code: