Telegram Web Link
آیا خداوند مرکب از وجود و عدم است؟

نقدِ مهم ترین استدلالِ قائلینِ به وحدت وجود و نظریه تداخل_بیانِ محدودیتِ مُخلِ الوهیت

نقد مکتب تفکیک_ قسمت دوم

در نوشتار قبل شواهدی ارائه کردیم که نشان میداد مکتبِ میرزای اصفهانی، مسئله مهم آفرینش و خلقتِ جهان را غیر ممکن میداند و باعثِ «محدود شدنِ ذاتِ خدا» تلقی میکند و اشیاء جهان را ظهورات و ترشحاتِ ذاتِ الهی معرفی مینماید. در این نوشتار استدلالِ آنها برای این عقیده را تقریر میکنیم و سپس به نقدِ علمی و عقلانی آن خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است در ضمن پاسخ به استدلالِ قائلینِ به وحدت وجود به تقریر نظریه تداخل و پاسخ به آن نیز پرداخته خواهد شد.

الف. تقریرِ استدلالِ قائلینِ به وحدت وجود :

فلاسفه، عرفا، تفکیک و امثالشان عقیده دارند بر این که خداوند تبارک و تعالی مجموعه کل اشیاء است (العیاذ بالله)، این عقیده را وحدت وجود می گویند. استدلال ایشان بر اثباتِ این عقیده این گونه است که: اگر خداوند کل الاشیا نباشد، مرکب می شود از «وجود و عدم» یا به عبارت دیگر مرکب می شود از وجدان و فقدان. برای مثال اگر خداوند گاو نباشد، مرکب می شود از وجود خودش و عدم وجود گاو و این ترکیب از بدترینِ ترکیب هاست(شرّالتراکیب). زیرا لازمه اش «محدود بودنِ» ذاتِ خدا است به این بیان که: اگر خداوند فاقد گاو باشد، محدود می شود به گاو نبودن! ممکن است پرسیده شود که چه اشکالی دارد خدا محدود شود به نبودن گاو؟! در جواب می گویند که اگر خدا گاو نباشد «ممکن الوجود» می شود به این بیان که: خداوند وجودِ گاو را ندارد اما می تواند که آن را داشته باشد پس حالتِ امکانی در وجود خدا خواهد بود، در نتیجه خدا مطلقا هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد. در حالی که خدا «واجب الوجود» است پس: او کل الاشیا است.


ب. نقدِ استدلالِ وحدت وجودیان بنابر مبنایِ کلامی :

خداوند تبارک و تعالی موجودِ بدون اجزا و بدون زمان و بدون مکان است. از همین روی هیچ گونه ارتباطِ ذاتی میان او تعالی و مخلوقاتِ دارای اجزا و زمان و مکان نخواهد بود و به تعبیر دقیق تر ذوات این دو سنخِ موجود، تباین محض و تام دارند. با توجه به این مطلب، میابیم که ذاتاً ممتنع و مُحال است که خداوند ذوات و وجود خارجی مخلوقات را درون خود داشته باشد به این معنا که جزئی از او باشند، زیرا لازم می آید در عین حال که خدا دارای اجزا نیست، دارای اجزا باشد تا داشتنِ ذوات و وجود خارجی مخلوقات برای او به معنای جزئیت، محذوری نداشته باشد و این اجتماع نقیضین است. با توجه به این بیان، دانستید که اگر کسی بگوید: «خدا وجود و کمالات گاو را ندارد اما می تواند آن ها را داشته باشد.» حالت امکانی برای ذات خدا در نظر گرفته است و نتیجه آن ممکن الوجود بودن خدا است. زیرا خدایی که بتواند هم گاو باشد و هم بتواند گاو نباشد، پس مطلقا هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد. اما اگر کسی بگوید: «خدا وجود و کمالات گاو را ندارد و ذاتاً ممتنع است که آن ها را داشته باشد.» حالت امکانی برای ذات خداوند در نظر نگرفته است و نتیجه گفتارش ممکن الوجود بودن خدا نیست. از این توضیحات مفصلی که گذشت دانسته می شود که قول به مرکب بودن خدا از وجود و عدم اگر به این معنا باشد که او وجود مخلوقاتش را ندارد اما می تواند آن ها را داشته باشد، این ترکیب از وجود و عدم لازمه اش نفی وجوب وجود از خدا است و هیچ کسی از متکلمین و متشرعه چنین وصف فاسد و نادرستی را برای خداوند روا ندانسته است. اما اگر کسی بگوید خدا مرکب از وجود و عدم است به این معنا که وجود مخلوقاتش را ندارد و ذاتا ممتنع است که آن ها را داشته باشد، هیچ منافاتی با وصف وجوب وجود برای خدا ندارد‌. متاسفانه فلاسفه، عرفا، تفکیکی ها و امثال آن ها به جای روی آوردن به چنین نظری، از چاله به چاه افتادند و معتقد شدند به وجود خدایی که دارای بی نهایت جز وجودی است و از لوازم چنین عقیده ای این است که خداوند جاعلیت نداشته باشد به این معنا که هیچ چیزی را لا من شئ ایجاد نکرده باشد، بلکه جاعلیت خدا ذاتی باشد به این معنا که اشیا شکل ها و تطورات وجود خدا باشند.
🔽
🔼
پ. تقریرِ استدلالِ قائلینِ به نظریه تداخل :

بعضی از فلاسفه و اصحابِ مکتبِ تفکیک بر این عقیده رفته اند که خداوند تبارک و تعالی در کل مکان ها به نحو بی نهایت موجود است اما (بر خلاف نظر قائلین به وحدت وجود می گویند) خدا عین اشیا یا کل الاشیا نیست. به این بیان: در همان مکانی که مخلوقات موجود هستند، ذات خداوند تبارک و تعالی به دقت عقلی در همان مکان ها موجود است بدون این که مخلوقات عین ذات خدا باشند. برای مثال دقیقا در همان موطنی که سیب موجود است، ذات خدا هم موجود است بدون این که سیب عین ذات خدا باشد. استدلال ایشان برای اثبات این عقیده این گونه است که: اگر خداوند در مکانی نباشد، لازم می آید که مرکب شود از وجود خودش، و عدم خودش در آن مکان. یعنی محدود می شود به نبودن در آن مکان. ممکن است که پرسیده شود چه اشکالی دارد که خداوند مرکب شود از وجود خودش، و عدم وجود خودش در آن مکان، یا به عبارت دیگر محدود شود به نبودن در آن مکان؟ در جواب می گویند: زیرا لازمه اش اینست که حالت امکانی در ذات خدا باشد به این بیان که او در آن مکان نیست، اما می تواند در آن مکان باشد و چیزی که هم بتواند در مکانی باشد و هم بتواند در مکانی نباشد، پس مطلقاً هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد و این معنایی ندارد غیر از ممکن الوجود بودنِ خداوند. در حالی که او واجب الوجود است پس او در کل مکان ها است بدون این که عین الاشیا باشد.

ج. نقدِ استدلالِ قائلینِ به تداخل بنابر مبانیِ کلامی:

موجودی که متجزی باشد، طول و عرض و ارتفاع دارد. از طرفی باید دانست که مکانِ شئ چیزی غیر از همین ابعادِ سه گانه طول و عرض و ارتفاع آن نیست. پس موجودی که متجزی نباشد، از آنجایی که طول و عرض و ارتفاع ندارد باید بگوییم که او مکان ندارد. حال که این توضیحات را دانستید باید توجه داشته باشید که موجود متجزی مثل زید (که وجود خارجی آن با مکان داشتنش تلازم عقلی دارد)، دارای حالت امکانی است به این بیان که او هم می تواند در مشهد باشد و هم می تواند در مشهد نباشد، پس او ممکن الوجود است. زیرا چیزی که هم می تواند در مشهد باشد و هم می تواند در مشهد نباشد، پس مطلقا هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد. حال اگر کسی خدا را موجودی مکان دار بداند که در مشهد نیست، نهایتا باید بگوید: «خدا در مشهد نیست اما می تواند در مشهد باشد» و این یعنی در نظر داشتن حالت امکانی برای ذات خدا که لازمه اش ممکن الوجود بودن خدا است زیرا چیزی که هم بتواند در مشهد باشد و هم بتواند در مشهد نباشد پس مطلقا می تواند هم باشد و هم نباشد. اما خداوند تبارک و تعالی موجودی غیر متجزی است از همین روی، مکان ندارد زیرا از مکان داشتن موجود غیر متجزی، جمع بین تجزی و عدم تجزی لازم می آید که نتیجه آن اجتماع نقیضین است. پس می گوییم: «خداوند در مشهد نیست و ذاتاً ممتنع است که در مشهد باشد». از همین روی منافاتی بین نبودن ذات خدا در مشهد و وجوبِ وجود او نیست. نتیجه توضیحات این است که قول به مرکب بودن خدا از وجود خودش و عدم خودش در مکان ها، اگر به این معنا باشد که او در مکان ها نیست اما می تواند در مکان ها باشد، قطعا قولی باطل است. اما اگر به این معنا باشد که خدا در مکان ها نیست و ذاتاً ممتنع است که در مکان ها باشد، این قولی صحیح و در غایت اتقان است.
🔽
🔼
د. نکات بحث:

نکته اول: فرق بینِ استدلال قائلین به وحدت وجود و قائلین به تداخل این بود که قائلین به وحدت وجود می گفتند: «اگر خدا [مثلا] گاو نباشد، مرکب می شود از وجود خودش و عدم وجود گاو» اما قائلین به تداخل می گفتند: «اگر خدا [مثلا] در مشهد نباشد، مرکب می شود از وجود خودش، و عدم وجود خودش در مکان ها.»

نکته دوم: لفظ «مرکب» و لفظ «محدود» از الفاظی هستند که اکثر اهل علم، بسیار از آن ها می ترسند و مطلقا معنای آن ها را برای خداوند نفی می کنند در حالی که نباید صرف شنیدن یک لفظ، از آن ترسید و سریع آن را نفی کرد (اگر چه آن لفظ معمولا برای بار معنایی منفی استعمال شود) بلکه باید تعقل کرد و دید که از این الفاظ چه معنایی قصد شده است؟ بعد اگر مشخص شد که آن لفظ بار معنایی منافی با الوهیت دارد معنایش را از خدا نفی کنیم و اگر بار معنایی منافی ندارد و معنای صحیحی برای آن در نظر گرفته شده است، معنایش را به خدا نسبت بدهیم. برای مثال هیچ اشکالی ندارد که گفته شود: «خدا محدود به این است که گاو نیست‌.» به این معنا که گاو جزئی از خدا نیست و ذاتاً ممتنع است که جزئی از خدا باشد. یا مثلا گفته شود: «خدا محدود به اینست که در مشهد نیست.» اما نه به این معنا که می تواند در مشهد باشد اما نیست. بلکه به این معنا که در مشهد نیست و ذاتاً ممتنع است که آنجا باشد. اساسا محدودیت، زمانی باید از خدا نفی شود که بار معنایی آن، این باشد که خداوند دارای مقدار مشخصی از اجزا است. همچنین مرکب بودن، زمانی از خدا نفی می شود که بار معنایی آن، دارای اجزا بودن خدا باشد.

نکته سوم: دانستن این مطلب ضروری است که قائلین به وحدت وجود از آنجایی که نتوانستند بین نا محدود بودن وجود خدا و وجود دیگری غیر از خدا جمع کنند، از همین روی، آفرینش لا من شئ را منکر شدند. اما قائلین به تداخل با قول به تداخل مکانی خالق و مخلوق توانستند بین نا محدود بودن وجود خدا و وجود دیگر اشیا جمع کنند فلذا آفرینش لا من شئ را منکر نشدند و گفتند: «خدا اشیا را درون خودش لا من شئ آفریده است» که البته فساد هر دو قول (وحدت وجود و تداخل) را سابقا واضح کردیم.

@madraseh_kalam
مکتبِ میرزایِ اصفهانی، اعتقاد به وحدت وجود

نقد مکتب تفکیک_قسمت سوم


@madraseh_kalam || اینستاگرام
مکتبِ میرزایِ اصفهانی، اعتقاد به وحدت وجود

نقد مکتب تفکیک_قسمت سوم

الف. مقدمه بحث: در دو نوشتارِ گذشته نشان دادیم که اصحابِ مکتبِ تفکیک، آفرینش و خلقتِ جهان را غیرممکن میدانند و ماسوای خداوند را ظهورات و تعیناتِ ذاتِ الهی برمیشمارند. همچنین به نقدِ نظریه «وحدت وجود» و «نظریه تداخل» پرداختیم و مهم ترین دلیل وحدت وجودیان بر اِنکارِ اِمکانِ آفرینش را رد کردیم. در این نوشتار تلاش میکنیم برخی شواهد دیگر (علاوه بر آنچه در نوشتار اول آورده شد) از اعتقادِ «مکتب تفکیک» به «وحدت وجود» ارائه دهیم.

ب. «جنابِ میرزا مهدی اصفهانی» در تصریح به «وحدتِ وجود» بیان میکند موجودی غیر از خداوند وجود ندارد و وجود داشتن مخلوقات را باعث محدود شدنِ خدایِ بینهایتِ خود میداند: «ليس شيء غيره تعالى وغير وجوده وإلّا يلزم التحديد. غیر از خدا و وجود او هیچ چیزی نیست وگرنه محدودیت خدا لازم می آید» (تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۹۸) و همچنین میگوید:«الظاهر هو الله فقط وليس شيء سواه ولا أحد غيره. آن چه ظاهر است فقط خداست و هیچ چیزی غیر از خدا وجود ندارد.» (تقریرات، ص۶۹)

پ. این دیدگاه «اصحابِ تفکیک» مانند فلاسفه و صوفیه ناشی از بینهایت گسترده و نامتناهی دانستنِ ذاتِ خداوند و قرار دادن ذاتِ الهی به منزله کل اشیاء میباشد. چنانکه میرزای اصفهانی درباره بینهایت دانستنِ ذاتِ خداوند میگوید:«ولا نهاية لكمالاته كما أنه لا نهاية لذاته عزّوجلّ.» (ابواب الهدی، ص۲۴) این در حالیست که حتی خود فلاسفه نیز در برخی مواضع اعتراف کرده اند که متناهی و نامتناهی بودن از ویژگی های کمّیت و مقدار بوده و کمّیت نیز از اَعراضِ جسم میباشد:«النهاية واللانهاية من الأعراض الذاتية التي تلحق الكمّ. تناهی و عدم تناهی از اعراض ذاتی کمیت و مقدارند»(شرح الاشارات، ج۳، ص۱۷۶) و همچنین: «الكمّ عرض... ويختص الكم بخواص...الخامسة النهايةو اللانهاية. کم عرض است... و خواص و ویژگی هایی دارد که...پنجمین آن خواص متناهی بودن و نامتناهی بودن است.» (بدایة الحكمة، ص۷۷)

ت. با توجه به اختصاصِ «تناهی و عدم تناهی» به موجوداتِ دارای مقدار و اجزاء، بسیار تناقض آمیز است که ذاتِ خدایِ غیر مقداری توسط این مکاتبِ یاد شده «بینهایت گسترده» فرض شده است. این توصیفِ ناصحیح در حالیست که محققین و متکلمین برجسته امامیه با توجه به ادله عقلی و براهینِ حدوثِ عالَم، وقوعِ«بینهایت بالفعل»در میان اشیاء مقداری را نیز مُحال میدانند. چه رسد به خدایی که اساساً فرض این امور برای او نمی رود. برای نمونه: شیخ طوسی(ره) می فرماید:«إن وجود ما لانهاية له محال. همانا وجود چیزی که نهایت نداشته باشد محال است.» (الاقتصاد، ص٢٢) و همچنین علامه حلی(ره):«إن وجود ما لايتناهى محال على ما يأتي. همان طور که بیان خواهیم داشت وجود آن چه که نهایت نداشته باشد محال است» (شرح تجريد، ص٣٥)

ج. میرزای اصفهانی تنها خداوند را موجود میداند و وجود داشتنِ مخلوقات را انکار نموده و باعث شرک میداند، این در حالی است که در اسلام اعتقاد به خدایانِ متعدد شرک محسوب میشود، نه اعتقاد به وجود داشتنِ موجوداتِ متعدد!! : «حقیقت مختص ذات خداوند است. ذات مختص حضرت ربّ العزه میباشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقیقت، خدا هم حقیقت؟ نه نه نه، غلط محض است؛ کفر محض است. اگر چنین باشد پس تو هم مقابل خدایی تو یکی خدا هم یکی!» (معرفت نفس، میرزای اصفهانی ص۳۵۷_۳۵۶) و ایشان در همنوایی با فلاسفه و صوفیه، سخن آنها درباره «وحدت وجود» را در نهایت دقت و تحقیق دانسته و میگوید:«پس نه جعلي در کار است نه مجعولی. و به همين جهت است که مي‌بيني بزرگان فلاسفه مانند صدرالمتألهين [ملاصدرا] در آخر امر و نهايت تحقيق و دقت! معتقد شده‌اند که در عالم وجود، نه علتي در کار است و نه معلولي، و نه جعلي و نه مجعولي، بلکه وجود نزد ايشان مانند وجود واحدي است، و همين نيز مشرب جميع عرفاست.»(تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۱۱۳)

چ. «میرزا مهدی اصفهانی» رابطه خالق و مخلوق را در تفسیری وحدت وجودی اینگونه شرح می دهد:«هرگاه به این وجود [صادر اول] از نظر شکل و صورت و این بودن آن نگاه کنی، ناچار باید آن را نور محمد صلى الله عليه وسلم و مخلوق بدانی و حق نداری بگویی که آن خداست، چرا که خدا بدون شکل و نامتناهی است، و این نور از جهت اشاره و نظر کردن به آن تعیّن یافته است، ولی اگر نظر به اصل نوریت و وجود آن کنی و از تعین و شکل آن چشم بپوشی، به طور کلی از خلق صرف نظر کرده و به خدا توجه نموده ای» (تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۶۵) و همو میگوید:«في الواقع ونفس الأمر مع قطع النظر عن التعينات والمضايق... فإذا هو [نور محمد] الله تعالى. در واقع و نفس الامر با قطع نظر از شکلها و محدودیت ها ... او [نور محمد ص]، خدای تعالی است.» (تقریرات، ص۶۸_۶۷)
🔽
🔼
د. بازتاب این دیدگاه های وحدت وجودی در آثار «شیخ محمود حلبی» نیز قابل مشاهده میباشد. ایشان نیز همچون استادشان، تنها خداوند را موجود دانسته و مخلوقات را اَشکال و تعینات او میدانند:«این نور (خاتم الانبیا) از نظر اصل نوریت خداست و از نظر "این بودن"[تعینی خاص]خاتم الانبیاست» (معارف الهیه، حلبی، ص۷۵۹_۷۵۸) و «ما نیست صرفیم و با " نیست" فقط در لفظ فرق داریم...» (معارف الهیه، ص۷۴۶) و «حقیقت این است که لا وإلا در وجود و تمامي كمالات تسری دارد همچنانکه: "لا إله إلا الله"، "لا وجود إلا وجود الله"، "لا نور إلا نور الله" ، "لا قدرة إلا قدرة الله".» (معارف الهیه، ص۷۸۴)

ذ. با توجه به اینگونه شواهد است که محققی چون دکتر حسن انصاری ادعای "خلوص فکری" مکتب تفکیک را مورد تردید قرار می دهد: «سرتاپای افکار میرزا مهدی و شیخ محمود حلبی آمیخته است با باورهای عرفانی و فلسفی و در واقع مکتب معارفی مشهد یک نوع بازسازی فلسفه و عرفان است زیر پوشش احادیث و اهل بیت. شاهدش هم سخنان آقای حلبی است در درس های معارف درباره شهود و انخلاعات و مقامات و قدرت بر اعاجیب. قبلا شیخیه هم همین ادعاها را داشتند اما آنان هم جز تفسیری سرتاپا متأثر از فلسفه و عرفان آمیخته با احادیث غلات شیعه ارائه ندادند...» (منبع)و همچنین:«مکتب معارفی مشهد جز تجدید اندیشه های فلسفی و عرفانی قدیم در قالبی تازه نیست و اصلا نمی تواند جز این باشد. اصلا باید چنین باشد و این نه نقطه ضعف بلکه نشانی طبیعی بودن و بشری بودن آن مانند همه افکار بشری دیگر است.» (منبع)

ی: «دکتر حسن انصاری» مکتب تفکیک را مکتبی حاصل از نزاع های درونی تصوف میداند و میگوید: «تعالیم میرزای اصفهانی نوعی تفکر اخباری است که بخشی از آن مبتنی است بر احادیث مکاتب غالیانه شیعی...میرزای اصفهانی مشرب اصلی فکرش یک جریانِ عمومی اهل عرفان در نجف بوده که سرچشمه های آن برای یک مؤرخ ناشناخته نیست. در یک اختلاف فکری میان دو طیف مختلف از اهل عرفان در نجف تعالیمی را در نهایت پذیرفته و برای استحکام مبانی آن تلاش مشکوری کرده است. تفکراتی که در جریان کلی عرفان در نجف مطرح بوده از آبشخورهای متفاوتی همانند هر مکتب و منظومه فکری دیگری ریشه می گرفته است. بخشی از آن ریشه در تعالیم ملاصدرا و برخی ریشه در تعالیم محی الدین و برخی ریشه در تعالیم الهیات تنزیهی رجب علی و اتباع او و حتی قطب الدین نیریزی داشته است.» (منبع)

@madraseh_kalam
معرفی برخی آثار در زمینه نقد «مکتب تفکیک»
و «انجمن حجتیه»🔻


۱. کتابِ «مناظره با تفکیکیان»، حسن میلانی

۲.
کتابِ «نقد و بررسی مفهوم معرفت فطری در مکتب تفکیک»، رضا مختاری خویی

۳. جزوه «
شناخت مکتب تفکیک»، حسن میلانی

۴. کتابِ «فراتر از عرفان»، حسن میلانی

۵. کتابِ «متاهة التفكيك»، حسن میلانی

🎙همچنین برای مشاهده دوره های صوتی نقد مبانی مکتب تفکیک و مناظرات مراجعه شود به:

کانالِ استاد «حسن میلانی» و کانالِ «صوت شیخ»
@madraseh_kalam
لوازمِ فاسدِ قول به «وحدتِ وجود» و «تداخل»

نقدِ مکتب تفکیک_قسمت چهارم

@madraseh_kalam || اینستاگرام
2024/09/28 17:26:36
Back to Top
HTML Embed Code: