Telegram Web Link
معنایِ جبر، تفویض، امربین الامرین و اختيار
(قسمت دوم)

در ادامه پستِ شماره یک، ما به تقریر و بیانِ دیگری از مسئله، جبر، تفویض و اختیار خواهیم پرداخت. این تقریر ناظر بر معنای استقلال یا عدم استقلال انسان در انجام افعال خود، توضیح مفاهیمِ مربوط به آن و توجه به نقشِ خداوندِ متعال در افعالِ انسان ها، خواهد بود.

۱) مستقل یا غیرمستقل بودن انسان در انجام افعال خود به چه معناست؟!

گاهی گفته میشود که فعل، عمل و اراده ما مستقل از فعل، عمل و اراده الهی میباشد و در عین حال گاهی گفته میشود که اراده و فعل ما وابسته به اراده و مشیتِ خداوندِ متعال میباشد؛ این مسئله ممکن است باعثِ نوعی ابهام در ذهنِ ما شود، برای روشن تر شدن این موضوع، لازم است توضیحاتی ارائه گردد؛ زمانی که گفته میشود اراده و فعلِ اختیاریِ انسان، مستقل و جدا از اراده و فعلِ خداوند است به این معناست که حقیقتا انجام دادن و انجام ندادن های انسان یا به عبارتی همان ترک و فعلِ او ناشی از اراده خودِ اوست و نه اراده خداوند. خداوندِ متعال، اعمالِ خطا و ثوابِ انسان را انجام نمیدهد، خلق نمیکند و مشارکتی در آن ندارد. لذا این مفهوم از استقلال و جدایی فعل و اراده ما از خدا صحیح است و موجبِ تنزیه خداوند از ظلم و برقراری ثواب و عِقاب میباشد.

اما زمانی که گفته میشود اراده و فعلِ انسان، وابسته به اراده و مشیتِ خداوندِ متعال است به این معناست که قوه اختیار، اراده و توانایی ترک و فعل و اذنِ بهره مندی از این قوا از سوی خداوند به انسان داده شده است. این قدرت، توانایی و قوه در استمرار و بقای خود نیز نیازمندِ اذن و خواستِ خداوند است و همچنین اگر این اذن خداوند بر توانایی و استطاعتِ انسان برقرار نباشد، هیچ گاه انسان نمیتواند کاری کند و عملِ او نتیجه بخش نخواهد شد. لذا به این معنا اراده و فعلِ انسان، وابسته به اراده و مشیتِ خداوندِ متعال میباشد و هرگز مستقل نیست.


۲) آیا خداوند انسان ها را خلق کرد و آنها را رها نمود تا هر چه میخواهند انجام دهند و خود هیچ دخالتی نمیکند؟!
پاسخ این سوال منفی است. خداوندِ متعال، ذاتِ انسان، قدرت، توانایی و قوای او را خلق کرده است؛ و توانایی بر میراندن، معدوم نمودن و سلبِ قدرت و اختیار از او را دارد. همچنین خداوندِ متعال میتواند انسان را در انجام کارهایش از "توفیق، کمک و لطفِ" خود برخوردار کند. و یا با او از طریقِ "خذلان، عدمِ توفیق و ممانعت از انجامِ فعل" برخورد نماید. از طرفی آفریننده جهان، با امرِ ارسالِ رُسُل، هدایت، وحی، تعیینِ تکالیف و حدودِ کارها و تعیینِ پیشوا؛ انسان ها را رها نکرده است و همواره جهان تحتِ ربوبیت، نظارت، هدایت و دخالتِ آفریننده خویش است؛ و لذا چنانچه اعتقادِ برخی مفوضه یا اهلِ تفویض بر این بوده است که امورِ انسان از سوی خدا رها شده است، امری باطل و ناشایست است.

۳) بنابر آنچه تاکنون از این تقریر بیان شد
، انسان نه مجبور است به این معنا که ترک و فعل او را خدا اراده و خلق کند، که لازمه اش ابطالِ حکمت و عدل خدا شود العیاذ بالله(ردِ نظریه جبر)؛ و نه تفویض برقرار است به این معنا که انسان بعد از خلق شدن هر کاری که بخواهد انجام دهد و خداوند در امورِ او دخالت نکند، قضا و قدر، حساب و کتاب و توفیق و ممانعتی برقرار نباشد(ردِ نظریه برخی مفوضه). بلکه اندیشه صحیح یا همان نظریه اختیار آن است که خداوند، خالقِ انسان و قدرتِ اوست؛ اذنِ خداوند بر توانایی انجامِ کارها همواره موثر است، خداوند انسان را با توفیق یا ممانعت و خذلانِ خود رها نمیکند. هدایتِ خداوند، امر و نهی او و قضا و قدرش برقرار است و در عین حال، حقیقتاً انسان افعالش را خودش انجام میدهد و خداوند عادل و حکیم میباشد و افعالِ بشر را خلق نمیکند و انجام نمیدهد.

۴) "توحیدِ افعالی" نیز اگر به این معنا باشد که هر فعل و عملی در جهان همانا فعل و عمل خداوندِ متعال میباشد و هیچ کسی غیر از خداوند قادر به انجام کاری نیست. سخنِ باطل و اشتباهی است. اما اگر به این معنا باشد که خداوند در افعالِ خاص خود و مربوط به خود مانندِ خلقِ آسمان ها، زمین، کهکشان ها و انسان ها؛ واحد و متفرد است و هیچ کسی غیر از خودِ خداوند جهان را خلق نکرده است و در کارهای خداوند مشارکتی ندارد و در عینِ حال اعمال و حرکاتِ موجوداتِ مختار توسطِ خودِ آنها انجام میشود و پدید می آید، حرفِ صحیحی است.

@madraseh_kalam
معمایِ حَشویه، اخباریه و اهل حدیث


@madraseh_kalam || اینستاگرام
معمایِ حَشویه، اخباریه و اهل حدیث

🖋به قلم دکتر حسن انصاری:

معنای حشویه و ارتباط آن با اخباریه و اهل الاخبار

از من پرسش شد درباره نظر یکی از فضلای معاصر که جایی ابراز داشته اند که: اخباری یا حَشْویه یا حَشَویه به کسی می‌گویند که هرچه می‌شنود نقل می‌کند و کاری به صحت و سقم آن ندارد. اینجا سه چهار خطی درباره این موضوع می نویسم:

اصطلاح اخباری در کتاب های قدما را طبعا نباید با اصطلاح آن در مقابل اصولی خَلط کرد؛ گرچه بی ارتباط با آن هم نیست. اما به هرحال ما با دو معنای متفاوت این کلمه سر و کار داریم. اخباری و یا اهل الاخبار اصالتا در متون قدما به معنی راویان اخبار و به طور خاص راویان اخبار تاریخی اطلاق می شده و بنابراین محدثان را معمولا اخباری نمی گفته اند مگر آنکه در مقام تشبیه شیوه شماری از آنان بوده باشند با اهل الاخبار. راوی اخبار تاریخی عموما کاری به صحت و سقم روایات خود نداشته و تنها آنچه در اختیارش بوده و یا شنیده بوده را نقل می کرده اما در مورد محدثان فرض بر این بوده که آداب نقل حدیث را رعایت کنند. به همین دلیل برخی از محدثان را اگر می خواسته اند نقد کنند می گفته اند آنان شیوه های مقبول در نقل حدیث را رعایت نمی کرده و مانند اهل الاخبار و یا اخباریان هر چه می شنیده اند را ضبط و نقل می کرده اند. متکلمان هم گاهی محدثان را اخباری می نامیدند باز به همین دلیل نه اینکه متوجه فرق میان اخباری و محدث نباشند. در واقع آنان در معنای کلمه اخباری توسعه ای می داده اند. همین توسعه بعداً سببی شد که آن را در مقابل کلمه "اصولی" قرار دهند.

اما اخباری برخلاف نظر این فاضل معاصر ربطی به اصطلاح حشویه ندارد. اصطلاح حشویه را در اصل جهمیه و معتزله برای رد اصحاب حدیث سنی و مخالفان با عقاید تنزیهی معتزله و جهمیه به کار می بردند و مقصودشان این بود که آنان به عقایدی باور دارند که هیچ پایه و اساسی ندارد و با اصول نظر و تحصیل مخالف است. آدم های عوامی هستند که تنها به ظواهر الفاظ عنایت می کنند و قدرت فهم آیات و احادیث را ندارند. آنان اسلاف حنبلیان را در سده های دوم و سوم به حشوی گری متهم می کرده و آنان را حشویه می خوانده اند. به ویژه در عصر محنه این اصطلاح بیشتر مطرح شد گرچه اندکی قبل از آن هم مطرح بود. در داستان محنه حشویه را نابته و غوغا سالاران و غوغاء و عوام هم می خوانده اند که باز اشاره ای بود به اینکه آنها اهل نظر و تحصیل نیستند و افکار عوام گرا و نه خاص گرا دارند. طبعا مقصود معتزله از حشویه فقیهان حنفی و یا کسانی مانند امام شافعی نبود گرچه آنها هم و به ویژه شافعی خود راوی حدیث بودند.

بعدها البته اخباریانِ مخالفِ متکلمان را گاه به طعنه حشویه و نابته می خوانده اند. اما چنانکه گفتم ربطی میان اصطلاح اصلی اخباری و اهل الاخبار با حشویه نیست. اهل الاخبار هم ربطی به محدثان در اصل ندارد. بنابراین اینکه گفته شود حشویه کسانی بوده اند که هر حدیثی را نقل می کرده اند و کاری به صحت و سقم مطالب نداشته اند درست نیست و خلط اصطلاحات است.  احمد بن حنبل را معتزلیان حشوی می خوانده اند در حالی که در نقل حدیث کاملا رعایت اصول مقبول خود محدثان را می کرد و هر حدیثی را نقل نمی کرد و ضبط دقیق داشت و اهمال کاری نمی کرد.

منبع: کانال یادداشت های حسن انصاری

@madraseh_kalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خطرِ نفوذ و گسترشِ تصوف و غُلو

🎙استاد معاونیان

@madraseh_kalam
علم خداوند، حصولی یا حضوری؟!


@madraseh_kalam || اینستاگرام
علم خداوند، حصولی یا حضوری؟!



اختلاف بین فلاسفه و متکلمین درباره علم خدا:

از گذشته های بسیار دور، همیشه بین فلاسفه و متکلمین در زمینه علم خداوند تعالی اختلاف بوده است. فلاسفه بر این عقیده رفته اند که علم خداوند حضوری است، ولی متکلمین و متشرعه به پیروی از فرستادگان الهی، با این عقیده به مخالفت پرداخته اند، نزد ایشان علم خداوند تبارک و تعالی نه حصولی است و نه حضوری‌. از آنجایی که فهم این بحث تا حدودی مشکل است، لازم است مقدماتی مطرح کنیم.

علم حصولی و ویژگی آن:

"علم حصولی" عبارت است از وجودِ مفهومِ شئ در ذهن ما. مثلا وجود مفهوم میز در ذهن ما که همان آگاهی ما نسبت به میز است. یا مثلا وجود مفهوم درخت در ذهن ما که همان آگاهی ما نسبت به درخت است. از ویژگی های علم حصولی اینست که مورد فراموشی و غفلت واقع می شود، یعنی ممکن است که شخص موجود باشد و علمی که نسبت به چیزی داشته را از دست بدهد؛ مثل شخصی که در اثر تغذیه از بعضی خوراکی ها یا مواد دارویی خاصی دچار فراموشی شود.

علم حضوری و ویژگی آن:

"علم حضوری" عبارت است از حضور چیزی در چیزی. برای مثال: شما یک کتاب را در نظر بگیرید که دارای دویست صفحه است، این کتاب نسبت به صفحه پنجم خود علم حضوری دارد زیرا این صفحه در ذات کتاب، حضور دارد و معنای علم حضوری هم چیزی غیر از این نیست. همچنین این کتاب نسبت به کُل خودش علم حضوری دارد زیرا کُل خودش در خودش حاضر است. از ویژگی های علم حضوری اینست که جهل و غفلت و فراموشی در آن نیست زیرا علم حضوری معنایش دانستن نیست، بلکه صرف حضور چیزی در چیزی است.

مستنداتی درباره علم حصولی و حضوری:

معمولا مردم [چه اهل علم باشند و چه نباشند] بعد از توضیح مطلب، معنای علم حصولی را راحت درک می کنند و می پذیرند ولی معنای علم حضوری را درک نمی کنند و نمی پذیرند، بابت همین هم لازم است به مستندات واضحی که ارائه می شود خوب توجه کرد:

متن: من الواضح ان العلم ینقسم قسمه حاصره الی علم حضوری وهو حضور المعلوم لدی العالم بنفس وجوده، والی علم حصولی وهو حضور المعلوم لدی العالم بماهیته او مفهومه.

ترجمه: و از موارد واضح است که علم، منحصرا به دو قسم تقسیم می شود: 1- علم حضوری و آن حضور عالم نزد معلوم است به نفس وجودش. 2- علم حصولی و آن حضور معلوم نزد عالم است به ماهیت [همان وجود ذهنی] یا مفهوم آن.

شرح نهایه الحکمه، سید کمال الحیدری، ج۱۱ ص۴۱۲.

نگارنده در جای دیگر با تاکید تصریح می فرمایند که در علم حضوری، علم، عین معلوم است نه تابع معلوم، و این مطلب فهم معنای علم حضوری را واضح تر می کند:

ان العلم الحضوری عین المعلوم لا تابع له.

شرح نهایه الحکمه، سید کمال الحیدری، ج۱۲ ص۱۲.

با توجه به توضیحات و مستنداتی که بیان شد، مشخص می شود که وقتی فلاسفه می گویند خدا به شخص زید عالم است، منظورشان اینست که دقیقا شخص زید خودش علم خدا است به این معنا که او تعین عارض بر ذات خدا است، یعنی خدا خودش را متطور به شکل زید کرده و در نتیجه وجود او عین [جز] وجود خدا است. چنانکه یکی از عرفای معاصر، خودشان را علم خدا می دانند:

الهى چگونه حاضر نباشم كه معلوم تو بلكه علم توام وسع ربى كل شىء علما .

الهي نامه، حسن زاده آملی، ص۴۳.

خلاصه سخن: علم حضوری خدا به اشیا معنایش اینست که وجود هر شئ تکه و جزئی از وجود خدا است.

اشکالی مهم درباره تقسیم علم به حصولی و حضوری:

معنای علم، همان دانستن است و دانستن هم فقط در علم حصولی است، نه در علم حضوری. زیرا همان طوری که در بالا اشاره کردیم علم حضوری، صرف حضور چیزی در چیزی است و واضح است که حضور چیزی در چیزی اصلا از مقوله دانستن نیست! و بخاطر همین هم بود که قائلین به علم حضوری گفتند که در علم حضوری جهل راه ندارد! زیرا اصلا از مقوله دانستن نیست بلکه به معنای حضور است. برای واضح شدن مطلب به این مثال توجه کنید: شخصی به نام زید دچار مرض تب شده است در حالی که خواب است، مشخص است که زید تازه در خواب تب کرده و خودش نسبت به تب داشتنش هیچ اطلاع و آگاهی ندارد ولی نسبت به تب علم حضوری دارد زیرا تب در بدنش حاضر است بعد که زید از خواب بیدار می شود، مفهوم تب داشتن خودش در ذهنش حاصل می شود، یعنی آگاه می شود از این که تب دارد... پس کسی که علم را تقسیم به حصولی و حضوری می کند کار اشتباهی انجام می دهد زیرا این تقسیم، تقسیم شئ به خودش و غیر خودش است مثل کسی که بگوید انسان بر چند قسم است: ایرانی و اروپایی و طاووس!!! و... در واقع کسی که علم را تقسیم به حصولی و حضوری می کند، در مقام تقسیم لفظ علم به معانی متباینش است  مثل کسی که لفظ عین را بر اساس معانی آن، تقسیم می کند به فواره ! و سرباز ! و چشم ! و چشمه ! و... !
🔽🔽
🔼🔼
نظر صحیح درباره علم خداوند تعالی:

قطعا علم خدا، علم حصولی نیست زیرا ذات خدا متجزی نیست تا او تعالی هم علمش مانند ما مفاهیم عارضه در ذهنش باشد. همچنین علم خدا، علم حضوری نیست زیرا ما علم را به معنای دانستن برای خدا ثابت می کنیم و علم حضوری اصلا به معنای دانستن نیست بلکه علم حضوری همان جز و کل است که بر اساس مبنای وحدت وجود بدست می آید و این خلاف آموزه های عقلی فرستادگان الهی مبنی بر متجزی نبودن خدا است. آن چیزی که صحیح است، اینست که ما با برهان عقلی و اخبار فرستادگان الهی میدانیم خداوند متعال موجودی عالِم است و درباره علم خدا فقط و فقط همین را می دانیم که علم او [به معنای دانستن او] دقیقا همان ذات او است همین، نه بیشتر و نه کمتر، و هیچ کسی نمی تواند علم خدا را به کُنهش بشناسد.

@madraseh_kalam
علم خداوند به اشیاء قبل از خلقت


@madraseh_kalam || اینستاگرام
2024/09/28 23:25:42
Back to Top
HTML Embed Code: