Telegram Web Link
▪️مناجات شمر!

علامه امینی در «الغدیر» داستانی را از منابع عامه نقل می‌کند. کسی به نام ابواسحاق می‌گوید: من در سال ۶۲ هجری، یک سال بعد از حادثه کربلا، در مسجدالحرام بودم. دیدم کسی دارد با خدا مناجات می‌کند. کنار دست من نشسته بود و حرف‌های او به گوش من می‌رسید.
دیدم می‌گوید: «اللهم انّکَ تَعلَمُ انّی شَریف فَاغفرلی؛ خدایا تو می‌دانی من آدم شریفی هستم مرا بیامرز، اگر خلافی هم انجام دادم مامور بودم و معذور. «کنتُ ماموراً و معذورا»
ابواسحاق می‌گوید: این صدا و این جمله توجه مرا جلب کرد. گفتم او چه کسی است؟ نگاه کردم دیدم قاتل امام حسین (ع)، شمر است!

📚منبع
الغدیر، علامه امینی، ج ۷، ص ۱۴۷
تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۲۳، ص ۱۸۹


#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️نامه ابن زیاد به عمر

نامه ای توبیخ آمیز از ابن زیاد برای عمر رسید که در آن آمده بود: چرا امروز و فردا می‌کنی؟ ببین اگر حسین (ع) و همراهانش بیعت کردند و در برابر حکم من گردن نهادند، آنان را با مسالمت به سوی من بفرست و اگر نپذیرفتند بر آنان حمله کن و ایشان را به قتل آور و اعضایشان را مثله کن، چون سزاوار آن هستند و چون حسین (ع) را کشتی، اسب بر سینه و پشت او بتازان زیرا که او ناسپاس، تفرقه افکن و ستمگر می‌باشد! پس اگر تو به این دستور عمل کردی، پاداش کسی که شنوا و مطیع است برای توست و اگر آن را نمی پذیری، از کارگزاری ما و فرماندهی لشکر ما کنار رو و فرماندهی لشکر را به شمر واگذار که او از تو استوارتر و مصصم تر است، والسّلام.
در روایت غیر ابن اعثم آمده است که عبیداللَّه بن زیاد، حویزة بن یزید تمیمی را خواند و به او گفت: وقتی نامه مرا به ابن سعد رساندی اگر بلافاصله برای جنگ با حسین (ع) اقدام کرد که هیچ وگرنه او را بگیر و در بند کن و شهر بن حوشب را امیر قرار بده.
نامه این بود: «ای عمر بن سعد! من تو را برای هم نشینی با حسین (ع) نفرستاده ام. نامه‌ام که رسید حسین (ع) را مخیر کن که پیش من آید یا بجنگد».
چون نامه رسید، عمر بن سعد بلافاصله جریان را به حسین (ع) خبر داد و امام فرمود تا فردا به من فرصت بده، سپس ابن سعد به فرستاده گفت: نزد ابن زیاد گواهی ده که دستور او را انجام دادم.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۸۳


#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️شهادت امام حسین(ع) به نقل از عایشه

از عایشه نقل شده است که گفت:
حسین(ع) در حالی که به پیامبر(ص) وحی نازل می شد، به محضر وی در آمده و خود را روی او انداخت و از پشت او بالا رفت. جبرئیل گفت: یا رسول الله! او را دوست می داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو، او را خواهند کشت. جبرئیل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داده و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این سرزمین، «طف» است و چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج شد و در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می گریست فرمود: عایشه! جبرئیل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت. سپس در حالی که گریه می کرد به طرف اصحاب خود (که در میان آنان علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند) رفت. آنان عرض کردند: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد و این خاک را به من داده و گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد.

📚منبع
مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۹، ص ۱۸۷


#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️مشاهده تربت حضرت سیدالشهدا (ع) توسط پیامبر (ص)

ام سلمه می‌گوید: پیامبر در خانه من بود و حسین (ع) هم پیش من قرار داشت. امام حسین(ع) نزدیک پیامبر(ص) رفت. من او را گرفتم، به گریه افتاد. او را رها کردم باز نزدیک پیامبر رفت، او را گرفتم. در این هنگام که جبرئیل(ع) بر حضرت رسول اکرم(ص) نازل شده بود به رسول خدا(ص)‌ گفت: ای محمد! آیا او را دوست می‌داری؟ به زودی امت تو او را خواهند کشت و اگر می‌خواهی مقداری از تربتی را که او در آنجا به شهادت می‌رسد به تو نشان دهم. ناگهان پرهای خود را باز کرد و مقداری از تربت کربلا را به رسول خدا(ص) نشان داد، اشک رسول خدا جاری شد.

📚منبع
ترجمة الامام حسین(ع)، ابن عساکر، ص۲۴۵


#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️خبر دادن حضرت علی (ع) از شهادت امام حسین (ع)

ابن حجر می‌گوید: جمع فراوانی از محدثان روایت کرده‌اند روزی علی(ع) که برای جنگ با سپاه معاویه به سوی سرزمین صفین می‌رفت، به سرزمینی که الان قبر امام حسین(ع) در آنجاست، رسید و فرمود: اینجا محل اسبان آنها، اینجا محل بار و اثاثیه آنها، اینجا محل ریختن خون آنان است. جوانمردانی از آل محمد در این سرزمین به شهادت خواهند رسید که آسمان و زمین بر آنها خواهد گریست.

📚منبع
الصوائق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص ۱۱۴

#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️آثار شهادت حسین بن علی(ع)

خلف بن خلیفه از پدرش نقل می‌کند که گفت: چون حسین بن علی علیه السلام کشته شد، آسمان تیره و تار گشت و ستارگان آسمان آشکار شدند به طوری که در هنگام عصر ستاره جوزا را به چشم خود دیدم و خاک سرخ از آسمان بارید.

📚منبع
تاریخ الاسلام ذهبی، شمس الدین ذهبی، ص ۱۶


#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️مرثیه شافعی برای امام حسین(ع)

وَ قَدْ سُئِلَ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ زَمَنِ الْمَلِكِ النَّاصِرِ صَاحِبُ حَلْبَ أَنْ يَذْكُرَ لِلنَّاسِ شَيْئاً مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ جَلَسَ طَوِيلًا لَا يَتَكَلَّمْ ثُمَّ وَضَعَ الْمِنْدِيلَ عَلِيِّ وَجْهَهُ وبكي شَدِيداً ثُمَّ أَ نَشّاً يَقُولُ وَ هُوَ يبكي
ويل لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خصما ؤهو الصور فِي نَشْرِ الْخَلَائِقِ ينفخ
لا بُدَّ أَنْ تَرُدَّا لقيامة
فاطمه قَميصها بِدَمِ الْحُسَيْنِ ملطخ
ثم نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَبْكِي وَ صَعِدَ إِلَيَّ الصالحية وَ هُوَ كَذَلِكَ رَحِمَهُ اللَّهُ

در روز عاشورا زمان ملک ناصر حاكم حلب از سبط بن جوزی خواستند كه برای مردم مقتل حسين (عليه‌السلام) را بخواند و از منبر بالا رفت و مدتی طولانی روی منبر نشست و پارچه روی صورت خود انداخت و گريه شديدی كرد و در حال گريه گفت: وای بر كسی كه شفيعان او دشمنانش باشند در روزی كه در صور برای بيرون آمدن مردم از قبر دميده می شود. فاطمه در روز قیامت خواهد آمد در حالی كه پيراهنش به خون حسين آغشته است! سپس از منبر پايين آمده و در حال گريه به صالحيه رفت و در آنجا نيز گريست، خدا او را رحمت كند!

📚منبع
البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۱۹۵



#ماه_محرم
#محرم
#مداحی_عالمانه



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️آسمان دوبار گریست

در تفسیر ابن ابی حاتم آمده است که آسمان از زمانی که دنیا بوده است بر هیچ کسی نگریسته است مگر بر دو نفر یکی یحیی بن زکریا و دیگری حسین بن علی (ع).
از زید بن زیاد نقل شده که چون امام حسین(ع) کشته شد آفاق آسمان چهار ماه رنگ سرخ را به خود گرفته بود و از عطاء نقل شده که گریستن آسمان سرخ شدن اطراف آن می باشد.
طبرانی نقل می کند که محمد بن حمید جهمی از اولاد ابی جهم در قتل حسین این شعر را که به زینب دختر عقیل بن ابی طالب منسوب است انشاد کرد:

مَاذَا تَقُولُونَ إن قال الرَّسُولُ لَکُمْ         
مَاذَا فَعَلْتُمْ وَ  أَنْتُمْ  آخِرُ الأُمَمِ

بِأَهْلِ بَیْتِی وَ أَنْصَارِی وَذُرِّیَّتِی          
منهم أُسَارَی وقَتْلَی ضُرِّجُوا بِدَمِ

ماکان ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ        
أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فی ذَوِی رَحِمِ

چه می گویید اگر رسول خدا(ص) به شما بگوید که به عنوان آخرین امت با اهل بیت و یاران و ذریه من چه کردید؟ برخی از آنها را اسیر و برخی را کشته و با خون آغشته نمودید. جزای من هنگامی که شما را نصیحت کردم این نیست که با خویشان من اینگونه رفتار بد انجام دهید! 

📚منبع
تفسیر ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، ج ۱۰، ص ۳۲۸۹
المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، ج ۳، ص ۱۲۴


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️خداحافظی با طفل شش ماهه

امام به در خیمه آمد و فرمود: طفلم علی را به من دهید تا با او خداحافظی کنم. بچه را به او دادند و امام او را بوسید و فرمود: وای بر این مردم که طرف و خصمشان جدّ توست.
در همین حال که بچه در بغل امام بود، حرملة بن کاهل اسدی، تیری انداخت و او را در بغل پدر کشت. حسین(ع)، مشت خود را از خون او پر کرد و به آسمان پرتاب کرد و فرمود: خدایا! اگر پیروزی با ما نیست به جای آن خیر ما را قرار ده. سپس از اسبش پیاده شد و با غلاف شمشیر، گودالی کند و طفل را آغشته به خون، به خاک سپرد و بر او نماز خواند.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۶۰



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️حسین(ع) را جدش محمد(ص) شفاعت می کند و ابن زیاد را پدرش

از انس بن مالک روایت کرده اند که وقتی سر امام حسین (ع) را برای ابن زیاد آوردند، آن را که در تشتی بود برابرش گذاشتند و شروع به زدن آن با چوب دستی کرد. ابن زیاد می‌گفت: صورتی به زیبایی این چهره ندیده ام. من (انس) گفتم: این صورت شبیه پیامبر(ص) است. سپس سر برای یزید ارسال شد.
چون سر را پیش یزید بردند گفت: کسی تو را کشت که فامیل تو نبود.
از منذر ثوری روایت شده که گفته در حضور ربیع بن خُثیم بودم که یکی از قتله کربلا پیش او آمد. ربیع گفت: شما سرها را بر نیزه‌ها آویخته و بردید! سپس دستش را زیر زبان خود کرد و گفت:
بزرگانی را کشتید که اگر پیامبر(ص) بود، دهانشان را می‌بوسید و آنان را در دامن خود می‌نشانید.
آن گاه این آیه را خواند:

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (سوره زمر، آیه ۴۶)
ای خدایی که آسمان و زمین را آفریده و به نهان و آشکار آگاه هستی، در آنچه بندگانت با هم اختلاف دارند تو خود داوری خواهی کرد.

وقتی امام حسین (ع) کشته شد و سرش را برای ابن زیاد بردند، ابوبرزه را خواست و از او درباره رفتارش با امام حسین (ع) سؤال کرد. ابوبرزه از جواب طفره رفت و گفت: نمی دانم، خدا بهتر می‌داند. ابن زیاد گفت: به اندازه اطلاعات خودت سؤال می‌کنم. ابوبرزه گفت: اگر نظر مرا می‌خواهی حسین (ع) را جدش محمد (ص) شفاعت خواهد کرد و تو را پدرت زیاد. عبیداللَّه ناراحت شد و گفت: بیرون رو که اگر رفاقتمان نبود گردنت را می زدم.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۱۸۳


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️شهادت حضرت علی اکبر (ع)

علی بن الحسین که در آن زمان ۱۸ سال داشت، پیش آمد. وقتی نگاه امام به او افتاد سر به آسمان برد و گفت: خدایا! بر این مردم گواه باش که جوانی سوی آنان می‌رود که در خِلقت و در اخلاق و در سخن گفتن، شبیه ترین مردم به فرستاده توست. هرگاه شوق دیدار روی پیامبر را داشتیم به صورت او نگاه می‌کردیم. خدایا! برکات زمین را از اینان دور دار. جمعشان را پراکنده ساز و تکه تکه شان کن و آنان را همانند راه‌های منشعب قرار ده و والیان را از آنان خشنود مدار. چه این که ما را دعوت کردند تا یاری کنند ولی بر ما ستم روا داشته جنگیدند و ما را می‌کشند.
سپس حسین (ع) بر عمر سعد فریاد زد: چه می‌خواهی؟ خدا رحِم تو را قطع کند و کارَت را برکت ندهد و کسی را بر تو مسلط کند که در رختخوابت تو را بکشد، همان گونه که رحم مرا قطع کردی و به خویشی من با رسول خدا(ص) توجه نکردی. آن گاه امام صدایش را بلند کرد و این آیه را خواند:
إِنَّ اللَّه اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ذُرِّیةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ واللَّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را از میان همه مردمان برگزید که همه آن‌ها در مقام مانند همدیگرند (و ما خاندان پیامبر از این نسل هستیم).
علی بن الحسین(ع) با این رجز حمله ور شد: «من علی فرزند حسین بن علی هستم. به خدای کعبه قسم که ما به پیامبر نزدیک تر و (برای جانشینی او) سزاوارتریم. هیچ گاه فرزند زنازاده نمی تواند بر ما حکومت کند. آن قدر با نیزه و شمشیر، شما را می‌زنم تا آن‌ها کج شوند؛ ضربتی که شایسته یک جوان هاشمی و علوی است».
او همچنان می‌جنگید تا ضجه اهل کوفه از کثرت کشته شدگان به دست او بلند شد. گفته اند با وجود تشنگی، ۱۲۰ نفر را کشت. پس از جراحت‌های زیاد، پیش پدر بازگشت و گفت: بابا جان! تشنگی مرا می‌کشد و سنگینی تجهیزات، طاقتم را برده است. آبی هست که با آن بر دشمن قوّت بگیرم؟ حسین گریست و گفت: پسرم!
بر پیامبر و علی علیهما السلام و بر پدرت سخت است که آنان را بخوانی و نتوانند جوابت دهند و استغاثه نمایی و نتوانند کمکت کنند. آن گاه فرمود: زبانت را بیاور و زبان او را مکید و انگشترش را به او داد و فرمود: آن را در دهانت بگذار و به نبرد دشمن بازگرد. امیدوارم به زودی با جام پر آب جدت سیراب شوی. نوشیدنی که هیچ گاه بعد از آن تشنگی نیست. علی بن الحسین (ع) به میدان برگشت و حمله کرد و می‌گفت:
«حقایق جنگ آشکار شده و نمونه‌های آن ظهور کرده است. به خدا سوگند که شما را رها نخواهیم کرد تا شمشیرهایتان را غلاف کنید».
او جنگید تا دویست نفر را کشت. پس منقذ بن مره عبدی، ضربتی به فرق سر او زد که افتاد و دیگران هم شمشیرهای خود را حواله او کردند. دست بر گردن اسب کرد و حیوان، او را به لشکر دشمن برد. پس آنان با شمشیر، قطعه قطعه اش کردند. در لحظات آخرش به صدای بلند گفت: ای پدر! این جد من رسول خداست که با جام پر آبش سیرابم کرد. شربتی که دیگر تشنه‌ام نشود. جدم می‌گوید: شتاب کن که جامی هم برای تو گذاشته است.
امام حسین (ع) فریاد زد: پسرم! خدا بکشد گروهی که تو را کشتند. چه قدر بر خدا جرأت کردند که حرمت رسولش را هتک کردند. بعد از تو خاک بر سر دنیا باد.
حمید بن مسلم گوید: در این لحظه دیدم زنی چون خورشید، با شتاب بیرون آمد و ندای ویل و ثبور می‌داد. فریاد می‌زد: واحبیباه! وای میوه دلم! وای نور چشمانم! پرسیدم آن زن کیست؟ گفتند: زینب دختر علی علیهما السلام است. او آمد و خود را بر روی علی(ع) انداخت. حسین(ع) آمد و دست او را گرفت و او را به خیمه بازگرداند سپس با جوانان خود سوی فرزند برگشت و فرمود! برادرتان را ببرید. آنان علی(ع) را از محل شهادتش برداشتند تا جلو خیمه ای که مقابل آن می‌جنگیدند، گذاشتند. در این هنگام پسر بچه ای از خیمه‌ها بیرون آمد که در گوش هایش دو گوشواره بود و ترسیده بود. به چپ و راست می‌رفت و گوشواره هایش تکان می‌خورد. هانی بن بعیث حمله برد و او را کشت. در این حال حسین (ع) به اطراف خود نگاه کرد و کسی از مردان را ندید. علی بن الحسین زین العابدین (ع) که کوچک تر از برادرش علی شهید و بیمار بود و نسل خاندان پیامبر از او باقی ماند، بیرون آمد. او توان حمل سلاح نداشت و پشت سرش‌ ام کلثوم ندا می‌کرد که ای پسر! برگرد. او گفت: عمه جان بگذار در حضور فرزند رسول خدا (ص) بجنگم. امام حسین (ع) فرمود: ای‌ ام کلثوم! او را بگیر و برگردان تا زمین از نسل آل محمد (ص) خالی نشود. آن گاه که امام به اهل بیت و فرزندانش داغدار شد و جز زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسی نماند، ندا کرد: آیا دفاع کننده ای هست که از حرم رسول خدا (ص)‌ دفاع کند؟ آیا خدا پرستی هست که در خصوص ما از خدا بترسد؟ آیا یاری کننده ای هست که با کمک به ما امید یاری از خدا داشته باشد؟

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۵۶
▪️حال بکاء سبط ابن جوزی برای امام حسین(ع)

وَقَدْ سُئِلَ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ زَمَنِ الْمَلِكِ النَّاصِرِ صَاحِبُ حَلْبَ أَنْ يَذْكُرَ لِلنَّاسِ شَيْئاً مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ جَلَسَ طَوِيلًا لَا يَتَكَلَّمْ ثُمَّ وَضَعَ الْمِنْدِيلَ عَلِيِّ وَجْهَهُ وبكي شَدِيداً ثُمَّ أَ نَشّاً يَقُولُ وَ هُوَ يبكي:

ويل لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خصماؤه
والصور فِي نَشْرِ الْخَلَائِقِ ينفخ
لا بُدَّ أَنْ تَرُدَّا لقيامة فاطمه
وقميصها بِدَمِ الْحُسَيْنِ ملطخ

ثم نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَبْكِي وَ صَعِدَ إِلَيَّ الصالحية وَ هُوَ كَذَلِكَ رَحِمَهُ اللَّهُ

در روز عاشورا زمان ملك ناصر حاكم حلب از سبط بن جوزی خواستند كه براي مردم مقتل حسين (ع) را بخواند و از منبر بالا رفت و مدتی طولانی روی منبر نشست و پارچه روی صورت خود انداخت و گريه شديدی كرد و در حال گريه گفت: وای بر كسی كه شفيعان او دشمنانش باشند در روزی كه در صور برای بيرون آمدن مردم از قبر دميده می شود.‌ فاطمه(س) در روز قیامت خواهد آمد در حالي كه پيراهنش به خون حسين(ع) آغشته است! سپس از منبر پايين آمده و در حال گريه به صالحيه رفت و در آنجا نيز گريست! خدا او را رحمت كند!

📚منبع
البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۱۹۵


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️موضع‌گیری قاطع و شجاعانه شهید ابن‌عفیف در برابر سخنان عبیدالله بن زیاد

مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می نویسد: ابن زیاد از جایش بلند شد، از قصر بیرون رفت و وارد مسجد شد. از منبر بالا رفت و گفت: سپاس خدایی که حق و اهل آن را آشکار کرد و امیرالمومنین یزید و یارانش را یاری کرد و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را کشت! در این هنگام عبدالله بن عفیف ازدی که از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بود بلند شد و گفت: ای دشمن خدا! تو و پدرت و هر کسی که با تو بیعت کرد و پدر بیعت کننده با تو، همگی دروغگو هستید. ای ابن مرجانه تو فرزندان نبی خدا را به قتل میرسانی و بر منبری که جایگاه راستگویان است، بالا میروی؟! ابن زیاد گفت: او را بیاورید. سربازان او را گرفتند اما او از قوم خودش (قبیله ازدی) کمک خواست و آنها او را از دست سربازان رها کردند؛ اما ابن زیاد شبانه به دنبال او فرستاد. به طوری که او را از خانه اش خارج کردند و گردن زدند. رحمت خدا بر او باد.

📚منبع
ارشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج۲، ص ۱۱۷
مقتل الحسین(ع)، موفق بن احمد خوارزمی، ج۲، ص ۵۹



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️امان نامه برای فرزندان ام البنین(س)

هنگامی که ابن زیاد، نامه عمر بن سعد را نوشت (تا شمر به کربلا ببرد) عبداللَّه بن مَحْل بن حزام عامری برخاست و گفت: علی بن ابیطالب که در کوفه بود از ما خواستگاری کرد و دختر عمویمان‌ ام البنین را به ازدواجش در آوردیم که برایش عبداللَّه، عثمان، جعفر و عباس را آورد. بنابراین آن‌ها فرزندان خواهر ما هستند که با برادرشان حسین بن علی علیهما السلام همراهند. اگر اجازه دهی امان نامه ای برایشان بنویسیم، تفضل کرده ای.
عبیداللَّه اجازه داد و عبداللَّه بن محل، نامه ای نوشت و به غلامش «عرفان» داد*
چون نامه به برادران حسین علیه السلام رسید و آن را خواندند به غلام گفتند: دایی ما را سلام برسان و بگو ما را به امان شما نیازی نیست. امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است. غلام به کوفه بازگشت و به مولایش خبر داد، او هم دانست که آن‌ها کشته خواهند شد. شمر نیز رو به لشکر امام کرد و فریاد زد: خواهرزاده‌های من کجایند؟ عبداللَّه و عثمان و جعفر، فرزندان علی بن ابیطالب کجایند؟! آنان پاسخ او را نداده و همچنان ساکت ماندند. امام حسین (ع) به آنان فرمود: جوابش را بدهید هر چند فاسق است؛ به هر حال یکی از دایی‌های شماست‌.
آنان به شمر گفتند: به چه کار آمده ای و چه می‌خواهی؟ گفت: خواهرزادگان من! شما در امانید، خود را به خاطر حسین (ع) به کشتن ندهید و از امیرالمؤمنین یزید فرمانبردار باشید.
عباس بن علی (ع) فریاد برآورد: ای شمر! دستانت بریده باد! لعنت بر تو و آن امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا! به ما پیشنهاد می‌کنی از برادر خود حسین (ع) فرزند فاطمه علیها السلام دست برداریم و به فرمان لعنت شدگان و فرزندان ملعونان در آییم؟! وقتی شمر این پاسخ را از آنان شنید، خشمناک به سوی لشکر خویش بازگشت.


* صحیح این نام «کزمان» است.
(بنگرید به تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۱۵) که در این جا تصحیف شده است. به علاوه نام عرفان در میان عرب مشهور نیست.

*امّ البنین خواهر شمر نبود، بلکه هر دو از قبیله کلاب بودند و تعبیر خواهرزاده در رسم قبیله ای به معنای دقیق آن نیست؛ بلکه به معنای هم قبیله بودن است. شاید هم خواسته است از جنبه عاطفی استفاده کند. اما اینکه امام هم او را دایی برادرانش دانسته، در منابع دیگر نیست، بلکه اصلاً سخن امام در کتب دیگر نیامده است.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۸۴



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️شهادت فرزندان ام البنین سلام الله علیها

عثمان فرزند علی که مادرش‌ ام البنین، دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب بود. او می‌گفت: «من عثمان صاحب افتخارم، شیخ و بزرگم (پدرم) علی است که کارهای شایسته می‌کرد. از میان همه مردم او برادر و عموزاده پیامبرِ صاحب کمال بود». او هم جنگید تا کشته شد. آن گاه برادرش جعفر به میدان آمد که مادر او هم‌ ام البنین بود. او حمله کرد و می‌گفت: «من جعفر صاحب شرافتم؛ فرزند علی، انسان خوب و سخاوتمند. با نیزه‌های مضطرب و شمشیرهای آشکار و صیقلی، از حسین علیه السلام دفاع می‌کنم.» او هم جنگید تا شهید شد. پس از او برادرش عبداللَّه آمد که مادر او هم‌ ام البنین است. حمله کرد و می‌گفت:
«من فرزند علی دلاور و صاحب فضیلت و نیکوکارم. او شمشیر برّنده پیامبر و برطرف کننده مشکلات و ناراحتی‌ها بود». او هم جنگید تا کشته شد.
سپس عباس بن علی(ع) بیرون شد. مادر او هم‌ ام البنین است. هموست که سقا بود. او حمله کرد و می‌گفت: «سوگند به خدای عزیز و بزرگ، به حجون و زمزم، به حطیم و کناره کعبه که حرم است! امروز بدنم را به خونم رنگین خواهم کرد در راه حسین (ع) صاحب افتخارات کهن و پیشوای اهل فضل و کرم». عباس(ع) هم پیوسته جنگید تا گروهی از آن مردم را کشت و سپس کشته شد. پس امام فرمود: الآن کمرم شکست و راه چاره‌ام اندک شد.

* دیگر مورخان و مقتل نویسان شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را به گونه ای دیگر آورده اند.
(بنگرید به الارشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج۲، ص ۱۰۹ و مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی
ص ۸۹)

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۵۴


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️مذاکره بریر

بُریر بن خضیر هَمْدانی (که از پارسایانِ شب زنده دار و روزه دار بود) به امام گفت: ای فرزند رسول خدا! اجازه بده نزد ابن سعد فاسق روم و او را پند دهم شاید پند پذیرد و از کاری که می‌خواهد انجام دهد منصرف شود. امام حسین(ع) فرمود: اختیار با توست. پس بریر نزد عمر بن سعد رفت و داخل خیمه او شد و بدون آن که سلام کند نشست. عمر عصبانی شد و گفت: مرد هَمْدانی! چرا سلام نکردی؟ آیا من مسلمان و عارف به خدا و پیامبرش نیستم و شهادتین نمی گویم؟
بریر گفت: اگر تو خدا و پیامبر را آن چنان که می‌گویی می‌شناختی هیچ گاه برای کشتن عترت پیامبر راه نمی افتادی؛ علاوه بر این، آب فرات را که گوارایی اش آشکار است و همانند شکم مارها موج می‌زند و سگان و خوکان از آن می‌آشامند، بر حسین فرزند علی علیهما السلام و برادران و خاندانش که از شدّت تشنگی در حال مرگ هستند بستی، با این حال گمان می‌کنی تو خدا و پیامبر را می‌شناسی؟! عمر بن سعد لختی سر به زیر انداخت آن گاه سر بلند کرد و گفت: به خدا سوگند ای بریر! یقین دارم که هرکس با اینان بجنگد و حقّشان را غصب کند، بی شک در جهنم است. اما ای بریر! تو صلاح می‌دانی که من حکمرانی ری را ترک کنم تا نصیب دیگری بشود؟ به خدا سوگند! دلم به این امر راضی نمی شود سپس اشعاری را زمزمه نمود:
«عبیداللَّه از میان تمامی افراد برای نقشه ای از من دعوت کرد که هم اکنون برای انجام آن خارج شده ام. به خدا قسم نمی دانم و متحیرم و در این کاری که برای من پیش آمده در انتخاب یکی از دو امر مهم، مردد مانده ام. آیا حکومت ری را رها کنم در حالی که آرزوی من است یا گناه جنگ با حسین(ع) را به دوش کشم و می‌دانم در کشتن او آتشی است که هیچ چیز مانع آن نمی شود؛ امّا حکمرانی ری، نور چشم من است»

* جز ابن اعثم و خوارزمی این خبر را نقل نکرده اند و شاید از این جهت قابل تأمل باشد که اگر ابن سعد واقعاً درباره امام حسین (ع) چنین اعتقادی داشت هیچ گاه به جنگ آن حضرت نمی آمد. تعبیرات وی به گونه ای است که اگر حقیقتاً آن‌ها را گفته باشد نشانگر شدت شقاوت و دنیاخواهی اوست.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۸۸


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️امام در میدان جنگ /۱

«من فرزند علی نیک سرشت از آل هاشم هستم و این افتخار برایم کافی است. جدم رسول خدا، کریم ترین انسان‌های گذشته است و ما چراغ (هدایت) خدا روی زمین هستیم که می‌درخشیم. فاطمه مادرم دختر پاک احمد و عمویم جعفر، صاحب دو بال است.
کتاب خدا در میان ما نازل شده و هدایت و وحی در میان ما بوده است. ما امان الهی در میان همه خلق هستیم و به آن خوشحالیم و آن را مخفی نمی کنیم.

أنشأ هذه الأبیات و لیس لأحد مثلها و هی قوله:
فإن تکن الدنیا تعدّ نفیسة
فدار ثواب اللَّه أعلی و أنبل
و إن تکن الأبدان للموت انشئت
فقتل امرئ فی اللَّه بالسیف أفضل
و إن تکن الأرزاق قسماً مقدّرا
فقلّة حرص المرء فی الکسب أجمل

ما والیان حوض هستیم و دوستدار خود را از حوض کوثر سیراب می‌کنیم. محب ما در قیامت، خوشبخت و دشمن ما زیان کار خواهد بود».
آن گاه اشعار دیگری این چنین خواند: «مردم کافر شدند و از رسیدن به پاداش خداوند (که خالق انس و جن است) روی گرداندند. در گذشته علی علیه السلام و فرزندش حسن (ع) را کشتند و اکنون برای حسین (ع) آمده اند. برگزیده خلق خدا بعد از پیامبر، پدرم بود و من فرزند این دو برگزیده ام».

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۶۱


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️امام در میدان جنگ / ۲

شخصی به نام ابوالحتوف جعفی تیری انداخت که بر پیشانی امام نشست. آن حضرت تیر را بیرون آورد و دور انداخت و خون بر صورت و محاسنش جاری شد و گفت: بار خدایا! تو می‌بینی که من از این بندگان سرکش و گناهکارت چه می‌کشم. خدایا! جمع آن‌ها را پراکنده و یکایک آن‌ها را نابود کن و اَحدی از آنان را زنده مدار و هیچ گاه آنان را نبخش.
امام همچون شیر خشمگین بر آنان حمله کرد و کسی نمی توانست به شمشیرش نزدیک شود مگر آن که او را بر زمین می‌زد. تیرها از هر سو می‌آمد و بر گلو و سینه اش می‌نشست (به سر و صورتش می‌خورد) و می‌فرمود: ای امت بد! با عترت محمد (ص)‌ چه بد رفتار کردید. بدانید که پس از من، کشتن بندگان صالح خدا برایتان سخت و هراسناک نخواهد بود، چون با قتل من این کار برایتان آسان خواهد شد (و قبح آن خواهد ریخت) به خدا قسم امید دارم پروردگارم به بد رفتاری شما مرا بزرگ بدارد و انتقامم را از جایی که نفهمید بگیرد. حصین بن مالک سکونی فریاد زد: ای فرزند فاطمه! به چه چیز انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟
فرمود: میانتان شر می‌اندازد و (به این وسیله) خون هایتان را می‌ریزد سپس عذاب دردناکش را بر شما فرود می‌آورد. امام می‌جنگید تا آن که ۷۲ زخم برداشت. از جنگ، خسته و ضعیف شد و ایستاد تا دمی بیاساید. در این حال سنگی آمد و بر پیشانی اش خورد و خون جاری شد. لباسش را گرفت تا پیشانی اش را از خون پاک کند که تیر تیز سه شعبه و مسمومی آمد و بر قلب او نشست. امام حسین (ع) گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علی ملة رسول اللَّه(ص)*
پس سر به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدای من! تو می‌دانی که اینان کسی را می‌کشند که روی زمین فرزند پیامبری جز او نیست.

* شاید نتوان این جمله را به درستی ترجمه کرد یا معادل فارسی اش مفهوم خاص خود را نرساند. منظور امام آن است که من شهادت و رفتن به دنیای باقی را به نام خدا شروع می‌کنم و به اتکای خدا و با اعتقاد به دین جدم رسول خدا از این دنیا می‌روم.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۶۴


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️امام در میدان جنگ / ۳

امام تیر را از پشت سر بیرون آورد و خون مانند ناودان جاری شد. دستش را زیر محل زخم گرفت و چون پر از خون شد به آسمان پرتاب کرد. از این خون قطره ای به زمین بازنگشت و پیش از آن سرخی در آسمان دیده نشده بود. باز هم دستش را زیر زخم گرفت و چون از خون پر شد به صورت و محاسنش مالید و فرمود: این گونه به خونْ خضاب خواهم بود تا جدّم محمدصلی الله علیه وآله را دیدار کنم و بگویم ای رسول خدا! فلانی و فلانی مرا کشتند.
امام که از نبرد خسته شده بود در جای خود ایستاد و هر که به سویش می‌آمد باز می‌گشت و دست به خونش نمی آلود تا آن که مردی از قبیله کنده به نام مالک بن نسر پیش آمد و شمشیری بر سر آن حضرت زد. شب کلاهی که بر سرش بود پاره شد و خون جاری شد. امام فرمود: با این دستت غذا نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند.
آن گاه برنس را انداخت و قلنسوه* بر سر گذاشت و بر آن عمامه پیچید ولی خسته و وامانده شده بود. مرد کِندی برنس را که از جنس خز بود برداشت و بعد از واقعه برای همسرش‌ ام عبداللَّه برد تا آن را بشوید. زن گفت: کلاه فرزند رسول خدا را برداشته و به خانه من می‌آیی؟ از خانه‌ام بیرون رو که خدا قبرت را از آتش پر کند. دوستان او گفته اند دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بد حالی به سر می‌برد تا مرد.
شمر صدا زد: منتظر چه هستید؟ تیرها حسین را ناتوان کرده است. در این هنگام نیزه‌ها و شمشیرها بر امام باریدن گرفت. مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی، ضربتی کاری بر او وارد آورد و سنان بن انس، تیری بر گلوی آن حضرت زد.
صالح بن وهب مُرّی نیزه ای سخت بر لگن خاصره اش زد و امام با طرف راستِ صورت از اسب بر زمین افتاد.

* قلنسوه را کلاهی بلند و دراز دانسته اند.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۱۶۶


لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
▪️امام در میدان جنگ / ۳

حمید بن مسلم گوید: به سوی علی بن الحسین (ع) که در حال بیماری بر بستر افتاده بود، رفتم و دیدم شمر با عده ای حاضر بودند. آن‌ها به شمر می‌گفتند: آیا او را بکشیم؟ من گفتم سبحان اللَّه! کشتن کودکان بیمار چه معنا دارد؟
سپس از او حمایت کردم تا عمر سعد رسید و دستور داد هیچ کس وارد خیمه زنان نشود و کسی به این غلام بیمار، تعرض نکند و هر که از آنان چیزی برداشته، پس دهد. اما قسم می‌خورم که هیچ کس چیزی برنگرداند ولی به غارت ادامه ندادند. علی بن الحسین (ع) به من دعا کرد و فرمود: خدا با سخن تو شر اینان را از سر من کم کرد.
عبیداللَّه بن عمار گفته است حسین پیش از شهادت، شلواری به رنگ روشن بر تن داشت که ابجر بن کعب آن را برداشت و او را برهنه رها کرد! محمد بن عبد الرّحمن گفت: دستان ابجر در زمستان، خون ترشح می‌کرد و در تابستان همانند چوب خشک می‌شد.
یکی از شاهدان واقعه کربلا گفته است: من انسان مغلوب و مظلومی جز حسین (ع) ندیده بودم که پسران، برادران، پسر عموها و خاندانش کشته شده باشند و این گونه قلبی استوار و دلی بی باک داشته باشد. قبل و بعد از او همانندش ندیدم که وقتی حمله می‌کرد، مردان مانند بزهایی که گرگ در میان آن‌ها افتاده باشد، فرار می‌کردند.

📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۱۷۲



لینک کانال در تلگرام:
www.tg-me.com/maddahialemane

لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane

آدرس سایت مقتل:
www.maghtal.com
2024/11/16 10:04:24
Back to Top
HTML Embed Code: