📝 Analysis;
💭 The central conflict of Animal Farm arises when the animals’ desire for freedom and equality is corrupted by the consolidation of political power amongst the pigs. The animals’ original goal is expressed in the first chapter, in Old Major’s teachings and especially in “Beasts of England,” the song that becomes the anthem of Animal Farm. At the beginning of the novella, political power is embodied by the farmer, Mr. Jones, who indulges himself while the animals starve. The animals win easily when they rebel against Mr. Jones, and as a result they make the mistake of thinking they have overcome political power itself. In reality they have only overcome one of the forms that political power can take. By the end of Chapter 2, when Napoleon steals the cows’ milk, the political power becomes embodied by the pigs.
💭 Chapters 2 –7 trace the development of the pigs’ power, and the other animals’ growing awareness that they have not achieved their goal after all. The pigs—and Napoleon in particular—come to embody political power in three ways. First, they claim more and more of the farms’ resources for themselves. They start by stealing milk and apples, then eventually sell animal products to buy human luxuries like whisky. Second, the pigs become more violent, introducing the dog police force and ordering executions. Third, the pigs claim the power to determine what truth is. Squealer changes the Commandments of Animalism and the story of the Battle of the Cowshed. Meanwhile, the animals slowly come to realize that their lives are no better than they were before the Rebellion.
#analysis #Englishliterature
💭 The central conflict of Animal Farm arises when the animals’ desire for freedom and equality is corrupted by the consolidation of political power amongst the pigs. The animals’ original goal is expressed in the first chapter, in Old Major’s teachings and especially in “Beasts of England,” the song that becomes the anthem of Animal Farm. At the beginning of the novella, political power is embodied by the farmer, Mr. Jones, who indulges himself while the animals starve. The animals win easily when they rebel against Mr. Jones, and as a result they make the mistake of thinking they have overcome political power itself. In reality they have only overcome one of the forms that political power can take. By the end of Chapter 2, when Napoleon steals the cows’ milk, the political power becomes embodied by the pigs.
💭 Chapters 2 –7 trace the development of the pigs’ power, and the other animals’ growing awareness that they have not achieved their goal after all. The pigs—and Napoleon in particular—come to embody political power in three ways. First, they claim more and more of the farms’ resources for themselves. They start by stealing milk and apples, then eventually sell animal products to buy human luxuries like whisky. Second, the pigs become more violent, introducing the dog police force and ordering executions. Third, the pigs claim the power to determine what truth is. Squealer changes the Commandments of Animalism and the story of the Battle of the Cowshed. Meanwhile, the animals slowly come to realize that their lives are no better than they were before the Rebellion.
#analysis #Englishliterature
▫️رمان قلعهی حیوانات یا همان مزرعهی حیوانات با عنوان اصلی Animal Farm اثر به یادماندنی جورج اورول است که به شکلی واضح بر مبنای انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی نوشته شده است. براساس این کتاب، یک فیلم انیمیشن بریتانیایی در سال ۱۹۵۴ به کارگردانی John Halas و Joy Batchelor ساخته شده است.
▫️جورج اورول نام مستعار اریک آرتور بلر است. نویسندهای که دو کتابش (قلعه حیوانات و ۱۹۸۴) با هم، از دو کتاب از هر نویسنده قرن بیستمیای بیشتر فروش داشته است.
#داستان #ادبیاتانگلیسی
▫️جورج اورول نام مستعار اریک آرتور بلر است. نویسندهای که دو کتابش (قلعه حیوانات و ۱۹۸۴) با هم، از دو کتاب از هر نویسنده قرن بیستمیای بیشتر فروش داشته است.
#داستان #ادبیاتانگلیسی
📚 مزرعه حیوانات
▫️داستان با خواب میجر پیر شروع میشود. خوابی که در آن همهی حیوانات بدون سلطه و تسلط و زورگویی انسانها، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند. بعد از آن در یک گردهمایی، میجر به حیوانات دیگر میگوید که آنها باید برای رسیدن به چنین بهشتی کار کنند و زحمت بکشند. حیوانات با شوق شدید از رویای میجر استقبال میکنند اما میجر سه شب بعد از این گردهمایی میمیرد. بعد از مرگ میجر، سه خوک جوان به نامهای اسنوبال، ناپلئون، و اسکویلر، اصول اساسی میجر را در قالب فلسفهی «حیوان دوستی» معرفی میکنند.
▫️بالاخره یک نیمه شب، حیوانات موفق میشوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست بدهند و او را از مزرعه فراری بدهند. مزرعهی آقای جونز به مزرعهی حیوانات تبدیل میشود و حیوانات مزرعه خود را وقف به رسیدن به رویای میجر میکنند.
▫️باکسر، اسب گاریچی با اشتیاق زیاد، تمام وقت و انرژی خودش را پای رسیدن به رویای بهشت میگذارد و از قدرت زیادش در جهت رفاه و پیشرفت مزرعه استفاده میکند. باکستر، عقیدهی «بیشتر کار خواهم کرد» را به عنوان شعار خودش در نظر میگیرد.
▫️اسنوبال به حیوانات، خواندن یاد میدهد و ناپلئون به گروهی سگ جوان اصول «حیوان دوستی» را میآموزد. وضع مزرعهی حیوانات خوب و روبه راه است. تا وقتی که آقای جونز دوباره برای پس گرفتن مزرعهاش پیدایش میشود، حیوانات در نبردی به نام «جنگ گاودانی» او را شکست میدهند و تفنگ جاماندهی آقای جونز را به عنوان یادگار این نبرد برمیدارند.
▫️بالاخره یک نیمه شب، حیوانات موفق میشوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست بدهند و او را از مزرعه فراری بدهند. مزرعهی آقای جونز به مزرعهی حیوانات تبدیل میشود و حیوانات مزرعه خود را وقف به رسیدن به رویای میجر میکنند.
▫️حیوانات گرسنه هستند، از سرما رنج میبرند، و بیش از حد توان خود کار میکنند و ناپلئون حالا حاکم مطلق و بیچون و چرای مزرعه است. باکسر شعار دیگری هم به شعارهایش اضافه میکند: ناپلئون همیشه درست میگوید! پس تاریخ را تحریف میکند و تلاش میکند تا اسنوبال را شخصیتی منفی نشان دهد.
▫️در طول داستان رفتار ناپلئون کمکم بیشتر به انسانها شباهت پیدا میکند؛ مثلاً در تختخواب میخوابد، ویسکی مینوشد، و با کشاورزانی که در همسایگیاش هستند، داد و ستد میکند. اصول حیواندوستی در اصل این اعمال را قدغن کرده بود، اما تبلیغاتچی ناپلئون، برای تکتک اقدامات ناپلئون دلایل موجهی میتراشد و حیوانات را متقاعد میکند که ناپلئون رهبر بزرگی است و دارد اوضاع را برای همه بهتر میکند. آقای فردریک، کشاورز همسایه، ناپلئون را فریب میدهد تا از او الوار بخرد و بعد، به مزرعه حمله میکند و آسیاب را خراب میکند. پس از خراب شدن آسیاب، نبردی تن به تن درمیگیرد که در آن باکسر زخمی میشود. طبق گفتهی تبلیغاتچی ناپلئون، باکسر پس از منتقل شدن به بیمارستان با آرامش از این دنیا میرود و در آخرین لحظات زندگی، شورش حیوانات را تحسین میکرده است. اما واقعیت این است که ناپلئون، وفادارترین و زجر کشیدهترین کارگر خود را به یک قصاب فروخته تا با پولش بتواند ویسکی بخرد!!!
▫️در ادامهی داستان سالهای زیادی سپری میشود و خوکها به انسانها شبیه میشوند؛ مثل آدمها راه میروند و لباس میپوشند. در نهایت، هفت اصل حیواندوستی- که به هفت فرمان معروف است و کنار مزرعه نوشته شده بود- در یک اصل خلاصه میشود که این است: «همهی حیوانات با هم برابرند؛ اما برخیها از بقیه برابرتر هستند». ناپلئون در یک مهمانی شام از کشاورزی به نام آقای پیلکیگتون پذیرایی و اعلام میکند که قصد دارد با کشاورزان متحد شود تا علیه طبقهی کارگر – چه در جامعهی حیوانات و چه در جامعهی انسانها- قد علم کند. حیواناتی که دارند از پنجرهی خانه کشاورز به جمع بزرگان نگاه میکنند، دیگر نمیتوانند بگویند که چه کسی خوک است و چه کسی انسان…؟
✍ جورج اورول
#داستان #خلاصه #ادبیاتانگلیسی
▫️داستان با خواب میجر پیر شروع میشود. خوابی که در آن همهی حیوانات بدون سلطه و تسلط و زورگویی انسانها، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند. بعد از آن در یک گردهمایی، میجر به حیوانات دیگر میگوید که آنها باید برای رسیدن به چنین بهشتی کار کنند و زحمت بکشند. حیوانات با شوق شدید از رویای میجر استقبال میکنند اما میجر سه شب بعد از این گردهمایی میمیرد. بعد از مرگ میجر، سه خوک جوان به نامهای اسنوبال، ناپلئون، و اسکویلر، اصول اساسی میجر را در قالب فلسفهی «حیوان دوستی» معرفی میکنند.
▫️بالاخره یک نیمه شب، حیوانات موفق میشوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست بدهند و او را از مزرعه فراری بدهند. مزرعهی آقای جونز به مزرعهی حیوانات تبدیل میشود و حیوانات مزرعه خود را وقف به رسیدن به رویای میجر میکنند.
▫️باکسر، اسب گاریچی با اشتیاق زیاد، تمام وقت و انرژی خودش را پای رسیدن به رویای بهشت میگذارد و از قدرت زیادش در جهت رفاه و پیشرفت مزرعه استفاده میکند. باکستر، عقیدهی «بیشتر کار خواهم کرد» را به عنوان شعار خودش در نظر میگیرد.
▫️اسنوبال به حیوانات، خواندن یاد میدهد و ناپلئون به گروهی سگ جوان اصول «حیوان دوستی» را میآموزد. وضع مزرعهی حیوانات خوب و روبه راه است. تا وقتی که آقای جونز دوباره برای پس گرفتن مزرعهاش پیدایش میشود، حیوانات در نبردی به نام «جنگ گاودانی» او را شکست میدهند و تفنگ جاماندهی آقای جونز را به عنوان یادگار این نبرد برمیدارند.
▫️بالاخره یک نیمه شب، حیوانات موفق میشوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست بدهند و او را از مزرعه فراری بدهند. مزرعهی آقای جونز به مزرعهی حیوانات تبدیل میشود و حیوانات مزرعه خود را وقف به رسیدن به رویای میجر میکنند.
▫️حیوانات گرسنه هستند، از سرما رنج میبرند، و بیش از حد توان خود کار میکنند و ناپلئون حالا حاکم مطلق و بیچون و چرای مزرعه است. باکسر شعار دیگری هم به شعارهایش اضافه میکند: ناپلئون همیشه درست میگوید! پس تاریخ را تحریف میکند و تلاش میکند تا اسنوبال را شخصیتی منفی نشان دهد.
▫️در طول داستان رفتار ناپلئون کمکم بیشتر به انسانها شباهت پیدا میکند؛ مثلاً در تختخواب میخوابد، ویسکی مینوشد، و با کشاورزانی که در همسایگیاش هستند، داد و ستد میکند. اصول حیواندوستی در اصل این اعمال را قدغن کرده بود، اما تبلیغاتچی ناپلئون، برای تکتک اقدامات ناپلئون دلایل موجهی میتراشد و حیوانات را متقاعد میکند که ناپلئون رهبر بزرگی است و دارد اوضاع را برای همه بهتر میکند. آقای فردریک، کشاورز همسایه، ناپلئون را فریب میدهد تا از او الوار بخرد و بعد، به مزرعه حمله میکند و آسیاب را خراب میکند. پس از خراب شدن آسیاب، نبردی تن به تن درمیگیرد که در آن باکسر زخمی میشود. طبق گفتهی تبلیغاتچی ناپلئون، باکسر پس از منتقل شدن به بیمارستان با آرامش از این دنیا میرود و در آخرین لحظات زندگی، شورش حیوانات را تحسین میکرده است. اما واقعیت این است که ناپلئون، وفادارترین و زجر کشیدهترین کارگر خود را به یک قصاب فروخته تا با پولش بتواند ویسکی بخرد!!!
▫️در ادامهی داستان سالهای زیادی سپری میشود و خوکها به انسانها شبیه میشوند؛ مثل آدمها راه میروند و لباس میپوشند. در نهایت، هفت اصل حیواندوستی- که به هفت فرمان معروف است و کنار مزرعه نوشته شده بود- در یک اصل خلاصه میشود که این است: «همهی حیوانات با هم برابرند؛ اما برخیها از بقیه برابرتر هستند». ناپلئون در یک مهمانی شام از کشاورزی به نام آقای پیلکیگتون پذیرایی و اعلام میکند که قصد دارد با کشاورزان متحد شود تا علیه طبقهی کارگر – چه در جامعهی حیوانات و چه در جامعهی انسانها- قد علم کند. حیواناتی که دارند از پنجرهی خانه کشاورز به جمع بزرگان نگاه میکنند، دیگر نمیتوانند بگویند که چه کسی خوک است و چه کسی انسان…؟
✍ جورج اورول
#داستان #خلاصه #ادبیاتانگلیسی
❤3
🔸Eric Arthur Blair, known by his pen name George Orwell, was an English novelist, essayist, journalist and critic. His work is characterised by lucid prose, biting social criticism, opposition to totalitarianism, and outspoken support of democratic socialism.
🔸اریک آرتور بلر با نامِ مستعار جُرج اوروِل(۱۹۰۳ - ۱۹۵۰)
داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِادبی و شاعر انگلیسی بود. او بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش مزرعه حیوانات که در ۱۹۴۵ منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ مشهور است. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشتهاند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها نوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.
#Englishliterature
🔸اریک آرتور بلر با نامِ مستعار جُرج اوروِل(۱۹۰۳ - ۱۹۵۰)
داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِادبی و شاعر انگلیسی بود. او بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش مزرعه حیوانات که در ۱۹۴۵ منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ مشهور است. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشتهاند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها نوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.
#Englishliterature
👍3
𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒍𝑶𝒏𝒆 𝒊𝑺 𝑩𝒆𝒕𝒕𝒆𝒓 𝑻𝒉𝒂𝒏 𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨𝒎𝒐𝒏𝒈 𝑾𝒓𝒐𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆...
تنهایی بهتر از بین آدم های اشتباه بودن است...!
🍃
تنهایی بهتر از بین آدم های اشتباه بودن است...!
🍃
👍1
👉 plague on it!
Anonymous Quiz
31%
🧩 پارتی بازی کردن! 😎
50%
🧩 مرده شورش رو ببرند! 🤭
19%
🧩 زندگی نکبت بار! 😐
❤2👍1
▫️گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی
و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی!
تحمل این موضوع، بسیار آسانتر از آن است
که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی،
که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد!
📕روزهای برمه
#جورج_اورول
#qoutes
و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی!
تحمل این موضوع، بسیار آسانتر از آن است
که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی،
که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد!
📕روزهای برمه
#جورج_اورول
#qoutes
👍10
🎧 Nicole Mckenna-
🎼 Fix the broken heart
💔 Sometimes
It gets to be too much
And I
Feel I’m being crushed
يه وقتهايى ..
ديگه بيش از حد ميشه دردام
و من حس ميكنم دارم خُرد ميشم
❤️🩹 But if I really think about it
It’s okay, I can allow it this one time
One time
اما اگه واقعا خوب فكر كنم
بازم اوكيه، اين يكبار هم ميتونم اجازه بدم
💔 That’s how
You fix a broken heart
Oh, a broken heart
اينجوريه كه من
يه آدم قلب شكسته اش رو ترميم ميكنه
قلب شكسته
❤️🩹 Sometimes
I’d really like to close
My eyes
But then I wouldn’t see the road
يه وقتهايى
واقعا دلم ميخواد چشم هام رو ببندم
اما بعد ديگه نميتونم جاده رو ببينم
💔 So I pause and keep them open
Try to look past all the broken
And just be, just be
پس صبر ميكنم و چشمهام رو باز نگه ميدارم
سعى ميكنم از همه ى
چيزهايى كه منو شكست بگذرم
و فقط خودم باشم .. فقط باشم
❤️🩹 That’s how
You fix a broken heart
Oh, a broken heart
اينجورى قلب شكسته ام رو التيام ميدم
قلب شكسته ام رو...
#متن_موزيك
🎼 Fix the broken heart
💔 Sometimes
It gets to be too much
And I
Feel I’m being crushed
يه وقتهايى ..
ديگه بيش از حد ميشه دردام
و من حس ميكنم دارم خُرد ميشم
❤️🩹 But if I really think about it
It’s okay, I can allow it this one time
One time
اما اگه واقعا خوب فكر كنم
بازم اوكيه، اين يكبار هم ميتونم اجازه بدم
💔 That’s how
You fix a broken heart
Oh, a broken heart
اينجوريه كه من
يه آدم قلب شكسته اش رو ترميم ميكنه
قلب شكسته
❤️🩹 Sometimes
I’d really like to close
My eyes
But then I wouldn’t see the road
يه وقتهايى
واقعا دلم ميخواد چشم هام رو ببندم
اما بعد ديگه نميتونم جاده رو ببينم
💔 So I pause and keep them open
Try to look past all the broken
And just be, just be
پس صبر ميكنم و چشمهام رو باز نگه ميدارم
سعى ميكنم از همه ى
چيزهايى كه منو شكست بگذرم
و فقط خودم باشم .. فقط باشم
❤️🩹 That’s how
You fix a broken heart
Oh, a broken heart
اينجورى قلب شكسته ام رو التيام ميدم
قلب شكسته ام رو...
#متن_موزيك
❤3👍1
📚The Road Not Taken
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth.
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same.
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I--
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
✍ Robert Frost
#Englishliterature
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth.
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same.
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I--
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
✍ Robert Frost
#Englishliterature
❤1👍1
📚 راه ناپیموده
در جنگلی زردفام
دو راه از هم جدا شده بودند
و افسوس كه نمی توانستم هر دو را در پيش گيرم
و من كه رهنوردی تنها بودم
مدتی دراز درنگ كردم
و تا چشم كار می كرد راه را دنبال كردم
تا آنجا كه در بوته ها
چرخی زد و نهان شد.
سپس راه ديگر را در پيش گرفتم
كه چون راه نخست زيبا بود
و شايد نسبت به آن، دعويی بهتری داشت
چرا که پوشيده از علف بود
و حضور پایی را آرزو مي كرد:
هر چند گذار بر آن دو
به واقع هر دو را يكسان سوده بود
و آن روز صبح هر دو همانند هم
تن به برگ هایی سپرده بودند
كه گامی تيره شان نكرده بود
وای ببين كه من راه نخست را برای روزی ديگر گذاشتم!
اما از آنجا كه می دانستم راه به راه می انجامد
شک داشتم كه اصلا از اين راه بی برگشت برگردم.
دوران ها كه سر آيد و جايی باشم
من با آه و افسوسی خواهم گفت:
در جنگلی دو راه از هم جدا شده بودند
و من راهی را گرفتم و رفتم كه كمتر سفرديده بود
و مايه ی تفاوت همه آن بود.
✍رابرت فراست
#ادبیاتانگلیسی #poem #شعر
در جنگلی زردفام
دو راه از هم جدا شده بودند
و افسوس كه نمی توانستم هر دو را در پيش گيرم
و من كه رهنوردی تنها بودم
مدتی دراز درنگ كردم
و تا چشم كار می كرد راه را دنبال كردم
تا آنجا كه در بوته ها
چرخی زد و نهان شد.
سپس راه ديگر را در پيش گرفتم
كه چون راه نخست زيبا بود
و شايد نسبت به آن، دعويی بهتری داشت
چرا که پوشيده از علف بود
و حضور پایی را آرزو مي كرد:
هر چند گذار بر آن دو
به واقع هر دو را يكسان سوده بود
و آن روز صبح هر دو همانند هم
تن به برگ هایی سپرده بودند
كه گامی تيره شان نكرده بود
وای ببين كه من راه نخست را برای روزی ديگر گذاشتم!
اما از آنجا كه می دانستم راه به راه می انجامد
شک داشتم كه اصلا از اين راه بی برگشت برگردم.
دوران ها كه سر آيد و جايی باشم
من با آه و افسوسی خواهم گفت:
در جنگلی دو راه از هم جدا شده بودند
و من راهی را گرفتم و رفتم كه كمتر سفرديده بود
و مايه ی تفاوت همه آن بود.
✍رابرت فراست
#ادبیاتانگلیسی #poem #شعر
👍2
📝 Analysis;
💭Frost uses the road as a metaphor for life: he portrays our lives as a path we are walking along toward an undetermined destination. Then, the poet reaches a fork in the road. The fork is a metaphor for a life-altering choice in which a compromise is not possible. The traveler must go one way, or the other.
💭The main theme of "The Road Not Taken" is making choices. You will make many choices in your life, and those choices can come with many different thoughts about what could have happened if you had chosen differently.
💭The Road Not Taken" is an example of formal verse (meaning that it rhymes and has a strict meter), but it doesn't adhere to any specific poetic form (such as a sonnet) that dictates, for instance, how many lines a poem must have. "The Road Not Taken" is a 20-line poem made up of four quintains (five-line stanzas).
#Englishliterature #analysis
💭Frost uses the road as a metaphor for life: he portrays our lives as a path we are walking along toward an undetermined destination. Then, the poet reaches a fork in the road. The fork is a metaphor for a life-altering choice in which a compromise is not possible. The traveler must go one way, or the other.
💭The main theme of "The Road Not Taken" is making choices. You will make many choices in your life, and those choices can come with many different thoughts about what could have happened if you had chosen differently.
💭The Road Not Taken" is an example of formal verse (meaning that it rhymes and has a strict meter), but it doesn't adhere to any specific poetic form (such as a sonnet) that dictates, for instance, how many lines a poem must have. "The Road Not Taken" is a 20-line poem made up of four quintains (five-line stanzas).
#Englishliterature #analysis
👍3
📝 بررسی «راه ناپیموده»؛
💭 شعر «راه ناپیموده» از چهار بخش تشکیل شده است و هر بخش پنج بند دارد. از این پنج بند، بندهای اول و سوم و چهارم با یکدیگر همقافیه هستند و بندهای دوم و پنجم هم به همین شکل. به عنوان مثال، پنج بند اول را در نظر میگیریم که در آن واژگان wood, و stood و could در سطرهای اول و سوم و چهارم و واژگان both و undergrowth هم در سطرهای دوم و پنجم قافیه را رعایت میکنند.
💭 اگر چه خود فراست در مورد سرودن این شعر حکایتی را در رابطه با «ادوارد توماس» نقل می کند، اما روانشناسان و ناقدان آن را سرشار از درونمایهای میدانند که به دور از روان شاعر نیست. از میان این تفسیرها، تفسیر پاتریک باست Patrick Bassett از همه عجیبتر است:
💭 «باسِت» باوری به وجود راوی و حتی دو راهی ندارد. به نظر او، راوی و دوراهی همه مقولات روحی هستند. وی در این شعر تصویر دو راه مجزایی را که به یک اندازه گام خوردهاند، حاکی از تمامی اختیارات و امکانات زندگی میداند که به وضوح مشخص است و ابهامی در آنها نیست؛ آنها یا تیرهاند ویا روشن (فقط سفید و سیاه).
«باسِت» سپس مطرح می کند که روح به راهی میرود که دلخواه اوست و این طیّ طریق تصادفی روح همان مقولهایاست که در تصور بیشتر مردم به عنوان فردیّت تلقی میشود. با نگاه دقیقتر به تفسیر«باسِت»، شباهت آن را با نظر لوئیس آنترمیر Louis Untermeyer در مییابیم: « آنترمیر» هم بر این باور است که استفاده از امکانات و اختیارات بستگی به تقدیر و سرنوشت دارد.
💭 اما آنچه پیداست، این است که این شعر در فضایی از تردید و تأسف شناور است. احساس تأسف از همان آغاز کار، از رهگذر نام شعر- «راهی که برگزیده نشد» – حضور خود را در صحنه اعلام می کند و نشان میدهد که شاعر چگونه بیشتر، به راهی فکر میکند که «نرفته است» و نه آن راهی که رفته. این احساس در آخرین بخش شعرعملکردی قدرتمندانه دارد. خواننده هم از همان آغاز در حسرتِ شاعر شریک است و با همان حسرت با راوی پا به جنگل زرد میگذارد. ترکیب «جنگل زرد فام» هم که جنگلی خزانزده و یا کنایه از خزان زندگیست، رنگمایهای از حسرتزدگی را به نخستین بند شعر میبخشد.
#ادبیاتانگلیسی #شعر #نقد
💭 شعر «راه ناپیموده» از چهار بخش تشکیل شده است و هر بخش پنج بند دارد. از این پنج بند، بندهای اول و سوم و چهارم با یکدیگر همقافیه هستند و بندهای دوم و پنجم هم به همین شکل. به عنوان مثال، پنج بند اول را در نظر میگیریم که در آن واژگان wood, و stood و could در سطرهای اول و سوم و چهارم و واژگان both و undergrowth هم در سطرهای دوم و پنجم قافیه را رعایت میکنند.
💭 اگر چه خود فراست در مورد سرودن این شعر حکایتی را در رابطه با «ادوارد توماس» نقل می کند، اما روانشناسان و ناقدان آن را سرشار از درونمایهای میدانند که به دور از روان شاعر نیست. از میان این تفسیرها، تفسیر پاتریک باست Patrick Bassett از همه عجیبتر است:
💭 «باسِت» باوری به وجود راوی و حتی دو راهی ندارد. به نظر او، راوی و دوراهی همه مقولات روحی هستند. وی در این شعر تصویر دو راه مجزایی را که به یک اندازه گام خوردهاند، حاکی از تمامی اختیارات و امکانات زندگی میداند که به وضوح مشخص است و ابهامی در آنها نیست؛ آنها یا تیرهاند ویا روشن (فقط سفید و سیاه).
«باسِت» سپس مطرح می کند که روح به راهی میرود که دلخواه اوست و این طیّ طریق تصادفی روح همان مقولهایاست که در تصور بیشتر مردم به عنوان فردیّت تلقی میشود. با نگاه دقیقتر به تفسیر«باسِت»، شباهت آن را با نظر لوئیس آنترمیر Louis Untermeyer در مییابیم: « آنترمیر» هم بر این باور است که استفاده از امکانات و اختیارات بستگی به تقدیر و سرنوشت دارد.
💭 اما آنچه پیداست، این است که این شعر در فضایی از تردید و تأسف شناور است. احساس تأسف از همان آغاز کار، از رهگذر نام شعر- «راهی که برگزیده نشد» – حضور خود را در صحنه اعلام می کند و نشان میدهد که شاعر چگونه بیشتر، به راهی فکر میکند که «نرفته است» و نه آن راهی که رفته. این احساس در آخرین بخش شعرعملکردی قدرتمندانه دارد. خواننده هم از همان آغاز در حسرتِ شاعر شریک است و با همان حسرت با راوی پا به جنگل زرد میگذارد. ترکیب «جنگل زرد فام» هم که جنگلی خزانزده و یا کنایه از خزان زندگیست، رنگمایهای از حسرتزدگی را به نخستین بند شعر میبخشد.
#ادبیاتانگلیسی #شعر #نقد
👍1🥰1
🔹Robert Lee Frost was an American poet. His work was initially published in England before it was published in the United States.(1874-1963)
🔹رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم میلادی بود. وی در دانشگاه میشیگان تدریس می نمود. شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند. بیشتر این شعرها در بندهای آغازین، خواننده را به دیدن منظرهای فرا میخوانند و در بندهای پایانی نتیجهٔ فلسفی را به وی پیشکش میدارند. شعرهای فراست در اوج بیپیرایگی سرشار از نوعی اندیشمندی و ژرف نگریست و گو اینکه مصالح شعرش را سادهترین اشیاء و عناصر تشکیل میدهد، اما در نهایت به غنای معنایی و حقیقت زندگی و انسان و سر انجام هستی گره میخورد. غنایی که گاه شنل طنز و کنایه و نماد را بر دوش دارد و گاه جامهٔ تمثیل و روایتهای داستانی را بر تن میکند. وی با نخستین مجموعهٔ شاعرانهٔ خود «خواست کودک» که ازرا پاوند نقد ستایشآمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانهٔ خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزهٔ پولیتزر را نصیب خود کرد.
#شعر #Englishliterature #ترجمه
🔹رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم میلادی بود. وی در دانشگاه میشیگان تدریس می نمود. شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند. بیشتر این شعرها در بندهای آغازین، خواننده را به دیدن منظرهای فرا میخوانند و در بندهای پایانی نتیجهٔ فلسفی را به وی پیشکش میدارند. شعرهای فراست در اوج بیپیرایگی سرشار از نوعی اندیشمندی و ژرف نگریست و گو اینکه مصالح شعرش را سادهترین اشیاء و عناصر تشکیل میدهد، اما در نهایت به غنای معنایی و حقیقت زندگی و انسان و سر انجام هستی گره میخورد. غنایی که گاه شنل طنز و کنایه و نماد را بر دوش دارد و گاه جامهٔ تمثیل و روایتهای داستانی را بر تن میکند. وی با نخستین مجموعهٔ شاعرانهٔ خود «خواست کودک» که ازرا پاوند نقد ستایشآمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانهٔ خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزهٔ پولیتزر را نصیب خود کرد.
#شعر #Englishliterature #ترجمه
👏3
👑 phrases;
💍 you're an imposter! 😎
/یُر اِن ایمپاستِ/
▫️تو یه شیادی!
💍 in a nutshell! 🐚
/این ا نات شِل/
▫️ بطور خلاصه!
💍 I'm famished! 🤢
/آیم فَمیشد/
▫️عجیب گرسنه ام!
💍 I turned a blind eye! 🫣
/آی تِند ا بلایند آی/
▫️خودم رو به ندیدن زدم!
#english
💍 you're an imposter! 😎
/یُر اِن ایمپاستِ/
▫️تو یه شیادی!
💍 in a nutshell! 🐚
/این ا نات شِل/
▫️ بطور خلاصه!
💍 I'm famished! 🤢
/آیم فَمیشد/
▫️عجیب گرسنه ام!
💍 I turned a blind eye! 🫣
/آی تِند ا بلایند آی/
▫️خودم رو به ندیدن زدم!
#english
❤4👍1
👍2