Telegram Web Link
🎼 Dive into the deep blue sea-
Bang Gang


💛Wait, for me to fade
Resting in your arms, Again alone
صبر كن تا ناپديد بشم
دوباره تنها، در آغوش تو آروم بگيرم

💜I will leave my home
Was i born to be alone
But my heart is strong
And my search is goes on
To see, If i can find my love
من خانه ام رو رها ميكنم
به دنيا اومدم تا تنها باشم
اما قلبم قويه، و جستجوم ادامه داره
كه ببينم ميتونم عشقم رو پيدا كنم

🤍(U take my hand and follow me
Together we can swim
in the darkest stream
U'r gonna drown if u follow me
Take dive into the deep blue sea
Together we had a dream
We can bring it back if u set me free
We'll meet again if u follow me
Lets go together to the dark blue sea)
تو دستاى منو گرفتى و دنبالم اومدى
با هم ميتونيم از تاريكترين جريانها هم بگذريم
اگه منو دنبال كنى تو هم غرق ميشى
تو درياى آبى عميق شيرجه بزن
ما با هم يك رويا داشتيم
اگه منو آزاد كنى ميتونيم با هم برش گردونيم
اگه دنبالم بياى، بازم منو ميبينى
بيا با هم بريم به درياى آبى و تاريك

💛(You) say that you're the same
But my love is gone, Again alone
تو گفتى هنوزم همونى، اما عشق من رفته
و بازم تنهام

💜I gave you trust, i gave you time
You fooled my heart, you stole my mind
Hurts in every single way
Gave me hope and it wasn't  true
Its dying too...
من اعتمادم و زمانم رو به تو دادم
تو قلبم رو فريب دادى، و ذهنم رو دزديدى
هرجور تونستى عذابم دادى
بهم اميدى دادى كه واهى بود
اميدى كه ديگه داره ميميره

#متن_موزيك
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Alas that beautiful beloved where hence?
Alas that graceful Goddess where hence?
In our midst like a candle brightly shone
Where hence, alas, without us where hence?
Like a shivering leaf my heart constantly moan
Beloved left at midnight, where hence?

عجب آن دلبر زیبا کجا شد
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد
میان ما چو شمعی نور می​داد
کجا شد ای عجب بی​ ما کجا شد
دلم چون برگ می​لرزد همه روز
که دلبر نیم شب تنها کجا شد

مولانا
#مولوی #ادبیات #شعر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️اگر میدانستی در آنسویِ سکوت چه اقتداری نهفته است، برای همیشه زبان را رها می‌کردی. من استادِ سخن‌گفتن در سکوتم. در تمام زندگی‌ام با سکوت سخن گفتم و سرتاسرِ تراژدی‌های زندگی‌ام را ساکت زیسته‌ام.

🍃
✍🏽 فئودور داستایفسکی
📕 یادداشت‌های زیرزمینی
#فیودور_داستایوفسکی #quote
"The Lottery" is a short story written by Shirley Jackson, first published in the June 26, 1948, issue of The New Yorker. The story describes a fictional small American town which observes an annual tradition known as "the lottery," in which a member of the community is selected by chance and stoned.

#englishliterature #story
📚 The Lottery

💭The villagers of a small town gather together in the square on June 27, a beautiful day, for the town lottery. In other towns, the lottery takes longer, but there are only 300 people in this village, so the lottery takes only two hours. Village children, who have just finished school for the summer, run around collecting stones. They put the stones in their pockets and make a pile in the square. Men gather next, followed by the women. Parents call their children over, and families stand together.

💭Mr. Summers runs the lottery because he has a lot of time to do things for the village. He arrives in the square with the black box, followed by Mr. Graves, the postmaster. This black box isn’t the original box used for the lottery because the original was lost many years ago, even before the town elder, Old Man Warner, was born. Mr. Summers always suggests that they make a new box because the current one is shabby, but no one wants to fool around with tradition. Mr. Summers did, however, convince the villagers to replace the traditional wood chips with slips of paper.

💭Mr. Summers mixes up the slips of paper in the box. He and Mr. Graves made the papers the night before and then locked up the box at Mr. Summers’s coal company. Before the lottery can begin, they make a list of all the families and households in the village. Mr. Summers is sworn in.Some people remember that in the past there used to be a song and salute, but these have been lost.

💭Tessie Hutchinson joins the crowd, flustered because she had forgotten that today was the day of the lottery. She joins her husband and children at the front of the crowd, and people joke about her late arrival. Mr. Summers asks whether anyone is absent, and the crowd responds that Dunbar isn’t there. Mr. Summers asks who will draw for Dunbar, and Mrs. Dunbar says she will because she doesn’t have a son who’s old enough to do it for her. Mr. Summers asks whether the Watson boy will draw, and he answers that he will. Mr. Summers then asks to make sure that Old Man Warner is there too...

#englishliterature #story #summary
📚 داستان لاتاری یا همان قرعه کشی در سال ۱۹۴۸ توسط شرلی جکسون، نویسنده‌ی آمریکایی نگاشته و در روزنامه‌ی نیویورکرز چاپ شد. نقدها‌ی اولیه‌ای که از این اثر به عمل آمد عموماً منفی و تخریبگرانه بود. شرلی جکسون تا مدت‌ها پس از چاپ داستانش نامه‌های تنفرآمیز بی‌شماری دریافت کرد و افراد زیادی پس از خواندن این داستان اشتراک خود با روزنامه‌ی نیویورکرز را لغو کردند. در گذر زمان اما خوانندگان ارزش واقعی این داستان را دریافته و جکسون را بخاطر نوشتن چنین داستانی تحسین کردند. داستان لاتاری با عناوینی نظیر “قرعه کشی” و “بخت‌آزمایی” نیز شناخته می‌شود. آنچه که در ادامه می‌خوانید خلاصه و نقدی از این داستان است.
📚 لاتاری

▫️داستان لاتاری با توصیفی زیبا از یک صبح آرام در اواخر فصل بهار شروع می‌شود. مردم روستایی در آمریکا که تعدادشان کمتر از سیصد نفر است خود را آماده‌ی مراسمی خاص می‌کنند که هر ساله باید در ۲۷ ژوئن برگزار شود. به همین منظور سال‌ها پیش جعبه‌ای سیاه تدارک دیده شده که برگه‌های قرعه کشی در آن انداخته می‌شوند. این جعبه در ایام دیگر سال ارزش آنچنانی ندارد و اکثر اوقات بی استفاده است. شب قبل از قرعه کشی، آقای سامرز و آقای گریوز لیستی از تمام خانوادها‌ی ساکن روستا تهیه می‌کنند و در ازای هر خانواده یک تکه کاغذ داخل جعبه می‌اندازند. تمام کاغذها، بجز یکی، سفید هستند و هیچگونه نوشته‌ای برروی آن‌ها نیست. یکی از کاغذ‌ها نقطه‌ای سیاه و درشت روی خودش دارد و شخصی که این کاغذ را از درون جعبه بردارد برنده‌ی قرعه کشی شناخته می‌شود.

▫️صبح روز قرعه کشی، کمی قبل از ساعت ۱۰، مردم در قسمتی از روستا دور هم جمع می‌شوند. ابتدا پسرهای کوچک از راه می‌رسند و شروع می‌کنند به جمع‌آوری سنگ. سپس مردان روستا به جمع آن‌ها اضافه می‌شوند و در نهایت زنان به آن‌ها ملحق می‌شوند. هنگام قرعه‌کشی هرشخص باید در کنار افراد خانواده‌ی خودش باشد. هنگامی که قرعه کشی آغاز می‌شود، سرپرست هر خانواده یک کاغذ تاخورده را از داخل جعبه‌ی سیاه برمیدارد اما سمت دیگرش را نگاه نمی‌کند. وقتی که آخرین نفر کاغذ خود را برداشت، همه بصورت همزمان سمت دیگر کاغذ را نگاه کرده و آن را بالای سرخود می‌برند تا همه ببینند.

▫️از ابتدای مراسم زمزمه‌هایی از میان جمعیت به گوش می‌رسد. معلم جوانی که تازه به آن روستا آمده با برگزاری چنین مراسمی مخالف است. یک نفر از اهالی صحبت از روستای دیگری در شمال کشور می‌کند که قصد منحل کردن این مراسم را دارند. آقای وارنرز، پیرمرد ۷۷ ساله‌ی ساکن روستا مُدام غُر می‌زند. او اعتقاد دارد که کیفیت برگزاری قرعه کشی خوب نیست و مثل سابق برگزار نمی‌شود. به عقیده‌ی او مردم تغییر کرده‌اند و بسیاری از جزئیات این مراسم فراموش شده است. همچنین او عقیده دارد که برگزاری این قرعه کشی موجب رشد مزارع ذرت می‌شود.

▫️پس از اینکه همه کاغذهای خود را نگاه می‌کنند، مشخص می‌شود که قرعه به نام خانواده‌ی آقای هاچینسون درآمده. همسر آقای هاچینسون، تسی، که دیرتر از افراد دیگر خود را به مراسم رسانده بود، اعتراض می‌کند. او معتقد است که مسئول قرعه کشی یعنی آقای سامرز به همسرش زمان کافی برای برداشتن کاغذ نداده و می‌خواهد که قرعه کشی دوباره برگزار شود. آقای هاچینسون اما از او می‌خواهد که ساکت بماند و اعتراضی نکند. سپس آقای وارنرز از آقای هاچینسون می‌‌خواهد تعداد افراد خوانوده‌اش را اعلام کند و آقای هاچینسون می‌گوید که او و همسرش سه فرزند دارند. تسی مجدداً اعتراض می‌کند که آن‌ها دختر دیگری دارند که ازدواج کرده و او و همسرش هم عضو خانواده‌ی آن‌ها تلقی می‌شوند. آقای هاچینسون اما توضیح می‌دهد که دختری که ازدواج کرده به همراه خانواده‌ی همسرش در مراسم قرعه‌کشی در جایی دیگر شرکت می‌کند و عضو آن خانواده تلقی می‌شود.

▫️سپس در ازای پنج عضو خانواده، چهار تکه کاغذ سفید و یک تکه کاغذ دیگر که نقطه‌ی سیاهی در وسط آن قرار دارد، درون جعبه انداخته می‌شوند. هر یک از اعضای خانواده به نوبت یک کاغذ را از درون جعبه بر‌می‌دارند. وقتی همه کاغذها را در هوا می‌گیرند، مشخص می‌شود که قرعه به نام خانم هاچینسون درآمده. او مجدداً اعتراض می‌کند و مُدام می‌گوید “این منصفانه نیست”. سپس وارنر پیر با شور و هیجان خاصی اهالی را ترغیب می‌کند تا مراسم را پیش ببرند. خانم هاچینسون در گوشه‌ای گرفتار شده و اهالی روستا هر یک تکه سنگی برداشته و بر پیکر او می‌کوبند و او را می‌کُشند.

شرلی جکسون
#نقدوبررسی #خلاصه
🔸Shirley Hardie Jackson (December 14, 1916 – August 8, 1965) was an American writer known primarily for her works of horror and mystery. Over the duration of her writing career, which spanned over two decades, she composed six novels, two memoirs, and more than 200 short stories.

🔸شرلی هاردی جکسن 
(زاده ۱۹۱۶ - درگذشته ۱۹۶۵) نویسنده رمان و داستان کوتاه آمریکایی بود.
#Englishliterature
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️It is not happy people who are thankful. It is thankful people who are happy.

▫️این افراد خوشحال نیستند که شکرگزار هستند. این افراد شکرگزار هستند که خوشحال هستند.
#english
🎼 Everything I want-
🎧 Billie Eilish

⛱️I had a dream
I got everything I wanted
Not what you'd think
And if I'm being honest
خواب ديدم كه
همه ى چزهايى كه ميخوام رو دارم
اونجورى كه تو فكر ميكنى نه
دارم صادقانه ميگم

⛱️It might've been a nightmare
To anyone who might care
Thought I could fly (fly)
So I stepped off the Golden, mm
Nobody cried (cried, cried, cried, cried)
Nobody even noticed
I saw them standing right there
Kinda thought they might care (might care, might care)
شايد يه كابوس بوده باشه
براى هركسى كه براش اهميت داره
فكر كردم ميتونم پرواز كنم
پس از پل گلدن گيت پايين پريدم
هيچكسى گريه نكرد، كسى حتى متوجه نشد
ديدم همه اونجا ايستادن
يه جورايى فكر ميكردم كه شايد براشون مهم باشه

⛱️I had a dream
I got everything I wanted
But when I wake up, I see
You with me
خواب ديدم
همه ى چيزهايى كه ميخوام رو دارم
اما وقتى از خواب بيدار شدم
ديدم تو با منى

⛱️And you say, "As long as I'm here
No one can hurt you
Don't wanna lie here
But you can learn to
If I could change
The way that you see yourself
You wouldn't wonder why you hear
They don't deserve you"
و او گفتى: تا من اينجا هستم
كسى نميتونه بهت آسيبى بزنه
نميخوام بهت دروغ بگم
اما تو ميتونى ياد بگيرى
اگه ميتونستم تغيير بدم
ديدت به خودت رو
ديگه تعجب نميكردى از اينكه ميشنوى
اونها لياقت تو رو ندارن

⛱️I tried to scream
But my head was underwater
They called me weak
Like I'm not just somebody's daughter
سعى كردم فرياد بزنم
اما انگار سرم زير آب بود
بهم گفتن ضعيف هستى
انگار نه انگار كه منم دختر كسى هستم

⛱️Could a been a nightmare
But it felt like they were right there
And it feels like yesterday
was a year ago
But I don't wanna let anybody know
'Cause everybody wants something from me now
And I don't wanna let 'em down
ميتونست يه كابوس باشه
اما انگار همش همين جا بود
حس ميكردم ديروز يكسال قبل بوده
اما نميخوام كسى بدونه
چون همه حالا يه چيزى از من ميخوان
و من نميخوام روشون رو زمين بندازم

⛱️If I knew it all then would I do it again?
Would I do it again?
If they knew what they said would go straight to my head
What would they say instead?
If I knew it all then would I do it again?
Would I do it again?
If they knew what they said would go straight to my head
What would they say instead?
اگه همه ى اينها رو ميدونستم
بازم اينكار رو ميكردم؟
بازهم تكرار ميكردم؟
اگه اونها ميدونستن چيزهايى كه ميگن
مستقيم تو سرم ميره
به جاش چه چيزى ميگفتن؟
#متن_موزيك
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👑 so far so good
👈🏾 تا اینجاش که خیلی خوب بوده!

🚙How's your new car?

🚎I don't know exactly, so far so good.

🚗 ماشین جدیدت چطوره؟
🚘 دقیقا نمیدونم تا اینجاش که خیلی خوب بوده!
#english #phrases
2025/07/06 21:19:49
Back to Top
HTML Embed Code: