Telegram Web Link
نه مجرد ماندن افتخار است و نه متاهل بودن. آن چیزی که در هر دو صورت باید بدانی این است: «نباید اجازه بدهی خودت را از تو بگیرند».

محمد همایون
با جهان کنار بیا.
با این بخش مهم از واقعیت جهان که هیچ چیز و در هیچ‌جایی و برای هیچ‌کسی در بهترین حالات ممکن نیست. همیشه مشکلاتی و دردهایی و تلخی‌هایی هست. همیشه در بهترین شرایط ممکن هم، رنج‌هایی از شکافی به خوشحالیِ آدم‌ها رسوخ می‌کند و کسانی واقعا خوشبختند که در هر شرایط و جایگاه و حالتی، لزوم همزیستیِ همیشگیِ اندوه و شادی را پذیرفته‌باشند و با آن کنار آمده‌باشند. آنان که به این نتیجه رسیده‌باشند که بزرگترین دستاوردهای آدمی، معمولا پس از عمیق‌ترین رنج‌ها و تلخی‌ها بروز می‌کند.

باید همانقدر که شادی و حالِ خوب را، رنج و اندوه را هم به رسمیت شناخت و میان احساسات ناگزیر آدمی، تبعیضی قائل نشد و اجازه داد که درد هم دوره‌اش را سپری کند، همانقدر که شادمانی. آن‌زمان است که جهان، چهره‌ی آرام‌ترش را به ما نشان خواهد داد. جایی که آدمی، فارغ از شرایط، حال خوبی دارد و آرام است. به آرامیِ اقیانوسی که با وجود تلاطمات درون و بیرونش اما در آرام‌ترین و دلنوازترین حالت ممکن قرار دارد.

نرگس صرافیان طوفان
کاش میشد از خاطره‌ها جدا شد. آنوقت دیگر چیزی آزارت نمی‌دهد. م‍‍ثلا ماه او را به یادت نمی‌آورد و گُل سرخ هدیه‌ای عاشقانه نیست، و ساحل هم جایی‌ست صرفا برای قدم زدن، نه گریستن.
کاش میشد از خاطره‌ها جدا شد…
مثلا گیج و بی‌خبر از خواب بلند شوی، رادیو را روشن کنی و بشنوی: «خبری نیست، پا روی پا بیندازید، چایتان را بنوشید، به موزیک‌های آرام گوش کنید، کتاب بخوانید، عاشق باشید و غمتان نباشد؛ قرار نیست هیچ اتفاق خاصی بیفتد...»
مثلا روزت را با صدای آواز گنجشک‌ها و شیطنت‌های ابرها و آفتاب شروع کنی.
مثلا چشم باز کنی و همه چیز خوب باشد، مثلا هیچ روزنه‌ای برای نگرانی نباشد و زمین سیاره‌ی آرام و دنجی شده باشد برای زیستن...

نرگس صرافیان طوفان
چرا زندگی رو سخت میکنی؟ دلتنگ کسی شدی، زنگ بزن. میخوای کسی رو ببینی، دعوتش کن. میخوای بقیه درکت کنن، توضیح بده. سوالی اگر داری، بپرس. چیزی رو میخوای، برو دنبالش. از چیزی خوشت نمیاد، سریع ترکش کن. عاشق کسی شدی، حست رو بهش بگو. و یادت نره، ما فقط یک بار زندگی می‌کنیم. پس سخت نگیر، ساده باش!
قبل از شروع رابطه،
قبل از شوخی شوخی،
جدی جدی شدن،
قبل از ردپا گذاشتن
روی قلب دیگری،
خوب براندازش کنید!
نکند ایرادی،
اشکالی،
نقصی داشته باشد
که بعد ها توجهتان را جلب کند...
دلم میگیرد وقتی میبینم
روز به روز بر آمارِ آدم هایی
افزوده می شود که می شنوند:
"ما به درد هم نمی خوریم..."

مهسا پناهی
هرگز فكر نکنید فلان مرحله زندگی بگذرد، همه چیز درست میشود!
از همه چالشها لذت ببرید
هنر زندگی دوست داشتنِ مسیرِ زندگی است....
🪴
هر آروزیی داشته باشید برآورده میشه...
چون وقتی چیزی به
دلتون می افته، یعنی خدا
استعدادش رو در شما دیده است.🌱

الهی قمشه‌ای
کاش هرگز دلی نبود که دلتنگی باشه
کاش آدما وقتی میرفتن همه
خاطراتشونم پاک میکردن
یا باخودشون میبردن
تا بعد رفتن میراثشون دلتنگی نباشه
و انبوهی خاطرات تلخ و شیرین...

رضا کریمی
آدم‌هایی‌ را که زیاد دوستت دارند
بیشتر دوست داشته باش
و آنهایی را که زود ترکت میکنند،
زودتر فراموش کن
زندگی‌ همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودن‌ها و نبودن ها
تعادل میان آمدن‌ها و رفتن ها
زندگی‌ مرزیست که میگذاری تا کسی‌،
هستی‌ تو را نیست نکند...
مرزی برای آنهایی که می‌گویند
" دوستت دارم " و "
همیشه با تو خواهم ماند "

نیکی فیروزکوهی
در هجده سالگی،
نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید
وقتی چهل ساله میشوید،
اهمیتی نمیدهید که دیگران
در مورد شما چه فکر میکنند!

و زمانی که شصت ساله میشوید، پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است...!
وای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را فقط برای دیگران و طرز فکرشان، تا فرصت زندگی داری جانانه زندگی کن.

دنیل آمن
اصلا بیا همه چیو بذاریم کنار!
تا حالا خودتو جلوی آینه دقیق نگاه کردی؟
چشمای معصومت، موهای مشکیت، لب‌های خندونت، دستای مهربونت. راستش رو بخوای، اصلا نمیتونم بگم که تو اهل زمینی. نه!
تو مال این طرفا نیستی…
طوبی خانم که فوت کرد  همه  گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. حسین آقا که برآشفت « همه » گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می شود. حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید. « همه » گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می خواهد. حسین آقا ولی هر پنجشنبه می رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می گیرد. سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. هر وقت یکی پیشنهاد می داد حسین آقا زن بگیرد، حسین آقا می گفت آنموقع که بچه ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. حرفی از احتیاج خودش نمی زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ی پنجشنبه ها سر جایش بود. « همه » گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر می کند. حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش هایش حرفهای « همه » را نمی شنید.
دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:« هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی « تو » باشد، آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی شود.»

مریم سمیع زادگان
تو بازمانده یِ آخرین نسل معشوقان جهانی!
بدون بوس و کنار، بدون آغوش...
شاید حتی وجود نداشته باشی!
بی این همه اما هنوز دوستت دارم...

کامران رسول زاده
اگر خدا بخواهد که
دو قلب را نصیبِ هم کند...
این کار را می کند؛
حتی اگر به اندازه یِ مسافت زمین
تا آسمان بین آنها فاصله باشد...
چقدر درک شدن دلنشین است. اینکه گاهی دوستی، همدمی، همراهی باشد که تو را خوب بفهمد، و بداند که تو همیشه همان انسان آرام و ‌صبوری، که گاهی بی‌حوصله میشود، داد و فریاد راه می‌اندازد و بهم می‌ریزد! اینکه کسی باشد که بفهمد بی‌حوصلگی‌هایت از دلتنگی‌ست، و به جای ناراحت شدن و اخم کردن، حرف‌هایت را به دل نگیرد و با محبت آرامت کند. خوب است کسی باشد که تو را بپذیرد و کنارت باشد، با همه‌ی بدی‌ها، بی‌حوصلگی‌ها و غر زدن‌هایت. کسی باشد و یادش نرود که تو همان آدم خوب همیشگی هستی، که فقط کمی خسته شده…
هميشه مقداری:
حقيقت پشت جمله "شوخی کردم"
یه کم کنجکاوی پشت "همین‌طوری پرسيدم"
قدری فضولی پشت "به من چه اصلا"
اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست...
ربطی به رفاقتمان نداشت...!
هر دعوایی میکردیم و هر کدورتی بینمان پیش می آمد؛
حتی حرفهایی که گاهی منجر به کدورتِ دوستیمان میشد
از عمق رفاقتمان کم نمیکرد، همان جا درهمان زمان و روی همان زمینی که ایستاده بودیم، فریاد میزدیم
جنگ میکردیم و دستِ اخر محکم همدیگر را بغل میکردیم و با شوخی میگفتیم: فقط منم که برایت می مانم
خوب نبودنِ احوالِ مان را همان گوشه کنارها چال میکردیم روی خاکش فاتحه ای میخواندیم.
حتی گاهی پیش می آمد تو دورهمی های دوستانه مان سربه سر همدیگر میگذاشتیم و نگاه های معنی دار میکردیم که یعنی تا اخرِ خطِ این اتفاق را دوتایی رد کردیم.
ولی امان از وقت هایی که یکی از ما در جمع ها حضور نداشت. وکیل مدافعِ دیگری میشدیم و برای کسی که غایب بود و نمیتوانست از خودش دفاع کند تا آخرین نفس میجنگیدیم تا حرفمان را به کُرسی بنشانیم.
مگر رفاقت همین نبود؟ حالِ خرابت را کسی بسازد که میتواند با یک حرف ویرانت کند؟
وقتی با او هستی دنیایی را به بهانه ی بودنش فراموش کنی، وقتی نیست بهانه ای را برای در دنیایش بودن؟

فرگل مشتاقی
2024/09/22 23:23:40
Back to Top
HTML Embed Code: