Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [انکار]

شنیده بودم در آخرالزمان تو را انکار می‌کنند.
جهان را چه شده، که منکرینت به انتظار نشسته‌اند.

| کوروش آسترکی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تاریخ را فاتحان می‌نویسند]

دمت گرم داداش کرونا. کارت خیلی درسته. نمی‌شه که ویروس، همه‌گیر نباشه. اصلا همه‌گیری واسه ویروس ابهت میاره. اون‌قدر ویروس اومده و رفته که فقط یه منطقه رو تونسته دستش بگیره. شما ولی فاتح فاتحانی. غرب و شرق، شمال و جنوب، همه‌جا اسم شماست. نوچه نمی‌خوای؟ ور دستت وایسم کار یاد بگیرم، سری تو سرا درارم. لوتی‌گری کن بذار دم‌پرت باشم‌. اصلا اگه حال نکردی یه جاهایی بری، بگو من به جات برم. قول می‌دم سربلندت کنم. حلّه؟

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [خنده]

اهالی باغ وحش توی شهر جست‌وخیز می‌کردند و به آدم‌های ماسک‌زده پشت نرده‌ی پنجره‌ها می‌خندیدند.

| هما ایرانپور

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [جواهرات گران‌قیمت]

جواهرفروش زیر نور چراغ به دقت برلیان‌های روی جواهرات را بررسی کرد. مجری تلویزیون مردم را به فاصله فیزیکی تشویق می‌کرد. جواهرفروش پوزخندی زد و چشمانش را مالید و دستبند را با دستان بدون دستکش از مرد سیاه‌پوش گرفت. دوباره بررسی کرد و چشمکی زد.
- کاغذ خرید که داره ایشالله؟
- بله
- چطور خانمتون رو راضی به فروش کردین؟ آخه...
ولی کلامش رو قورت داد.
مرد سرش را پایین انداخت.
- مال مادر و خواهرهای خدا بیامرزمه...
و بغض کرد.
- خدا رحمت کنه.
و درحالیکه داشت لباس‌های مرد سیاه‌پوش را برانداز می‌کرد
- تصادف دسته جمعی؟
- نه همشون هفته قبل بر اثر کرونا مُردن...
و بعد شروع به سرفه‌های شدید کرد.

| لنا گودرزی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• کرونا چه صیغه‌ایه؟!
آره والله منم می‌گم چرت و پرته.
شایدم بهونه‌ی جدیده که دورهم جمع نشیم!
چه‌می‌دونم والله. علی داداش تو چرا ساکتی؟
مثلا تو مجازی گروه زدیم حرف بزنیم.
آه...بچه‌ها منم نمی‌دونم چه کوفتیه؛ ولی می‌دونم واقعی و خطرناکه. همین الان خبر دادن خالم بخاطر همین کرونای چرت و‌ پرت مُرد.

| غزاله یوسفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [محشر]

روزی که مادر از فرزند و برادر از برادر فرار می‌کنه...
یه چشمه از محشره...
محشرِ کرونا!

| سمیرا چوبداری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [چای دونفره]

قند یا نبات؟ قبلا چای خوردی؟ فکرش را نکن. همه ما کوتاه آمدیم. حالا همه‌چیز فرق کرده. قرار است از این به بعد باهم زندگی کنیم. مجبوریم. نگفتی قند یا نبات؟
اشکالی ندارد «ملامین» صدایت کنم؟ بعد از همه‌ی آن اتفاقات گفتن اسمت سخت است. شاید خودت هم دیگر دوست نداشته باشی همان موجود سابق باشی. کرونای جنایتکار. هان؟
مراقب باش! هنوز داغ است. چه عجله‌ای برای خوردنش داری! حرف‌هایم تمام نشده.
راستی یادم رفت بگویم برای تو یک قاشق وایتکس ریختم. قبلا امتحان نکرده بودی، نه؟

| طناز کاظمی میرکی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• عاشقش نبود و ۳ شیفت کار می‌کرد که کمتر توی خانه باشد. حالا با آمدن ویروس و تعطیلی همه شیفت‌هایش، توی خانه مانده بود.
مرد تمام روز را به تماشای زن می‌نشست...
مرد عاشق شده بود!

| الهام درویشی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [چشم به راه]

ننه چیکار می‌کنی توی حیاط؟ سرده بیا داخل.
دارم کفشای آقاجون رو واکس می‌زنم، چند روز دیگه که نفسش درست بشه و کوراناش بره، برمی‌گرده...

| سمیرا چوبداری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [لیموترش]

کارگرها جعبه­‌ها را روی هم می‌چینند، مراقبم کسی متوجه انبار نشود، تلفن همراهم دو سه بار زنگ می‌زند، همسرم است، رد می‌کنم، باید حواسم را جمع کنم، این لیمو ترش­‌ها وضعیت ما را از این رو به آن رو می‌کند. کارگرها را راهی می‌کنم، خیالم راحت می‌شود. دست کرونا درد نکند. دوباره همسرم زنگ می‌زند:
- چه خبره؟ مگه نمی‌دونی کار دارم.
صدای گریه همسرم بلند می‌شود:
- کجایی تو؟ دخترمون کرونا گرفته، تست­اش مثبته.
خیره به جعبه‌ها می نگرم و تنم داغ می‌شود.

| محمدرضا پستک

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• بچه‌ها و نوه‌ها پیراهن مشکی‌شان را که از کمد بیرون آوردند، تلفن زنگ خورد. آن‌طرف خط پرستار بخش کرونا با ذوق گفت: مادربزرگتون شمع تولد صد و یک سالگیش را فوت کرد و فردا هم مرخص می‌شه!

| الهام درویشی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [آخرین بیمار]

دکتر ماسکش را برداشت، خم شد و آن را روی صورت آخرین بیمار گذاشت. کمر که راست کرد دو بال سفید روی شانه‌هایش داشت.

| هما ایرانپور

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ردپایی که نبود]

دقت نکرده بودیم قربان. کم‌تجربه بودیم. مثل پرونده‌های قبلی، در پرونده کرونا هم دنبال ردپای متهم بودیم، غافل از این که متهم اصلا پا نداشت!

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [شیطنت]

خمیازه‌کشان به دنبال موبایلش می‌گشت.
_ جانم بابا جان
_ الو، پسرم هرجا هستی خودت رو زود برسون حالم بده علائمش مثل کروناست. به خواهر و برادرت هم خبر بده بیاید ببینمتون شاید این‌بار آخر باشه.
و ساعتی بعد جماعتی که از شدت اضطراب به جای آسانسور از راه پله بالا می‌رفتند و خودشان را به خاطر بی‌توجهی نسبت به پدرشان سرزنش می‌کردند، به جای یک بیمار بدحال با پیرمرد سرحالی مواجه شدند که مهره‌های منچ را می‌چید و می‌گفت: حالا بعد از مدت‌ها می‌تونیم منچ چهارنفره بازی کنیم!

| مهسا عابدزاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• رستوران به حالت نیمه تعطیل دراومده بود، بیکاری بدجور با اعصاب و روانش بازی می‌کرد. دیگه حوصله چک کردن فضای مجازی و خبرهارو نداشت، لباس عروسکیش رو برداشت و شروع کرد به تغییر شکل دادن اون، تقریبا شبیه به ویروس شد، شروع کرد از خودش فیلمبرداری کردن و بارگذاری توی صفحه‌ی شخصیش منتهی این‌‌بار به جای اینکه مردم رو با لباسش دعوت کنه بیان بیرون و غذا بخورن، از خطرات ویروس و ماندن تو خونه گفت.

| میثم هادیان

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [عاشق]

پیرزن و پیرمرد، دست همو گرفته بودن و وارد بیمارستان شدن. خانوم مشکل تنگی‌نفس داشت. وارد اتاق تریاژ شد. بعد از چند تا سوال و جواب، و تست، بهش ماسک دادن.
اما پیرزن، ماسک رو به صورت همسرش زد.
وقتی ازش پرسیدن گفت: من مریضم، نمی‌خوام اونم بگیره...
خداروشکر تست کروناش منفی بود.

| سمیرا چوبداری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ترفند]

داشتم می‌رفتم خرید که همسرم داد زد:
-صبرکن نرو.
-چی شده؟
ماسک را که توی دستش دیدم خوشحال شدم. همسرم با انگشت اشاره کرد:
-بدون ماسک نرو، کرونا در کمین است.
اما تا ماسک را گرفتم یک‌مرتبه به هوا پرید و گفت:
-­یادم تو را فراموش. باختی آقا، ردکن بیاد.
آه از نهادم برآمد. قبل از عید جناق شکسته بودیم.

| محمدرضا پستک

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تو هم بیا کمک]

- خورشید خانوم! ببخشید دیروقت مزاحمت می‌شم. می‌دونم دیگه داری می‌ری که بخوابی. می‌شه فردا صبح که از خواب پا می‌شی یه جوری موهاتو شونه کنی که چند تا از تارهای طلاییت بریزه رو زمین؟
- برای چی؟ من که همیشه از اون بالا هواتونو دارم.
- می‌دونم. اما موهای طلاییت اگه پایین بریزه، زمین گرم‌تر می‌شه. آخه می‌گن زمین که گرم‌تر بشه، کرونا ضعیف‌تر می‌شه. چند تا تار مو برامون میندازی پایین؟

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• فیس بوک، واتساپ، تلگرام و اینستاگرام. همه‌ی روز کارش همین بود.
دست‌فروشی که اخبار قرنطینه را دنبال می‌کرد!

| الهام درویشی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [من کرونا را شکست می‌دهم]

دیگر نمی‌خواستم از کرونا غول بسازم و از دیدن ریخت سبز بی‌قواره‌اش وحشت کنم. جعبه مدادرنگی‌هایم را آوردم و مدادهای آبی و قرمز را بیرون کشیدم. داخل حفره‌هایش یک حوض آبی‌رنگ نقاشی کردم و داخل حوض را از ماهی‌های قرمز پُر کردم. رشته‌های سبزِ بیرون‌زده‌اش مثل ساقه گیاه بود. سرِ هر کدام یک گُل کشیدم. به نقاشی نگاه کردم و لبخند زدم‌. حالا دیگر شب‌ها کابوس نمی‌دیدم.

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
2024/09/22 17:35:22
Back to Top
HTML Embed Code: