Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [قرنطینه]

توی تنها اتاقِ خانه نشسته بود. رادیو گفت: اگر تب دارید یا سرفه می‌کنید، خود را در اتاقِ دیگری قرنطینه کنید. بلند شد و گفت: عزیزم پس من می‌رم توی اون اتاق.
در را که بست کسی توی اتاق نبود.

| حمیدرضا قاسمی ندوشن

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [اتفاق واقعی]

پیرمرد: عیدی‌ بچه‌ها رو از لای قرآن برداشتی؟!
پیرزن: خواستم نون بگیرم، پول نداشتی. اینقدم چشم به راهشون نباش...امسال هیچ‌جا نرفتن.
پیرمرد: ده ما که خبری نیست... ببینم تلفنم قدغنه؟!
صدای زنگ تلفن
پیرمرد: الو مجتبی تویی بابا؟ کجایی تو...چی...جدی...هرچی خدا بخواد... تا کی بستریه؟‌... یعنی نمیایید؟...باشه...خدا پشت و پناهت.
پیرزن با نگرانی : چی گفت بچه‌ام؟ کی بستریه؟ کجا رفتن؟ بگو دیگه!
پیرمرد: نترس زن... پدرخانمش کرونا گرفته دیروزم بستری شده... گفت ما هم چون پیشش بودیم باید دو هفته قرنطینه بشیم.
پیرزن: خدایا خودت رحم کن...پاشو وقت نمازه یه دعاییم برای جعفرآقا بکنیم.
پیرمرد: ینی تا دوهفته دیگه هم بچه‌هامو نمی‌بینم؟

| آرزو قائدامینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [برنامه‌ی فردا]

اولی: اگه کرونا تموم شه اولین جایی که می‌ری کجاس؟
دومی: می‌رم کافه. نه اصلا می‌رم کوه. شایدم برم یه فست‌فود توپ بزنم. البته احتمالش هم هست با بچه‌ها برم سینما! به به چه شود.
اولی: خوش بحالت. چه برنامه‌های جذابی داری.
د‌ومی: تو اگه کرونا تموم شه کجا می‌ری؟
دومی: من میام دیدن تو!

| علی اکبرزاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دورهمی]

"حرف نزن! ضعیف بدبخت!" سارس رو به کرونا گفت:
"بدبخت هفت جد و آبادته!" کرونا فریاد زد:" بیچاره! جد و آباد من تویی. اگه می‌تونستی دنیا رو تعطیل کنی همون چند سال پیش می‌کردی. به من بگو کووید ۱۹!"
ایدز و هپاتیت پوزخندی زدند. آنفولانزا گفت: "مطمئنم توی ذهنتون میگین دنبال ما نیایین بو پیف میدین! نژاد پرست‌های ..."
ایدز داد زد: "کافیه!"
هپاتیت ادامه داد:"این بچه بازیا رو تمومش کنین. آدم‌ها یه فکری به حال تو خواهند کرد کووید ۱۹."
کرونا لبخندی زد و گفت:"آدم‌ها عرضه‌اش رو ندارن ولی انسان‌ها می‌تونن."

| عادل دولتشاهی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سرفه‌های خشک]

هر بار که چشمش به دستکش‌ها و ماسک‌های رها شده توی خیابان می‌افتد، کمی مکث می‌کند..
دسته‌ی بلند جارو را توی دستانش می‌گیرد و سرفه‌زنان کارش را ادامه می‌دهد..توی دلش از اینکه سرفه‌هایش خشک نیست، می‌خندد و خدا را شکر می‌کند...

| مرضیه کوکبی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
داستانکِ [حسرت چشمانش]

دخترش را در آغوش گرفته بود و زیر چادر اشک می‌ریخت. جواب داد:
از بس که عاشقشم ۵۰ روز روی دلم پا گذاشتم و نرفتم بابام رو ببینم، اما حالا ببین چه جوری روی تخت روش رو پوشونده و ازم قهر کرده، حتی به پرستارها سپرده نذارن برم بالا سرش.
برو بهش بگو قهر نکن، نذار حسرت دیدن چشمات بمونه رو دلم.


| فاطمه عالی‌زاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [معادله]

دکتر ماسک و دستکش‌هایش را روی میز انداخت. در انتظار خبر ناگوار بعدی، به عقربه‌های ساعت نگاهی کرد.
ناگهان پرستار وارد شد:
- دکتر! مادربزرگ ۱۰۲ ساله، کرونا را شکست داد!

| سعیده ملایی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تاج]

با تاجی که بر سر داشت، به خاموشی ترسناک زمین چشم دوخت و شروع کرد به خیال بافتن؛ فقط خیال می‌کرد مدت‌ها بود؛ مرده بود.

| شلیر رستمی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [راز حال خوب]

پسرکی که با پرنده‌ی کوچکش فال می‌فروخت وارد داروخانه شد، روی انگشتان پایش ایستاد و با صدای بلند گفت: دستکش دارید؟
مرد گفت: تمام شده!
پشت سرش رفتم و صدایش کردم: بیا پسر یک بسته برای من کافیست.
از من گرفت و رفت.
با نگاهم دنبالش کردم، دستکش‌ها را در میان راه به مردم می‌داد که دخترکی از دور به سمتش دوید و فریاد زد: مادر حالش خوب شد.

| سمیه شرفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [غریب]

پدربزرگ راه می‌رود و دست نوه‌اش در دستانش است و برایش می‌گوید: یک روز بهمون حمله کردند و این مردان همه به جنگ رفتن، یک روز هم به مقدسات حمله کردند و این همه جوان در کشور غریب شهید شدند.
پدربزرگ رویش را برمی‌گرداند: این هم هست، یک روز نفهمیدیم کی حمله کرد ولی این همه جوان به جنگ رفتن حتی شهید شدنشان را هم نفهمیدیم و تشیع جنازه نداشتن غریب بودن.

| مریم باباولیان

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - شهاب! این کانتینر آخر موز که از اکوادور رسیده هنوز فروش نرفته؟
- نه حاجی
- گوشی منو از ماشین بیار بالا

کانال‌های "همه چیز از همه جا"، "دهه ۵۰ها"، "خانومای خونه"، "خوشتیپ‌های دروازه غار":

طبق آخرین تحقیقات پژوهشکده‌ی علوم زیستی اوکانو چین، مصرف موز تاثیر بسزایی در کاهش ابتلا به ویروس کرونا دارد.

| محمدحسین امیری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دلهره]

از خواب پرید.
راحت نفس می‌کشید،
خیالش راحت شد.

| مهدی مولائی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• دختر سرش را به دیوار تکیه داد و چشم دوخت به در حیاط. چشمان انتظار مادرش را در قاب دروازه کشید، دختر از دیدن مادر سیر نمی‌شد. لبخندی زد و گفت: دل‌تنگت بودم مادر...
مادر حرفی نزد. از جلوی دیوار گذشت و بی‌اعتنا به او از شیشه‌ی پنجره رد شد و در اتاق کنار بستر همسرش نشست. دختر چشمانش را باز و بسته کرد.
مادر رفته بود، پدر لبخند به لبش خشکیده بود. دختر به دروازه خیره شد. پدرش از قاب آن خارج شد.

| حبیبه چوری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [محل تولد]

من در آزمایشگاه متولد شدم؛ اما نمی‌دانم چرا محل تولد مرا بازاری در ووهان چین نوشته‌اند!

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نقاب لعاب دار]

خانه دور سرم می‌چرخد..
و درد چسبناک تو را به صورتم می‌کوبد..حوصله‌ام دیگر هیچ چیز را نمی‌کشد..
بلند می‌شوم. دست‌هایم را می‌شویم و دهان‌بندم را به صورت رنگ پریده‌ام می‌زنم..
نباید هیچ چیز مرا از این مردن مادام، مأیوس کند...
جعبه‌ی جادو را روشن می‌کنم
نرینه‌ی بی‌رنگی، دست و پا شکسته کُلت کمری‌اش را روی شقیقه‌ام می‌گذارد، و خون چهار گوشه‌ی تنم را می‌بلعد. آرزوهایم مرا بغل می‌کنند و لنگان لنگان به آغوش گورستان می‌خزند...
و مرا.. تو را.. و جهان خاکستری‌مان را لابه‌لای زمزمه‌های آزادی دفن می‌کند...

| حدیث مهدیه بروجنی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• بابا گفت: زود باشین اسلحه‌ها‌تون رو بردارین، باید بریم عملیات.
بعد خودش به طرف ماسک و دستکش و الکلی که مادر روی میز آماده گذاشته بود رفت.
امیر که می‌خواست همراه پدرش بیرون برود به میز نگاه کرد که دستکش و ماسکی رویش نیست و گفت: اونایی که اسلحه ندارن چی؟
بابا خندید و گفت: میتونن سنگر بگیرن.
مامان امیر را بغل کرد و گفت: بهترین سنگر هم خونه‌ی خودمونه.
پدر از خانه بیرون رفت. امیر از پنجره به شروع عملیات نگاه می‌کرد.

| امیرحسین دوستعلی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سی پی آر مشکوک]

فردا قرار بود بعد یه ماه بیاد خونه. پسر سه سالش دل تو دلش نبود و بیشتر بهونه مامانشو می‌گرفت. بهش پیام دادم که فردا ساعت چند راه میفتی؟ گفت یه مورد سی پی آر داشتیم با علائم کرونا، شاید ناقل باشم...

| بیتا صیاد

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دیالوگ‌های مردونه]

- اخبار می‌گفت: این ویروس مردها رو بیشتر از زن‌ها می‌کشه..
- حتما سازنده‌ش زن بوده!
- تو چرا همه چی رو به شوخی می‌گیری؟ تا مرگ آ آ آ آ...چار قدم بیشتر فاصله نداریم...حالا هی مسخره بازی درآر.
- نترس پیرمرد.. تو همین یک لحظه رو مثل آدم زندگی کن، انگار کل عمرت آدم بودی.. زندگی هر چه پیش آید خوش آیده.. دنیای پر از زن و خالی از مرد خودش یه جور جهنمه.. می‌خوای چکار که بمونی؟
- نیگا تو رو خدا...ما اینجا داریم از استرس می‌میریم اونوقت خانوما عین خیالشون نیست. دارن کاهو می‌خورن وسفارش کرم ضدچروک میدن..
- واسه همینه که هیچ ویروسی نمی‌تونه از پادرشون بیاره..

| مرضیه کوکبی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دست‌های تمیز]

رو به خانمش کرد و گفت: خانمی دیگه نمی‌دونم چکار کنم.
خانم گفت: چیزی شده؟!
گفت: دیگه هیچی تو حسابم نمونده، خودت می‌دونی از یک‌ماه قبل عید کارم تعطیله...
دیگه از دست‌های تمیزم متنفرم!
خانم گفت: نگران نباش خدا بزرگه ماهم مثل بقیه...
گفت: کاش همیشه دستم کثیف و سیاه بود ولی کرونا نبود!

| سوسن رحمانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• قابل توجه شرکت‌کنندگان و دنبال‌کنندگانِ مسابقه داستانک‌نویسیِ کلمات علیه کرونا

تا پایان روز جمعه ۲۹ فروردین ماه فرصت دارید تا به داستانک موردعلاقه‌ی خود رای دهید.
هفته‌‌ی سوم
[آثار منتشر شده از ۱۱ تا ۱۷ فروردین]
هفته‌ی چهارم
[آثار منتشر شده از ۱۸ تا ۲۴ فروردین]

برندگان هفته‌ی سوم و چهارم شنبه ۳۰ فروردین ماه اعلام می‌شوند.

* جایزه‌‌‌ی هفتگی مسابقه
هر هفته سه برنده‌ی بن ۲۰۰ هزارتومانی خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشن طاقچه

* جایزه‌ی ویژه‌ی مسابقه
به سه اثرِ برتر با نظر داورانِ محترم مسابقه، مبلغ یک میلیون، هفتصد هزار و پانصد هزار تومان اهدا خواهد شد.

#کلمات_علیه_کرونا


instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
2024/09/23 19:28:00
Back to Top
HTML Embed Code: