Telegram Web Link
•◇• + ... از حرف زدن‌ باهات احساس خفه‌گی می‌کنم.
- ... چرا یعنی دیگه مثل قبل دوسم نداری؟
راستی نگفتی اسمم رو چی ذخیره کردی!
+ ... COVID 19


| مهدیا محمودنیا

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [قرنطینه]

به پنجره‌های ساختمان رو‌به‌رو خیره می‌شوم.
طبقه اول:
زن تنها، با ذوق غذا را روی میز چوبی دو نفره می‌چیند.
طبقه دوم:
صدای دعوای زن و مرد، با صدای جیغ و گریه پسر کوچکشان بلند شده است.
طبقه سوم:
پسر نوجوان، در بالکن آرام با تلفن حرف می‌زند. مادرش از پشت در شیشه‌ای، مخفیانه به او گوش می‌کند.
طبقه چهارم:
پیرزن با یک دست ماسک اکسیژن را از روی صورت پیرمرد بلند کرده و با دست دیگر سبیل‌هایش را شانه می‌کند.
طبقه پنجم:
مردی با لباس مشکی روی همه وسایل چوبی خانه پارچه سفید می‌اندازد.

| عرفان امینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [مرکب کرونایی]

امید از پشت موبایل گفت که برود پشت پنجره.
رفت. پنجره را که باز کرد چشمش به وانت معمم محل حاجی حسین و بلندگوهای روی آن افتاد. توسنی برای روزهای عاشورایی! آیا می‌شد که مرکبی برای روزهای کرونایی هم باشد؟
نگاهش به امید افتاد که کنار وانت ایستاده بود و برایش دست تکان می‌داد. صدای پشت بلندگو از همه اهل محل خواست که بیایند پشت پنجره‌ها و روی پشت بام‌ها. بعد هم شروع کرد به خواندن قرآن.
صدای کل، سوت و کف زدن جمعیت به آسمان رفت وقتی حاجی گفت:
"دوشیزه خانم محترمه سرکار خانم..."


| گیتی قاسم‌زاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [قرنطینه‌ی اجباری]

+ دیگه از قرنطینه خسته شدم.
- درست می‌شه بالاخره‌.
+ فقط کاش این "بالاخره" زودتر بیاد بابا.
+ دیر یا زود میاد غصه نخور پسرم، فعلا پاشو من رو جابجا کن تا منم از این حالت خسته نشدم!
(قسمتی از گفت و گوی یک جانباز قطع نخاع با فرزندش در قرنطینگی)

| حانیه صفاری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [عدو شود سبب خیر]

هزار بار حرف را برده بود آنجا که بگوید: "وقتی مُردم پول مراسم رو بدید آدم نیازمند، یکی‌تون بالا سرم زیارت عاشورا بخونه بسه. اونکه باید بیاد، میاد"
مامان هربار چشم غره رفته بود که: "وا! مردم چی‌ می‌گن!؟"
اما حالا بالا سرش فقط من بودم و مامان.
عندک مع الحسین را که گفتیم بوی نم خاک اشک خورده توی بوی سیب گم شد...
او که باید می‌آمد آمده بود.

| یلدا یزدانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [خودنویس]

می‌خوام خودنویس رو بردارم و شروع کنم به نوشتن کلماتی علیه کرونا....
صدای بوق ماشینا باعث می‌شه خودنویس روی میز بهم دهن کجی کنه!

| لیلا شاهی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [قرنطینه]

سال‌ها در قرنطینه بود، در کنار فرزند معلولش.
سال‌ها بر دلش مانده بود بدون دغدغه و آرام یک دل سیر در خیابان قدم بزند، کنار بساط بازاریان آسوده‌خاطر خرده ریزهایی که گاهی به کارش نمی‌آمد زیر و رو کند.
این روزها آسوده‌تر بود. می‌دانست بازار تعطیل است...

| صدیقه حاجیوند

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سیزده‌بدر]

- امروز چندمه؟
- سیزدهم.
مرد سریع آماده شد. گلدانی را که در آن بذرهای خرفه را کاشته بود برداشت.
- کجا می‌ری؟ اوضاع خرابه.
- می‌رم سریع برمی‌گردم.
- آخه جاده ساحلی هم بسته است. راهی نیست.
- یه راهی پیدا می‌کنم.
مرد موتورش را کنار پل، زیر درخت کنار گذاشت. با گلدانِ توی دستش، به وسط پل قدیم رفت. از بالا به رود خروشان دز نگاه کرد و بعد سبزه را به آب روان داد.
صدای شکستن گلدان، زیر طاق‌های آجریِ پل پیچید.

| زهره کُنار

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [آنلاین]

با فضای مجازی میونه‌ای نداشت، اما الان به خاطر دانش‌آموزانش همیشه آنلاینه، وقتی که حتی کافی‌نت‌ها هم آفلاین هستند، معلمه دیگه...

| کوروش آسترکی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [مهریه]

- عروس خانم وکیلم با مهریه‌ی...
- آیینه شمعدان؟
- دستامو نشستما!
- چند شاخه گل
- ماسکم کو؟
- سکه!
- سرفه، سرفه، سرفه
- مبارک است انشاالله

| حمیدرضا قاسمی ندوشن

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [مرغ آمین]

به کفش‌هایش خیره شده بود. کفش‌هایی که باعث شد هم‌کلاسی‌هایش به او بخندند.
به مادر فکر می‌کرد که حالاحالاها توان خرید کفش ندارد.
چقدر دلش می‌خواست زودتر مدرسه تعطیل شود تا مادرش غصه نخورد که دخترش کفش‌های پاره می‌پوشد.
مرغ آمین از روی شانه‌های دخترک پر کشید.
حالا روزها می‌گذرد و مدرسه همچنان تعطیل است...

| زهرا کشاورز گرامی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [فوق لیسانس بیکار]

حتي وقتي كرونا نبود،
من سبك زندگي‌ام كرونايي بود.
شب بيدار...
روز خواب...
من: فوق ليسانس بيكار!

| مجتبی مرادی نوروزی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• بادمجان‌های بم،
سیبیل به سیبیل در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بودند!

| منصور مقدمی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - حاجی ببند برو وگرنه پلمب می‌شه.
پیرمرد مغازه را بست، کرکره‌ها را پایین کشید ولی جایی نرفت...


| بهاره کوثری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• حکایت عجیبی است،
یکی ماسک می‌دوزد برای دلش، دیگری کیسه می‌دوزد برای جیبش...

| بهاره کوثری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانكِ [نبات داغ]

درد قفسه‌ى سينه امانمو بريده...
از ضعف و بي‌حالى ناى حركت ندارم...
گوارشم ريخته بهم و حالمو بدتر كرده...
ناگهان مامان در اتاق رو باز مي‌كنه و با يه ليوان نبات داغ مياد تو...
"پاشو مادر! سردى كردى...اينو بخورى خوب مي‌شى!"
توان ندارم حرف بزنم ولى از ته دل دعا مي‌كنم: كاش كرونا هم مثل باقى مرض‌ها با نبات داغ خوب مى‌شد!

| زينب موسوى

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• + سلام مامان خوبی...آره..به زور یه ۵ تا ماسک و ژل پیدا کردم...باشه زود میام خونه.
- جوراب...جوراب...سه تا ده تومن..خانم جوراب...آقا جوراب بردار.
نگاهش کردم..نه دستکش داشت و نه ماسک...از ژل و ماسک‌هایی که داشتم بهش دادم.
لبخند زد.
اونم دو جفت جوراب به من داد.

| زهرا نوروزی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [جایی برای پیرمردها نیست]

پدربزرگ بيشتر از هر روز سيگار می‌کشيد!
گفتم: برايتان ضرر دارد...
مجري تلويزيون: ابتلا سالمندان به كرونا باعث...
پدربزرگ: "جايي براي پيرمردها نيست "
و دود سيگار را روانه آسمان كرد!

| مجتبی مرادی نوروزی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• وقتی علی حسن مجید به حلبچه حمله شیمیایی کرد پدرم نوجوان بود. سرفه‌هاش بخاطر آسیبیه که گاز خردل به ریشه‌اش زده. کرونا نداره‌، نگران نباشید.

| فرشید محمدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [مادر دختری]

قربون صدقه‌‌های این مادر و دختر قبل و بعد از کرونا قابل مقایسه نبود...

| مجید حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
2024/09/23 23:18:31
Back to Top
HTML Embed Code: