Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [کرونا در جهان موازی]

پرفضل‌گویان از قول طبیبِ حکیم این‌چنین نقل می‌کنند که مرضِ لاعلاجی در دیارِ کفار به سبب تناول جانورهای نجس و چرک پدید آمده و تا حوالی دروازه‌های آبادی ما نیز رسیده. صدق و کذبش را مطلع نیستم ولی طبیب خودش را از بیم این درد موقوف کرده و در بر احدی نمی‌گشاید و در این میان دعانویسان و به ظاهر متدین‌ها انگِ ارتداد و کفر بر پیشانی او زده‌اند. همهمه‌ای شده قربانت شوم.
اگر این دست‌خط سلامت به دستت رسید قید بازگشت را بزن که هوای اینجا سخت مسموم است.

| کیارش نوشی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• خبر آمدن کرونا را از رادیویی جیبی که در ساحل پیدا کرده بود شنید.
دیگر آتشی برای درخواست کمک روشن نکرد.

| سیدمحمدکاظم امیرحیدری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تصمیم خورشید]

خورشید، خمیازه‌ای کشید و بیدار شد. وقت طلوع بود،
به پایین نگاه کرد، زمین تاریک و آرام به خوابی ناز فرو رفته بود.
کم کم آماده‌ی تابش می‌شد که نور و صدایی توجهش را جلب کرد. گوشش را تیز و چشمش را زوم کرد.
در نور شمعی لرزان، زن بر بالین مردش نشسته بود، دست او را گرفته و با چشمانی بارانی، زمزمه می‌کرد: خدایا! هرگز صبح نشود، چون دکتر به او گفته بود...
پس خورشید تصمیم گرفت...

| عزیزه غلامی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• "دیگه وقتشه که بارون بباره
بریزه رو سر شبا ستاره.."
(بهنام صفوی)
- چرا کمش کردی داشتم گوش می‌دادم!
+ می‌خواستم بگم چقدر اینجای آهنگ به حال و روز الانمون می‌خوره، کاش بارون سلامتی بیاد،
کاش شبمون ستاره بارون شه از شادی...

| نرگس اخگری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [به نام زندگی]

لبخند زد و گفت: تو که مرخصی؛ تموم بشه این ویروس کرونا؛ شک نکن خودش میاد.
صدایش که زدند برگشت. باید بیمار چند اتاق آن‌طرف‌تر هم می‌دید.
لبخند زد و گفت: شما هم که مرخص هستید. انشالله هر چی خدا بخواد همون می‌شه.
صدای صلوات بلند شد. خانم پرستار لبخند زد. دختر کنارش آمد و گفت: ممنون که به حرفام هم گوش می‌دادید.
جوانی پشت سر دختر ایستاد و آرام گفت: ممنون بابت راهنمایی‌هاتون .
دختر به طرف صدا چرخید. پسر لبخند زد.
- شما هم دیگه رو می‌شناسید.
- خانم این همونی هست که بهتون گفتم.
صدای کل و دست توی بیمارستان بلند شد.
روی کاور پرستار نوشته شده بود. پرستار فرشته مقدس.

| میثم محمدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - مامان اگه کرونا بگیرم چی می‌شه؟
- خدا نکنه...
- خب حالا فرض کن خدایی نکرده گرفتم اون وقت از کرونا می‌میرم یا از سرطان؟
- این حرفا چیه می‌زنی نفسِ من، بگیر بخواب صبح زود باید بریم بیمارستان برا شیمی درمانی.
پسرک ساکت شد و با خود فکر کرد: ولی من که بدم نمیاد کرونا بگیرم... این جوری اگه بمیرم مامان غصه نمی‌خوره که اگه پول دوا درمون منو داشت زنده می‌موندم.

| پریسا هاشمی دهنوی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ما همه باهم هستیم]

اکسیژن کنارش را باز کرد و ویلچر را به جلوتر هل داد.‌ روی در شیشه‌ای منطقه ممنوعه حک شده بود: ما کرونا را شکست می‌دهیم.
اشک از گونه‌هایش سرازیر شد. ماسک را از روی دهانش برداشت. خس خس نفس‌هایش بلند شد. کاغذی را از پشت ویلچرش بیرون آورد و روی دست‌هایش گرفت. پرستارها نگاه کردند و اشک ریختند.
روی کاغذ نوشته بود: رزمنده‌ها خدا قوت...

| میثم محمدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [فرهنگ غرب]

همیشه با پسرم بحث داشتیم. با من مخالف بود و دنبال مهاجرت بعد از فارغ التحصیلی بود.
دیروز که تلویزیون خبر تشنج در فرهنگ غرب از کرونا رو داشت تفسیر می‌کرد گفت: این کرونا هر بدی که داشت بهمون فهموند صحبت جون آدما که باشه اونا خیلی بی‌فرهنگ‌ترند.

| شهربانو حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - واي مصطفي خسته شدم. يك ماه بيشتره كه ضحي به دنيا اومده اما هنوز مامان و بابام نتونستن ببيننش. بنده خداها دلشون آب شد. فقط دارن تماس تصويري مي‌‌گیرن.
- عزيزم چيكار كنم نمی‌تونيم بريم پيششون خب! انشاالله چندماه ديگه اين مريضي تموم مي‌شه ضحي هم كلي شيرين‌تر شده مي‌بيننش و كلي كيف مي‌كنن.
- مصطفي ديدي چند ماه گذشت ضحي شيرين‌تر شده اما ديگه بابام نيست كه ضحي رو ببينه. دلم آتيش مي‌گيره، حتي يك عكس باهم ندارن...

| فاطمه خطیبی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [حسرت]

برای سی و پنجمین روز متوالی درب شیشه‌ی عطر حرم را باز کردم و چشمانم را بستم. هنوز "سلام پسر باب الحوائج" را کامل نگفته بودم که بغضم پیش افتاد:
غلط کردم آقا، غلط کردم تو آخرین زیارت گفتم من که همین دو هفته پیش مشهد بودم، کاش نمی‌اومدم...

| نازنین جلیلی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [هشت کلمه‌ایِ همینگوی]

اهدايي:
لباس نو پرستار،
با افتخار استفاده شود.

| محمد لطفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• روزی که کرونا رو تا دم در بدرقه می‌کنم یادم می‌مونه ازش تشکر کنم.
بالاخره کلی چیز تو خونه یاد گرفتم.

| امین حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [شیشه]

- پات رو اونجا نذار، برو عقب‌تر، مگه خرده‌های شیشه رو نمی‌بینی؟ اصلا چرا اونجا وایستادی بر و بر منو نگاه می‌کنی؟ برو تو اتاقت درو هم ببند تا نگفتم نیا بیرون. بچه هم اینقدر سر به هوا. این چسب زخم رو کجا گذاشتم؟!
- یعنی آدما چه کار اشتباهی کردن که مجبورن تو خونه بمونن و تا خدا نگفته بیرون نرن.

| شیما صالحی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تسخیر]

در پارک نشسته بودم که دیدمش. چشم‌هایش کرونا داشت و شهر دلم را گرفت! همان لحظه مبتلا شدم. به درمانگاه نمی‌روم. ابتلای خوشایندی‌ است. می‌ترسم سرفه کنم. جلوی دهانم را محکم می‌گیرم. تاب نمی‌آورم فرد دیگری هم مبتلایش شود. باید حسادتم را به پزشکی نشان بدهم. بدجوری اذیتم می‌کند.

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - مادر علامتی جز نفس‌ تنگی هم داری؟
- تب و لرز و خستگی...
- بیرون از خانه چه؟ رفته‌ای؟
+ نه مادر. پسرم هم فقط گهگاهی سر به دوستانش می‌زند همین...
( پسر پشت پنجره گریه‌اش گرفت)

| هانیه خرّم شکوه

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
نشرسرای خودنویس
. •◇• نکاتِ مهم دوستان جدیدی که به جمع خودنویسی‌ها ملحق شدید لازم است چند نکته‌ی مهم را قبل ارسال داستانک بدانید ۱. اثر فرم داستانی داشته باشد نه شعر و دلنوشته و ... ۲. کمتر از ۱۰۰ کلمه باشد. [بسیار مهم است] ۳. از زمانی که اثر شما توسط نشرسرای خودنویس…
•◇• خودنویسی‌های عزیز

استقبال پرشورِ شما از مسابقه‌ی داستانک نویسیِ #کلمات_علیه_کرونا باعث خوشحالی گروه خودنویس است و ما از این همراهی و حمایت بسیار ممنونیم. 🌱

لطفا قبل از ارسال داستانک‌هایتان این موارد را رعایت کنید.

۱. در نوشتن عجله نکنید. با تمرکز و دقت بالا داستانک خود را بنویسید و ویرایش‌های لازم را انجام دهید و بعد برای ما بفرستید.
از ویرایش و حذف اثر بعد از ارسال به ما به شدت خودداری کنید.
به وقت و انرژی همدیگر احترام بگذاریم.

۲. فایل عکس یا word یا pdf ارسال نکنید. متن اثر را در پیام بنویسید و به آیدی کانال ارسال کنید.

۳. تعداد کلمات مهم‌ترین و اصلی‌ترین شرط مسابقه است.
تعداد کمتر از ۱۰۰ کلمه
لطفا رعایت کنید و برای شمارش از word یا سایت‌های کلمه‌شمار استفاده کنید.

در پایان، نکات دیگری که ریپلای شد مطالعه شود.

📚 کتاب خواندن را فراموش نکنیم.

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [توسل]

علی! حسن! حسین! سجاد!...
همین‌طور که داشت بچه‌های پایگاه را صدا می‌زد که بیایند و مواد ضدعفونی کننده خودشان را ببرند به منطقه‌ای که باید ضدعفونی می‌کردند، یهو حواسش رفت به اسامی‌شان...
ناخودآگاه شرمنده شد که انگار داشت ائمه را به کار می‌گرفت...
در دلش گفت: اجرتون با اسم‌های مبارکتون...

| مجید حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• باور کن قبل از آمدنت هم دست‌هایم همیشه تمیز بود،
بس که ظرف‌های رستوران‌ها را شستم...

| بهاره کوثری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نخ]

- امیر پسر داییم رو می‌گم، پکی به سیگارش زد و تایر را ول داد تا برود گوشه‌ی انباری نیمه‌تاریک، همیشه سرش تو لالوی کار ما بود و بس! سر و تهش برا بقیه آدم بود واسه ما دماغ! تا میومد عین این سگای پلیس ور می‌داشت به بو کشیدن! حالا بو نکش په کی بکش. یکی نبود بهش بگه د لامذهب جرم بزرگه‌ی ما همین دو نخ سیگار بود و بس! حالا خوبه؟
- حالا مگه چشه؟
خندید: دماغش رد داده اوس ممد! دستش را روی دماغش پایین کشید: کمپلت! دیگه نه بو می‌فهمه،... نه مزه.

| سحر شالباف

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [یک کاسه]

"آسیا، اروپا، آمریکا، استرالیا و آفریقا. کاسه‌ها را آماده کنید. همگی باید از این آش بخورید."
بخشی از بیانیه کرونا برای جهان

| آزاده عطار

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
2024/11/13 21:24:09
Back to Top
HTML Embed Code: