Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [لحظه‌ی تولد یک ویروس]

خردمند چینی در تاریکیِ غار در حال قدم زدن و مراقبه بود. به شاگردش گفت:
- فرزندم کائنات پر از غذاهای خوشمزه و هدایای گران‌بهاست!
بعد به آرامی خفاشی را که به دیواره غار چسبیده بود شکار کرد.
- سوپ دوست داری یا دلمه خفاش فرزندم؟!
- هر کدام خطرناک‌تر است استاد!

| سعیده ملایی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• اولین عید نوروز مشترکمان است.
از دوماه مانده به عید دنبال لباس‌هایمان هستم. مدل‌های متنوع و رنگی که به هردویمان بیاید.
یک مانتو زرشکی برای خودم با روسری و کیف سورمه‌ای.
یک تیشرت زرشکی و یک کت و شلوار اسپورت سورمه‌ای برای حمید.
مدام سرفه می‌کند و بدن‌درد دارد.
حالا باید دوتا ماسک زرشکی بخرم با دو جفت دستکش سورمه‌ای.

| حدیث قربانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ابرقهرمان]

روز یک‌شنبه در امریکا روز دعای همگانی برای رهایی از بند ویروس کرونا اعلام شد.
کاپیتان امریکایی هم، همه‌ی انتقام جویان و ابرقهرمان‌ها را جمع کرد تا با همدیگر دعا کنند.

| رضا بیگلی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [من و فرشته‌ام]

سرفه امانم را بریده بود. پرستاری با لباسی پوشیده کنار تختم آمد. نگاهی مهربان و خسته داشت. لبخندی زد و گفت:
- پدرجان امیدت به خدا باشه، کرونا رو هم می‌شه شکست داد.
چند روزی گذشت، من خوب شدم. وقت مرخصی دیدم برایش شمع یادبود روشن کرده بودند.
به قول سعدی:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او بمرد و بیمار بزیست

| نرگس زمانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• در خیابان راه می‌رفتم.
پیرمردِ دوره‌گردی آشغال‌های کفِ خیابان را جمع می‌کرد، در گونی می‌ریخت و در گاری تلنبار می‌کرد. لرزش دستان چروکیده و چِرکَش معلوم بود. چشم‌هایش اطراف را می‌پایید و قدم‌هایش را به آرامی برمی‌داشت.
جلو رفتم و گفتم: عمو مگر خبرها رو نمی‌شنوی؟! مردم همینطوری هم دارن تلف می‌شن، تو با این آت و آشغالا آخر عمری خودت را به کشتن می‌دی! برو بشین توی خونت حداقل بقیه رو بدبخت نکنی...
پیرمرد با آن دستان کثیفش اصلا نگاه نکرد فقط در حد یک جمله زبانش را به گردش درآورد: باشه هروقت نون زن و بچمو آوُردن دم خونه دیگه توی خیابونا پرسه نمیزنم.

| مهدی دردوشی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• طاقت زمین تمام شده بود.
دیگر توان سبز شدن نداشت.
نه آبی در دل، نه هوایی در سر،
خوابش گرفته بود که صدایش را شنید. خودش بود: کرونا!
آمد تا او هم قدری بیارامد.

| المیرا عسگرزاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پشه میکروسکوپی]

قرن ۲۱ میلادی بود.
او ادعای خدایی می‌کرد.
برج بلند بابلی‌اش را تکنولوژی نامیده بود.
در بلندای این برج رجز می‌خواند و خدای یکتا را به مبارزه دعوت می‌کرد.
خداوند پشه میکروسکوپی‌اش را مامور کرد.

| رضا بیگلی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [هدیه‌ی خانه‌نشینی]

کبوتری، شاخه گلی در نوک،
لب پنجره‌شان نشست.
آن‌ها در خانه مانده بودند..

| نرگس اخگری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• سی سال پیش، در جنگ و رزم، گاز خردل ریه‌هایش را گرفت.
پس از سی سال زندگی با درد و رنج،
کرونا آمد؛ ریه‌ای نداشت،
پس جانش را گرفت.

| نرگس آسترکی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [مرگ در نمی‌زند]

- کرونا یکم شبیه غرق شدنه، ریه‌هات آروم آروم پُر میشن، بعد دیگه نمی‌تونی نفس بکشی و خداحافظ...خدا برای کسی نخواد، رعایت نکنی رفتی اون دنیا، از ما گفتن بود!
این را که گفت، قند را بالا انداخت.
نگاهش به دیوار خیره ماند.
نفسش بالا نیامد...یادش رفته بود گاهی مرگ‌ در نمی‌زند.

| سعیده ملایی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - من دیگه غذا نمی‌خورم.
+ چرا عزیزم؟
- از بس مواد غذایی رو با ضدعفونی کننده‌ها شستی، طعم و بوی خودشون رو از دست دادن.

| زینب آزاد

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [وصيت‌نامه كرونايي]

به‌زودي از بين شما مي‌رم، فقط يادتون بمونه،
لذت بردن از روزمرگی‌هاتون رو مديون من هستيد.
دوستدار شما ويروس كوويد ۱۹

| سحر محمدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [لبخند خورشید]

در خانه ماند،
خورشید از پشت پنجره به او لبخند زد.

| نرگس اخگری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• نامه به کودکی که هرگز زاده نشد:
فرزندم! ما همه کرونا داریم...

| مهدی سلیمانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• - آقا دستکش دارید؟
+ نه خانوووووووم، نداااررررریم، ولمون کنید تو رو خدااااا
- اینکه ناراحتی نداره آقا!!!
علیرضا! ۵ تا جعبه از اون دستکش‌ها رو از پشت ماشین بیار برای آقا.

| زینب آزاد

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• ۳۰سال از ازدواجشان می‌گذشت و امروز ۳۰ روز بود که در قرنطینه بودند. در این ۳۰ روز، خاطرات ۳۰ سال را باهم مرور کردند.
گاهی خندیدند و گاهی غبار اشک چشمانشان را تیره کرد. چقدر به این باهم بودن نیاز داشتند. کرونا متشکریم.

| عزیزه غلامی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کرونابه‌در]

معلم: کرونابه‌در را تعریف کن؟
دانش‌آموز: کرونابه‌در روزی بود که مردم ایران تصمیم گرفتند برای حفظ سلامتی‌شان به سیزده‌بدر نروند...

| زهره طالبی‌علی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• رفتم پیشش و ناخن‌گیر رو برداشتم و شروع کردم ناخوناشو کوتاه کردم.
گفتم: مادر چی می‌کشیدی تو این مدت که نذاشتم بری بیرون. الان تو این یه ماه دارم دیوونه می‌شم. لعنت به کرونا.
خندید و گفت: من الان با پدرت بیرون بودم.
گفتم: این دفعه برخلاف همیشه می‌گم خداروشکر آلزایمر داری.

| سمیه ثابتین

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
نشرسرای خودنویس
. •◇• نکاتِ مهم دوستان جدیدی که به جمع خودنویسی‌ها ملحق شدید لازم است چند نکته‌ی مهم را قبل ارسال داستانک بدانید ۱. اثر فرم داستانی داشته باشد نه شعر و دلنوشته و ... ۲. کمتر از ۱۰۰ کلمه باشد. [بسیار مهم است] ۳. از زمانی که اثر شما توسط نشرسرای خودنویس…
•◇• خودنویسی‌های عزیز

استقبال پرشورِ شما از مسابقه‌ی داستانک نویسیِ #کلمات_علیه_کرونا باعث خوشحالی گروه خودنویس است و ما از این همراهی و حمایت بسیار ممنونیم. 🌱

لطفا قبل از ارسال داستانک‌هایتان این موارد را رعایت کنید.

۱. در نوشتن عجله نکنید. با تمرکز و دقت بالا داستانک خود را بنویسید و ویرایش‌های لازم را انجام دهید و بعد برای ما بفرستید.
از ویرایش و حذف اثر بعد از ارسال به ما به شدت خودداری کنید.
به وقت و انرژی همدیگر احترام بگذاریم.

۲. فایل عکس یا word یا pdf ارسال نکنید. متن اثر را در پیام بنویسید و به آیدی کانال ارسال کنید.

۳. تعداد کلمات مهم‌ترین و اصلی‌ترین شرط مسابقه است.
تعداد کمتر از ۱۰۰ کلمه
لطفا رعایت کنید و برای شمارش از word یا سایت‌های کلمه‌شمار استفاده کنید.

در پایان، نکات دیگری که ریپلای شد مطالعه شود.

📚 کتاب خواندن را فراموش نکنیم.

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پیروزی]

- چه علائمی دارید؟
+ همه علائم.
- کرونا؟

- خوش برگشتی قهرمان، کرونا چطور بود؟
+ خسته کننده...فقط می‌دونم بدون کرونا، می‌شه راحت نفس کشید!

| انیسه فکوریان

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
2024/09/25 03:20:09
Back to Top
HTML Embed Code: