•◇• _داشتم رکورد میزدم، حتی با سرعت نور هم تو مسابقه بودم که...
_ که چی؟
_ که رسیدم به ایران، هرچی سعی کردم زودتر برم، هی پاگیرم کردن.
_ چه جوری؟
_ یکی دست نمیشست، یکی ماسک نمیزد، یکی مسافرت میرفت، یکی نمیگفت با هم بودیم، به هر حال همه دست به دست هم داده بودند که من رو نگه دارن، واقعا راست میگن ایرانیا مهمون نواز هستن.
_ خب حالا چرا میری؟
_ قرنطینه نظامی شدن.
_ راستی اسمت رو نگفتی!
_ کُووید ۱۹، کُرونا.
| علیرضا حسنتبار
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
_ که چی؟
_ که رسیدم به ایران، هرچی سعی کردم زودتر برم، هی پاگیرم کردن.
_ چه جوری؟
_ یکی دست نمیشست، یکی ماسک نمیزد، یکی مسافرت میرفت، یکی نمیگفت با هم بودیم، به هر حال همه دست به دست هم داده بودند که من رو نگه دارن، واقعا راست میگن ایرانیا مهمون نواز هستن.
_ خب حالا چرا میری؟
_ قرنطینه نظامی شدن.
_ راستی اسمت رو نگفتی!
_ کُووید ۱۹، کُرونا.
| علیرضا حسنتبار
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
نشرسرای خودنویس pinned «•◇• نکتهی مهم آثار خود را قبل از ارسال برای ما، در word یا سایتهایی که کلمهشمارِ متن هستند، کپی کنید و از تعداد زیر ۱۰۰ کلمهی آن، مطمئن شوید. 🔸️ لطفا این مورد را رعایت کنید. با تشکر 🌱 #کلمات_علیه_کرونا @khodnevis_ir»
•◇• داستانکِ [قرنطینهی ابدی]
تست کرونای هر دو مثبت بود.
پرستار گفته بود: ماسک اکسیژن کم دارند...
نیمههای شب پدر ماسک خودش را روی صورت پسر جوان گذاشت.
| معصومه عالی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تست کرونای هر دو مثبت بود.
پرستار گفته بود: ماسک اکسیژن کم دارند...
نیمههای شب پدر ماسک خودش را روی صورت پسر جوان گذاشت.
| معصومه عالی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [آغوش]
آن دو برای ابراز خوشحالی از برنده شدن، یکدیگر را در آغوش گرفتند،
و تلوزیون زیرنویس کرد:
"بینندگان عزیز، این قسمت از برنامه قبل از شیوع کرونا ضبط شده است"
| نرگس اخگری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
آن دو برای ابراز خوشحالی از برنده شدن، یکدیگر را در آغوش گرفتند،
و تلوزیون زیرنویس کرد:
"بینندگان عزیز، این قسمت از برنامه قبل از شیوع کرونا ضبط شده است"
| نرگس اخگری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• گریههای نوزاد امانش را بریده بود. حالا او مانده بود و نوزاد چند روزهای که بدون آغوش مادر مانده بود و هیچکس حاضر نبود فرزند یک مادر کرونایی را که حالا او هم ممکن بود ناقل این بیماری باشد نگهداری کند.
| لیلا کیانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
| لیلا کیانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دیدنی]
خیلی پدرش را دوست داشت.
شب عید یک سر رفت خانهشان دست بوسی.
ولی بعد از فوت پدرش دائم یک گوش مینشیند آرام اشک میریزد.
| سیدطاها میرجلالالدینی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
خیلی پدرش را دوست داشت.
شب عید یک سر رفت خانهشان دست بوسی.
ولی بعد از فوت پدرش دائم یک گوش مینشیند آرام اشک میریزد.
| سیدطاها میرجلالالدینی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• پارسال سر سفرهی هفت سین هر کدوم یه دعایی کردیم.
عمه میگفت: ایشالا تا سال دیگه خونه بخرم.
پدر گفت: ایشالا تا سال دیگه مدل ماشینم رو عوض کنم.
عمو گفت: منم تا سال دیگه یه سفر به خارج از کشور برم.
یک سال گذشت.
همه به آنچه که میخواستند، رسیدند.
فقط حسرت دوباره دور هم بودن برامون موند.
کاش پارسال دعا میکردیم که سال دیگه باز بتونیم در سلامتی، سر سفرهی هفتسین کنار هم قرار بگیریم.
| اکبر کاردان
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
عمه میگفت: ایشالا تا سال دیگه خونه بخرم.
پدر گفت: ایشالا تا سال دیگه مدل ماشینم رو عوض کنم.
عمو گفت: منم تا سال دیگه یه سفر به خارج از کشور برم.
یک سال گذشت.
همه به آنچه که میخواستند، رسیدند.
فقط حسرت دوباره دور هم بودن برامون موند.
کاش پارسال دعا میکردیم که سال دیگه باز بتونیم در سلامتی، سر سفرهی هفتسین کنار هم قرار بگیریم.
| اکبر کاردان
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• - دست بذار رو قرآن که کرونا نداری!
- وا چرا باید قسم بخورم؟ من چه میدونم دارم یا ندارم. علائمشو که ندارم.
- خب باشه دیگه. دست بذار رو قرآن بگو کرونا ندارم.
- باز گفت! مگه علم غیب دارم که بگم.
- پس دور بزن برگرد!
| حاتم ابتسام
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- وا چرا باید قسم بخورم؟ من چه میدونم دارم یا ندارم. علائمشو که ندارم.
- خب باشه دیگه. دست بذار رو قرآن بگو کرونا ندارم.
- باز گفت! مگه علم غیب دارم که بگم.
- پس دور بزن برگرد!
| حاتم ابتسام
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• آغاز به کار سایت نشرسرای خودنویس
• اخبار و اطلاعیهها
• آثار منتشر شده
و رویدادهای دیگر...
با ما همراه باشید 🌱
💻 khodnevis.ir
@khodnevis_ir
• اخبار و اطلاعیهها
• آثار منتشر شده
و رویدادهای دیگر...
با ما همراه باشید 🌱
💻 khodnevis.ir
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [غفلت]
همه جا رفتم و هر جا که فکرش را کنید لانه کردم. با این سن کم و این جثهی ریز دور دنیا را گشته بودم. چیزی نمانده بود تا جهان خالی شود از بشر. چیزی نمانده بود تا قلمرو پادشاهی من کل جهان را بگیرد.
یک غفلت مرا کشت.
از لای کتابها غافل شدم....
گول دستهای کمِ در خانه مانده، که به کتابها میرسید را خوردم....
با خودم گفتم تعدادشان کم است زور من را ندارند.
و این غفلتِ من، بشر را نجات داد...
| زهره طالبیعلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
همه جا رفتم و هر جا که فکرش را کنید لانه کردم. با این سن کم و این جثهی ریز دور دنیا را گشته بودم. چیزی نمانده بود تا جهان خالی شود از بشر. چیزی نمانده بود تا قلمرو پادشاهی من کل جهان را بگیرد.
یک غفلت مرا کشت.
از لای کتابها غافل شدم....
گول دستهای کمِ در خانه مانده، که به کتابها میرسید را خوردم....
با خودم گفتم تعدادشان کم است زور من را ندارند.
و این غفلتِ من، بشر را نجات داد...
| زهره طالبیعلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [رویای نیمهشب]
ستاره ها را آنقدر شمرد تا خوابش برد.
در خوابش جهان گرم بود، خورشید میتابید.
مادران، کودکانشان را میبوسیدند.
پدران، خسته کار، از راه میرسیدند و معشوق در آغوش عاشقش آرام میگرفت.
یکی از اتوبوس جا مانده بود، دیگری فریاد میزد و آن یکی برای همیشه قهر میکرد.
چه جهان بلبشویی بود...
با صدای دوباره سرفههای خشک از خواب پرید.
اندوهی دوباره سراغش آمد.
فکر کرد چه خوب میشد اگر میتوانست همیشه در بلبشوی آن جهانِ رفته، خواب میماند...
| مژگان بهرمن
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
ستاره ها را آنقدر شمرد تا خوابش برد.
در خوابش جهان گرم بود، خورشید میتابید.
مادران، کودکانشان را میبوسیدند.
پدران، خسته کار، از راه میرسیدند و معشوق در آغوش عاشقش آرام میگرفت.
یکی از اتوبوس جا مانده بود، دیگری فریاد میزد و آن یکی برای همیشه قهر میکرد.
چه جهان بلبشویی بود...
با صدای دوباره سرفههای خشک از خواب پرید.
اندوهی دوباره سراغش آمد.
فکر کرد چه خوب میشد اگر میتوانست همیشه در بلبشوی آن جهانِ رفته، خواب میماند...
| مژگان بهرمن
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• دخترک به همراه مادرش در حال چیدن سفره هفتسین است.
- مامان امسال بابا نمیاد؟
- نه عزيزم. موقع سال تحویل نمیرسه ولی حتما چند روز دیگه کنار ماست.
مادر گوشی تلفن را روی آیفون قرار داده و وسط سفره هفتسین میگذارد.
(صدای پدر ): دخترم امیدوارم سال خوبی برای همه باشه. فعلا باید بیمارستان بمونم، دعا کنید هر چه زودتر ببینمتون.
| سحر محمدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- مامان امسال بابا نمیاد؟
- نه عزيزم. موقع سال تحویل نمیرسه ولی حتما چند روز دیگه کنار ماست.
مادر گوشی تلفن را روی آیفون قرار داده و وسط سفره هفتسین میگذارد.
(صدای پدر ): دخترم امیدوارم سال خوبی برای همه باشه. فعلا باید بیمارستان بمونم، دعا کنید هر چه زودتر ببینمتون.
| سحر محمدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• اسفندماه ۹۸ و در واپسین روزهای باقیمانده از سال، مهمانی ناخوانده پا به کشور گذاشت و تلاطم و آشوبی را رقم زد. در این میان تلاش ایثارگرانه کادر درمان در خط مقدم مبارزه با بیماری و همچنین تلاش گروههای جهادی و مردمی مثال زدنی و خیره کننده بود. جبهه فرهنگی و ادبی کشور نیز دست به کار شد و با اسم رمز «کلمات علیه کرونا» وارد این کارزار شد.
«مسابقه داستانکِ کلمات علیه کرونا»
برای دریافت اطلاعات بیشتر پای صحبتهای آقای میرشمس الدین فلاح هاشمی مدیر نشرسرای خودنویس نشستهایم تا از جزئیات این مسابقه آگاهی پیدا کنیم.
متن کامل این گفتگو را در سایت نشرسرای خودنویس به آدرس زیر 👇 بخوانید.
https://b2n.ir/631770
💻 khodnevis.ir/اخبار
@khodnevis_ir
«مسابقه داستانکِ کلمات علیه کرونا»
برای دریافت اطلاعات بیشتر پای صحبتهای آقای میرشمس الدین فلاح هاشمی مدیر نشرسرای خودنویس نشستهایم تا از جزئیات این مسابقه آگاهی پیدا کنیم.
متن کامل این گفتگو را در سایت نشرسرای خودنویس به آدرس زیر 👇 بخوانید.
https://b2n.ir/631770
💻 khodnevis.ir/اخبار
@khodnevis_ir
•◇• تو بالاخره بعد از دو سال، حالا میتوانی مثل پرندهای رها شوی و پرواز کنی به سوی دیارت.. بروی و بعد از دو سال، گوشهی چادر مادرت را ببویی و ببوسی.
آخ که چه لحظهای شود آن دیدارِ عاشقانه.
عشق اول هرکسی، همانیاست که نُه ماه در وجودش تپیده، چشم باز کرده و وقتی دیدن را فهمیده، او را دیده..
چمدانت را بستی،
راه پیمودهای،
و....
مادر به استقبال نیامد!
قبل از تو
کرونا به او رسیده بود.
| نرگس اخگری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
آخ که چه لحظهای شود آن دیدارِ عاشقانه.
عشق اول هرکسی، همانیاست که نُه ماه در وجودش تپیده، چشم باز کرده و وقتی دیدن را فهمیده، او را دیده..
چمدانت را بستی،
راه پیمودهای،
و....
مادر به استقبال نیامد!
قبل از تو
کرونا به او رسیده بود.
| نرگس اخگری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [رهایی]
دو هفته از عید ۱۳۹۹ میگذرد و من در خانه با فیلم و کتاب و دنیای مجازی سرم را گرم کردهام.
قفس پرنده را کنار پنجره میبرم و درش را باز میگذارم...
| معصومه عالی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
دو هفته از عید ۱۳۹۹ میگذرد و من در خانه با فیلم و کتاب و دنیای مجازی سرم را گرم کردهام.
قفس پرنده را کنار پنجره میبرم و درش را باز میگذارم...
| معصومه عالی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [خدابیامرز]
هر چقدر گفتم رعایت کن، گوش به حرف نداد.
میگفت "کرونا باید از من به ترسه"
یا میگفت "من خودم کرونام بابا"
من هم که دستم را میشستم، مسخرهام میکرد.
به هر حال خدا بیامرزدش...
| سیدطاها میر جلالالدینی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
هر چقدر گفتم رعایت کن، گوش به حرف نداد.
میگفت "کرونا باید از من به ترسه"
یا میگفت "من خودم کرونام بابا"
من هم که دستم را میشستم، مسخرهام میکرد.
به هر حال خدا بیامرزدش...
| سیدطاها میر جلالالدینی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• پاکتنامه را باز کرد.
روی کاغذ هیچ چیزی نوشته نشده بود؛ تنها رد بوسهای به یادگار مانده بود. زیرچشمی همه جا را نگاه کرد؛ هیچکس حواسش نبود.
کاغذ را به قلبش چسباند.
او بوسه را به آغوش کشید...
| ریحانه آزاد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
روی کاغذ هیچ چیزی نوشته نشده بود؛ تنها رد بوسهای به یادگار مانده بود. زیرچشمی همه جا را نگاه کرد؛ هیچکس حواسش نبود.
کاغذ را به قلبش چسباند.
او بوسه را به آغوش کشید...
| ریحانه آزاد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [شبانه]
نه کیسههای نان و خرما، نه بستههای غذایی برای خانوادههای نیازمند، نه رساندن غذاهای نذری به محلههای فقیرنشین.
نه. نیمههای شب، دستگاههای ضدعفونی کننده را به کولش میبست و به خیابانهای خلوت شب میزد.
| مجتبی صفدری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
نه کیسههای نان و خرما، نه بستههای غذایی برای خانوادههای نیازمند، نه رساندن غذاهای نذری به محلههای فقیرنشین.
نه. نیمههای شب، دستگاههای ضدعفونی کننده را به کولش میبست و به خیابانهای خلوت شب میزد.
| مجتبی صفدری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دمای صدایت]
از خواب که بیدار شد، نفسزنان گوشی را برداشت:
- الو مامان! خواستم دمای صدایت را بشنوم.
+ مادرجان، من خوبم.
درحالی که جای کبودی کشِ ماسک پشت گوشش، مانع نزدیکی گوشی به گوشش میشد.
| پوریا بهبودی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
از خواب که بیدار شد، نفسزنان گوشی را برداشت:
- الو مامان! خواستم دمای صدایت را بشنوم.
+ مادرجان، من خوبم.
درحالی که جای کبودی کشِ ماسک پشت گوشش، مانع نزدیکی گوشی به گوشش میشد.
| پوریا بهبودی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• زمین مدام خودش را در آینه میپایید، بزرگیاش را اندازه میگرفت و پشت چشم نازک میکرد.
از یاد برده بود که هر روز گرم و گرمتر میشود. تبش که بالا رفت لرزید. آینه از دستش افتاد و تکههایش در فضا گم شد. ساکنانش به سرفه افتادند؛ خشک و بیوقفه.
کابوس از هم پاشیدن افتاد به جانش. ترسید. خطاهایش را یکجا بالا آورد.
کسی پرسید:
اینجا خط پایان توست؟
گره افتاد به پیشانیاش. خودش را ورانداز کرد. چقدر کوچک بود. عرقی سرد بر تنش نشست.
سرش را که پایین انداخت، خنکایی جانبخش افتاد به جانش. آرام گرفت. نفسها از حبس رها شد.
| مولود توکلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
از یاد برده بود که هر روز گرم و گرمتر میشود. تبش که بالا رفت لرزید. آینه از دستش افتاد و تکههایش در فضا گم شد. ساکنانش به سرفه افتادند؛ خشک و بیوقفه.
کابوس از هم پاشیدن افتاد به جانش. ترسید. خطاهایش را یکجا بالا آورد.
کسی پرسید:
اینجا خط پایان توست؟
گره افتاد به پیشانیاش. خودش را ورانداز کرد. چقدر کوچک بود. عرقی سرد بر تنش نشست.
سرش را که پایین انداخت، خنکایی جانبخش افتاد به جانش. آرام گرفت. نفسها از حبس رها شد.
| مولود توکلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir