•◇• داستانکِ [حرف حساب]
هرکس در مورد مقابله با بیماری کرونا صحبتی میکرد ناگهان پسرک با لحنی کودکانه گفت: مگه کرونا بیرون از خونهها نیست؟ خب! باید بیرون نرویم تا از تنهایی حوصلهاش سر برود و برای همیشه برود!
لبخند معناداری جمع خانواده را فرا گرفت!
| رسول سنبل نیا
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
هرکس در مورد مقابله با بیماری کرونا صحبتی میکرد ناگهان پسرک با لحنی کودکانه گفت: مگه کرونا بیرون از خونهها نیست؟ خب! باید بیرون نرویم تا از تنهایی حوصلهاش سر برود و برای همیشه برود!
لبخند معناداری جمع خانواده را فرا گرفت!
| رسول سنبل نیا
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• ظرف ماست و شانه تخممرغ را از روی میز مغازه برمیداشت که صدایی را از آنور تلفن میشنید که
بخدا تازه عمل کردم...اجاره خونه رو هم هنوز ندادم...شوهرم هم خونهنشین شده و کاربارش خوابیده...بذار این مهمون ناخونده بره، چشم میام و دودستی تقدیمتون میکنم.
از مغازه خارج شد ولی آن صدا همچنان تو گوشش تکرار میشد...
وسایلها را داخل ماشین گذاشت و دوباره بسوی مغازه برگشت...
| بهناز ضامنی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
بخدا تازه عمل کردم...اجاره خونه رو هم هنوز ندادم...شوهرم هم خونهنشین شده و کاربارش خوابیده...بذار این مهمون ناخونده بره، چشم میام و دودستی تقدیمتون میکنم.
از مغازه خارج شد ولی آن صدا همچنان تو گوشش تکرار میشد...
وسایلها را داخل ماشین گذاشت و دوباره بسوی مغازه برگشت...
| بهناز ضامنی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ «رویا»
خبری را که گویندهی اخبار تلویزیون داشت میخواند، باور نمیکرد: «طبق گزارش سخنگوی وزارت بهداشت، از صبح دیروز، هیچ گزارشی مبنی بر ابتلای جدید به ویروس کرونا دریافت نشده و میتوان ادعا کرد که ریشهی این ویروس در ایران خشکانده شده...» منتظر شنیدن ادامهی خبر نشد. از جا پرید و فریاد کشید: «خدایا شکرت... بالاخره تموم شد این لعنتی...»
که ناگهان، صدای پدرش در گوشش پیچید: «بیدار شو بابا، چهقدر داد میزنی تو خواب! پاشو عمو اینا دارن میان عیددیدنی!»
| حامد صاحبی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
خبری را که گویندهی اخبار تلویزیون داشت میخواند، باور نمیکرد: «طبق گزارش سخنگوی وزارت بهداشت، از صبح دیروز، هیچ گزارشی مبنی بر ابتلای جدید به ویروس کرونا دریافت نشده و میتوان ادعا کرد که ریشهی این ویروس در ایران خشکانده شده...» منتظر شنیدن ادامهی خبر نشد. از جا پرید و فریاد کشید: «خدایا شکرت... بالاخره تموم شد این لعنتی...»
که ناگهان، صدای پدرش در گوشش پیچید: «بیدار شو بابا، چهقدر داد میزنی تو خواب! پاشو عمو اینا دارن میان عیددیدنی!»
| حامد صاحبی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [حال خوب]
من فقط در صفحه اینستاگرام خود متنی را با این عنوان منتشر کردم:
(اگر کرونا آنها را نکشد فقر و بیپناهی میکشد)
نمیدانم چه شد؟!
بعد از دو روز موجودی حساب خیریه ۵۰ میلیون تومان شده بود...
| رویا رسولی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
من فقط در صفحه اینستاگرام خود متنی را با این عنوان منتشر کردم:
(اگر کرونا آنها را نکشد فقر و بیپناهی میکشد)
نمیدانم چه شد؟!
بعد از دو روز موجودی حساب خیریه ۵۰ میلیون تومان شده بود...
| رویا رسولی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کلاس مجازی]
الان ریاضی شروع میشود.
من آمادهام؛ این از تخمه، اینم از چیپس و پفک.
| لیلا قربانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
الان ریاضی شروع میشود.
من آمادهام؛ این از تخمه، اینم از چیپس و پفک.
| لیلا قربانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• بیحوصله به پدربزرگ نگاه میکنم. میگه ایوانجلین میشه برام کتاب بخونی؟
سمت قفسه کتابا میرم...با صدای بلند میگه: کلبه عمو تام.
کنارش میشینم و تا آخرش میخونم. باورش برام سخته ولی این داستانِ دردناک واقعی بود! واقعیتی از همرنگهای من...
آخرین صفحه، عکسی به کتاب چسبیده، عکس یه مرد و زن و ۴ تا بچه که از ته دل میخندن...به پدربزرگ نگاه میکنم، باچشمای پر از اشک به عکس خیره شده.
میام تلویزیونو خاموش کنم تا پدربزرگ برام از گذشتهها و این عکس بگه ولی سر تیتر خبر منو شوکه میکنه، آمار قربانیان کرونا در سیاهپوستان بهطرز عجیبی افزایش یافته!...
| فاطمه لاریزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
سمت قفسه کتابا میرم...با صدای بلند میگه: کلبه عمو تام.
کنارش میشینم و تا آخرش میخونم. باورش برام سخته ولی این داستانِ دردناک واقعی بود! واقعیتی از همرنگهای من...
آخرین صفحه، عکسی به کتاب چسبیده، عکس یه مرد و زن و ۴ تا بچه که از ته دل میخندن...به پدربزرگ نگاه میکنم، باچشمای پر از اشک به عکس خیره شده.
میام تلویزیونو خاموش کنم تا پدربزرگ برام از گذشتهها و این عکس بگه ولی سر تیتر خبر منو شوکه میکنه، آمار قربانیان کرونا در سیاهپوستان بهطرز عجیبی افزایش یافته!...
| فاطمه لاریزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پرستار]
کرونا که آمد، مامان رفت سرکار.
آنروز تو خواب بودی.
مامان هنوز برنگشته اما تو پر از شکوفهای.
| لیلا قربانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
کرونا که آمد، مامان رفت سرکار.
آنروز تو خواب بودی.
مامان هنوز برنگشته اما تو پر از شکوفهای.
| لیلا قربانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• پنج ماه از آخرین دیدارشان میگذشت. مرد جوان همه دلتنگیها را گذاشته بود برای نوروز و در آغوش کشیدن مامان و بابا...
نوروز رسید و خروجیهای شهر را که بستند، چشمهای مرد به اشکهای بابا افتاد که آنسوی تلفن سرازیر میشد!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
نوروز رسید و خروجیهای شهر را که بستند، چشمهای مرد به اشکهای بابا افتاد که آنسوی تلفن سرازیر میشد!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تخریبچی برگرد، اینجا پر از مینه]
تلویزیون تخریبچیهای زمان جنگ را نشان میداد و رزمندگانی که داوطلبانه روی مین میرفتند. غرق در حال و هوای فیلم بود که صدایش کردند. بیمار جدید آمده بود. ماسک و دستکش را پوشید و به میدان رفت.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تلویزیون تخریبچیهای زمان جنگ را نشان میداد و رزمندگانی که داوطلبانه روی مین میرفتند. غرق در حال و هوای فیلم بود که صدایش کردند. بیمار جدید آمده بود. ماسک و دستکش را پوشید و به میدان رفت.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [گلبولِ عاشق]
آنقدر کوچک بودی که فکر نمیکردم عاشقت شوم!
سربازانم را برای جنگ با تو راهیِ میدان کردم...
همه را با بیرحمی کشتی...
جلو آمدی، لبخندی زدی و دلم را ربودی...
و من خودم را از عشق، تسلیمِ تو کردم اما تو با تیر مستقیم به قلبم مرا نابود کردی...
و این شد سرنوشت گلبولِ سفیدی که دلدادهی ویروس شد!
| مهدیس جهاندار
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
آنقدر کوچک بودی که فکر نمیکردم عاشقت شوم!
سربازانم را برای جنگ با تو راهیِ میدان کردم...
همه را با بیرحمی کشتی...
جلو آمدی، لبخندی زدی و دلم را ربودی...
و من خودم را از عشق، تسلیمِ تو کردم اما تو با تیر مستقیم به قلبم مرا نابود کردی...
و این شد سرنوشت گلبولِ سفیدی که دلدادهی ویروس شد!
| مهدیس جهاندار
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دور دنیا در ۴ ماه و نیم]
گفته بود دور دنیا را در چهار ماه و نیم میگردد. بهش خندیده بودم. حالا چهار ماه و نیم بود که دور دنیا را میگشت و من حبس خانگی شده بودم.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
گفته بود دور دنیا را در چهار ماه و نیم میگردد. بهش خندیده بودم. حالا چهار ماه و نیم بود که دور دنیا را میگشت و من حبس خانگی شده بودم.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• از زیر قرآن و اشکهای مامان رد شد. به بیمارستان رسید. دکتر و پرستارها آنقدر ایزوله شده بودند که نمیتوانستند جواب لبخند کوچکش را بدهند. دستگاه آماده بود. ستاره دیالیز شد و از راهرو بیمارستان گذشت. توی تاکسی مرد مدام سرفه میکرد و تنش از حرارت میسوخت.
هفته بعد ستاره دوباره رفت بیمارستان، دیالیز، کرونا، ضعف ایمنی و خط روی مانیتور که لبخند دکتر را صاف کرد!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
هفته بعد ستاره دوباره رفت بیمارستان، دیالیز، کرونا، ضعف ایمنی و خط روی مانیتور که لبخند دکتر را صاف کرد!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• پسر : پدر! عملیات کرونا را چطور شکست دادین؟! پدر: ما در خانه ماندیم، کرونا شکست خورد.
| حسین کریمپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
| حسین کریمپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• مرد وسط کارگاه خیاطی ایستاد.
_ از هر متر پارچه ۱۵۰ تا ماسک میخوام.
شاگرد گفت: استاندارد نشن به درد نمیخورن.
مرد گفت: کاریت نباشه. یه کمی جمع و جورتر به کسی ضرر نمیرسونه.
شاگرد سرش را تکان داد. مرد ادامه داد: سودش را حساب کن. کسی هم حواسش نیست به ما. ملت گرفتارن فعلا.
| معصومه خوانساری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
_ از هر متر پارچه ۱۵۰ تا ماسک میخوام.
شاگرد گفت: استاندارد نشن به درد نمیخورن.
مرد گفت: کاریت نباشه. یه کمی جمع و جورتر به کسی ضرر نمیرسونه.
شاگرد سرش را تکان داد. مرد ادامه داد: سودش را حساب کن. کسی هم حواسش نیست به ما. ملت گرفتارن فعلا.
| معصومه خوانساری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [بخوان، صدای تو خوب است]
چند ماه بود که از خانه بیرون نرفته بودم. قهر کرده بودند پرندههای محل. دانه هم که برایشان میریختم نمیخواندند. مُشتم را باز کردم و گندمها را به دست باد سپردم. پنجره را که بستم، نطق کبوترها باز شد.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
چند ماه بود که از خانه بیرون نرفته بودم. قهر کرده بودند پرندههای محل. دانه هم که برایشان میریختم نمیخواندند. مُشتم را باز کردم و گندمها را به دست باد سپردم. پنجره را که بستم، نطق کبوترها باز شد.
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کاش...]
دستان نحیفش مدام روی دماغ کشیدهاش بالا و پایین میرود و از پشت پنجره خیره شده به کوچه تا ساقی با موتورش برسد و...
ستاره هم با چشمان پرخون نگرانش قایمکی نگاهش میکند. ساقی که آمد و رفت نادر باعجله بالا آمد و رفت تا دستانش را بیست ثانیه بشورد و از کرونا در امان باشد، ستاره هم داشت در تمام این بیست ثانیه به بیست سال گذشته زندگیشان فکر میکرد و در دلش زمزمه میکرد کاش روزی ویروس اعتیادت را هم بشوری...
| سمیه حیدری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
دستان نحیفش مدام روی دماغ کشیدهاش بالا و پایین میرود و از پشت پنجره خیره شده به کوچه تا ساقی با موتورش برسد و...
ستاره هم با چشمان پرخون نگرانش قایمکی نگاهش میکند. ساقی که آمد و رفت نادر باعجله بالا آمد و رفت تا دستانش را بیست ثانیه بشورد و از کرونا در امان باشد، ستاره هم داشت در تمام این بیست ثانیه به بیست سال گذشته زندگیشان فکر میکرد و در دلش زمزمه میکرد کاش روزی ویروس اعتیادت را هم بشوری...
| سمیه حیدری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [آخرینبار]
مادر فیلم مصاحبه زهرا را برای صدمینبار پلی میکند. مرد میگوید این پرستار کسی است که میگویند خستگی را خسته کرده. بار دیگر میپرسد
-خانم چرا نمیری خونه؟
صدای زهرا از پشت ماسک، عینک و چیزهایی که بهش وصل است بم شده
- من با مادرم و تنها خواهرم زندگی میکنم اگه ناقل باشم... گریههای مادر نمیگذارد بقیه حرفهایش را بفهمم. صفحه گوشی را میبوسد و روی قلبش میگذارد. اشک و سرفه امانش نمیدهد، بریده بریده میگوید
- برای آخرینبار باهات خداحافظی هم نکردم، همنشین حضرت زهرایی مادر.
تقدیم به تمام مادران شهدای مدافع سلامت
| عاطفه شاطری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
مادر فیلم مصاحبه زهرا را برای صدمینبار پلی میکند. مرد میگوید این پرستار کسی است که میگویند خستگی را خسته کرده. بار دیگر میپرسد
-خانم چرا نمیری خونه؟
صدای زهرا از پشت ماسک، عینک و چیزهایی که بهش وصل است بم شده
- من با مادرم و تنها خواهرم زندگی میکنم اگه ناقل باشم... گریههای مادر نمیگذارد بقیه حرفهایش را بفهمم. صفحه گوشی را میبوسد و روی قلبش میگذارد. اشک و سرفه امانش نمیدهد، بریده بریده میگوید
- برای آخرینبار باهات خداحافظی هم نکردم، همنشین حضرت زهرایی مادر.
تقدیم به تمام مادران شهدای مدافع سلامت
| عاطفه شاطری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• آمبولانس که آمد مرد را ببرد، زن در اتاق را قفل کرد و نگذاشت ضدعفونیاش کنند...
مرد با نفس تنگی و چشمهای نگران به هزاران ماسکی فکر میکرد که گوشه اتاق گذاشته بود!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
مرد با نفس تنگی و چشمهای نگران به هزاران ماسکی فکر میکرد که گوشه اتاق گذاشته بود!
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• مامان؟
بله؟
اگه منم مُردم، روی سنگ قبرم بنویسین
made in china
| غزاله یوسفی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
بله؟
اگه منم مُردم، روی سنگ قبرم بنویسین
made in china
| غزاله یوسفی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• مرد پیامک فرستاد: قرار هر شبمون رو فراموش کردیها! زود بیا تماس تصویری.
زن به آینه نگاه کرد.
مرد زنگ زد، خانومم تصویری زنگ میزنم جواب بده که بدجور بیقرار چشماتم.
دوباره به آینه نگاه کرد و تماسها را رد کرد...
زن نمیخواست مرد جای کش ماسک و چشمهای بیرمقش را ببیند.
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
زن به آینه نگاه کرد.
مرد زنگ زد، خانومم تصویری زنگ میزنم جواب بده که بدجور بیقرار چشماتم.
دوباره به آینه نگاه کرد و تماسها را رد کرد...
زن نمیخواست مرد جای کش ماسک و چشمهای بیرمقش را ببیند.
| الهام درویشی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir