Forwarded from همبستگی ایرانیان
🔅نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست!🔅
تاریخ شما شرح برانداختن ماست
این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست
این گربهی کِز کردهی چسبیده به دیوار
ته ماندهای از بیشهی شیر وطن ماست
بیپرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهن ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست
سرسختیِ فردوسی و سرمستی حافظ
آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست
معشوق غزل جلوهای از روح حماسه است
سهراب، همان سرو چمان چمن ماست
ای آنکه به آئین عجم خُرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست
مازنده بر آنیم که آرام نگیریم
این آیهی کوتاه، تمام سخن ماست
#حسن_قریبی
🔥 نوروزتان پیروز 🔥
🌹 کاری از همبستگی ایرانیان 🌹
تاریخ شما شرح برانداختن ماست
این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست
این گربهی کِز کردهی چسبیده به دیوار
ته ماندهای از بیشهی شیر وطن ماست
بیپرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهن ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست
سرسختیِ فردوسی و سرمستی حافظ
آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست
معشوق غزل جلوهای از روح حماسه است
سهراب، همان سرو چمان چمن ماست
ای آنکه به آئین عجم خُرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست
مازنده بر آنیم که آرام نگیریم
این آیهی کوتاه، تمام سخن ماست
#حسن_قریبی
🔥 نوروزتان پیروز 🔥
🌹 کاری از همبستگی ایرانیان 🌹
نوروز، روزی که اهریمن شکست خورد
@Kheradgan_Official
در جوامع و تمدنهای باستانی، داستانهای اساطیری جالبی به چشم میخورند که با یک حادثه بزرگ (طوفان بزرگ، سیل بزرگ، یخبندان شدید و…) همراه هستند.
گویی این داستانها ریشه مشترکی داشتند که در جوامع گوناگون با نمادها و ارزشهای آن جامعه آمیخته شدند و در هر تمدنی با توجه به ارزشهای همان جامعه، داستانهای اسطورهای شکل گرفتند.
میدانیم همه اقوام بشری ریشه در یک جمعیت در آفریقا دارند که به بخشهای مختلف مهاجرت کردند و نسل انسان خردمند در میان انواع Homo حفظ شد. شاید این داستان ریشه در تجربه مشترک انسانها باشد که از جزئیات آن آگاهی دقیق نداریم.
از مشهورترین این داستانها میتوان به داستان نوح و طوفان عظیم اشاره کرد.
در اسطورههای کهن آریایی (۱)، داستان جمِ هورچهر (جمشید) یادآور همان داستان طوفان بزرگ است. جمِ هورچهر، آفریدههای اهورامزدا را از یخبندانی شدید نجات میدهد و در جایی به نام جمکرد نگه میدارد.
اما نکته قابل توجه نمادها و ارزشها در داستانهای ایرانی است که نوعی انسان گرایی در آنها دیده میشود.
در داستان ایرانی پیش از آنکه به حادثه بزرگ برسد به اراده انسان احترام گذاشته میشود. در بخشی از داستان جمِ هورچهر آمده است که هنگامی که اهورامزدا از جم خواست که دین اهورامزدا را تعلیم دهد، جم پاسخ داد: «برای آموختن آن ساخته و آماده نیستم»، سپس اهورامزدا به او گفت اگر این را نمیپذیری پس جهان مرا فراخی بخش و نگاهبان آن باش، آنگاه جم پذیرفت که گسترش دهنده و نگاهبان جهان باشد… (خلاصه ای از فرگرد دوم وندیداد، بندهای ۳ تا ۵).
موضوع قابل توجه دیگر آنکه در داستان ایرانی انسانها به عنوان موجودات گناهکار که باید عذاب ببینند مطرح نیستند. بلکه انسان و آفریننده ( اهورامزدا) همیاران یکدیگر هستند که از جهان هستی پاسداری میکنند.
از این روی حتی تا سدههای پس از اسلام، بزرگترین جشن ایرانیان که نوروز بوده است با جمشید و داستان پیروزی او بر اهریمن ارتباط داشته است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی اشاره میشود که پس از پیروزی جمشید بر اهریمن، تازگی و سبزی بار دیگر به جهان بازگشت و مردم به آن هنگام روز نو گفتند. در ادامه گفته میشود که از آن روز تا کنون ایرانیان هفت روییدنی در هفت استوانه میکارند (۲).
سفره هفت سین هم ریشه در آن هفت روییدنی دارد که امروز رسمی فراگیر در میان ایرانیان است.
به طور کلی باید گفت در اسطورههای ایرانی نه تنها آفریننده بزرگ انسانها را عذاب نمیدهد بلکه اهریمن و نمادهای اهریمنی در برابر همبستگی آفریننده خردمند (اهورامزدا) و آفریده خردمند (انسان) نمیتواند دوام بیاورد و شکست میخورند. انسان به عنوان پاسدار هستی به یاد آن پیروزی بزرگ، هر سال جشنی بزرگ یعنی نوروز را برپا میدارد.
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- چنین داستانی در فرگردهای نخستین وندیداد آمده است. باید توجه داشت که دو فرگرد نخستین و چهار فرگرد واپسین «وندیداد» سبک نگارش و محتوای متفاوت با دیگر فرگردها دارند و احتمالا بازماندهای است از اساطیر کهن آریایی که نمیدانیم به چه علت با فرگردهای سوم تا هجدهم همراه و در یک مجموعه آمده است (وستخواه، جلیل. ۱۳۸۵. اوستا، کهن ترین سرودهای ایرانیان. تهران: مروارید. ج ۲، ص ۶۵۵).
۲- ابوریحان به نقل از زادویه می نویسد: این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند (بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد. ١۳۸۹. آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.: ص ۳۳۰)
@Kheradgan_Official
در جوامع و تمدنهای باستانی، داستانهای اساطیری جالبی به چشم میخورند که با یک حادثه بزرگ (طوفان بزرگ، سیل بزرگ، یخبندان شدید و…) همراه هستند.
گویی این داستانها ریشه مشترکی داشتند که در جوامع گوناگون با نمادها و ارزشهای آن جامعه آمیخته شدند و در هر تمدنی با توجه به ارزشهای همان جامعه، داستانهای اسطورهای شکل گرفتند.
میدانیم همه اقوام بشری ریشه در یک جمعیت در آفریقا دارند که به بخشهای مختلف مهاجرت کردند و نسل انسان خردمند در میان انواع Homo حفظ شد. شاید این داستان ریشه در تجربه مشترک انسانها باشد که از جزئیات آن آگاهی دقیق نداریم.
از مشهورترین این داستانها میتوان به داستان نوح و طوفان عظیم اشاره کرد.
در اسطورههای کهن آریایی (۱)، داستان جمِ هورچهر (جمشید) یادآور همان داستان طوفان بزرگ است. جمِ هورچهر، آفریدههای اهورامزدا را از یخبندانی شدید نجات میدهد و در جایی به نام جمکرد نگه میدارد.
اما نکته قابل توجه نمادها و ارزشها در داستانهای ایرانی است که نوعی انسان گرایی در آنها دیده میشود.
در داستان ایرانی پیش از آنکه به حادثه بزرگ برسد به اراده انسان احترام گذاشته میشود. در بخشی از داستان جمِ هورچهر آمده است که هنگامی که اهورامزدا از جم خواست که دین اهورامزدا را تعلیم دهد، جم پاسخ داد: «برای آموختن آن ساخته و آماده نیستم»، سپس اهورامزدا به او گفت اگر این را نمیپذیری پس جهان مرا فراخی بخش و نگاهبان آن باش، آنگاه جم پذیرفت که گسترش دهنده و نگاهبان جهان باشد… (خلاصه ای از فرگرد دوم وندیداد، بندهای ۳ تا ۵).
موضوع قابل توجه دیگر آنکه در داستان ایرانی انسانها به عنوان موجودات گناهکار که باید عذاب ببینند مطرح نیستند. بلکه انسان و آفریننده ( اهورامزدا) همیاران یکدیگر هستند که از جهان هستی پاسداری میکنند.
از این روی حتی تا سدههای پس از اسلام، بزرگترین جشن ایرانیان که نوروز بوده است با جمشید و داستان پیروزی او بر اهریمن ارتباط داشته است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی اشاره میشود که پس از پیروزی جمشید بر اهریمن، تازگی و سبزی بار دیگر به جهان بازگشت و مردم به آن هنگام روز نو گفتند. در ادامه گفته میشود که از آن روز تا کنون ایرانیان هفت روییدنی در هفت استوانه میکارند (۲).
سفره هفت سین هم ریشه در آن هفت روییدنی دارد که امروز رسمی فراگیر در میان ایرانیان است.
به طور کلی باید گفت در اسطورههای ایرانی نه تنها آفریننده بزرگ انسانها را عذاب نمیدهد بلکه اهریمن و نمادهای اهریمنی در برابر همبستگی آفریننده خردمند (اهورامزدا) و آفریده خردمند (انسان) نمیتواند دوام بیاورد و شکست میخورند. انسان به عنوان پاسدار هستی به یاد آن پیروزی بزرگ، هر سال جشنی بزرگ یعنی نوروز را برپا میدارد.
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- چنین داستانی در فرگردهای نخستین وندیداد آمده است. باید توجه داشت که دو فرگرد نخستین و چهار فرگرد واپسین «وندیداد» سبک نگارش و محتوای متفاوت با دیگر فرگردها دارند و احتمالا بازماندهای است از اساطیر کهن آریایی که نمیدانیم به چه علت با فرگردهای سوم تا هجدهم همراه و در یک مجموعه آمده است (وستخواه، جلیل. ۱۳۸۵. اوستا، کهن ترین سرودهای ایرانیان. تهران: مروارید. ج ۲، ص ۶۵۵).
۲- ابوریحان به نقل از زادویه می نویسد: این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند (بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد. ١۳۸۹. آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.: ص ۳۳۰)
در اسطورههای ایرانی نه تنها آفریننده بزرگ انسانها را عذاب نمیدهد بلکه اهریمن و نمادهای اهریمنی در برابر همبستگی آفریننده خردمند (اهورامزدا) و آفریده خردمند (انسان) نمیتواند دوام بیاورد و شکست میخورند. انسان به عنوان پاسدار هستی به یاد آن پیروزی بزرگ، هر سال جشنی بزرگ یعنی نوروز را برپا میدارد.
🌱نوروزتان پیروز🌱
@Kheradgan_Official
🌱نوروزتان پیروز🌱
@Kheradgan_Official
Forwarded from 🔥 پایگاه خِرَدگان 🔥
🔥 ۶ فروردین، زادروز گرانمایه زرتشت 🔥
گرانمایه زرتشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر دوست دارم
بنا به متن باستانی ماه فروردین، روز خورداد (به خط و زبان پهلوی ساسانی) این جشن، روزی است که هفتاد و دو رخداد مهم در آن رخ داده یا رخ خواهد داد. سه تا از آن ها که به خود زرتشت مربوط است، همین زادروز او و سالروز به پیامبری رسیدن او و سالروز دین آوری گشتاسب، شاه ایران در آن زمان است
@Kheradgan_Official
گرانمایه زرتشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر دوست دارم
بنا به متن باستانی ماه فروردین، روز خورداد (به خط و زبان پهلوی ساسانی) این جشن، روزی است که هفتاد و دو رخداد مهم در آن رخ داده یا رخ خواهد داد. سه تا از آن ها که به خود زرتشت مربوط است، همین زادروز او و سالروز به پیامبری رسیدن او و سالروز دین آوری گشتاسب، شاه ایران در آن زمان است
@Kheradgan_Official
🌱 درباره سیزده به در بخوانید 🌱
سیزده به در پس از ۱۲ روز به یاد ۱۲ ماه
https://kheradgan.ir/p/21579
پیوند «چهارشنبه سوری» و «سیزده به در» با ایزد تیر
https://kheradgan.ir/p/13099
سیزده به در نحس نیست و به یهودیان ربطی ندارد
https://kheradgan.ir/p/13157
پوریم اصلا در سیزدهم فروردین برگزار نمیشود
https://kheradgan.ir/p/13885
@Kheradgan_Official
سیزده به در پس از ۱۲ روز به یاد ۱۲ ماه
https://kheradgan.ir/p/21579
پیوند «چهارشنبه سوری» و «سیزده به در» با ایزد تیر
https://kheradgan.ir/p/13099
سیزده به در نحس نیست و به یهودیان ربطی ندارد
https://kheradgan.ir/p/13157
پوریم اصلا در سیزدهم فروردین برگزار نمیشود
https://kheradgan.ir/p/13885
@Kheradgan_Official
نگاهی به مجلسهای ایران در دوران اشکانی
مجلس در دوران اشکانی حاصل تجربیات دیگر تمدنها بود که در رأس آنها ایران هخامنشی و یونان باستان قرار داشت.
پژوهشگران معتقدند در دوران اشکانیان، دو مجلس مهم وجود داشته است. اول مجلس خویشاوندان و دیگری مجلس روحانیان بوده است. گردهمایی این دو مجلس را مجلس مغستان یا مهستان مینامند.
حسن پیرنیا در تاریخ ایران باستان نوشته است:
شاهان اشکانی حکومت مطلقه نداشته اند بلکه مجلس مشورتی بوده که امور مهمه در آنجا حل و عقد میشده. مجلس مشورت تشکیل مییافته از شاهزادگان اشکانی که به حد رشد رسیده بودند یا از رؤسای هفت خانواده که از نجبای درجه اول بودند گاهی این دو مجلس با هم ترکیب مییافت و روحانیون درجه اول نیز به آن منضم می شدند. در این صورت این مجلس را مغستان مینامیدند. مجلس شاهزادگان و نجبا را مورخین رومی (سنا) نامیده اند. اختیارات این مجلس خیلی زیاد بود در صورتیکه مجلس مغستان چندان نفوذی نداشت (پیرنیا، ۱۳۰۶: ۲۵۷).
پروفسور آرتور کریستنسن در این باره نوشته است:
یوستینوس این مجلس شورا را سنا خوانده است و ما میدانیم که سرداران و حکام از میان اعضای این مجالس انتخاب میشده اند. بنابراین حکومت و سرداری شغل موروث نبوده است. اعضای سنا خود را خویشاوندان شاهنشاه میخوانده اند و همه از خاندان سلطنت یا از افراد شش دودمان ممتاز دیگر بودند… همچنین قرائنی در دست است که انجمن دیگری هم در کار بوده که آنرا مجمع دانایان و مغان میتوان نامید. سلاطین اشکانی رأی آنان را در امور محل اعتنا قرار میدادند … لکن چنین مینماید که نفوذ [انجمن مغان] چندان قوتی نداشته و هرگز شنیده نشده است که مجمع دانایان و مغان در سرنوشت سلطنت اشکانی تأثیری کرده باشند. قدرت آن فقط مشورتی بوده است برخلاف مجلس سنا که در کشور قوه حقیقی محسوب میشده است (کریستنسن، ۱۳۸۸: ۳۶).
البته قطعا این نظام سیاسی اشکالاتی هم داشته است به ویژه آنکه مجلس از خاندانهای اشرافی تشکیل میشده است. ولی به راستی در کدام دوره تاریخی، نظامهای سیاسی بدون اشکال و آرمانی بودند؟!
در همان دموکراسی یونان باستان که گاهی به عنوان یک نظام آرمانی از آن یاد می شود، اشکالات فراوانی وجود داشته است تا جایی که برخی از فیلسوفان بزرگ یونانی با آن دموکراسی مخالفت میورزیدند و راههایی برای بهبود آن اوضاع را پیشنهاد کردند. البته باید توجه داشت که دموکراسی یونان باستان با مفهومی که امروز به نام دموکراسی میشناسیم متفاوت است. حتی زنان و بردهها در یونان باستان حق رای نداشتند که بخش بزرگی از جامعه را تشکیل میدادند.
سقراط و شاگردانش افلاطون و گزنفون از شناخته شده ترین افرادی هستند که با شرایط موجود در آن جامعه مخالف بودند (گزنفون، ١٣٨٩: ۱۲، پیش گفتار مترجم).
از این رو با توجه به تجربیات گذشته نظامهای نوینی بوجود آمدند که نقش مهمی در تمدن بشری ایفا کردند.
@Kheradgan_Official
مجلس در دوران اشکانی حاصل تجربیات دیگر تمدنها بود که در رأس آنها ایران هخامنشی و یونان باستان قرار داشت.
پژوهشگران معتقدند در دوران اشکانیان، دو مجلس مهم وجود داشته است. اول مجلس خویشاوندان و دیگری مجلس روحانیان بوده است. گردهمایی این دو مجلس را مجلس مغستان یا مهستان مینامند.
حسن پیرنیا در تاریخ ایران باستان نوشته است:
شاهان اشکانی حکومت مطلقه نداشته اند بلکه مجلس مشورتی بوده که امور مهمه در آنجا حل و عقد میشده. مجلس مشورت تشکیل مییافته از شاهزادگان اشکانی که به حد رشد رسیده بودند یا از رؤسای هفت خانواده که از نجبای درجه اول بودند گاهی این دو مجلس با هم ترکیب مییافت و روحانیون درجه اول نیز به آن منضم می شدند. در این صورت این مجلس را مغستان مینامیدند. مجلس شاهزادگان و نجبا را مورخین رومی (سنا) نامیده اند. اختیارات این مجلس خیلی زیاد بود در صورتیکه مجلس مغستان چندان نفوذی نداشت (پیرنیا، ۱۳۰۶: ۲۵۷).
پروفسور آرتور کریستنسن در این باره نوشته است:
یوستینوس این مجلس شورا را سنا خوانده است و ما میدانیم که سرداران و حکام از میان اعضای این مجالس انتخاب میشده اند. بنابراین حکومت و سرداری شغل موروث نبوده است. اعضای سنا خود را خویشاوندان شاهنشاه میخوانده اند و همه از خاندان سلطنت یا از افراد شش دودمان ممتاز دیگر بودند… همچنین قرائنی در دست است که انجمن دیگری هم در کار بوده که آنرا مجمع دانایان و مغان میتوان نامید. سلاطین اشکانی رأی آنان را در امور محل اعتنا قرار میدادند … لکن چنین مینماید که نفوذ [انجمن مغان] چندان قوتی نداشته و هرگز شنیده نشده است که مجمع دانایان و مغان در سرنوشت سلطنت اشکانی تأثیری کرده باشند. قدرت آن فقط مشورتی بوده است برخلاف مجلس سنا که در کشور قوه حقیقی محسوب میشده است (کریستنسن، ۱۳۸۸: ۳۶).
البته قطعا این نظام سیاسی اشکالاتی هم داشته است به ویژه آنکه مجلس از خاندانهای اشرافی تشکیل میشده است. ولی به راستی در کدام دوره تاریخی، نظامهای سیاسی بدون اشکال و آرمانی بودند؟!
در همان دموکراسی یونان باستان که گاهی به عنوان یک نظام آرمانی از آن یاد می شود، اشکالات فراوانی وجود داشته است تا جایی که برخی از فیلسوفان بزرگ یونانی با آن دموکراسی مخالفت میورزیدند و راههایی برای بهبود آن اوضاع را پیشنهاد کردند. البته باید توجه داشت که دموکراسی یونان باستان با مفهومی که امروز به نام دموکراسی میشناسیم متفاوت است. حتی زنان و بردهها در یونان باستان حق رای نداشتند که بخش بزرگی از جامعه را تشکیل میدادند.
سقراط و شاگردانش افلاطون و گزنفون از شناخته شده ترین افرادی هستند که با شرایط موجود در آن جامعه مخالف بودند (گزنفون، ١٣٨٩: ۱۲، پیش گفتار مترجم).
از این رو با توجه به تجربیات گذشته نظامهای نوینی بوجود آمدند که نقش مهمی در تمدن بشری ایفا کردند.
@Kheradgan_Official
برداشتهای اشتباه از داستان انوشیروان دادگر و مرد کفشگر
@Kheradgan_Official
برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق داستان انوشیروان و مرد کفشگر و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند!
این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است.
در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد.
دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد.
بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود و کار کفشگر بیشتر به رشوه دادن شباهت داشت.
ادامه را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/20045
@Kheradgan_Official
برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق داستان انوشیروان و مرد کفشگر و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند!
این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است.
در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد.
دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد.
بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود و کار کفشگر بیشتر به رشوه دادن شباهت داشت.
ادامه را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/20045
آیا وندیداد بازگو کننده احکام آیین زرتشتی در ایران باستان است؟!
@Kheradgan_Official
بارها دیدهایم و شنیدهایم که احکامی از ایران باستان میگویند و به اوستا و اکثرا وندیداد استناد میکنند. مانند همیشه ایرانستیزان هم به قضیه ورود میکنند و پس از افزودن موارد دلخواه در راستای اهداف خود گام بر میدارند!
البته ما در بررسیهای تاریخی ادیان و مذاهب همواره باید شرایط زمانی را در نظر بگیریم. اما به هر حال باید پذیرفت که برخی از احکامی که در وندیداد آمده است، عجیب به نظر میرسند.
سوال اساسی و مهم این است که آیا این احکام را شخص زرتشت ارائه داده است؟ همچنین سوال دیگر این است که این احکام اصلا اجرا می شدند و مربوط به چه دورههای بودند؟!
واقعیت آنکه هیچ موردی وجود ندارد که اثبات کند این احکام و قوانین را خود زرتشت ارائه داده است و اتفاقا شواهدی وجود دارد که نشان میدهد بخشهایی پس از زرتشت، شاید نزدیک به هزار سال پس از او به اوستا افزوده شده است.
ما فقط میتوانیم بگوییم گاهان از سرودههای زرتشت است و درباره بخشهای مختلف اوستا و اینکه در چه زمانی و توسط چه کسانی نگارش یافته اند، پژوهشها ادامه دارند.
آیا وندیداد از متون مکاشفهای است؟
همواره بشر به دنبال آن بوده است که به حقایق گذشته، آینده و جهان دیگر پی ببرد. هنوز هم این آرزو در میان همه آدمیان وجود دارد. طبیعتا موبدان زرتشتی هم چنین آرزویی داشتند.
پس از یورش الکساندر مقدونی و چند قرن سطله یونان گرایان در ایران، منابع ایرانی زیادی نابود شدند. به نظر میرسد بخشهای زیادی از متون مذهبی زرتشتی هم از میان رفتند. بنابراین بعید نیست که با توجه به رویکرد بشر در آن دوران، موبدان یکی از راهها برای رسیدن به حقایق را مکاشفه در نظر میگرفتند.
تردید نداریم که موضوع مکاشفه در میان موبدان ایران باستان وجود داشته است. کما اینکه یک کتاب بسیار مشهور با نام ارداویرافنامه وجود دارد که موبدی دارای جایگاه ویژه، در مکاشفات خود به دنیای پس از مرگ سفر میکند.
از سوی دیگر میدانیم که در میان موبدان نوشیدن نوشابههای اساطیری رواج داشته است که گویی فراتر از یک شراب سکر آور بوده است. این نوشابه که با نامهایی مانند هوم یا هئومه شناخته میشود، حالتی مقدس برای موبدان داشته است و گویا با خوردن آن شخص حالت غیر طبیعی میگرفته است.
البته خود زرتشت در گاهان به پلیدی نوشیدنیهایی که باعث از بی خود شدن میشوند اشاره کرده است (نگاه کنید به: گاهان زرتشت، برگردان دوستخواه، ص ۶۷). یعنی این کار موبدان را نمی توان همراستا با اندیشههای زرتشت دانست.
وقتی این موارد را کنار هم میگذاریم و از سوی دیگر با بخشهای عجیب و غریب وندیداد مانند همان مجازات کشتن سگ آبی و... توجه می کنیم، گویی بخشهای مختلف وندیداد توسط اشخاصی نوشته شده است که حالت طبیعی نداشتهاند. گویا آنها با قصد مکاشفه و تحت تاثیر نوشابههای اساطیری به این نوشتهها رسیدهاند.
البته این فرضیه برای همه بخشهای وندیداد مطرح نمیشود بلکه بیشتر درباره همان فرگردهای سوم تا هجدهم مورد توجه قرار گرفته است.
به هر حال هیچ شواهدی هم وجود ندارد که پس از این مکاشفات این احکام تبدیل به قانون و لازمالاجرا برای همگان میشدند.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13807
@Kheradgan_Official
بارها دیدهایم و شنیدهایم که احکامی از ایران باستان میگویند و به اوستا و اکثرا وندیداد استناد میکنند. مانند همیشه ایرانستیزان هم به قضیه ورود میکنند و پس از افزودن موارد دلخواه در راستای اهداف خود گام بر میدارند!
البته ما در بررسیهای تاریخی ادیان و مذاهب همواره باید شرایط زمانی را در نظر بگیریم. اما به هر حال باید پذیرفت که برخی از احکامی که در وندیداد آمده است، عجیب به نظر میرسند.
سوال اساسی و مهم این است که آیا این احکام را شخص زرتشت ارائه داده است؟ همچنین سوال دیگر این است که این احکام اصلا اجرا می شدند و مربوط به چه دورههای بودند؟!
واقعیت آنکه هیچ موردی وجود ندارد که اثبات کند این احکام و قوانین را خود زرتشت ارائه داده است و اتفاقا شواهدی وجود دارد که نشان میدهد بخشهایی پس از زرتشت، شاید نزدیک به هزار سال پس از او به اوستا افزوده شده است.
ما فقط میتوانیم بگوییم گاهان از سرودههای زرتشت است و درباره بخشهای مختلف اوستا و اینکه در چه زمانی و توسط چه کسانی نگارش یافته اند، پژوهشها ادامه دارند.
آیا وندیداد از متون مکاشفهای است؟
همواره بشر به دنبال آن بوده است که به حقایق گذشته، آینده و جهان دیگر پی ببرد. هنوز هم این آرزو در میان همه آدمیان وجود دارد. طبیعتا موبدان زرتشتی هم چنین آرزویی داشتند.
پس از یورش الکساندر مقدونی و چند قرن سطله یونان گرایان در ایران، منابع ایرانی زیادی نابود شدند. به نظر میرسد بخشهای زیادی از متون مذهبی زرتشتی هم از میان رفتند. بنابراین بعید نیست که با توجه به رویکرد بشر در آن دوران، موبدان یکی از راهها برای رسیدن به حقایق را مکاشفه در نظر میگرفتند.
تردید نداریم که موضوع مکاشفه در میان موبدان ایران باستان وجود داشته است. کما اینکه یک کتاب بسیار مشهور با نام ارداویرافنامه وجود دارد که موبدی دارای جایگاه ویژه، در مکاشفات خود به دنیای پس از مرگ سفر میکند.
از سوی دیگر میدانیم که در میان موبدان نوشیدن نوشابههای اساطیری رواج داشته است که گویی فراتر از یک شراب سکر آور بوده است. این نوشابه که با نامهایی مانند هوم یا هئومه شناخته میشود، حالتی مقدس برای موبدان داشته است و گویا با خوردن آن شخص حالت غیر طبیعی میگرفته است.
البته خود زرتشت در گاهان به پلیدی نوشیدنیهایی که باعث از بی خود شدن میشوند اشاره کرده است (نگاه کنید به: گاهان زرتشت، برگردان دوستخواه، ص ۶۷). یعنی این کار موبدان را نمی توان همراستا با اندیشههای زرتشت دانست.
وقتی این موارد را کنار هم میگذاریم و از سوی دیگر با بخشهای عجیب و غریب وندیداد مانند همان مجازات کشتن سگ آبی و... توجه می کنیم، گویی بخشهای مختلف وندیداد توسط اشخاصی نوشته شده است که حالت طبیعی نداشتهاند. گویا آنها با قصد مکاشفه و تحت تاثیر نوشابههای اساطیری به این نوشتهها رسیدهاند.
البته این فرضیه برای همه بخشهای وندیداد مطرح نمیشود بلکه بیشتر درباره همان فرگردهای سوم تا هجدهم مورد توجه قرار گرفته است.
به هر حال هیچ شواهدی هم وجود ندارد که پس از این مکاشفات این احکام تبدیل به قانون و لازمالاجرا برای همگان میشدند.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13807
شیر و شمشیر و خورشید نماد «اسد الله الغالب»
@Kheradgan_Official
این روزها پرچمهایی با نماد شیر و شمشیر و خورشید برپا می شود و ادعا میشود که پرچم باستانی ایرانیان است!!! در صورتی که هیچ نشانی از دوران باستان وجود ندارد که شمشیر در دست شیر باشد و اگر چند نشان محدود از ایران باستان به دست آمده که شبیه به شیر و خورشید هستند (مانند نشان «ایزد سوار بر شیر» و «شیر و ستاره») بدون شمشیر ترسیم شده اند. لازم به ذکر است که این نشانها اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبههای نجومی و مذهبی داشتند.
نشان شیر و خورشید از دوران صفویه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و در دوران قاجار شمشیر به دست شیر اضافه شد. شواهد و سکههای دوران قاجار نمایان می سازد که رویکرد به این نشان یک رویکرد شیعی بوده است و تبدیل به نشان سلطنتی برای پادشاهان شیعه مذهب قاجار شد. در سکهها کنار این نشان، شعار «اسدالله الغالب» قرار گرفت که روشن میسازد که این نشان نمادی از شیر خدا بوده است که لقب امام اول شیعیان است.
بنابراین درباره شیر و شمشیر و خورشید نمیتوانیم ادعا کنیم که یک نماد باستانی و ملی است.
به نظر می رسد بیش از همه سلطنت طلبان قصد سو استفاده از نماد شیر و شمشیر و خورشید را دارند. به طوری که آن را نمادی ملی معرفی میکنند. از سوی دیگر بسیاری از آنها تلاش میکنند هر کس که این نشان را همراه دارد را هوادار سلطنت و پادشاهی خواه معرفی کنند و در تبلیغات خود از آن استفاده کنند.
همچنین گروههایی مانند مجاهدین خلق هم این نشان را نشان ملی ایرانیان معرفی میکنند و در گردهماییهای خود از پرچم شیر و شمشیر و خورشید استفاده میکنند.
با این حال باید پذیرفت که شیر و خوشید در ایران باستان نشان ملی ایرانیان نبوده است. نشانی که در ایران باستان جنبه ملی داشته است اختر کاویان بوده و درفش باستانی ایرانیان درفش کاویانی بوده است.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13809
@Kheradgan_Official
این روزها پرچمهایی با نماد شیر و شمشیر و خورشید برپا می شود و ادعا میشود که پرچم باستانی ایرانیان است!!! در صورتی که هیچ نشانی از دوران باستان وجود ندارد که شمشیر در دست شیر باشد و اگر چند نشان محدود از ایران باستان به دست آمده که شبیه به شیر و خورشید هستند (مانند نشان «ایزد سوار بر شیر» و «شیر و ستاره») بدون شمشیر ترسیم شده اند. لازم به ذکر است که این نشانها اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبههای نجومی و مذهبی داشتند.
نشان شیر و خورشید از دوران صفویه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و در دوران قاجار شمشیر به دست شیر اضافه شد. شواهد و سکههای دوران قاجار نمایان می سازد که رویکرد به این نشان یک رویکرد شیعی بوده است و تبدیل به نشان سلطنتی برای پادشاهان شیعه مذهب قاجار شد. در سکهها کنار این نشان، شعار «اسدالله الغالب» قرار گرفت که روشن میسازد که این نشان نمادی از شیر خدا بوده است که لقب امام اول شیعیان است.
بنابراین درباره شیر و شمشیر و خورشید نمیتوانیم ادعا کنیم که یک نماد باستانی و ملی است.
به نظر می رسد بیش از همه سلطنت طلبان قصد سو استفاده از نماد شیر و شمشیر و خورشید را دارند. به طوری که آن را نمادی ملی معرفی میکنند. از سوی دیگر بسیاری از آنها تلاش میکنند هر کس که این نشان را همراه دارد را هوادار سلطنت و پادشاهی خواه معرفی کنند و در تبلیغات خود از آن استفاده کنند.
همچنین گروههایی مانند مجاهدین خلق هم این نشان را نشان ملی ایرانیان معرفی میکنند و در گردهماییهای خود از پرچم شیر و شمشیر و خورشید استفاده میکنند.
با این حال باید پذیرفت که شیر و خوشید در ایران باستان نشان ملی ایرانیان نبوده است. نشانی که در ایران باستان جنبه ملی داشته است اختر کاویان بوده و درفش باستانی ایرانیان درفش کاویانی بوده است.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13809
سکهای از دوران قاجار با نشان «شیر و خورشید» و نوشته «اسدالله الغالب». این سکه تعابیر شیعی به شیر و خورشید در آن دوران را آشکار میسازد.
@Kheradgan_Official
@Kheradgan_Official
🏹 تیرگانتان بارانی 💦
@Kheradgan_Official
تیرگان: پیوند سه گانه باران و تیر و آرش:
https://kheradgan.ir/p/13796
داستان آرش کمانگیر:
https://kheradgan.ir/p/21882
آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی:
https://kheradgan.ir/p/23051
آرش کمانگیر در اوستا:
https://kheradgan.ir/p/23052
تیرگان، روز بزرگداشت نویسندگی و نویسندگان:
https://kheradgan.ir/p/13846
جشن آب پاشونک:
https://kheradgan.ir/p/8294
@Kheradgan_Official
تیرگان: پیوند سه گانه باران و تیر و آرش:
https://kheradgan.ir/p/13796
داستان آرش کمانگیر:
https://kheradgan.ir/p/21882
آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی:
https://kheradgan.ir/p/23051
آرش کمانگیر در اوستا:
https://kheradgan.ir/p/23052
تیرگان، روز بزرگداشت نویسندگی و نویسندگان:
https://kheradgan.ir/p/13846
جشن آب پاشونک:
https://kheradgan.ir/p/8294
روسیه، هم پیمان جمهوری اسلامی که علیه تمامیت ارضی ایران بیانیه میدهد!
در بیانیه صادره از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس و روسیه آمده است: «وزیران خارجه از تمامی تلاشهای مسالمتآمیز، از جمله ابتکارات امارات متحده عربی و کوششهای این کشور در دستیابی به راهحلی صلحآمیز در مورد موضوع جزایر سهگانه تنببزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طریق مذاکرات دوجانبه با دیوان بینالمللی دادگستری تاکید میکنند.»
این روسیه عجب شریک استراتژیکی بود!
در بیانیه صادره از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس و روسیه آمده است: «وزیران خارجه از تمامی تلاشهای مسالمتآمیز، از جمله ابتکارات امارات متحده عربی و کوششهای این کشور در دستیابی به راهحلی صلحآمیز در مورد موضوع جزایر سهگانه تنببزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طریق مذاکرات دوجانبه با دیوان بینالمللی دادگستری تاکید میکنند.»
این روسیه عجب شریک استراتژیکی بود!
آیا داستان عباس بن علی (ابوالفضل) از روی شاهنامه ساخته شده است؟
@Kheradgan_Official
داستان آب آوردن عباس بن علی در منابع گوناگون آمده است. اما همراه شدن این داستان با بریده شدن دستان او و به دندان گرفتن مشک آب صرفا در چند منبع جدید آمده است. از جمله در «ناسخ التواريخ» و «فرسان الهيجاء» چنین روایتی آمده که برای چند قرن اخیر هستند.
در برخی از روایتهایی که در منابع کهن تر آمده، ابوالفضل و یارانش با موفقیت آب میآورند و برای همین لقب سقا به او داده شده است.
از این بابت حتی برخی از پژوهشگران شیعه به اصالت تاریخی داستان بریده شدن دستها و به دندان گرفتن مشک، تردید کردهاند.
این در حالی است که داستانی اسطورهای و بسیار شبیه به این داستان در شاهنامه آمده است. البته داستان شاهنامه درباره «درفش کاویانی» است. در آن داستان سرداری ایرانی به نام «گرامی»، درفش کاویان را از روی زمین بر میدارد و پس از نبردی سخت با دشمنان و بریده شدن دستش درفش کاویانی را به دندان میگیرد تا همواره برپا بماند و بر خاک نیفتد.
داستانی که از کربلا میگویند هم تقریبا همان داستان است ولی تفاوتهایی هم دارند. از جمله آنکه در داستان شاهنامه دو دست قهرمان قطع نمیشود بلکه پس از قطع شدن یک دست، با یک دست گرز میگیرد و درفش کاویانی را به دندان میگیرد.
روی هم رفته گویی به جای «گرامی»، «عباس بن علی» جای گرفته است و به جای «درفش کاویانی»، «مشک آب» را قرار دادند.
در ادامه داستان گرامی در شاهنامه را میآوریم:
بیفتاد از دست ایرانیان
درفش فروزندهی کاویان
گرامی بدید آن درفش نبیل
که افگنده بودند از پشت پیل
فرود آمد و بر گرفتش ز خاک
بیفشاند ازو خاک و بستُرد پاک
چو او را بدیدند گُردان چین
که آن نیزهی نامدار گُزین
از آن خاک برداشت، بستُرد و برد
به گردش گرفتند مردان گُرد
ز هر سو به گِردش همی تاختند
به شمشیر، دستش بینداختند
درفش فریدون به دندان گرفت
همی زد به یک دست گرز، ای شگفت
سرانجام کارش بکشتند زار
برآن گرم خاکش فگندند خوار
(شاهنامه، دفتر ۵، صفحه ۱۲۵، شمارههای ۵۲۴-۵۳۰).
@Kheradgan_Official
پانویس:
- شاهنامه (۱۳۷۵). تصحیح جلال خالقی مطلق. زیر نظر احسان یارشاطر. دفتر ۵. کالیفرنیا: انتشارات مزدا به همکاری بنیاد میراث ایران.
- لازم به ذکر است که خود فردوسی تاکید کرده که دقیقی این بخشها را به نظم در آورده است و فردوسی در اثر جاوانش ابیات دقیقی را آورده است.
بیشتر بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13798
@Kheradgan_Official
داستان آب آوردن عباس بن علی در منابع گوناگون آمده است. اما همراه شدن این داستان با بریده شدن دستان او و به دندان گرفتن مشک آب صرفا در چند منبع جدید آمده است. از جمله در «ناسخ التواريخ» و «فرسان الهيجاء» چنین روایتی آمده که برای چند قرن اخیر هستند.
در برخی از روایتهایی که در منابع کهن تر آمده، ابوالفضل و یارانش با موفقیت آب میآورند و برای همین لقب سقا به او داده شده است.
از این بابت حتی برخی از پژوهشگران شیعه به اصالت تاریخی داستان بریده شدن دستها و به دندان گرفتن مشک، تردید کردهاند.
این در حالی است که داستانی اسطورهای و بسیار شبیه به این داستان در شاهنامه آمده است. البته داستان شاهنامه درباره «درفش کاویانی» است. در آن داستان سرداری ایرانی به نام «گرامی»، درفش کاویان را از روی زمین بر میدارد و پس از نبردی سخت با دشمنان و بریده شدن دستش درفش کاویانی را به دندان میگیرد تا همواره برپا بماند و بر خاک نیفتد.
داستانی که از کربلا میگویند هم تقریبا همان داستان است ولی تفاوتهایی هم دارند. از جمله آنکه در داستان شاهنامه دو دست قهرمان قطع نمیشود بلکه پس از قطع شدن یک دست، با یک دست گرز میگیرد و درفش کاویانی را به دندان میگیرد.
روی هم رفته گویی به جای «گرامی»، «عباس بن علی» جای گرفته است و به جای «درفش کاویانی»، «مشک آب» را قرار دادند.
در ادامه داستان گرامی در شاهنامه را میآوریم:
بیفتاد از دست ایرانیان
درفش فروزندهی کاویان
گرامی بدید آن درفش نبیل
که افگنده بودند از پشت پیل
فرود آمد و بر گرفتش ز خاک
بیفشاند ازو خاک و بستُرد پاک
چو او را بدیدند گُردان چین
که آن نیزهی نامدار گُزین
از آن خاک برداشت، بستُرد و برد
به گردش گرفتند مردان گُرد
ز هر سو به گِردش همی تاختند
به شمشیر، دستش بینداختند
درفش فریدون به دندان گرفت
همی زد به یک دست گرز، ای شگفت
سرانجام کارش بکشتند زار
برآن گرم خاکش فگندند خوار
(شاهنامه، دفتر ۵، صفحه ۱۲۵، شمارههای ۵۲۴-۵۳۰).
@Kheradgan_Official
پانویس:
- شاهنامه (۱۳۷۵). تصحیح جلال خالقی مطلق. زیر نظر احسان یارشاطر. دفتر ۵. کالیفرنیا: انتشارات مزدا به همکاری بنیاد میراث ایران.
- لازم به ذکر است که خود فردوسی تاکید کرده که دقیقی این بخشها را به نظم در آورده است و فردوسی در اثر جاوانش ابیات دقیقی را آورده است.
بیشتر بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13798
اگر کودتا نمیشد شاید ایران دیگری داشتیم. شاید در طول دههها این همه جوان برای رسیدن به آزادی پر پر نمیشدند.
راه پاسارگاد را در هفتم آبان باز کنید تا جمعیت واقعی را ببینیم
@Kheradgan_Official
این روزها هستند کسانی که تاکید خاصی به تعداد زیاد حاضران در راهپیمایی اربعین میکنند!
البته که افراد زیادی که در این راهپیمایی شرکت میکنند چندان با سیاست کاری ندارند و شاید از مخالفان سیاستهای ضد انسانی باشند.
اما درباره اینکه جمعیت زیادی حاضر میشوند باید در نظر داشت که اگر در هفتم آبان به جای آنکه اتوبانها را ببندند تا کسی در پاسارگاد حاضر نشود، همین هزینههایی که برای اربعین میشود را برای هفتم آبان کنند، آن وقت شاید دهها یا صدها برابر جمعیت اربعین، ایرانیان و جهانیان در هفتم آبان و در پاسارگاد حاضر شوند.
بنابراین تاکید بر تعداد افراد در اربعین آن هم در عراق در حالی که جلوی تجمعات دیگر در ایران گرفته میشود، چندان هم قابل توجه نیست.
@Kheradgan_Official
این روزها هستند کسانی که تاکید خاصی به تعداد زیاد حاضران در راهپیمایی اربعین میکنند!
البته که افراد زیادی که در این راهپیمایی شرکت میکنند چندان با سیاست کاری ندارند و شاید از مخالفان سیاستهای ضد انسانی باشند.
اما درباره اینکه جمعیت زیادی حاضر میشوند باید در نظر داشت که اگر در هفتم آبان به جای آنکه اتوبانها را ببندند تا کسی در پاسارگاد حاضر نشود، همین هزینههایی که برای اربعین میشود را برای هفتم آبان کنند، آن وقت شاید دهها یا صدها برابر جمعیت اربعین، ایرانیان و جهانیان در هفتم آبان و در پاسارگاد حاضر شوند.
بنابراین تاکید بر تعداد افراد در اربعین آن هم در عراق در حالی که جلوی تجمعات دیگر در ایران گرفته میشود، چندان هم قابل توجه نیست.
آیا دکتر مصدق مجلس را منحل کرد؟
@Kheradgan_Official
بسیاری از مخالفان دکتر مصدق که معمولا از نظر سیاسی گرایشهای سلطنت طلبی دارند، به دکتر مصدق درباره انحلال مجلس ایراد می گیرند.
این در حالی است که مصدق شخصا کاری نکرد بلکه ابتدا با برگزاری رفراندم نظر مردم را جویا شد. آن هم با دو گزینه «انحلال مجلس» یا «انحلال دولت». یعنی صراحتا نظر مردم را درباره کنار رفتن خودش هم جویا شد.
پس از آنکه مردم به انحلال مجلس رای دادند، دکتر مصدق به دنبال تعامل با شاه بود ولی شاه به نتیجه رفراندم بی اعتنا بود.
بنابراین کسانی که به انحلال مجلس پس از رفراندوم ایراد میگیرند در واقع به رای مردم در رفراندوم ایراد می گیرند. متاسفانه این رویکرد یادآور تاکید بر دیکتاتوری و بی توجهی به رای مردم است.
واقعیت آن است که جلسات مجلس به دلیل استعفای بسیاری از نمایندگان از رسمیت افتاد.
اگر رای مردم مهم نیست پس باید پذیریم که مردم امکان تحلیل مسئله را ندارند!!
انحلال مجلس وقتی رسما اعلام شد که شاه از مملکت فرار کرده بود و طرح کودتای ۲۵ مرداد هم لو رفته بود! مشخص شده است که بسیاری از افراد آن مجلس با بیگانگان در تعامل بودند! مصدق باید چه میکرد تا دست بیگانگان را کوتاه کند؟ آیا کاری بهتر از برگزاری رفراندوم و جویا شدن نظر اکثریت مردم وجود داشت؟
برگرفته از:
https://kheradgan.ir/p/13810
@Kheradgan_Official
بسیاری از مخالفان دکتر مصدق که معمولا از نظر سیاسی گرایشهای سلطنت طلبی دارند، به دکتر مصدق درباره انحلال مجلس ایراد می گیرند.
این در حالی است که مصدق شخصا کاری نکرد بلکه ابتدا با برگزاری رفراندم نظر مردم را جویا شد. آن هم با دو گزینه «انحلال مجلس» یا «انحلال دولت». یعنی صراحتا نظر مردم را درباره کنار رفتن خودش هم جویا شد.
پس از آنکه مردم به انحلال مجلس رای دادند، دکتر مصدق به دنبال تعامل با شاه بود ولی شاه به نتیجه رفراندم بی اعتنا بود.
بنابراین کسانی که به انحلال مجلس پس از رفراندوم ایراد میگیرند در واقع به رای مردم در رفراندوم ایراد می گیرند. متاسفانه این رویکرد یادآور تاکید بر دیکتاتوری و بی توجهی به رای مردم است.
واقعیت آن است که جلسات مجلس به دلیل استعفای بسیاری از نمایندگان از رسمیت افتاد.
اگر رای مردم مهم نیست پس باید پذیریم که مردم امکان تحلیل مسئله را ندارند!!
انحلال مجلس وقتی رسما اعلام شد که شاه از مملکت فرار کرده بود و طرح کودتای ۲۵ مرداد هم لو رفته بود! مشخص شده است که بسیاری از افراد آن مجلس با بیگانگان در تعامل بودند! مصدق باید چه میکرد تا دست بیگانگان را کوتاه کند؟ آیا کاری بهتر از برگزاری رفراندوم و جویا شدن نظر اکثریت مردم وجود داشت؟
برگرفته از:
https://kheradgan.ir/p/13810